( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: شیخ مفید رضوان الله علیه فرموده: ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام عابدترین و فقیه‏ترینِ اهل زمانش بود، از همه سخى‏تر و از لحاظ کرامت نفس در عالی ترین درجه قرار داشت... نوافل شب را مى‏ خواند تا به وقت صبح مى ‏رسید، و بلافاصله نماز صبح را مى ‏خواند، آنگاه تا طلوع آفتاب به تعقیب و ذکر الله اشتغال داشت، بعد سر به سجده مى‏ گذاشت و مشغول دعا و حمد بود تا نزدیکى ظهر.(1)

  بسیار اوقات این دعا رامی خواند: اللهمّ اِنّى اسالک الرّاحةَ عند الموت والعفو عند الحساب و آن را تکرار مى‏ فرمود و از جمله دعاهایش آن بود که:عظُم الذّنب من عبدک فلیحسن العفو من عندک.

  از ترس خدا گریه مى ‏کرد تا جایى که اشک از محاسنش جارى مى ‏شد، از همه مردم بیشتر به خانواده ‏اش و ارحامش مى ‏رسید، شب‌ها به فقراء اهل مدینه  سر مى‏ زد و زنبیل‌هاى حاوى مال و پول نقره و آرد و خرما براى آنها مى‏ برد، آنها نمى ‏دانستند آورنده اینها کیست... موقع احسان دویست دینار تا سیصد دینار احسان مى‏ کرد، کیسه‏ هاى احسان موسى‏ بن جعفر علیه السلام، ضرب المثل بود...

  مردم از او بسیار روایت نقل کرده ‏اند و او افقه اهل زمان و کتاب خدا را از همه بهتر حافظ بود، صوتش در قرائت قرآن از همه نیکوتر بود؛ چون قرآن مى ‏خواند محزون مى‏ شد، آنها که قرائت او را مى‏ شنیدند گریه مى‏ کردند.

  مردم مدینه او را «زین المتهجّدین» مى‏ نامیدند،"کاظم" لقب یافت زیرا که خشم خود را فرو خورد و بر ظلم ظالمان صبر کرد.(2)

 
عبادت

عبدالله قروى از پدرش نقل می‌کند: محضر فضل بن ربیع رفتم، او در پشت بام نشسته بود، گفت: نزدیک بیا، نزدیک رفتم تا محاذى او شدم، گفت: به آن اتاق نگاه کن؛ نگاه کردم، گفت: چه مى ‏بینى؟ گفتم: یک لباس که به زمین انداخته ‏اند. گفت: دقت کن؛ به دقت نگاه کردم، گفتم: مردى را مى ‏بینم که در حال سجده است .

  گفت: او را مى‏ شناسى؟ گفتم: نه، گفت: او مولاى تو است، گفتم: مولاى من کیست؟ گفت: خود را به نادانى مى ‏زنى؟! گفتم: نه،من براى خود مولایى نمى‏ شناسم. گفت: این ابوالحسن موسى بن جعفر است، من شب و روز حال او را زیر نظر دارم، او را همیشه در این حال یافته‏ ام، او نماز صبح را مى‏ خواند، تا طلوع آفتاب به تعقیب مى‏ نشیند، بعد سر به سجده مى‏ گذارد تا ظهر مى‏ رسد، به بعضى از خدمتکاران زندان گفته است چون ظهر شود او را خبر کند. وقتى که غلام، اعلام ظهر مى ‏کند، برخاسته بدون وضو شروع به نماز مى ‏کند، از آن مى‏ دانم که در سجده نخوابیده است .(3)

   

دعا براى مومن

‎على بن ابراهیم از پدرش نقل کرده: عبدالله بن جندب را در موقف حج (ظاهراً عرفات) دیدم، بهتر از او کسى را در آن جا ندیدم، دست به آسمان برداشته مرتب دعا مى ‏کرد و اشک چشمانش بر صورتش جارى بود و به زمین مى‏ ریخت چون مردم از وقوف برگشتند، گفتم یا ابا محمد! من بهتر از موقف تو ندیدم. گفت: به خدا قسم دعا نکردم مگر براى برادران مؤمن، چون ابوالحسن موسى بن جعفر علیه السلام به من فرمود: هر که براى برادر مؤمنش در پشت سر دعا کند، از عرش ندا مى ‏شود: آگاه باش براى تو صد هزار برابر آن است، و ذلک ان اباالحسن موسى بن جعفر علیه السلام أَخبرنى انه من دعا لاخیه بظهر الغیب نودى من العرش‌ها، و لک ماة الف ضعفٍ مثلِه. من خوش نداشتم صد هزار برابر ضمانت شده را بگذارم براى یک دعایى که نمى ‏دانم مستجاب خواهد شد یا نه.( 4)

   

فتواى امام کاظم علیه السلام

حسن بن على بن نعمان گوید: وقتى که مهدى عباسى مسجدالحرام مکه را توسعه داد، خانه ‏اى در مربع شدن مسجد باقى ماند، مهدى از صاحبان خانه خواست که آن را بفروشند تا داخل مسجد الحرام کند، ولى آنها حاضر به فروش نشدند.

مهدى از فقها فتوا خواست، همه گفتند: چیز غصبى نمى ‏شود داخل در مسجدالحرام شود و جزء آن باشد، على بن یقطین گفت: یا امیرالمؤمنین! اگرمشکل رابه موسى بن جعفر بنویسم،راهی می‌دهد.

  مهدى عباسى به حاکم مدینه نوشت از موسى بن جعفر بپرس:خانه ‏اى است مى‏ خواهیم داخل در مسجدالحرام بکنیم، صاحبانش حاضر به فروش نیستند، در این امر چاره چیست؟ حاکم آن را از امام علیه السلام پرسید، حضرت فرمود: ناچاریم که جواب بدهیم؟ گفت: آرى، ضرورتى است که پیش آمده است .

  فرمود: بسم الله الرحمن الرحیم اگر کعبه بعد از خانه ساختن مردم ساخته شده است، مردم به اطراف آن سزاوارترند و اگر مردم به اطراف کعبه آمده‏ اند، کعبه به اطرافش اولى است.

بسم الله الرحمن الرحیم ان کانت الکعبة هى النازلة بالناس فالناس اولى بفنائها و ان کان الناس هم النازلون بفناء الکعبة فالکعبة اولى بفنائها.

  امام صلوات الله علیه یکى از احکام و مصادیق حریم را در اینجا بیان فرموده است و چون خانه اطراف کعبه، بعد از کعبه ساخته شده بود، حق کعبه در توسعه مقدم بود.

مهدى چون نامه را خواند، بوسید و دستور داد خانه مزبور را خراب کرده داخل مسجد نمایند. صاحبان خانه محضر امام علیه السلام آمدند که به مهدى نامه بنویسد اقلاً قیمت خانه را بدهد، امام مرقوم فرمود مقدارى به آنها پول بدهد، مهدى آنها را با پول راضى کرد.( 5)

 
امام کاظم علیه السلام و قیام علمى

در زمان حضرت کاظم صلوات الله علیه براى قیام مسلحانه بر علیه طاغوت و تشکیل حکومت اسلامى، زمینه ‏اى فراهم نبود، وگرنه بر آن حضرت واجب بود که دست به کار شود و حکومت اسلامى به وجود آورد، چنانکه از قیام حسین بن على شهید فخ که مورد تایید امام علیه السلام بود معلوم گردید، حضرت به او فرمود: مردم فاسقند، کارى از پیش نخواهى برد.

  ولى براى مبارزه منفى و قیام علمى و ارشاد مردم، شرایط آماده بود، بدین جهت، امام فعالیت خویش را در دو جبهه آغاز فرمود، یکى مبارزه منفى و عدم تسلیم در برابر طاغوت و متنفر کردن مردم از دستگاه ظلم و جور، دلیل این مدعا زندانى شدن آن حضرت و سالها در زندان ماندن و شهادت در زندان است و دیگر آن که آن حضرت صفوان جمال را وادار به فروش شترهایش کرد تا هارون الرشید حتى در رفتن به حج آنها را کرایه نکند و امام به وى فرمود: هر که بقاء هارون را دوست دارد ولو به مدت دادن کرایه شتران، در قیامت با او محشور خواهد بود.

  دیگرى در جهت ارشاد و هدایت مردم و نشر احکام و تربیت افراد، شیخ مفید در ارشاد فرموده: مردم روایات بسیارى از آن حضرت نقل کرده ‏اند و آن حضرت افقه اهل زمان خویش بود.(6)

  مرحوم شیخ طوسى در رجال نام دویست و هفتاد و دو نفر از روایان را ذکر کرده که همه از آن حضرت نقل حدیث کرده ‏اند، مطالعه نام آنها در همان کتاب بسیار دیدنى است، با مراجعه به کتب اربعه و بحار و امثال آن خواهیم دید که بخش قابل توجهى از احکام و اعتقادات و اخلاق اسلامى و تفسیر توسط آن جناب بوده است .

  وصیت آن حضرت به هشام که در کافى: کتاب العقل و الجهل ص 13 - 23 و در تحف العقول در ذکر ارشادات آن حضرت نقل شده، حائز اهمیت است. على بن جعفر برادر آن حضرت که از تربیت شدگان آن حضرت و از خواص آن بزرگوار بود همه «کتاب المناسک و المسائل» را از آن حضرت نقل کرده است.

  مرحوم مجلسى همه آن کتاب را در بحارالانوار ج 10 از صفحه 249 تا صفحه 291 یعنى در چهل و یک صفحه آورده است تحت عنوان «ما وصل الینا من اخبار على بن جعفر عن اخیه موسى علیه السلام...» و آنها حدود چهار صد و هیجده سؤال و جواب است که به صورت: «سالته... قال» منقول است. شیخ طوسى در اختیارالرجال فرموده: امامیه اتفاق دارند بر شش نفر از فقها از اصحاب امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام و آنها عبارتند از: یونس بن عبدالرحمان، صفوان بن یحیى، بیّاع سابرى، محمد بن ابى عمیر، عبدالله بن مغیره، حسن محمود سرّاد و احمد بن ابى نصر بزنطى. (7)اینک به عده ‏اى از بزرگان و فقهاء و محدثین که از تربیت یافتگان آن حضرت و پدرش امام صادق و پسرش امام رضا (علیهم السلام) بوده‏ اند، اشاره مى ‏کنیم .

  1- یونس عبدالرحمن مولى آل یقطین. در فهرست شیخ آمده که او بیشتر از سى کتاب در احکام جمع و تألیف کرده است. صدوق فرمود: از ابن الولید شنیدم مى‏ فرمود: روایات کتب یونس همه صحیح است مگر آنچه محمد بن عیسى بن عبید به تنهایى از او نقل کرده است .

  نجاشى در رجال خود فرموده: در میان اصحاب ما متقدم و عظیم المنزلة بود. در ایام هشام بن عبدالملک متولد شد، امام صادق علیه السلام را در میان صفا و مروه دید ولى از وى چیزى نقل نکرده و از امام کاظم و امام رضا علیهماالسلام روایت نقل فرموده است؛ امام رضا علیه السلام در علم و فتوا دادن به او اشاره مى ‏کرد.

  ابوهاشم جعفرى گوید: کتاب «یوم و لیلة» یونس را به امام حسن عسکرى علیه السلام عرضه کردم، فرمود: این کتاب تصنیف کیست؟ گفتم: تصنیف یونس آل یقطین است. فرمود: «اعطاه الله بکل حرف نوراً فى الجنة.» 
 

2- صفوان بن یحیى. شیخ طوسى در فهرست مى‏ فرماید: صفوان بن یحیى که لباس سابرى خرید و فروش مى ‏کرد، اوثق اهل زمانش در نزد اصحاب حدیث و عابدترین اهل روزگارش بود. روزى صد و پنجاه رکعت نماز مى‏ خواند و سالى سه ماه روزه مى ‏گرفت و هر سال زکات مالش را سه برابر مى‏ داد.

او و عبدالله جندب و على بن نعمان در بیت الله الحرام عهد کردند که اگر یکى از دنیا رفت، بقیه بعد از او نماز او را بخوانند، روزه او را بگیرند، حج او را به جاى آورند و زکات او را بدهند، دو رفیقش قبل از او از دنیا رفتند، لذا صفوان به عهد خود عمل مى‏ کرد.

  او از حضرت رضا و امام جواد و امام هادى علیهم السلام روایت کرده و نیز از چهل نفر از اصحاب امام صادق علیه السلام نقل حدیث مى ‏کند و کتب متعددی دارد و از موسى بن جعفر علیهماالسلام مسائلى و روایاتى دارد.

  نجاشى فرموده: صفوان بن یحیى ثقةٌ ثقةٌ عَینٌ. از حضرت رضا علیه السلام روایت نقل کرده و در نزد آن حضرت مقام شریفى داشت، کشّى او را در رجال امام کاظم علیه السلام ذکر کرده. وکیل امام رضا و امام جواد علیهماالسلام بود، به طرف مذهب واقفیه نرفت. او در سال دویست و ده وفات یافته است .

  3- محمد بن ابى عمیر. نجاشى فرمود: کنیه ‏اش ابو احمد و بغدادى الاصل است. امام کاظم علیه السلام را ملاقات کرد و از او احادیث بسیارى شنید و در بعضى احادیث، امام او را أبا احمد خطاب کرده است و نیز از حضرت رضا علیه السلام حدیث نقل کرده، در نزد خاصه و عامه داراى منزلت است. شیخ در فهرست فرمود: «و کان من أوثق الناس عندالخاصة و العامة و أنسکهم نسکاً.»

  اوکسی است که وقتی به هارون الرشید خبر دادند: که او نام‌هاى همه شیعه را در عراق مى ‏داند، هارون او را گرفت و گفت: نام شیعیان را بگو، او قبول نکرد، او را لخت کرده و آویزان نموده و صد ضربه شلاق زدند. مى‏ گوید: تحمل فشار به قدرى سخت شد که عنقریب بود نام شیعیان را فاش کنم، ناگاه نداى محمد بن یونس بن عبدالرحمان را شنیدم که مى ‏گفت: ابن ابى عمیر! از خدا بترس، وجایگاه خود را درنزد خدا بیاد آور. این گفته باعث قوت قلب شد که تحمل کردم و نگفتم والحمدلله؛ و در آن گرفتارى بیشتر از صد هزار درهم ضرر دید. (رجال کشى)

  او چهار سال به علت طرفدارى از امامت به زندان رفت؛ خواهرش کتاب‌هاى او را دفن کرد وکتب از بین رفت. به قولى خودش آنها رادر غرفه ‏اى گذاشته بود که باران بر آنها جارى گردید و شسته شدند، لذا از حفظ، نقل حدیث مى‏ کرد. اصحاب ما بر مراسیل او اعتماد کرده‏ اند، کتاب‌هاى زیادى تألیف کرده است. او در سال دویست و هفده به جوار حق پیوست. (رجال نجاشى)

  سندى بن شاهک بهامر هارون او را صد و بیست تازیانه زد و در حبس افکند، او بیست و یک هزار درهم داد تا خلاص شد... از مردى ده هزار درهم طلب داشت. آن مرد خانه خود را به ده هزار درهم فروخت، پولش را پیش ابن ابى عمیر آورد و گفت: این طلب تو است.

  گفت: این پول از کجاست؟ آیا به ارث برده‏ اى یا کسى به تو بخشیده است؟ گفت: خانه‏ اى را فروخته‏ ام، پول آن است. ابن ابى عمیر گفت: ذریح محاربى از امام صادق علیه السلام به من نقل کرد که فرمود: لا یُخرج الرجل من مَسقط رأسه بالدّین یعنى به علت قرض، مرد را از خانه‏ اش بیرون نمى‏ کنند. لذا این پول‌ها را قبول نمى‏ کنم با آن که به خدا قسم فعلاً به یک درهم نیز احتیاج دارم (تحفة الاحباب).

ببین تربیت امامان صلوات الله علیهم چه مردانى به وجود آورده است. اگر انسان خودش خانه ‏اش را بفروشد و بیاورد مانعى ندارد، ولى آن بزرگوار احتیاط کرده است. 
 

4- عبدالله بن مغیره ابو محمد بجلى. نجاشى فرموده: ثقة ثقة، کسى در جلالت و دین و ورع به او نمى‏ رسد، از ابى الحسن موسى بن جعفر علیه السلام حدیث نقل کرده و گویند سى کتاب تألیف نموده است .

کشى در رجال خود نقل کرده: عبدالله بن مغیره گوید: قول واقفی‌ها را قبول کرده بودم. به حج مشرف شدم، به وسوسه و تردید افتادم، به پرده کعبه چسبیده و گفتم: خدایا! مطلوب و اراده مرا مى ‏دانى، مرا به بهترین ادیان هدایت کن. در آن وقت به دلم افتاد که محضر امام رضا علیه السلام بروم، به مدینه آمدم و به در خانه آن حضرت رفتم. به غلام آن حضرت گفتم: بگو مردى از اهل عراق اجازه ورود مى ‏خواهد. در این بین صداى امام را شنیدم که فرمود: عبدالله بن مغیره! داخل شو، داخل خانه شدم، امام چون به من نگاه کرد، فرمود: خدا دعایت را قبول فرمود و تو را به دین خود هدایت کرد. گفتم: اشهد انک حجة الله و امینه على خلقه.
 

5- على بن جعفر صادق علیه السلام، برادر امام کاظم و از تربیت شدگان آن حضرت است و زمان چهار امام را درک کرده است. مفید رحمة الله در ارشاد فرموده: على بن جعفر رضى الله عنه از راویان حدیث، صحیح العقیده، شدیدالورع و کثیرالفضل است؛ ملازم برادرش موسى بن جعفر علیه السلام بود و از وى روایات بسیارى نقل کرده است (ارشاد: ص 269) شیخ در فهرست فرموده: على بن جعفر... جلیل القدر ثقة و له کتاب المناسک و مسائل اِلأَ خیه موسى بن جعفر علیه السلام سأله عنها.

  در مناقب فرموده: از جمله ثقات آن حضرت، حسن بن على بن فضال کوفى، عثمان بن عیسى، داوود بن کثیر رقى، و على بن جعفر صادق علیه السلام است و از خواص اصحابش على بن یقطین، ابوالصلت عبدالله بن سلام، اسماعیل بن مهران، على بن مهزیار، ریان بن صلت، احمد بن محمد حلبى، موسى بن بکیر واسطى و ابراهیم بن أبى البلاد کوفى است. (ج 4، ص 325)
 
 

  پى نوشت ها:

1- ظاهراً سر به سجده گذاشتن در ایام حبس بوده است .

2- ارشاد مفید ص 277 - 279.

3- بحارالانوار، ج 48، ص 210.

4- کافى، ج 4، ص 465، کتاب الحج.

5- تفسیر عیاشى، ج 1، ص 187، ذیل آیه «ان اوّل بیت وضع للناس» آل عمران، 96.

6- ارشاد، ص 279.

   

منبع: کتاب خاندان وحى، ص 534 – 548/سید على اکبر قریشى


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر