چاردیواری واقعا اختیاری نیست
صدای شیعه: نگاهی به سخنرانی رهبر معظم انقلاب اسلامی در جمع دانشجویان خراسان شمالی که مهر سال 91 انجام شد، از حساسیت ایشان در این حوزه حکایت دارد.
ایشان در این دیدار تأکید کردند پیشرفت در علم و صنعت و اقتصاد و سیاست که بُعد ابزاری تمدن اسلامی را شکل میدهد.
وسیلهای است برای دستیابی به سبک و فرهنگ صحیح زندگی و رسیدن به آرامش، امنیت، تعالی و پیشرفت حقیقی.
در هر برداشتی (چه مادی و چه معنوی) از مفهوم توقفناپذیر پیشرفت، سبک زندگی، رفتار اجتماعی و شیوه زیستن اهمیت فراوانی دارد.
رهبر انقلاب برای تبیین بیشتر اهمیت سبک زندگی به تشریح جایگاه آن در تمدن نوین اسلامی پرداختند و 20 پرسش اساسی در این حوزه مطرح کردند که یکی از پرسشهای مطرح شده از سوی مقام معظم رهبری این بود که «الزامات زندگی آپارتماننشینی چیست و آیا رعایت میشود؟»
در این گزارش به ابعاد این موضوع مهم که در بسیاری از مواقع به چالش اساسی خانوادهها تبدیل شده و آرامش را از آنها گرفته پرداختهایم.
اندر حکایات آپارتماننشینی
آلبوم مادربزرگم را که ورق میزنم، دیدن عکسهای سیاه و سفید خانوادگی و یادگاریهای قدیمی سالهای کهن، خاطراتی را تازه میکند که انگار هیچ وقت تکرار نخواهند شد: «این اتاق آذر خانم است همین که چادر گلگلی به سر دارد، پسرش هم زیر چادرش قایم شده!
خدا رحمت کند، شوهرش از داربست افتاد و جوانمرگ شد، تا سالها پس از مرگ شوهر، در همین اتاق مثل یک شیرزن زندگی کرد و از این تکپسر، یک آقای مهندس ساخت.
بعدها همین پسر به جبران جوانی از دست رفته مادرش، خانهای راحت و امروزی برای او خرید و پس از سالها این اتاق را به صاحبخانه تحویل داد.
صاحبخانه خوبی داشتیم، باید عکسش را داشته باشم مادر جان» ... آن وقت یکی دو ورق میزد و با انگشتان لرزانش حاج علی صاحب خانه را نشان میدهد.
«این خانمی که کنار من ایستاده عصمت خانم است، یادش بخیر! وقتی همسرش عکاسی باز کرد، با دوربین و دم و دستگاهش به خانه آمد و این عکس یادگاری را برایمان انداخت.
نمیدانست روزی همگی از هم جدا میشویم و از آن حیاط و حوض و اتاقها همین چند عکس باقی میماند، نمیدانست روزی آن خانه هم تبدیل به یک ساختمان بیقواره چند طبقه میشود!»
به اینجا که میرسد آلبوم عکس را میبندد و از آن خانه و حکایتهایش میگوید: «انگار همین دیروز بود. ما چهار خانواده بودیم، هر کدام یک اتاق داشتیم، یک صاحبخانه و سه مستاجر، اما حقیقت این بود که اصلا صاحبخانه و مستاجر معنا نداشت.
ما یک خانواده شده بودیم که همیشه از حال و احوال هم خبر داشتیم، نه اینکه فکر کنی به کار هم فضولی میکردیم، بلکه برای هم دلسوز بودیم.
همین آذر خانم مثل خواهرمان بود، نمیگذاشتیم بار زندگی کمرش را خم کند، حسابی هوایش را داشتیم.
یک حوض بزرگ وسط حیاط بود که دورش را پر از گلدان شمعدانی کرده بودیم، عصرها کنار باغچه، آنجایی که درخت سایه میانداخت گلیمی پهن میکردیم و دور هم چای و میوهای میخوردیم.
حالا هر کداممان یک گوشه این کلانشهر در یک واحد کوچک آپارتمانی روزگار پیریمان را میگذرانیم، نه اسم همسایه بالا و پایین را میدانیم و نه حتی با هم سلام و علیکی میکنیم.
انگار مهر و معرفتهای قدیمیمان را در همان ساختمانهای کلنگی قدیمی، با خاک یکسان کردیم!»
مادربزرگ که از خاطرات شیرینش با همسایهها میگوید من هم به یاد حکایتهای تلخ ساختمان خودمان میافتم، چه فاصله عمیقی میان ماست.
راست میگوید من هیچ کدام از ساکنان ساختمانمان را نمیشناسم، فقط میدانم که مدیر ساختمان در واحد 5 زندگی میکند، آخر باید یکی باشد که از دست سروصدای واحد 3، از مهمانهای گاه و بیگاه واحد 2، از بچههای همسایه بالایی که مدام بالا و پایین میپرند.
از راهروهای گرد و خاک گرفته و شوی لباس و لوازم آرایش واحد 4 شکایت کنم! انگار آپارتماننشینی هم از همان پیشرفتهایی است که خودش آمده و فرهنگش نه!»
نمیدانم این ضربالمثل «چاردیواری اختیاری» را چه کسی به زبان فارسی راه داد. اصلا بد نیست یک توضیحی از این ضربالمثل را ضمیمهاش کنیم یا مدیران ساختمان یک کارگاه آموزشی برای ساکنان آپارتمانها و برجها برگزار کنند.
تا حداقل این جمله قصار! در جا و مکان خودش به کار رود. آخر وقتی دیوار خانه شما با دیوار واحد بغلی و همسایه طبقه بالا و طبقه پایین مشترک باشد، دیگر صدای جاروبرقی و تلویزیون در ساعت 10 شب یا لرزش ماشین لباسشویی که نیمهشب لباسها را به قیمت لرزاندن چهار ستون خانه خشک میکند.
یک اتفاق مشترک و همگانی محسوب میشود که به تمام ساکنان ساختمان مرتبط خواهد بود نه یک چاردیواری. اینجاست که باید به خودمان یادآوری کنیم که هرچیزی آدابی دارد بهویژه آپارتماننشینی!
ارتباطات در حد صفر
هرچند هنوز در برخی از آپارتمانها ارتباطهای گرم و صمیمانه تاحدودی وجود دارد، اما این رسم روز به روز در حال کمرنگتر شدن است.
خانم بابایی بانویی میانسال است که در یک ساختمان چهار طبقه ساکن است. او میگوید: «تمام ساکنان ساختمان مالک هستند و به همین خاطر هم برای هزینهها و تعمیرات ساختمان چیزی کم نمیگذارند علاوه بر این، ما چهار خانواده با هم روابط خوبی داریم.
نه اینکه رفت و آمد خانوادگی داشته باشیم، اما از حال و احوال هم باخبریم اگر کسی به سفر برود همسایگانی که در ساختمان حضور دارند هوای خانه او را دارند، علاوه بر این به باغچه و گلدانها و فضای مشاع خانه رسیدگی میشود.
در عوض دختر خودم که ازدواج کرده و زندگی مستقلی دارد، همیشه از روابط سرد میان همسایهها ناراحت است.
آنها حتی مدیر ساختمانشان را هنوز ندیدهاند، گویا هزینه شارژ و باقی قبوض پس از محاسبه به همراه شماره حساب مدیر ساختمان روی تابلو زده میشود و عملا همان جلسات گاهبهگاه آپارتمانی هم وجود ندارد.
دخترم میگوید هیچ همسایهای با دیگری آشنا نیست.» به نظر خانم بابایی وقتی ساکنان یک آپارتمان مستاجر باشند به دلیل سکونت موقتی کمتر به فکر رضایت همسایگان و رسیدگی به امور ساختمان میافتند و چون مسئولیتی در قبال ساختمان ندارند کمتر هم به فکر رعایت برخی اصول هستند.
حکایتهای موجر و مستاجر
البته گاهی داستانهای مستاجر و صاحبخانه از سوی مستاجران هم سبب اعتراض و ناراحتی است. آقای حسینی یکی از همین معترضان است.
او میگوید من و همسرم هر دو شاغلیم بیشتر حقوقمان را برای هزینه اجاره و شارژ میدهیم، اگر کولر یا شوفاژ خراب شود خودمان هزینه تعمیرش را میدهیم، اگر بخواهیم خانه را نقاشی کنیم باید با پول خودمان این کار را انجام دهیم.
ضمن اینکه حتی هزینه تعویض لامپهای مشاعات با ما حساب میشود. انگار باید هزینه تعمیرات ساختمان تا چند سال پس از سکونت ما در این خانه توسط من و همسرم تامین شده باشد.
آن وقت میگویند «اجارهنشینی، خوشنشینی!» کدام خوشنشینی؟! از آن طرف هم موجرها کم مشکلات ندارند در مواجهه با مستاجرانی که نمیخواهند حقوق خود را بشناسند و براساس قانون عمل کنند.
دیوارهای کاغذی نازک و صداهای خشن کلفت
یکی از معمولترین اعتراضات همسایگان در یک آپارتمان، مربوط به همین مقوله سروصداست. سیمین صائبی بانویی 43 ساله و سرپرست خانوار است که با دو دخترش در یک واحد آپارتمانی 50 متری زندگی میکند.
میگوید: دیوار اتاقخواب فرزندانم با آشپرخانه همسایه مشترک است، با هر بار باز و بسته شدن شیر آب یا کشوهای کابینتها بچهها بیدار میشوند.
صدای موسیقی و تلویزیونشان هم که همیشه در خانه ما میآید. از آن بدتر روزی است که زن و شوهر بر سر موضوعی با هم مجادله کنند؛ آن وقت انگار این دعوا وسط خانه ما اتفاق میافتد.
در دعوا هم که حلوا خیرات نمیکنند، دوست ندارم دختران نوجوانم این حرفها را بشنوند و دربارهاش نظر بدهند.
این رفتار بعدها مقدمه فضول بار آمدن میشود. یک بار این موضوع را به آقای همسایه گفتم. فکر میکردم حقش است که بداند حریم خصوصیاش در منزل ما چندان معنایی ندارد.
اما او در پاسخ حرفهایم گفت: خانم شما زیادی آرام هستید، فکر میکنم به خاطر نبود همسر و پدر بچههاست!
مصرف بیرویه منابع و تضییع حق همسایگان
متاسفانه مشکل فراگیری که در بسیاری از آپارتمانها وجود دارد عدم پرداخت شارژ توسط عدهای از ساکنان است که عملا پول خدمات، آب و گازشان به دوش سایر همسایگان و در بیشتر مواد به دوش مدیر ساختمان و مسئول پرداختها میافتد.
در برخی دیگر از ساختمانها هم مشکل مصرف بیرویه منابع مشترک باعث تضییع حق همسایگان میشود.
کارهایی مثل شستشوی فرشها و پتوها، استفاده از برق مشترک برای مصارف شخصی، اشغال کردن راهرو با جاکفشی یا نامرتب رها کردن کفشها در راهروها و... از همین قبیل اموری است که حتی اگر با سکوت و تواضع دیگر همسایگان همراه باشد به صورت شرعی و قانونی مشکل دارد.
یک مدیریت پردردسر
اگر بیشتر مردم دوست دارند در حرفه خودشان مدیر شوند، در عوض مدیریت ساختمان از همان مسئولیتهای پردردسری است که خیلیها از آن فرار میکنند.
بسیاری از مدیران ساختمان به دلیل همکاری نکردن همسایگان در پرداخت هزینهها و رعایت نکردن قوانین سادهای از قبیل ساعت بیرون گذاشتن زبالهها، استفاده شخصی نکردن از فضای مشاعات، جمع کردن کفشهای جلوی در خانهها و... با دیگر ساکنان دچار مشکل میشوند.
آقای مرحمتی، مدیر یک ساختمان ده طبقه است که به خاطر عدم همکاری همسایگان تا به حال هزینههای زیادی را از حساب شخصیاش پرداخت کرده است.
او میگوید: برخی از واحدهای ساختمان ما خالی هستند، اما برای پرداخت هزینههایی مثل طرح آب و فاضلات (اگو) که رقم نسبتا سنگینی بود، صاحبان خانهها با مدیریت همکاری نکردند.
تا اینجا بیش از 4 میلیون از حساب شخصی پرداخت کردهام تا ساختمان بدهی نداشته باشد، اما هیچ کدام از مقروضان احساس مسئولیت نمیکنند.
حتی از آنها خواستهام تا به صورت اقساط این بدهی را پرداخت کنند، اما هر ماه میگویند از ماه بعد پرداخت خواهند کرد.
با این شرایط هیچ کدام از 9 واحد دیگر حاضر نمیشود مدیریت را از من تحویل بگیرد و به امور ساختمان بپردازد.
یک پارکینگ و این همه دردسر
از بین فضای مشاعات، پارکینگ پرداستانترین بخش آپارتمان است. از جای پارک اشتباهی اتومبیلها، قرار دادن وسایل انباری، دوچرخه، سهچرخه بچههای خردسال، کارتن وسایل جهیزیه
عروس خانم تازهوارد و وسایل ورزشی بلااستفاده گرفته تا تعمیرات و نظافت فضای پارکینگ مثل چکه کردن سقف و روغنهای سیاه ریخته شده در کف پارکینگ از مسائل معمول آپارتمانهای بزرگ است.
در کنار تمام این مشکلات چند سالی است که پارکینگها چند وقت یک بار نقش تالار عروسی را هم به عهده دارند.
هر خانوادهای که دختر یا پسرش را داماد میکند به محض اتمام ساعت سالن عروسی راهی پارکینگ خانه زوجین میشوند و با یک ارکستر پرسروصدا و موزیک و رقص نور و جیغ و هلهله، خواب و استراحت بر تمام ساکنان آن آپارتمان و آپارتمانهای مجاور حرام میشود.
مشکلات خاص در طبقه اول
بسیاری از ساکنان طبقه اول معتقدند که حقشان ضایع میشود. در یک ساختمان پنج شش طبقه، آن کسی که ساکن طبقه اول است میگوید بدون اینکه از آسانسور یا پمپ آب استفاده کند مجبور است هزینه تعمیرات و سرویسدهی آنها را تقبل کند.
ضمن اینکه سروصدای ناشی از پمپ آب هم مخل آسایش ساکنان طبقه اول میشود. رفت و آمدهای زیاد در طبقات اول همیشه راهروهای آنجا را کثیفتر میکند بهخصوص در فصلهای بارانی و برفی که معمولا پلههای طبقات پایین پر از آب و گل میشود.
سروصدای ناشی از عبور و مرور، صدای برخورد در خانه و پارکینگ، صدای بازی بچهها در حیاط هم که جای خود را دارد.
در کنار تمام این مسائل هر همسایهای که کلیدش را در خانه جا بگذارد یا ریموتِ در پارکینگ را نداشته باشد برای درخواست باز کردن در، زنگ طبقه اول را میزند، علاوه بر این ماموران برق، آب، گاز، پست و تبلیغات هم طبق عادت زنگ طبقه اول را میزنند.
تازه در کنار تحمل تمام این دردسرها هر وقت صحبت از طبقات میشود همه میگویند «شما که راحتید اگر آسانسور خراب شود این ما هستیم که دیگر نمیتوانیم رفتوآمد کنیم!» تازه این همان آسانسوری است که ما هم هزینه تعمیراتش را باید بپردازیم!
شیما نادری
منبع: جام جم آنلاین
انتهای پیام