( 0. امتیاز از )


نمى خواهم بگويم واقعيت کثيف است، يا «کثيف بودن» واقعيت ندارد. حرفم درباره «درباره الى» آخرين ساخته اصغر فرهادى اينها نيست.
به عقيده بسيارى از اهالى سينما، قابل تامل ترين فيلم امسال است؛ فيلمى که بين فيلم هاى جشنواره پارسال، از «کودک و فرشته» هم بهتر از کار در آمده بود.
واقعيت کثيف نيست، اما «کثيف بودن» واقعيت دارد. البته ظاهراً اين جنس حرف ها را بايد در مقاله هاى فلسفى مطرح کرد اما مگر تلويزيون و سينما جايى براى چيزهاى ديگر گذاشته اند؟ مى گويند اگر فيلسوفان بزرگ مثل ملاصدرا، دکارت، هگل و ... باز هم پيدا شوند، ديگر نمى توانند حرفشان را با نوشتن مقاله و کتاب بزنند. اگر هم زدند، تا فيلمسازى اين حرف ها را در ساختار فيلم نريزد، به گوش کسى نخواهد رسيد.

«واقعيت»، همان ظاهر حقيقت است و «حقيقت» باطن زيبايى، اما تکليف واقعيت هاى کثيف چه مى شود؟ اين دسته از واقعيت ها ماهيت عدمى دارند. مثل تاريکى. تاريکى از خودش چيزى ندارد. هر جا گرما و روشنايى نباشد، به نظر سرد و تاريک مى آيد. حالا اينها چه ربطى به «درباره الى» دارد؟
اصغر فرهادى فيلمى ساخته که بلد بوده بسازد. يک عده شخصيت، اهل تهران، از طبقه متوسط به بالا و مشکلات خانواگى و عشقى و ... در اين محدوده چه کسى خيانت کرده و بايد مى کرده و چرا فرهنگ ملى شبه مذهبى اين جماعت نمى تواند گناه اخلاقى را تئوريزه و توجيه کند و مشکل فرهنگى مربوط به اين ماجراها. «الى» نام دخترى است که معلوم نيست اسم دقيقش چيست؟ الناز، الهام، الميرا، اليزابت يا الى مان تى شوئه؟

به هر حال دختر خوب، معمولى و ساده اى است که در مهدکودک کار مى کند و با خانواده  يکى از بچه هاى مهد دوست شده و همراه آنان به سفر تفريحى شمال مى رود. همان وسط قرار مى شود با پسر جوان خانواده ازدواج کند که ناگهان براى نجات کودکى به دريا مى زند و غرق مى شود. فرهادى همين داستان را روايت مى کند. خوب هم روايت مى کند.

يعنى معمولى بودن اين آدم ها را به تصوير مى کشد و اين کار هر کسى نيست. سينما، يک دنياى مجازى و ساختگى است، اما واقع نماترين هنر هم است. بى ربط ترين حوزه هاى فانتزى را در سينما مى توان واقعى نشان داد، به شرط آن که فيلمساز بر ابزار تسلط داشته باشد. به تصوير کشيدن زندگى واقعى، آن طور که به نظر ما آدم ها مى آيد، يکى از مشکل ترين انواع فعاليت هاى سينمايى است و کار هر کسى هم نيست. کارگردانى که در سينما واقعيت را به شکلى واقعى به تصوير مى کشد آن طور که واقعى به نظر مى آيد چيزهايى از واقعيت را حذف کرده که گاهى از آنچه به تصوير کشيده مهم ترند.

مثلاً هيتلر، رضا شاه، نرون، صدام و بيشتر خونخواران معروف تاريخ، احتمالاً در همه جاى زندگى واقعى شان خونخوار نبوده اند،  شايد کبوتر و قنارى و مرغ عشقى داشته اند و به آن آب و دانه اى مى داده اند، يا ماهى، لاک پشت، سگ و گربه اى يا لااقل زن و بچه اى و گاهى به آنها محبت مى کرده اند. نمى شود که اين رفتارها را ايزوله کرد و به تصوير کشيد و گفت اين تمام واقعيت زندگى هيتلر و صدام است. اين کار نامردى است، همين طور اگر کسى اشتباه هاى احتمالى زندگى مصطفى چمران، ابراهيم همت، ناصر کاظمى را گزينش کند و نشان دهد، واقعيت را نگفته، اگر چه دروغ هم نگفته است.

اصغر فرهادى خانواده هايى را به تصوير مى کشد که به هم محبت مى کنند، غذا مى خورند، شادى و موسيقى و بقيه توابع آن را دوست دارند، به بچه هايشان علاقه دارند و ... اينها واقعيت است و بيشتر ما همين طور هستيم. با همين مقدار ضريب و ميزان درشت نمايى که فرهادى نشان مى دهد اما اين چند خانواده به طرز واضحى از نماز پرهيز دارند. نفرماييد اينکه خيلى عجيب نيست. اتفاقاً خيلى هم عجيب است. 3 ، 4 خانواده ايرانى که حتى يک نفر از آنها نماز نمى خواند، همگى رقص و موسيقى و زن را دوست دارند و عازم سفر شمال مى شوند. لااقل بعيد است کسى بچه اش در امواج دريا در مرز غرق شدن باشد و مثلاً يک بار نگويد «يا اباالفضل» غرض آدم معمولى و ساده ايرانى است.

مى گويند موضوع حذف کامل نمادهاى دينى در سينماى ما مرسوم است و در «کنعان» که باز هم همين جناب اصغر فرهادى فيلمنامه آن را نوشته، وقتى کسى پارچه اى به درخت حاجتى گره مى زند، نمى گويد نذر کردم، مى گويد قول دادم و اثرى از اسم خداوند نيست. «قول دادم، به خودم، به تو، نمى دونم».

فرهادى خيلى هم فيلم خوبى ساخته است. تصويرهاى مربوط به غرق شدن کودک عالى است، ايجاز بيانى، زبان تصويرى، ريتم و ... همه چيز اندازه و مناسب. ما هم از همذات پندارى با پدر بچه غصه مى خوريم، مثل سپيده (با بازى گلشيفته فراهانى) مى خواهيم از شرم و اندوه مرگ يک دوست زار بزنيم. تا اينکه سر و کله نامزد قبلى يا فعلى «الى» پيدا مى شود. جوانکى با ته ريش، عصبى، پرخاشگر و بى منطق، يک آدم ضايع و فرهادى ياد نماز مى افتد. همين آدم ضايع مى گويد نماز نخوانده ام، وضو مى گيرد و ... به تصوير کشيدن کثيف واقعيت. حالا ما مى مانيم و همذات پندارى با دختر معصوم و فداکار که نامزد نمازخوان نمى خواهد و در آستانه خيانت به اوست. نامزدى که خشن و پرخاشگر است، چون نماز مى خواند. يا چون اين طور شده نماز مى خواند! ظاهراً اينها مهم نيست. مهم اين است که بايد از اين آدم بدمان بيايد و اين آدم ناخوشايند ناجور در فيلمى که کسى اهل اين حرف ها نيست، حتماً بايد نماز بخواند.
مثل صلوات فرستادن آدم هاى بى ربط و ضايع فيلم «خروس جنگى» که کاربرد نماز و صلوات در سينماى ملى کاملاً معلوم شده باشد.

نویسنده:نعمت الله سعیدی 

 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر