صورت و سیرت پیامبر(ص)
علامه سید محمدحسین طباطبایی - ترجمه محمدهادى فقهى
صدای شیعه: اشاره: آنچه در پی میآید، بخشهایی از کتاب شریف «سننالنبی» است که مرحوم علامه در نجفاشرف و به هنگام تحصیل اخلاق و عرفان، تهیه کرده و سالها بعد ترجمه شده و در دسترس عموم قرار گرفته است. در زیر با حذف اسناد، بخشهایی از آن را میخوانیم:
۱ـ از امیرمؤمنان(ع)، ابن عباس، ابوهریره، جابر بن سمره و هند بن ابى هاله روایت کردهاند که: رسول خدا(ص) در چشم هر بینندهاى، بزرگ و موقّر مىنمود، در دلها جاگرفته و عزیز بود، صورتش مانند ماه شب چهاردهم مىدرخشید، رنگ چهرهاش سفید مایل به سرخى بود، نه لاغر اندام بود و نه بسیار فربه. صورتش سفید و نورانى، دیدگانش گشاده و سیاه، ابروانش سیاه و باریک و پیوسته بود. سرى بزرگ و متناسب، قامتى متوسط داشت.
پیشانىاش بلند، بینىاش کشیده و باریک، در سفیدى چشمانش کمى سرخى دیده مىشد، ابروانى پیوسته و گونههایى برجسته داشت. بندهاى دستش پهن و دو ذراع دستش بلند، مفصل شانههایش بزرگ و پهن بود، کفهاى دست و پایش ضخیم و محکم بود. مژههایش بلند، محاسنش پرپشت و شاربش کوتاه، ولى پرپشت بود. موهاى سفید معدودى که در سر و صورتش پیدا شده بود به واسطه خضاب، سبزه به نظر مىرسید. دهانش فراخ ولى متناسب، دندانها از هم جدا و باز و سفید بود. تمام اعضا و جوارحش معتدل بود، شکمش با سینه مساوى بود، سینهاش پهن و گردنش در زیبایى چون نقره خام بود.
دستها و پاهایش صاف و بدونگره و ساق پاهایش معتدل و کم گوشت بود. چانهاى متناسب، پیشانىاش کمى متمایل به جلو بود. اعضا و جوارحش قرص و محکم بود. نه خیلى دراز بود و نه زیاد کوتاه قد (بلکه قامتى معتدل داشت). موى سرش نه خیلى مجعد بود و نه باز و افتاده.
کف دستهایش مانند کف دست عطرفروشان معطر بود. هنگام رضا و خوشحالى چهرهاش چون آینه درخششى جالب داشت و به آرامى و باوقار قدم برمىداشت. در حال راه رفتن، پیش روى خود را نگاه مىکرد و در انجام کارهاى نیک پیشقدم بود. هنگام راه رفتن مانند کسى که بر زمین سراشیب راه رود، گام برمىداشت. وقتى تبسم مىکرد، دندانهایش چون دانههاى تگرگ نمایان مىشد و به زودى سفیدى دندانها چون برقى، سریع زیر لبها پنهان مىشد. اندامى زیبا و خویى پسندیده داشت؛ خوش مجلس بود و وقتى با مردم روبرو مىشد، پیشانىاش چون چراغى روشن آنان را به خود جلب مىکرد، دانههاى عرق بر چهرهاش چون مروارید غلتان بود و بوى عرقش پاکیزهتر از مشک مىنمود.
۲ـ ابوهریره گوید: «آن حضرت وقتى مىخواست به طرف جلو و یا پشت سر خود نگاه کند، با تمام بدن برمىگشت».
۳ـ ابن شهرآشوب گوید: «آن حضرت دو گیسو داشت و آن رسمى بود از هاشم، جد اعلاى آن حضرت».
۴ـ عبدالله بن عمر گوید: «نشانه پیرى بر آن جناب قریب به بیست تار موى سفید بود.»
۵ـ عایشه گوید: «بلندى موى سر آن حضرت از بناگوش تجاوز مىکرد، ولى به دوشها نمىرسید».
۶ـ در کتاب قصصالانبیا روایت شده: رسول خدا(ص) از راهى نمىگذشت، مگر اینکه کسانى که از آنجا مىگذشتند، از عطر آن جناب متوجه مىشدند که او از آن محل گذشته است.
۷ـ از امام باقر(ع) روایت شده:«پیامبر(ص) فرمود: ما گروه پیامبران، دیدههایمان به خواب مىرود، ولى دلمان نمىخوابد و از پشت سر مىبینیم؛ چنانکه از پیش رو مىبینیم.»
۸ـ على بن محمد نوفلى مىگوید: خدمت امام رضا(ع) از صدا گفتگو شد، آن جناب فرمود: امام زینالعابدین(ع) وقتى قرآن تلاوت مىکرد، گاهى مردم از شنیدن صداى زیباى او بیهوش مىشدند و اگر امام صداى خوش و زیباى خود را ظاهر مىکرد، مردم طاقت شنیدنش را نداشتند. راوى گوید: از امام پرسیدم: «مگر پیامبر(ص) با مردم نماز نمىخواند و صداى خود را به تلاوت قرآن بلند نمىکرد؟» فرمود: رسول خدا(ص) به اندازه طاقت مردم، حسن صداى خود را ظاهر مىساخت.»
۹ـ از امام حسن مجتبى(ع) روایت شده: «از دایى خودم، هند بن ابىهاله [که از وصّافین پیامبر(ص) بود] خواستم مقدارى از اوصاف آن حضرت را برایم بیان کند؛ گفت:
ـ رسول خدا(ص) مردى بود که در چشم هر بینندهاى موقر و با عظمت مىنمود. روى نکویش در درخشندگى چون ماه تمام بود. سرى بزرگ و مویى پیچ داشت. اگر چیده نبود، روى سر متفرق مىشد و اگر چیده بود، از نرمة گوش تجاوز نمىکرد. صورتش سفید و نورانى و پیشانىاش پهن و فراخ بود. ابروانى کمانى و کشیده داشت، در عین پیوستگى، جدا از هم به نظر مىرسید. میان ابروانش، رگى بود که هنگام خشم از خون پر مىشد. بینى کشیده و باریکى داشت و از آن نورى نمایان بود که به نظر مىرسید بالاى بینىاش برآمدگى دارد.
محاسنش پرپشت، گونههایش برجسته، دهانش متناسب و دندانهایش از هم جدا و چون مروارید سفید بود و … چشمها افتاده و به سوى زمین بیشتر نگاه مىکرد تا به آسمان. به کسى خیره نمىشد، بلکه نگاه کردنش لحظهاى بیش نبود و هرکه را مىدید، ابتدا به او سلام مىکرد.
دائماً متفکر به نظر مىرسید، آنى راحتى نداشت و اکثر اوقات ساکت بود، و جز در مواقع ضرورت حرف نمىزد. هنگام تکلم از اول تا به آخر به آرامى لب به سخن باز مىکرد و کلامش کوتاه و جامع و خالى از تفصیل بىجا، و وافى به تمام مقصود بود. نرمخو بود و به کسى جفا نمىکرد و کسى را حقیر نمىشمرد. نعمت در نظرش بزرگ مىنمود، اگرچه ناچیز باشد و هیچ نعمتى را نکوهش نمىکرد. طعامها را ناپسند نمىشمرد، مدح و تعریف هم نمىنمود.
دنیا و ناملایماتش هرگز او را به خشم نمىآورد و چون حقى پایمال مىشد، از شدت خشم کسى او را نمىشناخت و از هیچچیز پروا نداشت تا آنکه حق را یارى کند. هنگام اشاره به تمام دست اشاره مىفرمود و چون از مطلبى تعجب مىکرد، دستها را پشت و رو مىکرد. زمانى که صحبت مىکرد، دستها را به هم وصل مىکرد و انگشت ابهام دست چپ را به کف دست راست مىزد. وقتى غضب مىفرمود، از شدت ناراحتى روى مىگردانید. و چون خوشحال مىشد، چشمها را به هم مىنهاد، بیشتر خندههایش لبخند بود، هنگام تبسم دندانهایش چون دانههاى تگرگ نمایان مىشد.»
۱۰ـ امام حسین(ع) گوید: از پدرم از وضع داخلى رسول خدا(ص) پرسیدم، فرمود: چون به منزل تشریف مىبرد، اوقاتش را به سه بخش قسمت مىکرد: قسمتى را براى عبادت خدا و قسمتى براى اهل بیت خود و جزئى را به خود اختصاص مىداد. و آن جزئى را که مربوط به خودش بود، به صادرکردن دستورهاى لازم به خواص اصحاب و تکلیف نمودن آنان براى رسیدگى به کارهاى عمومى مردم صرف مىکرد و از آن قسمت چیزى را به کارهاى شخصى خود اختصاص نمىداد.
از جمله روش آنجناب این بود که اهل فضل را همیشه مىپذیرفت و هر کس را به مقدار فضیلتى که در دین داشت، حرمت مىنهاد. به احتیاجات آنان رسیدگى مىکرد و ایشان را سرگرم اصلاح نقایصشان مىکرد و از آنها درباره امت پرسش نموده، مطالب لازم را بیان مىکرد و مىفرمود: «باید حاضران به غایبان برسانند. حاجت کسانى را که به من دسترس ندارند، به من برسانید و بدانید که هرکس حاجت اشخاص ناتوان را نزد سلطان ببرد، خدا قدمهاى او را در روز قیامت ثابت و استوار میسازد.» در مجلس آن جناب غیر این گونه مطالب ذکر نمىشد و از کسى غیر آن را نمىپذیرفت.
آنان براى درک فیض و طلب علم شرفیاب مىشدند و بى اینکه چیزى بچشند، متفرق نمىشدند و چون برمىگشتند، رهنمایانى بودند.
زبان خود را از سخنان غیر لازم بازمىداشت و با مردم اُنس مىگرفت و آنان را از خود دور نمىکرد. بزرگ هر قومى را گرامى مىداشت و او را بر قومش حاکم مىنمود. همیشه از مردم برحذر بود و خود را مىپایید، بدون آنکه روی از آنان بگرداند و بدخلقى کند. از اصحاب خود تفقد مىنمود و از مردم، حال مردم را مىپرسید. هر کار نیکى را تحسین و تقویت مىکرد و هر کار زشتى را تقبیح کرده، کوچک مىشمرد.
در همه امور میانهرو بود، گاهى تفریط و گاهى افراط نمىکرد. از کار مردم غفلت نمىنمود تا مبادا آنان منحرف شوند. درباره حق کوتاهى نداشت و از آن هم تجاوز نمىکرد. اطرافیان آن حضرت نیکان مردم بودند و برترین آنان نزدش، کسانى بودند که مردم را بیشتر نصیحت کنند و بزرگترینشان کسانى بودند که درباره برادران دینى بیشتر مواسات و خیرخواهى داشته باشد.
وضع جلسه پیامبر(ص)
در هیچ مجلسى نمىنشست و برنمىخاست مگر به یاد خدا. در مجالس، جاى مخصوصى براى خود انتخاب نمىکرد. مخصوصاً از این کار نهى مىفرمود و وقتى به جمعیتى مىپیوست، هرجا که خالى بود، مىنشست و به اصحاب خود نیز دستور مىداد که چنان کنند. و حق هر یک از اهل مجلس را ادا مىکرد و کسى از آنان احساس نمىکرد که دیگرى پیش آن حضرت، محترمتر از خود است. با هر کس که مىنشست، به قدرى صبر مىکرد تا خود آن شخص برخیزد. هر کس حاجتى از او مىطلبید، یا به حاجت خود مىرسید و یا با بیان شیرینِ آن حضرت قانع مىشد.
خویش به قدرى نرم بود که مردم او را براى خود چون پدرى مهربان مىدانستند و همه نزدش از حق مساوى برخوردار بودند. مجلسش، مجلس حلم، حیا، صداقت و امانت بود و در آن آوازها بلند نمىشد و حرمت مردم هتک نمىشد. اگر از کسى لغزشى سر مىزد، جاى دیگر گفته نمىشد. اهل مجلس همه با هم عادلانه رفتار مىکردند و رفتارشان با یکدیگر، چون دوستىِ پرهیزگاران بود و به هم تواضع مىنمودند؛ بزرگسالان را احترام مىکردند و به کوچکترها مهربان بودند، محتاجان را بر خود مقدم مىداشتند و غریبان را نگهدارى مىکردند.
امام حسین(ع) گوید: سپس پرسیدم: روش رسول خدا(ص) درباره همنشینان خود چطور بود؟ فرمود:
دائماً خوشرو، خوشخوى و نرم بود. خشن و درشتخو و سبکسر و فحّاش و عیبجو نبود. کسى را زیاد مدح نمىکرد و از چیزى که به آن رغبت و میل نداشت، غفلت مىورزید. خود را از سه چیز دور مىداشت: جدال، پرحرفى و گفتن مطالب بىفایده. و نسبت به مردم نیز از سه چیز پرهیز مىکرد: هرگز کسى را سرزنش نمىکرد و از او عیب نمىگرفت، لغزش و عیبهاى مردم را جستجو نمىکرد و سخن نمىگفت، مگر در جایى که امید ثواب در آن مىداشت. هنگام تکلم چنان حاضران را به خود جذب مىکرد که از احدى صداى نفس کشیدن شنیده نمىشد؛ و چون ساکت مىگشت، آنان سخن مىگفتند.
در حضور آن جناب روى مطلبى نزاع نمىکردند، اگر کسى با ایشان صحبت مىکرد، همه ساکت مىشدند تا سخنش پایان یابد و تکلمشان در محضر آن جناب، به نوبت بود. اهل مجلس از چیزى که به خنده مىافتادند، وى نیز مىخندید و از آنچه تعجب مىکردند، تعجب مىکرد. بر اسائه ادب شخص غریب در پرسش و گفتار صبر مىکرد، تا جایى که اصحاب در صدد جلب شخص مزاحم برمىآمدند. مىگفت: «وقتى حاجتمندان را دیدید،یاریشان کنید.» هرگز ثناى کسى را نمىپذیرفت، مگر اینکه ثنایش به عنوان تشکر از آن حضرت باشد. و کلام احدى را نمىبرید، مگر آنکه از حد مشروع تجاوز کند که در آن صورت با نهى و یا برخاستن، کلام او را قطع مىنمود.
سکوت آن جناب بر چهار چیز بود: حلم، حذر، تقدیر و تفکر. سکوتش در تقدیر و اندازهگیرى براى آن بود که همه مردم را به یک چشم ببیند و به گفتار همه به یک نحو گوش دهد. اما سکوتش در تفکر، آن بود که در چیزهاى باقى و فناپذیر فکر مىکرد. سکوتش در حلم، صبر و بردبارى بود که داشت. به طورى که خشمناک نمىشد و از چیزى متنفر نمىگشت. سکوتش در حذر، در چهار مورد بود: به کارهاى نیک چنگ مىزد، تا دیگران به او اقتدا کنند، از کارهاى زشت دورى مىکرد تا مردم از آن بپرهیزند، در انتخاب رأى صحیح براى اصلاح کارهاى امت، جدیت مىنمود و به آنچه خیر دنیا و آخرت در آن بود، قیام مىکرد.
۱۱ـ از انس بن مالک نقل شده: رسول خدا(ص) سفید به آرامى گام برمىداشت و من هرگز مشک و عنبرى را نبوییدم که از عطر آن حضرت خوشتر بوده باشد.
۱۲ـ غزالى در احیاءالعلوم مىگوید: پیامبر(ص) گفتارش از همه فصیحتر و شیرینتر بود و سخنانش همه کوتاه و جامع و خالى از اضافه و وافى به تمام مقصود بود و کلمات گفتارش به یکدیگر پیوستگى داشت. کلماتش را به طورى شمرده بیان مىکرد که شنونده آن را به خوبى به حافظه مىسپرد. جوهرة صدایش بلند و آهنگ صدایش از همه مردم زیباتر بود.
۱۳ـ از امام على(ع) روایت شده: رسول خدا(ص) مىفرمود: «من به اخلاق نیک و پسندیده برانگیخته شدم».
۱۴ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «خداوند رسولش را به اخلاق نیکو مخصوص گردانیده. پس شما خود را امتحان کنید، اگر اخلاق نیک آن جناب را در خود یافتید، حمد خدا را به جا آوردید و از خدا بخواهید تا آن را در شما بیفزاید». سپس به این ترتیب ده خُلق را ذکر کرد: یقین، قناعت، بردبارى، شُکر، حلم، حُسنخلق، سخاوت، غیرت، شجاعت و جوانمردى.
۱۵ـ از انس بن مالک نقل شده: پیامبر(ص) شجاعترین مردم و نیکوترین آنان و سخىترین ایشان بود. یک شب صداى هولناکى به گوش مردم (مدینه) رسید و همه به سوى آن صدا شتافتند، در این میان دیدند رسول خدا(ص) از همه جلوتر آمده و بر اسب سوار است و شمشیر بر گردنش انداخته و به مردم مىگوید: «مترسید، بررسى کردیم، جز صدایى هولناک چیز دیگرى نبود.»
۱۶ـ از على(ع) روایت شده: «چون آتش جنگ روشن مىشد و دو لشکر به هم مىرسیدند، ما همه به پیامبر(ص) پناهنده مىشدیم و کسى نبود که به دشمن نزدیکتر ازآن حضرت بوده باشد.»
۱۷ـ از ابى سعید خدرى نقل شده: «پیامبر(ص) از دختران پس پرده باحیاتر بود و چنان بود که اگر چیزى را دوست نمىداشت، از قیافه آن حضرت مىفهمیدیم.»
۱۸ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «هرکه صبر کند، اندکى صبر کرده و هرکه بىتابى کند، اندکى بىتابى کرده. در هیچ کارى صبر را از دست مده؛ زیرا خداوند محمد(ص) را مبعوث فرمود و او را امر به صبر و مدارا کرد و فرمود: «برآنچه مىگویند، صبر کن و از آنها به نیکویی دور شو و مرا با تکذیبکنندگان نعمتدار واگذار.» و باز خداوند فرمود: «بدى را به آنچه نیکوتر است، دفع کن تا آنکه کسى که میان تو و میان او دشمنى است، دوستى مهربان شود. و این خصلت را جز کسانى که صبر کنند، برنخورند و جز بهرهدارِ بزرگ درنیابد.» پیامبر(ص) هم صبر نمود تا او را به امور بزرگ متهم کردند، او دلتنگ شد. خدا این آیه را نازل فرمود: «ما مىدانیم که سینة تو از آنچه مىگویند تنگ مىشود، با ستایش پروردگارت تسبیح گوى و از سجدهگزاران باش.»
سپس تکذیبش کردند و متهمش نمودند. از آن رو غمگین شد و خداوند وحى نازل فرمود: «ما مىدانیم که سخنان آنها تو را غمگین مىکند. آنها تو را تکذیب نمىکنند، بلکه ستمگران، آیات خدا را انکار مىکنند. پیش از تو نیز پیغمبرانى تکذیب شدند و بر تکذیب شدن و اذیت صبر کردند تا نصرت ما به آنها رسید.» پس پیغمبر(ص) خود را به صبر ملزم ساخت تا آنها تجاوز کردند و خدا را تکذیب کردند؛ پیغمبر(ص) فرمود: «درباره خودم و خاندان و آبرویم صبر کردم، ولى نسبت به بد گفتن به معبودم صبر ندارم.» خدا فرمود: «ما آسمانها و زمین و فضا را در شش روز آفریدیم و هیچ خستگى به ما نرسید؛ پس بر آنچه مىگویند، صبر کن.»
پیغمبر(ص) در همه احوال صبر کرد تا به امامان از عترتش به او مژده دادند و آنها به صبر معرفى گردیدند و خدا فرمود: «چون صابر بودند و به آیات ما یقین داشتند، ایشان را پیشوایانى ساختیم که به امر ما هدایت کنند.» در این هنگام پیغمبر(ص) فرمود: «صبر نسبت به ایمان، مانند سر است نسبت به تن.» خدا هم از صبر او شکرگزارى کرد و فرمود: «کلمه نیکوى پروردگارت درباره بنیاسرائیل به پاداش صبرى که کرده بودند، انجام یافت و آنچه را که فرعون و قومش مىساختند و برمىافراشتند، واژگون کردیم.»
پیغمبر(ص) فرمود: «این بشارت است و انتقام.» پس خدا کشتن مشرکان را به او اجازه داد و مباح کرد و فرمود: «مشرکان را هرکجا یافتید، بکشید و بگیرید و محاصره کنید و در هر کمینگاهى سر راهشان بنشینید.» پس خدا آنها را به دست پیغمبر(ص) و دوستانش کشت و آن را پاداش صبرش قرار داد، علاوه برآنچه در آخرت برایش ذخیره کرد. هر که صبر کند و به حساب خدا گذارد، از دنیا نرود تا آنکه خدا چشمش را درباره دشمنان روشن کند، علاوه بر آنچه در آخرت برایش ذخیره کند.
۱۹٫ از پیامبر(ص) روایت شده: جبرئیل آمد و گفت: «یا رسولالله، خداوند مرا با هدیهاى به سوى تو فرستاده که چنین هدیهاى را به هیچ کس پیش از شما عطا نکرده است.» پرسید: «هدیه چیست؟» گفت: «صبر است و نیکوتر از صبر.» پرسید: «نیکوتر از صبر چیست؟» گفت: «رضا و بهتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «زهد و نیکوتر از آن.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «اخلاص و چیزى که بهتر از آن است.» پرسید: «و آن چیست؟» گفت: «یقین است و نیکوتر از آن.» پرسید: «آن چیست؟» گفت: «نردبانش توکل به خداست.» پرسید: «توکل به خداى عزوجل چیست؟» گفت: «آن است که انسان بداند که مخلوق [بدون خواست خدا] نه مىتواند ضرر برساند و نه مىتواند نفع برساند و نه عطا و منع کند. و از مخلوق مأیوس باشد. چون بنده چنین باشد، براى هیچ کس جز خدا کارى انجام نمىدهد و به کسى جز خدا امیدوار نمیگردد، و از غیر او نمیترسد و به هیچ کس جز خدا طمع نمیکند؛ این است معنى توکل.»
فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر صبر چیست؟» گفت: «آن است که در موقع سختى شکیبایى کند، همانطور که در موقع شادى شکیبایى مىکند. و در موقع نیازمندى صبر کند، همان طور که هنگام غنا و بىنیازى صبر مىنماید و نیز در هنگام بلا و گرفتارى، چنانچه در هنگام سلامت صبر مىنماید. از حال خود نزد مخلوق شکایت نکند از آنچه بر او از بلا رسیده است.»
فرمود: «تفسیر قناعت چیست؟» گفت: «آن است که شخص قانع، به آنچه از دنیا مىرسد، قناعت مىکند و در برابر عطاى کم شکر مىنماید.»
فرمود: «تفسیر رضا چیست؟» گفت: «کسى که از آقاى خود راضى و خشنود است، بر او خشم و غضب نمىکند، اگر از نعمتهاى دنیا به او برسد یا نرسد، ولى به طاعت اندک خود راضى نمىشود.»
فرمود: «تفسیر زهد چیست؟» گفت: «زاهد اوست که دوست مىدارد کسى را که خالقش را دوست بدارد و دشمن مىدارد کسى را که خالقش را دشمن بدارد و از حلال دنیا احتیاط و دورى مىکند و به حرامش توجه نمىنماید؛ زیرا در حلال دنیا حساب است و در حرامش عِقاب. و بر تمام مسلمانان رحم مىکند، همچنان که بر خود ترحم مىکند و از سخن بىفایده دورى مىکند، همانطور که از آتش فرار مىکند که مبادا شعلهاش او را فراگیرد و آرزوى خود را کوتاه مىگرداند و مرگ خویش را همیشه پیش چشم خود مجسم مىسازد.»
فرمود: «اى جبرئیل، تفسیر اخلاص چیست؟» گفت: «مخلص کسى است که از مردم چیزى نخواهد تا آنکه بیابد و هرگاه به دست آورد، به آن راضى مىشود. و اگر چیزى در دستش باقى بماند، در راه خدا مىبخشد. و چون کسى از مردم چیزى را درخواست نکند، به عبودیت خود نسبت به ذات مقدس خدا اقرار نموده. و اگر کسى چیزى از دنیا بیابد و به آن راضى شود، از خدا راضى شده و خدا نیز از او خشنود است. و اگر چیزى را در راه خدا ببخشد، در حد اعتماد به خداى خود بوده است.»
فرمود: «تفسیر یقین چیست؟» گفت: «کسى که داراى یقین است، براى خدا چنان کار مىکند که گویا او را مىبیند و اگر او خدا را نبیند، همانا خدا او را مىبیند و به طور حتم مىداند که آنچه به او رسیده، خطاپذیر نیست و آنچه به او نرسیده، بنا نبوده که به وى برسد. و تمام آنچه گفته شد، شاخههاى توکل و وسیله ارتقا و پیشرفت به مراتب زهد است.»
۲۰ـ از امام باقر(ع) نقل شده: فرشتهاى خدمت پیامبر(ص) آمد و گفت: «اى محمد، خدایت سلام مىرساند و مىفرماید: اگر بخواهى سرزمین مکه را براى تو پر از طلا سازم؟» رسول خدا سر به سوى آسمان بلند کرد و گفت: «اى خداوند، این حال براى من بهتر است که یک روز از غذا سیر شوم و سپاسگزارى تو را کنم و روز دیگر گرسنه بمانم و از تو درخواست نمایم.»
۲۱ـ در نهجالبلاغه روایت شده که على(ع) فرمود: به پیامبر پاک و پاکیزه خود تأسى کن … از دنیا به قدر حاجت اکتفا کرد و چشمان را به آن خیره نساخت و دهان خود را از آن پر نکرد و به آن التفات نفرمود. خزائن دنیا بر وى عرضه شد، ولى قبول نفرمود؛ و چون فهمید که خدا چیزى را دشمن دارد، او نیز آن را دشمن داشت و چیزى را که خدا حقیر دانست، او نیز تحقیرش کرد.
بر روى زمین غذا میل مىکرد و چون بندگان مىنشست و کفش خود را به دست خویش پینه مىزد، بر خر بیپالان سوار مىشد و دیگرى را همردیف خود سوار مىکرد و چون دید پردة درِ خانهاش تصویر دارد، به همسرش فرمود: این را از من پنهان کن؛ زیرا هر وقت به آن نگاه مىکنم، به یاد دنیا و زیورش مىافتم. رسول خدا(ص) قلباً از دنیا اعراض کرد و ذکر دنیا را در نفس خود محو کرد، تا جایى که دوست داشت زینتهاى دنیا از نظرش پنهان باشد؛ لباس فاخر برتن نکند و دنیا را خانه همیشگى براى خود نپندارد و امید اقامت در آن را نداشته باشد. پس به کلى دنیا را از دل خارج کرد و یادش را از قلب بیرون نمود. آرى، چنین است؛ اگر کسى از چیزى بدش بیاید، دوست ندارد به آن نگاه کند، و حتى دوست ندارد کسى از او اسمى به میان بیاورد.
۲۲ـ از امام صادق(ع) روایت شده: «پیامبر(ص) از دنیا چیزى را خوشتر از آن نداشت که گرسنه و خائف از خدا باشد».
۲۳ـ طبرى در احتجاج روایت کرده: «آن حضرت از ترس خدا آنقدر میگریست که جاى نمازش تر مىشد؛ با اینکه گناه هم نداشت.»
۲۴ـ روایت شده که چندان گریه مىکرد که بیهوش مىشد. عرض شد: «مگر خدا گناهان گذشته و آینده شما را عفو نفرموده؟» فرمود: «آیا بنده شکرگزار خدا نباشم؟»
۲۵٫ از ابوسعید خدرى روایت شده: چون آیه شریفه «واذکُروا الله کثیرا: خداوند را بسیار یاد کنید.» نازل شد، رسول خدا(ص) [چنان] به ذکر خدا مشغول گردید که کفار گفتند: او جنزده شده و دیوانه گشته است!
۲۶ـ از امام صادق(ع) نقل شده: «پیامبر(ص) در هر روز هفتاد بار توبه مىکرد؛ مىفرمود:أتوب إلى الله.» راوی گوید: من گفتم: «رسول خدا توبه مىکرد و دوباره برنمىگشت؛ ولى ما توبه مىکنیم و دوباره از توبه به سوى گناه برمىگردیم.» امام فرمود: «از خدا یاری مىخواهیم.»
۲۷ـ باز از آن امام نقل شده: «رسول خدا(ص) از مجلسى برنمىخاست، مگر اینکه ۲۵ بار استغفار مىکرد.»
۲۸ـ در مکارم الاخلاق است که امیرالمؤمنین(ع) هر وقت پیامبر(ص) را توصیف مىکرد، مىفرمود: «رسول خدا(ص) دست و دلبازتر از همه مردم و باجرأتتر از همه آنان بود. از همه راستگوتر و از همه باوفاتر و اخلاقش از همه نرمتر و معاشرتش از همه گرامىتر بود. کسى که ابتدا او را مىدید، از او هیبت مىبرد، و چون با آن جناب آمیزش مىنمود، از علاقهمندان و از دوستان حضرتش قرار مىگرفت. در گذشته و آینده نظیر وى سراغ ندارم و مانند او را ندیدهام.»
۲۹ـ از رسول خدا(ص) نقل شده: «به اخلاق نیک آراسته گردیدم؛ زیرا خدا به اخلاق نیک مبعوثم فرموده است. و از مکارم اخلاق این است که انسان از کسى که به وى ستم نموده، بگذرد؛ و ببخشد به کسى که او را محروم ساخته؛ و بپیوندد با کسى که با وى قطع نموده و عیادت کند از کسى که به عیادتش نمىآید.»
۳۰ـ از رسول خدا(ص) روایت شده: «آیا به شما خبر ندهم که کدامتان به من بیشتر شباهت دارید؟ آن که خلقش نیکتر و برخوردش با مردم ملایمتر و بیش از همه به برادران دینى خویش مهربان و بر حق صبورتر باشد و خشم خود را بیش از دیگران فرو نشاند، و گذشتش بهتر از دیگران باشد و در حال رضا و غضب بیش از دیگران رعایت انصاف و عدالت را نماید.»
انتهای پیام