جهان در برابر کفران نعمت ساکت نیست
صدای شیعه: قرآن حکیم در آیات 112 و 113 سوره نحل می فرماید: "وَ ضَرَبَ اللَّهُ مَثَلًا قَرْیَةً کَانَتْ ءَامِنَةً مُّطْمَئنَّةً یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کلُِّ مَکاَنٍ فَکَفَرَتْ بِأَنْعُمِ اللَّهِ فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ بِمَا کَانُواْ یَصْنَعُونَ * وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنهُْمْ فَکَذَّبُوهُ فَأَخَذَهُمُ الْعَذَابُ وَ هُمْ ظَالِمُونَ / خداوند - براى آنان که کفران نعمت مىکنند - مثلى زده است: منطقه آبادى که امن و آرام و مطمئن بود و همواره روزی اش از هر جا مىرسید امّا به نعمتهاى خدا ناسپاسى کردند و خداوند به خاطر اعمالى که انجام مىدادند، لباس گرسنگى و ترس را بر اندامشان پوشانید. پیامبرى از خودشان به سراغ آنها آمد، او را تکذیب کردند؛ از این رو عذاب الهى آنها را فراگرفت در حالى که ظالم بودند."
چهار ویژگی سرزمینی آباد در قرآن
قرآن در این آیات از سرزمینی خبر می دهد که از چهار ویژگی برخوردار بوده است. اول آن که "آمنه" بوده، یعنی برخوردار از امنیت و امان. دوم؛ مطمئنه، یعنی مردم آنجا به ادامه زندگی خود اعتماد و اطمینان داشته اند. سوم این که مرکزی بود از هر نقطه میوه ها به آنجا سرازیر می شود چرا که مردم اطراف برای خرید به آن نقطه می آمدند لذا اجناس نیز به آن نقطه سرازیر می گشت همچنان که می فرماید: "یَأْتِیهَا رِزْقُهَا رَغَدًا مِّن کلُِّ مَکاَنٍ"
اما چهارم: آن ها نه تنها از این سه نعمت مادی برخوردار بودند بلکه نعمت معنوی نیز به آنان داده شده بود و خدا از قبیله خودشان، رسولی برای آنان فرستاده بود چنان که در آیه دوم می فرماید: "وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنهُْمْ"
واکنش عالم در برابر سقوط اخلاقی
سوال این است که چگونه ساکنان این منطقه، سپاس نعمت های مادی را به جا نیاوردند. در این مورد روایات چنین می گوید: گروهی از ساکنان این منطقه در سایه رفاه از مواد غذایی، مجسمه های کوچک می ساختند و احیانا با آن خود را پاک می کردند. چه کفران نعمتی بالاتر از این که نعمت های الهی را در موضع تطهیر به کار برند در حالی که باید از آب استفاده کنند و در صورت ضرورت از سنگ و دیگر چیزهای پاک کردنی.
اما چگونه به نعمت معنوی کفر ورزیدند؟ قرآن می فرماید: به تکذیب او پرداختند و به سخن او گوش نکردند.
جهان در برابر این کفران نعمت ساکت و آرام نیست و عکس العمل نشان می دهد. واکنش این کفران این بود که نعمت های مادی از آنان گرفته شد و حیوانات ریزی بر آن ها مسلط گردیدند. درخت و گیاهان آنان را خوردند و چیزی از آنان باقی نگذاشتند. سرانجام ناچار شدند آن مواد غذایی را که برای تطهیر به کار برده بوند برای ادامه حیات مصرف کنند.
گرسنگی و خوف، دو ابزار کیفر خدا
اما خدا چگونه آنان را کیفر داد؟ دو چیز را بر آنان مسلط کرد: اول گرسنگی و دوم خوف و ترس.
این دو کیفر آنچنان زندگی آنان را مختل کرد که تو گویی چون لباسی از گرسنگی و ترس وجود آن ها را فرا گرفت، همچنان که قرآن به این نکته چنین اشاره می کند: "فَأَذَاقَهَا اللَّهُ لِبَاسَ الْجُوعِ وَ الْخَوْفِ"
چرا لباس و چشاندن با هم آمده است؟
در اینجا برخی از ناآگاهان از ریزه کاری های زبان عرب، به تصور واهی خود بر قرآن خرده گرفته اند و آن این که می گویند: لازم بود با تناسب واژه "لباس خدا" بفرماید: "فکساهم الله لباس الجوع و الخوف" و اگر مقیاس در به کار بردن "اذاق / چشاندن" جوع و خوف باشد باید لفظ لباس را حذف کند. حاصل آن که باید به یکی از این دو صورت سخن بگوید: "لباس گرسنگی و ترس را بر آنان پوشاند" یا "گرسنگی و خوف را بر آنان چشاندیم" آن ها در واقع می گویند که جمع بین "اذاق" و "لباس" صحیح نیست. اما پاسخ روشن است؛ اول آن که علت این که قرآن کلمه "لباس" را به کار برده برای این است که برساند گرسنگی و تشنگی، تمام مظاهر حیات آنان را فرا گرفته بود از هر نظر گرسنه و خائف و ترسان بودند و این حقیقت جز با کلمه لباس روشن نمی شود.
دوم آن که واژه "ذوق" را به کار گرفته، زیرا چشیدن طعام غیر از چشیدن گرسنگی است. چشیدن طعام امری سطحی است که انسان با زدن زبان می فهمد که غذا شور است یا نه، ولی چشیدن گرسنگی معنای عمیق تری دارد. مادامی که گرسنگی بر اعمال بدن اثر نگذارد و از درون تهی بودن را درک نکند کلمه ذوق به کار نمی برد، بنابراین هم به کارگیری لباس و هم به کارگیری ذوق از مقتضای بلاغت است.
آیه درباره گروهی از بنی اسرائیل است
در آیه دوم قرآن به کفران نعمت آنان اشاره می کند چنان که می فرماید:"وَ لَقَدْ جَاءَهُمْ رَسُولٌ مِّنهُْمْ فَکَذَّبُوهُ". جایگاه این آبادی با این اوصاف کجا بوده است؟ گاهی گفته می شود جایگاه این آبادی مکه مکرمه بوده که مردم آنجا در پرتو نعمت هایی که از هر طرف به آنجا سرازیر می شد بهره مند بودند اما به تکذیب پیامبر الهی برخاستند و خدا گرسنگی را هفت سال بر آنان مسلط کرد و برای ادامه حیات خود به خوردن میته و استخوان پناه بردند.
اما خوف آنان از این طریق بود که گروه اعزامی از جانب پیامبر(ص)، گاه و بی گاه به حمله ایذایی دست می زند و امنیت آنان بر هم می خورد.
ولی این تفسیر نه با ظاهر آیه تطبیق می کند و نه با تاریخ، زیرا قرآن در این آیه با مردم مکه سخن می گوید و طبعا مثلی را که می زند از غیر آن ها باید باشد زیرا این سوره مکی است و فقط قسمت ناچیزی از آن مدنی است، مانند آیه های 14 و 101 که در آن ها از مهاجرت در راه خدا سخن به میان آمده است، همچنین آیه 126 که در آن از مجازات مساوی سخن گفته شده است.
بنابراین چون مخاطب در این آیات، قریش مکه است باید مثل مورد نظر که باید مایه عبرت آن ها گردد غیر خود آن ها باید باشد و مؤید این نظر این است که قرآن، این حادثه را با فعل ماضی بیان می کند و می فرماید: "ضرب الله مثلا، کانت آمنه، کفرت بانعم الله، و لقد جاء هم رسول منهم." این بیان ایجاب می کند که این حادثه در عصری قبل از پیامبر اکرم (ص) در میان امم دیگر رخ داده باشد، لذا در روایات ما نقل شده است که مربوط به گروهی از بنی اسرائیل است.
در این دو آیه "مشبه"، اقوامی هستند که پس از نزول قرآن زندگی می کنند و در رفاه و امن و امان به سر می برند و از نعمت های مادی برخوردارند اما به تکذیب پیامبر اکرم (ص) برمی خیزند. "مشبه به"، همان اقوام نابودشده ای هستند که با آن ویژگی های چهارگانه گرسنگی و ناامنی آنان را فراگرفت.
از این بیان "وجه شبه" نیز روشن می شود یعنی سرنوشت گروه نخست با سرنوشت گروه دوم گره خورده است چون هر دو گروه در کفران نعمت مادی و معنوی شریک و یکسانند.
برگرفته از: مثل های آموزنده قران – در تبیین پنجاه و هفت مثل قرآنی – آیت الله شیخ جعفر سبحانی
انتهای پیام