( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: پیوند ادبیات فارسی با آیین اسلام پیوندی دیرینه و به قدمت این زبان است،‌ این پیوند که با نعت خدا و رسول او آغاز می‌شد‌، در طول قرون رفته رفته پیوندی مستحکم با اعتقادات شیعه برقرار کرد و ائمه(ع) نیز در شعر فارسی نمود یافته و شاعران و ادیبان ارادت خود را به خاندان آل طه در سروده‌های و نوشته‌های خود ابراز می‌کردند،‌ از همان نخستین مرثیه‌های کسایی مروزی تا سنایی،‌ رودکی و... همگی تلاش کردند تا به نوعی ضمن بیان ارادت خود به این خاندان پیام‌های نهفته در حرکت امام شیعه را نیز بیان کنند.

در این میان ادبیات عاشورا نیز عمری به درازای تاریخ دارد و می‌توان گفت،‌  پس از نعت خدا و رسول اکرم(ص) شعر عاشورایی بیشترین کاربرد را در شعر آیینی فارسی داشته است،‌ شاعران و ادیبان زبان فارسی هر یک به نوبه خود کوشیده‌اند تا ابیاتی فاخر  و ماندگار در طول تاریخ در این زمینه داشته‌باشند.

پس از انقلاب اما شعر آیینی شکوه دوباره‌ای یافته و عظمت اولیه خود را که در طی سال‌ها و قرن‌ها رفته رفته اندک‌تر شده بود،‌ بازیافته و نمودی دوباره یافت،‌ شاعران انقلاب و دفاع مقدس به واسطه پیوند مفهومی انقلاب و دفاع مقدس با عاشورا در این زمینه تلاش‌های بسیاری داشتند و می‌توان گفت،‌ شعر آیینی پس از انقلاب جانی دوباره یافت،‌  شاعرانی چون حمید سبزواری‌، قیصر امین‌پور،‌ علی معلم‌، سید حسن حسینی و سلمان هراتی سروده‌های پرمغزی درباره عاشورا ارائه کردند.

سید حسن حسینی اما علاوه بر سروده‌های عاشورائیش در حوزه نثر نیز  درباره عاشورا بسیار سخن گفته‌ است،‌ «طلسم سنگ» مجموعه نوشته‌های سیدحسن حسینی از حماسه کربلا در طول بیست سال است ک توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است،‌ حسینی این مجموعه را به شهید مرتضی مطهری، دکتر علی شریعتی و پرویز خرسند تقدیم کرده است.

در ذیل چند نمونه از نثرهای سید حسن حسینی ذکر شده است:

«حماسه، دم و بازدم تاریخ بشری است، بی‌حماسه، تاریخ می‌میرد و حماسه کربلا دم و بازدم عمیقی است که نوباوه اسلام را از گزند اختناق، مصون داشت و یاد کرد این حماسه در هر روز و در هر سال، ادامه نفس عمیقی است که تعلق به سینه‌های آینه‌وار پیرامون حق و حقیقت دارد. دوستی حق، مرز نمی‌شناسد، زیرا حق از شناسنامه و اوراق هویت، بی‌نیاز است.»

«روزگار حسین(ع) روزگار قعود عام بود. همگان نشستن بودند و برخاستن، همتی مردانه و غیرتی جانانه می طلبید. همگنان اندک اندک می‌رفتند تا سکوت را برای همیشه به رسمیت شناسند که ناگاه صدای بی ریای حسین بن علی(ع) از گرد راه رسید و بر بساط زرد خاموشی و فراموشی برای همیشه مهر بطلان را فرود آورد!

برای خاطرم غم آفریدند                طفیل چشم من نم آفریدند
چو صبح آنجا که من پرواز دارم       قفس با بال، توام آفریدند
گهر موج آورد، آیینه جوهر             دل بی آرزو کم آفریدند
وداع غنچه را گل، نام کردند          طرب را ماتم غم آفریدند
کف خاکی که بر بادش توان داد      به خون گِل کرده آدم آفریدند
چسان تابم سر از فرمان تسلیم   که چون ابرویم از خم آفریدند؟
جهان خونریز بنیادست، هشدار!   سر سال از محرم آفریدند...!

نه! سر سال را از محرم نیافریدند!

حسین بن علی(ع) در هر ماهی قیام می‌کرد، آن ماه، سر سال عاشقان می‌شد. یعنی سر سال شیداییان سر بر زانوی آن ماه می‌نهاد. اما قرعه به نام محرم افتاد تا کتاب بهار کربلاییان در این فصل، سطرهای ارغوانی‌اش با پاک‌ترین جوهر عالم، یعنی خون خاندان نبوت رقم خورد.»

«سالار حماسه آفرین کربلا سر سال را محرمی کرد تا سالکان حقیقی با او همراه شوند. حرکت او چون صافی و پالوانه‌ای تاریخی، خالص را از ناخالص، مدعی را از صادق و عاشق را از منافق برای ابد جدا کرد:

برگ بی برگی نداری، لاف درویشی مزن                     رخ چو عیاران میارا! جان چو نامردان مکن
یا به کردار زنان، رنگی و بویی پیش گیر                         یا چو مردان اندر آی و گوی در میدان فکن
هر چه یابی جز هوا، آن دین بود بر جان نشان!              هر چه یابی جز خدا، آن بت بود در هم شکن!
چون دل و جان زیر پایت نطع شد، پایی بکوب!                چون دو کون اندر دو دستت جمع شد، دستی بزن
سر برآر از گلشن تحقیق تا در کوی دین                        کشتگان زنده بینی، انجمن در انجمن
در یکی صف، کشتگان بینی به تیغی چون حسین         در دگر صف، خستگان یابی به زهری چون حسن
درد دین خود بوالعجب دردی است کاندر وی چو شمع    چون شوی بیمار، خوش تر گردی از گردن زدن
هر خسی از رنگ گفتاری بدین ره کی رسد؟                درد باید عمرسوز و مرد باید گام زن
سال ها باید که تا یک سنگ اصلی ز آفتاب                   لعل گردد در بدخشان یا عقیق اندر یمن
ماه ها باید که تا یک پنبه دانه ز آب و خاک                     شاهدی را حلّه گردد یا شهیدی را کفن
روزها باید که تا یک مشت پشم از پشت میش             زاهدی را خرقه گردد، یا حماری را رسن!
با دو قبله در ره توحید نتوان رفت راست                        یا رضای دوست باید، یا هوای خویشتن!
«حکیم سنایی»

«سومین برهان رهایی، آغازگر توحیدی ترین راه برای احیای ارزش های فراموش شده زمان پیامبر اکرم(ص) است. او جز «رضای دوست» را در نظر نمی‌گیرد و از تمام تعلقات دیگر مردانه می‌برد و هواپرستان را در واقع چنان بر زمین می‌زند که هیچ گاه توان برخاستن از جای نداشته باشند.

و از دیگر سو این برهان مبارک، بی مضایقه، دل های عاشقان را مجاب می کند. دل‌هایی که سزاوار خنجر خوردن از دست سوگ سالار پاک باختگان‌اند. دل‌هایی که پیمانه از میکده‌های راز می‌زنند و آینه‌وار سر هر سال در برابر داغ کربلاییان قرار می‌گیرند و بازتاب این واقعه را تا محشر، برد مفید می‌دهند. دل‌هایی که فارغ از زبان قال، به زبان حال این گونه می‌تپند:

آن سینه که از داغ تو خنجر نخورد            از میکده های راز، ساغر نخورد
هر دل که ز سوز عشق، رنگی نگرفت    جز سنگ شدن، به درد دیگر نخورد!

ارادت حسینی این شاعر انقلاب به عاشورا و امام حسین(ع) تنها در عرصه نثر متجلی نشده است،‌  بلکه وی سروده‌های بسیاری درباره تاریخ عاشورا نیز دارد. که سرآمد همه آن‌ها مجموعه «گنجشک و جبرئیل»  آن‌ هم در قالب سپید است.

نمونه‌ای از ارادت‌ سروده‌های حسینی به ساحت مقدس حضرت سید الشهدا(ع)

آسمان یک ذرّه ی نور است در چشم ترت
پس زمین قدری ندارد پیش مویی از سرت
جان خود دادی و حتی دادی از جان بهترت
اصغرت ، تنها علمدارت ، علی ِ اکبرت
تا بنوشانی به عالم ذرّه ای از باورت
ایستادی مثل کوهی روبروی کاه ها
ماهی و افتاده ای در انزوای چاه ها
گرچه دشمن بست بر آل پیمبر راه ها
باز فریاد تو می آید سوی آگاه ها
بس که والایند هم پیغام و هم پیغمبرت
یوسفانه پیکرت را بین چاه انداختی
در میان گرگ ها در قتلگاه انداختی
سینه ات سنگین شد و یک دم نگاه انداختی
به نگاهت بینشان دعوا به راه انداختی
تا نبیند حال و روز پیکرت را مادرت
در سکوت دشت می آمد صدای اسب ها
آهویی ترسیده بود از شیهه های اسب ها
بانویی لرزید و دید از لابلای اسب ها
نرم کردی سینه ات را زیر پای اسب ها
تا که جای راحتی باشد برای اصغرت
باد ها از پیکر تو بوی سیبی برده اند
های خود آورده و هوی غریبی برده اند
از غریبی ناله ای سوی حبیبی برده اند
دشمنانت هر کدام از تو نصیبی برده اند
می شود انفاق بعد از قتل تو انگشترت
ای وجود بی بدیلت آبروی کربلا
خون سرخت تا قیامت رنگ و روی کربلا
(( بر مشامم می رسد هر لحظه بوی کربلا ))
تشنه ی آب فراتم ، تشنه ی آب آورت


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر