ادبیات رضوی وقتی زنده میشود که معاصر سازی شود
صدای شیعه: سعید تشکری، هنرمند متعهدی است که چه در سالهای سلامت و چه اکنون که در جنگ و استقامت در برابر آسیبهای یک بیماری ناراحتکننده است تلاش داشته تا چراغ هنر دینی را روشن نگاه دارد، که اگر اینگونه نبود نام نیک و هنر باخلاقیتش در هر جشنواره به عنوان برگزیده اعلام نمیشد. او همواره یکی از اولین گزینهها برای روی صحنه رفتن یک نمایش دینی بوده و چاپ آثاری باشکوه که در چهار دوره جایزه کتاب سال حاضر بودند و کسب جوایز بین المللی چون یونیسف و کسب نشان عالی رایو تنها چند خط از دفتر فرهنگی و پرافتخار اوست.
به قول دوستانش سعید تشکری مرد طاقت و نوشتن متعهدانه و باورمند در هر شرایطی است. تشکری در طول سالهای فعالیت هنریاش چه در عرصه تئاتر و چه در اکنون در عرصه ادبیات داستانی به هنر دینی وفادار بوده است، او بارها قلمش را در عرصه ادبیات رضوی آزموده و هر بار سربلندتر از گذشته بیرون آمده است، «بار باران» ، «ولادت» ، «غریب قریب» از جمله مهمترین آثار او در این حوزه به شمار میروند که فصل جدیدی را در عرصه ادبیات رضوی گشودهاند.
درباره ادبیات داستانی رضوی با سعید تشکری گفتوگویی داشته ایم، متن این گفتوگو به شرح ذیل است:
آقای تشکری وقتی صحبت از کمبود آثار دینی در عرصه ادبیات داستانی میشود، برخی نویسندگان از کمبود منابع، محدودیتها و تیغ منتقدین حرف میزنند، این در حالی است که برخی دیگر از نویسندگان ما به خوبی توانستهاند، آثار شاخص و ماندگاری در این زمینه تولید کنند. شما خود از جمله چنین نویسندگانی هستید، خلق رمان درباره امام رضا(ع) و یا به قول شما ادبیات تشرف چگونه بود؟ آیا شما هم با این محدودیتها و موانع روبرو شدید؟
خیر، من اصلاً با این موانع روبرو نشدم، برای اینکه افق نگاهم این چنین نبود، به شکل مفصل قبلاً این را عرض کردهام که نگاه من به ادبیات رضوی همانند نگاه تاریخی نیست، نگاهم اینگونه نیست که مثلاً معادل تاریخ را بیاورم، من رمان معاصر مینویسم و نقش قدسی ادبیات رضوی را در رمان خود مطرح میکنم، برای شخصیتهایی که خودم خلق کردهام. من معتقدم که ادبیات رضوی وقتی زنده میشود که معاصرسازی شود، اگر به سراغ آموزههای دینی میرویم، قابلیت این را دارند که شناور باشند، به عبارت دیگر گستردگی آموزههای دینی آلترناتیو است. ادبیات تشرف را در همه جای دنیا با یک رویکرد بسیار جدی مطرح میکنند، اما چرا در ایران ما شناخته شده نیست؟ تفاوت سعید تشکری با کریستین بودلر در چیست؟ او از موقعیت جغرافیایی خود مینویسد و من هم از موقعیت جغرافیایی خود مینویسم.
برخی از نویسندگان روشنفکر معتقدند که جامعه ایران یک جامعه نیمه سنتی است که از حالت سنتی به سمت مدرن پوست اندازی میکند، در چنین شرایطی نوشتن از آیینها و سنتها چه توجیهی دارد؟ نظر شما در این زمینه چیست؟
اکثر دوستانی که سراغ این نوع داستاننویسی میروند، بیشتر به ابر داستان و ابر قهرمان اعتقاد دارند، ابر داستان مبحثی است که از خارج داستان وارد داستان میشود، در حالی که داستان باید طیف غیرمصنوع داشته باشد، قهرمانش باور زمینی داشته باشد، این باور زمینی باید به گونهای باشد که بتواند در کنار یک معصوم کارکرد داشته باشد، وظیفه ادبیات تشرف اصلاً همین است.
برای نمونه ما در رمانی در خیابانی راه میرویم که یک بوطیقای کلی دارد، این بوطیقای کلی حرم رضوی است، آیا این رمان قدسی نیست؟ حال یک سوال پیش میآید که چرا مخاطب علاقهمند به ادبیات تشرف میشود، چون خودش را پیدا میکند، وقتی خود را از ادبیات دینی حذف میکنیم، مخاطب خود را گم میکند.
نگاه دیگر اینکه، ادبیات فیزیکال است، ادبیات فیزیکال در حرکت به مفهوم جوهری رمان بافت دراماتیک پیدا میکند، اما بیشتر بافت فیزیکال دارد. برای نمونه رمان در یک آپارتمان در یک شهر رخ میدهد، اصولاً ادبیات معاصر در میان ادبیات شهر میتواند ادبیاتی جهانی به وجود بیاورد، اگر مسکو را از داستایوفسکی و پاریس را از هوگو بگیریم، چیزی میماند؟ برای همین باید بگویم که «مشهد» برای سعید تشکری همان جغرافیاست، این یک مدل و الگوی جهانی است، اما برخی دوستان هنوز نسخه میپیچند که چون به سمت مدرنیسم میرویم، اگر از ادبیات دینی صحبت کنیم، سنتی است.
بحث بر سر تبدیل چرتکه به ماشینحساب نیست، ادبیات مفهومی است نویسنده میتواند با ارتباطات جدید خداوند را در بطن زندگی گسترش دهد، این همان ادبیات تشرف است، بسیاری از نویسندگان بزرگ دنیا نیز چنین میکنند. مشکل ما این است که ساده، واضح و آگاهانه حرف نمیزنیم؛ آگاهیهای ما آگاهیهای شخصی است.
برگردیم به شیوه داستاننویسی شما، در رمان مفتون و فیروزه ادبیاتی را خلق کردید که تصویری بود، ادبیاتی سینمایی که موجب میشود، در رمان «غریب قریب» نیز مخاطب تمامی نوشتهها را در ذهنش به آسانی تصویر کند، گویی یک فیلم سینمایی میبیند، این عامدانه بود؟
هم عامدانه است هم تکنیکی. من سعی کردم تکنیکی در ادبیات به وجود بیاورم، که مخاطب به جای خواندن ببنید، فعل دیدن در خواندنش گستردهتر باشد، نه با توصیف کردن بلکه مخاطب را در ترافیک رمان فرو بردن موفق به این کار شدم. من ادبیات را به شیوه پارانورمانویسی دنبال میکنم، این تکنیکی نبوده که در رمان ایرانی تاکنون دنبال شده باشد.
این شیوه نوشتن را از فعالیت در سایر هنرها همچون تئاتر و نمایشنامهنویسی به دست آوردهاید؟
تئاتر به داستاننویس دیالوگ میدهد، سینما به داستاننویسی ما اتمسفر میدهد، ادبیات به خود ادبیات قهرمان میدهد، همه اینها را اگر در یک کار ترکیبی جمع کنید ادبیات سینما میشود.
منبع: باشگاه خبرنگاران پویا
انتهای پیام