( 0. امتیاز از )


بزرگاني که معارف روايات را به جد فهميدند و باور کردند؛ گفتند: ما دو تا درس داريم؛ يک درس عمومي داريم که با اين طلبه ها مي رويم در مسجد و حسينيّه، درس مي خوانيم. يک درس خصوصي هم داريم؛ هم بحث هاي ما و همشاگردي هاي ما ديگر اينها نيستند !بلکه يک تکه آهن است، يک تکه چوب است، يک تکه سنگ؛ ما چهارمي آنها هستيم. يک سنگ است و يک چوب است و يک آهن و من زيد، چهارمي آنها. آن چوب چيست، آن سنگ چيست، آن آهن چيست که شما چهارمي آنها هستي ؟!
مي گويند : آن ( آهن ) همان است که و النّا له الحديد (1)؛ اگر داودي بود و آهن سردي بود و آن آهن به دست داود نرم شد؛ نه قلب ما از آهن سخت تر است، نه وجود مبارک ولي عصر از داود کمتر است،پس چرا اين دل را به او ندهيم و نرمش نکنيم ؟! ببين تفاوت ره از کجاست تا به کجا !!
آن ( چوب ) کيست ؟ نه آن چوب چيست؛ آن چوب کيست ؟ آن چوب همين استن حنّانه است. اين را هم شيعه نقل کرد، هم سنّي ! وجود مبارک پيغمبر (ص) به حالت ايستاده، به ستون چوبي مسجد مدينه تکيه مي داد و سخنراني مي کرد. به حضرت عرض کردند : شما اگرايستاده، سخنراني کنيد، سختتان است، خسته مي شويد؛ اجازه بدهيد منبر تهيّه کنيم، اجازه فرمودند؛ منبر 3 پله اي تهيه شد. مستمعين هم حاضر، وجود مبارک پيغمبر از اين ستون به طرف اين منبر حرکت کرد. ديدند اين ستون جزع مي کند از مفارقت حضرت ! اين را همه ديدند. وجود مبارک حضرت برگشت، اين ستون را بغل کرد مثل يک دوست؛ اين ستون آرام شد.
بنواخت نورمصطفي آن استن حنّانه را کمترزچوبي نيستي؛ حنانه شو، حنانه شو (2)
اين رفيق دوّم ما !
مرحوم شيخ طوسي ونيز جناب زمخشري در کشّاف نقل کرده؛ يعني هم سنّي ها نقل کردند، هم شيعه ها که وجود مبارک پيغمبر(ص) فرمود : يک سنگي بود در جاهليّت، قبل از اينکه من پيغمبر بشوم؛ هر وقت من را مي ديد، سلام مي کرد؛ و نّي لاعر فه الآن (3)، الآن هم من آن سنگ را مي شناسم. هر وقت من را مي ديد، سلام مي کرد؛ اين رفيق سوّم ما.
آنهائي که به جائي رسيدند، بعد به خدمت حضرت ولي عصر مي رسيدند، شدند بحرالعلوم، آنهايک درس خصوصي هم داشتند. از اين درس هاي عمومي اگر کسي به مقصد مي رسيد، ما هم از مستان اين م ي بوديم؛ ولي اينطور نيست ! حداکثر اين است که آدم جهنّم نرود، بهشت برود، جنّاأ تجر ي م ن تحت ها النهار نصيبش بشود، همين! امّا اينکه ع ند مليک مقتد ر(4) باشد، اينها نصيبش نمي شود!!
وجود مبارک حضرت چون قائم است، اينها را مي پروراند. و چون قائم است، سعي مي کند که قعود ما به قيام ما تبديل بشود که آن حضرت ظهور بکند؛ و اينجور شاگردان خاص را مي پروراند. آنها کساني اند که وقتي حضرت ظهور کرد، به ديوار کعبه تکيه داد و قرائت فرمود: أنا بق يّه الله (5)، بق يّه الله خ يأ لکم ا ن کنتم تعلمون (6)، همه مي شنوند؛ در کوتاه ترين مدت خود را به پيشگاه آن حضرت مي رسانند. حالا اگر آن ظهور عمومي پيدا نشود؛ ظهور خصوصي و شاگردي خصوصي که ممکن است.
ظاهر بودن حضرت ولي عصر (عج)
وجود مبارک حضرت فرمود : آفتاب بالأخره هست، اين ابر جلوي چشم شما را گرفته؛ شما غائبيد،نه ما ! اينکه در جواب آن سئوال که در زمان غيبت از شما چگونه استفاده مي کنند، فرمود : مثل آفتاب پشت ابر است؛ يعني شما غائبيد، نه ما ! آفتاب محجوب است يا ما محجوب ؟ اين ابر،جلوي آفتاب را گرفته يا جلوي ما را گرفته ؟ در جريان ظلّ گرفتن و کسوف و خسوف چه طور است ؟! آن را ظلّ گرفته يا ما را ظل گرفته ؟! ما را ظل گرفته.
يعني وقتي زمين بين ما و شمس فاصله شد، آنجا که رو به آفتاب است که کاملاً نور دارد. سايه ماه مي افتد روي زمين؛ زمين را ظلّ مي گيرد، زمين تاريک مي شود؛ ما را ظلّ گرفته، نه شمس را ! ما چون آن شمس را نمي بينيم، مي گوئيم : آفتاب را ظلّ گرفته، وگرنه او همچنان روشن است. چون هم آن سمت کره ماه روشن است، و هم سائر نظام کيهاني روشن است. آن را ظلّ نگرفته، ما را ظلّ گرفته؛ اين سحاب هم جلوي آن را نگرفته، بلکه مانع ما شده. ولي بالأخره از او بر مي آيد که مشکل ما را حل کند.
بنابراين هدف خلقت اين است که ما فقط عبادت کنيم، يعني اطاعت. چون بخش پاياني سوره ذاريات يک قضيه نيست که بشر براي عبادت خلق شد، دو تا قضيه است؛ يکي موجبه، ديگري سالبه. نفرمود: خلقت الج نّ و النس ل يعبدون، فرمود : و ما خلقت الج نّ و النس لا ل يعبدون؛ يعني براي غير عبادت خلق نشد. بنابراين اگر کسي کارهاي عادي انجام بدهد که حرام نيست، ولي اثر ديني ندارد؛ لهو و لعب است، معصيت نيست؛او در اين 10 ساعت يا 20 ساعت در راستاي خلقت حرکت نکرده است.او، هم بايد قضيه موجبه را حفظ بکند، هم قضيه سالبه را تا جميع شئونش بشود نّ صلات ي و نسک ي و محياي و ممات ي ل لّه ربّ العالمين.
چنين انساني خليفه کامل است؛ و در عصر کنوني وجود مبارک ولي عصر، يعني مهدي شخصي موجود موعود از يک سو، قائم غائب (عليه آلاف التحيّه والثناء) از سوي ديگر است که جمعيّت را مي برد به سمتي که به مصداق: و ما خلقت الج نّ و النس لا ل يعبدون عمل مي کنند و همه کارها مي شود عبادي. توليد مي شود عبادي، مصرف مي شود عبادي، هنر مي شود عبادي، ادبيات مي شود عبادي ... ؛ هم حسن فعلي دارد، هم حسن فاعلي. هم کار خوب مي کند، هم براي رضاي خدا مي کند.
اگر کسي آدم خوبي باشد، ولي کارش بازي باشد؛ معصيت نکرده، مؤمن هست؛اما چون يک رکن را از دست داده، به هدف نمي رسد. يا کارش کار خوبي است، به نفع جامعه است، ولي او موحد نيست؛ چون فاقد حسن فاعلي است، يک گوشه را از دست داده است. ما به سمتي در سايه آن حضرت حرکت مي کنيم که هم حسن فاعلي داشته باشيم، هم حسن فعلي تا بشود جميع شئون ما ل لّه، آنوقت بشر به اين وضع مي رسد؛ آنگاه مي شود ل يظه ره علي الدّين کلّ ه و لو کر ه المشر کون (7).
سخنراني آيت الله جوادي آملي (دامت برکاته) در ديدار با جمع کثيري از طلاب، فضلاء، دانشجويان و اقشار مختلف مردم قم به مناسبت ميلاد حضرت ولي عصر (عج) قم ؛ دفتر مقام معظّم رهبري ـ 1381
ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) سبأ / 10
(2) کليات شمس / غزل 2130
(3) الأمالي ل لطوسي / 341
(4) قمر / 55
(5) الکافي / 1 / 472
(6) هود / 86
(7) توبه / 33

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر