( 0. امتیاز از )


س :حضرت آیت الله ضمن سپاس از موافقت شما برای انجام این مصاحبه ونـهایتاً انتشار آن به عنوان اولین سؤال به معرفی اجداد خود بپردازید و توضیحاتی در باب خانواده پدری ومادری خودتان و دوران کودکی

ج : بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به سؤال شما : از بیت جلیل القدر روحانیت که در کتابـها مضبوط و مثبوت است، هم از طرف پدر وهم از طرف مادر ؛ جد مادری ما که از اکابر عظمای شیعه بودند، من دوست ندارم بگویم حقیقتاً هم دوست ندارم، اما شما کتابـهای تراجم شیعه را ببینید کتابـهای رجال را ببینید، همگی مفصلاً از این عالم بزرگ واز شرح حالات ایشان گفته اند، من تصور می کنم چون منتسب به این بیت هستم تعریفی نکنم بـهتر است، اما برای آنکه پرسیدید پاسخی بدهم، مرحوم آیت الله آسید محمد صادق اصفهانی در تخت فولاد اصفهان که مقبره ای ارزنده دارند و بسیار مورد زیارت دوستداران هستند و مقبره ایشان معروف به خاتون آبادی است جد مادری من است وبا توجه به اینکه ایشان کاملاً برای دوستداران شناخته شده اند ترجیح می دهم به جای تعریف از ایشان یادی بکنم از نوه دیگر ایشان که واقعاً مظلوم و ناشناخته بودند، جناب آقای دکتر بـهشتی که پسر خاله من بودند من هنوز معقتدم اگر ایشان وارد سیاست نمی شد از علمای بزرگ دوران بود و اگر شهید نمی شد از علمای حکومت اسلامی بود وآنقدر که امام خمینی قدس الله سرّه به ایشان علاقه مند بودند کم نظیر بود، شاید قضا وقدر چنین بود که بیش از این در دنیا نباشند وبه آن وضع فجیع به شهادت برسند، ضمناً این را هم بگویم وجداناً هم می گویم نه تعصباً که باطنی غیر از ظاهر داشت و از خانواده ایشان شنیدم که شبها تا به کی مشغول عبادت بود وگریه ها می کرد! شاید عظمت ایشان در این بود که بیش از این شناخته نشود . و اما خودم در 17 ربیع الأول سال 1350 هجری قمری متولد شدم، همانطور مرسوم بوده پشت قرآن هم پدرم آن را نوشته بود وآن قرآن الآن پیش من است 10 سال از عمرمان نگذشته بود که به امر والدمان جزء طلاب شدیم آن روزها مرسوم بود که طلبه های 10 تا 14 ساله زیاد باشند اکثرشان هم از اکابر وفضلا شدند در همان سن وسالـها مثل مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد حسین شهرستانی که ایشان در 14 سالگی مجتهد بود، مجتهد مسلم ؛ واز استاد بزرگشان آیت الله العظمی اردکانی اجازه اجتهاد داشت که در این اجازه نامه به صراحت از ایشان اعجوبه دهر وفیلسوف زمان یادشده بود خیلی مهم است که در 14 سالگی اینگونه باشد واز این موارد زیاد بود‌،‌ بـهر حال حد فاصل 10 تا 12 سالگی در کربلا تحصیل می کردم که والد ماجد ما آیت الله سید علی اکبر حسینی کاشانی در اثر سکته فوت کردند ومن هم به والده اصرار کردم که اجازه بدهید بروم نجف، اما ایشان قبول نمی کرد و زمان را مناسب نمی دانست بالاخره با اصرار والحاح زیاد در 13 سالگی به سامرا رفتم آن روزها بعد از نجف، سامرا محل علمی بود در زمان حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن قدس سره که در عالم روحانیت نظیر ایشان خیلی کم بود، گرچه ناشناخته بودند بـهر حال ندانستن مردم دلیل بر عدم واقع نیست واز ایشان هم مردم کم می‌دانند، این حرف را ضمناً آقای گلپایگانی رحمت الله علیه هم تأیید کرده اند و به خودم گفتند (تا پیش از اخراج علما از نجف مجموعه ای بودند در رأس آن 2 عالم بزرگوار، میرزای نائینی قدس سره وآسید ابو الحسن قدس سره بـه هر حال دوسال در سامره بودم وبا عنایت خداوند متعال والطاف مقدس حضرت بقیة الله حضرت مهدی روحی لمقدمه الفدا در حدی شدم که اگر از من چیزی می پرسیدند می توانستم پاسخ دهم.



بخش دوم

 س : سوال دیگری برایم پیش آمد که آیت الله اصفهانی (خاتون آبادی) جدّ مادریتان چند فرزند داشتند ؟

ج : چهار دختر , پسری هم نداشتند یکی والده مرحوم دکتر بـهشتی یکی هم والده من، دو دختر دیگر ایشان هم به همسری تجار بازار در آمدند .

س : خوب راجع به جدّ پدریتان توضیح دهید ؟

ج : ایشان از مراجع بزرگ اسلام بود، جناب آسید محمد مهدی که شاگرد میرزای شیرازی بود وبسیاری از کتب ایشان هم در کتابخانه من موجود است، کتابـهایی در فقه , اصول وفلسفه ضمن اینکه از شاگردان ایشان بسیاری هم از مراجع تقلید شدند پدر من هم شاگرد ایشان بود.

س : جد شما در نجف ساکن بود ؟

ج : بله در نجف بود

س : آقای خاتون آبادی چطور ؟

ج : ایشان هم نجف بود

س : پدر ومادرتان چطور ؟

ج : نه ایشان در کربلا ساکن بودند

س : شما فرزند اول بودید ؟

ج : نه خیر چهار فرزند از مادر من بود، سید محمد , من , سید حسین ویک دختر , همشیره ام ومن هنوز در قید حیاتیم ! جا دارد از سید محمد هم یادی کنم که درس می خواند وسید فاضلی بود، اما در اوائل جوانی از دنیا رفت اگر می بود یک ملاّی حسابی بود .

س : پدرتان همسر دیگری هم اختیار کرد ؟

ج : سه تا اختیار کرده بود , اخوی داریم از یک مادر، سه اخوی از یک مادر دیگر، یک همشیره از یک مادر دیگر, امّا از مادرم بگویم که باطنی بزرگ داشت همیشه از خدا می خواستم در قم فوت نشود وشرایطی پیش آید که در نجف به رحمت خدا برود، زیرا در قم ایشان را کسی نمی شناخت و ممکن بودشأن ایشان رعایت نشود، اما خواست خدا بود که ایشان در قم فوت کند، اتفاقاتی افتاد که بر من مسجل شد ایشان و پدرشان نزد خدا عزیزند، چون به قدری شلوغ شد و به قدری از بزرگان و علماء مجلس ترحیم ایشان شرکت کردندکه خودم راضی شدم وجالب اینکه امام خمینی (ره) تأکید و پیگیری کردند تا مقبره آبرومندی هم در حرم تـهیه شد که اگر می خواستیم خریداری کنیم به هیچ وجه در توان ما نبود

س : از عموهایتان هم بگوئید ؟

ج : عموهم چهارتا داشتم، جدّ من هم تعدد زوجات داشت وتعداد دقیق آن را هم نمی‌دانم، البته هیچکدام را ندیدم قبل از به دنیا آمدنم همه فوت شده بودند، اما آسید زین العابدین وآسید محمد از بُعد علمی بسیار موفق بودند ودر روضات الجنات واعلام الشیعه اشاراتی به ایشان شده است

س:  مرحوم ابو القاسم کاشانی هم باشما نسبتی داشتند ؟

ج : اینقدر شما سراغ نسب ما را می گیرید، من رضایت ندارم، بیائید برای شما خاطره بیادماندنی از شیخ عباس قمی بگویم، که خودم او را دیدم بالباس مندرس عمامه ای که به جرأت من گویم 2 متر نبود باعصایی از چوب خرما که حتی تراشیده نشده بود، لباس های ژنده اما تمیز وصورتی نورانی، چنان نورانی بود که حد نداشت در همان کتاب فروشی که ملاقاتشان کردم اتفاقاً در حضور خودشان هر چه مفاتیح بود را فروختند وخریدار در حالیکه باحرارت از نویسنده‌اش تعریف می‌کرد، ایشان را روبروی خود می دید و نمی‌شناخت! این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت. اما در مورد آیت الله ابو القاسم کاشانی ایشان پسر عموی ما بودند اولاً خیلی ملاّ بود اگر در سیاست وارد نمی شد یکی از متکلمین بزرگ می‌شد، چون ایشان شاگرد آخوند خراسانی بود، و در درس ایشان زیاد اظهار مطلب می کرد یا به قول امروزی ها شلوغ می‌کرد، آقا ابو القاسم به تمام معنا یک آقا زاده بود پدرش مرجع تقلید بزرگی بود آیت الله العظمی آسید مصطفی کاشانی که در حرم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام یک اتاق دارد خودش هم در حرم حضرت عبد العظیم علیه السلام کنار ناصر الدین شاه دفن است، علمش زیاد بود، اما وارد سیاست شد، کل دنیا را هم گشت وقتی به نمایندگی تـهران منصوب شد از تبعید لبنان به ایران وارد شد ساعت 11 صبح آقا از هواپیما پیاده شد، غروب به خانه رسید بس که مستقبلین ایشان زیاد بود، اما سیاست باهمین آقا کاری کرد که زمانی تک وتنها می رفت ومی آمد وکسی هم به دیدنشان نمی‌رفت، البته دوباره به عزت رسید و عظمت یافت، اما البته زمانی که به رحمت خدارفته بود جنازه اش خیلی تکریم شد.

س : ارتباطی هم باایشان داشتید ؟

ج : زیاد , هر وقت از کربلا می آمدم منزل ایشان پیاده می شدم .

س : خُب  بر گردیم به دوران کودکی , از اساتیدتان در آن دوران بگوئید؟

ج : آن زمان طلبه های نجف 18 سالگی 19 سالگی نـهایت 21 سالگی فارغ التحصیل می شدند، من خودم اولین اجازه اجتهادم را از آیت الله آشیخ محمد خطیب گرفتم، استاد دیگرم مرحوم آسید حسن میر قزوینی از متکلمین درس آخوند خراسانی بود، جناب مرحوم آسید محمد طاهر بوشهری بحرانی این اساتید که نام بردم در کربلا بودند در نجف هم آمیر حسن یزدی , آسید حسین حمّامی وآمیرز عبد الـهادی شیرازی بعدها هم آقای حکیم ودر آخر منحصر شد به درس آقای خوئی , بـهر حال 25 سالم بود که جانشین پدرم در امامت حرم کربلا که مولوی نامی بود وبه رحمت خدا رفته بود شدم وگویا بر سر جانشینی او بین دودسته اختلاف افتاد، دسته سومی هم مرا معرفی کردند که تا حدود 31 سال امامت جماعت کربلا را به عهده داشتم، خواست خدا بود که از روز سوم به بعد هم بسیار شلوغ شد تا اینکه این یاغی طاغی (صدام) ما را به ایران تبعید کرد  .

 

مصاحبه‌ای خواندنی از مرحوم آیت‌الله سید عباس کاشانی(ره)

آنچه در پی می‌آید متن مصاحبه با مرحوم آیت ‌الله سید عباس کاشانی است که در پایگاه اطلاع‌رسانی معظم‌له قرار دارد و مرکز خبر حوزه قسمت‌هایی از آن را منتشر می‌کند.

س :حضرت آیت الله ضمن سپاس از موافقت شما برای انجام این مصاحبه ونـهایتاً انتشار آن به عنوان اولین سؤال به معرفی اجداد خود بپردازید و توضیحاتی در باب خانواده پدری ومادری خودتان و دوران کودکی

ج : بسم الله الرحمن الرحیم

در پاسخ به سؤال شما : از بیت جلیل القدر روحانیت که در کتابـها مضبوط و مثبوت است، هم از طرف پدر وهم از طرف مادر ؛ جد مادری ما که از اکابر عظمای شیعه بودند، من دوست ندارم بگویم حقیقتاً هم دوست ندارم، اما شما کتابـهای تراجم شیعه را ببینید کتابـهای رجال را ببینید، همگی مفصلاً از این عالم بزرگ واز شرح حالات ایشان گفته اند، من تصور می کنم چون منتسب به این بیت هستم تعریفی نکنم بـهتر است، اما برای آنکه پرسیدید پاسخی بدهم، مرحوم آیت الله آسید محمد صادق اصفهانی در تخت فولاد اصفهان که مقبره ای ارزنده دارند و بسیار مورد زیارت دوستداران هستند و مقبره ایشان معروف به خاتون آبادی است جد مادری من است وبا توجه به اینکه ایشان کاملاً برای دوستداران شناخته شده اند ترجیح می دهم به جای تعریف از ایشان یادی بکنم از نوه دیگر ایشان که واقعاً مظلوم و ناشناخته بودند، جناب آقای دکتر بـهشتی که پسر خاله من بودند من هنوز معقتدم اگر ایشان وارد سیاست نمی شد از علمای بزرگ دوران بود و اگر شهید نمی شد از علمای حکومت اسلامی بود وآنقدر که امام خمینی قدس الله سرّه به ایشان علاقه مند بودند کم نظیر بود، شاید قضا وقدر چنین بود که بیش از این در دنیا نباشند وبه آن وضع فجیع به شهادت برسند، ضمناً این را هم بگویم وجداناً هم می گویم نه تعصباً که باطنی غیر از ظاهر داشت و از خانواده ایشان شنیدم که شبها تا به کی مشغول عبادت بود وگریه ها می کرد! شاید عظمت ایشان در این بود که بیش از این شناخته نشود . و اما خودم در 17 ربیع الأول سال 1350 هجری قمری متولد شدم، همانطور مرسوم بوده پشت قرآن هم پدرم آن را نوشته بود وآن قرآن الآن پیش من است 10 سال از عمرمان نگذشته بود که به امر والدمان جزء طلاب شدیم آن روزها مرسوم بود که طلبه های 10 تا 14 ساله زیاد باشند اکثرشان هم از اکابر وفضلا شدند در همان سن وسالـها مثل مرحوم آیت الله العظمی حاج سید محمد حسین شهرستانی که ایشان در 14 سالگی مجتهد بود، مجتهد مسلم ؛ واز استاد بزرگشان آیت الله العظمی اردکانی اجازه اجتهاد داشت که در این اجازه نامه به صراحت از ایشان اعجوبه دهر وفیلسوف زمان یادشده بود خیلی مهم است که در 14 سالگی اینگونه باشد واز این موارد زیاد بود‌،‌ بـهر حال حد فاصل 10 تا 12 سالگی در کربلا تحصیل می کردم که والد ماجد ما آیت الله سید علی اکبر حسینی کاشانی در اثر سکته فوت کردند ومن هم به والده اصرار کردم که اجازه بدهید بروم نجف، اما ایشان قبول نمی کرد و زمان را مناسب نمی دانست بالاخره با اصرار والحاح زیاد در 13 سالگی به سامرا رفتم آن روزها بعد از نجف، سامرا محل علمی بود در زمان حضرت آیت الله العظمی آقا سید ابو الحسن قدس سره که در عالم روحانیت نظیر ایشان خیلی کم بود، گرچه ناشناخته بودند بـهر حال ندانستن مردم دلیل بر عدم واقع نیست واز ایشان هم مردم کم می‌دانند، این حرف را ضمناً آقای گلپایگانی رحمت الله علیه هم تأیید کرده اند و به خودم گفتند (تا پیش از اخراج علما از نجف مجموعه ای بودند در رأس آن 2 عالم بزرگوار، میرزای نائینی قدس سره وآسید ابو الحسن قدس سره بـه هر حال دوسال در سامره بودم وبا عنایت خداوند متعال والطاف مقدس حضرت بقیة الله حضرت مهدی روحی لمقدمه الفدا در حدی شدم که اگر از من چیزی می پرسیدند می توانستم پاسخ دهم.

بخش دوم

 س : سوال دیگری برایم پیش آمد که آیت الله اصفهانی (خاتون آبادی) جدّ مادریتان چند فرزند داشتند ؟

ج : چهار دختر , پسری هم نداشتند یکی والده مرحوم دکتر بـهشتی یکی هم والده من، دو دختر دیگر ایشان هم به همسری تجار بازار در آمدند .

س : خوب راجع به جدّ پدریتان توضیح دهید ؟

ج : ایشان از مراجع بزرگ اسلام بود، جناب آسید محمد مهدی که شاگرد میرزای شیرازی بود وبسیاری از کتب ایشان هم در کتابخانه من موجود است، کتابـهایی در فقه , اصول وفلسفه ضمن اینکه از شاگردان ایشان بسیاری هم از مراجع تقلید شدند پدر من هم شاگرد ایشان بود.

س : جد شما در نجف ساکن بود ؟

ج : بله در نجف بود

س : آقای خاتون آبادی چطور ؟

ج : ایشان هم نجف بود

س : پدر ومادرتان چطور ؟

ج : نه ایشان در کربلا ساکن بودند

س : شما فرزند اول بودید ؟

ج : نه خیر چهار فرزند از مادر من بود، سید محمد , من , سید حسین ویک دختر , همشیره ام ومن هنوز در قید حیاتیم ! جا دارد از سید محمد هم یادی کنم که درس می خواند وسید فاضلی بود، اما در اوائل جوانی از دنیا رفت اگر می بود یک ملاّی حسابی بود .

س : پدرتان همسر دیگری هم اختیار کرد ؟

ج : سه تا اختیار کرده بود , اخوی داریم از یک مادر، سه اخوی از یک مادر دیگر، یک همشیره از یک مادر دیگر, امّا از مادرم بگویم که باطنی بزرگ داشت همیشه از خدا می خواستم در قم فوت نشود وشرایطی پیش آید که در نجف به رحمت خدا برود، زیرا در قم ایشان را کسی نمی شناخت و ممکن بودشأن ایشان رعایت نشود، اما خواست خدا بود که ایشان در قم فوت کند، اتفاقاتی افتاد که بر من مسجل شد ایشان و پدرشان نزد خدا عزیزند، چون به قدری شلوغ شد و به قدری از بزرگان و علماء مجلس ترحیم ایشان شرکت کردندکه خودم راضی شدم وجالب اینکه امام خمینی (ره) تأکید و پیگیری کردند تا مقبره آبرومندی هم در حرم تـهیه شد که اگر می خواستیم خریداری کنیم به هیچ وجه در توان ما نبود

س : از عموهایتان هم بگوئید ؟

ج : عموهم چهارتا داشتم، جدّ من هم تعدد زوجات داشت وتعداد دقیق آن را هم نمی‌دانم، البته هیچکدام را ندیدم قبل از به دنیا آمدنم همه فوت شده بودند، اما آسید زین العابدین وآسید محمد از بُعد علمی بسیار موفق بودند ودر روضات الجنات واعلام الشیعه اشاراتی به ایشان شده است

س:  مرحوم ابو القاسم کاشانی هم باشما نسبتی داشتند ؟

ج : اینقدر شما سراغ نسب ما را می گیرید، من رضایت ندارم، بیائید برای شما خاطره بیادماندنی از شیخ عباس قمی بگویم، که خودم او را دیدم بالباس مندرس عمامه ای که به جرأت من گویم 2 متر نبود باعصایی از چوب خرما که حتی تراشیده نشده بود، لباس های ژنده اما تمیز وصورتی نورانی، چنان نورانی بود که حد نداشت در همان کتاب فروشی که ملاقاتشان کردم اتفاقاً در حضور خودشان هر چه مفاتیح بود را فروختند وخریدار در حالیکه باحرارت از نویسنده‌اش تعریف می‌کرد، ایشان را روبروی خود می دید و نمی‌شناخت! این صحنه اثرات عجیبی در من گذاشت. اما در مورد آیت الله ابو القاسم کاشانی ایشان پسر عموی ما بودند اولاً خیلی ملاّ بود اگر در سیاست وارد نمی شد یکی از متکلمین بزرگ می‌شد، چون ایشان شاگرد آخوند خراسانی بود، و در درس ایشان زیاد اظهار مطلب می کرد یا به قول امروزی ها شلوغ می‌کرد، آقا ابو القاسم به تمام معنا یک آقا زاده بود پدرش مرجع تقلید بزرگی بود آیت الله العظمی آسید مصطفی کاشانی که در حرم حضرت موسی بن جعفر علیه السلام یک اتاق دارد خودش هم در حرم حضرت عبد العظیم علیه السلام کنار ناصر الدین شاه دفن است، علمش زیاد بود، اما وارد سیاست شد، کل دنیا را هم گشت وقتی به نمایندگی تـهران منصوب شد از تبعید لبنان به ایران وارد شد ساعت 11 صبح آقا از هواپیما پیاده شد، غروب به خانه رسید بس که مستقبلین ایشان زیاد بود، اما سیاست باهمین آقا کاری کرد که زمانی تک وتنها می رفت ومی آمد وکسی هم به دیدنشان نمی‌رفت، البته دوباره به عزت رسید و عظمت یافت، اما البته زمانی که به رحمت خدارفته بود جنازه اش خیلی تکریم شد.

س : ارتباطی هم باایشان داشتید ؟

ج : زیاد , هر وقت از کربلا می آمدم منزل ایشان پیاده می شدم .

س : خُب  بر گردیم به دوران کودکی , از اساتیدتان در آن دوران بگوئید؟

ج : آن زمان طلبه های نجف 18 سالگی 19 سالگی نـهایت 21 سالگی فارغ التحصیل می شدند، من خودم اولین اجازه اجتهادم را از آیت الله آشیخ محمد خطیب گرفتم، استاد دیگرم مرحوم آسید حسن میر قزوینی از متکلمین درس آخوند خراسانی بود، جناب مرحوم آسید محمد طاهر بوشهری بحرانی این اساتید که نام بردم در کربلا بودند در نجف هم آمیر حسن یزدی , آسید حسین حمّامی وآمیرز عبد الـهادی شیرازی بعدها هم آقای حکیم ودر آخر منحصر شد به درس آقای خوئی , بـهر حال 25 سالم بود که جانشین پدرم در امامت حرم کربلا که مولوی نامی بود وبه رحمت خدا رفته بود شدم وگویا بر سر جانشینی او بین دودسته اختلاف افتاد، دسته سومی هم مرا معرفی کردند که تا حدود 31 سال امامت جماعت کربلا را به عهده داشتم، خواست خدا بود که از روز سوم به بعد هم بسیار شلوغ شد تا اینکه این یاغی طاغی (صدام) ما را به ایران تبعید کرد.
مرکز خبر حوزه

 


انتهای پیام

تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر