(
امتیاز از
)
نصايح رسول اکرم (ص) به ابوذر غفاري
ابوذر گفت: که روزي پگاه به مسجد در آمدم و جز رسول مصطفي و علي مرتضي: کسي در مسجد نبود. غنيمت شمردم آن خلوتي صبحگاه مسجد را و عرضه داشتم: اي رسول خدا! مرا پندي ده و وصيتي بکن که خداوند مرا بدان نفعي دهد.
رسول خدا (صلّي الله عليه و آله و سلّم) فرمود: به رغبت چنين خواهم کرد اي ابوذر که تو از ما اهل بيتي. تو را پندي خواهم داد و بر تو است که در حفظ آن بکوشي که اگر چنين کني تو را کفايت خواهد کرد.
اي ابوذر! خدا را بندگي کن، انگار که ميبينياش. و اگر تو او را نميبيني بيشک او تو را ميبيند. و بدان که اولين گام در مسير عبادت خدا، معرفت به او است که او اوّل هر چيزي است و قبل از او هيچ نيست. و يکتايي است که براي او دوّمي نيست، و باقي و دائمي است که مر او را غايت و نهايت نيست. آفرينندة آسمانها و زمين است و آنچه در آنها است و آنچه در بين آنهاست. و او است که لطيف و آگاه است و او است که بر همة کار توانا است. سپس ايمان به من و اقرار به اينکه خداي تبارک و تعالي مرا براي عموم مردم فرستاد، بشارت دهنده و ترساننده و راهبر و خواننده به سوي خدا به اذن خدا و چراغ روشن هدايت.
سپس عشق و محبت اهل بيت من، آنان که خدا بدي را از ساحت قدسيشان دور کرد و آنان را پاکي و طهارت محض عنايت فرمود. و بدان ابوذر که خداوند عزّوجلّ، اهل بيت مرا در امت من، به سان کشتي نوح قرار داد که هر که بر آن سوار شد نجات پيدا کرد و هر که از آن گريخت غرقه گشت.
و به سان باب حطّه در بنياسرائيل، که هر که وارد آن شد ايمن گشت.
يا اباذر! احفظ ما اوصيک به تکن سعيداً فيالدّنيا والآخرة.
اي ابوذر! سفارشهاي مرا به دل بسپار تا سعادتمند دنيا و آخرت شوي.
يا اباذر! نعمتان مغبونٌ فيها کثيرٌ من النّاس: الصّحة و الفراغ.
اي ابوذر! دو نعمت است که مردمان اکثراً در آن زيان ميبينند، بدان رو که قدر نميدانند: سلامت و فراغت.
يا اباذر! اغتنم خمساً قبل خمس: شبابک قبل هرمک، و صحتک قبل سقمک و غناک قبل فقرک، و فراغک قبل شغلک، و حياتک قبل موتک.
اي ابوذر! پنج چيز را قبل از پنج چيز قدر بدان: جوانيت را قبل از پيري، سلامتت را قبل از بيماري، بينيازيت را قبل از نيازمندي، آسايشت را قبل از گرفتاري و زندگيت را قبل از مرگ.
يا اباذر! ايّاک و التّسويف بعملک فانّک بيومک و لست بما بعده، فان يکن غد لک فکن فيالغد کما کنت فياليوم. و ان لم يکن غداً لم تندم علي ما فرّطت فياليوم.
اي ابوذر! بر تو باد که کار امروز به فردا نيفکني و در دام مسامحه و تنبلي نيفتي، که تو از آن امروزي و فردا از آنِ تو نيست. امروز را قدر بدان و اگر فردا از آن تو بود که چون امروز از آن استفاده خواهي برد و اگر فردا از آن تو نبود، پشيمان امروزِ از دست رفته نخواهي بود.
يا اباذر! کم من مستقبل يوماً لايستکمله و منتظر غداً لايبلغه.
اي ابوذر! چه آيندههايي که نخواهد آمد و چه انتظارهايي که به ثمر نخواهد نشست.
يا اباذر!لو نظرت اليالاجل و مسيره لابغضت الامل و غروره.
اي ابوذر! اگر به اجل (مرگ) و مسير آن مينگريستي، دشمن هر آرزو و غرور ميگشتي.
يا اباذر! کن کانَّک فيالدّنيا غريب او کعابرٍ سبيل. و عِدّ نفسک من اصحاب القبور.
اي ابوذر! در دنيا غريبوار زندگي کن، يا مثل عابري که از گذرگاهي ميگذرد و خود را در جرگة مردگان بشمار.
يا اباذر! اذا اصبحت فلا تحدث نفسک بالمساء. اذا أمسيت فلا تحدث نفسک بِالصَّباح. وَ خُذ من صحّتک قبل سقمک و من حياتک قبل موتک فانّک لا تدري ما اسمک غدا.
اي ابوذر! صبح نگران شب مباش و شب را به غصة صبح، سر مکن. سلامتيت را درياب، قبل از آنکه بيمار شوي و قدر زندگانيت را بدان و از آن بهره گير پيش از آن که بميري. چرا که نميداني نام تو فردا در کجا ثبت خواهد بود. در زمرة زندگان يا مردگان.
يا اباذر! اياک ان تدرکک الصّدعه عندالعثرة، فلا تقال العثرة، و لا تمکن من الرّجعة و لا يحمدک من خلفت بما ترکت. و لا يعذرک من تقدم عليه بما اشتغلت به.
اي ابوذر! مبادا که به هنگام غفلت و لغزش، مرگ گريبان تو را بگيرد. که نه فرصت از دست رفته و به خطا سپري شده، باز خواهد گشت و نه رجعت، مقدور خواهد بود. و بازماندگان تو، بر آنچه که از مکنت و ثروت برجاي گذاشتهاي تو را سپاس نخواهند گفت و بر آن خداي که وارد شوي، عذر تو را بر غفلتت نخواهد پذيرفت.
يا اباذر! کن علي عمرک اشحّ منک علي درهمک و دينارک.
اي ابوذر! بر صرف عمر بيش از صرف مال و ثروتت بخيل باش.
يا اباذر! هل ينتظر احدکم الاّ غني مطغياً او فقراً منسياً او مرضاً مفسداً او هرماً مقعداً او موتاً مجهزا، او الدجّال، فانَّهِ شي غائب ينتظر، او السّاعة والسَّاعَةِ ادهي او مَرَّ. ان شرالناس منزلةً عندالله يوم القيمه عالمٌ لاينتفع بعلمه و من طلب علماً ليصرف به وجوه الناس اليه لم يجد ريح الجَنَّةِ.
اي ابوذر! جز اين چند سرنوشت آيا چيز ديگري در کمين شماست؟:
ثروتي که طغيان بياورد، فقري که ياد خدا را از دل ببرد، مرضي که آدمي را از پاي در آورد يا پيري و رخوتي که زمينگيرش کند. مرگي که بر در ايستاده است يا دجّال که شر پنهان منتظر است يا آن ساعت (قيامت) که هشيار و گذرنده است. بدترين و پست مرتبهترين مردم نزد خدا در قيامت، عالِمي است که از علمش بهره نميتراود و مردمان را نفعي نميرسد. و هر که علم بياموزد تا مردمان را به خويش بخواند و جلب خاطر آنان کند بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد.
يا اباذر! من ابتغيالعلم ليخدع به النّاس لم يجد ريح الجنّة.
اي ابوذر! هر که علم و دانش را براي فريب مردم کسب کند، بوي بهشت به مشامش نخواهد رسيد.
يا اباذر! اذا سئلت عن علم لا تعلمه فقل: لا اعلمه، تنجح من تبعته و لا تفت بما لا علم لک به، تنجح من عذاب الله يومالقيمه.
اي ابوذر! هر گاه از تو چيزي پرسيدند که نميدانستي، بگو: نميدانم، و از عواقب آن خود را خلاص کن. و در مورد آنچه نميداني حکم نکن که بتواني از عذاب روز قيامت در امان بماني.
يا اباذر! يطلع قومٌ من اهل الجنة علي قوم من اهل النار، فيقولون ما ادخلکم النّار و قد دخلنا الجنّة بِتَأديبِکُم و تعليمکم فيقولون: انا کنّا نأمر بالخير و لا نفعله.
اي ابوذر! روز قيامت گروهي از بهشتيان با تعجب گروهي از اهل جهنم را مورد سؤال قرار ميدهند که: چه چيز شما را به عذاب افکند، در حاليکه ما به وسيلة هدايت و ارشاد شما بود که به بهشت در آمديم، آنها پاسخ ميدهند: ما مردم را به راه راست هدايت ميکرديم و به کارهاي خوب فرمان ميداديم، ليکن خود به حرفهايمان عمل نميکرديم.
يا اباذر! انّ حقوق الله جل ثناؤه اعظم من ان يقوم بها العباد و انّ نعم الله اکثر من ان يحصيها العباد و لکن امسوا و اصبحوا تائبين.
اي ابوذر! حقوق خداوند متعال بيش از آن است که بندگان بتوانند به جا آورند، و نعمتهاي او بيشتر از آن که بتوانند بشمارند. ليکن شب و روز خود را به توبه بگذرانيد. تمام لحظات خود را وقف طلب بخشش از خداوند کنيد.
يا اباذر! انّک في ممرّ الليل و النّهار في آجال منقوصة و اعمال محفوظة و الموت يأتي بغتةً، و من يزرع خيراً يوشک ان يحصد خيرا، و من يزرع شرّاً يوشک ان يحصد ندامه و لکلّ زارع مثل ما زرع، لا يسبق بطيء لحظة و لا يدرک حريص ما لم يقدر له و من اعطي خيراً فالله اعطاه و من وقي شراً فالله وقاه.
اي ابوذر! تو در گذرگاه شب و روز هستي، و مرگ ناگهاني در کمين تو. و کردار تو بي کم و کاست ثبت خواهد شد. و مرگ به ناگاه در خواهد رسيد. و هر که نهال خير بکارد، بهزودي ميوة سعادت خواهد چيد، و هر که دانة شر بکارد، جز ساقههاي ندامت درو نخواهد کرد. و هر کس هر آنچه کِشته است ميدرود. کُندرو را هرگز توان سبقت گرفتن نيست و حريص را بيش از آنچه مقدر اوست توان دريافتن نه. آنچه که خير است از جانب خدا است، به هر که خيري ميرسد از جانب خدا ميرسد و تنها او است که از وقوع شر جلوگيري ميکند، هر که از شري در امان ميماند، خدا در امانش نگاه ميدارد.
يا اباذر! المتّقون سادة، و الفقهاء قادة و مجالستهم الزيادة، انّ المؤمن ليري ذنبه کانّه صخرة يخاف ان تقع عليه، و ان الکافر يُري ذنبه کانّه ذباب مرَّ علي أنفه.
اي ابوذر! پرهيزکاران، بزرگان اجتماعاند و فقها، رهبران و پيشوايان جامعه. و همنشيني با آنان باعث زياد شدن ايمان و علم و تقواي انسان ميشود. مؤمن گناه را چون صخرهاي مهيب و وحشتناک ميبيند و هر لحظه بيم افتادن آن را برخويش دارد و کافر، گناهش را همانند مگسي تصور ميکند که بر گوشش ميگذرد.
يا اباذر! ان الله تبارک و تعالي اذا اَراد بِعَبْدٍ خيراً جعل ذنوبه بين عينيه و اذا اراد بعبدٍ شراً انساه ذنوبه.
اي ابوذر! خداوند متعال هرگاه خير بندهاي را بخواهد، گناهانش را در برابر چشمانش قرار ميدهد و هر لحظه به يادش ميآورد. و هر گاه بر بندهاي خشم کند، گناهانش را از خاطرش ميبرد.
يا اباذر! لا تنظر الي صغرالخطيئةِ و لکن انظر الي من عصيته.
اي ابوذر! به کوچکي گناه منگر، بنگر که نافرماني چه بزرگي را ميکني. متوجه عظمت و بزرگي خداوندي باش که بر او عصيان ميکني.
يا اباذر! انّ المؤمن اشدّ ارتکاضاً من الحطيئَةِ من العصفور حين يَفْذِفُ به في شرکه.
اي ابوذر! التهاب و اضطراب و گريز مؤمن از گناه بيشتر از گنجشکي است که براي رهايي از دام تلاش ميکند.
يا اباذر! من وافق قوله فعله فذاک الّذي اصابه حظّه، و من خالف قوله فعله فانّما يوبق نفسه.
اي ابوذر! کسي که حرف و عملش يکي باشد، بهرة خود را دريافته است. و کسي که حرفش مخالف عملش باشد خود را به هلاکت انداخته است.
يا اباذر! ان الرّجل ليحرم رزقه بالذّنب يصيبه.
اي ابوذر! انسان با گناهانش، خود را از روزياش محروم ميکند.
يا اباذر! دع ما لست منه في شيء فلا تَنْطِق بما لا يعنيک، وَ اخْزن لسانک کما تخزن ورقک.
اي ابوذر! کار بيفايده و آنچه که به تو مربوط نيست رها کن. و از گفتن آنچه که نميداني بپرهيز. و زبانت را حفظ کن، همچنانکه از مالت مواظبت ميکني.
يا اباذر! انّ الله جل ثناؤه ليدخل قومالجنّة فيعطيهم حتي يملّوا و فوقهم قومٌ في الدّرجات العلي فاذا نظروا اليهم عَرَفوهم فيقولون: ربّنا اخواننا کنّا معهم في الدّنيا فبما فَضَّلتهم علينا؟ فيقال: هيهات هيهات انّهم کانوا يجوعون حين تشبعون و يظمؤن حين تروون و يقومون حين تنامون و يشخَصون حين تخفضون.
اي ابوذر! خداوند بلندمرتبه، گروهي را به بهشت وارد ميکند و آنقدر بديشان ميبخشد تا ملول ميشوند و گروهي در پايگاه و مقامي بالاتر از اينها قرار دارند. اين گروه چون به آنان که در درجات بالاتر قرار دارند مينگرند، آنها را ميشناسند و ميگويند:
خدايا! ما در دنيا با اين برادرانمان بوديم. به چه دليل آنان را بر ما برتري بخشيدي؟
پاسخ ميشنوند که:
هيهات! هيهات! آنان گرسنگي ميکشيدند در حاليکه شما سير بوديد، و تشنگي ميکشيدند در حاليکه شما سيراب بوديد، و به عبادت ميايستادند زمانيکه شما خواب بوديد. آنان برتري مييافتند و شما کاستي ميپذيرفتيد.
يا اباذر! جعل الله جلّ ثناؤه قرّة عيني فيالصّلوة و حبّب الي الصّلوة کما حبّب الي الجائع الطّعام و الي الظمأن الماء. و انّ الجائع اذا اَکَلَ شبع و انّ الظمأن اذا شرب روي و انا لا اشبع من الصّلوة.
اي ابوذر! خداوند روشنايي ديده و نور چشم مرا در نماز قرار داد. و اشتياق مرا براي نماز چنان کرد که گرسنهاي براي طعام و تشنهاي براي آب. با اين تفاوت که گرسنه پس از خوردن، سير ميشود و تشنه پس از نوشيدن سيراب، و من هيچگاه از نماز سير نميشوم.
يا اباذر! ايّما رجل تطوع في يوم و ليلة اثنتي عشرة رکعة سوي المکتوبة، کان له حقّاً واجباً بيت فيالجنّة.
اي ابوذر! هر کدام از شما در شبانه روز، غير از نمازهاي واجب، دوازده رکعت نماز گزارد، خانهاي در بهشت حقّ واجب و مسلّم اوست.
يا اباذر! انّک ما دمت فيالصّلوة فانّک تقرع باب الملک الجبّار و من يکثر قرع باب الملک يفتح له.
اي ابوذر! ماداميکه به نماز ايستادهاي، درِ خانة پادشاه قدرتمندي را ميکوبي. و هر کس بر درِ سراي سلطاني پا فشاري کند، عاقبت در به رويش گشوده ميشود.
يا اباذر! ما من مؤمن يقوم مصلّياً الاّ تناثر عليه البرّ ما بينه و بين العرش و وَکّل به ملک ينادي: يا ابن آدم لو تعلم ما لک في الصّلوة و من تناجي ما انفتلت.
اي ابوذر! هيچ مؤمني به نماز نميايستد مگر آنکه نيکيها و پاداشها ميان او و عرش پراکنده ميشود و فرشتهاي مأمور ميشود که ندا کند:
اي پسر آدم! اگر ميدانستي در نمازت چه نهفته است، از آنکه با او به مناجات ميايستي هرگز روي بر نميتافتي.
يا اباذر! طوبي لِأصحاب الالوية يوم القيامة، يحملونها فَيسْتَبِقون الناس الي الجنة، اَلا هم السّابقون الي المساجد بالاسحار و غيرالاسحار.
اي ابوذر! خوشا به حال علمداران روز قيامت. آنها که پرچمها را به دوش ميکشند و از ديگران به سوي بهشت سبقت ميگيرند. آنها همانها هستند که در دنيا به سوي مساجد پيشي ميگرفتند، در سحرها و غير سحرها.
يا اباذر! الصّلوة عمادالدين و اللسان اکبر، و الصدقة تمحو الخَطيئَةِ و اللسان اکبر و الصَّوْم خبة من النار و اللسان اکبر و الجهاد نباهة و اللسان اکبر.
اي ابوذر! نماز ستون محکم دين است و زبان، محکمتر و صدقه شستشودهندة گناهان است و زبان پاککنندهتر. و روزه در مقابل آتش جهنم، سپر است و زبان مانعتر. و جهاد شرف و بزرگي است و زبان والاتر.
يا اباذر! الدّرجة في الجنّة فوق الدّرجة کما بين السّماء و الارض و ان العبد ليرفع بصره فيلمع له نور يکاد يختف بصره فيفزع لذلک فيقول: ما هذا؟ فيقال: هذا نور اخيک. فيقول: اخي فلان کنّا نعمل جميعاً فيالدّنيا فقد فضّل علي هکذا فيقال له: انّه کان افضل منک عملا، ثمّ يجعل في قلبه الرضا حتّي يرضي.
اي ابوذر!
بهشت داراي درجاتي است که فاصلة هر کدام از آنها مثل فاصلة آسمان و زمين است. و بنده، چشم خود را فرا ميآورد و نوري درخشان ميبيند که چشمش را خيره ميکند و از آن ميترسد. سؤال ميکند که چيست اين؟ به او گفته ميشود که: اين نور برادر تو است.
ميگويد: من و آن برادرم همه با هم در دنيا عمل ميکرديم. در حاليکه او اکنون اين چنين بر ما، برتري دارد؟
به او گفته ميشود که: اعمال او در دنيا از تو برتر بود.
سپس رضايتي در قلب او پديد ميآيد که از مقام خود، خشنود باشد.
يا اباذر! الدّنيا سجن المؤمن و جنة الکافر و ما اصبح فيها مؤمن الاّ حزينا. فکيف لا يحزن المؤمن و قد اوعده الله جلّ ثناؤه انّه وارد جهنم و لم يعده انّه صادر عنها وليلقين امراضاً و مصيبات و اموراً تغيظه و ليظلمن فلا ينتصر، يبتغي ثواباً من الله تعالي فلا يزال حزيناً حتي يفارقها، فاذا فارقها أفضي الي الرّاحة و الکرامة.اي ابوذر!
دنيا زندان مؤمن است و بهشت کافر، و هيچ مؤمني شب را به صبح نميرساند مگر محزون و اندوهگين. و چگونه مؤمن اندوهگين نباشد که خداوند ـ جل ثناؤه ـ ورود به جهنم را وعدهاش فرموده، اما خروج از آن را به حتم وعده نکرده است. و دچار دردها و مصيبتها و مشکلات طاقت سوز ميشود، به ستم گرفتار ميآيد امّا ياري نميگردد. اميد به ثواب و پاداش خداوند متعال بسته است و مدام در اندوه و تعب است، تا از دنيا آسوده شود و آنگاه است که به مقام آسايش و کرامت دست مييابد.
يا اباذر! ما عبد الله عزّوجلّ علي مثل طول الحزن.
اي ابوذر!
خداوند عزّوجل، به عبادتي ارزشمندتر از حزني عميق و طولاني، بندگي نشده است.
يا اباذر!من اوتي من العلم ما لا يبکيه لحقيق ان يکون قد اوتي علما لا ينفعه. انّ الله نعت العلما، فقال عزّوجلّ: «انّ الّذين اوتوا العلم من قبله اذايُتْلي عليهم يخرّون للاذقان سجّداً و يقولون سبحان ربّنا ان کان وعد ربّنا لمفعولا و يخرّون للاذقان يبکون و يزيدهم خشوعا.»
اي ابوذر!
به هر که علمي بيخشوع و گريه داده شد، بيترديد و به يقين به او علمي بيفايده داده شده است. خداوند، علما را ميستايد آنجا که ميفرمايد: «آنانکه علم داده شدند از پيش، چون بر آنان خوانده شود، سر و صورت به سجده ميسايند و ميگويند: منزه است پروردگار ما که وعدهي او قطعي است. و سر به سجده بسايند و بگريند و برخشوعشان بيفزايند.
يا اباذر! من استطاع ان يبکي فليبک. و من لم يستطع فليشعر قلبه الحزن و ليتباک، انّ القلب القاسي بعيد من الله تعالي و لکن لا يشعرون.
اي ابوذر!
هر که گريستن را ميتواند بايد بگريد و هر که نميتواند بايد قلبي حزين داشته باشد و حال گريه. که قسيالقلب از خداوند تعالي دور است اما نميفهمد.
يا اباذر! يقول الله تعالي: لا اجمع علي عبدٍ خوفَين و لا اجمع له امنَين، فاذا أمنني فيالدّنيا اخفته يومالقيامة و اذا خافني فيالدّنيا آمنته يوم القيامة.
اي ابوذر!
خداوند متعال ميفرمايد: من به بندهاي دو آسايش و دو خوف را با هم اعطا نميکنم. اگر در دنيا بيم من نداشت، در قيامت او را خواهم ترساند و اگر در دنيا نگران بود و خوف مرا داشت، در آخرت به او امان و آسايش خواهم داد.
يا اباذر! لو انّ رجلا کان له کعمل سبعين نبيّا لاحْتَقِره و خشي ان لا ينجو من شرّ يومالقيامة.
اي ابوذر!
اگر مردي را به اندازة هفتاد پيامبر، عمل صالح باشد، بايد که آن را حقير و ناچيز بشمرد و بترسد از آنکه در قيامت نجات نيابد.
يا اباذر! انّ العبد ليُعرض عليه ذنوبه يومالقيامة، فيمن ذنب ذنوبه فيقول: امّا انّي کنتُ خائفاً مشفقاً فيغفرله.
اي ابوذر!
گناهان بندة گنهکار در قيامت بر او عرضه ميشود و او به گناه خويش ميگويد: آيا من از تو بيمناک و وحشتزده نبودم؟ و بخشيده ميشود.
يا اباذر! انّ الرّجل ليعمل الحسنة فيتکل عليها و يعمل المحقّرات حتّي يأتي الله و هو عليه غضبان و انّ الرّجل ليعمل السيّئة فيفرق منها يأتي آمناً يومالقيامة.
اي ابوذر!
شخص کارهاي نيکو ميکند و با اتکاء و دلخوشي به آنها، گناهان کوچک انجام ميدهد. اين شخص در قيامت خدا را غضبناک و ناراضي از خويش خواهد ديد. و شخص گناه ميکند و از کردة خويش پشيمان ميشود و از آن دوري ميجويد، او در قيامت در آسايش و امان خواهد بود.
يا اباذر! انّ العبد ليذنب الذنب فيدخل به الجنّة. فقلتُ: و کيف ذلک بأَبي انت و اُمّي يا رسولالله؟ قال: يکون ذلک الذنب نصب عينيه تائباً منه، فارّاً الي الله عَزّوجَّلَ حتّي يدخل الجنّة.
اي ابوذر!
گاه بندهاي گناهي ميکند و به واسطة آن گناه به بهشت ميرود.
پرسيدم: چگونه چنين ميشود اي رسول خدا!؟ پدر و مادرم به فدايت. فرمود: آن گناه هميشه در پيش رويش قرار ميگيرد و از آن توبه ميکند و به سوي خدا ميگريزد تا به بهشت در ميآيد.
يا اباذر! الکيّس من دان نفسه و عمل لما بعد الموت. و العاجز من اتّبع نفسه و هواها و تمني علي الله عزَّوجَّلَ الاماني.
اي ابوذر!
هشيار و زيرک کسي است که نفس خود را خوار گرداند و توشه براي پس از مرگ تدارک کند. و عاجز کسي است که دنبالهروي هواي نفس خود باشد و از خداوند آسايش و عافيت طلبد.
يا اباذر! انّ اوّل شيء يرفع من هذه الامّة: الامانة و الخشوع حتي لا تکاد تري خاشعاً.
اي ابوذر!
اوّل چيزي که از اين امّت برداشته ميشود، امانت و خشوع است تا آنجا که هيچ خاشعي ديده نشود.
يا اباذر! والّذي نفس محمّد بيده لو انّ الدّنيا کانت تعدل عندالله جناح بعوضة او ذباب ما سقي الکافر منها شربة من ماء.
اي ابوذر!
قسم به کسي که جان محمّد در دست او است، اگر دنيا به اندازة بال مگس يا پشهاي نزد خداوند ارزش داشت، خداوند از آن، جرعة آبي به کافر نمينوشاند.
يا اباذر! انّ الدّنيا ملعونة ملعون ما فيها الاّ ما ابتغي به وجهالله. و ما من شيء ابغض الي الله تعالي من الدّنيا خلقها ثمّ عرضها فلم ينظر اليها و لاينظر اليها حتّي تقوم السّاعة. و ما من شيءٍ احبّ الي الله مِن الايمان به و ترک ما امر بِتَرْکه.
اي ابوذر!
دنيا ملعون است و هر چيز در آن، ملعون است جز آنچه خدا را باشد و وسيلة به دست آوردن رضاي او شود. و در نزد خدا مبغوضتر از دنيا چيزي نيست که آن را خلق کرد و از آن روي گرداند و به آن ننگريست و نخواهد نِگريست تا برپايي روز قيامت. و چيزي نزد خدا محبوبتر از ايمان به خود او نيست و ترک آنچه که او امر به ترک فرموده.
يا اباذر! انّ الله تبارک و تعالي اوحِي الي اخي عيسي7: يا عيسي! لا تحبّ الدّنيا فاني لَستُ احبّها و احبّ الآخرة، فانّما هي دارالمعاد.
اي ابوذر!
خداوند تبارک و تعالي به برادرم عيسي وحي فرمود:
اي عيسي! دنيا را دوست نداشته باش، همچنانکه من آن را دوست نميدارم و به آخرت دل ببند که آن خانة بازگشت است.
يا اباذر! ان جبرئيل7 أتاني بخزائن الدّنيا علي بغلة شهباء، فقال لي: يا محمّد! هذه خزائن الدّنيا و لا تَنْقُصُک من حظّک عند ربّک. فقلتُ: حبيبي جبرئيل! لا حاجة لي بها، اذا شبعتُ شکرتُ رَبّي و اذا جعتُ سألته.
اي ابوذر!
جبرئيل7، گنجينههاي دنيا را بر استري پيشاني سفيد برايم آورد و به من گفت: اين گنجينههاي دنيا است که قبول آن از مقام تو در نزد خداوند نميکاهد. من گفتم: اي جبرئيل عزيز! مرا نيازي به آن نيست. هرگاه سير شوم، خدا را سپاس ميگويم و هر گاه گرسنه شوم از او ميجويم.
يا اباذر! اذا اراد الله عزّوجلّ بعبدٍ خيراً فقّهه فيالدّين و زهده فيالدّنيا و بصرّه بعيوب نفسه.
اي ابوذر!
هرگاه خدا براي بندهاي نيکي بخواهد او را تَفَقُّه در دين و زهد در دنيا، عطا ميکند و او را به عيبهاي خودش آگاه ميفرمايد.
يا اباذر! ما زهد عبد فيالدّنيا الاّ انبت الله الحکمة في قلبه و انطق بها لسانه و بصرّه بعيوب الدنيا و دائها و دوائها و اخرجه منها سالماً الي دار السّلام.
اي ابوذر!
بندهاي در دنيا زهد نگزيد مگر اينکه خدا حکمت را در قلبش روياند و زبانش را بوسيلة آن گويا کرد و بواسطة آن حکمت، او را به عيبهاي دنيا و دردها و درمانهاي آن آگاه نمود و او را سالم از دنيا خارج کرد به سوي خانة سلامت.
يا اباذر! اذا رأيت اخاک قد زهد فيالدّنيا فاستمع منه فانّه يلقن الحکمة، فقلتُ: يا رسول الله! من ازهد النّاس؟ فقال: من لم ينس المقابر و البلي و ترک فضل زينة الدّنيا و آثر ما يبقي علي ما يفني و لم يعدّ غداً من ايّامه وعدّ نفسه فيالموتي.
اي ابوذر!
هر گاه برادرت را ديدي که در دنيا زهد ميورزد، به او گوش بسپار که به تو حکمت ميآموزد.
پرسيدم: اي رسول خدا! زاهدترين مردم کيست؟
فرمود: آن کس که قبر و پوسيدگي در آن را از ياد نبرد و اضافات زينت دنيا را رها کند و جهان باقي را بر دنياي فاني برگزيند و فردا را از عمر خويش نشمارد و خود را مهياي مرگ گرداند.
يا اباذر! ان الله تبارک و تعالي لم يوح اليّ ان اجمع المال ولکن اوحي اليّ ان سبّح بحمد ربک و کن من السّاجدين و اعبد ربّک حتّي يأتيک اليقين.
اي ابوذر!
خداوند تبارک و تعالي به من وحي نفرمود که در انباشته کردن مال بکوشم ولکن وحي کرد به من که: تسبيح کن به حمد پروردگارت و از ساجدين باش و پروردگارت را عبادت کن تا به مقام يقين دست بيابي.
يا اباذر! انّي البس الغليظ و اجلس عليالارض و ألعق أصابعي و أرکب الحمار بغير سرج و أردف خلفي، فمن رغب عن سنّتي فليس مني.
اي ابوذر!
من لباس خشن ميپوشم و برخاک مينشينم و انگشتانم را پس از غذا ميليسم و بدون زين، سوار قاطر ميشوم و ديگري را هم بر ترک خود سوار ميکنم. سپس هر که از سنّت من روي بگرداند از من نيست.
يا اباذر! حبّ المال و الشرف أذهب لدين الرّجل من ذئبين ضاريين في زرب الغنم. فاغارا فيها حتّي اصبحا فماذا ابقيا منها؟
قال: قلت: يا رسول الله! الخائفون الخاضعون المتواضعون الذّاکرون الله کثيراً، أهم يسبقون النّاس الي الجنّة؟ فقال: لا، ولکن فقراء المسلمين، فانهم يأتون يتخطون رقاب النّاس، فيقول لهم خزنة الجنّة کما انتم حتّي تحاسبوا. فيقولون: بِمَ نحاسب؟ فوالله ما ملکنا فنجور و نعدل و لا افيض علينا فنقبض و نبسط ولکن عبدنا ربّنا حتّي دعانا فأجبنا.
اي ابوذر!
دوستي مال و مقام براي دين آدمي از دو گرگ خونخواري که به آغل گوسفندان بزنند و تا صبح از آنها بدرند، خطرناکترند. چه خواهد ماند از آنها پس از اين تهاجم؟ پرسيدم: يا رسولالله! خائفان خاضع و افراد متواضعِ بسيار به خدا، آيا ايناناند که از ديگران به سوي بهشت پيشي ميگيرند؟ فرمود: نه، بلکه فقراء مسلمين، که پاي بر دوش مردم، به سوي بهشت ميشتابند و خازنان و نگهبانان بهشت، به آنها ميگويند که بمانيد تا حساب پس دهيد. ميگويند: حساب چه چيز را؟ بهخدا که ما نه قدرت و مقامي داشتيم که به عدل رفتار کنيم يا ستم، و نه مال افزوني که ببخشيم يا امساک کنيم. و لکن ما خدا را عبادت ميکرديم تا ما را به سوي خود خواند و ما اجابت کرديم.
يا اباذر! انّ الدّنيا مشغلة للقلوب و الْأَبدان و انّ الله تبارک و تعالي سائلنا عما نعمنا في حلاله فکيف بما انعمنا في حرامه؟
اي ابوذر!
دنيا مشغولدارندة دلها و بدنها است و خداوند تبارک و تعالي که در نعمتهاي حلال از ما بازخواست ميکند، با حرامها چه خواهد کرد؟
يا اباذر! اني قد دعوتُ الله جلّ ثناؤه ان يجعل رزق من يحبني کفافاً و ان يعطي من يبغَضني کثرة المال و الولد.
اي ابوذر!
من از خدا خواستهام که دوستداران مرا به اندازة کفاف، روزي دهد و دشمنانم را مال و فرزند بسيار ببخشد.
يا اباذر! طوبي للزّاهدين فيالدّنيا الرّاغبين في الاخرة، الّذين اتخذوا ارض الله بساطاً و ترابها فراشاً و ماءها طيّبا و اتخذوا کتاب الله شعاراً و دعائه دثاراً، يقرضون الدّنيا قرضا.
اي ابوذر!
خوشا به حال زاهدان در دنيا و مشتاقان به آخرت. آنان که زمين خدا را گسترة خود و خاک خدا را خوابگاه خود و آبش را زلال گواراي خود گرفتند. آنها که کتاب خدا را شعار (= لباس زيرين) خود و دعا را دثار (= لباس رويي) خود کردند و از دنيا بريدند، بريدني رجعت ناپذير.
يا اباذر! حدث الاخرة العمل الصالح و حدث الدّنيا المال و البنون.
کسب و کشت آخرت عمل صالح است و دنيا، مال و فرزندان.
يا اباذر! انّ ربّي اخبرني، فقال: و عزّتي و جلالي ما ادرک العابدون درک البکاء و انّي لابني لهم فيالرّفيق الاعلي قصراً لايشرکهم فيه احد. قال: قلت: يا رسولالله! ايّ المؤمنين أکيس؟ قال: اکثرهم للموت ذکراً و اَحْسَنهم له استعداداً.
اي ابوذر!
خدايم به من خبر داد و فرمود: قسم به عزّت و جلالم که عبادت کنندگان هرگز قدر گريه را فهم نکردند و من براي آنان در برترين مقام قصري خواهم ساخت که در آن هيچکس را با آنان شريک نخواهم کرد. گفت، گفتم: اي رسول خدا! زيرکترين و هوشيارترين مؤمنان کيست؟ فرمود: کسي که بيشترين توجه را به مرگ داشته باشد و براي مرگ آمادهترين باشد.
يا اباذر! اذا دخل النور القلب انفسح القلب و اتّسع. قلت: فما علامة ذلک بابي انت و اُمّي يا رسول الله! قال: الانابة الي دارالخلود و التّجافي عن دار الغرور و الاستعداد للموت قبل نزوله.
اي ابوذر!
زماني که نور در دل جاي گيرد، دل فراخ و گشاده ميگردد.
گفتم: پدر و مادرم به فدايت اي رسولخدا! علامت آن چيست؟
فرمود: بازگشت به سوي خانهي ابدي و ترس و گريز از زندگاني غرور آفرين دنيا و آمادگي براي مرگ قبل از مواجه شدن با آن.
يا اباذر! اتّق الله و لا ترالناس انّک نخشي الله فيکرموک و قلبک فاجر.
اي ابوذر!
از خدا بترس، ولي نه آن ترس ظاهري که احترام مردم را نسبت به تو برانگيزد ولي قلب تو فاجر باشد.
يا اباذر! ليکن لک في کل شَيء نيّة صالحة حتّي في النّوم و الاکل.
اي ابوذر!
بر تو است نيت پاک و صالح در هر کار، حتي در خواب و خوراک.
يا اباذر! لتعظم جلال الله في صدرک، فلا تذکره کما يذکره الجاهل عندالکلب: اللّهم اخزه و عند الخنزير: اللّهم اخزه.
اي ابوذر!
عظمت خداي را جلّ جلاله در سينه و قلبت لمس کن و خدا را آنچنان ياد مکن که جاهلي که گرفتار سگ يا خوکي ميشود، ميگويد: خدايا آن از من بران.
يا اباذر! انّ لله ملائکة قياماً من خيفة الله ما رفعوا رؤسهم حتّي ينفخ في الصّور النفخة الاخرة فيقولون جميعاً: سبحانک (ربّنا) و بحمدک ما عبدناک کما ينبغي لک ان تعبد.
اي ابوذر!
خداوند را فرشتگاني است که زندگيشان عبادت خداوند است و سر بلند نميکنند تا روز قيامت و نفخة آخر و آنگاه که سر فرا ميآرند، همه ميگويند: خدايا! تو پاک و منزهي و ستايش از آن تو است، ما تو را آنچنانکه شايستة تو است عبادت نکرديم.
يا اباذر! لو کان لرّجل عمل سبعين نبيّا لاستقل عمله من شدّة ما يري يومئذ و لوانّ دلواً من غسلين صب في مطلع الشمس لغلت منه جماجم من فيمغربها و لو زفرت جهنّم زفرة لم يبق ملک مقرّب و لا نبيّ مرسل الاّ خر جاثياً علي رکبتيه يقول:
ربّ [ارحم] نفسي حتّي ينسي ابراهيم اسحق و يقول: يا ربّ انا خليلک ابراهيم فلا تنسني.
اي ابوذر!
اگر کسي را عمل هفتاد پيامبر باشد از شدت آنچه در آن روز (قيامت) ميبيند، کوچک و حقيرش ميشمرد. و اگر سطلي از پوست و گوشت جوشان دوزخيان در مشرق ريخته شود، جمجمههاي مغربيان به سوزش ميآيد. و اگر جهنم زبانه کشد و بر افروخته گردد هيچ ملک مقرّب و پيامبر مرسلي نميماند، مگر آنکه به زانو ميافتد و ميگويد: خدايا! مرا درياب.پروردگارا به من رحم کن. باري هول قيامت چنان است که ابراهيم، اسحاق را از ياد ميبرد و ناله ميکند که: اي پروردگار! من ابراهيم، خليل توام، فراموشم نکن.
يا اباذر! لو انّ امرأة من نساء اهل الجنّة اطلعت من سماء الدّنيا في ليلة ظلماء لا ضائت الارض افضل ممّا يضيئها القمر ليلة البدر و لوجد ريح نشرها جميع اهل الارض. و لو أن ثوباً من ثياب اهل الجنّة نشراليوم فيالدّنيا لصعق من ينظر اليه و ما حملته ابصارهم.
اي ابوذر!
اگر زني از بانوان بهشت، تيره شبي در آسمان دنيا طلوع کند، زمين را از درخشش ماه شب چهارده روشنتر ميکند و بوي خوشش را تمام اهل زمين در مييابند. و اگر جامهاي از لباسهاي بهشت به اين دنيا برسد بينندگان را مدهوش و بيهوش خواهد کرد و هيچ چشمي ياراي ديدن آن را نخواهد داشت.
يا اباذر! اخفض صوتک عندالجنائز و عندالقتال و عندالقران.
اي ابوذر!
صدايت را در مواجهه با مردگان و به هنگام جنگ و خواندن قرآن پايين بياور.
يا اباذر! اذا تبعت جنازة فليکن عقلک فيها مشغولا بالتّفکّر و الخشوع و اعلم انّک لاحق به.
اي ابوذر!
هر گاه جنازهاي را تشييع ميکني، با دقت و خشوع به آن بينديش و بدان که تو به او ملحق خواهي شد.
يا اباذر! اعلم انّ کلّ شيء اذا فسد، فالملح دوائه. فاذا فسد الملح فليس له دواء. و اعلم انّ فيکم خُلقين: الضحک من غير عجب والکسل من غير سهو.
اي ابوذر!
بدان که دواي هر چه بگندد نمک است و آنگاه که نمک بگندد، مر او را دارويي نيست. و بدان که شما را دو خوي و خصلت است: خندهاي که از سرتعجب و کسالتي که از روي سهو نباشد.
يا اباذر! رکعتان مقتصدتان فيالتّفکر خير من قيام ليلة و القلب ساه.
اي ابوذر!
دو رکعت نماز کوتاه توأم با تفکر، بهتر است از تمام شبي نماز بيحضور قلب.
يا اباذر! الحقّ ثقيل مرّ و الباطل خفيف حلو. و ربّ شهوة ساعة توجب حزناً طويلا.
اي ابوذر!
حق، سنگين و تلخ است و باطل سبک و شيرين. و چه بسا يک آن، شهوتراني که غم و اندوهي طولاني در پي داشته باشد.
يا اباذر! لا يفقه الرّجل کلّ الفقه حتّي يري النّاس في جنب الله امثال الاباعر ثم يرجع الي نفسه فيکون هو احقر حاقر لها.
اي ابوذر!
آدمي به کُنه دين دست نمييابد و در دين خود هوشيار نميگردد، مگر آنکه مردم را در مقابل خداوند، مثل چهارپايان ببيند. سپس آنگاه به نفس خويش باز گردد و خود را از آنان کمتر و حقيرتر بشمرد.
يا اباذر! لا تصيب حقيقة الايمان حتّي تري النّاس کلّهم حمقي في دينهم و عقلاء في دنياهم.
اي ابوذر!
به حقيقت ايمان نميرسي مگر آنکه مردمان را همگي در دينشان احمق و در دنياشان عاقل و فهيم ببيني.
يا اباذر! حاسب نفسک قبل ان تحاسب فهو اهون لحسابک غدا وَ زِن نفسک قبل ان توزن، و تجهز للعرض الاکبر يوم تعرض لا تخفي منک عليالله خافيه.
اي ابوذر!
به حساب خودت برس قبل از آنکه تو را محاسبه کنند که اين حساب فرداي تو را آسانتر ميکند. و خودت را بسنج پيش از آنکه تو را بسنجند. و خود را آمادة روز آن نمايش بزرگ کن، روزي که هيچ چيز تو بر خدا پوشيده نميماند.
يا اباذر! استح من الله، فانّي و الّذي نفسي بيده لا ازال حين اذهب الي الغائط مقنعاً بثوبي أستحي من الملکين الّذين معي.
اي ابوذر!
از خدا حيا کن! سوگند به کسي که جان من در دست او است، هنگامي که من به مبال ميروم رويم را با لباسم از حياي دو ملکي که با مناند، ميپوشانم.
يا اباذر! اتحبّ ان تدخل الجنة؟ قلت نعم، فداک ابي، قال: فاقصر من الامل و اجعل الموت نصب عينيک و استح من الله حق الحياء.
قال: قلت: يا رسول الله کلّنا نستحيي من الله. قال: ليس ذلک الحياء و لکن الحياء من الله ان لا تنسي المقابر و البلي. وتحفظ الجوف و ما وعي والرّأس و ما حوي. و من اراد کرامة الاخرة فليدع زينة الدّنيا، فاذا کنت کذلک أصبت ولاية الله.
اي ابوذر!
دوست داري که به بهشت در آيي؟ گفتم: بله، پدرم به فدايت. فرمود: آرزوها را کوتاه کن و مرگ را هميشه در نظر داشته باش و از خدا آنچنانکه بايد، شرم کن. گفتم: اي رسول خدا! ما همگي از خدا شرم ميکنيم.
فرمود: آن شرم و حياي واقعي نيست. حياي واقعي از خداوند، آن است که: مرگ را از ياد نبري و متوجه درون و آنچه را که در آن جمع ميآوري و سر و آنچه در آن ميگذرد باشي. و هر که کرامت آخرت ميطلبد بايد که زينت دنيا فروبگزارد. سپس اگر چنين باشي، به ولايت خداوند دست يافتهاي.
نويسنده: سيد مهدي شجاعي
انتهای پیام