(
امتیاز از
)
عرفان کابالا جوهر تفکر غرب است; انقلاب کبیر فرانسه یک کودتای کوچک بود
به گزارش صدای شیعه به نقل از فارس؛ درسگفتار «نقد ایدئولوژی مدرن» با تدریس شهریار زرشناس در کانون اندیشه جوان برگزار شد.
زرشناس در ابتدای بحثش درباره عدم اعتماد کامل به تقسیمبندیهای متقدم و متأخر در حوزههای مختلف فکری غرب گفت: به طور مثال اگر چه فمینیسم از قرن هجدهم ظهور یافت اما شکوفایی آن در قرن بیستم بود. آثاری که در حوزه مکاتب فکری مختلف در غرب نگاشته شده اگر چه با لیبرالیسم آغاز شده اما تقسیمبندی این تبیینها پس از مدتی به هم خورد.
وی با اشاره به اینکه خطابش از خانواده ایدئولوژیهای سوسیالیستی، سوسیال دموکراتها نیستند چرا که این دسته لیبرالاند بلکه مخاطبش سوسیالهای رادیکال هستند که مالکیت خصوصی و ابزار تولید را نفی و در مقابل جریان سرمایهداری لیبرال ایستادگی میکنند، افزود: این بیشتر یک نوع تقسیمبندی بر مبنای انوار و سیر تطور است.
*4دسته سوسیالهای رادیکال
زرشناس در تقسیمبندی خود از سوسیالهای رادیکال گفت: دسته نخست سوسیالهای آغازین هستند که از رنسانس ظهور کردند، دسته دوم سوسیالهای قبل انقلاب صنعتی که حدفاصل انقلاب انگلستان تا انقلاب صنعتی بودند، دسته سوم سوسیالهای حوزه پس از انقلاب صنعتی که مهمتر از سایر دستهها هستند و خود مارکس در ذیل اینهاست و دسته چهارم ظهور مارکسیسم است.
* Society عامل جدایی سوسیالیست مدرن از اندیشههای عدالت طلبانه ماقبل مدرن است
وی با بیان اینکه برای فهم سوسیالیسم باید اصطلاح society را بشناسیم وگرنه جوهر سوسیالیسم مدرن را درک نخواهیم کرد، افزود: آنچه سوسیالیست مدرن را از اندیشههای عدالت طلبانه ما قبل مدرن جدا میسازد مفهوم society است. بنابراین نباید دچار اشتباه شویم که هر اندیشه برابری طلبانه و عدالت خواهانه سوسیالیست نام دارد، سوسیالیسم قائل به society است بدون فهم این ما دچار خلط مطلب میشویم آنچه اندیشه عدالت طلبانه شیعی را از سوسیالیست جدا کرد، در همان مفهوم society قابل فهم است پس به ظاهر نباید توجه کنیم چرا که حتی برخی روایات دینی ما هم آن اندازه رادیکال هستند که حتی درباره اموال و ابزار تولید شاید به اشتباه این مرزبندی ها را نادیده بگیرند.
*دو قطب اصلی غرب مدرن؛ ایدئولوژی لیبرال دموکرات و سوسیالهای رادیکالاند
زرشناس در ادامه افزود: پس تا اینجای بحث متوجه میشویم که این یک حقیقت است که خانواده ایدئولوژی لیبرال دموکرات و سوسیالهای رادیکال دو قطب اصلی عالم غرب مدرن بودند و هستند و هنوز فاشیسم ، ناسیونالیسم و فمینیسم در برابر اینها گذرا هستند و حتی حیات خود را ذیل این اندیشهها دارند.
وی با اشاره به اینکه نخستین جلوه اندیشه سوسیالیستی به مفهوم مدرن کلمه که ذیل Society شکل گرفته، آراء کسانی است که این اندیشهها را منسجم بیان نمیکنند بلکه بیشتر یک رویابافی و مدینه فاضله خیالی ساختهاند، اظهار داشت: اکثراً کتاب اتوپیا «تامس مور» را به عنوان نخستین ایدهآل سوسیالیسم مدرن میگیرند شاید هم تا حدی این سخن درست باشد.
*مور در کتاب اتوپیا اندیشه خود را هم به سخره گرفت
وی درباره شخصیت تامس مور توضیح داد: مور یک کشیش اومانیست انگلیسی البته از نوع میانهرو بود که سعی داشت از دامنه نفوذ کلیسا بر دربار کم کند و اصطلاحات مدرنیستی خود را البته به صورت آرام به کار ببرد، مور در کتاب اتوپیا چند گام برداشت، نخست اینکه یک اتوپیای اومانیستی طراحی و به صورت اجمالی سیمای یک اجتماع مدرن را توصیف کرد که اجتماع او ترکیب اتوپیای لیبرالی و سوسیالیستی همزمان بود، وی در بخش پایانی کتاب خود اندیشه اتوپیاییاش را به سخره می گیرد.
*به اعتقاد من کارل مارکس یک ماسون نیست
زرشناس دیگر همدوره تامس مور را «توماس مونستر» ، عارف آلمانی به شمار آورد و گفت: این کشیش رادیکال مقابل پاپ ایستاد و تلقی سوسیالیستی خود را ارائه کرد البته مونستر را دقیق نمیتوان یک سوسیالیست یا عدالت طلب قرون وسطایی نامید چرا که وی در دورهای جزو حلقه های ماسونی قدیم بوده است. حتی مارکس هم به نوعی به حلقه انجمن عدالت طلبانه تعلق داشت اما من اعتقادم این نیست که مارکس یک ماسون است ولی مونستر بلاشک ماسون بوده چرا که در مقطعی از زندگی با این حلقه ها ارتباط داشته و در محافل آنها شرکت می کرده است.
وی درباره اظهار ماسون بودن یا نبودن مارکس گفت: زندگی مارکس نشان میدهد که او ماسون نبوده چرا که اگر بود بچههایش از گرسنگی نمیمردند و خودش همیشه در حال فرار و گرسنگی نبود زیرا اگر او یک ماسون بود مورد حمایت ماسونهای ثروتمند و دارای مقام قرار میگرفت الان هم این مفاخر، چهرههای فرهنگی و صدرنشین که ماسون هستند و هوای یکدیگر را دارند را میتوانیم مشاهده کنیم. در بحث جلسه آینده راجع به مارکس و پیشینه فکری او بیشتر توضیح میدهیم چرا که نفوذ اندیشه ماسونی آن اندازه است که نمیتوانیم آن را نادیده بگیریم و حتی افرادی چون هگل، فیخته، دکارت و لایب نیتس نیز اندیشه ماسونی داشتند.
*تفکر غرب مدرن ذیل تفکر اومانیستی با هسته عرفان یهودی است
وی با بیان اینکه تمام تفکر غرب مدرن ذیل تفکر اومانیستی شکل گرفته که هسته اصلی آن هم عرفان یهودی و کابالاست، گفت: عرفان کابالایی جوهر تفکر غرب است و هیچ فیلسوفی از قاعده این تفکر در غرب مستثنی نیست. در بحث سوسیالیستهای آغازین یک فردی بنام «توماس کامپانلا» کتابی به نام شرح آفتاب دارد این فرد از سایرین سوسیالیستتر است. وی بسیار خشن زندگی را تعریف کرده و تندرو است اما مالکیت خصوصی را قبول ندارد و تلقی او از جمعهای دور هم به سوسیالیستی میخورد.
زرشناس با اشاره به اینکه تلقی اومانیستی از مذهب از همان ابتدای عالم غرب مدرن وجود داشته اما این یک نگاه ظاهری است که اینها را مذهبی ببینیم چرا که در واقع دینشان نظیر دین یونانیان است، گفت: در یونان دین توحیدی نیست خدایان هستند ولی خدا در معنای خالق نیست و ارزش محرک هستی ندارد من مشاهده کردم که اساتید فلسفه ما هم درباره یونان اینطور فکر نمیکنند و معتقدند که سقراط از خدا سخن میگوید درحالیکه اینطور نیست. کتاب خدا و فلسفه «آتین ژیلسون» به وضوح درباره خدا در اندیشه یونان صحبت کرده و گفته که صرف واژه ها ما را به گمراهی نیندازد.
وی در ادامه درباره دسته سوسیالیسم ماقبل انقلاب صنعتی توضیح داد: انقلاب اول انگلستان 1649 شروع شد و آنچه به اسم سرمایه داری صحبت می کنیم همان مفهوم کامل مدرن و حال رنسانس به بعد است دراین طبقه سرمایه دار تدریجاً قدرت و به رهبری «کرامول» پارلمان را بدست گرفتند، انقلاب صورت گرفت و راه برای سرمایه داری باز شد همزمان با این حرکت جنبشی اجتماعی هم شکل گرفت که البته توسط خود نظام سرمایه داری سرکوب شد.
وی جنبش دیگر سوسیالیستی پیش از انقلاب صنعتی را جنبش بابوفیسم به شمار آورد و گفت: این شخصیت بر مارکس تأثیرگذار بوده و در 1797 اعدام شد وی را می توان تجسم گرایش معترض سوسیالیستی پس از انقلاب فرانسه دانست.
وی با اشاره به اینکه مباحثی که درباره شخصیتهای ماسون یا سوسیالیست میگوید برمبنای مباحث تاریخی است و بی سرو ته نیست، توضیح داد: الان شرایط جوری شده که تا حرف میزنی همه فکر میکنند از موضع گشت ارشاد حرف میزنیم در صورتیکه این حقایق تاریخی در کتابها موجود است در نوشتههای ویل دورانت و الکساندر دوما و سایرین یافت میشود. خود غربیها هم اینها را مخفی نمیکنند حتی بر پولشان (دلار) هم این علایم ماسونی نشان داده میشود بنابراین اگر اینها در پی مخفی کاری بودند که چنین نمیکردند.
*انقلابی کبیر فرانسه یک کودتای کوچک بیش نبود
وی همچنین انقلاب فرانسه را یک انقلاب لیبرالی دانست که در صدد از بین بردن نفوذ اشرافیت لیبرالها برآمد، گفت: یک نکته اینجا قابل بحث است این اندازه که انقلاب فرانسه را بزرگ کردند، انقلاب کبیری وجود ندارد چرا که طبق آمار خودشان در شهر نیم میلیونی پاریس آن دوران تنها 10 هزار نفر تنها در خیابان انقلاب کردند و این انقلاب بیشتر به یک کودتای کلاسیک می ماند و در مقایسه سایر انقلابها به هیچ وجه انقلاب محسوب نمیشود بلکه یک کودتای کوچکی بود که بزرگش کردند و حتی با حرکت مردمی هم شروع نشد.
انتهای پیام