( 0. امتیاز از )


حجت‌الاسلام عيدالحسين خسرو پناه در نامهاي به ملت ايران به نقد سروش و مواضعش پرداخته است.
در اين مطلب آمده است: وَ مِنَ النَّاسِ مَن يَقُولُ ءَامَنَّا بِاللَّهِ وَ بِالْيَوْمِ الاَْخِرِ وَ مَا هُم بِمُؤْمِنِينَ، يخَُدِعُونَ اللَّهَ وَ الَّذِينَ ءَامَنُواْ وَ مَا يخَْدَعُونَ إِلَّا أَنفُسَهُمْ وَ مَا يَشْعُرُونَ، فىِ قُلُوبِهِم مَّرَضٌ فَزَادَهُمُ اللَّهُ مَرَضًا وَ لَهُمْ عَذَابٌ أَلِيمُ بِمَا کاَنُواْ يَکْذِبُونَ، وَ إِذَا قِيلَ لَهُمْ لَا تُفْسِدُواْ فىِ الْأَرْضِ قَالُواْ إِنَّمَا نحَْنُ مُصْلِحُونَ، أَلَا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَ لَاکِن لَّا يَشْعُرُونَ، و گروهى از مردم (يعنى منافقان) گويند: ما ايمان آورده‏ايم به خدا و به روز قيامت، و حال آنکه ايمان نياورده‏اند.، مى‏خواهند خدا و اهل ايمان را فريب دهند و حال آنکه فريب ندهند مگر خود را، و اين را نمى‏دانند.، در دل‌هاى ايشان بيمارى (جهل و عناد) است، خدا بر بيمارى آنها بيفزايد، و براى ايشان است عذابى دردناک، به سبب آنکه پيوسته دروغ مى‏گفتند.، و چون آنان را گويند که فساد در زمين نکنيد، گويند: تنها ما کار به صلاح کنيم.، آگاه باشيد آنها خود مفسدند ولى نمى‏دانند.

مردم عزيز و هوشيار ايران اسلامي
بار ديگر، نفاق مدرن و پنهان آشکار شد و دوباره مدعيان دروغين به صحنه آمدند. اهل حقيقت همچون گذشته، دروغ‌هاي منافقان کور دل را مي‌شناسد و فريب نمي‌خورد، منافقاني که روزي از خرقه و خرابات دم مي‌زدند و در وقت پنهاني به کار ديگري رو مي‌آورند کساني که از فضيلت و اخلاق سخن مي‌گويند، ولي خود فراموش کنندگان فضيلتند. منافقان، برادران و سربازان شيطانند و تمام تلاششان، خدعه و نيرنگ است، قلب آنها، داراي مرض، ريب و تحريف است و به همين دليل است که فساد را به جاي صلاح، رذيلت را به نام فضيلت، ظلم را به عنوان عدالت، ذلّت را در قالب عزّت، کذب را به اسم حقيقت، سکولاريسم را به نام شريعت و ديانت و ليبراليسم را به نام اسلام جا مي‌زنند. مردم عزيز و انقلابي ايران اسلامي، توطئه منافقانه مدرن و فتنه پيچيده معاصر را به خوبي درک مي‌کنند و فريب نمي‌خورند و دست از حمايت رهبري بر نمي¬دارند و توطئه‌گران را همراهي نمي‌کنند.

دانشگاهيان و دانشجويان عزيز
نقشه و خدعه جديد منافقان براي زوال دين و ديانت نبوي و اسلام محمدي(ص)، تضعيف حکومت ولايي از طريق بحران سال تحصيلي جديد 88-89 است که با تحصن دانشگاهيان، نظام اسلامي به نظام سکولار غربي کشيده شود. امروزه، فتح‌علي آخوندزاده‌ها، يوسف‌خان مستشارالدوله‌ها، حسين‌خان قزويني‌ها، ملکم‌خان ناظم‌الدوله‌ها، طالبوف‌ها، آقا خان کرماني‌ها، محمدعلي فروغي‌ها و تقي‌زاده‌ها به بهانه آزادي و حريت و مقابله با استبداد، درصدد احياي استعمار مدرن آمريکايي‌ و استبداد کهنه رضاخاني‌اند. البته اساتيد و دانشجويان و به تعبير مقام معظم رهبري، فرماندهان و افسران جنگ نرم هوشيارند؛ به همين دليل، به توصيه‌هاي انتخاباتي اين چهره‌هاي نفاق که با بيانيه‌هاي خود در برابر عدالت و ارزش‌هاي اسلامي ايستادند، گوش نداده و نمي‌دهند. هفته جاري، يکي ديگر از بيانيه‌هاي نفاق يعني: بيانيه يا بهتر بگويم، توهين‌نامه آقاي سروش به مقام معظم رهبري است که در سايت‌ها منتشر شد و نگارنده را وا داشت تا از باب تکليف به تحليل و نقد آن بپردازد.

آقاي سروش
بنا به آنچه به نام تو در سايت‌هاي اينترنتي منتشر شد که به احتمال قوي و به دليل نداشتن تکذيبيه از سوي شما و شناختي که از شما دارم، مستند است، از قحطي سال فضيلت و عدالت شکايت کردي و از ذلت و نکبت استبداد ديني شاد گشتي؛ البته ما هم از بي‌فضيلتي و بي‌عدالتي رنج مي‌بريم، ما هم با استبداد ديني مخالفيم و از ذلت آن خوشحال؛ از بي‌فضيلتي‌ها، از بي‌ادبي‌هاي تو به ارزش‌هاي ديني و مقدسات اسلامي دردناکيم و از اينکه عدالت بر رفتارهاي رذلت‌بار تو حکم نمي‌کند، ناراحتيم. بارها متفکران حوزه و دانشگاه به تو گفتند که استبداد ديني همچون هر استبداد ديگري ناميمون و ناپسند است و با مردم‌سالاري ديني و تئوري ولايت فقيه متفاوت است. تو بارها و در سال‌هاي قبل، اين‌گونه سخن‌ها را گفتي و به تو جواب دادند که ولايت مطلقه فقيه با استبداد ديني تفاوت دارد و بارها امام راحل به ليبرال‌هايي مثل شما پاسخ داد که گرفتار مغالطه مفاهيم غربي و اسلامي نشويد؛ حکومت مطلقه در غرب، به معناي استبداد است، ولي ولايت مطلقه اسلامي به معناي اجراي تمام احکام الهي براي همه مردم در حد وسع و توان است. حاکم اسلامي بنابر نصوص ديني، عهده‌دار کشف احکام اجتماعي اسلامي و مديريت کلان اجرايي آنها است و حاکم مستبد، خود واضع قوانين به نفع فرد يا گروه خاصي است. جناب سروش، چرا به مطالعه کتاب‌هاي اسلامي و فقهي و کلامي نمي‌پردازي تا با مفاهيم اسلامي آشنا شوي يا اينکه اين حقايق را مي‌داني و براي دفاع از ليبراليسم آمريکايي، حکومت ولايي را به استبداد ديني متهم مي‌سازيد. آيا برخورد حکومت با افراد اغتشاش‌گر و بحران‌زا در جامعه، استبداد ديني است؟ شايد آقاي سروش مي‌خواهد معناي آزادي و دموکراسي را با آنارشيسم مترادف بگيرد! آيا برخوردهاي امنيتي را که غربيان با مخالفانشان انجام مي‌دهند، نيز استبداد مي‌داني؟ چرا براي رضاي خدا که شده يک‌بار که شده، دل مبارک شما از ظلم فرانسويان بر ضد زنان محجبه و قتل زن بي‌گناه مسلمان و ستم آمريکايي‌ها بر ضد تبعيض نژادي و جنايت‌هاي صهيونيست‌ها بر ضد فلسطينيان رنجور نمي‌شود؟

آقاي سروش
مي‌داني مشکل شما چيست؟ درد شما چيست؟ من به شما مي‌گويم: مشکل شما نه تئوري ولايت فقيه و نه حاکميت ديني مقام معظم رهبري است که بارها به شخص و جايگاه وي توهين کردي و نظام اسلامي و معظم‌له، با سعه صدر، تو را تحمل کرده و آزاد گذاشتند و تو هم، هميشه اين آزادي را استبداد معرفي کردي، درد شما حتي قربانيان و زندانيان حادثه اخير نيست! مخالفت شما با شريعت و ديانت نبوي و رسالت خاتم(ص) است. مخالفت شما با تحقق و اجراي احکام الهي است؛ به همين جهت، حکومت و مردم سالاري ديني را استبداد ديني خوانديد؛ البته از مثل حاج فرج دباغي که سال‌هاست کوس ضد نبوت و امامت مي‌زند و با تئوري بسط تجربه نبوي به انکار وحي الهي مي‌پردازد و آن را تجربه شخصي پيامبري مي‌داند و متأثر از عوامل اجتماعي و رواني و فرهنگ زمانه معرفي مي‌کند و خطاي فراوان به آن نسبت مي‌دهد؛ چنين مخالفتي بعيد نيست. سروشي که حجيت کلام امام معصوم را نمي‌پذيرد و براي اينکه با دولت وقت مقابله کند، ارزش‌هاي مهدوي را طعن مي‌زند، توهين به ولايت ديني رهبر فرزانه، بسيار سهل و آسان است. چگونه مي‌توان انتظار داشت که سروش با نسبي خواندن معرفت ديني در نگاشته قبض و بسط تئوريک شريعت و نسبي خواندن حقيقت وحي و دين در بسط تجربه نبوي و طرح صراط‌هاي مستقيم و دفاع از مکتب ليبرال در عرصه فرهنگ و اقتصاد و سياست، مدافع حکومت ديني باشد. پس سروش غرب‌زده و همراه با تئوريسين‌هاي پنتاگون و سياه و داراي پارادايم نسبي‌گرا، بايد با هر وسيله‌اي که شده با اجراي قوانين جزايي مخالفت کند و بايد منافقانه، از اغتشاش‌گران، حمايت نمايد و البته و صد البته او بايد براي حادثه‌جويان، اشک تمساح بريزد. چگونه کسي که خود را به غفلت مي‌زند، حقيقت ديني را انکار نکند؟ مگر هميشه اهل حقيقت در طول تاريخ با غافلان و منافقان روبرو نبودند؛ اينک نيز همه سنت تاريخي تکرار شده است. به تعبير مولوي در دفتر اول، ستون حنانه از هجر رسول ناليد، وقتي که مسندش را تغيير داد و بر فراز منبر رفت. ستون چوبي و جمادي آنقدر شعور داشت که حاضر نشد نخل پر ميوه‌اي شود و حيات ابدي و اخروي را به حيات کوتاه مدت دنيوي ترجيح داد. آقاي سروش چرا همچون چوب درختي به فکر آخرت خود نيستي؟!
گفت آن خواهم که دايم شد بقاش بشنو اى غافل کم از چوبى مباش‏
آن ستون را دفن کرد اندر زمين تا چو مردم حشر گردد يوم دين‏
تا بدانى هر که را يزدان بخواند از همه کار جهان بى‏کار ماند
هر که را باشد ز يزدان کار و بار يافت بار آن جا و بيرون شد ز کار
آن که او را نبود از اسرار داد کى کند تصديق او ناله‏ى جماد
گويد آرى نه ز دل بهر وفاق تا نگويندش که هست اهل نفاق‏
آقاي سروش
تو که بر نسبي‌گرايي معرفي اصرار مي‌ورزي و بر اساس آن، به دامن پلوراليسم معرفتي و اخلاقي و فرهنگي و ديني پناه برده‌ايي، از چه عدالت و فضيلت و اخلاقي دم مي‌زني؟ آيا با نفي معيار معرفت و اخلاق، جايي براي فضيلت و کشف آن از رذيلت مي‌ماند؟ چرا گاهي در طرح تحليل‌هاي سياسي و اظهار نظر در باره حوادث اجتماعي، آنقدر عجولانه وارد مي‌شوي که مباني خود را نيز از ياد مي‌بري؟ من گاهي با خود مي‌گفتم چرا سروش، اين همه مطالب از غربيان را بدون استناد به منابع و تئوريسين‌هاي غربي، به نام خود ارايه و به مخاطبان عرضه مي‌کند؟ ولي به يادم مي‌آمد که ايشان به نسبيت اخلاق قايل است و نسبي‌گرا هر کار غير اخلاقي را مي‌تواند اخلاقي بداند. شايد شعار فضيلت و عدالت و اخلاق او در اين بيانيه، معناي نسبي‌گرايانه داشته باشد که در اين صورت، بر عدالت و فضيلت و اخلاق نسبي‌گراي او، اُف باد.
آقاي سروش
چرا با اولياي الهي، با اهل معرفت، با مراجع و رهبران ديني که قرن‌هاست دينداري و هدايت مردم توسط توقيع حضرت ولي‌عصر(عج) به دست آنها سپرده شده، با بي‌ادبي و غير اخلاقي معامله مي‌کني؟ مگر نشنيدي که مولاي ما امام زمان(عج) در توقيع شريف فرمود: اما الحوادث الواقعه فارجعوا فيها الي رواه احاديثنا فانهم حجتي عليکم و انا حجه الله؟ چرا به ولي امر مسلمين که حجت خدا بر مردم است و مورد تأييد خبرگان مجتهد و مراجع تقليد و علماي حوزه‌هاي علميه است و سال‌هاست مملکت اسلامي را از توطئه‌هاي فرهنگي و نظامي حفظ کرده و براي رضاي خدا، شب و روزش در خدمت خلق خداست، فضيلت ستيزي مي‌کني؟ اي دغدغه‌مند اخلاق و فضيلت، معناي مفاهيم ارزشي اين است؟ تا کي به اين بي‌حرمتي‌ها مي‌خواهي ادامه دهيد؟ تا کي هتک حرمت به اولياي الهي؟ آقاي سروش اين تذهبون؟ زماني آيت‌الله‌العظمي مکارم شيرازي به نقد ديدگاه‌هاي شما پرداخت، با هتک حرمت و توهين جواب دادي؟ آيت‌الله‌العظمي سبحاني، پاسخ عالمانه به ديدگاه وحي‌ستيزانه شما داد، با بي‌ادبي برخورد کردي، به گونه‌ايي که معظم له، ادامه گفتگو را بي‌فايده دانست. مدافع اخلاق و فضيلت، چرا نقدهاي متفکر معاصر، علامه آيت‌الله جوادي آملي بر قبض و بسط را نتوانستي تحمل کني و غيرعالمانه و غيراخلاقي بدان پاسخ دادي؟ چرا با وجود نقدهاي شفاهي و کتبي استاد فرزانه و حکيم متأله آيت الله مصباح به جاي شرکت در مناظره حضوري، معرکه‌گيري کردي؟ تو که از آزادي بيان دم مي‌زني آيا توهين و هتک حرمت به عالمان و فرهنگيان کشور روا و اخلاقي و فضيلت محور است؟ البته برخوردهاي تو در اين سال‌هاي اخير با بزرگان ديگري همچون ملاصدرا و علامه طباطبايي و استاد مطهري نيز فضيلت‌محور نبوده است، حال تحمل‌ نظام به مرحله‌اي رسيده که با تمام جسارت، به رهبر فرزانه هتاکي مي‌کني و به بهانه دموکراسي، حرمت آزادي مي‌شکني؟ البته در گذشته نسبت به حريم وي بي‌ادبي‌ها فراوان داشتي و دوستان و شيفتگان او، بي حرمتي‌هاي تو را چون خار در چشم و استخوان در گلو تحمل کردند؟ جناب سروش، رهبري هميشه از افکار امثال شماهاي غرب‌زده و باخته و بازنده، روزهاي تلخ و سختي را مي‌گذراند، رهبري همچون جد بزرگوارش پيامبر اعظم(ص) و اميرالمؤمنين(ع)، گرفتار آزار و اذيت‌هاي جريان‌هاي فکري و فرهنگي منحرف بوده است، جالب است بداني رهبري هميشه از آزادي و آزاد انديشي و نهضت نرم افزاري حمايت کرده ولي شما و دوستانتان از ترس رسوايي علمي در ميان نخبگان حاضر به گفتگو و نقد و مناظره نشديد، آيا يک بار توانستيد به اين سؤال پاسخ دهيد و نخبگان را قانع کنيد؟ آيا قانون در کشورهاي غربي همچون انگلستان و آمريکا و آلمان و فرانسه که مقصد و ملجأ و معبد فکري شماست، اجازه توهين و هتاکي به عالي‌ترين مقاماتشان را مي‌دهد؟ آيا دموکراسي ليبرال و نئوليبراليسم که از آن دفاع مي‌کني، اجازه بي‌حرمتي به مقدسات يک کشور را به تو مي‌دهد؟ تو با کدام قانون دنيا و حقوق بشر اينگونه هتک حرمت مي‌کني؟ تو که در مؤسسه امام رضا(ع) در سال 68 و 69، تحمل نقدهاي برخي شرکت کننده‌ها را نداشتي و آنها را از طريق مديريت مؤسسه هشدار و تهديد مي‌کردي، چگونه از فضيلت و آزادي دم مي‌زني؟ آيا مي‌داني با گرفتن هويت اسلامي و ايراني از نسل جوان چه تبعات فرهنگي و تاريخي به وجود مي‌آيد؟ چه مي‌کني آقاي سروش؟ به خود بيا! نعمت عمر و استعداد الهي را کفران نکن! توهين‌هاي شما به بزرگان علم و فرهنگ و دين، مرا به ياد سخن ملاي رومي در مثنوي مي‌اندازد که مي‌گويد:
ترک عيسى کرده خر پرورده‏اى لاجرم چون خر برون پرده‏اى‏
طالع عيسى است علم و معرفت طالع خر نيست اى تو خر صفت‏
رحم بر عيسى کن و بر خر مکن طبع را بر عقل خود سرور مکن‏
طبع را هل تا بگريد زار زار تو از او بستان و وام جان گزار
سال‌ها خربنده بودى بس بود ز انکه خربنده ز خر واپس بود
ز اخروهن مرادش نفس تست کاو به آخر بايد و عقلت نخست‏
هم مزاج خر شده ست اين عقل پست فکرش اين که چون علف آرم بدست‏
چونى اى عيسى ز ديدار جهود چونى اى يوسف ز مکار حسود
خلق را مى‏راند از وى آن جوان تا علاجش را نبينند آن کسان‏
سر به گوشش برد همچون رازگو پس نهاد آن چيز بر بينى او
کاو به کف سرگين سگ ساييده بود داروى مغز پليد آن ديده بود
ساعتى شد مرد جنبيدن گرفت خلق گفتند اين فسونى بد شگفت‏
کاين بخواند افسون به گوش او دميد مرده بود افسون به فريادش رسيد
جنبش اهل فساد آن سو بود که ز ناز و غمزه و ابرو بود
هر که را مشک نصيحت سود نيست لاجرم با بوى بد خو کردنى است‏
مشرکان را ز آن نجس خوانده‏ست حق کاندرون پشک زادند از سبق‏
کرم کاو زاده‏ست در سرگين ابد مى‏نگرداند به عنبر خوى خود
آقاي سروش
کلام آخرم اين است که تو با چه مدرکي از خيانت و تقلب انتخاباتي دم مي‌زني؟ تو با چه دليلي از تجاوز به زندانيان سخن مي‌راني؟ آيا اگر محکمه عدلي بر پا شود با قاضياني که خود مي‌پذيري، مي‌تواني اين همه ادعاي کذب و دروغين را اثبات کني؟ آيا برخورد قوه قضائيه با اين همه تهمت‌ها و بي‌حرمتي‌ها و رفتارهاي قانون شکن تو، باز نافي آزادي است؟ آيا آزادي بيان در گفتمان تو، هرج و مرج گفتاري و نفي اخلاق و منطق است که هر چه قلب تاريک و مريضت گفت، بر زبان زهرآلودت جاري مي‌کني؟ باز يادم رفت که تو با مبناي نسبي‌گرايي معرفتي، نه منطقي را مي‌پذيري و نه اخلاق معيارمندي را! آقاي سروش همه مي‌دانند که تو در انتخابات، نيرنگ سبز را همراهي نکردي و رهبران آن را خشونت‌طلب خواندي و از طايفه changeحمايت کردي، حال چه شده است که همچون برخي عناصر تاريخي، پيراهن عثمان مي‌گيري و علي را متهم مي‌کني؟! چقدر براي اهدافت از آب گل آلود بهره مي‌بري؟ واي از اين نفاق مدرن! واي از اين دروغ‌هاي رنگين! واي از اين فتنه‌هاي آخرالزمان! سروش خود هم مي‌داني که حنايت ديگر رنگي ندارد و حتا دوستانت در حلقه کيان نيز در انتخابات به فتوايت عمل نکردند و آراي کانديداي تو از مرز آراي باطله نيز تنزل کرد! آقاي سروش، بخت تو برگشته است نه نظام مقدس اسلامي که درخت آن با خون شهدا روييده است؛ بخت کسي که وحي و نبوت و امامت و مهدويت را انکار مي‌کند، رخت بر بسته است؛ بخت کسي که جمع کثيري از نسل جوان را به گمراهي کشاند و آنها را به ترک عبادات و اطاعت الهي و گرايش به کفر سوق داد، برگشته است؛ اما آقاي سروش هنوز يک قدم ديگر مانده است تا خدا را هم از مردم بگيري، مرحبا به تو که اين‌گونه مقتدرانه در اعتقاد و دين‌ستيزي توانمندي، مرحبا به شيطان که چه جنودي را مي‌پروراند و به چه سربازاني افتخار مي‌کند ولي به تعبير قرآن: "به آنان گويند: آنچه را مى‏پرستيديد، کجايند؟ [معبودانى را] به جاى خدا؟! آيا شما را [براى رهايى از آتش‏] يارى مى‏دهند؟ يا از خود مى‏توانند دفع عذاب کنند؟، پس آن بت‏ها و گمراهان [که آنها را مى‏پرستيدند] به رو در آتش افروخته افکنده مى‏شوند، با همه سپاهيان ابليس، در حالى که در آن [آتش افروخته‏] با هم ستيز و نزاع مى‏کنند [و به بتان‏] مى‏گويند: به خدا سوگند که ما در گمراهى آشکارى بوديم " آقاي سروش، خيلي‌ها در طول تاريخ خواستند نور خدا را با دهان‏هايشان خاموش کنند در حالى که خدا کامل کننده نور خود است، گرچه کافران خوش نداشته باشند. "يُريدُونَ لِيُطْفِؤُا نُورَ اللَّهِ بِأَفْواهِهِمْ وَ اللَّهُ مُتِمُّ نُورِهِ وَ لَوْ کَرِهَ الْکافِرُون‏ "
عاقلان را يک اشارت بس بود عاشقان را تشنگي ز آن کي رود
مي‌کند تکرار گفتن بي‌ملال کي ز اشارات بس کند حوت از زلال
 
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر