(
امتیاز از
)
دشمنان اهل بيت (ع) بسياري از اسناد غدير را نابود کردهاند
صدای شیعه: از حادثه غدير در تاريخ اسلام، تقريرها و گزارشهاي متعددي شده است، برخي از بُن بحث جانشيني در اين حادثه را نفي کردهاند و بيان کردهاند که دليل اينکه پيامبر حديث «من کنت مولا .... » را به زبان راند، افتراها و دروغهايي بود که عليه علي ابن ابيطالب گفته ميشد، لذا حضرت ختمي مرتب براي دفع فتنه عليه ايشان در روز 18 ذيحجه در ميان مسلمانان گفت «هر فرد من را دوست دارد، علي را بايد دوست داشته باشد» ـ اين گروه از برادران اهل سنت هستند لغت «ولي» را به دوست معنا کردهاند ـ گروه دوم نيز مدعياند که پيامبر در روز غدير جانشيني بعد از خود را به امر حق تعالي به حضرت علي (ع) تفويض کرده است.
براي بررسي سندي اين دو روايت تاريخي به سراغ بهترين شاگرد علامه عسگري ـ او که به سخن خود علامه عسکري ادامه دهنده راهش خواهد بود ـ؛ يعني آيتالله جاودان رفتيم، قرار ملاقات را در کتابخانه منزلش که سراسر نور و معنويت بود گذاشته بوديم؛ هماکنون مشروح اين گفتوگو تقديم ميشود:
فارس: وضعيت اسناد واقعه غدير چگونه است؟
- ما شيعيان عيد غدير را بزرگترين عيد اسلامي ميدانيم و اهل سنت نيز به مبارک بودن اين روز اذعان دارند زيرا رواياتي هم در خصوص عيد غديرخم در مورد آيه «الْيَوْمَ أَکْمَلْتُ لَکُمْ دِينَکُمْ وَأَتْمَمْتُ عَلَيْکُمْ نِعْمَتِي وَرَضِيتُ لَکُمُ الإِسْلاَمَ» است و همچنين روزه در اين روز برابر با 60 سال را دارد و آن را در روايات اهلسنت هم داريم.
* هر يک حديث غدير از هزاران حديث نابود شده حکايت دارد
اما بايد بدانيم که در طول 1400 سال کساني بر رأس قدرت کشورهاي اسلامي و در عالم اسلام بودند که نميخواستند غدير باشد و اگر اندکي ما سند در ميان روايات اهل سنت پيدا ميکنيم نشانه يک کلاغي است که از چهل کلاغ حکايت ميکند و اين يک حديثي است که از هزاران حديث سخن ميگويد و بحث نابودي اسناد و مدارک غدير بحث مفصلي است که من گوشهاي از آن را عرض ميکنم.
فارس: مثالهايي در اين خصوص مطرح ميفرماييد؟
- بله، طغرل سلجوقي اولين پادشاه سلجوقي ايران است که به تأييد خليفه عباسي به بغداد ميرود و جزو کارهايي که از او نام برده شده است اين است که کتابخانه بزرگ، عظيم و بسيار ارزشمند شاپور اردشير وزير شيعهي آلعباس را که در محله بين صورين بغداد تاسيس شده بود را ميسوزاند. کتابخانه شاپور بن اردشير کتابخانهاي است که عمده کتابهاي آن براي مؤلفان علماي جهان اسلام بوده است و با خط خودشان آن را نوشتهاند.
در اصل اين است که ايشان چون در دوره سه خليفه در دربار حضور داشته است، از ثروت و قدرت برخوردار بود و مؤلفان بزرگي که در عالم شيعه وجود داشتهاند نوشتههاي خود را براي او ميفرستند و به همين دليل کتابخانهاش بسيار بينظير بوده است.
* فقط 100 بار شتر کتابهاي فقه حنفي کتابخانه ري
و اما مثال دوم، سلطان محمود غزنوي وقتي که ري را تصرف ميکند، قبل از او آلبويه يک فرقه شيعه است که حدود 100 سال بر ايران حکومت کردهاند، بنابراين کتابخانههاي بزرگي را تشکيل داده بودند، او کتابخانه ري را ميسوزاند و فقط کتابهاي فقه حنفي را از آن جدا ميکند و فقط اين کتابهاي فقه حنفي صد شتر بار بوده است. حال ببينيد کل کتابهاي اين کتابخانه چهقدر بوده است!
آنها تشيع را با کتابخانه را سوزاندهاند و خونشان را ريختهاند و آنها را به دار آويختهاند و خانههايشان را بر سرشان خراب کردند تا اين حرفها نابود شود و به گوش ديگران نرسد.
فارس: در منابع اهل سنت هم حديث «ثقلين» در حد تواتر بيان شده است؟
- آنچه امروز در دست ما است يک کلاغي است که از چهل کلاغ ديگر سخن ميگويد. داستان غدير در فن علم روايتشناسي روايتش متواتر است که اين را متعدد از دانشمندان بزرگ اهلسنت گفتهاند؛ از جمله شمسالدين ذهبي ـ که در رشته حديث تاريخ رجال او از جمله همراهان و همکاران ابن تيميه شناخته ميشده است و در تعصب در درجه اول قرار دارد ـ رسالهاي دارد در خصوص اثبات تواتر حديث غدير که اخيرا چاپ هم شده است.
بايد گفت ذهبي که يک مخالف و متعصب است و پس بايد ديد ديگر اين حديث تا چه حد سنديتش معتبر است و از بزرگان خود ما هم متعدد آن را بررسي کردهاند، همچون کاري که ميرحامدحسين در کتاب عقبات الانوار کرده بود و علامه اميني نيز در کتاب الغدير.
* داستاني مردي با نام عُلَي
در واقع در زمانهايي که کسي نام علي داشت نميتوانست زندگي بکند گذر چنين احاديث متواتري بسيار مهم است. در کتاب رجال اهلسنت مردي است که نامش «علي» بود که به خاطر اينکه خطر جان و نابودي همه چيز داشت، او گفت من «عُلَي» هستم. شما خود حديث مفصل از اين مجمل را بدانيد که در همچنين زماني از حديث غدير خدا و اسنادش چگونه باقي مانده است.
البته هزار کار ديگر کردهاند تا معنايش را تخريب کردهاند، دلالت حديث را برايش اشکال وارد کردهاند. در هر صورت حديث در دسترس است و نشانههايي هم که در حديث وجود دارد نشانههاي همان چيزي است که ما ميگوييم نه آن چيزي که ديگران گفتهاند.
فارس: درصورت امکان واقعه تاريخي غدير را بازخواني کنيد:
- سالي که پيامبر به حجةالوداع رفتند، سال دهم هجرت بود، ايشان اول سال يازدهم در ماه صفر از دنيا رفته است البته به قول ما شيعيان و به قول اهل سنت در ماه ربيع الاول در هر صورت شايد اختلاف نظر شيعه و سني يک ماه هم نميشد، در اين سفر حجةالوداع که در ذيالحجة سال دهم هجري است و پيامبر ميدانست که اين آخرين باري است که به سفر ميرود و فرموده بود که هر کس ميتواند به حج بيايد. از نظر زماني پيامبر در سال نهم هم ميتوانست اين کار را انجام دهد که شايد اين هم يک دليل است که کاري که ما ميخواهيم انجام دهيم هر چه قدر به پايان عمر نزديکتر باشد بهتر است و در هر صورت گفتهاند از شهر مدينه 5000 نفر همراه پيامبر آمدند و اين هم به خاطر مريضي بود که در شهر مدينه افتاده بود و اکثر مسلمانها از پا افتاده بودند و به همين خاطر فقط 5 هزار نفر همراه پيامبر رفته بودند در هر صورت مسلمانها جمع شدند و پس از محرِم شدن در مسجد شجره حرکت کردند که همه جزئيات هم در خصوص زمان و روز حرکت گفته شده است و همه منازل سفر هم گفته شده است. 4 روز مانده به آخر ماه (26 ذيقعده) محرِم شدند تا به مکه رسيدند و حج را در عموم مردم انجام داد تا جزئيترين کارها را به عموم مردم ياد دهد و آنجا بود که حج و عمره را با هم انجام دادند چرا که در جاهليت حج را از عمره جدا کرده بودند و در آن موقع ميگفتند اين کار «من افجر الفجور» است و با پيامبر بسيار سخت مقابله کردند تا خلاف دستور جاهلي کاري انجام ندهد اما ايشان دستور داشتند که حج ابراهيمي را انجام دهد و وقتي از ايشان سوال شد که آيا اين کار شما فقط براي امسال بود يا براي هميشه دستهايش را هم در هم فشردند و فرمودند:«ابدالابد دخل الحج فيالعمره».
حضرت علي (عليهالسلام) در سفر حج بودند که يارانشان را در وسط راه گذاشتند و با سرعت آمدند و محرم شدند و نيت کردند و آمدند که پيامبر (ص) از ايشان پرسيد چه نيتي کرديد و ايشان فرمود من نيت کردم هماني را انجام ميدهم که پيامبر نيت آن را کرده است و اين چنين بود که حضرت علي _ سلام الله عليه_ هم به آنها پيوست و به همراه پيامبر حج را انجام دادند.
اما در هر صورت روز نهم ذيالحجة مسئله ولايت به پيامبر نازل شد. جبرئيل به محضر پيامبر وارد شد و دستور داد که شما بايد مسئله ولايت را ابلاغ کنيد. پيامبر از روز نهم تا روز هجدهم مسئله را به تاخير انداخت.
اين تاخير بسيار حکيمانه بود؛ مثل همه کارهاي پيامبر که حکيمانه بود چون در اين فاصله منافقيني که همراه پيامبر بودند ميتوانستند خيلي کارها انجام دهند.
هم چون منافقيني که در غزوه تبوک بودند که خود اهلسنت نقل ميکنند که منافقيني بودند که حضرت از غزوه تبوک که برميگشتند در گردنهاي کمين کرده بودند تا شتر پيامبر را برمانند و ايشان از کوه پرت شود و کشته شود که با تهميدات خداوند پيامبر (ص) نجات پيدا کردند.
و خلاصه ميخواهيم بگوييم که در جمع اطرافيان پيامبر (ص) افرادي بودند که در فاصله نهم تا هجدهم ميتوانستند تخريب کنند آنچه پيامبر –که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد- گفتهاند و اينهايي هم که اطراف پيامبر هستند از همه اطراف جزيرةالعرب آمدهاند. تفاوت اينجاست که مردم مدينه پختهاند و پاي درس پيامبر سالهاي زيادي را گذراندهاند اما مردم بيابانهاي عربستان، اعراب بدوي جزيرةالعرب اينها از اسلام اندکي بيش نميدانند و اين جا هم آمدند و پيامبر آينده اسلام را برايشان گفت و اين افراد فرصت داشتند که تخريب کنند و پيامبر براي اينکه اين اتفاق نيفتند اين کار را به تاخير انداخت تا روز هيجدهم. که به تدريج از هم جدا ميشدند و در دسترس منافقان قرار نداشتند که آنها را تخريب کنند و آيهاي که در آن دستور مستقيم ابلاغ آمده روز هجدهم نازل شد.
آيهاي که ميفرمايد: «يَا أَيُّهَا الرَّسُولُ بَلِّغْ مَا أُنزِلَ إِلَيْکَ مِن رَّبِّکَ وَإِن لَّمْ تَفْعَلْ فَمَا بَلَّغْتَ رِسَالَتَهُ وَاللّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ» پيامبر از مال و جان نميترسيد و در طول 23 سال ثابت کرده بود که از مال و جانش نميترسد و اين چيزها ايشان را از کارش بازنميدارشت و ترس پيامبر (ص) ترس از دينش بود و اينها اينقدر نقشه داشتند و آرزوي آينده را داشتند که حتي حاضر بودند از همه چيز بگذرند و در اصل نبوت پيامبر و اصل توحيد تشکيک به وجود آورند. اين مردم هم که ساده هستند و تعليمات کافي نديدهاند اين تشکيکات در آنها تاثير ميگذاشت و اين اولين حادثهاي بود که پيامبر (ص) هيچ مخالفي را در مقابل خود نديد و وقتي خدا فرمود َاللّهُ يَعْصِمُکَ مِنَ النَّاسِ ديگر شکي نبود و کلام خداوند به سلامت به مردم رسيد؛ هر چند بعدها کارهاي بسياري انجام دادند ولي آن روز هيچ اتفاقي نيفتاد.
بنابراين اين فاصلهاي که از نهم تا هجدهم افتاد، حکيمانه بود، وظيفه پيامبر اين بود که حرف را سالم برساند و بعدش هر چه ميشد وظيفه خود مردم بود و آنها بودند که بايد درست بشنوند و درست عمل کنند.
مطلبي که در غدير خم پيامبر فرمود بسيار مهم بود که در تاريخ آمده است که روز بسيار گرمي بود و در اصطلاح حجير بود و نزديک ساعت 10 بود که پيامبر پياده شدند و دستور دادند تا همه برگردند و بقيه سريعتر بيايند و تا برگشتند ساعت 12 شد و نماز را در زير سايه چند تا درختي که آنجا بود، خواندند و خيلي جمعيت بود حدود 100 هزار نفر و حتي بيشتر ماندند و حتي فرض اين سختي کار و گرمي هوا بسيار مشکلي بود که البته برکه آبي هم بود که نميدانيم در آن روز اين برکه آب داشته است و يا خير. که ما ميگوييم غدير يعني برکه در نهايت بعد از نماز کوهانهاي شتر را گذاشتند و پيامبر رفتند بالا و حرف خودشان را زدند.
* فارس: در خصوص فرمايشهاي پيامبر در آن روز کمي برايمان توضيح ميدهيد:
- احسنت، اما در مورد صحبتهايي که آن روز شد پيامبر در آن روز دو فرمايش داشتند؛ يک اينکه فرمودند: «اني تارکم فيکم الثقلين کتاب الله و عترتي» که يعني من بجاي خودم دو چيز را جايگزين ميگذارم؛ کتاب خدا و عترتم که به غير از اينجا پيامبر در جاهاي متعددي اين حرف را زدهاند و حديث متواتري است و حداقل من در 4 جا ديدهام که ايشان اين را فرموده است که من به عنوان دلايل و وسايل هدايت اينها را به جا ميگذارم که اگر به اين دو چنگ بزنيد هيچ وقت گمراه نميشويد چون اينها دلايل هدايت هستند.
دقت کنيم در اينجا بر مرجعيت ديني و هدايتي اهلبيت_ عليهم السلام_ تاکيد شده است که در روز آخر عمرشان هم اين را تاکيد کردند که براي امروز هم هست.
ما امروز براي دريافت اسلام و هدايت چه بايد کنيم بايد به کتاب خدا و عترت پيامبر-که درود خدا بر آنها باد- مراجعه کنيم. هر کس به عترت مراجعه کرده و دينش را از او و کتاب خدا گرفته هدايت شده است ولي اگر کسي دم از اسلام بزند و طبق دستور پيامبر راه خودش را از اهل بيت و کتاب خدا نگرفته باشد ادعايي بيش ندارد.
هميشه دقت کنيد پيامبر (ص) در روز غدير خم، ولي امر را براي بعد از خودش مشخص فرمود و گفت که ولي امر بعد از من کيست. ايشان فرمودند: آيا من از شما نسبت به شما ولايت بيشتري ندارم. اختيار من در مورد شما از اختيار شما در مورد خودت بيشتر نيست. مثلا شما امروز صبح ميخواهيد ساعت 8 صبحانه بخوريد و ساعت 9 به سر کار برويد اگر من گفتم که بايد ساعت 7 بخوري و ساعت 8 بروي بايد اين کار را بکني. حال اگر تو دوست نداري به جنگ بروي و من گفتم که بايد به ميدان جنگ بروي و تو بايد به ميدان جنگ بروي.
* فارس: اهل سنت در نقل تاريخي حديث غدير دارند که حضرت علي (ع)در آن سال به جنگ رفته بودند و بدون جنگ؛ فتحي را انجام دادند که در اين صورت غنائم بايد براي خود پيامبر-صل الله عليه و آله و سلم- ميشد و در تاريخ نقل است که حضرت در هنگام نزديکي به مکه از آن اموال استفاده کرده و لباس نو بر تن ميکنند که شکايت مردم را ناشي ميشوند و پيامبر براي سر و سامان دادن به آن حديث غدير را ميفرمايند.
- خوب اين توجيهي است! انسان بايد عاقل باشد که وقتي اين حرف را نگاه کند آنچه اين اثر در مورد غدير نقل کرده وقتي آنها خبر آورند و اظهار نارضايتي کردند پيامبر جواب آنها همان موقع رو در رو داد و تمام شد.
نقل است که ايشان يارهايشان را گذاشتند و آمدند و ياران نيز از همين اموال که همراهشان بود برداشتند و تنشان کردند. چون بالاخره آنها رسم نداشتند که لباس را بشورند. آنقدر ميپوشيدند تا پوستش بريزد و ديگر قابل پوشيدن نباشد و وسايل هم در اختيار نداشتند که پيراهني بشورند و اگر ماهي يک بار هم ميشستند خيلي بود است.
غذاي اعياني و پادشاهان آنها نان خالي است. در جنگ بدر که پيامبر – صل الله عليه و آله- دستور دادند به اسيران خوش رفتار کنيد؛ نان دادند به اسرا و خودشان خرما خوردند.
نان غذاي سلطنتي بود. وسيله در اختيار نبود. حال شما بينيد يک لباس دو ماه است که در سفر بر تنش دارد و حال از اين غنائم برداشتند و تنشان کردند.
اميرالمومنين –عليه السلام- وقتي ديدند خيلي ناراحت شدند و اوقاتشان تلخ شد و فرمودند اينها را بايد به دست پيامبر ميداديد و ايشان تقسيم ميکردند و به آنها گفتند که لباسها را از تنشان در بياوريد. خوب آنها هم ناراحت شدند و اوقاتشان تلخ شد.
نقلهاي ديگري هم هست که ميگويند. خالد که همراه آنها بود يکي از رفقايش را فرستاد نزد رسول خدا (ص) براي شکايت و فکر ميکرد که فرصتي پيش آمده تا علي عليهالسلام را از چشم پيامبر بيندازد.
وقتي به پيامبر (ص) گفت، ايشان رو برگرداندند و او دوباره آن طرف رفت و به پيامبر گفت و ايشان دوباره رو برگرداند و وقتي براي بار سوم گفت پيامبر تشر زد و فرمود: « علي وليکم بعدي» و اين همان چيزي است که ايشان در غدير خم فرمود که يعني حرف زيادي نزن تو در برابر ولي امر خود هستي و هرچه او گفت بايد اطاعت کني.
اينها ميخواهند بگويند پيامبر 100 هزار نفر يا بيشتر را دور خودش جمع کرد در يک بيابان گرم و داغ که هيچ سايهاي هم نبود و آنها در زير سايه کوچک شتر مينشستند تا نسوزند. پاهايشان را از بس داغ بود با لباسهايشان ميبستند. خوب پيامبر –که درود خدا بر او و خاندان پاکش باد- در اين مکان بنشاند و بگويد علي(ع) را دوست داشته باشيد.
کتاب البدايه والنهايه ابن کثير در جواب اين موضوع کافي است. پيامبر(ص) جواب اين افراد را در همان جا به شکل خيلي سخت فرمود و کار تمام شد و آيا واقعا ميشود گفت: پيامبر 10، 15 روز گذاشت بگذرد بعد وسط بيابان آنها را نگهداشت تا اين را بگويد. خوب معقول نيست همان استاد و کسي که اين سخن را ميگويد اگر با هم بيايند و اين کتاب ابن اثير را بخواند و انصاف داشته باشد ميبيند که اين فقط يک توجيه است.
پيامبر در مقدمه حديث غدير ميفرمايد: «الست اولي بکم منانفسکم» که البته اين در نقلها سوالي است و بعد فرمود: «من کنت مولي فهذا علي مولاه» خوب اين چه ربطي دارد به حرفي که آنها زدند.
---------------------------------------
گفتوگو از ابوالفضل عنابستاني
انتهای پیام