سید جمال پایه گذار بیداری در جهان اسلام است
صدای شیعه: در آستانه سالگرد وفات مصلح بزرگ معاصر، سید هادی خسروشاهی در خصوص اوضاع جهان اسلام مقارن ظهور سید جمال الدین اسدآبادی اظهار داشت: در دو قرن اخیر، بلاد اسلامی دستخوش رویدادهای بزرگی بودهاند. به دنبال افول قدرت و شکوه اسلام، فساد دولتهای به ظاهر اسلامی و جهل و نادانی تودههای مردم و سلطه و نفوذ قدرتهای استعماری به همراه نفوذ فرهنگی ضربههای سهمگینی به پیکرۀه امت اسلامی وارد آورده است. به عنوان نمونه، با ضعف امپراتوری عثمانی، مصر در آغاز قرن نوزدهم میلادی به اشغال ناپلئون در آمد و الجزایر نیز در سال 1830 به تصرف استعمارگران در آمد. بنابراین و با توجه به سلطه استعماری انگلستان در کشورهایی مانند ایران و عراق، باید اذعان کرد که همۀ بلاد اسلام زیر سلطه استعمارگران مسیحی غربی قرار گرفت؛ سلطهای که در واقع استمرار همان جنگهای صلیبی قرون وسطا بود.
وی افزود: بعد از تصرف مصر توسط ناپلئون و شکست مسلمانان و به دنبال آن ضعف خلافت عثمانی که مرکز خلافت اسلامی شناخته میشد، حرکتهایی در پارهای از کشورها به وجود آمد. در سودان، محمداحمد سودانی به نام مهدی علیه سلطه انگلیسیها قیام کرد و توفیقهایی به دست آورد. در کشورهای شمال آفریقا، علما مبارزات مستمری را علیه استعمارگران انجام دادند. در این میان، سید جمالالدین اسدآبادی، معروف به افغانی، معروفترین و بانفوذترین شخصیت مبارز اسلامی بود. سید با طرح شعار بازگشت به خویشتن به ضرورت احیای اسلام و اتحاد امت اسلامی پرداخت.
نویسنده کتاب "نامه ها و اسناد سیاسی تاریخی سید جمال حسینی" ادامه داد: هدف سید از طرح این شعار مبارزه با نفوذ استعمار و مقابله با امپریالیسم بود؛ هدفی که در سراسر عمر خود آن را دنبال کرد. با توجه به نقشی که سید در بیداری امتها و آگاه ساختن علما و مردم در بلاد اسلامی داشته است، باید او را پایهگذار حرکت بیداری در جهان اسلام بدانیم. سید به هرجا که میرفت با زبان آن کشور آشنایی داشت و یا با زبان آنجا آشنا میشد. وی مستقیماً با مردم سخن میگفت و یا به تدریس میپرداخت. برای مثال، وی در الازهر به تدریس پرداخت و شاگردانی مثل شیخ محمد عبده را تربیت کرد؛ عبده بعداً مفتی مصر شد. سید با قدرت بیان و منطق قوی و شخصیت برجستۀه علمیای که داشت به راحتی در همه مجامع نفوذ میکرد. آگاهی و شناخت سید همراه با شجاعت و بیتوجهی به زندگی مادی و نپذیرفتن هدایا و همراه با ارزشهای والای انسانی بود.
وی افزود: همه این مسائل توانسته بود از سید رهبر فکری آزادیخواهی بسازد که توانایی پاشیدن بذر آگاهی و بیداری را در بین امتها داشته باشد. به همین علت است که در یک قرن اخیر هر کجا نشانهای از مبارزه و حرکت اسلامی میبینیم نقش مستقیم یا غیرمستقیم او را مشاهده میکنیم.
خسروشاهی درمورد نقش فعال و توانای سید در ایجاد جنبش اسلامی معاصر هم اظهار داشت: درک سید از جنبش اسلامی معلول شناخت وی از اسلام بود. سید سابقۀ تحصیلی درخشانی در ایران و نجف اشرف داشته است. این سابقه تحصیلی فردی را تربیت میکند که شناخت عمیقی از اسلام خواهد داشت. شناخت توأم با اجتهاد نه شناخت همراه با جمود فکری و یا وابستگیهای سنتی به افکار پیشینیان. وی بعد از تحصیل مقدماتی در ایران به نجف رفت و در محضر عالم بزرگوار شیخ مرتضی انصاری با اسلام اصیل آشنا شد. ثمرۀه اینشناخت آن بود که وی به تفسیر قرآن و احکام جهادی آن پرداخت. در نوشتههایی که از او به جا مانده، از جمله " رساله نیچریه" وی با بیان فلسفی خود و با تکیه بر قرآن و حدیث سعی دارد که به گسترش تفکر اسلامی کمک کند.
وی ادامه داد: اسلام عامل اصلی حرکت سید در راستای اهداف او بود. از نظر سید، اسلام به صورت ظاهری باقی مانده بود؛ او شاهد آن بود که اسلام راستین حاکم نیست و میدانست که انجام یک سلسله اعمال فردی حاکی از حاکمیت اسلام نیست.درک وی از اسلام مجموعهای بود که به همه مسائل جامعه نظر داشت و از همین رو او در مبارزات ضد استعماری و ضد استبدادی گام نهاد.
وی همچنین در مورد زندگانی پرجنبوجوش سید، دراینکه وی در عرصۀ عملی قویتر و موفقتر از عرصۀ فکری و اندیشه بوده است هم تصریح کرد: سید در عرصۀ اندیشه پویا و فعال بود. در آن زمان، مشکلات جهان اسلام پیدایش خرافات در مذاهب گوناگون اسلامی، پیدایش تفکر مادیگری در شبه قارۀه هند، پیدایش اندیشههای ضد فلسفی و ضد اشراق و ضد عرفان در مصر، تحکیم پایههای جمود فکری در مقر خلافت عثمانی در استانبول، و تحکیم پایههای استبداد سیاسی در ایران بود. درآن شرایط، متفکران در مقابله با این مشکلات به چند دسته تقسیم میشدند؛ گروهی معتقد به استفاده از تمدن غرب بودند، افرادی مثل "طهطاوی" در مصر یا " شبلی شمیل" در سوریه خواهان آن بودند که با استفاده از تمدن غرب باید ضعفها و مشکلات را برطرف ساخت.
این نویسنده و محقق تاریخ افزود: گروه دیگر مثل " مصطفی کمال" و "سعد زغلول" به ناسیونالیسم پرداختند وخواستار و هوادار پانعربیسم شدند. گروه دیگری که سید رهبری آن را به عهده داشت با طرح اندیشه بازگشت به خویشتن خواستار تغییر بنیادی جامعه و برگشت به سمت اسلام اصیل شدند. وی مقابله با نفود استعمار و مبارزه با استبداد داخلی را چارۀه این کار میدانست. سید در مبارزهاش به بررسی مسائل فکری و عقیدتی و سیاسیمیپرداخت. مخاطبان او عمدتاً تودهها بودند، ولی زمانی که به آنها دسترسی نداشت ناچار خطابهاش را با شخصیتهای سیاسی و علما مطرح میکرد و اینها نیز مشکلاتی برای او پیش میآوردند.
خسروشاهی یادآورشد: بار اول که سید درباره صنعت و علم و اسلام در استانبول صحبت کرد، با تکفیر خود توسط شیخالاسلام فهمی افندی مواجه شد و خلیفه هم محترمانه عذر سید را خواست! البته سید به طرح مسائل فکری جهان اسلام میپرداخت، ولی نه به آن صورتی که اکنون و در نیم قرن اخیر معمول شده است؛ یعنی بررسی سیستماتیک. سید به این شیوه مسائل فکری و فلسفی را تکمیل نمیکرد و اصولاً نیازی هم به این کار نبود، زیرا جو فکری آن موقع این گونه نبود. سید از نظر قدرت علمی و اطلاعاتی در اوج قرار داشت. هر موقع مشکلی پیش میآمد، سید پاسخگوی آن بود. نمونه آن را در مباحثه سید با ارنست رنان میبینیم. مراجعه به آثار باقیمانده از سید مانند "رساله نیچریه" و تفسیر مفسر و یا مقالات دیگری که به عربی در " العروةالوثقی" نگاشته نشاندهنده آگاهی و حساسیت سید نسبت به مسائل فکری و عقیدتی بوده است.
این پژوهشگر تاریخ درمورد اینکه آیا جنبشهای اسلامی قرن اخیر در خارج از ایران متأثر از اندیشههای سید بوده هم اذعان داشت: تردیدی نیست که سید به قول شهید آیتالله مطهری " بنیانگذار نهضتهای اسلامی یک قرن اخیر" است تا آنجا که ما به تاریخ هر کشوری و هر حرکتی که در یک قرن اخیر به وجود آمده نگاه کنیم، میبینیم که رهبری آن به عهده یکی از شاگردان یا هواداران فکری سید بوده است و این تأثیر کم و کوچکی نیست و البته بررسی چگونگی آن نیاز به تألیف کتاب مستقلی دارد.
وی افزود: ولی برای نمونه باید گفت که شهید شیخ حسن البناء، مؤسس حرکت اخوانالمسلمین در مصر و بلاد عربی، در کتاب خاطرات خود، مذاکرات الدعوه و الداعیه، حرکت خود را "استمرار را ه سید جمالالدین و شیخ محمد عبده" معرفی میکند یا میتوان اشاره کرد که ابوالکلام آزاد و اقبال لاهوری خود را شاگردان معالواسطه سید و پیرو مکتب او میدانند و محمد امین، شاعر ملی ترک، و محمد عاکف، شاعر دیگر و معروف ترک، سید را پایهگذار آزادیخواهی در ترکیه میدانند و همچنین سعد زغلول در مصر در یک سخنرانی عمومی نهضت ملی خود را وابسته به اندیشههای سید معرفی میکند. در ایران که نهضت قانونخواهی و ضد استبدادی بیتردید از سید سرچشمه میگیرد و نیز جاهای دیگر. البته، من این مطلب را در مجموعه کتابهای حرکتهای اسلامی معاصر با مدارک لازم شرح دادهام.
خسروشاهی در مورد اهداف سیاسی سید در مبارزاتش و اینکه چرا سید توأمان به مبارزه با استعمار و استبداد داخلی میپردازد هم گفت: سید در زندگی پر فرازونشیب خود متحمل رنجها و مشقات زیادی شد. انگلیسیها وی را از هند اخراج کردند. در ایران، ناصرالدین شاه با آن وضعیت ناهنجار وی را از ایران تبعید کرد. خلیفۀ عثمانی سید را از استانبول بیرون راند تا موجب خوشحالی شیوخ مرتجع دربار شود. در مصر نیز به دستور خدیو مصر و به اشاره یا دستور مقامات استعماری انگلستان اخراج شد. پذیرفتن این آوارگیها بدون شک ناشی از انگیزۀه درونی و به سبب اهداف والای انسانی و در راه رهایی انسانها بود. تحمل همۀه این مصائب در شناخت و تعهد سید از اسلام بود.
وی تصریح کرد: دردهایی که وی درکل جوامع اسلامی آن روز تشخیص داد شامل نفوذ استعمار غربی و امپریالیزم و سپس استبداد و حکام محلی بود که با توسل به ناآگاهی و جهل تودههای مسلمان صورت میگرفت. مردم در این میان از نعمت خواندن و نوشتن هم محروم بودند و نهتنها از پیشرفتهای علمی جهان بیاطلاع بودند، بلکه درگیر عقاید خرافی به دور از اسلام واقعی نیز بودند. تفرقه و جدایی میان مسلمانان به عناوین مختلف بر آنان حکومت میکرد. در درون کشورهایی مثل ایران دعواهایی مثل شیخی و متشرع مطرح بود. سید همه اینها را میدید و به طرق گوناگون به اصلاح میپرداخت و سعی در گسترش حرکت آزادیخواهانه خود داشت.
این نویسنده مجموعه کتابهای حرکتهای اسلامی معاصر یادآورشد: سید در مقابل چه باید میکرد؟ به نظر او، نخست باید با استبداد حاکمان زورگو مبارزه میشد. این مبارزه را هم باید روشنفکران و علما انجام میدادند. روشنفکران متأسفانه اغلب در جناح قدرت و یا حزب حاکم بودند و علما هم به علت سوء تعبیری که از مبانی اسلامی به عمل میآوردند اغلب در مسائل سیاسی دخالت نمیکردند. نخستین مسئله سید این بود که علما را وارد میدان کند و حقایق را بر آنها روشن کند. راه اساسی این مبارزه آن بود که سید تحرکی در محافل مذهبی به وجود بیاورد. سید میگفت اسلام منهای سیاست معنا ندارد. هدف در این بود که علما با درک این موضوع مردم را آگاه سازند. این مسئله؛ یعنی ارتباط سیاست با دین را سید به عنوان یک واجب شرعی هم مطرح کرد. لذا، ورود یک فرد به فعالیتهای سیاسی بُعد مذهبی هم پیدا میکرد.
وی افزود: اگر مردم و علما طبق وظایف شرعی باید در مسئلۀ جاری مملکت خود دخالت میکردند، خواهینخواهی با فساد و عوامل آن آشنا میشدند و با آنها مبارزه میکردند. نتیجه این مبارزه طرد حکومت استبدادی و مستبدان بود. نمونهای از نتایج اقدامات سید را ما در ترور ناصرالدین شاهمیبینیم. میرزا رضا، از مریدان سید، به منظور ریشهکن کردن فساد به ترور ناصرالدین شاه میپردازد. وقتی از میرزا رضای کرمانی بازجویی به عمل میآید که اگر نخست وزیر به تو ظلم کرده بود، تو چرا شاه شهید! (ناصرالدین شاه) راترور کردی؟ میرزا رضا در جواب میگوید:" من دیدم اگر نخست وزیر را اعدام کنم، تغییری در مملکت ایجاد نمیشود برای این که ظالمی که حاکم است شخص دیگری را نصب میکند. برای ریشهکن کردن منشأ فساد اصل و ریشۀ فساد را زدم. " سید مردم را به اسلام نخستین به دور از خرافات دعوت میکرد. در این زمینه، نخست قرآن را مطرح میکند و این که باید در بین مردم رواج پیدا بکند.
این پژوهشگر تاریخ ادامه داد: از سوی دیگر، وی مردم را دعوت به فراگرفتنعلم و دانش میکرد. سید در خطابهها و نوشتههای خود همیشه مردم را دعوت میکرد که از علوم و فنون جدید آگاه شوند و خود را همتای مردم عصر خودشان پیش ببرند. مسئله شناساندن اسلام راستین مسئله اساسی برای سید بود؛ احیای اسلام به عنوان دین علم و عمل، مبارزه با جهل و خرافات، دین امر به معروف و نهی از منکر، دین عزّت وسربلندی. وقتی شخصی در این دین پرورش یافت، زیر بار حکام مستبد نمیتواند زندگی بکند. سید در مبارزه با استعمار متوجه همۀ جهات آن و به ویژه متوجه تهاجم فرهنگی آن بود.
خسروشاهی درمورد اینکه چرا سید به چارچوبهای فراتر از چارچوبهای ملی مینگریست هم اظهارداشت: سید اسلام را به مثابه یک ایدئولوژی جهانشمول و فراگیر میشناخت. بنابراین، وقتی یک ایدئولوژی مطرحمیشود، فقط یک هویت سیاسی برای آن نمیتوان قائل شد. او به اسلام به عنوان یک اندیشۀ کامل، که دارای هویتی جامعالاطراف است، معتقد بود. اگر سید اسلام را فراتر از چارچوبهای ملی میشناخت، ناشی از درک صحیح او از واقعیت اسلام بود.
وی درمورد اینکه چرا کوششهای سید در ایران ناکام ماند و چرا علیرغم زندگی پربار سیاسی وی در مصر و ترکیه و دیگر کشورها او نتوانست در ایران کاری انجام بدهد؟ هم گفت: من معتقد نیستم که کوششهای وی در ایران ناکام ماند. اگر عدم نتیجهگیری سریع در کوششهای او را ناکامی بدانیم، باید این را به فعالیتهایش در دیگر کشورها هم اطلاق بکنیم چون در ترکیه و یا جاهای دیگر هم بلافاصله آزادی و استقلال به دست نیامد، اما در درازمدت میبینیم در آن کشورها آثار حرکت فکری و اجتماعی سید به ظهور رسید. در ایران نیز نتایج مثبت در درازمدت به دست آمد.
این تاریخ نگار یادآورشد: بر طبق گفته مرحوم استاد محیط طباطبایی،" اگر سید در ایران نبود و با مقامات مهم تماس نمیگرفت، نهضت مشروطیت و آزادیخواهی به این صورت بهوجود نمیآمد. " مرحوم محیط در جایی دیگر مینویسد: " سید جمال در ایران عامل ظهور تحولی شد و ملت ایران را به راهی رهبری کرد که پس از آن در پیچوخمهای آن ملت ما به سوی زندگانی بهتر گام بر میدارند." مرحوم محیط در مجموعه مقالات خویش درباره سید طی مقالهای در چگونگی پیدایش مکتب مشروطه در ایران مینویسد:" نمیتوان مطلب را بدون ذکر سید جمالالدین اسدآبادی و میزان تأثیری که در جان و ایمان بخشید باقی گذارد. مسافرت سه ماهۀ او در سال 1303قمری به تهران و برخورداری از آزادی معاشرت با همۀ طبقات جامعه در برانگیختن روحیه خاموش و بیدار ساختناحساسات خفته طبقات مردم تأثیر فوقالعادهای داشت." مرحوم محیط چنین نتیجهگیری میکنند که سقوط استبداد و پیدایش مشروطیت در ایران از آثار و نتایج کار مرحوم سید بوده است.
خسروشاهی درمورد اینکه در حال حاضر، تحلیلی در مورد جنبشهای اسلامی وجود دارد که این جنبشها را بنیادگرا یا اصولیگرا مینامد. آیا این وجه را میتوان به همۀ این جنبشها نسبت داد؟ چیست؟ اذعان داشت: کلمه بنیادگرا و اصولیگرا، که در مطبوعات ما هم به چشم میخورد، ترجمۀ کلمۀ Fundamentalism است کهغربیها دربارۀ حرکتهای اسلامی عصر ما به کار میبرند. برداشت من از اصولیگرا و بنیادگرا برداشتی واقعی است؛ به این معنی که حرکتهای معاصر خواهان بازگشت به اسلام ناب و راستین است تا کشورهای خود را طبق روش اسلامی اداره کنند و غربزدگی و شرقزدگی و خرافات را از مذهب جدا سازد و نهایتاً بکوشد تا اسلام واقعی را به مردم عرضه بکند.
وی ادامه داد: غربیها، که گاهی کلمه بنیادگرا را به کار میبردند، مرادشان از استفاده از این کلمات بیان این حقیقت یعنی مسئله بازگشت به خویشتن نیست؛ آنها خواهان آناند تا یک چهرۀه ارتجاعی برای اسلام معاصر ترسیم کنند و لذا میبینیم که آنها توسط امپریالیسم خبری مسئله تروریسم و ناامنی و مسائلی از این قبیل را به مسلمانان نسبت میدهند، ولیحقایق و واقعیتهای تاریخی نشاندهنده این است که چه کسانی تروریستا هستند و چه کسانی به بنیادگرایی بازگشتهاند؟ این خود غربیها هستند که در پوشش دیگری جنگهای صلیبی را از نو آغاز کردهاند. شما در بوسنی و هرزگوین و چچن و الجزایر شاهد سرکوب و قتلعام مسلمانها و حرکتهای اسلامی هستید. غرب از به کارگیری اینکلمه(بنیادگرا) مفهوم حقیقی و واقعی آن را در نظر نگرفته، بلکه خواسته با تحریف در به کارگیری این کلمه به اهداف سیاسی شوم خود برسد.
این نویسنده حرکتهای اسلامی معاصر بیان کرد: البته، جنبشهای اسلامی را در دنیای اسلام به مفهوم واقعی بینادگرا میتوان نامید. اغلب این جنبشها نگاه به حقیقت خویشتن دارند و خواستار بازگشت به خویشتن خویش هستند و شکی نیست انقلاب اسلامی ایران نقش اساسی را در به وجود آمدن تحرک در همه زمینهها داشته است.
خسروشاهی درمورد اینکه مسلمانان در نقاط مختلف جهان به تدریج به یک احساس مشترک نزدیک شدند و بیداری اسلامی صورت پذیرفت. نظر غرب را چگونه میبینید هم گفت: دنیای صنعتی غرب با کشورهای اسلامی همیشه روابط گرگ ومیش داشته است. غربیها متأسفانه هنوز با همان اندیشههای مالیخولیایی قدیمی زندگی میکنند. فرانسه نمیتواند بپذیرد در الجزایر مردمی وجود دارند که نمیخواهند زیر بار سلطه باشند. آنها نمیتوانند بپذیرند در ایران حاکمیت با قرآن و مردم و اسلام است. این است که توطئههایی را به منظور ساقط کردن حرکتهای اصلاحی در جهان اسلام صورت میدهند و اکنون میبینیم که با موج بیداری اسلامی ملل مسلمان یک به یک به پیروزی میرسند و حکومتهای مستقل را دنبال میکنند.
وی درمورد اینکه در تحلیل از بنیادگرایی، شما متذکر شدید جنبش اسلامی اساساً بنیادگراست. با این حال، تفاوتهایی بین بنیادگرایی وهابی و شیعی وجود دارد. هم تصریح کرد: واقعیت این است که تضادی بنیادی بین بنیادگرایی وهابی و شیعی وجود دارد. طبیعتاً، در این میان، پیروزی ازاسلام راستین خواهد بود که در تشیع علوی تبلور یافته است. وهابیت در عمل نشان داده که یک اندیشه به ظاهراسلامی و در واقع کاملاً ارتجاعی است. احکام و مسائل آنها چیزهایی نیست که مورد قبول انسانهای روشن و آزاد وعاقل باشد. در عربستان، گردن مفسد و دست دزد را میزنند!، ولی در واقع دزد اصلی همچنان در صدارت باقی است و این کشور اسلامی؛ یعنی جزیرةالعرب را به پایگاه امپریالیسم تبدیل میکند.
این نویسنده و محقق ادامه داد: در درون عربستان نیز مخلفتهایی با وهابیت حاکم وجود دارد. در قیام "عبدالله جهیمان" و یارانش در 1400 ه. ق، افراد این حرکت حاکمیت را به طور مطلق قبول نداشتند و حتی آن را ضد وهابیت معرفی میکردند. الان، نهضتهای اصلاحطلبانه در میان علمای برجسته جزیرةالعرب به وجود آمده و آنها خواستار لغو برنامههای رژیم سلطنتی هستند. درمقابل، "علمای سلطه" و "فقهای شرطه" وجود دارند که به جواز تمامی خواستههای حاکمیت فتوا میدهند. شیوخ مرتجع تا آخرین مرحله مطیع حکام خودند و این حکام نیز مطیع امریکا.
وی افزود: با این ترتیب، معتقدم برای بنیادگرایی وهابی نمیتوان آیندهای روشن تصور کرد. وهابیها گرچه ممکن است از لحاظ ظاهری تحرکاتی داشته باشند، در نهایت با بیداری جوانان و علما در کشورهای اسلامی این بنیادگرایی دوامی نخواهد یافت کما این که تا کنون نیز نتوانستهاند از جوامع بسته خودشان خارج بشوند مگر این که در جهت اجرای اوامر بیگانگان باشد.
خسروشاهی درمورد اینکه نام سید همگام با جنبشهای اسلامی معاصر است. از چه راهی میتوان به اوجگیری و دوام این جنبشها کمک کرد هم اذعان داشت: بهترین راه "سهیم شدن" در اوجگیری جنبش جهانی اسلام است. برای فعال کردن این جنبش جهانی، به نظر منهیچ چیزی بهتر از نشر اندیشه اسلامی نیست. اگر ما بتوانیم اصول اسلامی را آن گونه که از قرآن و اخبار ائمه هدی به دست میآوریم در سطح جهانی عرضه کنیم.
وی درپایان یادآورشد: فکر میکنم بهترین سرمایه گذاری را در به ثمر رساندن جنبش جهانیاسلام انجام دادهایم. نمونه انقلاب اسلامی ایران به رهبری پیامبرگونه امام خمینی(ره) موج بیداری اسلامی را در جهان به خروش آورد و میبینیم که ملل مسلمان روح تازهای در کالبد فرهنگ اسلامی خویش دمیدهاند و انقلاب ایران موردی است که میتوان با تکیه بر تجربه آن اقدام کرد. اگر تبلیغ و خطابه و نوشتاری به وجود نمیآمد، انقلاب اسلامی هیچگاه به پیروزی نمیرسید. همین مسئله نیز در مورد دیگر کشورها صادق است و باید فعالیتهای تبلیغی و نوشتاری در سطح وسیعتری صورت بگیرد تا بهاوجگیری جنبش جهانی کمک شود.
انتهای پیام