قطار زندگي ريزعلي خواجوي را پياده کرد
صدای شیعه: در آن سالها با خواندن فداکاريش به شوق مي آمديم و بار ها و بار ها خودمان را به جاي او مي گذاشتيم و از نجات جان هموطنمانمان خرسند ميشديم و ميآموختيم که فداکاري ارزشمند و پر بها است اگرچه در سال گذشته داستان دهقان فداکار را از کتاب هاي درسي حذف کردند اما فداکاريش هميشه در دلهاي ما باقي و پا بر جا است .
خبر فوت ريزعلي خواجوي ابتدا در شبکههاي اجتماعي دست بدست شد حتي کانالي هم به نام دهقان فداکار در تلگرام بوجود آمد و بسياري از مردم از اقصي نقاط کشوربا گذاشتن پيام با خانواده اش ابراز همدردي کردند . جالب تر از همه اين بود که صفحاتي از کتاب درسي هم زينت بخش رسانههاي مجازي شده بود و کاربري هم نوشته بود با حذف داستانش از کتابهاي درسي خودش هم از دنيا رفت .
در پي در گذشت دهقان فداکار سيد محمد بطحايي وزير آموزش و پرورش هم ضمن ابراز همدردي با خانواده وي اظهار داشت: دهقان فداکار، نوستالوژي، نماد ايثار و از خودگذشتگي مردم ايران زمين بود و داستان فداکاري او در کتاب فارسي مدارس و در دهههاي متمادي، لحظات شيريني را براي کودکان عزيزمان رقم زده است.همانگونه که انعکاس اين اقدام بزرگ درکتاب درسي باعث انتشار درس ايثار و جوانمردي بود، زنده نگه داشتن
ياد مرحوم ريزعلي خواجوي نيز تلاشي ارزشمند براي نهادينه کردن اين فرهنگ محسوب ميشود و بر همه ماست تا اين امر بسيار مهم را در نظام تعليم و تربيت کشور، به انجام رسانيم.
وي همچنين در برنامه گفت وگوي ويژه خبري درباره حذف درس دهقان فداکار از کتب درسي افزوده است: موضوعات کتب درسي هرچندسال يک بار تغيير ميکند و درس دهقان فداکار در کتاب فارسي سوم دبستان نيز جاي خود را به نمادهاي ديگري داده است.
وي درباره ماندگاري قهرمانان ملي در کتب درسي گفت: ريزعلي خواجوي، دهقان فداکار حذف نشده و در کتاب فارسي هست و در درس سيماي فداکاران به همراه برخي ديگر از ايثارگران و فداکاران اشارهاي هم به وي شده است
بيو گرافي دهقان فداکار
ازبرعلي حاجوي که در کتاب هاي درسي به ريزعلي خواجوي ملقب است در سال 1309 شمسي در روستاي "قلعه جوق " شهرستان ميانه در 160 کيلومتري جنوب تبريز به دنيا آمد.
در شرح حال وي آمده است که ريزعلي دهقان جواني بود که يک شب سرد پاييزي زماني که به سمت زمين کشاورزي خود ميرفت متوجه ريزش کوه شد و ناگهان ياد دهها مسافر بيگناه و کودکان معصوم درون قطار افتاد. به سرعت به طرف ايستگاه دويد؛ اما قطار حرکت کرده بود و اگر وارد تونل ميشد، راننده بدون ديد کافي، حتما با سنگهاي انباشته روي ريل برخورد ميکرد و فاجعهاي بزرگ به بار ميآمد. در آن شب باراني، لباسش را درآورد و به کمک فانوسي که بدست داشت آن را آتش زد وجان نزديک به هشتصد نفر را نجات
مي دهد و نامش به عنوان دهقان فداکار در کتاب هاي درسي ماندگار مي شود. در آن زمان از او تقدير شد و در سال 1347 هم کامران شير دل از داستان زندگي دهقان فداکار فيلم مستند 38 دقيقهاي به نام حماسه روستازاده گرگاني يا اون شب که بارون اومد تهيه کرد اما تا سال 1353 توقيف ماند .
براي ارج نهادن به کار ارزشمند ريز علي در سال 78 با پيشنهاد روابط عمومي و مساعدت شهيد دادمان مدير عامل وقت راه آهن وي به استخدام دائمي راه آهن در آمد و در سال 1380 هم شهرداري ميانه به پاس فداکاريش مجسمه او را در پارک انقلاب اين شهر قرار داد.
شرح واقعه دهقان فداکار
شرح واقعه دهقان فداکاردر روز سه شنبه 16 آبان ماه 1340 در روز نامه اطلاعات به چاپ رسيده است که عينا در پي مي آيد . امروز خبر نگار ما اطلاع يافت که فداکاري يک دهقان ايراني در محال هشترود و در حدود ايستگاه هاي راه آهن "قرنقوو شيخ صفي "که از صعبالعبورترين مناطق کوهستاني و سنگلاخ راه آهن تهران تبريز است موجب نجات جان صد ها نفر مسافرين قطار مسافري تبريز – تهران ميباشد .اين دهقان از طرف
راه آهن مورد تقدير قرار گرفت و پاداشي به وي پرداخت گرديد و اينک شرح واقعه :قطار مسافري تبريز تهران روز سيزدهم ماه جاري در ساعت مقرر از تبريز به تهران حرکت کرد اين قطار بوسيله دو لکوموتيو و دهها کوپه مسافري و سالن رستوران که ميليونها تومان ارزش آنست همچنان بمسير خود ادامه ميداد در اين قطار بيش از دو هزار نفر مسافر بطرف تهران حرکت ميکرد .قطار از ايستگاه مراغه گذشت و وارد منطقه کوهستاني محال هشترود شد و در اين منطقه بيش از پنجاه تونل و پل بزرگ بر روي رودخانه ها و دره "قرنقو"ساخته شده و قطار ها نعرهکشان از اين منطقه سخت و کوهستاني ميگذرند در اين منطقه مناظر بديعي در طرفين خط وجود دارد که براي بسياري از مسافرين لذت بخش است و به همين مناسبت اکثر مسافرين هنگام عبور قطار از اين منطقه در پشت
پنجره هاي قطار قرار گرفته و مناظر اطراف را تماشا ميکنند در آنشب که قطار مسافربري تبريز تهران بطرف ميانه ميرفت هوا سخت طوفاني بود و منطقه کوهستاني "قرنقو "
از شدت وزش باد و ريزش باران بلرزه در آمده بود و در همين لحظه بود که يک دهقان باشرف ايراني فانوس بدست از بيابان بطرف قريه خود که "بقلا چوک "معروف است ميرفت، قطار مسافري از تونل هجده گذشت و مسافرين آن کوچکترين اطلاعي از سرنوشتي که لحظه اي
بعد در انتظار آنان بود نداشتند . در اين موقع دهقان فداکار که نام وي ريزعلي خواجوي است هنگام عبور از روي خط صداي غرش مهيبي شنيد که از کوه مجاور "ترانشه "و تونل هيجده راه آهن برخاست و لحظه اي بعد که روي خود را بر گرداند متوجه شد که کوه ريزش کرده و راه را، مسدود ساخته است. در اين موقع بود که دهقان مزبور فرا رسيدن لحظه عبور قطار را از آن نقطه بخاطر آورد و بسرنوشت شومي که در انتظار مسافرين قطار و همنوعان وي بود انديشيد دهقان فعاليت شديدي آغاز کرد وي ابتدا بطرف تونل دويد و فتيله فانوس خود را بالا کشيد و سپس براي آنکه راننده قطار کاملا از وقوع حادثه با خبر گردد نقشهاي طرح کرد. دهقان لباس خود را در آورد و با نفت چراغ دستي خود آغشته کرد و با شعله چراغ آن را آتش زد و بوسيله اين فانوس مشتعل براننده قطار مسافري اعلام خطر کرد خوشبختانه راننده و رئيس قطار متوجه اين علامت خطر شدند. راننده بلافاصله دست بر روي شير ترمز گذاشت و رئيس قطار دستگيره ترمز خطر را باز کرد و با لا خره قطار مسافربري پس از تکان هاي شديدي که به خود داد از حرکت باز ماند . مامورين قطار پياده شدند و در اين موقع بود که تازه متوجه شدند خطر عظيمي سر راه آنها قرار گرفته بود و اگر اين اقدام انجام نمي شد قطار پس از اصابت به قطعات بزرگي که از کوه سرازير شده و در روي خطوط قرار گرفته بود متلاشي مي شد و عده زيادي از مسافرين هلاک مي شدند .
تقدير دهقان
دهقان مزبور از طرف رئيس قطار مسافري در همان محل مورد تقدير قرار گرفت و پاداشي بوي پرداخت شد و بلافاصله اين خبربه تهران رسيد و از نظر اهميت موضوع هئيت مديره راه آهن تشکيل جلسه داد و ضمن تاييد تقدير از اقدامات دهقان مزبور و رئيس قطار و راننده مجددا پاداش قابل توجهي در حق دهقان تصويب کرد و بناحيه شمالغرب راه آهن دستور داده شد که فورا مامورين بقريه قلاچوک رفته و اين دهقان را پيدا کنند و تبريک و تقدير و پاداش هئيت مديره راه آهن را بوي تسليم نمايند .
مصاحبه با دهقان فداکار
در مصاحبه رسانههاي جمعي آمده است:
ريزعلي خواجوي ساده است و صبور، سوال هاي عجيب و غريب خبرنگاران، صدا و نور شاترهاي دوربين عکاسي را بدون هيچ گونه شکايتي تحمل مي کند و ماجراي آن شبي که سرنوشت و حتي نامش را تغيير داد با سرعتي جالب به زبان آذري بر زبان جاري مي کند.
وقتي که از آن شب تعريف مي کند چشمانش ناخودآگاه به دور دستها خيره مي شود و گويي تصاوير مبهم آن شب را به سختي در پس پرده چشمانش به حرکت در مي آورد، اينبار کمي متفاوتتر مي گويد: با باجناقم بعد از شام به سمت قطار حرکت کرديم تا او را سوار و راهي کنم، که ديدم قسمتي از کوه ريزش کرده است. اول با خود فکر کردم، چرا به دردسر بيفتم و مجبور به جوابگويي مسئولان قطار شوم، ولي ديدم وجدانم به من نهيب مي زند که جان افراد زيادي در خطر است و باجناقم هم مرا تشويق براي اين کار ميکرد. عاقبت وجدان و احساس کمک بر اراده وي غالب
ميشود و جان خود را در آن تاريکي و سرما براي نجان جان انسانهاي ديگر به خطر مي اندازد و اين همان داستاني است که آن شب پيراهن خود را مشعل مي کند و رو در روي قطار قرار مي گيرد. دهقان فداکارما بعد از گذشت بيش از 55 سال از آن روز، چندين گله دارد که به نظر خودش بسيار مهم است و از اينکه به آن توجه نشده خوشحال نيست. يکي اينکه آن شب زير پيراهن کلفتي بر تن داشته و از اينکه در کتاب ها او را برهنه به تصوير کشيدهاند احساس ناراحتي مي کند و ديگر اينکه نام اصلي اش ازبرعلي است، نامي که پدر و مادرش براي او گذاشتند تا درسهاي زندگي و حساب و کتاب را از بر کند و براي خودش کسي شود.
وي به خبرنگار خبر گزاري مهرگفت : گر چه به دنبال آن ماجرا، سلامت جسمي من به خطر افتاد و مشکلات مادي بسياري به زندگي من تحميل شد اما هرگز از کرده خود پشيمان نيستم.
دهقان فداکار با بيان اين که فداکارى و ازجان گذشتگى بخش جدا نشدنى فرهنگ ملت ايران اسلامى است افزود: در طول تاريخ ايران به ويژه در سال هاى اخير بسيارى از جوانان ميهن اسلامى براى نجات هموطنان خود خون ها داده و جان ها قربانى کردهاند و فداکاران واقعي شهدا و ايثارگران هستند که با نثار جان خود مردم و ميهن اسلامي را نجات دادند.
دهقان فداکار با تاکيد براينکه شهدا و ايثارگران فداکارترين انسان هاى روزگار هستند، ادامه داد: اين لطف خداست که در ميان اين همه انسان ارزشمند و والامقام نام من در ميان مردم شهرت يافته است. وي افزود : خدا را شاکرم و خوشحالم از اينکه کسى که خودش چيزى نيست و در گوشهاى از اين روستاى گمنام افتاده است را مشهور مي کند .
گفت و گو با فرزند دهقان فداکار
يونس خواجوي پسر ريزعلي خواجوي در مورد پدرش به گزارشگر روزنامه اطلاعات مي گويد : ما هفت فرزند هميشه به وجود پدرمان افتخار مي کنيم و يادش را گرامي مي داريم. زماني که در مدرسه به درس دهقان فدا کار ميرسيديم همه بچه ها مي گفتند درس باباي يونس رو امروز ميخوانيم و اگرچه همه آنان از طريق بزرگترهايشان قبلا اين داستان را شنيده بودند اما باز هم با شوق و ذوق به درس گوش مي دادند و ما به وجود پدرمان افتخار مي کرديم.
وي در مورد پدرش مي افزايد : هميشه به ما مي گفت که تنها خوبي کردن به ديگران است که در يادها باقي مي ماند از اينرو تا آنجا که مي توانيد به همه خوبي کنيد. بسيار مهربان و رئوف بود واخلاقش زبانزد خاص و عام بود .
پدر مي گفت: آن زمان که جلوي قطار را گرفتم هدفم فقط نجات مردم بود و انتظار تشکر از کسي را هم نداشتم .
هديهاي که در زمان گذشته به پدر داده بودند دو تومان بود اما بعد از انقلاب در زمان آقاي خاتمي براي روستاي ما برق کشي شد و در زمان رياست جمهوري آقاي احمدي نژاد هم به پدرم ماشين پرايد داده شد .
يونس مي افزايد : دليل اصلي فوت پدر مشکلات ريوي بود ايشان حدود 15 روز در بيمارستان خاتم الانبياء ميانه و6 تا 7 روز هم در بيمارستان امام رضا تبريز بستري بودند و در تمام اين مدت اين دو بيمارستان بابت هزينه درمان هيچ پولي از ما نگرفتند.
دهقان فداکار و قهرمان دوران کودکي ما در ميان حزن و اندوه مردم ميانه در امامزاده اسماعيل آرام گرفت .
منبع: روزنامه اطلاعات
انتهای پیام