اعتقاد به مهدویت از معارف تشیع است
محمد محمدرضایی استاد فلسفه دین دانشگاه تهران در واکنش به سخنان عبدالکریم سروش در باب تشیع ایران یادداشتی را به رشته تحریر در آورده است که در ادامه میآید:
اخیراً بخشی از سخنرانی عبدالکریم سروش در باب تشیع ایران (که به نظر ایشان شیعه غالی است) در شبکههای مجازی پخش شده است. اینجانب صلاح بر آن دیدم که آن مطالب و مدعیات مورد نقد و بررسی قرار گیرند تا مخاطبان خود به قضاوت بپردازند.
مطالب ایشان در آن سخنرانی عبارتند از:
امامت و عصمت علی (ع) و ائمه معصومین (علیهم السلام) جزء اصول دین نیست و اینکه علی (ع) خلیفه نشد، یک اتفاق بوده است.
تشیع اعتدالی فقط این اعتقادی است که علی (ع) بهتر و مطمئنتر و بیخطرتر میتواند ما را به تعالیم پیامبر برساند، نه اینکه او امام بوده یعنی از جانب خدا تعیین شده و عصمت داشته است.
امامان، فقط عالمان پارسایی بودند و این اعتقاد که به آنها وحی میشده است، عصمت داشتهاند و .... اینها را رها کنید، اینها جزء تشیع نیست. اینها را شیعیان غالی اضافه کردهاند و شیعه ایران، شیعه غالی است.
اینکه امام دوازدهم وجود دارد یا نه، جزء تشیع نیست.
البته مطالب ایشان، صرفاً مدعیاتی است. بدون هیچ استدلال و منطقی که در ذیل چند بند مورد نقد قرار میگیرند.
این نظر که جناب ایشان مطرح میکنند که امامت و عصمت امیرالمومنین علی (ع) و ائمه معصومین (ع) جزء اصول دین نیست، بلکه یک اتفاق بود، و بعدها توسط شیعه غالی به اصول دین اضافه شده است، به هیچ وجه صحیح نیست. امامت امیرالمومنین علی (ع) و سایر امامان معصوم جزء اصول دین است و مورد سفارش پیامبر گرامی اسلام (ص) میباشد که مخالفت با آن به هیچ وجه جایز نیست.
اینک به صورت مختصر ادله آن را مطرح میکنیم:
الف- قرآن میفرماید: یَا أَیُّهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَأَطِیعُوا الرَّسُولَ وَأُولِی الْأَمْرِ مِنْکُمْ (نساء/59)؛ اى کسانى که ایمان آوردهاید خدا را اطاعت کنید و پیامبر و اولیاى امر خود را [نیز] اطاعت کنید.
خداوند در این آیه: اطاعت خود و پیامبر و اولی الامر را واجب کرده است. از نظر شیعه، مصداق اولی الامر امامان معصوم هستند که خداوند اطاعت آنها را بر ما واجب کرده است.
ب- قرآن میفرماید: وَمَا آتَاکُمُ الرَّسُولُ فَخُذُوهُ وَمَا نَهَاکُمْ عَنْهُ فَانْتَهُوا (حشر/7)؛ آنچه را فرستاده [او] به شما داد آن را بگیرید و از آنچه شما را بازداشت باز ایستید.
خداوند در این آیه، اوامر و نواهی پیامبر گرامی اسلام را بر ما واجب کرده است:
ج- قرآن میفرماید: مَنْ یُطِعِ الرَّسُولَ فَقَدْ أَطَاعَ اللَّهَ (نساء/80)؛ هر کس از پیامبر فرمان برد در حقیقت خدا را فرمان برده است.
همچنین مطابق روایات معتبر اهل سنت پیامبر اکرم (ص) میفرماید: «إنّی تارکٌ فیکم الثّقلین کتاب الله و عترتی لن یفترقا حتّی یردا علیّ الحوض ما إن تمسّکتم بهما لن تضّلوا ابداء»(ابن حنبل، مسند احمد، ج 3 ، ص 14؛ ابن حجاج، صحیح مسلم، ج 7، ص 122)؛ من دو چیز گرانبها برای شما باقی میگذارم: کتاب خدا و عترتم را، مادامی که به این دو تمسک جویید، هیچ گاه گمراه نمیشوید ... این دو از هم جدا نمیشوند، تا اینکه بر حوض بر من وارد شوند.
از این روایت به خوبی بر میآید، اگر ما به قرآن و اهل بیت و عترت تمسک کنیم، گمراه نخواهیم شد. زیرا که آنها مایه هدایت هستند و چیزی که مایه هدایت است، طبعاً از هر گونه خطا و گناه مصون است. همچنین در این روایت عترت و اهل بیت همسنگ با قرآن قرار داده شده است. از این روایت معتبر، حجیت پیروی از اهل بیت و عترت و نیز عصمت آنان ثابت میشود.
پیامبر (ص) در حدیث سفینه که در کتب معتبر اهل سنت نیز وجود دارد، میفرمایید: إنّ مَثَلَ أهلِ بَیتی فی اُمّتی کمَثَلِ سَـفینَةِ نُوحٍ فی قَومِهِ؛ مَن رَکِبَها نَجا و مَن تَرَکَها غَرِقَ ...؛ آگاه باشید که اهل بیت من در میان امتم مانند کشتی نوح است، که هر کس بر آن نشست نجاب یافت و هر کس که به آن پناه نبرد، غر ق شد. ( ابن حجر الهیثمی، الصواعق المحرقه، ص 282)
همچنین از آیه انذار و روایات معتبر در ذیل آن و نیز آیه ولایت و روایات معتبر در ذیل آن و نیز آیه تبلیغ و روایت معتبر غدیر در تفسیر آن که توسط 110 نفر از صحابه و 89 نفر از تابعین و 350 نفر از علماء و محدثان اسلامی که به تواتر آن را نقل کردهاند، ولایت امیرالمومنین علی (ع) و اهل بیت و نیز عصمت آنان بعد از پیامبر گرامی اسلام (ص) ثابت میشود.پیامبر در این حدیث اهل بیت خود را همانند کشتی نوح میداند. بدین بیان که تمسک به گفتار و کردار آنان در تفسیر آیات قرآن، انسان را از هلاکت میرهاند و به تعبیری اهل بیت پیامبر همانند کشتی نوح، یگانه پناهگاه و راه نجاتاند. از این رو هر کس از آنها پیروی نکند، گمراه خواهد شد.
امیرمومنان علی (ع) در نهج البلاغه نیز به صراحت به وصیت پیامبر در مورد امامت اهل بیت اشاره مینمایند.
الف- هم اساس الدین و عماد الیقین..... و لهم خصائص حقّ الولایة و فیهم الوصیته و الوراثة الان اذ رجع الحق الی اهله و نقل الی منتقله (نهج البلاغه، خطبه 2)؛ عترت پیامبر اساس دین و ستونهای استوار یقین میباشند.... ویژگیهای حق ولایت به آنها اختصاص دارد و وصیت پیامبر نسبت به خلافت مسلمین و میراث رسالت به آنها تعلق دارد. هم اکنون (که خلافت را به من سپردید) حق به اهل آن بازگشت و دوبار به جایگاهی که از آن دور مانده بود بازگردانده شد. امام علی (ع) در این خطبه، ملاک خلافت اهل بیت را وصیت پیامبر میداند نه اتفاق و اقبال مردم و نیز آنها را اساس دین میدانند.
ب- فوالله ما زلت مدفوعا عن حقی مستاثرا علی منذ قبض الله نبیه حتی یوم الناس هذا (نهج البلاغه، خطبه 6)؛ به خدا سوگند از روزی که پیامبر اکرم (ص) جان به جان آفرین تسلیم کرد، تا امروز حق مسلم من از من سلب شده است. ( و یا از حق خویش محروم ماندهام).
حال سؤال این است که این کدام حق مسلم است که از دوران رحلت پیامبر (ص) از او گرفته شده است؟ آیا این حقی است که با بیعت پدید میآید؟ یا حقی است که خدا از طریق پیامبر به وی داده است؟
احتمال نخست منتقی است، زیرا بیعتی صورت نگرفته بود، طبعاً شق دوم صحیح است.
بنابراین از این آیات و روایات معتبر هم امامت و پیشوایی حضرت علی (ع) و ائمه معصومین (ع) و هم عصمت آنان ثابت میشود. در نتیجه آنها، جزء حقایق و اصول اسلام هستند که ایمان به آنها واجب میباشد.همچنین عصمت اهل بیت پیامبر گرامی اسلام (ص) با آیه تطهیر، حدیث ثقلین و حدیث سفینه به خوبی اثبات میشود. زیرا اهل بیت پیامبر که خداوند آنها را از هرگونه رجس و پلیدی پاک نموده است و نیز اهل بیتی که پیروی از آنها مایه هدایت و عدم گمراهی میشود، طبعاً باید از خطا و اشتباه مصون باشند والا صحیح نیست که خداوند و پیامبر گرامی اسلام (ص) ما را دعوت کنند از کسانی پیروی کنیم که موجب گمراهی ما خواهند شد.
اینکه جناب آقای دکتر سروش میگوید، امامت حضرت علی (ع) و عصمت اهل بیت جزء اصول دین نیست، بلکه بعدها توسط شیعه غالی اضافه شد به هیچ وجه صحیح نیست و اگر پیروی از اهل بیت عصمت و طهارت جزء اصول دین نیست. پس چه چیزی جزء اصول دین است.
2-دکتر سروش میگوید: این که به امامان وحی میشده است و عصمت داشتهاند..... اینها را رها کنید. اینها جزء تشیع نیست. اینها را شیعیان غالی اضافه کردهاند.
در پاسخ ایشان میگوییم: شما که براساس مبانی فکری خود، بر آن هستید که به همه انسانها اعم از شعراء و عرفا وحی رسالی میشود. حال چگونه است که اگر شیعیان با توجه به عنایت خاص خداوند به اهل بیت معتقد شوند که خدا به آنها وحی (غیر رسالی) میکند، جزء اصول دین نیست، بلکه اضافه شده از طرف شیعیان غالی است؟ بر این اساس، جنابعالی جزء شیعیان غالی محسوب میشوید که معتقد به بسط تجربه نبوی هستید.
شما بر این باورید که خدا به همه انسانها وحی میکند، زیرا باب تجلی خدا بسته نیست.
اینک عین تعابیر جنابعالی:
الف. «تجربه نبوی یا تجربه شبیه تجربه پیامبران،کاملاًَ قطع نمیشود و همیشه وجود دارد...... شخصی ممکن است بین خودش و خدا واجد احوالی شود و احساس کند که صاحب وظایفی است از ناحیه خداوند و دیگر وظیفه ندارد به فلان دین یا به همان دین عمل کند....
اما تجربه پیامبرگونه البته جریان دارد، برای اینکه تجلیات خداوند تمامی ندارد. ما نمیتوانیم بگوییم خدا و پیامبر اسلام تجلی کرد و پس از آن باب تجلی بسته شد. این تجلی دوام دارد، برای هر کس متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت». (سروش، اسلام، وحی و نبوت، مجله آفتاب، ش 15، ص 73)
دکتر سروش در جای دیگر مینویسد:
ب. «چون وحی، تجربه دینی است، تجربه دینی درباره دیگر انسانها نیز روی میدهد، پس تجارب دینی دیگران نیز به فربهی و غنای دینی میافزاید و با گذشت زمان، دین بسط و گسترش مییابد، از این رو، تجربههای دینی عارفان، مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است و در نتیجه دین خدا رفته رفته پختهتر میگردد. این بسط و گسترش نه در معرفت دینی، بلکه در خود دین و شریعت صورت میگیرد.( سروش، بسط تجربه نبوی، ص 28)
بنابر سخنان (دکتر سروش) میتوان نتیجه گرفت که:
1- وحی از سنخ تجربه دینی است.
2-تجربه دینی و یا وحی درباره دیگر انسانها نیز روی میدهد.
3-تجربه نبوی و پیامبر گونه تداوم دارد، زیرا تجلیات خداوند تمامی ندارد و برای هر کس متناسب با ظرفیتش ادامه خواهد یافت.
4-وحی و یا تجربه دینی عارفان، مکمل و بسط دهنده تجربه دینی پیامبر است و در نتیجه دین خدا رفته رفته پختهتر میگردد.
حال از جناب آقای دکتر سروش میتوان سؤال کرد شما که معتقدید، وحی رسالی و پیامبر گونه به همه انسانها میشود و چنین اعتقادی را طبعاً صحیح میدانید، حال چرا اگر شیعیان بر اساس منابع معتبر قرآنی و روایی معتقد شوند که خداوند بر ائمه معصومین (بر اثر عنایت خاص خداوند به آنها) وحی (غیر رسالی) میکند، همانند وحی خدا به مادر موسی (ع) اعتقاد آنها ناصحیح است؟ و چنین اعتقادی را غالیان به تشیع اضافه کردهاند؟ لطفا کمی به این تناقض گوییها توجه نمایید!
به نظر دکتر سروش تشیع (اعتدالی) فقط اعتقاد به این عقیده است که علی بهتر و مطمئنتر و بیخطرتر میتواند ما را به تعالیم پیامبر برساند.
یعنی به نظر ایشان علی (ع) نه امام اصطلاحی بوده است و نه به او وحی (غیر رسالی) شده است و نه عصمت داشته است، بلکه امامان فقط عالمان پارسایی بودهاند که راه آنها بهتر است.
در پاسخ میتوان گفت که بیان ایشان، عاری از هر نوع استدلال و منطقی است. با توجه به آیات قرآن و روایات متواتر در باب امامت علی (ع) و ائمه معصومین(ع) و عصمت آنان مشخص میشود که عقیده ایشان از اساس درست نیست.
در ضمن جناب ایشان با توجه به اعتقاد به پلورالیسم نمیتوانند بگویند که راه علی (ع) بهتر و مطمئنتر و بیخطرتر ما را به تعالیم پیامبر میرساند.
ایشان با توجه به باور به پلورالیسم اعتقادی و اخلاقی و فقهی معتقدند که همه عقاید و ادیان و فرق مذهبی از حقانیت مساوی برخوردارند و هیچ کدام بر دیگری ترجیح ندارند. حال چگونه میگویند که یک راه بهتر و مطمئنتر و بیخطرتر ما را به مقصد میرساند. شگفت آنکه ایشان حتماً به عنوان یک شیعه اعتدالی و نه غالی هم اعتقاد به پلورالیسم اعتقادی و فقهی و اخلاقی دارند و هم اعتقاد دارند که راه علی (ع) بهتر و مطمئنتر ما را به تعالیم پیامبر (ص) میرساند.
و اینک عین تعابیر ایشان (دکتر سروش)
«به نظر من، علاوه بر اخلاق باید به فقه نیز حساس بود و من خود را در ساحت فقه هم پلورالیست میدانم ... پلورالیسم، نه تنها آموزههای کلامی، بلکه فقه و اخلاق را هم در بر میگیرد».( سروش، صورتی بر بیصورتی، گفتوگوی جان هیک و عبدالکریم سروش، در مجله مدرسه، سر 2،1384)
و در مورد اعتقادهای مختلف به صراحت میگوید: «چون به یقین نمیدانیم رأی که درست است، به همه ارج مینهیم و هیچ کدام را از میدان خارج نمیکنیم» (سروش، صراطهای مستقیم، مجله کیان، ش 36، 1367)
4-جناب آقای دکتر سروش میگویند: اینکه امام دوازدهم وجود دارد یا نه جزء تشیع نیست.حال با توجه به این سخنان، از ایشان سؤال میشود: شما که با اعتقاد به پلورالیسم به یقین نمیدانید رأی که درست استحال چه شده است که میگویید رأی علی، بهتر و مطمئنتر و بیخطرتر ما را به تعالیم پیامبر میرساند. به این تناقض گوییها بیشتر توجه فرمایید. آری شیعیان، با ادله قطعی، اعتقاد دارند که راه علی راه حق است و در عین احترام به دیگران رای آنان را صحیح نمیدانند و نیز شیعیان علی (ع) هیچگاه به پلورالیسم اعتقادی ندارند، زیرا بر منبای صحیح استوار نیست.
در پاسخ میتوان گفت که این ادعای ایشان نیز عاری از هر گونه استدلال و منطقی است.
اعتقاد به ظهور حضرت ولی عصر حجت بن الحسن العسکری، مهدی موعود (عج الله)، یکی از اصول اساسی اعتقاد اسلامی است که در روایات به طور متواتر مطرح شده است. پیامبر گرامی اسلام در این باره میفرماید: لولم یبق من الدهر إلّا یوم لبعث الله رجلاً من أهلبیتی یملأها عدلاً کما ملئت جوراً؛ اگر از روزگار جز یک روز باقی نماند، خداوند مردی از اهل بیت مرا بر میانگیزاند تا زمین را زمانی که از ستم پر شده است، از عدل پر کند. (ابن حنبل، مسند احمد، ج 1، ص 99)
اعتقاد به ظهور حضرت مهدی مورد اعتقاد همه مسلمانان است، اما اختلاف در این است که آیا مهدی از مادر متولد شده و هم اینک زنده است و یا اینکه در آینده به دنیا خواهد آمد؟ عالمان شیعه و محققان اهل سنت بر آنند که آن حضرت در سال 255 هجری از مادر متولد شده و اکنون در پس پرده غیبت است.
بنابراین، این ادعای ایشان (که امام دوازدهم وجود دارد یا نه جزء تشیع نیست). به هیچ وجه صحیح نیست. نتیجه آن که هیچ کدام از مدعیات جناب آقای دکتر سروش ، صحیح نیستند.
از خداوند میخواهیم که به همه ما فهم صحیح اسلام را عنایت بفرمایید و آنچه حق است بر زبان همه ما جاری سازد.
منبع: خبرگزاری فارس