( 0. امتیاز از 0 )

مروری بر مراسم عزاداری افغانستانی‌ها در ماه محرم در گفت‌وگو با سیده تكتم حسینی؛ شاعر

 

 

شعله بر دامن، پریشان می‌دود هر سو زنی / دختری در بین خار و خون و تاول گم شده  / برق دندان شغالان و هجوم سایه‌ها / آهویی در وحشت شب‌های جنگل گم شده  / گریه كردم، گریه، مثل مادری كه ناله‌اش / در صدای تعزیه‌خوان‌های مقتل گم شده
یكی از زیباترین شعرهای عاشورایی است كه تاكنون خوانده‌ام و شاید شما هم حس مرا داشته باشید. واقعه عاشورا از نگاه زنی شاعر كه از بچگی با دستگاه امام حسین‌(ع) و عزاداری سیدالشهدا(ع) و یارانش آشنا شده و مراسم و مناسك محرم و صفر مانند خون در رگ‌هایش جاری است و با ذهن و احساسش یكی شده و سال‌هاست این همخونی شریف در قالب كلمه و شعر سروده می‌شود.
سیده تكتم حسینی، از پدری افغانستانی و مادری تاجیك در تهران متولد شده. شیعه است و مراسم عزاداری مردم افغانستان را هم از نزدیك دیده برای همین است كه می‌گوید در محتوا همه شیعیان یك‌جور عزاداری می‌كنند، اما از نظر فرم و قالب تفاوت‌هایی با هم دارند.حسینی از زمانی كه چشم باز كرده در خانه‌شان حسینیه داشته‌اند و مردم افغانستان ساكن ایران و ایرانی‌هایی كه در همسایگی آنها زندگی می‌كنند در این حسینیه برای سالار شهیدان عزاداری می‌كنند.همه روزها و شب‌های محرم و صفر را.
 از كوه‌های شمال افغانستان تا ایران
این شاعر درباره پدرش كه بعد از خرید خانه در ایران اولین كاری كه می‌كند راه‌اندازی حسینیه است، می‌گوید: پدرم از اهالی شمال افغانستان است، منطقه‌ای محروم.وقتی خیلی جوان بوده و قبل از این كه ازدواج كند با نزدیك شدن به ماه محرم، پنهانی به ایران می‌آمده و زنجیر می‌خریده و می‌برده افغانستان. پدر سیده تكتم بوده كه زنجیرزنی و سینه‌زنی برای امام‌حسین‌(ع) را در این منطقه باب می‌كند.
حسینی درباره مراسمی كه در حسینیه‌شان برگزار می‌كنند، می‌گوید: ماه‌های محرم و صفر هر روز و شب عزاداری می‌كنیم. در ماه محرم، روزها، خانم‌ها مشغول مهیا كردن غذای شب و چای و پذیرایی می‌شوند و شب، زن و مرد به عزاداری می‌پردازند.معمولا یك زن مثلا پخت نان را به عهده می‌گیرد، نان‌های ما خاص هستند و زنان افغانستانی آنها را خودشان در تنور خانه می‌پزند.گاهی یك زن پخت صد نان را تقبل می‌كند. برای شام گاهی آش می‌پزیم و گاهی قابلی (كابلی) پلو و دیگر غذاهای محلی افغانستانی. پدرم بنا به نذری كه دارد، فقط قبول می‌كند كه یك نفر یك بخش سفره پذیرایی را تقبل كند و بقیه‌اش را خودش عهده‌دار می‌شود. اول به همسایه‌ها و اهالی محله می‌دهد و زمانی كه آنها تمام شدند هر چه را ماند بر سر سفره می‌گذاریم برای مهمان‌های خانه .
 هر زن، روضه‌خوان دل خودش است
در ایام محرم، مردان پشت بلندگو روضه و نوحه می‌خوانند و سینه و زنجیر می‌زنند.اما در بخش زنانه، ولوله‌ای خاص برپاست، هیاهویی پنهانی. به گمانم دریایی در عمق اقیانوس در جریان است. هر زن برای دل خودش روضه‌خوان است، زمزمه‌هایی كه روح‌و‌روان را می‌لرزاند. زنان، مادرانی هستند، فرزند یا شوهر از دست داده. زمزمه‌هایی دارند خاص خودشان همزمان به سر و صورت می‌زنند و آرام مویه می‌كنند. مثلا مادرم، دخترش را از دست داد، خواهرم سرطان استخوان گرفت و از دنیا رفت. مادرم به یاد خواهرم برای حضرت رقیه(س) مویه می‌كند.انگار كه مادر رقیه(س) است. خودم پسرم را در تصادف از دست دادم، می‌دانم كه یك مادر چه می‌كشد در غم از دست دادن فرزند.دلم را نزدیك دل حضرت ربابه(س) می‌كنم و اقتدا می‌كنم به حضرت زینب(س) كه مانند آسمان بود كه همه واقعه كربلا و همه آدم‌هایی را كه در این واقعه شهید و اسیر شدند، پوشش می‌دهد. هر قدر هم كه قوی باشی و زجر دیده و شاعر و نویسنده، مگر می‌توانی عظمت تراژدی و غم كربلا را توصیف كنی یا ذره‌ای از مصیبت حضرت زینب(س) و بردباری و صبر ایشان را  درك كنی.
ماه صفر هم عزاداری داریم، اما در این ماه فقط خانم‌ها روزها مراسم برگزار می‌كنند.در این ماه هر‌روز یك خانم نذری را به عهده می‌گیرد و دیگی به نام «بی بی» بار می‌گذارد.دیگی كه عجیب مراد می‌دهد و هر كسی حاجتی دارد به اهل‌بیت‌(ع) متوسل می‌شود، سال بعد به یكی از نذری دهندگان تبدیل می‌شود. سفره صلوات هم داریم كه در طول سال پهن می‌شود هر بار در خانه یكی كه نذر دارد و حاجت. سفره‌ای پهن می‌كنیم و 1400 تسبیح داخل آن می‌گذاریم و ظرفی نمك كه رویش را می‌پوشانیم. 14 هزار صلوات به 14 معصوم هدیه می‌دهیم و بعد هر كسی كمی از نمك را می‌چشد.این سفره دست به دست و خانه به خانه می‌چرخد.
 زینب، خواهر حسین
سیده تكتم حسینی از خواهرش می‌گوید از خواهری 15 ساله زینب نام كه سرطان استخوان او را با خود به آن دنیا می‌برد. زینب عاشق روضه حضرت رقیه(س) بوده و در همه مراسم روضه‌خوانی، چای‌ریز مراسم بوده. تكتم حسینی می‌گوید: زینب حالات معنوی خاصی داشت، دلش روشن بود و اتفاقات را پیش‌بینی می‌كرد. برادرم حسین را كه شاعر است، بسیار دوست داشت، روزهای آخر عمرش كه در آی‌سی یو بستری بود، به یكباره چشمانش را باز می‌كرد و می‌گفت: حسین در راه است و الان است كه برسد و چند دقیقه بعد حسین می‌آمد. شبی كه جان به جان آفرین، تسلیم كرد، قبلش وضو گرفت، نماز خواند، زیارت عاشورا خواند. پدرم رفته بود بازار، تسبیح بخرد و سفره صلوات پهن كند برای شفای زینب.
اما زینب نمازش را كه خواند گفت: من بابا را دیگر نمی‌بینم! و دیگر ندید تا بابا برسد، زیارت عاشورایش تمام شد و نفس آخرش را كشید و تمام. ما هشت بچه بودیم عاشق روضه اهل‌بیت‌(س). كه یكی از ما كم شد، همه ما سر‌سفره و حسینیه سیدالشهدا(ع) بزرگ شدیم و بال و پر گرفتیم. همه ما عاشق اهل بیتیم.عشقی كه بازگو كردن آن دشوار است
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر