( 0. امتیاز از )


آيا کدامين شب؟

اين امر بزرگ چيست؟

و اين شب کدام است؟

آن شب فرخنده که قرآن فرود آمده است، چه شب است؟

آن شب که از هزار ماه بهتر است، کدام لحظات گرانقدر است؟

آن شب که فرشتگان فرود مي‌آيند، و روح (جبرئيل)1 نيز فرود مي‌آيد، کدامين است؟

آن شب که فرمانها و تقديرها را به زمين مي‌آورند، و بر طبق حکمت برمي‌نهند، و معين مي‌دارند؟...

آن شب که تا سپيده‌دمان، همه آنات و لحظات آن، درود است و سلام، و رحمت است و سلامت، و ايمني است و فرخندگي؟

اين واقعيت بزرگ که با «فعل مضارع» بيان شده است، و استمرار را مي‌رساند، چيست: «تَنَزَّلُ المَلائِکةُ وَ الرُّوحُ ...: فرشتگان و روح همي فرود آيند، و همي فرود آيند، به کجا؟

آري، فرشتگان و روح، در هر سال، در شب هنگام «قدر» پيوسته فرود آيند، و به «اذن خدا» هر «امري» و «تقديري» را فرود آورند... اين امر چگونه است؟ اين فرشتگان نزد چه کس مي‌روند، و فرمانها و تقديرها را به چه کسي مي‌سپارند؟ آنجا که روح بزرگ فرود مي‌آيد، کجاست؟ و آن آستان مقدس و مطلع نور و مرکز ناموس، که «کُلّ اَمر»،‌ به همراه فرشتگان، به جانب آن فرود آورده مي‌شود، کدام آستان است؟ در شب قدر، فرودگاه فرشتگان آسمان در کدام سرمنزل قدس و مَهبَط مطهر است؟

شب قدر است و طي شد نامه هجر

آن شب که بايد شکوائيه هجران را درنورديد، و به اميد وصل و ديدار بيدار نشست، و از جام طَهور «سلام» تا «مطلع فجر» سرمست بود، کدام شب است؟آن شب که شاعرِ حافظ قرآن، با الهام گرفتن از قرآن، آن را «شب وصل» مي‌نامد، و نامه هجران را در آن شب طي شده و پايان يافته مي‌خواند، کدام شب نوراني و دل‌افروز است؟ شبي که بايد در عاشقي ثابت‌قدم بود، در طلب کوشيد، و بيدار ماند، و ديدار جست، و احيا گرفت، و به نيايش پرداخت، و کار خير کرد، و صالحات به جا آورد، و به نيازمندان رسيد، و دانايي طلبيد، و مذاکرة علم کرد؟ شبي که در آن، کاري بي‌اجر نخواهد ماند؟ شبي که بايد به ياد روي آن محبوب عزيز، و آن يار آواره از ديار، و پنهان رخسار، با دردمنديهاي عاشقانه ناليد، و ديدار روي او را از خداي طلبيد؟ ... کدام شب عزيز است؟

شب وصل است و طي شد نامه هَجر2

سلام فيه حتي مطلع الفجر

دلا، در عاشقي ثابت قدم باش

که در اين ره نباشد کار بي‌اجر

برآ اي صبح روشندل خدا را!

که بس تاريک مي‌بينم شب هَجر

دلم رفت و نديدم روي دلدار

فغان از اين تطاول، آه از اين زجر

اشاره‌هاي حافظ در اين غزل، به ويژه با تضمين کلماتِ قرآني «سوره قدر»، همه و همه، به همين معاني است: شب قدر، رابطه آن با امام و غيبت، ثابت قدم بودن در عاشقي اگرچه مشکلات در کار باشد، و هجراني طولاني تو را از معشوق حقيقي دور بدارد، همچنين آرزوي ظهور و دميدن صبح روشندل وصال، به اميد رهايي از شب تاريک هجران و غيبت، و سرانجام شکوه از تطاول مهجوري، و درازي دوران دوري...

آري، حافظ از اين دوري و مهجوري اين‌گونه مي‌نالد، و از دست تطاول اين هجران و غيبت، اينسان شکوه مي‌کند، اما با توجه به حقيقت امر مي‌خواهد تا همگان در شور عشق و عاشقي ثابت‌قدم باشند، و در طلب و دلدادگي استوار مانند... خواجه شمس‌الدين محمد حافظ شيرازي درباره ولايت عصر و ذخيره دهر، به جز اين غزل، سخناني شيفته‌وار و اشارتهايي لطيف دارد؛ از جمله:

کجاست صوفي دجّال، فعلِ ملحد شکل؟

بگو: بسوز که مهديِ دين‌پناه رسيد
*
از غم هجر مکن ناله و فرياد که دوش

زده‌ام فالي و فريادرسي مي‌آيد
*
اي پادشه خوبان، داد از غم تنهايي

دل بي‌تو به جان آمد،وقتست که بازآيي

مشتاق و مهجوري دور از تو چنانم کرد

کز دست بخواهد شد پايابِ شکيبايي

يارب، به که شايد گفت اين نکته که در عالم

رخساره به کس ننمود آن شاهد هر جايي

ساقي، چمنِ گل را بي‌روي تو رنگي نيست

شمشاد خُرامان کن، تا باغ بيارايي

اي درد تواَم درمان در بستر ناکامي

وي ياد تواَم مونس در گوشه تنهايي

شبي در هر سال

چنان‌که از آيه‌هاي «سورة قدر»، به روشني فهميده مي‌شود، در هر سال شبي هست که از هزار ماه ـ به ارزش و قدر و فضيلت برتر است.3 و اين شب در هر سال هست. و در هر سال يک شب، شب قدر است. در اين شب، فرشتگان به همراه بزرگ خويش(روح) به زمين مي‌آيند، و هرامر و فرمان و تقديري که از سوي خدا معين شده است – براي يک سال، تا شب قدر سال آينده – فرود مي‌آورند.

آنچه از احاديثي که در تفسير اين سوره و تفسير آيات آغاز سوره «دخان» و جز آن رسيده است، فهميده مي‌شود که فرشتگان در شب قدر، مقدرات يکساله را به نزد «ولي مطلق زمان» مي‌آورند، و بر او عرضه مي‌دارند و به او تسليم مي‌کنند. اين واقعيت همواره بوده است و خواهد بود. در روزگار پيامبر اکرم(ص)، محل نزول فرشتگان شب قدر، آستان مصطفي(ص) بوده است. اين امر مورد قبول همگان است. امر ديگري که مورد قبول است، اين است که پس از پيامبر اکرم(ص) نيز شب قدر هست، چنان که در قرآن کريم، در سوره قدر و دخان به روشني ذکر شده است که شب قدر در هر سال هست.

رشيد‌الدين ميبدي، مفسر معروف سني مي‌گويد: «برخي گفته‌اند: اين شب قدر، به روزگاران پيامبر(ص) بود، و سپس از ميان رفت؛ اما چنين نيست؛ زيرا همه اصحاب پيامبر و علماي اسلام معتقدند که شب قدر، تا قيام قيامت، باقي است.»4

شيخ طبرسي نيز در اين باره روايتي از ابوذرغفاري نقل مي‌کند: «جاءت الرواية عن ابي ذر، انه قال: قلت: يارسول‌الله! ليلة‌القدر هي شئ تکون علي عهدالانبياء، ينزل فيها، فاذا قبضوا رفعت؟ قال: لا، بل هي الي يوم القيامه: از ابوذر غفاري روايت است که گفت: به پيامبر خدا گفتم: اي پيامبر! آيا شب قدر و نزول فرشتگان، در آن شب، تنها در زمان پيامبران وجود دارد، و چون پيامبران از جهان رفتند، ديگر شب قدري نيست؟ پيامبر فرمود: «نه، بلکه شب قدر، تا قيام قيامت هست.»5

درباره اين امر شناختي مهم، احاديث متعدد رسيده است، و اين موضوع عظيم قرآني، مورد تشريح و توضيح قرار گرفته است. از اين جمله است حديث ديگري که در کتاب «اصول کافي» نقل شده است. در اين حديث از قول امام جعفرصادق(ع) چنين آمده است: علي(ع) بسيار مي‌فرمود، که هر گاه دو تن از اصحاب نزد پيامبر(ص) بودند، و آن حضرت سوره «انا انزلناه» را با خشوع و گريه تلاوت مي‌کرد، مي‌گفتند: چقدر در برابر اين سوره حساسي؟ فرمود: «اين حساسيت براي چيزي است که چشمانم ديده است، و جانم نيوشيده است. و پس از من، جان اين مرد ( اشاره به علي) خواهد نيوشيد». مي‌پرسيدند: توچه ديده‌اي، و او چه خواهد ديد؟

پيامبر(ص) در پاسخ آنها روي خاک مي‌نوشت: «تنزل الملائکة و الروح فيها باذن ربهم من کل امر: در شب قدر فرشتگان و روح، به اذن خدا، هر امري (و تقديري) را فرود مي‌آورند.»

آنگاه مي‌فرمود: «پس از اينکه خداي متعال فرموده است: «من کل امر»، ( هر امري)، آيا چيز ديگري باقي خواهد ماند؟»

مي‌گفتند: نه...6

صاحب شب قدر

هنگامي که در شناخت قرآني به اين نتيجه مي‌رسيم که «شب قدر» در هر سال هست، بايد توجه کنيم که «صاحب شب قدر» نيز بايد هميشه وجود داشته باشد ـ چنان که در احاديث آمده است ـ7 و گرنه فرشتگان برچه کسي فرود بيايند؟ و کتاب تقدير را نزد چه کسي بگشايند؟ و مجاري امور را، به اذن خدا، به چه کسي بسپارند؟

هدايت و ولايت «تکويني» از هدايت و ولايت «تشريعي» جدا نيست. عکس اين قضيه نيز صادق است. پس چنان که «قرآن کريم» تا قيام قيامت هست و «حجت» است، صاحب شب قدر نيز همواره هست و همو «حجت» است و پس از رحلت پيامبر اکرم(ص)، اين مقام از آن جانشينان پيامبر است. و همين دو واقعيت بزرگ است (وجود شب قدر در هر سال، و وجود صاحب شب قدر در هر عصر) که امام علي بن ابيطالب(ع) از آنها اين چنين ياد مي‌کند: «ان ليلة القدر، في کل سنة: و انه ينزل في تلک الليلة امر السنه. و ان لذلک الامر ولاة بعد رسول الله صلي‌الله عليه و آله...: شب قدر در هر سال هست. در اين شب، امور همة سال (و تقديرها و سرنوشت‌ها) فرو فرستاده مي‌شود. پس از درگذشت پيامر(ص) نيز، اين شب صاحباني دارد...»8

بسيار جالب توجه است که عالمان اهل سنت نيز، در مواردي اين حقايق را به صراحت گفته‌اند؛ از جمله در شرح «حديث ثقلين». حديث ثقلين، حديث مشهور و متواتري است که صدها مدرک سني و شيعي آن را نقل کرده‌اند، ويکي از مسلم‌ترين حقايق اسلامي و احاديث نبوي است. پيامبر اکرم(ص) در اين حديث شريف مي‌فرمايد: «اني تارک فيکم الثقلين، ما ان تمسکتم بهما لن تضلوا بعدي، احدهما اعظم من الاخر، کتاب الله و عترتي: من در ميان شما امت، دو چيز گرانقدر مي‌گذارم و مي‌روم، تا هنگامي که به آن هر دو چنگ زنيد (و از هر دو با هم و در کنار هم پيروي کنيد)، گمراه نخواهيد شد. يکي از اين دو، از ديگري عظيم‌تر است. اين دو، کتاب خداست و عترت من (ائمه طاهرين(ع).»9

درباره اين حديث عالمان و محققان اهل سنت، بيانات بسيار مهمي دارند. در اينجا، براي نمونه، يکي از آن بيانات را مي‌آورم. محدث معروف، ابن حجرهيتمي مکي شافعي مي‌گويد: «و في احاديث الحث علي التمسک باهل البيت، اشارة الي عدم انقطاع متاهل منهم للتمسک به، الي يوم القيامة، کما ان الکتاب العزيز کذلک، و لهذا کانوا اماناً لاهل الارض...: احاديثي که از پيامبر رسيده است و در آنها تأکيد شده است بر پيروي از خاندان پيامبر و چنگ زدن به هدايت آنان، مي‌فهماند که هميشه، تا قيام قيامت، کسي از خاندان پيامبر وجود دارد که شايسته رهبري و هدايت است؛ چنان‌که قرآن نيز تا به قيامت راهبر و هادي است. و براي همين (که هميشه کسي از ايشان در جهان هست)، آنان سبب ايمني و بقايند براي اهل زمين...»10

در اينجا اين نکته را متذکر مي‌شوم که مسأله «تداوم تقدير» و «تداوم مجري تقدير»، مسأله‌اي حتمي و قانوني الهي است. و چون چنين است، هرگز تبديل نمي‌پذيرد، و تغيير نمي‌کند. اين دو واقعيت توأمان، هميشگي است، همواره بوده است، و هست، و خواهد بود.

در اين مقام، از امام جواد(ع) تعليمي رسيده است. خوب است خلاصه آن تعليم را بياوريم که بيان ولوي همين حقيقت حقه و واقعيت ثابته است: «خداوند متعال شب قدر را در ابتداي آفرينش دنيا آفريد. همچنين در آن شب، نخستين پيامبر و نخستين وصي را آفريد. در قضاي الهي چنان گذشت که در هر سال شبي باشد که در آن شب، تفصيل امور و مقدرات يکساله فرود آيد...

بي‌شک پيامبران در ارتباط با شب قدر بوده‌اند. پس از پيامبران نيز، بايد حجت خدا وجود داشته باشد، زيرا زمين از نخستين روز خلقت خود تا آخر فناي دنيا، بي‌حجت نخواهد بود. خداوند، در شب قدر، مقدرات را به نزد آن کس که بخواهد (وصي وحجت) فرو مي‌فرستد. به خدا سوگند، روح و ملائکه در شب قدر، برآدم نازل شدند، و مقدرات امور را نزد او آوردند. و حضرت آدم در نگذشت مگر اينکه براي خود وصي و جانشين تعيين کرد. همه پيامبراني که پس از آدم آمدند نيز، برهرکدام، در شب قدر امر خداوند نازل مي‌گشت. و هر پيامبري اين مرتبت را به وصي خويش مي‌سپرد...»11

در اين حديث شريف و تعليم بزرگ که تنها بخشي از آن آورده شد، نکته‌هاي مهم چندي است که در اينجا به پنج نکته اشاره مي‌کنيم:

1ـ ضرورت وجود نظم و تقدير، تا جايي که نخستين چيزي که از اين جهان آفريده مي‌شود، شب قدر است؛ يعني ظرف تقدير و تنظيم امور.

2ـ ضرورت وجود اجرا کننده، به گونه‌اي که مي‌بينيم همراه ظرف تقدير، دست اجرا کننده نيز پديدار مي‌گردد.

3ـ ضرورت وجود حجت در جريان امور، که همان اجراکنندة مقدرات است به اذن خدا، و خليفه خداست: پيامبر يا وصي پيامبر.

4ـ ضرورت واسطة فيض در پيوند باطني عالم، که همان ولي و حجت است، و وجود او مقدم است برديگران.

5ـ ضرورت تداوم سنتهاي الهي تاريخ، و استمرار آنها، بي‌وقفه و بي‌گسست، تا هنگامه رستاخيز و قيام قيامت.

پس مي‌نگريم که شب قدر و تقدير، از نخستين هنگام آفرينش اين جهان بوده است، و در امتهاي پيش از ما نيز مورد توجه قرار داشته است.

قرآن و شب قدر

در برخي از احاديث آمده است که: راوي به امام جعفر صادق (ع) مي‌گويد: «درباره شب قدر، به من اطلاعاتي بدهيد! آيا اين شب فقط در روزگاران گذشته [مثلاً روزگار حيات پيامبر(ص)] بوده است [و اکنون ديگر نيست] يا اينکه شب قدر در هر سال هست؟» امام مي‌فرمايد: «لو رفعت ليلة القدر، لرفع القرآن: اگر شب قدر را بردارند، قرآن را نيز برمي‌دارند.»12

اين بيان امام صادق(ع) اشاره است به فلسفة غايي نزولِ انسان به زمين. جهان ارضي از آن رو منزلگاه انسان قرار داده شد که انسان در اين منزلگاه آزمايش شود، و کامل و ناقص، و سعيد و شقي، از هم بازشناخته آيد، و سرانجام به حرکت تکاملي و کمالي بپردازد، و به سوي خدا برود. اين امر مستلزم برقرار بودنِ جهانِ ارض است. برقرار بودن جهان ارض، مستلزم حکمت و تقدير، و اجرا و تدبير است، و اين همه مربوط به شب قدر و تنظيم امور، و حضور ولي و حجت است. پس از برقرار شدن همه اينها، کتاب شناخت و عمل لازم است. پس حکمت بقاي جهان ارضي، حرکت تکاملي انسان است، در رابطه با کتاب و حجت. و چون برداشتن شب قدر به منزله برهم زدن جهان ارضي است، اين است که در صورت برداشته شدن شب قدر، قرآن نيز برداشته خواهد شد. پس تا جهان هست، شب قدر هست، و تا شب قدر هست، قرآن هست. و تا اين هر دو هست، حجت هست که صاحب شب قدر است و حامل علم قرآن.

بدين‌گونه اين بيان امام نيز اشاره است به همان حکمت عميق، و راز عظيم وجود و ارتباط و امتزاج هدايت تکويني و هدايت تشريعي، و رابطه مستقيم «حجت صامت»، يعني قرآن، با «حجت ناطق»، يعني امام. و اين تعليم، توضيح سخن معروف پيامبر اکرم(ص) است در حديث ثقلين که در پيش ذکر شد. در بسياري از متون «حديث ثقلين» اين جمله نيز آمده است: «لن يفترقا حتي يردا علي الحوض: اين دو نهاد گرانبها قرآن و امام تا روز قيامت که در لب حوض کوثر نزد من بازآيند، از يکديگر جدا نشوند.»

در پايان اين بحث، مطلب عظيم ديگري قابل اشاره است و آن، رابطه علم امام است با «شب قدر» از سويي، و با «قرآن کريم» از سويي ديگر. آنچه از امور و مقدرات، در شب قدر، بر امام عرضه مي‌گردد، و در مرحله تحقق به دست امام اجرا مي‌شود، چه ارتباطي با قرآن کريم و آيات و علوم و کلمات و اسرار قرآن دارد؟ اين مسئله، از نظر شناخت ابعاد گوناگون قرآن کريم و بواطن آيات و قدرت‌هاي هفته در آنها، اهميت بسيار دارد. خواص واقعي آيات ـ که گاه در جاهايي ذکر شده است ـ به اين شناخت بستگي دارد، و تحقق آن خواص نيز، بيشتر در گرو پيدا کردن علمي از اين رشته است.در تأييد اين موضوع، يادآوري اين امر نيز مفيد است که نزول قرآن در شب قدر ياد شده است، اما در سوره قدر و دخان،‌ نخست سخن از نزول قرآن در اين شب رفته است، و سپس خود شب قدر و محتوا و حقايق آن بيان گشته است.

علي و شب قدر

در احاديث، از حضرت امام جعفر صادق(ع) آورده‌اند: «هنگامي، علي(ع) سورة انا انزلناه را مي‌خواند و فرزندانش ـ حسن و حسين‌ـ در نزد او بودند. حسين به پدر عرض کرد: اي پدر، وقتي تو اين سوره را مي‌خواني، شيريني و حلاوت ديگري حس مي‌کنيم؟ علي(ع) فرمود: اي فرزند پيامبر و فرزند من! من از اين سوره چيزي مي‌دانم که تو (اکنون) نمي‌داني. چون اين سوره فرود آمد، جد تو، پيامبر(ص) مرا خواست. وقتي نزد او رفتم، سوره را خواند، آنگاه دست خويش به روي شانه راست من نهاد و فرمود: اي برادر و وصي من، و اي ولي امت من پس از من، و اي جنگندة بي‌امان با دشمنان من، اين سوره پس از من، از آن توست و پس از تو، از آن دو فرزند توست. جبرئيل ـ که در ميان فرشتگان او برادر من است ـ حوادث يک‌سالِ امت مرا (در شب قدر) به من خبر مي‌دهد. و پس از من اين اخبار را به تو خواهد داد. و لها نور ساطع في قلبک و قلوب اوصيائک، الي مطلع فجر القائم: و اين سوره در قلب تو و در قلب اوصياي تو، همواره، نوري تابناک خواهد افشاند، تا به هنگام طلوع سپيده‌دمان ظهور قائم.»13
ليله مبارکه

شب قدر، علاوه بر سوره قدر، در سوره دخان نيز مطرح گشته است. در آيات آغاز اين سوره، از نزول قرآن در شب قدر، و تعيين امور بر طبق حکمت سخن رفته است: «انا انزلناه في ليلة مبارکة، انا کنا منذرين. فيها يفرق کل امر حکيم. امرا من عندنا، انا کنا مرسلين: ما قرآن را در شبي بابرکت و خجسته (شب قدر) فرو فرستاديم تا خلق را بياگاهانيم و هشدار دهيم. در اين شب، هر کاري، بر طبق حکمت، فيصله مي‌يابد و تعيين مي‌گردد. اين همه به فرمان ماست، که فرشتگان را فرو مي‌فرستيم.» (دخان/3-5)

در اين آيات نيز سخن از شب قدر و شب تقدير و برکت است، و سخن از نزول قرآن است، و فرود آمدن فرشتگان به امر خدا. در اين آيه نيز فعل به صورت مضارع (يُفْرَقُ) ادا شده است، که دلالت بر استمرار دارد و مي‌فهماند که اين تفريق و تحکيم امور، همواره، در چنين شبي انجام مي‌پذيرد.

پي‌نوشتها:

1. در برخي از احاديث، «روح» را ـ در اين آيه ـ «جبرئيل» گفته‌اند، و در برخي، مخلوقي باعظمت‌تر از ملائکه و جبرئيل.

2. در پاره‌اي از نسخه‌هاي ديوان آمده است: شب قدر است و طي شد نامه هجر

3. «شب زنده‌داري و عبادت کردن و انجام دادن کار خير در اين شب بهتر است از شب زنده‌داري و عبادت و کارخير در هزار ماه، که شب قدر نداشته باشد.» (مجمع‌البيان، ج10، ص520)

4. کشف‌الاسرار، ج10، ص559

5. مجمع البيان، ج10، ص518

6. اصول کافي، کتاب الحجة، باب في‌شان انا انزلناه في ‌ليلة‌القدر و تفسيرها»، حديث5

7. همان حديث7

8. همان، حديث2

9. عبقات‌الانوار، مجلدات «حديث ثقلين»، چاپ اصفهان.

10. همان، ج3 ، ص 151

11. اصول کافي، همان، حديث2

12. نورالثقلين، ج5، ص621

13. «البرهان»، ج4، ص487

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر