( 0. امتیاز از )

صدای شیعه: یکی از مواردی که در اذهان عمومی و در طول تاریخ، بسیار بر روی آن سرمایه‌گذاری شده است، ایجاد شبهه در ذهن عامه مردم و خصوصاً خانم‌هاست که سعی می‌شود به جامعه قبولانده شود اسلام در موارد متعدد به زنان ظلم کرده است.

مواردی از قبیل: سرپرستی مرد بر زن، ارث، شهادت و گواهی دادن، زن را دارای عقل و دین و سهم ناقص دانستن، تفاوت زن در عقاید و اخلاق و فقه با مرد، مخاطب قرار دادن جنس مذکر در قرآن و روایات، واجب بودن حجاب، ولایت مرد بر زن، محروم بودن زن از مناصبی مانند مرجعیت دینی و قضاوت، جایز بودن کتک زدن زن، امر به مشورت کردن با او و مخالف آن عمل نمودن، نهی از تحصیل و... مرتباً تکرار می‌شود تا در اعتقادات جامعه اسلامی خلل وارد کند.

حضرت آیت‌الله العظمی سید محمدصادق روحانی (مدظله العالی) در پاسخ به استفتائی در این زمینه و به طور اختصار مواردی را پاسخ داده‌اند که در کتاب دو جلدی اجوبة المسائل (فی الفکر و العقیده و التاریخ و الاخلاق) ایشان به چاپ رسیده است. نظر به اهمیت موضوع، در ادامه ترجمه پاسخ‌های معظم له را منتشر می‌کنیم.

دفتر حضرت آیت الله العظمی روحانی دام ظله

بخش استفتائات

******

باسمه جلت اسمائه؛

با بیان نکات ذیل به بعضی شبهات درباره جایگاه زن در اسلام، به اختصار پاسخ می‌دهیم:  

 

اول: قیمومیت؛

 سرپرستی به معنای مدیریت امور مربوط به محل سکونت و پرداخت هزینه‌های معیشت خانواده، زن، فرزندان و امثال این امور است. البته اسلام حق سرپرستی به این معنا را نیز به طور مطلق برای جنس مرد قرار نداده، و به همین دلیل ـ مثلاً ـ برادر بر خواهر، و پسر بر مادر قیمومیت ندارد، بلکه این سرپرستی تنها بر زوج در خصوص زوجه ثابت است و دلیل آن هم کاملاً روشن است؛ چون انسجام خانواده، اساس انسجام جامعه است و انسجام خانواده تنها با وجود یک سرپرست در آن محقق می‌شود. قیمومیت به قدرت، توان و غلبه بیشتر عقل بر احساس نیاز دارد و همین مسأله باعث می‌شود مرد ـ به خاطر نوع آفرینش جسمی و روحی‌اش ـ در قیمومیت بر خانواده بر زن اولویت داشته باشد.

 

دوم: ارث؛

 ابن ابی العوجاء از امام صادق (علیه‌السلام) پرسید: چرا زنان بیچاره یک سهم از ارث می‌گیرند اما مردان دو سهم؟ آن حضرت پاسخ فرمودند: «زن نه وظیفه جهاد دارد، نه پرداخت نفقه و نه دیه خطای خویشان بر عهده اوست. اینها بر عهده مردان است و این امر باعث شده تا زن یک سهم داشته باشد و مرد دو سهم» (1).  

منظور امام (علیه‌السلام) این است که با توجه به اینکه مرد شرعاً به مهریه زن، و پرداخت هزینه‌های مربوط به فرزندان، همسر و والدین سالخورده موظف شده است و زن چنین مسئولیتی ندارد، مرد سهم بیشتری از ارث می‌برد تا مناسب با حجم مسئولیت زیادی که دارد باشد.

 

سوم: شهادت و گواهی زن؛

 درباره شبهه اینکه شهادت زن نصف شهادت مرد حساب می‌شود باید گفت بسیاری از کسانی که به این شبهه دامن می‌زنند حتی به خودشان زحمت نداده‌اند احکام اسلام را بررسی نمایند؛ چرا که شهادت زن ـ از نظر دین اسلام، همان‌طور که ما در مبحث «الشهادات» فقه الصادق به تفصیل درباره آن سخن گفته‌ایم ـ همیشه نصف شهادت مرد محسوب نمی‌شود و تنها در برخی موارد چنین است. یعنی در بعضی موارد، مانند شهادت بر بکارت یا ثیب بودن، مطلقاً شهادت زن را می‌پذیریم و در برخی موارد هم به صورت مطلق نمی‌پذیریم. همان‌طور که در بعضی موارد هم هرچند شهادت او نصف شهادت مرد به شمار می‌آید مثل وصیت تملیکیه ـ در صورتی که شاهدی جز او نباشد ـ شهادت زن چیزی را اثبات می‌کند که شهادت مرد اثبات نمی‌کند. این به معنای آن است که ارزش شهادت مرد از ارزش شهادت زن بیشتر نیست و گرنه شارع گواهی زن را در بعضی موارد نمی‌پذیرفت. قابل ذکر است شارع مقدس در برخی موارد اعتباری برای شهادت مرد قائل نیست.

 

چهارم: روایات در رابطه با نقصان عقل، دین و سهم؛

 درباره شبهه نقصان عقل، دین و سهم زن، روایات متعدد در این زمینه روشن ساخته که این امور با کمال تکوین و تشریع منافاتی ندارد؛ چون منظور از نقصان عقل غلبه جنبه احساسی و عاطفی در زنان است که از ویژگی‌های زن است. منظور از نقصان دین نیز نماز نخواندن و روزه نگرفتن او به دلیل عذر شرعی است. منظور از نقصان سهم نیز کم‌تر بودن ارث او از مرد است.

 

پنجم: تفاوت در مسائل اعتقادی و اخلاقی و فقهی؛

 تفاوت بین زن و مرد در مسائل اعتقادی و اخلاقی در دین ثابت نشده است اما دلیل اختلاف در برخی مسائل فقهی اختلاف در نوع آفرینش زن و مرد است که لازمه انسجام هستی و زندگی است. بنابراین مثلاً با توجه به زیبایی سرشت زن ـ که نظام آفرینش چنین اقتضا می‌کند ـ حکم الهی هم بر اساس همین مسأله نازل شده و شارع حجاب را برای زن واجب کرده نه مرد. یا مثلاً با توجه به طبیعت بسیار عاطفی زن، حکم شرعی هم بر همان اساس نازل شده و حق حضانت از فرزندان تا دو سال به زن داده شده است نه به مرد.

 

ششم: رویکرد مردانه نصوص دینی؛

 قائلان به ادعای مردانه بودن نصوص دینی، یکی از دو معنای زیر را مدنظر دارند:

الف: مورد خطاب بودن مردان و نه زنان

ب: اذعان متون دینی به ناقص بودن زن

 قول صحیح آن است که هر دوی این تفاسیر باطل و نادرست است. و تبیین آن به شرح ذیل است:

 الف: کسی که در خطابات شرع ـ کتاب و سنت ـ تحقیق کرده باشد، درمی‌یابد که اکثر این خطاب‌ها به عموم مؤمنین (هم مرد و هم زن) است و خطاب‌ صرفاً مختص مردان نیست. مثل این سخن خداوند که می‌فرماید: «یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا اتَّقُوا اللهَ وَابْتَغُوا إِلَیهِ الْوَسِیلَةَ» (2). یا بعضی آیات که به صراحت خطاب به زنان و مردان بیان شده است: «وَمَنْ عَمِلَ صَالِحاً مِن ذَکَر أَوْ أُنثَى وَهُوَ مُؤْمِنٌ فَأُولئِکَ یدْخُلُونَ الْجَنَّةَ» (3). یا آنجا که می‌فرماید: «إِنَّ الْمُسْلِمِینَ وَالْمُسْلِمَاتِ وَالْمُؤْمِنِینَ وَالْمُؤْمِنَاتِ وَالْقَانِتِینَ وَالْقَانِتَاتِ وَالصَّادِقِینَ وَالصَّادِقَاتِ وَالصَّابِرِینَ وَالصَّابِرَاتِ وَالْخَاشِعِینَ وَالْخَاشِعَاتِ وَالْمُتَصَدِّقِینَ وَالْمُتَصَدِّقَاتِ وَالصَّائِمِینَ وَالصَّائِمَاتِ وَالْحَافِظِینَ فُرُوجَهُمْ وَالْحَافِظَاتِ وَالذَّاکِرِینَ اللهَ کَثِیراً وَالذَّاکِرَاتِ أَعَدَّ اللهُ لَهُم مَّغْفِرَةً وَأَجْراً عَظِیماً» (4).

 ب: آن دسته از خطابات شارع که نقصان زن از آنها برداشت می‌شود، خطابات متشابه است و می‌توان آنها را با روایات دال بر احترام شارع به جنس و جایگاه زن توجیه کرد. البته برخی افراد از سخنان پیامبر (صلی‌الله‌علیه‌وآله) که می‌فرمایند: «زنان دام‌های شیطان هستند» (5)، این‌گونه برداشت می‌کنند که زن موجودی فاسد است در حالی که دلالت روایت فقط این است که زن ـ به دلیل برخوردار بودن از زیبایی‌ها ـ یکی از راه‌های وسوسه‌ای هست که شیطان برای به گناه انداختن دیگران از آن استفاده می‌کند.

 

هفتم: ولایت مرد بر زن؛

 در دین سخنی مبنی بر ولایت مطلق مرد بر زن وجود ندارد و تنها مطلبی در خصوص ولایت پدر یا جد پدری بر دختر باکره، آن‌ هم فقط در خصوص مسأله ازدواج اوست؛ البته همین حد را هم  برخی بزرگان شیعه (قدست اسرارهم) به آن قائل هستند، هر چند ما با این نظر مخالف بوده و عقیده داریم که پدر حتی در مسأله ازدواج هم بر دختر باکره رشیده، ولایتی ندارد، با این حال، احتیاطی که شایسته است ترک نشود، کسب اجازه از پدر و مشورت با اوست؛ چون مشارکت پدر در تصمیم ازدواج دخترش ـ غالباً ـ به مصلحت و در خوشبختی و سعادت دختر مفید و مؤثر است اما این مسأله کوچک‌ترین نقصی برای زن شمرده نمی‌شود.

 

هشتم: محرومیت زن از برخی مناصب؛

 منع زن از بعضی مناصب به این دلیل است که برخی از مناصب ـ مانند قضاوت ـ با طبیعت زن سازگار نیست؛ چون به جدیت و تحکم و دوری از احساسات نیاز دارد و این خصوصیات تنها در مرد جمع می‌شود. برخی مناصب دیگر ـ مثل مرجعیت تقلید ـ هم با سایر قوانین دین سازگاری ندارد؛ زیرا از نظر اسلام زنان نباید با مردان اختلاط داشته باشند و مرجعیت تقلید ایجاب می‌کند که زن با مردان نامحرم مستمر معاشرت داشته باشد. به همین دلیل شارع به منظور حفظ اهداف تشریعی خود، زن را از این منصب منع کرده است. این امر دلالت بر کمال و عظمت شرع دارد که علی‌رغم تعدد قوانین، همه آنها با هم مرتبط و منسجم است.

 

نهم: کتک زدن زن؛

 اجازه کتک زدن به معنای نقص جنس زن نیست؛ چون حکم فقط و فقط درباره زن ناشزه ناسازگار و مستکبر وضع شده است. چنین زنی گناهکار و قابل مجازات است. این مسأله در مورد مرد گناهکار هم کاملاً صادق است؛ یعنی او نیز برای گناهش مجازات می‌شود بی‌آنکه این مسأله نقصی برای جنس مرد محسوب شود. و اینکه این حق به مرد داده شده نه به زن، بدین معنا نیست که زن از این حق محروم است، بلکه این حق از طریق حاکم شرع برای او ثابت است؛ زیرا زن ـ به دلیل زنانگی لطیفش ـ معمولاً قادر نیست حق مذکور را در قبال همسرش که ـ به دلیل طبیعتش ـ قوی و خشن است، به درستی استیفا کند؛ به همین دلیل شرع به زن این توان را داده است که ـ بعد از بی‌فایده بودن پند و اندرز ـ برای تأدیب همسر خود، به حاکم شرع شکایت کند و حاکم شرع، مرد را در این خصوص به تناسب ـ تازیانه یا زندان ـ مجازات نماید.

 

دهم: مخالفت با  مشورت با زنان در کارها؛

 روایات دال بر مشورت کردن با زنان در کارها و مخالفت با نظر آنان، این مسأله مطلق نیست و فقط به دلیل آن است که عواطف و احساسات در زنان در مواردی که نیاز به تدبیر دقیق و تصمیم‌گیری دارد، غالب است و این به طبیعت آنان برمی‌گردد. اما در برخی روایات، زنان باهوش و ذکاوت از این مسأله استثنا شده‌اند، به طور مثال این سخن امیرمؤمنان (علیه‌السلام) که می‌فرمایند: «از مشورت با زنان غیر از مواردی که به کمال عقل آزمایش شده‌اند بپرهیز» (6). به این ترتیب معلوم می‌شود در این روایات قدرت تفکر زنان، ناقص محسوب نشده است بلکه ـ غالباً ـ به طبیعت احساسی زنان اشاره می‌کند که سیطره احساسات و عواطف در آنان به جهت انجام وظیفه مادری و کدبانوگری خانه، غالب است.

 

یازدهم: نهی زنان از تحصیل؛

 ادعای نهی اسلام از تحصیل زن در متون دینی به اثبات نرسیده است بلکه سیره امامان معصوم (علیهم‌السلام) خلاف این ادعا را ثابت می‌کند و متون تاریخی موثقی وجود دارد که نشان می‌دهد حضرت زهرا (سلام‌الله‌علیها) و دختر گرامی‌شان حضرت زینب (علیهاالسلام) مجالس درسی برای تعلیم زنان داشته‌اند. از طرفی چگونه ممکن است شارع مقدس تحصیل را نهی کند در حالی که مردم را، چه زن و چه مرد، به عمل به واجبات و دوری از موارد منع شده، امر می‌کند، حال آنکه این مهم خود نیازمند آموزش و یادگیری است.

محمد صادق حسینی روحانی

 

 

 

-------------------------------------------------------------------

(1) اصول کافی: 7: 85.

(2) مائده: 5: 30.

(3) غافر: 40: 40.

(4) أحزاب: 33: 35.

(5) من لا یحضره الفقیه: 4: 376.

(6) بحار الأنوار: 100: 253

منبع: پایگاه اطلاع رسانی دفتر حضرت آیت الله العظمی سیدمحمدصادق روحانی

http://www.rohani.ir/fa/ndt/2126/%D9%BE%D8%A7%D8%B3%D8%AE-%D8%AD%D8%B6%D8%B1%D8%AA-%D8%A2%DB%8C%D8%AA-%D8%A7%D9%84%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%B8%D9%85%DB%8C-%D8%B1%D9%88%D8%AD%D8%A7%D9%86%DB%8C--%D9%85%D8%AF%D8%B8%D9%84%D9%87-%D8%A7%D9%84%D8%B9%D8%A7%D9%84%DB%8C--%D8%A8%D9%87


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر