(
امتیاز از
)
ثمره انتخابات اين بود که اصلاح طلبان بالاخره مانند احمدي نژاد به ميان مردم آمدند
"معصومه علينژاد قمي" ، روزنامه نگار روزنامه اعتمادملي در نيويورک مصاحبه اي با " راديو زمانه" انجام داده است. موضوع اين مصاحبه که در خصوص حوادث انتخاباتي اخير ايران و نامزدهاي انتخابات است، کمي جاي تامل دارد.
علينژاد در پاسخ به سوال خبرنگار مبني بر اينکه " اختلافي که وجود دارد اين است که اصلاحطلبها با مردم قشر پايين، قشر ضعيفتر و روستاهايي ارتباط چنداني نتوانستند برقرار بکنند؟" گفت : نه، متاسفانه نتوانستند اين کار را بکنند. و گفتم از همين ما ضربه خورديم. خيليها سوال ميکنند اين اتفاقي که توي ايران افتاده، چي ميخواهد بشود؟ و من تنها جوابي که ميتوانم بدهم اين است که خيلي چيزها شده، خيلي اتفاقها افتاده، موسوي آمده تو جمع مردم، کروبي آمده تو جمع مردم، خاتمي آمده. اينها خيلي آدمهاي خوبي بودند، ولي هيچ وقت نبودند واقعا تو جمع مردم. چه بسا فردا ببينيم موسوي تو دهکورهها، تو روستاها هم راه برود، مثل احمدينژاد"
وي دردو جمله تعريف متفاوتي از مردم ارائه مي دهد، مردمي که پذيراي موسوي و کروبي و خاتمي بودند و مردمي از جنس ديگر که اين نامزدها به ميان آنها نرفتند. به عقيده او، " خيلي چيزها شده، خيلي اتفاق ها افتاده" و اين خيلي ها، همان رفتن به ميان مردم است که احمدي نژاد، 4 سال تمام اين خيلي چيزها را عملي کرد و خيلي ها نگفتند " خيلي!" اين چيزها ديگر نماد نيست که بر گردن بياويزند و توي ده کوره ها راه بيفتند، چون نمي توانند! با مردم بودن، عشق مي خواهد و بر مردم بودن، هيچ!
اما نکته ديگر اين است که فقط روستاييان نبودند که آراي احمدي نژاد به 24 ميليون رسيد، 24 ميليون نتيجه عقيده مردم بود از ميان شهرستان ها و شهرها و روستاهاي تمام ايران! شهرنشين بودن يا روستايي بودن، بر عقيده انسان تاثيري نمي گذارد که اتفاقا شاهد اين موضوع در انتخابات دهم بوديم.
علي نژاد درپاسخ به اين سوال که " حالا فکر ميکني الان که اصلاحطلبها شکست خوردهاند، فعاليت سياسي مشخص هم نميتوانند بکنند، حداقل ميتوانند بروند روستا با مردم آشنا بشوند؟" جواب جالبي داد. او گفت : " بهترين اتفاق اين است که حداقل بعد از اين که ما کتک خورديم، آقاي موسوي هم بيايد توي جمع و با ما کتک بخورد و با مردم بماند. چون واقعا اين، همين فاصلهاي که بين مردم و موسوي و خاتمي افتاد، بزرگترين ضربه را به ما زد که آقاي احمدينژاد قدرتمند و پروار بشود."
علينژاد که در سخنانش به پدرش که در روستا زندگي مي کند، اشاره مي کند و در پاسخ اين پرسش که " يعني پدر تو حق انتخاب ندارد؟ يعني اگر تشخيص داده که اين فرد، آقاي احمدينژاد، نيازهاي او را برآورده ميکند و اصلاحطلبان در دورهاي که حاکم بودند هيچ نياز او را برطرف نکردند، تکليف چي هست؟ "مي گويد: "وقتي احمدينژاد را انتخاب ميکند، فکر ميکند اين آدم خداست و حق هيچ نقدي را به اين آدم وارد نميداند. و الان فکر ميکند ما که داريم به دولت احمدينژاد و اين انتصاب انتقاد ميکنيم، همهمون «برانداز»ايم. فکر ميکند واقعا ما خس وخاشاک هستيم. و دليل اين که به پدرم نقد ميکنم به خاطر اين است که پدرم من در روستا است و رسانهاي که به او اطلاعات ميدهد تلويزيون است. يعني من دلم به پدرم گرفته. و در واقع انتقادم به اين است که همه اطلاعاتي که به پدرم ميرسد از طريق تلويزيون است... ولي وقتي تلويزيون دارد به او دروغ ميگويد، اين حق انتخاب را تلويزيون دارد به او ياد ميدهد. اين با همه اطلاعاتي که به او داده شده انتخاب کرده. پدر من تو تلويزيون دارد چي ميبيند؟ دارد ميبيند دوتا بسيجي دارند کتک ميخورند. نميبيند که ندا را کي کشته! خب طبيعتا او از ما بدش ميآيد."
منبع : برنا
انتهای پیام