( 0. امتیاز از )

مطلبي که براي همه ما مهم است؛ چه حوزويان، چه دانشگاهيان، چه برادران سپاهي، چه برادران ارتشي و چه سائر اقشار مردم، آن است که ما با يک دشمن سنگيني روبرو هستيم. دشمن شرق و غرب و زميني و ملکي، اينها خيلي مهم نيستند. آن دشمن اساسي که نه خوابي دارد، نه غذائي دارد، و مرتب درحال ايذاء ماست؛ نه در خواب ما را رها مي کند، نه در بيداري؛ آن همان « ابليس » است از بيرون و «نفس امّاره » است از درون. اگر اين مشکلات ما حل بشود، ما هيچ محذوري نداريم.
اگر کسي بتواند هوس را رام بکند،دشمن بيرون هيچ مشکلي ندارد. خوبي اين جنگ ها هم اين است که دشمن بيروني ما، يعني استکبار جهاني و صهيونيست؛ در چنگال شيطانند. اينها واقعاً گرفتارند! هم در چنگ هوس درون، و هم در چنگال دشمن بيرون هستند؛ اينها از دو جهت در بندند. ما اگر در بند نباشيم، به خوبي بر آنها پيروز مي شويم؛ هيچ ترديدي در اين نيست ! اينکه امام راحل (رض) فرمود: نه شرق، نه غرب؛ نه شوروي سابق و نه آمريکا، سرّش همين بود؛ اينها واقعاً در چنگند.
سوگند ابليس به منظور گمراه کردن انسان
کسي دشمن ماست که سابقه 6 هزار سال زهد و تقوا و عبادت دارد، و همه اين زحمات 6 هزار ساله را هم يک جا آتش زده ! مثل چنين کسي را خدا خلق نکرده. يک موجودي که محصول 6 هزار سال عبادت و بودن با فرشته ها را در اثر هوس و غضب،يک جا آتش بکشد، يک دشمن قدري است.
او همچنين سوگند ياد کرده که من اينها را مي گيرم. اين که مي گويند: دشمن قسم خورده،همين است. قرآن قسم اين شيطان را نقل مي کند. اينکه مي گويند: فلان کس دشمن قسم خورده است، يعني کار شيطاني مي کند؛ و گرنه دشمن که قسم ياد نمي کند! دشمن قسم خورده ما تنها همين شيطان است که قسم خورده به عزّت خدا و گفته: به عزّت تو اينها را مي گيرم، ب ع زّت ک لاغو ينّهم أجمعين (1).
آزمون انسان توسط خداي سبحان به وسيله ( شيطان )
اين نکته را در پرانتز بگوئيم که چرا ما با يک چنين دشمن سنگيني روبروئيم. براي اينکه ما يک سفر ابد داريم، مقامات فراواني هم در پيش ماست، ما را مي خواهند با ملائکه و انبياء و اولياء محشور کنند. سخن از ابديت است؛ سخن از 1 ميليارد سال و 2 ميليارد سال نيست ! يک چنين چيزي مي خواهند به ما بدهند؛ آنوقت اين با 70 ـ 80 سال زحمت خيلي مهم نيست. سرّ اينکه ما با يک چنين دشمني روبرو هستيم، براي اينکه پاداش سنگيني مي خواهند به ما بدهند ! اين پرانتز بسته.
پس کسي درجنگ ماست که به تعبير نوراني حضرت امير (ع) 6 هزار سال عبادت کرده؛ معلوم نيست اين عبادت 6 هزار سال از سالهاي دنياست که هر سالي 365 روز است، يا سالهاي آخرت است که يک روزش 50 هزار سال است ! واوهم به ج د کمر بسته که ما را فريب بدهد. خداي سبحان هم به ما فرمود:ابليس در خيلي از کارها موفق شد؛ خيلي ها بودند که در اين لباس ] لباس روحانيّت [ بودند، شما ديديد از زمان انقلاب به بعد، در اوج سمت هاي روحاني هم بودند،اما مشکل جدّي پيدا کردند ! در لباس هاي ديگر هم بودند، همين طور؛ قرآن فرمود: اوخيلي ها را از پا در آورده، مواظب باشيد: لقد اضلّ م نکم ج ب لاً کثيراً ا فلم تکونوا تعق لون (2).
ابليس از هر راهي حمله مي کند، منتها خاکريز اوّل و حمله مقدّم او آنوقتي است که انسان يک مسئوليتي دارد، يک سلام ـ صلواتي دارد، يک صلّ علي اي برايش مي گويند، يک احترامي مي کنند، يک صلواتي برايش مي فرستند؛ آنوقتي که به او احترام مي کنند ودارند تعريفش مي کنند، تمجيدش مي کنند؛ آنوقت آدم خودش غافل مي شود ! آنوقتي که 4 نفر تبريک گفتند، 4 نفر سلام ـ صلوات فرستادند، 4 نفر گفتند: صلّ علي کذا، يار امام کذا؛ آدم غافل مي شود !! وقتي غافل شد؛ هر آن غافل ز يد، غافل خورد تير. يک آدم غافل تير مي خورد !
غفلت از احوال خود و ياد خدا، زمينه هلاکت و نابودي
مي گويند هيچ مرغي در حال ياد خدا تير نمي خورد و هيچ صيادي به او تير نمي زند. هر مرغي هر وقتي تير خورد، آنوقتي بود که از ياد خدا غافل بود. حالا اين را ما نمي فهميم که مرغ چه ذکري دارد، معناي ذکر خدا چيست؛ ولي در روايات ما هست که هيچ مرغي در هيچ وقت تير نمي خورد مگر آنوقتي که از ياد خدا غافل باشد. ولي اين را که وجود مبارک حضرت امير دستور داد، اين را خوب مي فهميم. فرمود: اگر يک وقتي س متي به شما دادند، جاه و جلال و شکوه و احترامي، چند نفر تقدير کردند، تلگراف کردند، تشکر کردند؛ شما سرگرم تحويل گرفتن اين مقاميد، اين خاکريز اوّل است، دارند شما رافتح مي کنند. براي اينکه انسان غافل است، مغرور است، تير هم همان وقت مي آيد.
همين که خداي ناکرده آدم مختصري خودش را باخت، ديگر زير پايش خالي مي شود؛ بعد بخواهد ترميم کند، خيلي سخت است. اين است که به ما گفتند: هميشه به ياد خودت باش و هميشه و هيچ وقت خدا رافراموش نکن؛ آن دشمن هم همين است.در نامه اي که وجود مبارک حضرت امير (ع) براي مالک نوشت (3)، فرمود: مالک ! گرچه شيطان هميشه حمله مي کند، ولي او خط آتشش، آنوقتي است که دارند از تو تعريف مي کنند و آنوقتي است که به مقام رسيدي.
شما عزيزان در جبهه و جنگ بوديد، بيش از ماها. ايران چون در محاصره اقتصادي بود، وضع مصالح جنگي اش کم بود؛ اين عزيزان سپاهي، ارتشي، بسيجي ونيروي مردمي از جانشان مايه گذاشتند. خط آتش ما خيلي قوي نبود، با فاصله هاي معيّن آتش بود؛ ولي شما مي ديديد که دشمن خط آتشش مثل چرخ خياطي بود؛ مگر در خياطي، يک جا اينجا سوزن مي زنند، يک جا وسط، يک جا آخر ؟! ما در اثر نداشتن امکانات، خط آتش ما اينجور بود؛ با فاصله هاي معيّن خط آتش داشتيم. امّا آتش آنها مثل خط سوزن چرخ خياطي بود. يعني سر تا سر خاکريزهايشان، سر تا سر خط دفاعي شان آتش بود!
شيطان هم يک چنين حالي دارد، گاهي از راه علم مي گيرد، گاهي از راه عمل مي گيرد، گاهي از راه مقام مي گيرد، گاهي از راه زن مي گيرد، گاهي از راه جهل مي گيرد، گاهي از راه غضب مي گيرد، گاهي از راه شهوت مي گيرد، گاهي از راه بچه ها مي گيرد؛ راههاي فراوان دارد. خط آتش او مثل همين چرخ خياطي است.
عدم رؤيت شيطان، عامل نابرابري جنگ انسان با او
مشکل هم اين است که ما را مي بيند، ما او را نمي بينيم. در سوره مبارکه اعراف فرمود: اين جنگ نا برابر است؛ براي اينکه: نّه يراکم هو و قبيله م ن ح يث لا ترونهم (4). او و باندش شما را مي بيند، شما او را نمي بينيد.او چون جن است، مي بيند؛ ما او را هم نمي بينيم. آنوقت اين جنگ نا برابر را ما چه جور به پيروزي برسانيم ؟ ما فقط مي گوئيم: أعوذ ب الله م ن الشّ يطان الرّجيم، بر شيطان لعنت؛ امّا چه کنيم ؟ از کجا دارد مي آيد ؟ از راه غفلت هم دارد مي آيد.
شيطان در غضب اصلاً دوّمي ندارد. يک وقت ممکن است کسي خود کشي بکند؛او بالأخره يک وجود عادي است و اينها، کاري هم نکرده بود. امّا يک کسي 6 هزار سال با ملائکه باشد و همه عبادتش را يک جا آتش بزند؛ اين معلوم مي شود خيلي غضبناک است و به احدي هم رحم نمي کند. و از طرفي هم ما را مي بيند، ما او را نمي بينيم. و خط آتشش هم مثل چرخ خياطي است؛ جاي آرامي نيست.
قلعه » توحيد »؛ پناهگاه امن انسان در جنگ با شيطان
ازچه راهي ما بر او پيروز بشويم ؟ چون خداي ناکرده اگر در اين جنگ با او پيروز نشويم، بر دشمن بيرون يقيناً پيروز نمي شويم. خداي سبحان به ما دستور داد و فرمود: يک راهي دارد که او نمي بيند، شما مي بينيد؛ شما به ج د وارد قلعه توحيد الهي بشويد. فرمود: لا له لا الله ح صن ي و من دخل حصن ي ام ن م ن عذاب ي(5) و مانند آن. » ح صن » يعني قلعه،فرمود: من خودم شخصاً دژبان اين دژم. شما بگو خدا؛ وقتي گفتي خدا، آمدي در اين دژ، من نگهت مي دارم. آنگاه تو او را مي بيني، او تو را نمي بيند !
سخنراني آيت الله جوادي آملي (دامت برکاته) در جلسه درس اخلاق در ديدار با جمعي از طلاب، دانشجويان و سپاهيان ؛ قم ـ 1384
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
(1) ص / 82 (2) يس / 62 (3) اشاره به: نهج البلاغه / نامه 53
(4) اعراف / 27 (5) صحيفه الرّ ضاء (ع) / 40

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر