کمرنگ شدن غيرت، منشاء بسياري از مفاسد جامعه است
صدای شیععه: پس از پايان ماه صفر، آيتالله مجتبي تهراني در سخنرانيهاي خود در کلاس خارج فقه خود در ادامه تدريس اخلاق، موضوع غيرت را مد نظر قرار داد. قصد داريم تا اين سخنان را در قالب 3 سخنراني به مخاطبان ارائه دهيم. آنچه در پي ميآيد، بخش اول سخنان معظمله در اين خصوص است.
غيرت حالتي است مربوط به روح که نشأت گرفته از حب به شيء است و اين موجب ميشود که انسان کوشش کند، آن شيء را که حفظ او عقلاً و شرعاً لازم است، حفظ کند. اين تعريف علماي اخلاق از غيرت بود.
*انواع غيرتها از نظر ريشه حب
*حب حيواني
از نظر حب که امري است دروني، ميتوانيم سه تصوير کنيم:
1- حب حيواني، که بسياري از حيوانات هم اين را دارند و از اين هم غيرت نشأت ميگيرد، که ميشود غيرت حيواني. حب، حيواني است، غيرت هم غيرت حيواني ميشود. ديدهايد که حيوانات نسبت به حفظ و حراست از فرزندان خودشان، چه ميکنند.
البته براي اينها مقطعي است. بعضي از آنها، تا يک مقطعي هست بعد از همديگر بيگانه ميشوند. ما حتي در بعضي رواياتمان هم داريم که وقتي ميخواهند ما را نکوهش کنند، ميگويند برويد از خروس غيرت را ياد بگيريد. خروس نسبت به همسردارياش غيرتمند است، حالا بيغيرتها را نسبت به آن در جامعه ميشناسيد. حتي بيغيرت حيواني. ديگر تطبيق با شماست، کار ما اينها نيست؛ کار ما کليات گفتن است، تطبيق مصاديق با شما.
*حب انساني
2- حب انساني. که حب انساني در ارتباط با عقل عملي است. يعني انسان يک سنخ اموري در درون او هست که آميخته به وجود او است و من از آن تعبير کردم به عقل عملي. حسن و قبحها نسبت به يک سنخ از اعمال که ربطي به دين هم ندارد. مثل اينکه ظلم بد است، عدل خوب است. که اينها در ارتباط با آن حبّ انساني است که انسان عدل را دوست ميدارد، امانت داري را دوست ميدارد و... از آن طرف، يک سنخ مسائل قبيح است. آنهايي را که حسن است دوست ميدارد، و از آنهايي که قبيح است بدش ميآيد.
در اينجا هم غيرت انساني مطرح ميشود. نسبت به آن اموري که دوست ميدارد و حسن است، بايد غيور باشد. يعني آن را حفظ کند. اين از امور فطري انسان است. نزد عقل من حسن است و حفظ آن هم لازم است؛ کاري نکنم که اين امور آميخته به وجود من از بين برود.
مثلاً عفت، يک چيز تحميلي نيست، اکتسابي است و مربوط به انسان است و حسن است. لذا حفظ اين هم عقلاً لازم است. در ارتباط با تعريف غيرت علماي اخلاق گفتهاند: حفظ و حراست از امري که حفظ آن عقلاً لازم است. اين مربوط به اينجاست که ميرويم سراغ اين سنخ از مسائل.
*حب مربوط به بعد معنوي انسان
3- حبي که در ارتباط با بعد ديگري از وجود انسان است. بحث همه ابعاد انسان نيست؛ دايره و مدار آن در اينجا يک مقدار تنگ ميشود، و آن بعد معنوي انسان است که مربوط به معتقدات ديني و ايمان است. يعني دلبستگي به ماوراء طبيعت و دلبستگي به خداوند. اينجا هم حب است که از اين حب هم غيرت نشأت ميگيرد؛ غيرتي که اسم آن را ميگذاريم غيرت ديني؛ حفظ دين. يعني دين خودم را حفظ کنم.
ما اين سه گونه حب را داريم، سه گونه هم غيرت داريم چون غيرت نشأت گرفته از حب است. آنچه را که علماي اخلاق مطرح ميکنند در ارتباط با بعد انساني است، غيرت انساني و غيرت ديني و ايماني است؛ «انَّ الغِيرَةَ مِنَ الايمان» غيرت از ايمان، يعني اين. اين مطالب مختصري بود در باب تقسيمبندي غيرت به اعتبار منشأ غيرت که عبارت از حب است که اين معني را اقتضا ميکند.
*خانواده؛ کانون قويترين پيوندها
در جلسات گذشته اين را مطرح کردم که پيوندهاي انسان با ديگران را تقسيمبندي ميکنيم به نسبي، سببي، آموزشي، شغلي، رفاقتي و... تا رسيد به معنوي که عبارت بود از پيوند ديني. همين که قرآن ميفرمايد «إِنَّمَا المُؤمنونَ إِخوَة». گفتم هر کدام از اين پيوندها محبتهايي را در پي دارد و هر محبتي از اينها که بوجود ميآيد بايد غيرت را داشته باشد. اين بحثي بود که من مطرح کردم.
در اينجا من به سراغ اولين محيط که قويترين پيوند است و قويترين حب در آنجا هست رفتم، و عرض کردم که آن عبارت از پيوند خانوادگي است. پيوند و محبت ميان فرزند و پدر و مادر، برادر و خواهر و ... قهراً شديدترين محبتها در اينجاست.
*فرزند دنباله وجودي انسان است
اين را هم عرض کردم که انسان از اين عالم که ميرود، انقطاع کلي ندارد. فرزند دنباله وجودي و به منزله ادامه وجود پدر و مادر است. اما اين به چه لحاظ است؟ به اين است که فرزند براي والدين مفيد است. با وجود فرزند انگار که هنوز از اين نشئه نرفته است و چه بسا بتواند با همين ادامه وجودش، از او بهره بگيرد. روايتي را هم مطرح کردم.
عرض کردم اين در ارتباط با آن تربيتي است که نسبت به فرزندش داشته. ما تعبيرات مختلفي راجع به اولاد داريم. يک تعبير در روايات اين بود که اولاد ميراث الهي است. دوم اينکه اولاد، در دست ابوين امانتي است الهي. يک تعبيري هم من کردم که اولاد، ادامه هستي پدر و مادر در اين نشئه است.
*بقاء انسان به تربيت صحيح فرزند است
انسان نبايد ادامه وجودش را منقطع کند و از بين ببرد. هيچ کسي نميخواهد از بين برود. آدم بقا ميخواهد نه فنا. از آن طرف هم انسان هيچگاه نبايد در امانت خيانت کند. اينها چيزهايي است که جزء مفطورات ما است، فطرت ميگويد که خيانت قبيح است. يا اين تعبير که فرزند ميراث الهي است، نبايد انسان ارثيه را به هدر بدهد. اين تعبيرها را انسان خيلي خوب ادراک ميکند. راه عدم انقطاع و راه اينکه انسان خيانت نکند، راه اينکه ميراث را به هدر ندهد چيست؟ راه آن ادب و تربيت است.
من از اينجا وارد اين بحث ميشوم، ما در رواياتمان هم اين مطلب را داريم. مثلاً از علي (ع) نقل شده که حضرت فرمود: «خَيرُ ما ورَّثَ الآباءُ اَلأَبناء اَلأَدَب».
بهترين چيزي که پدر براي فرزند به ارث ميگذارد، از خودش باقي ميگذارد، همان تربيت اوست. ارثيه در مال نيست، چرا؟ چون رابطه آن با انسان اعتباري است. تو که رفتي ديگر تو مالک نيستي! وقتي مُردي، ديگر تمام شد، برو آنجا هرچه ميخواهي دست و پا بزن.
اشتغال اصلي والدين بايد تربيت فرزند باشد نه تأمين مادي او! لذا ما در معارفمان اين را داريم که شما در ارتباط با خانوادهتان، خاندانتان به طور کلي، بيشترين سعي و کوششتان را براي مسائل مادي او نگذاريد! بلکه از اين طرف بيشترين هم تو، تربيت او باشد. چون او ادامه وجود تو است، بقاء تو به بقاء انسانيت و معنويت اوست نه حيوانيت او. اگر او از بعد انسانياش تربيت بشود، از نظر بعد معنوياش تربيت شود، اين ادامه حيات انساني توست، ادامه حيات معنوي تو است.
لذا نه اينکه همت را نگذار براي اداره مادي او. نه! بيشتر روي مسأله تربيتي تکيه داشته باش. در نهجالبلاغه است که علي (ع) مي [فرمايد: «لَا تَجْعَلَنَّ أَکْثَرَ شُغْلِکَ بِأَهْلِکَ وَ وَلَدِک، فَإن يکُن أهلُکَ و وَلَدُکَ أولياءَ الله فَإنَّ اللهَ لا يضيع أوليائَه».
بيشتر مشغوليات خويش را نسبت به خانواده و فرزندت قرار مده، چرا که اگر خانواده و فرزندت اولياء خدا باشند، خدا آنها را فرو گذار نميکند.
بيشترين مشغوليات خودت را که در اين عالم ميخواهي کار کني براي آنها، از نظر ماديشان قرار نده. بعد خيلي زيبا توضيح ميدهد که اين قبلي را روشن ميکند که تو اگر بيايي کار کني، بيشترين هم خودت را بگذاري براي اينکه اينها از دوستان خدا شوند، روي بعد معنوي اينها کار کني، پيوند اينها را با خدا محکم کني، اگر اين کار را بکني، اين را بدان خدا دوستانش را هيچ وقت وا نميگذارد، رهايشان نميکند. چقدر زيبا تفهيم ميکند. برو اين فرزند و خانوادهات را وليالله بکن، وقتي اين رابطهاش با خدا درست شد، غصه اين را نخور، هيچ وقت مولا عبد را رها نميکند.
گاهي بعضيها ميآيند پيش من صحبتهايي ميکنند. به آنها ميگويم چطور شد؟ تو خدا داشتي و نسبت به تو رازق بود آن وقت نسبت به اين رازق نيست؟! بله؟! تو که هستي که خيال کردي رازق اينها هستي؟ تو که رازق او نيستي که! خيال کردي اگر تو مردي خدا هم ـ نعوذبالله ـ ميميرد؟ خدا که نميميرد، او زنده است. بعضيها ميخواهند آتيه فرزندانشان را تأمين بکنند. آن هم تا چند نسل!
اکثر شغلت را ميگذاري براي دنيايش؟ نه! بيشترين همّتت را براي دنياي او نگذار، بيشترين کار را بگذار روي بعد معنوي ـ انساني او. تو اگر ميخواهي نسبت به او غيرت به خرج بدهي و از او بر محور محبت به او حفظ و حراست کني، به اين است که تو انسان باقي بگذاري و بروي، مؤمن بالله باقي بگذاري بروي، نه ـ نعوذبالله ـ يک حيوان چموش بگذاري و بروي. چون از آن طرف هم هست، حالا من فقط اين سمت آن را وارد شدم که اگر فقط روي محبت حيواني و غيرت حيواني بخواهي کار کني، نتيجه اين ميشود.
*جامعه الهي با غيرت انساني و غيرت ديني ساخته ميشود
فرق بين غيرت حيواني با غيرت انساني و غيرت ديني در اين است که اکثر همتت را براي اين بگذاري. اگر بخواهيد جامعه انساني بشود، الهي بشود، بايد روي غيرت انساني جامعه کار کنيد، روي غيرت ديني جامعه کار کنيد. نه اينکه بارها برويد در کانال غيرت حيواني و هميشه آن را پررنگ کنيد و در نتيجه آنها تحتالشعاع قرار بگيرد که بعد ـ نعوذبالله ـ اگر غيرت ديني و انساني آرام آرام از يک جامعه رخت بربندد، چيزي براي آن جامعه باقي نميماند، بدبختي جايي است که گرفتار اين شود.
*ضرورت شدت غيرت در محيط خانوادگي
لذا اولين محيطي که دارد اين نقش را ايفا ميکند، همين محيط خانوادگي است. و روي اين بسيار تأکيد شده است که من عرض کردم از همان هنگام نطفه اهميت دارد و شروع ميشود.
اين محيط خانوادگي که غالباً شديدترين محبت در آن هست، بايد غيرت هم خيلي قويتر باشد، چون پيوند، پيوندي قوي است. و روي آن زياد تأکيد شده است. انسان در اين محيط از نظر نقشي که از مربيان در آن محيط ميگيرد نقش آن خيلي اساسي و سرنوشتساز است. غير آن محيطهاي ديگر است.
*فطريات اکتسابي نيست!
من اين را مقدمتاً بگويم که انسان وقتي پا به اين نشئه ميگذارد، بچه از مادر که متولد ميشود، مفطور به فطرتهايي است که اينها آميخته به وجود او هستند. و اين فطرتها در همين دو بعدي که ما بحث کرديم ميباشد، يعني عقل عملي و دين. همان موقع که به دنيا آمده است. لازم نيست به او بگويي، اکتسابي نيست. او در بُعد معنوي، هم خداجو است، هم خداخواه است. هم دنبال خدا ميگردد، هم خدا را دوست ميدارد. اين فطرت او است يعني آميخته به حق است «کُلُّ مَولودٍ يولَدُ عَلَي الفِطرَة» هر فرزندي بر اساس فطرت به دنيا ميآيد. بعد فطرت را هم معني ميکند «أَلفِطرَةُ هِي التّوحيد». اين آميخته به او است. اصلا و ابدا نميخواهد تو به او تحميل کني.
*تربيت يعني شکوفايي فطرت
تو فقط يک کار بکن و آن اين است که اين فطرت را بيا کمک کن، شکوفا کن، رو به رشد ببر، و الا خود او سرمايه دارد، نميخواهد تو براي او سرمايه فراهم کني، چه در بعد الهي او، چه در بعد انساني او. همان موقع که پا به عرصه اين نشئه گذاشت در فطرت او اين مطلب هست که ظلم بد است، عدل خوب است، فحش بد است، دروغ بد است، خيانت بد است، امانتداري خوب است و ... اينها همه در فطرت او است. ميگوييم اينها جزء فطريات اوست، يعني مربوط به بُعد عقل عملي است.
تحميلي نيست که تو بخواهي به او بگويي، فقط وقتي به دنيا آمد خرابکاري نکن، خواهشي که از تو داريم اين است که تو به اين بچه ضربه نزن. تو به اين امانت الهي، خيانت نکن. اين خيانت است تو داري ميکني. خواهم گفت که خيانتها چگونه است. گاهي عملاً، گاهي لفظاً که من الآن وارد نميشوم. الآن فقط مقدمات بحثم را ميگويم.
*صفحه وجودي کودک پاک است
يک سنخ امور هست که اينها به عنوان ملکات نسبت به اعمال مطرح است. ملکه اين است که با تکرار يک سنخ اعمال چه از خودش صادر بشود، چه از غير انعکاس پيدا کند در وجود انسان نقش ببندد. چه سمعي آن، چه بصري آن، اينها بحث بعدي است. صفحه وجودي فرزند، صفحه پاکي است، هيچ چيزي در آن نوشته نيست. از نظر ملکات چطور؟ پاک است. هيچ ملکهاي نقش ندارد نسبت به کارها و هيچ زمينه و گرايشي ندارد.
ما در معارفمان داريم که فرزند در خانواده که محيط اولي است، به انسانهاي ديگر چشم باز ميکند و چهرهها را ميبيند، اعمال را ميبيند و ... اينها است که دانه دانه جزء واردات او ميشود و اين روي صفحه سفيد پاک اثر ميگذارد و نقش ميبندد. اينجاست که دست گذاشتند، گفتند بايد مراقب باشيد! تربيت در ارتباط با اينجاست.
در رواياتمان داريم که مثلاً علي (ع) به امام حسن (ع) خطاب کرد، فرمود: «إِنَّما قَلبُ الحَدَث کَالأَرضِ الخَاليةِ ما ألقِي فيها مِن شَئٍ قَبِلَتهُ فَبادَرتُکَ بِالأَدَبِ قَبلَ أَن يقسُوا قَلبُکَ» قلب بچه مانند زمين خالي است که هر چه در آن ريخته شود آن را قبول ميکند، پس من به تربيت تو مبادرت ورزيدم، پيش از آنکه قلبت سخت شود. اين بچه، هيچ چيزي در او نيست، هر چيزي در آن بريزي، مثل زمين ميماند که در آن بذري، درختي، بنشاني قبول ميکند. اين زمين صاف است. حضرت فرمود من قبل از آنکه اين دل تو سخت بشود شروع کردم. قبل از اينکه اين زمين چيزي قبول نکند، تو را ادب کردم. فرزند ابتدا که ميآيد، پاک و تميز است. فطرياتي هم همراه خودش آورده است چه در بُعد معنوياش، چه در بُعد انسانياش. خدا در او نهاده، آمده است اينجا. تو هستي که الآن ميخواهي پايهريزي کني.
*تربيت در کودکي راحتتر است
مسأله مهم اينجاست که فرق بين اين محيط با محيطهاي ديگر در اين است که ملکات در اين محيط سريعتر نفوذ ميکند. يک وقت ميگويي که پاک است، يک وقت بحث سرعت اثرپذيري است. اين دوتاست با آن فرق ميکند، سريع اثر ميگذارد روي آن.
مِن باب مثال، اين عبارت را در باب تعليم و تعلم شنيديد که ديگر جزء تکيه کلامهاي مشهور است «أَلعِلمُ في الصِّغَر کَالنَّقشِ فِي الحَجَر». علم در کودکي مانند حکاکي بر روي سنگ است. سريع اثر ميکند و ميماند.
اين «يقسوا» که اميرالمؤمنين در روايت فرمود، معنايش اين است. هنوز سخت نشده که بخواهم با زور وارد دل تو بکنم. چون اگربزرگ شدي، ديگر نميشود به اين زودي در اين زمين چيزي بار آورد. اگر بخواهم تعبير مسامحي کنم، اين زمين حتي شخم زدن نميخواهد؛ که بخواهيم سنگ و کلوخ و... را جمع کنيم که بعد بکاريم. بقدري آماده است! و زود و حسابي هم در آن نفوذ ميکند. سرعت نفوذ در اينجا خيلي بالاست. ميخواستم اينها را به شما بگويم، اين که اسلام اين همه تکيه کرده در باري محيط خانواده، براي اين رابطه قوياي است که در کار است. اولين محيط است که ميخواهد اين ملکات را، در اين دل پاک و صافِ روح، صفحه تميز، وارد کند.
ما اين همه سفارش در رواياتمان داريم. حتي راجع به خود انبياء، نسبت به مأموريتهاي الهي، اينکه به آنها هم ميگويند اول برو سراغ خانوادهات، به اين خاطر است. حالا من آمدم خيلي دايره آن را هم ضيق کردم. لذا ميخواستم اين را عرض بکنم که اين همه سفارش که شده است، جهتش اين است.
*اقتضاي غيرت انساني و الهي تربيت فرزند به آداب انساني و الهي است
غيرت انساني و الهي اقتضا ميکند که فرزند را به آداب انساني و الهي تربيت کني. يک انسان تحويل جامعه بده، يک مؤمن تحويل جامعه بده، نه يک حيوان. به خدا قسم حيوان دو پا زياد است. نميخواهد تو دلسوزي کني که بخواهي حيوان دو پا زياد کني! خدا خيلي فراوان دارد! دنبال اين باشيد که يک انسان تحويل جامعه بدهيد. يک مؤمن تحويل جامعه بدهيد. غيرت ايماني، يعني ديني و انساني تو اقتضاي اين معنا را ميکند، اگر حب صادقانه، خالصانه داري بايد اينگونه تربيت کني.
تو که انساني و نسبت به فرزندت حب انساني و الهي داري، مسأله حيوانيت تحتالشعاع است. لذا علي (ع) ميگويد: بيشترين کارت را براي تربيت و بعد معنوي او بگذار. حيوانيت او را بگذار باشد. خدا به او ميدهد مثل بقيه حيوانات که براي آنها روزي ميدهد و اينها از گرسنگي نمردند، در بيابانها ميچرند ...
ادامه دارد ...
منبع: فارس
انتهای پیام