مسئله غیبت در اندیشه حافظ شیرازی
صدای شیعه: شمس الدین محمدشیرازی متخلص به حافظ و ملقب به لسان الغیب، یکی از پر رمز و رازترین شاعران جهان است. تاریخ تولد وی اوایل قرن 8 هجری بوده است. بعد از مرگ پدرش، برادرانش که هرکدام بزرگتر از او بودند، به سویی روانه شدند و شمس الدین با مادرش در شیراز ماند و روزگار آنها در تهیدستی می گذشت.
همین که به سن جوانی رسید، در نانوایی به خمیرگیری مشغول شد، تا آنکه عشق به تحصیل کمالات او را به مکتب خانه کشاند. تحصیل علوم و کمالات را در زادگاه خود کسب کرد و مجالس درس علماء و فضلای بزرگ شهر خود را درک نمود. او قرآن را از حفظ کرده بود و بنابر تصریح صاحبان نظر، تخلص حافظ نیز از همین امر نشأت گرفته است.
عشقت رسد به فریاد ورخود به سان حافظ/قـرآن ز بـر بخوانی در چهـارده روایـت
وفات حافظ را بین سال های 775 تا 785 هـ ق نوشته اند. شعر حافظ امتیازات زیادی دارد. ازجمله روح عشق و امیدواری است که در دیوان او موج می زند. حافظ درباره عشق الهی که موضوع غزل های عرفانی اوست، صحبت می کند. در مورد عشق انسانی هم وقتی از معشوقان جسمانی و مادی صحبت می کند، خاطرنشان می کند که عشق وی همچون امری است که به یک سابقه ازلی ارتباط دارد. در غزل های عرفانی حافظ، عشق مجازی همچون پردهای به نظر می آید که عشق الهی در ورای آن پنهان است.
دلبر حافظ معصوم است که همه عالم نسبت به پارسایی، عفاف و عصمت او اذعان دارند. در این راستا حافظ از میان اهل بیت(ع) به محبوب عصر خود، یعنی حضرت مهدی(ع) نظر داشته است. البته حافظ درباره حضرت مهدی(ع) غزل گفته است نه قصیده، ولی سخن در اینجاست که تقریباً کمتر غزلی است که بیتی یا ابیاتی از آن مناسب با وصف حال امام غائب از انظار نباشد. سرانجام با آتش شعله ور عشق محبوب دو عالم، به دیدار حضرت حق شتافته است.
حافظ نام حضرت را صریحاً در اشعارش برده و از ظهور او و نابودی "دجال" مظهر ریا و تزویر و بدی و پلیدی سخن گفته است.
کجاست صوفی دجال فعل ملحدشکل
بگو بسوز که مهدی دین پناه رسید
صبا بگو که چهها بر سرم در این غم عشق
ز آتش دل سوزان و دود آه رسید
ز شوق روی تو شاها بدین اسیر فراق
همان رسید کز آتش به برگ کاه رسید
مرو به خواب که حافظ به بارگاه قبول
ز ورد نیم شب و درس صبحگاه رسید
از مسائلی که در شعر حافظ مطرح شده، غیبت است. گفتارهای و سخنان حافظ این معنا را به خواننده القا میکند که گویی غیبت در برخی از اشعار وی بیانگر غیبت در اندیشه مهدویت است.
از دست غیبت تو شکایت نمیکنم
تا نیست غیبتی نبود لذت حضور
گر دیگران به عیش و طرب خرماند و شاد
ما را غم نگار بود مایه سرور
حافظ شکایت از «غم هجران» چه میکنی
در هجر وصل باشد و در ظلمت است نور
گرچه در اشعار فوق اظهار می دارد که از غیبت شکایت نمی کنم، ولی گاه آتش سوزان هجر و دوری آنچنان در وجودش شعلهور می شود که به ناچار غیبت و هجران یار را به زبان می آورد و اظهار می کند که به هر وسیله و به صد جادو از خدا می خواهیم که دوران غیبت او را به سر آورد و ظهور او نزدیک شود.
ای غایب از نظر به خدا می سپارمت
جانم بسوختی و به جان دوست دارمت
تا دامن کفن نکشم زیر پای خاک
باور مکن که دست زدامن بدارمت
حسب حالی ننوشتیم و شد ایامی چند
محرمی کو که فرستم به تو پیغامی چند
ما بدان مقصد عالی نتوانیم رسید
هم مگر پیش نهد لطف شما گامی چند
حافظ و انتظار
حافظ در ابیاتی از یار سفر کرده سخن می گوید و به غیبت صاحب الامر(ع) اشاره می کند و شب و روز در انتظار به سر می برد.
فکر بلبل همه آن است که گل شد یارش
گل در اندیشه که چون عشوه کند در کارش
دلربایی همه آن نیست که عاشق بکشند
خواجه آن است که باشد غم خدمتکارش
بلبل از فیض گل آموخت سخن ورنه نبود
این همه قول و غزل تعبیه در منقارش
آن سفر کرده که صد قافله دل همره اوست
هر کجا هست خدایا به سلامت دارش
حافظ در ابیات فوق به مناجات با حضرت حق پرداخته و از مقام ربوبی می خواهد که امام زمان(ع) را در پناه خود حفظ کند و او را در نهایت سلامت نگاه دارد و در جای دیگری بیان می کند:
ای صبا سوختگان بر سر ره «منتظرند»
گر از آن یافر سفر کرده پیامی داری
بشارت آمدن
هنگام ظهور حضرت مهدی(ع) با اینکه قرن ها از غیبت کبری گذشته است، ایشان به صورت جوان ظاهر میشوند و گذشت زمان، اندام زیبای او را پیر و فرسوده نمی کند. امام صادق(ع) می فرمایند: "از امتحانات بزرگ خداوندی است که صاحب ما به صورت جوانی ظاهر می شود، درحالی که آنها او را پیری کهنسال تصور می کنند."
حافظ شیرازی نیز بااشاره به جوانی حضرت مهدی(ع) در زمان ظهور در غزلی چنین می گوید:
ساقیا بیا که یار ز رخ پرده برگرفت
کار چراغ خلوتیان باز در گرفت
آن شمع سر گرفته دگر چهره برفروخت
وین «پیر سالخورده جوانی» زسر گرفت
بار غمی که خاطر ما خسته کرده بود
عیسی دمی خدا بفرستاد و برگرفت
زین قصه هفت گنبد افلاک پر صدا است
کوته نظر ببین که سخن مختصر گرفت
و با ظهور حضرت مهدی(ع) درد و رنج از جهان رخت برمی بندد و شادی و نشاط جایگزین اندوه و تشویش میشود. در آن هنگام حیات و زندگی راستین به زمین و اهل زمین بازمی گردد و عالم پیر و فرسوده نیز جوان و تازه خواهد شد.
نفس باد صبا مشک فشان خواهد شد
عالم پیر دگر باره جوان خواهد شد
ارغوان جام حقیقی به سخن خواهد داد
چشم «نرگس» به «شقایق» نگران خواهد شد
و در اواخر این غزل مطرح میکند که روزی غم هجران عاشقان حضرت و درد هجر پایان میپذیرد و عاشقان پس از تحمل اندوه و فراق از شدت رنجی که از بابت دوری محبوب کشیدهاند، بی اختیار تا بارگاه دوست فغان کنان پیش می روند.
این تطاول که کشید از غم هجران بلبل
تا سراپرده گل نعره زنان خواهد شد
ماه شعبان منه از دست قدح کاین خورشید
از نظر تا شب عید رمضان خواهد شد
و مراد از خورشید، حضرت ولی عصر(ع) است که روزی ظهور خواهدکرد.
پی نوشت:
مهدویت در شعر حافظ، حسینی، ز.سادات، مجله مبلغان - شهریور و مهر 1384 - شماره 70
انتهای پیام