مصاحبه با استاد محمدرضا حکیمی درباره شخصیت حضرت معصومه(س)
صدای شیعه:
س: علل هجرت حضرت معصومه عليها السلام به قم و علت برتري حضرت فاطمه معصومه در بين ديگر امامزادگان چيست؟
ج: جريان هجرت حضرت معصومه عليها السلام و امام رضا عليه السلام و همه امام زاده ها به ايران مولد آن جريان گرايش ايرانيان به اسلام و تشيع است. مطالبي را که خواهم گفت راجع به تحليل جالب تاريخ است. درکتاب "اسلام در ايران" قسمت هايي در رابطه با مجموعه نظام و بي عدالتي، تبعيض، نظام طبقاتي و کاست که در حکومت ساسانيان و حاکمان ساساني که انوشيروان ظالم ترين آنها بود، وجود دارد. تمام اين موارد باعث گرايش ايرانيان ـ که ملت هوشياري بودند ـ به طرف مساوات و عدالت اسلامي شد. اين جوهر مسأله است والا بسياري گفته اند که در دوران انوشيروان تحصيل کردن، ويژه سه طبقه شاهزادگان ، کاتبان و موبدان (روحانيان) بوده است و طبقات ديگر اجازه تحصيل و حضور در ا ين طبقه را نداشتند. اين نظام را نظام کاست مي گويند که بدترين نظام مي باشد و هم اکنون نيز در برخي از مناطق هند، کم و بيش اين نظام وجود دارد. داستان آن کفش گر معروف که فردوستي نقل مي کند که گفت من مقداري از هزينه ارتش را مي دهم اما اجازه دهيد پسرم درس بخواند و... بيانگر اين مطلب است.
مجموعه اين ظلم هاي ، تحميل ها، فشارها و تبعيض هايي که بين حاکم و محکوم در ايران بين طبقه شاهان، موبدان و مردم بود عامل استقبال آنها از اسلام شد. اسلام در بين مردم ايران نه با شمشير، بلکه با اين دعوت پذيرفته شد. با شمشير و يروش ، قدرت شاهي جامعه و حاکميت از بين رفت. همان طور که امام خميني شاه را از بين برد و مردم آزاد شدند والا اصلاً اين گرايش طبيعي بود که از بدبختي و فشار حاکم، از اسلام استقبال کنند. اين اسلامي که ايرانيان دنبال آن مي گشتند و مي خواستند که از شيوه هاي حکومت ساساني خلاص شوند، در خلفاي اموي ديده نشده است. در خلفاي عباسي نيز که اول اين داعيه را داشتند و به نام آل محمد عليه السلام فاميل پيامبر صلي الله عليه و اله و سلم را دعوت کردند هم اين مورد ديده نشد و همان تبعيض ها و شيوه هاي شاهان ايران به شکلي بدتر در اين حکومت وجود داشت. اين موضوع بود که باعث شد عدل علوي و عدالت امام علي عليه السلام در همان چهار سال حکومت نمونه ايشان زبانزد خاص و عام شود . ايرانيان به خاطر عدالت واقعي که در حاکميت نمونه امام علي عليه السلام وجود داشت همواره پيرو و متمايل به حکومت امام علي بودند. به همين دليل است که نهضت ابومسلم خراساني از ايران آغاز شد و امويان را از بين برد و بعد از آن مجدداً عباسيان آمدند و مردم احتمال دادند که آنها به عدالت رفتار کنند، اما بعداً ديدند که اصلاً آنها از جوهرة عدالت فاصله دارند و جز تبعيض، امتياز خواهي، باج خواهي، اشراف گري، تنعم، کسري گري و قيصرگري چيز ديگري در کار آنان نيست، مجدداً متمايل به تشيع علوي شدند.
کتاب جرج جرداق علل گرايش به تشيع را ذکر کرده و اصول و معيارهاي حقوق انسان و مردم در اسلام و عدالت گرايي هاي راستين را برمي شمارد و بعد مي گويد: ولهذا المبادي کانت لجماهير التشيع؛ يعني همين اصول به ائمه و آل علي عليه السلام ارادت عميق پيدا کردند. البته علل جزئي تري نيز وجود داشت مانند به اسارت درآمدن دختر يزدگرد و همراهان آنها به دست نيروهاي اسلام که وقتي آنها به نزد عمر آوردند، اسرا به فارسي صحبت مي کردند، عمر پدران آنان را لعن کرد و سپس دستور داد گردن آنها را بزنند، اما امام علي عليه السلام فرمود که آنها را نکشيد بلکه چون اين اسرا از شاهزادگان هستند، اجازه دهيد آنها خودشان تصميم بگيرند که کدام يک از شما را انتخاب کنند، دختر يزدگرد(شهربانو مادر امام سجاد عليه السلام) ، امام حسين عليه السلام را انتخاب کردند و نزد ايشان ماندند.
البته تمام اين علت ها فرعي است و اين نيز مي تواند يک نوع اظهار محبت ايرانيان نسبت به ائمه باشد. به هر حال علت هاي اصلي همان فشارها، اختناق ها و مسائلي بود که حکام ايراني داشتند و آن عوامل باعث گرايش به اسلام و تشيع علوي شد؛ به دليلي اينکه در حکومت ها و شيوه هاي غير علوي اين نحوه عدالت وجود نداشت.
اين عوامل زمينه هايي بود که مأمون مجبور شد به ولايتعهدي امام رضا عليه السلام تن دردهد. دلايل زيادي وجود داشت؛ يکي اين که جامعه وجه عموم و گرايش آن به آل علي عليه السلام بود و مأمون به اين وسيله مي خواست مردم را راضي کند. دليل دوم اينکه امام رضا عليه السلام را تحت نظر بگيرد و مسائل ديگر...
به همين دليل است که وقتي در دوران خلفا بررسي کنيد، نهضت هاي علوي ، شورش ها و قيام هاي زيد و يحي و ابراهيم طباطبا و... و مانند اين موارد را به کرات خواهيد ديد که در تاريخ نوشته اند، تمام اين مسائل دليل بر اين است که عليه بيداد خلفا مردم شورش هايي داشته اند و در راه برقراري عدالت اسلامي و عدل علوي تلاش مي کرده اند. همه اين موارد زمينه هاي آمدن امام رضا عليه السلام و آمدن خواهران، برادران ايشان و از جمله حضرت معصومه به ايران شد.
اين موارد زمينه هاي سياسي ـ اجتماعي بود. اما زمينه هاي باطني و معنوي نيز قطعاً در کار دخيل بوده است. چون ائمه درباره حضرت معصومه عليها السلام قبل از تولد ايشان صحبت کرده اند و حتي در حديث معراج هم هست که پيامبر يک نقطه بسيار نوراني را در زمين ديدند که به ايشان گفتند اينجا قم است که مرکز دين خواهد شد. در روايتي ديگر نيز داريم که علم چون ماري که در سوراخي فرو مي رود و از سوراخ ديگر خارج مي آيد از نجف غروب خواهد کرد و از قم بيرون خواهد آمد.
مجموعه فرمايشات ائمه طاهرين مشخص مي کند که قم يکي از مراکز تشيع در آخر الزمان خواهد شد، به خصوص که اين امر در اين اواخر بيشتر تجلي کرده است البته در همان اوايل نيز بوده است.
مي دانيد که دعبل خزائي شاعر معروف شيعي هنگامي که آن قصيده را خواند و آن را خدمت امام رضا عليه السلام خواند و صله دريافت کرد، وقتي به قم آمد، شنيده ايد که مردم چطور اطراف او را گرفتند که بايد از آن سهم به ما هم بدهيد که جرايان آن مفصل است . ريشه هاي اين موضوع برمي گردد به محدثيني که از قديم الايام و از اوايل دوران ائمه تا کنون بوده اند و نقل کرده اند و قم مرکز حديث ائمه بوده است . مجموعه اين مسائل مي رساند که اين شهر يک مرکزيت مهم داشته است. حضرت معصومه عليها السلام آمده اند تا با هجرت خود و با مقبره خود، اين مرکزيت را بنيادي تر و استوارتر کنند. اين باطن قضيه است و بيمار شدن ايشان در ساوه و عوامل بيماري آن و... تا فوت ايشان در قم، ظاهر قضيه است .
اين مسائل را مي توان در کتاب هايي که قبلاً ذکر کردم و ديگر کتب معتبر پيدا کرد.
اما در رابطه به بخش دوم سؤال بايد گفت که:
ائمه معصومين عليهم السلام که عالم به علم قدسي و علم وحي و محدث هستند با ملائکه صحبت مي کنند، حقايق عالم را مي دانند، چيزي براي ايشان مجهول نيست. از ائمه، پيامبر و حضرت امير عليه السلام وحضرت فاطمه عليها السلام و حضرت معصومه که بگذريم، در امام زاده ها يک درجه بندي هايي هست. بعضي از امام زاده ها در حد بالاتري هستند. هر چند که علم آنها مانند ائمه لدني و الهي نيست ولي به دليل آموزش هايي که در دامن ائمه و خانواده وحي ديده اند تفاوت هاي قابل توجهي داشته اند، مانند حضرت علي اکبر که درجه بالايي داشته اند، حضرت قاسم بن سن کم از نظر معرفت و شناخت انسان مقام بسيار والايي داشته اند و همين جمله که مي گويند "مرگ در نزد من از عسل شيرين تر است" ، شوخي نيست، و يک کلام کودکانه نيست.
آيا لقب "معصومه" مأثور از معصوم است؟
من در اين زمينه تحقيق چنداني نکردم، فقط در جزوه حضرت معصومه عليها السلام و شهر قم، لآدر مقامات معنوي و موقعيتي که اين امام زاده بزرگ داشت تحقيق مختصري در روايات کردم و به کلمه "معصومه" برنخوردم و بر فرض هم که باشد يک نامگذاري است به يک قول نام معصومه براي ايشان فقط صرف نام گذاري است، نه اينکه ايشان به مقام عصمت رسيده باشند، مقام عصمت آن ولايت کلي است که ويژه چهارده معصوم است که از ميان زنان فقط حضرت فاطمه زهرا داشته اند و بالاترين زن حضرت زينب گرچه ممکن است، اين مقام را در عمل کسب کرده باشند ولي مقام عصمت تنها عصمت عملي نيست بلکه حقيقتي است که همان مقام ولايت تکويني است.
اينکه در عمل انسان گناه نکند و تارک گناه صغيره و کبيره باشد اين يک مقام برتر باطني است که در حضرت زينب عليها السلام نبوده و فقط مختص حضرت فاطمه عليها السلام بوده است.
بر فرض که روايتي پيدا کند که لقب معصومه را ائمه اطهار به حضرت فاطمه بنت موسي بن جعفر عليه السلام داده اند. باز هم نام، فاطمه است و دليل بر عصمت ايشان نيست. گرچه ايشان در عمل و به احتمال بسيار زياد، اين بانوي عزيز حتي تاريک يک مستحب هم نبوده اند ولي آن مقام عصمت و تصرف در کائنات که ويژه چهارده معصوم است در ايشان نيست.
حال حضرت معصومه از آن گروه امام زادگاني است که گرچه سن و سال فيزيکي ايشان پانزده يا شانزده سال بوده است، يعني شصت يا هفتاد سال عمر نکرده اند که بتوانند تجلي پيدا کنند و از دانش هاي مختلفي که داشتند چيزي در جامعه باقي بگذارند و حوادث زيادي در تاريخ زندگي ايشان نيست ولي به هر حال با همان سن کم يک باطن روح القدسي، والا و عجيبي داشته اند که به چهره اي تبديل شدند که نزديک ترين جنسيت و گوهر را به مقام عصمت داشته باشند.
يکي ديگر از امام زادگان نفسيه خاتون است که در مصر مدفون هستند و ماجراي بسيار عجيبي دارند، و شافعين نزد ايشان درس مي خواندند. هم اکنون در مصر يک گرايش باطني و عميق به آل محمد صلي الله عليه و آله و سلم و آل علي عليه السلام وجود دارد. مسجد ايشان در قاهر بالاترين و بزرگترين مسجد است و هر عروس و داماد از اين مسجد به خانه بخت مي رود و مقبره نفسيه خاتون بسيار عجيب شفا دهنده و مرکز توسل مردم مصر است و اين خانم نيز از نوادگان ائمه است و ايشان عجيب مقام دارند و البته دوران عمر ايشان بسيار زياد بوده است ، خامه ايشان نقل کرده اند که من سي سال نديدم که در روز غذا بخورد يعني روزه بوده و شب بخواند و شب ها بيدار بوده و کور شفا مي داده اند. يا حضرت احمد بن موسي و يا يحيي بن زيد که هيجده ساله بوده اند ، عظمت اين امام زاده ها در سطحي بالاتر است، يحيي کسي است که سه بار خلفاي عباسي براي کشتن ايشان لشکر کشيدند و از دست ايشان عاجز شدند و اين قدر از ايشان عاجز مانده بودند که جنازه ايشان را مدت ها بر دار باقي گذاشتند و ابومسلم خراساني،آن را دفن کرد يا احمد بو موسي برادر امام رضا عليه السلام (شاه چراغ) که در روايات آمده که "کان يحب الرضا؛ يعني برادرش را خيلي دوست داشت".
"والسلام"
منبع: کتاب
تجلي کوثر در حضرت فاطمه معصومه (س
انتهای پیام