(
0
)
امتیاز از
سکولارهای روزهدار و تجویز روزهخواری در ملأ عام
آغاز ماه رمضان مصادف است با طرح دیدگاههایی در برخی از رسانه و زبان بعضی اشخاص که به بهانه انتقاد از مجازات تظاهر به روزهخواری، ایدههای سکولاریستی را در میان دین و دولت ترویج میدهند. میگویند: «اگر عدهای بهخاطر اعتقادات و توانشان روزه میگیرند؛ چرا کسانی که اعتقادی به روزهگرفتن ندارند یا بهدلیل معذوراتی نمیتوانند روزه بگیرند، باید در «رنج و سختی» بیفتند و مجبور باشند در منظر عموم از خوردن و آشامیدن محروم باشند؟» پاسخ به این مسأله را باید در همان مفهوم «رنج و سختی» جستوجو کرد که در صورت سوال آمده است.
ابتدا اشارهای گذرا به این موضوع میکنم که طرح مسأله مذکور لزوما بهمعنای واقعیبودن آن نیست و درصورت واقعیبودن، لزوما بهمعنای فراگیربودن آن نیست. این ادعا که «عدهای بهعلت ممنوعیت خوردن و آشامیدن در مرئی و منظر در رنج و سختی هستند»، در واقعیت عینی اجتماع از چند جهت مخدوش است. نخست اینکه قانون ممنوعیت، بهواقع در همه نقاط جامعه اجرا نمیشود و اگر اجرا شود، سفت و سخت اجرا نمیشود. تجربه زیسته اغلب ما نشان میدهد بسیاری از شهروندان بیخوفوخطر در خیابان آبوغذا میخورند و قانون مجازات درباره قریببهاتفاق این افراد اجرا نمیشود. دوم اینکه رستورانهای متعددی در شهرهای مختلف، ویژه مسافران در نظر گرفته شده که میتوانند بهراحتی در آن غذا بخورند یا غذاهای بیرونبر در اکثر اغذیهفروشیها موجود است. حتی در مترو تهران، بهعنوان یکی از پرترددترین نقاط شهر، آبخوریها بسته نیست و حایلی بین گذرگاه و آبخوری قرار داده شده که روی آن نوشته شده است: «این آبخوری برای استفاده کسانی است که بهعلت بیماری و ناتوانی، توان روزهگرفتن ندارند. زیباتر آن است که بهاحترام ماه میهمانی خدا و هموطنان روزهدار، از خوردن و آشامیدن در اماکن عمومی خودداری کنیم». سوم اینکه اساسا رنج معتنابهی در میان نیست. کسانی که به هر دلیلی روزه نیستند، میتوانند کنج خلوتی در خیابان بیابند و گرسنگی و تشنگی شدید خودشان را رفع کنند و نیازی به تظاهر افراطی به روزهخواری نیست.
صرفنظر از ملاحظات انضمامی و جامعهشناختی که واقعیبودن چنین مسألهای را زیرسؤال میبرد، در عالم انتزاع و از منظر فلسفه سیاسی، میتوان به مسأله پاسخ داد. بعضی از سکولارهای ایرانی که با بِرَند «روشنفکری دینی» شناخته میشوند، پروژه فکری و سیاسیشان جداکردن نهاد دین و دولت (به معنای حاکمیت یا حکومت) از یکدیگر است. آنها میگویند حکومت باید به همه ادیان به یک چشم نگاه کند و نباید یکی را بر دیگری ترجیح دهد. ازنظر آنان، حق حاکمیت با توافق جمعی انسانهاست که البته میتواند متأثر از دین باشد؛ اما دین فینفسه و ابتدابهساکن نمیتواند چیزی را در حکومت وضع کند. قائلان به این مبنا از مجازات روزهخواری در ملأعام انتقاد میکنند و معتقدند حوزه عمومی ازآنجاکه متعلق به دولت است، باید از هرگونه دخالتی بهنفع دین و بهضرر نامتدینان برکنار باشد.
سکولارها تصور میکنند سیاست دربرابر دین و دین دربرابر سیاست، لا بشرط هستند. بهبیان دیگر، آنها سیاست را دربرابر دین خنثی میدانند و همچنین دین را دربرابر سیاست بیطرف میانگارند. حال آنکه اولا دین دلالتهای سیاسی فراوانی دارد که عرصه را بر آموزههای سیاسی معارض خودش میبندد؛ مثلا حدود اسلامی که حکومت موظف به اجرای آن است، آشکارا وجهه سیاسی دارند. اسلام بهصورت عام و فقه اسلامی بهصورت خاص درباره بسیاری از امور سیاسی و اجتماعی دستور دادهاند. البته، فقه شیعه مقتضیات زمان و مکان را برای تحقق اصول خود در نظر میگیرد؛ اما این توجه به مقتضیات زمان، فرع بر اصولی است که در اسلام وجود دارد،
نه اینکه اصل، مقتضیات زمان و شرایط متجدد عالم باشد و اسلام براساس آن جرح و تعدیل شود. ثانیا سیاست در عالم واقع، لاجرم دلالتها و سوگیریهایی بهسمت مذهب و دین یا بهسمت لامذهبی و بیدینی دارد.
هیچ سیاستی را نمیتوان در نظر گرفت که دربرابر دین خنثی و بیطرف باشد. شاید آشکارترین مثالی که در دوران متأخر دراینباره وجود دارد، قانونی شدن یا نشدن همجنسبازی در اروپا و آمریکاست. آیا میتوانیم بگوییم چنین تصمیمی هیچ ربطی به سرنوشت و حقوق دین و دینداران ندارد؟ سیاست بهمعنای اصلی کلمه، یعنی اداره، تربیت و راهنمایی جامعه بهسمت مقصود خاص که در همین معنای لغوی نیز جهتگیری (خنثینبودن) نهفته است.
به همان مفهومی که در ابتدای متن گفته شد، برگردیم. «رنج و سختی» و مفهوم مقابل آن؛ یعنی «آسودگی و آسانی». هر سیاستی با اهرم ایجاد سختی یا ایجاد آسانی برای اعمال گوناگون، جامعه را مدیریت و تربیت میکند. سیاستهای گوناگون دولت به ایجاد رنج برای رفتارهایی منجر میشوند و رفتارهایی را هم تسهیل میکنند؛ مثلا قانون برداشتن روسری در دانشگاههای کشورهای اروپایی، مبتنی بر ایجاد سختی برای مسلمانان است. حکومتها حتی در کیفیت و کمّیّت انعقاد نطفه هم دخالت میکنند و از محل منابع عمومی مشوقهایی برای افزایش باروری و محرومیتهایی برای کاهش زادوولد تدارک میبینند. بنابراین، خصوصیترین وجوه زندگی ما، بهویژه در جهان جدید، متأثر از سیاست است.
«دین» بهمثابه مهمترین عامل معنابخش به زندگی انسان و مهمترین متغیر جوامع متأثر از سیاست است. هر تصمیمی در حکومت بر سختی یا آسانی دینداری اثر میگذارد. از این منظر، مهمترین رسالت حکومت دینی، تسهیل دینداری است که طبیعتا گرایشهای ضددینی را در موضع ضعف قرار میدهد. درباره مسأله روزهخواری در ملأعام، این سؤال را باید مطرح کرد که چه سیاستی از جانب حکومت، دینداری را تسهیل میکند و بیدینی را سخت؟ تظاهر به نوشیدن آبوغذا در گرمای هوای رمضان دربرابر دیدگان دینداران، روزهداری را بهلحاظ روحیوروانی سختتر میکند. روزهداران نیز مانند همه انسانها ترکیبی از علایق دنیوی و متعالی هستند. طبیعتا تشنگی و تماشای همزمان نوشیدن آب، میتواند نفس روزهدار را دچار تلاطم کند. اینجاست که حکومت دینی برای تسهیل دینداری و روزهداری قانون ممنوعیت خوردن و آشامیدن در ملأعام را وضع میکند. البته، این رسالت حکومت دینی به این معنا نیست که هروقت دینداری سخت شد بهمعنای ناکارآمدی حکومت دینی است. مردم متدینی که برای برپایی حکومت دینی همعهد میشوند، در این راه با سختیهایی مواجه میشوند که درواقع ابتلائات مسیر است و گشایشهای بعدی موقوف به آن است.
شایان ذکر است دخالت حکومت در اینگونه امور، فلسفههای دیگری مانند حفظ حرمت و احترام احکام و حدود الهی دارد. در جامعهای که قرار است ایجاد سختی و آسانی با غایت دینی صورت بگیرد، اگر حرمت احکام دین شکسته شود، عرصه برای پیشروی عناصر معارض با دین گشوده میشود. هرچند در ایران اسلامی، خودِ مردم (حتی بیش از حکومت) به بسیاری از احکام الهی حساس هستند و امر به معروف، نهی از منکر و نظارت اجتماعی میتواند تقویتکننده این حساسیت به حرمت احکام الهی باشد.
صرفنظر از ملاحظات انضمامی و جامعهشناختی که واقعیبودن چنین مسألهای را زیرسؤال میبرد، در عالم انتزاع و از منظر فلسفه سیاسی، میتوان به مسأله پاسخ داد. بعضی از سکولارهای ایرانی که با بِرَند «روشنفکری دینی» شناخته میشوند، پروژه فکری و سیاسیشان جداکردن نهاد دین و دولت (به معنای حاکمیت یا حکومت) از یکدیگر است. آنها میگویند حکومت باید به همه ادیان به یک چشم نگاه کند و نباید یکی را بر دیگری ترجیح دهد. ازنظر آنان، حق حاکمیت با توافق جمعی انسانهاست که البته میتواند متأثر از دین باشد؛ اما دین فینفسه و ابتدابهساکن نمیتواند چیزی را در حکومت وضع کند. قائلان به این مبنا از مجازات روزهخواری در ملأعام انتقاد میکنند و معتقدند حوزه عمومی ازآنجاکه متعلق به دولت است، باید از هرگونه دخالتی بهنفع دین و بهضرر نامتدینان برکنار باشد.
سکولارها تصور میکنند سیاست دربرابر دین و دین دربرابر سیاست، لا بشرط هستند. بهبیان دیگر، آنها سیاست را دربرابر دین خنثی میدانند و همچنین دین را دربرابر سیاست بیطرف میانگارند. حال آنکه اولا دین دلالتهای سیاسی فراوانی دارد که عرصه را بر آموزههای سیاسی معارض خودش میبندد؛ مثلا حدود اسلامی که حکومت موظف به اجرای آن است، آشکارا وجهه سیاسی دارند. اسلام بهصورت عام و فقه اسلامی بهصورت خاص درباره بسیاری از امور سیاسی و اجتماعی دستور دادهاند. البته، فقه شیعه مقتضیات زمان و مکان را برای تحقق اصول خود در نظر میگیرد؛ اما این توجه به مقتضیات زمان، فرع بر اصولی است که در اسلام وجود دارد،
نه اینکه اصل، مقتضیات زمان و شرایط متجدد عالم باشد و اسلام براساس آن جرح و تعدیل شود. ثانیا سیاست در عالم واقع، لاجرم دلالتها و سوگیریهایی بهسمت مذهب و دین یا بهسمت لامذهبی و بیدینی دارد.
هیچ سیاستی را نمیتوان در نظر گرفت که دربرابر دین خنثی و بیطرف باشد. شاید آشکارترین مثالی که در دوران متأخر دراینباره وجود دارد، قانونی شدن یا نشدن همجنسبازی در اروپا و آمریکاست. آیا میتوانیم بگوییم چنین تصمیمی هیچ ربطی به سرنوشت و حقوق دین و دینداران ندارد؟ سیاست بهمعنای اصلی کلمه، یعنی اداره، تربیت و راهنمایی جامعه بهسمت مقصود خاص که در همین معنای لغوی نیز جهتگیری (خنثینبودن) نهفته است.
به همان مفهومی که در ابتدای متن گفته شد، برگردیم. «رنج و سختی» و مفهوم مقابل آن؛ یعنی «آسودگی و آسانی». هر سیاستی با اهرم ایجاد سختی یا ایجاد آسانی برای اعمال گوناگون، جامعه را مدیریت و تربیت میکند. سیاستهای گوناگون دولت به ایجاد رنج برای رفتارهایی منجر میشوند و رفتارهایی را هم تسهیل میکنند؛ مثلا قانون برداشتن روسری در دانشگاههای کشورهای اروپایی، مبتنی بر ایجاد سختی برای مسلمانان است. حکومتها حتی در کیفیت و کمّیّت انعقاد نطفه هم دخالت میکنند و از محل منابع عمومی مشوقهایی برای افزایش باروری و محرومیتهایی برای کاهش زادوولد تدارک میبینند. بنابراین، خصوصیترین وجوه زندگی ما، بهویژه در جهان جدید، متأثر از سیاست است.
«دین» بهمثابه مهمترین عامل معنابخش به زندگی انسان و مهمترین متغیر جوامع متأثر از سیاست است. هر تصمیمی در حکومت بر سختی یا آسانی دینداری اثر میگذارد. از این منظر، مهمترین رسالت حکومت دینی، تسهیل دینداری است که طبیعتا گرایشهای ضددینی را در موضع ضعف قرار میدهد. درباره مسأله روزهخواری در ملأعام، این سؤال را باید مطرح کرد که چه سیاستی از جانب حکومت، دینداری را تسهیل میکند و بیدینی را سخت؟ تظاهر به نوشیدن آبوغذا در گرمای هوای رمضان دربرابر دیدگان دینداران، روزهداری را بهلحاظ روحیوروانی سختتر میکند. روزهداران نیز مانند همه انسانها ترکیبی از علایق دنیوی و متعالی هستند. طبیعتا تشنگی و تماشای همزمان نوشیدن آب، میتواند نفس روزهدار را دچار تلاطم کند. اینجاست که حکومت دینی برای تسهیل دینداری و روزهداری قانون ممنوعیت خوردن و آشامیدن در ملأعام را وضع میکند. البته، این رسالت حکومت دینی به این معنا نیست که هروقت دینداری سخت شد بهمعنای ناکارآمدی حکومت دینی است. مردم متدینی که برای برپایی حکومت دینی همعهد میشوند، در این راه با سختیهایی مواجه میشوند که درواقع ابتلائات مسیر است و گشایشهای بعدی موقوف به آن است.
شایان ذکر است دخالت حکومت در اینگونه امور، فلسفههای دیگری مانند حفظ حرمت و احترام احکام و حدود الهی دارد. در جامعهای که قرار است ایجاد سختی و آسانی با غایت دینی صورت بگیرد، اگر حرمت احکام دین شکسته شود، عرصه برای پیشروی عناصر معارض با دین گشوده میشود. هرچند در ایران اسلامی، خودِ مردم (حتی بیش از حکومت) به بسیاری از احکام الهی حساس هستند و امر به معروف، نهی از منکر و نظارت اجتماعی میتواند تقویتکننده این حساسیت به حرمت احکام الهی باشد.
Reference : صبح نو