( 0. امتیاز از )


معنويت، ارتباط با خدا و تعهد ديني عموماً يک احساس دروني و امري فطري است مانند احساس شادي، غم، عشق، تنفر و ... که اموري برانگيخته از درون هستند. مي توان احساسات انساني را درک کرد و از بيرون تا حدودي او را هدايت کرد مانند آن که فرد عزادار را تسلي داد تا از شدت غمش کاسته شود يا عشق و محبت نسبت به ديگري را در چارچوب هاي اخلاقي جاي داد. اما مطمئناً نمي توان به انساني دستور عاشق شدن يا غمگين شدن يا منع برانگيخته شدن احساساتي از اين دست را داد. به همين ترتيب نمي توان معنويت و احساس قلبي نسبت به خالق و مخلوق را به انسان ها امر کرد، بلکه مي توان تجربياتي از اين نوع را بيان و مسيرهاي صحيح ابراز اين احساسات معنوي را پيشنهاد کرد. اگر روشي آمرانه براي ابراز يا عدم ابراز حالات معنوي در پيش گرفته شود، گريز از معنويت و يا رياکاري و معنويت اطاعت حاصل خواهد شد.

آثار فردي معنويت
معنويت ثمرات ارزشمند فراواني دارد؛ مانند انس به خدا، اطمينان و آرامش دل ها، تسليم و رضا، عبادت و اطاعت که در رأس آنها مي توان عشق و محبت به ساحت مقدس الهي را دانست «والذين آمنوا اشد حبالله»؛ آنهايي که ايمان آوردند شديدترين محبت را نسبت به خداوند دارند. ايمان که خود پديده عرفان است رابطه تنگاتنگي با محبت دارد. امام صادق (ع) فرمود: «هل الايمان الا الحب و البغض» آيا ايمان جز دوستي و دشمني چيز ديگري است؟ در مکتب عرفان محور محبت خداست، همچنانکه امام سجاد (ع) در دعايش مي گويد:« اسألک حبک و حب من يحبک و حب کل عمل يوصلني الي قربک» در دعاي کميل با خدا نجوا مي کنيم « يا حبيب قلوب الصادقين».

لذت معنويت و انبساط روحي
ايمان در وجود انسان، لذتي وصف ناپذير ايجاد مي کند البته هر مرتبه از ايمان با چنين لذتي همراه نيست. لذات انسان در عالم دنيا دو دسته است:
الف: لذاتي که اعضا و جوارح ظاهري از ارتباط با عالم ماده کسب مي کنند. چشم از ديدن زيبايي ها، گوش از شنيدن صداي خوش و شامه از رايحه دل انگيز لذت مي برد اين گونه است.
ب: لذاتي که مادي نيستند و ابزار و آلاتشان نيز اعضاي محسوس نيست. مانند لذت شهرت و مقام، احساس موفقيت و در بعد انسان خدمت به همنوع. گاه دلبستگي به خدا و رسول (ص) و اولياي الهي به مرتبه اي مي رسد که در انسان لذت شعف انگيز و ويژه اي پديد مي آورد. اين لذت با لذت هاي بالا متفاوت است. لذات معنوي قوي تر و ژرف تر و پايدارتر از لذايذ مادي هستند. از طرفي لذت هاي مادي اگر تکراري شود ملالت او تنفرآميز مي شود بر خلاف لذت هاي معنوي که هرچه بيشتر شود آدمي تشنه تر مي شود.
در روايات از اين لذات گاهي به «طعم ايمان يا حلاوت ايمان» تعبير کرده اند و اين البته از باب تشبيه معقول به محسوس است و الا حقيقت آن، فوق اين معاني است. طعم و شيريني ناشي از ايمان براي هر کسي قابل ادراک نيست. اين لذت از آن کساني است که هم به لحاظ دروني و نفساني و هم به لحاظ اعمال بيروني شرايط خاصي دارند.
امام صادق (ع) فرموده اند: «حرام علي قلوبکم ان تعرف حلاوه الايمان حتي تزهد في الدنيا؛ بر دل هاي شما درک حلاوت ايمان حرام شده است مگر آنکه نسبت به دنيا زهد بورزيد.» امام علي (ع) فرمودند:« لايجد عبد طعم الايمان حتي يترک الکذب، هزله و جده» بنده طعم ايمان را نمي چشد مگر آنکه از دروغ، به صورت شوخي و جديش احتراز کند.
اما چرا طعم ايمان را نمي چشيم؟ پاسخ، يک کلمه است:« دلبستگي به دنيا!» و کسي که حلاوت ايمان را درک کرد، با گرايش به دنيا به تدريج طعم ايمان در ذائقه اش محو مي شود. نمونه اين افراد مومناني هستند که با پوشش شرعي، به نحو گسترده اي به خواسته هاي نفساني پاسخ مي دهند. رسول الله (ص) فرمودند: «من کان اکثر ، همه ميل الشهوات نزع من قلبه حلاوه الايمان؛ کسي که بيشترين همتش ميل به شهوات است، حلاوت ايمان از دلش کنده مي شود.»

تغيير نگرش
انساني که به مراتبي از ايمان دست مي يابد، نگرشش نسبت به اشيا و اشخاص با نگرش اهل دنيا متفاوت مي شود. نفع و ضرر در نزد او غير آن است که در نزد اهل دنيا است. اهل دنيا، رسيدن به مال و منفعت تمام انديشه و فکر او را تشکيل مي دهد.« ان من حقيقه الايمان ان توثر الحق و ان اضرک، علي الباطل و ان نفعک» به درستي که از حقيقت ايمان آن است که مقدم بداري حق را بر باطل اگر حق تو را ضرر رساند و باطل تو را نفع رساند.
اميرالمومنين (ع) فرمود: «لايجد عبد طعم الايمان حتي يعلم... و أن الضار النافع هو الله عز و جل؛ مومن طعم ايمان را نمي چشد... به درستي که ضار و نافع را حضرت حق تعالي بداند.

آرامش روح
آنگاه که مومن به درجه اي از ايمان واصل شد، تکاليف و دستورهاي محبوب را با قلبي مطمئن انجام داد، به آرامش روحي خاصي دست مي يابد. قرآن شريف مي فرمايد: «هوالذي انزل السکينه في قلوب المومنين ليزدادوا ايماناً مع ايمانهم و لله جنودالسماوات و الأرض و کان الله عليماً حکيما» (فتح: 4)
اين آرامش از سنخ ايمان است. اين معنا، در روايات متعدد تأکيد شده است. از امام صادق (ع) درباره سکينه پرسيدند، فرمود:« السکينه الايمان» سکينه ايمان را محکم مي کند به طوري که اضطرابي باقي نمي ماند. مومني که در مرتبه اي عالي از ايمان قرار دارد در طريق اداي تکاليف الهي نه عقلش انحراف پيدا مي کند و نه در تشخيص دچار اشتباه مي شود و نه قلبش و نه حتي اعصابش دچار کژي و کاستي مي گردد. چون در همه مراتب وجود خود سپاهياني دارد.« جنودالسماوات و الارض» به سراسر وجود انسان مومن، آرامش و امنيت مي بخشد.
فقدان ايمان به خدا موجب مي شود که انسان دچار سرگرداني و پوچي شود. قرآن حالت تعارض و اضطراب و سرگرداني انسان فاقد ايمان را به حالت انساني تشبيه مي کند که حس نمايد از آسمان فرو افتاده است و پرندگان او را در ميان آسمان و زمين مي ربايند يا تندبادي به مکاني دور پرتابش مي کند.( حج- 21) ايمان به خدا تنها راه رهايي از اندوه و اضطراب( طه: 123- 124)

رضامندي از حق و خودمقصر انگاري
مومن در مراتب بالاي ايمان، هر آنچه به او مي رسد را خير و به صلاح خويش مي بيند. در طريقت، هر چه پيش سالک آيد خير او است. اين اثر، حاصل بينش عميق مومن در نسبت ميان خالق و مخلوق است. در اين مسير اگر نقصي ديد متوجه خويش مي داند و اگر کمالي مشاهده کرد به خالق بر مي گرداند. به عبارت ديگر، مومن در حوادث و سوانح، همواره خويش را محاکمه مي کند که چه کرده ام که ثمره اش چنين شد؟ نه اينکه چرا او با من چنين کرد. مومن همواره با نظر سوء به نفسش نگاه مي کند و نظر حسن به خداي متعال دارد. رسول خدا (ص) فرمود:«اعلموا عبادالله إن المومن لايمسي و لايصبح الا و نفسه مظنون عنده»
امام علي (ع) مي فرمايد: «لن يستکمل العبد حقيقه الايمان حتي يوثر دينه علي شهوته و لن يهلک حتي يوثر شهوته علي دينه»
بنده حقيقت ايمان را به کمال نمي رساند، مگر آنکه دينش را بر شهوتش مقدم کند و هلاک نمي شود مگر آنکه شهوات را بر دينش مقدم سازد.
مومن فکر گناه نمي کند و اما اگر مرتکب شد به آن اعتراف مي کند و از خدا آمرزش مي طلبد، از اين رو مومن همواره داراي امنيت خاطر رواني و آرامش قلبي و احساس رضايت و آرامش خاطر است.( نمل : 97)

کاهش اضطراب
عليرغم کوشش هاي فراواني که جوامع در زمينه هاي تعليم و تربيت جوانان به عمل مي آورند تا از آنها انسان هاي متعادل شخصيتي و مفيد بسازند، اما اين کوشش ها نتيجه مطلوب را به بار نمي آورد و انحرافات و بيماري هاي روحي و رواني و در نتيجه اضطراب، افسردگي و خودکشي در جوامع افزايش مي يابد. حتي کوشش هاي روان درماني با معيارها و روش هاي غربي نيز نتوانسته است دردي از اين مشکل را درمان کند.
گرايش و توجه بيشتر به دين براي سلامت روان و درمان بيماري هاي رواني در ميان روان شناسان و درمانگران رواني افزايش چشمگيري يافته است. آنان بر اين باورند که «ايمان بدون شک موثرترين درمان بيماري هاي رواني به ويژه اضطراب و افسردگي است.» فقدان ايمان باعث ناتواني انسان در برابر سختي هاي زندگي است. ايمان توانايي به انسان مي دهد و او را مانند کوه پشتيباني مي کند.
«المومن نفسه اصلب من جبل؛ نفس مومن [از کوه] سخت تر است.»
امام صادق(ع) مومن را از «زبر الحديد» يعني پاره هاي آهن سخت تر دانسته است. چون پاره هاي آهن را مي توان در اثر حرارت نرم کرد اما دين مومن را نمي توان سست نمود. «ان المومن اشد من زبرالحديد ان زبرالحديد اذا دخل النار تغير و إن «المومن لو قتل ثم نشر ثم قتل لم يتغير قلبه»
قرآن نشان مي دهد که ايمان به خدا، در درمان اين گونه بيماري ها و تحقق احساس امنيت و آرامش و پيشگيري از اضطراب و بيماري هاي رواني ناشي از آن کاملاً موفق بوده است. بايد توجه داشت که درمان معمولاً پس از ابتلاي شخص به بيماري رواني شروع مي شود، اما ايمان به خدا اگر از کودکي در نفس انسان استقرار يابد نوعي مصونيت و پيشگيري از آسيب بيماري هاي رواني به شخص مي بخشد. قرآن، امنيت و آرامشي را که ايمان در نفس مومن ايجاد مي کند چنين توصيف مي کند:« تنها آنهايي که ايمان به خدا آورده و آن را به عبادت هيچ معبودي نياميخته اند سزاوار آرامش، امنيت و طمأنينه هستند.» (انعام: 82)
اصولاً آرامش، استقرار و امنيت نفس براي مومن متحقق مي شود، زيرا ايمان راستينش به خداوند او را نسبت به کمک و حمايت و نظر و لطف خداوند اميدوار مي سازد. مومني که به خدا ايمان دارد ازهيچ چيز در اين دنيا نمي هراسد چون مي داند تا خدا نخواهد هيچ شر و آزاري به او نمي رسد.( تغابن: 11)
و تا خدا نخواهد هيچ انساني و يا قدرتي در دنيا قادر نيست به او ضرري رساند يا چيزي را از او منع کند، به همين دليل مومن انساني است که امکان ندارد ترس يا اضطراب بر او چيره شود. (بقره: 112)، مومن روزي اش را در دست خدا مي داند و درباره رزق و روزي اصولاً ترس و ناآرامي را نمي شناسد زيرا خدا را روزي دهنده مي داند. (هود: 6، عنکبوت: 60، رعد: 28) از مصيبت هاي روزگار و حوادث دهر نمي هراسد زيرا مي داند که حوادث خوب يا بدي که براي مردم روي مي دهد آزمايش خداوندي است . (حديد: 22 و 23)
مومن هرگز دچار اضطراب ناشي از گناه نمي شود، احساسي که بسياري از بيماران رواني از آن رنج مي برند. اين عدم اضطراب مومن معلول تربيت صحيح اسلامي او است. به گونه اي که دچار گناه نمي شود و پس از اشتباه و خطا خداوند را آمرزنده و غفار مي يابد و توبه مي کند.( نساء: 110، طه :82، زمر: 82)

احساس عزت و غلبه
آيا کسي که دلش با حق تعالي پيونده خورده است، ممکن است که ترس و بيم داشته باشد؟ پاسخ منفي است. خوف از چه چيز؟ او با همه کاره عالم سر و کار دارد، پس، از چه بترسد؟
مومن هميشه خود را غالب مي داند، چون با موجودي پيوند دارد که همه عوالم وجود مسخر او هستند. در آيات قرآن صفت «عزت» اختصاصاً براي مومن به کار رفته است. عزت حالتي است براي روح که خويش را غالب مي بيند. چه کسي مي ترسد؟ آنکه خود را مغلوب مي نگرد. آنگاه که از جنود نفس که دشمنان دروني اند شکست خورد، از همه موجودات بيروني نيز مي ترسد. امام صادق (ع) فرمودند:« ن المومن يخشع له کل شيء حتي الوحوش و طير السماء » همانا همه موجودات در برابر مومن فروتن هستند، حتي درندگان و پرندگان.
اين اثمر ايماني موجب مي شود که اهل دنيا در تاريخ همواره از اولياي الهي در اضطراب و رعب باشند. اما در ايمان به خدا نيروي خارق العاده اي وجود دارد که نوعي قدرت معنوي به انسان ديندار مي بخشد و در تحمل سختي هاي زندگي او را کمک مي کند و از نگراني، اضطراب و در نتيجه پيامدهاي زيانباري چون افسردگي و خودکشي باز مي دارد.

آسيب هاي دروني
1- پيروي از هواي نفساني: پيروي از هواي نفس به معناي مخالفت با فرمان عقل، شرع و وجدان اخلاقي است. هر گاه کسي آن چه را که به واسطه نور عقل و يا هدايت شرع و وجدان اخلاقي خود نادرست مي داند انجام دهد، قواي ادراکي و قوه عاقله او دچار رکود و ناتواني مي شود و از درک حقايق و حتي روشن ترين حقيقت يعني خداي عالم عاجز مي شود.
«أفرءيت من اتخذ الهه هويه و اضله الله علي علم و ختم علي سمعه و قلبه و جعل علي بصره غشاوه فمن يهديه من بعد الله افلا تذکرون»
معبود قرار دادن هواي نفس به معناي پيروي از هواي نفس است و پيروي از هوا موجب زوال عقل و قوه شناخت انسان است. اميرالمومنان علي(ع) فرموده اند:« الهي شريک العمي» در اين فرمايش گهربار امام هواي نفس را به منزله و همدوش نابينايي معرفي کرده اند و مقصود آن است که هواي نفس قوه شناخت انسان را از بين مي برد. امام در عبارتي ديگر مي فرمايند:«و کم من عقل اسير تحت هوي امير» چه بسيار عقلي که تحت سيطره هواي نفس قرار مي گيرد. وقتي عقل اسير هوا شود، ديگر قادر به انجام وظيفه اصلي خويش که شناخت حقايق و تمييز نيک و بد از يکديگر است، نخواهد بود.
«قاتل هواک بعقلک؛ به وسيله عقلت با هواي خود مبارزه کن.»
اين جمله بيانگر رويارويي همواره عقل و هوا است زيرا همان طور که هواي نفس قواي ادراکي و خرد انسان را ناتوان مي سازد تنها راه مبارزه با هواي نفس، عقل انسان است. با عقل مي توان به جنگ هواي نفس رفت و از پيروي آن پرهيز نمود.
2- رذايل نفساني: صفات پايدار نفس انسان رفتار و تصميم هاي او را تحت تأثير قرار مي دهد. کساني که نفس خود را به فضايل آراسته اند در مقام تصميم گيري و عمل انتخاب شايسته اي دارند و آنان که نفسشان را به رذايل آلوده اند از انتخاب درست در مقام عمل محروم مي مانند؛ عجب و خودپسندي و استکبار از جمله اين رذايل است. بنابراين مهمترين عامل که به معنويت آسيب مي رساند کبر و خودبيني است. شيطان با آن همه عبادات به خاطر همين صفت از درگاه خدا رانده شد.« قال ما منعک الاتسجد ذ امرتک قال انا خير منه خلقتني من نار و خلقته من طين قال فاهبط منها فما يکون لک ان تتکبر فيها فاخرج انک من الصاغرين» ( اعراف: 12-13)
اميرالمومنين(ع) فرموده اند: «العجب يفسد العقل؛ عجب عقل را فاسد مي کند.»
عجب قدرت شناخت صحيح را از بين مي برد و آفت خرد آدمي است. امام علي خطاب به فرزند گرامي خود امام حسن مجتبي (ع) مي فرمايند: «واعلم ان الاعجاب ضدالصواب و آفه الالباب؛ بدان که اعجاب خودپسندي دشمن صواب رأي و سخن درست و آفت خردها است.»
خودخواهي و حب ذات مانع از شناخت صفات رذيله و پذيرفتن عيوب اخلاقي خويش و اعتراف به آن است. بسياري ديده شده که گروهي از مردم در برابر صفات نکوهيده خود در مقام توجيه برمي آيند و خود را فارغ و پيراسته از عيوب و نقايص معرفي مي کنند. امام علي (ع) مي فرمايد: «جهل المرء بعيوبه من اکبر ذنوبه؛ نا آگاهي انسان نسبت به عيوبش از بزرگترين گناهان او است. »
خودپسندي موجب برتري جويي است و اگر کسي دچار اين بيماري نفساني شود، حق پذير نخواهد بود زيرا حب ذات به آنها اجازه نمي دهد حق را بشناسد: «ان الذين يجادلون آيات الله بغير سلطان ايتهم ان في صدور هم الاکبر ما هم ببالغيه فاستعذبالله انه هوالسميع البصير»
در حقيقت آنان که درباره نشانه هاي خدا بي آن که حجتي برايشان آمده باشد به مجادله برمي خيزند در دلهايشان جز برتري خواهي نيست و آنان به مقصود خود از مجادله نخواهند رسيد. پس به خدا پناه جوي زيرا او خود شنواي بينا است.
از آفات معنويت و عبادت غرور است. همه اعتماد سالک بايد به لطف و عنايت حق باشد که:« نرود بي مدد لطف تو کاري از پيش» ، نه به سعي و تلاش خود که کارساز اصلي، جذبه و عنايت حق است، نه تلاش و کوشش سالک. اگر رحمت و عنايت حق نباشد، کوشش سودي نخواهد داشت.
3- ريا: مهم ترين عامل که معنويت را از بين مي برد ريا است که از آن به شک خفي تعبير مي شود يعني اگر تمام شرايط و اعمال مطابق شرع صورت گيرد ولي نيت و هدف غير خدايي باشد، هيچ ارزش ندارد.
ريا عملي است که به انگيزه کسب محبوبيت در نزد مردم صورت مي گيرد؛ در حالي که فاعل آن عمل تظاهر مي کند که انگيزه او جلب رضايت خدا است. کسي که عملي را به منظور جلب توجه و مدح مردم انجام مي دهد ولي چنين تظاهر مي کند که قصد او از انجام آن عمل تقرب پروردگار است، رياکار است. اگر آن عمل عبادت باشد مثل نماز، روزه و حج که شرط قبولي آنها قصد قربت است، عبادت فرد رياکار باطل و عمل او حرام است. ولي اگر آن عمل عبادت نباشد بلکه عمل مباحي باشد که قصد قربت در آن شرط نيست، عمل مذکور خالي از معنويت خواهد بود، ولي از لحاظ فقهي حرام نيست؛ اگر چه باعث نزديکي به خدا نمي شود و حتي انسان را از خداوند دور مي سازد.
ريا در عبادت، رابطه انسان و خداوند را تضعيف مي کند زيرا چنين عملي به منزله بازيچه قرار دادن عبادات و استهزاء خداوند است. پس کسي که عبادتي را از روي ريا انجام مي دهد، از کسي که آن عبادت را ترک مي کند وضعيت بدتري دارد؛ زيرا اگر تارک عبادت، عبادت واجبي را ترک کند مرتکب يک عمل حرام شده است و اگر ترک عبادت مستحب نمايد عمل حرامي انجام نداده است در حالي که عبادت کننده رياکار، در صورتي که عبادت واجب را از روي ريا انجام دهد دو عمل حرام را مرتکب شده است: نخست ترک واجب کرده است و ديگر آن که مرتکب استهزاء خداوند شده است. اگر حتي آن عبادت مستحب باشد باز هم خداوند و عبادت او را به استهزاء گرفته است که عملي بسيار زشت تر است.
رابطه انسان با ديگران نيز در اثر ريا خدشه دار مي شود چرا که گويي انسان رياکار به مکر و فريب ديگران روي آورده است و چنين کاري در واقع خروج از معيارهاي اخلاق اجتماعي است. در نتيجه به طور کلي مي توان گفت رياکاري باعث تزلزل روابط انساني و اجتماعي است. ريا هم قلب انسان رياکار را تيره مي کند و مانع رشد و کمال او مي شود و هم روابط اجتماعي را آسيب پذير مي سازد؛ زيرا باعث از بين رفتن حست اعتماد در جامعه مي شود و انسان ها را دچار سوء ظن مي سازد.
هدف ريا کار جلب منفعت و يا دفع ضرر است او براي جلب نظر و رضايت مردم، رضايت خداوند را ناديده مي گيرد پس رياکار در اعتقاد به توحيد افعالي دچار تزلزل و گمراهي شده است.

آثار ريا
ريا موجب دوري از معنويت و نابودي عمل است. انسان را از خدا دور مي کند زيرا رياکار از قدرت خداوند غافل مي شود و کسي که عملي را براي غير خدا انجام دهد پاداش آن را نيز بايد از غير خدا طلب کند و غير خدا از دادن پاداش ناتوان است. خداوند در روز قيامت به رياکاران مي گويد: پاداش کارهايتان را از کساني طلب کنيد که براي آنها کار کرده ايد. پس بنگريد که آيا در نزد آنها پاداشي براي شما وجود دارد؟
پيامبر اکرم (ص) فرمود: «لايقبل الله تعالي عملاً فيه مثقال ذره من رياء»
خداوند عملي را که در آن ذره اي ريا باشد نمي پذيرد.
« من عمل لغيرالله و کله الله الي عمله يوم القيامه؛ کسي که براي غير خدا عمل کند خداوند او را در روز قيامت به عملش وا مي گذارد.»
در روايتي از امام صادق (ع) آمده است:« کل رياء شرک، انه من عمل للناس کان ثوابه علي الناس و من عمل لله کان ثوابه علي الله؛ هر ريايي شرک است کسي که براي مردم کار کند پاداش او برعهده مردم است و کسي که براي خدا کار کند پاداش او بر خدا است.
اگر رياکار در جلب نظر مردم موفق شود و تا مدتي مردم از او به نيکي ياد کنند به تدريج از خدا غافل تر مي شود و گمان مي کند که اين خود اوست که مي تواند نيک نامي را براي خودش فراهم آورد. غافل از آن که خداوند ستارالعيوب، زشت کاري و رياکاري او را پوشانده است. اين غفلت موجب مي شود او در ارتکاب اين گناه اصرار ورزد و تيرگي قلب خود را افزايش دهد.

درمان ريا
موثرترين درمان ريا، بازنگري در عقيده نسبت به خداوند است. اگر فرد رياکار به يادآورد که فقط خداوند، عالم و قادر علي الاطلاق است و ديگران هيچ علم و قدرتي از خود ندارند، در خواهد يافت که فقط خداوند از نيکي ها و بدي هاي نيت و عمل او آگاه است و فقط او قادر است منافع بنده خويش را تأمين و ضررها را از او دفع نمايد. پس به جاي توسل به مخلوقات ناتوان به خداوند واجب الوجود قادر مهربان روي مي آورد و رفاه و نيک نامي و سعادت دنيا و آخرت را از او مي خواهد؛ چرا که هر موجودي غير از خداوند متعال ضعيف است.
«ان الذين تدعون من دون الله لن يخلقوا ذبابا و لوا اجتمعواله و ان يسلبهم الذباب شيئاً لا يستنقذوه منه ضعف الطالب و المطلوب» ( حج: 73) ؛ کساني را که جز خدا مي خوانيد هرگز حتي مگسي نمي آفرينند، هر چند براي آفريدن از آن اجتماع کنند و اگر آن مگس چيزي از آنان بربايد نمي توانند آن را بازپس گيرند. طالب و مطلوب هر دو ناتوانند.
يکي ديگر از راه هاي مبارزه با ريا، توجه رياکار به آثار سوء ريا است و اين که دريابد حاصل رياکاري چيزي جز تيرگي قلب، دوري از خدا، نابودي عمل، حسرت آخرت و بي بهرگي از همنشيني با مومنان نيست. براي مثال رياکاران در ذهن خود عالم آخرت را ترسيم کنند و تصور کنند که انسان هاي گناهکار هم از آنان وضعيت بهتري دارند در حالي که رياکاران در زمره مشرکان و خلد در عذاب هستند، گناهکاران از عذاب شرک ورزي در امان هستند و اميد رهايي دارند و يا اين که تصور کنند انسان هاي مخلص، با زحمت کم به پاداش فراوان دست يافته اند و آنان با عمل بسيار، چيزي جز عذاب نمي بينند. تصور اين صحنه هاي حسرت بار مي تواند فرد را از رياکاري باز دارد.
راه ديگر درمان رياکاري، آگاهي و توجه به پاداش عظيم اعمال خالصانه است. اگر کسي مقام مخلصان را بداند، انگيزه او در کسب مقام اخلاص بيشتر مي شود و به جاي تلاش رياکارانه خواهد کوشيد مراتب اخلاص خويش را بيفزايد.

آسيب شناسي معنويت ديني در جهان معاصر
همه اديان- با در نظر داشتن جنبه وحياني آنها- در فضاي ترديد، تحقيق، بحث و پرسش و پاسخ آزادانه شکل گرفته اند و اين جريان سيال ابراز آرا درباره مقولات ديني، سال ها و بلکه سده ها پس از پايان رسالت پيامبر آن دين ادامه داشته است. متأسفانه بر اثر عوامل تاريخي و ديني، خواسته يا ناخواسته، اين فضاي سيال و مطبوع تعقل و خردورزي موثر و نتيجه بخش، تبديل به فضايي منجمد شد که گرچه بحث و گفت وگوي ديني در آن ظاهراً جريان دارد و حتي يک ارزش ديني نيز محسوب مي گردد، اما به غير از موارد خاص و معدود، اثربخش نبوده و بيشتر در جهت تبيين و توجيه مباحثات ديني گذشتگان صورت مي پذيرد. به عبارت ديگر، آنچه که امروز غالباً به عنوان معنويت مطرح است، معنويت اطلاعات است، در حالي که نوع مطلوب معنويت که در اديان و گفتار پيامبران مورد نظر بوده است، معنويت خلاق است.
منظور از معنويت خلاق، معنويتي آگاهانه است که فرد با تحقيق و با تلاش خود به آن دست مي يابد هر چند که ظاهر آن تفاوتي با گونه هاي ديگر نداشته باشد.
يک دليل مطلوب بودن معنويت خلاق، کلام خداوند در کتب آسماني از جمله تورات است. خداوند درباره آفرينش آدم مي فرمايد: او را به شکل معنوي خود- خدا- آفريد. از آنجا که خداوند خود مظهر خلاقيت و آفرينش است و انسان را نيز به شکل خود آفريده ، از او انتظار دارد که تا حد ممکن، خود را به صفات الهي نزديک گرداند و مهم ترين صفت خداوند، خلاقيت او است. اين انسان براي خلاق بودن نيازمند ترديد و پرسش و پيشنهاد است.
داستاني در ادبيات فارسي تحت عنوان موسي و شبان ذکر شده که در آن، چوپاني ساده انديش در خيال خود براي خداوند لباسي مي دوزد و کفشي زيبا به پايش مي کند. خداوند رضايت خود را از همين ذهن معنوي خلاق چوپان - هر چند ساده انگارانه و دور از واقعيت باشد- به موسي اعلام مي کند.
متأسفانه امروز اغلب به اشتباه، نشان مذهبي بودن انسان را مطيع بودن او مي دانند و معنويت اطاعت را ترجيح مي دهند، نوعي از معنويت که مومنين همه يکرنگ، يک فکر و عموماً بدون پرسش هستند و اگر هم پرسشي مي کنند، فقط در جهت اضافه شدن دانش است و نه تغيير روش و شرايط. اين روند ظاهر گرايانه، گاه به وضعي منجرمي شود که رياکاري به يک ارزش تبديل مي گردد، انساني که مالامال است از دغدغه هاي ديني و ابهام هاي متعدد، تنها براي رضايت جمع و عالمان دين، تظاهر به اطاعت مي کند و کاملاً از معنويت موردنظر خداوند دور مي شود. از مشکلات آموزه هاي متداول ديني آن است که الگوهاي معرفي شده ديني، چنان پاک و منزه و عاري از خطا نمايانده مي شوند که ظاهراً موجوداتي استثنايي و مافوق روند عادي آفرينش هستند و همان مشکل همچنان برجاي مي ماند که الگوهايي آسماني و نه زميني به عامه معرفي مي شوند.

نتيجه گيري
ما به عنوان انسان عصر پسامدرنيسم، به هر ديني که از اديان ابراهيمي پايبند باشيم، چه بخواهيم چه نخواهيم، از يک فاصله تاريخي با زمان نزول کتب مقدس و حيات پيام آوران الهي، برخورداريم. مثلاً يک مسيحي امروزي 2007 سال و اندي و يک مسلمان معاصر 1428 سال و اندي از زمان حيات پيامبران خدا (صلوالله عليهم اجمعين) و نزول کتب مقدس فاصله زماني دارد. اگر از ما سوال کنند که مبناي اعتقادتان به پيامبران و کتب گذشته چيست؟ آنها که از شما غايب شده اند؟ مهمترين مبناي مشروعيت و حجيت کتب مقدس ارائه «توجيه معرفتي» پيرامون «عالم غيب» يا «ماوراء الطبيعه» (متافيزيک) است.
کليد شناخت معنويت کتب مقدس، معرفت شناسي عالم غيب از ديدگاه آنها است. بنابراين استخراج نظام ماوراء الطبيعه کتب مقدس اديان ابراهيمي، مهمترين گام در ارائه معنويت متعالي اين اديان است و پس از اين استخراج، مقايسه اين نظام ها، ضروري است که موضوع گفتمان اديان قرار گيرند و هر نظامي که از مشخصات معنوي و به روزتر و جديدتر برخوردار بود، تبعيت شود تا از اين طريق بتوان زمينه ساز گفتماني بسيار سازنده و مفيد و نشاط بخش را فراهم کرد و نيازهاي معنوي مخاطب عصر مدرن را نيز به خوبي پاسخگو بود.
نکته بسيار مهم در معرفت شناسي معنويت کتب مقدس اديان الهي، توجه به آسيب شناسي معرفتي آن است. مهمترين مبناي آسيب شناختي معنويت کتب مقدس اديان براي تحقق صحيح يک گفتمان سازنده، توجه به فرآيند شيطاني «دنيوي کردن مفهوم معرفت» در عصر حاضر است که ريشه يابي تاريخي اين فرآيند، در امر آسيب شناسي معنويت، بسيار حياتي است و خود تحقيقي مفصل مي طلبد.

نويسنده:محمدعباسقلي پور
 
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر