( 0. امتیاز از )


رسول اکرم(ص) در روز هيجدهم ذيحجه در راه بازگشت به مدينه، در صحراى جُحفه و در کنار غديرخم فرمان داد تا از جهاز شتران، منبرى برپا کردند. آنگاه در ميان انبوه جمعيت بر بالاى منبر رفت و پس از اداى سخنانى چند، امام على(ع) را فراخواند و دست وى را بلند کرد و با صداى رسا فرمود: «‌‏‌‏مَن کُنتُ مَولاهُ فَعَلِىُ مَولاهُ: هرکس که من مولاى و پيشواى او هستم، على مولا و پيشواى اوست.» سپس اين جمله را سه بار تکرار کرد و در حق ياران على(ع) دعا فرمود و بر آناني‌‏که او را ترک گويند، نفرين فرمود. و از کسانى که در آنجا حاضر بودند، درخواست کرد تا اين پيام را به‌‏کسانى که حاضر نيستند برسانند. در اين حال جبرئيل امين نازل شد و از سوي‌‏خداوند بشارت داد که: «‌‏‌‏امروز دينتان را کامل کردم و نعمت خود را بر شما تمام کردم.»

مردم از هر سوى به اميرالمؤمنين على(ع) هجوم بردند و ولايت ايشان را تبريک ‌‏گفتند. تا اينکه «‌‏‌‏حسان بن ثابت» شاعر پيامبر(ص) برخاست و گفت: «‌‏‌‏اى رسول خدا، اجازه مي‌‏دهى تا من درباره على چند بيت بگويم؟» حضرت فرمود: «‌‏‌‏بگو به برکت خداوند...» و سپس حسان اين اشعار را سرود:

يناديهم يوم‌‏الغدير نبيهم

‏بخمّ فاسمع بالرسول مناديا

(پيامبر در روز غديرآنها را ندا کرد و با چه آواز رسايى فرمود که همگى شنيدند)

يقول: فمن مولاکم و وليُکُم؟

فقالوا ولم يبدواهناک التعاميا:

(فرمود: مولا و ولى شما کيست؟ همگى بدون پرده‌‏پوشى گفتند:)

الهک مولانا و انت ولينا

و لم تَر مِنّا فى الولاية عاصيا

(خداى تو مولاى ماست و تو ولى ما هستى و در اين مورد از ما نافرمانى نديده‌‏اى)

فقال له: قم يا على، فاننى‏

رضيتک من بعدى اماماً و هادياً

(در اين وقت به على گفت: اى على، برخيز که من تو را پس از خود به امامت و رهبرى انتخاب کردم)

فمن کنت مولاه، فهذا وليه

‏فکونو اله انصار صدق مواليا

(هر که من مولاى اويم، اين مرد ولى اوست. پس ياران باوفايي ‌‏برايش باشيد و دوستدار او.)

هناک دعا: ا‌للهم وال وليه‏

و کن للذى عادى علياً مُعاديا

(و در اينجا بود که دعا کرد و گفت: خدايا، ولى او را دوست بدار و براى کسى که على را دشمن بدارد، دشمن باش.)

پس از قرائت اين اشعار، پيامبر عظيم‌‏الشأن اسلام(ص) به حسان‌‏بن ثابت فرمود: «‌‏‌‏تا هنگامي‌‏که ما را با زبانت يارى مي‌‏کنى، همواره به روح‌‏القدس مؤيد باشى.»

و اين چنين بود که نخستين شعر درباره واقعه سرنوشت‌‏ساز غدير خم سروده شد که امروز در کنار روايات فراوانى که به ما رسيده است، شعر حسان را نيز به عنوان گواهى بر ثبت ادبى اين رخداد عظيم تاريخ جهان اسلام مي‌‏بينيم. نکته ارجمندى که در اينجا شايسته تأمل و تعمق است، نخست خشنودى پيامبر عاليقدر اسلام(ص) از سرودن شعر درخصوص اين رويداد حساس و مهم است و ديگر دعوت آن حضرت به نشر و اشاعه پيام غديرخم.

کثرت آثار در زمينه واقعه خجسته غديرخم در گستره ادب پارسى آنقدر فراوان است که مايه شگفتى است. خصوصاً آنکه شاعران اهل تسنن نيز با سرودن اشعار زيبا و دلنشين در اين طريق با شاعران شيعي‌‏مذهب همنوا شده و اين حادثه بزرگ صدر اسلام و جهان را روايت کرده‌‏اند.

«‌‏‌‏غديريه»‌‏‌‏‌‏ها اشعارى هستند که علاوه بر ارزش ادبى و هنرى، از آنجا که برخاسته از عمق عشق، ايمان و خلوص شاعران آنهاست، از جايگاه رفيعى برخوردار است و به لحاظ ثبت يکى از روزهاي‌‏متبرک تاريخ اسلام و جهان همچون سندى داراى اهميت و اعتبار است.

همان‌‏‌‏طور که گفتيم، با شعر حسان بن ثابت، غدير به دنياى شعر و ادب وارد شد و پس از آن در شعر عرب شاعرانى همچون: ابومحمد عبدى کوفى، کميت بن زيداسدى، سيدحميرى، ابوتمام طايى، دعبل خزاعى، زاهى بغدادى، ابوفراس حمدانى، شريف رضى، شريف مرتضى، قاضى تنوحى، ابن حجاج بغدادى، ابن الرومى، ابوالفتح کشاجم، ابوالقاسم صنوبرى حلبى، مفجع مصرى، صاحب بن عبّْاد، ناشى صغير، ابن حماد، ابن طباطبا، ابن التعاويذى، مهيار ديلمى، ابن منير طرابلسى، ابوالحسن فجکردى، ابوالعلا سروى، ابوالعلا معرّى، صفي‌‏الدين حلّّى، منصور نمرى، ابوحامد انطاکى، جمال‌‏الدين خليعى، ابن‌‏جابر اندلسى، افوه حمانى، سيدحيدر حلى، فرزدق، کثيرعزه، ديک الجن و... بازتاب يافته است و اين شاعران در سروده‌‏هاى خويش بدين فراز تاريخ اسلام و جهان اشارت داشته‌‏اند.

از قرن چهارم هجرى به بعد غدير به شعر سخنسرايان پارسى راه يافت و با گذشت زمان رو به فزونى نهاد؛ چنان که کمتر ديواني‌‏مي‌‏توان يافت که از مدح و منقبت مولا بي‌‏بهره باشد. جورج جورداق انديشمند نامدار مسيحى مي‌‏گويد: «‌‏‌‏اشعار شيعه با الهام از روح انقلابى على، شاعر را از خوارى و دنائت طبع رهانيده و در آسمان عزت نفس و بلندهمتى به پرواز درمي‌‏آورد. » بدين‌‏ترتيب است که هر جا نام و ياد حضرت اميرالمؤمنين مي‌‏آيد، جهانى عشق و ارادت و اخلاص و بلندنظري ‌‏موج مي‌‏زند و شهپر انديشه شاعر آن چنان اوج مي‌‏گيرد که کلام، رايحه خوش آسمانى مي‌‏يابد و در پرتو اين بارقه‌‏هاي‌‏ملکوتى است که ذهن شنونده در برابر اين عظمت نامتناهى به هيجان مي‌‏آيد و در آستان بلند ولايت سر تعظيم فرود مي‌‏آورد.

و بدين‌‏گونه است که حماسه غدير همراه با ادب شيعه علي‌‏رغم تمامى ناملايمات و فراز و نشيب‌‏هاى روزگار، راه به سوى آينده مي‌‏گشايد و پرتوان و شکوهمند در دل و ديده عاشقان حق و حقيقت چون باورى لطيف و ارزنده جاى مي‌‏گيرد.

با مطالعه ادبيات جهان به اين نکته ظريف و حساس پي‌‏خواهيم برد که هر واقعه‌‏اى نمي‌‏تواند در قلمرو ادبيات وارد شود. چه بسيار وقايعى که ذکرى از آنها در هيچ‌‏يک از آثار ادبى وجود ندارد و يا اينکه به اشاره کوچکى از آن رد شده‌‏اند. و همين اصل ما را به اين واقعيت و پرسش بزرگ رهنمون مي‌‏شود که: چگونه حماسه غدير خم تا اين اندازه مورد توجه شاعران و ادباى نکته سنج قرار گرفته است. مگر نه اينکه پس از واقعه «‌‏‌‏بعثت» پيامبر عاليقدر اسلام(ص)، «‌‏‌‏غديرخم» بزرگترين و شکوهمندترين واقعه تاريخ اسلام و حيات بشرى است؟ به راستى هدف و انگيزه شاعران دردمند و سخنوران انديشمند بيداردل از زنده نگاه داشتن حماسه غدير چه بوده است؟

آنچه در پى مي‌‏آيد، گلچينى از گلزار سرسبز ادب پارسى است پيرامون واقعه غدير خم از نگاه شاعران دلباخته سيدالمظلومين، يعسوب‌‏الدين، امام المتقين و اميرالمؤمنين، حضرت اسدا‌ الغالب، امام على بن ابي‌‏طالب(ع):

حکيم کسايى مروزى:

مدحت کن و بستاى کسى را که پيمبر

بستود و ثنا کرد و بدو داد همه کار

دقيقى طوسى:

کيوس وار بگيرد همى به چشم اکوس

‏به سان فرخ شهبا امير روز غدير

منوچهرى دامغانى:

آهنى در کف چون مرد غدير خم

‏به کتف باز فکنده سر هم دو گم

حکيم ناصرخسرو قباديانى:

بنگر که خلق را به که داد و چگونه گفت

‏روزى که خطبه کرد نبى بر سر غدير

دست علي‌‏گرفت و بدو داد جاى خويش

‏گر دست اوگرفت، جز ازدست اومگير...

حکيم سنايى غزنوى:

هم نبى را وصى و هم داماد

جان پيغمبر از جمالش شاد

نايب مصطفى به روز غدير

کرده در شرع خود مراو را مير

خوانده در دين و ملک مختارش‏

هم درِ علم و هم علمدارش...

حکيم سوزنى سمرقندى:

نگرکه دست که بگرفت مصطفى به غدير

که را امام خواند و فخر و زين همام

امام، آن که خداى بزرگ به روز غدير

به فضل کرد به نزديک مصطفى پيغام...

حکيم انورى ابيوردى:

طاهر آن طاهر نسب صاحب که حکم شرع را

در اداى عرق پاى او محيط آمد غدير

شيخ فريدالدين عطار نيشابورى:

چون که او برگشت از حج‌‏الوداع

‏در غدير خم مکان کرد آن مطاع

جبرئيل از حضرت عزت رسيد

نُزل از حضرت به پيش او کشيد

پيش او از پيش حق آورد پيک

‏آيه يا ايها بلغ اليک...

مولانا جلال‌‏الدين محمد مولوى:

زين سبب پيغمبر با اجتهاد

نام خود و آن على مولا نهاد

گفت: بر هر کس منم مولا و دوست

‏ابن عم من على مولاى اوست...

حکيم ابن يمين فريومدى:

آن را که پيشواى دو عالم على بود

نزد خداى منزلتى بس على بود

هرکس‌‏که مؤمن است به فرمان مصطفى

‏مولاش اگرعناد ندارد، على بود

حکيم نظام استرآبادى:

امير صفدر غالب، على ابوطالب‏

وصى احمد مرسل، ولى حى قدير

شکست رونق دين شد، نه قيمت گهرت

‏چو اهل غدر شکستند عهد روز غدير...

حکيم شرف‌‏الدين حسن شفايى اصفهانى:

اشجع و اصلح، افضل و اکرم

‏از همه اعدل، از همه اعلم

بنــهفتــند حــالتش امــت

‏نيمى از بيم و نيمى از خست

يکى ازفضل او غدير خم است

‏ديگرى «‌‏‌‏انما وليکم» ‌‏‌‏است...

محمد قلى سليم تهرانى:

همين نه خلوت آيينه‌‏گلشن است از او

در آب، عکس گل روى اوست عيد غدير

فروغ صبح امامت، على ولي‌‏الله

‌‏صفاى آينه دين، اميرکل امير...

ملا محمدطاهر قمى:

بود امام به حکم حديث روز غدير

بدين حديث نمايند خاص و عام اقرار

نبى چو وارد خم گشت بر سر منبر

خليفه کرد على را به گفته جبار...

آقامحمد (عاشق اصفهانى):

آن که حاصل گشت از وى دين ايزد در کمال

چون به نص مصطفى مخصوص شد روز غدير...

قاآنى شيرازى:

همچو احمد پاى تا سرگوش بايد شد تو را

تا توانى امتثال حکم داور داشتن

امرحق فورى است، بايد مصطفى روزغدير

از جهاز اشتران ناچار منبر داشتن

بايدش دست خدا را فاش بگرفتن به دست

‏روبهان را آگه از سهم غضنفر داشتن...

ميرزا محمد باقر(سروش اصفهانى):

از خلد فراز آمد عيد وصى خم‏

شادند به اين عيد نو آيين همه مردم

امروز نهاد ايزد منت به سر ما

برخوان ز نُبى آيت «‌‏‌‏اتممت عليکم»

امروز نَبى داد سزا را به سزاوار

در زير قبايل شده پهناى زمين گم

دست وصى بر حق بگرفت و برافراشت

‏چون چشمه خورشيد که بر چرخ چهارم...

عمّان سامانى:

ز بعد قطع منازل در اين همايون روز

عنان کشيده، به خمّ غدير ساخت مقام

رسول شد ز خدا زى رسول روح القدس

‏که: اى رسول به حق، حق تو را رسانده سلام

که اى به خلق من از من خليفه منصوب

‏به گوش کامده نصب خليفه را هنگام

ساخت سيد دين منبر از جهاز شتر

که تا پديد کند هرچه شد به او الهام

بر آن برآمد و اسرار حق هويدا ساخت

‏بلند کرد على را بدين بلند کلام

که من نبى شمايم، على امام شماست

‏زدند نعره که: نعم النبى نعم الامام

شمس الفصحا ميرزامحمد محيط قمى:

گرفت عهد ز اشيا دو روز رب قدير

يکى به روز الست و يکى به روز غدير

پس از فراغت اعمال حج بازپسين

‏رسيد خواجه لولاک چون به خم غدير

به حضرت نبوى جبرئيل شد نازل

‏به امر بارخدا ايزد سميع و بصير

بخواند آيه «‌‏‌‏يا ايها الرسول» بر او

که هست امر به نصب امير خيبرگير

گرفت دست على را به دست وکرد بلند

چنان که در نظر ناظران نماند ستير

بگفت: هر که منش مقتدا و مولايم

‏على است او را مولا، على بر اوست امير...

ميرزا يحيى مدرس اصفهانى:

به منزلى که ورا نام بود غدير

فراز منبر بنشست شاه عرش سرير

گرفته دست خدا را و بشد به خلق بشير

که: اى گروه از اين دست خامه تقدير...

ميرزا عليرضا حکيم ساوجى:

بيار باده وحدت، هلا ز خمّ غدير

که مي‌ ز خم عصيرى به دل فزايد کين

به امر حق پى تعيين جانشين احمد

بگفت تا بشوند جمع از يسار و يمين

گرفت دست يدا‌للهى و على را برد

به روى دست خود آن شهريار دين ز زمين

بگفت: هر کسى مولاى او منم، مولا

على است بروى و اولاست از همه در دين

ابوالحسين ميرزا شيخ الرئيس:

فرمود نبى اين حکم از عالم بالاست

‏امروز چو در رتبه، على از همه اعلاست

در ملک ولايت ولى و والى و والاست

‏هرگونه تصرف کند او از همه اولاست...

ميرزا حبيب خراسانى:

جام عشق از حوض کوثر خورده‌‏ايم

‏ساقى و خم و غدير ما على است

گفت پير ما که موسى را وزير

بود اگر هارون، وزير ما على است...

اميرالشعرا اديب الممالک فراهانى:

اميرالمومنين شاه ولايت‏

خداوند جهان، صدرمهيمن

ز امر حق تعالى در چنين روز

به تخت خسروى آمد ممکّن

خطاب آمد ز يزدان: کاى پيمبر

على را بر خلافت کن معين...

ميرزا محمد کاظم صبورى:

منت ايزد که دين پاک پيمبر

فرّ و بها يافت از ولايت حيدر

ما که کنون از خم غدير پياپى

‏باده کشيم از ولاى ساقى کوثر

رفعت سمنانى:

شد مصطفى به منبر با شوکت و جلالت

‏فرمود: کاى خلايق، شد باز باب رحمت

آمد على پس از من فرمانرواى ملت

‏امرش چو امر يزدان شد واجب الاطاعت...

شيخ محمدحسين غروى کمپانى:

وادى خمّ غدير منطقه نور شد

يا ز کف عقل پير تجلى طور شد

علامه حائرى سمنانى:

کرده بلندت يد حى قدير در غدير

در کف شاهى که عموى تو است، ز اصفياست

ملک‌‏الشعراء بهار:

در غدير خم خطاب آمد ز حق بر مصطفى

‏تا على را او ولى بر مهتر و کهتر کند

صابر همدانى:

دل شاد زى که گرديد تکميل دين اسلام‏

چون در غدير خم بود کز امر حى اعلام...

محمدحسين صغير اصفهانى:

در خم غدير کز خداى ازلى

‏رفت آن همه تأکيد به تعيين ولى

دانى چه نتيجه کشف شد از اسلام؟

مقصود على بود و تولاى على

عارف بجنوردى:

گفت در خم غدير احمد مرسل که: على‏

جانشين من و از جانب من منتخب است...

بابا افضل کاشانى:

از بعد نبى، امام خلق دو جهان

‏با‌لله على است، ثم بالله‌ على است

اديب پيشاورى:

از پى آن کز خداى آورد روشن نامه را

نيست کس جز باب شبّير وشبّر سرور تو را

آيت‌‏الله‌ مهدى الهي‌‏قمشه‌‏اى:

از غدير مشتهر امت ارکشيد سر

به روز حکم دادگر مي‌‏رسد به داورى...

اهلى شيرازى:

تخمير نبوت و ولايت ازلى است

‏زان نور نبى سرشته با نور على است

برهان ولايت است با هر نبييى

‏برهان محمد و على، آل على است

جلال‌‏الدين ابوالفضل عنقا:

خوشاکسى که مي‌‏خورد ز خمّ عشق وى خوشا

بريز مى که تا برد برونم از کشاکشا

فرصت الدوله شيرازى:

پيــغمــبر هــاشمــى امــجــد

ســرحــلقــه، انــبيا محــمد

از حج بلاغ کرد رجعت

‏بگذشته ده از سنين هجرت

در منزل جُحفه، کان غدير است

‏وانجا به غدير خم شهير است...

ميرزا عليخان لعلى (شمس‌‏الحکما):

به روز عيد که در مسند رسول نشست

‏از آن هميشه بود روز عيد جشن‌‏آور...

مکرم اصفهانى:

در حج وداع نبى از گنبد گردون

‏روح‌‏القدس آمد به چنين روز همايون

بر ختم رسل تهنيت از خالق بي‌‏چون‏

در روز غدير آمد و آورد که: اکنون...

ذکاءالملک فروغى:

گفت: هرکس را منم مولا، على مولاى اوست

‏کافل و کافى بود گفتار پيغمبر مرا

محمدعلى ناصح:

کاندرين روز همايون جانشين خويش خواند

حيدر کرار را پيغمبر آخرزمان

شاه نعمت‌‏ا‌لله ولى:

دم به دم، دم از ولاى مرتضى بايد زدن

‏دست دل در دامن آل عبا بايد زدن...

سيداحمد هاتف اصفهانى:

همايون روز نوروز است امروز و به فيروزى

بر اورنگ خلافت کرده شاه لافتى مأوا...

هماى شيرازى:

چون نجات هر دو عالم شد ولاى مرتضى‏

در دو عالم مگسل از دامان او دست ولا...

خواجه حافظ شيرازى:

به دوستى نبى و ولى اساس نهاد

جهان و هرچه در او هست خالق جبار

اگر نه ذات نبى و ولى بُدى مقصود

جهان به کتم عدم خفته بُد چو اول بار

نوشته بر در فردوس، کاتبان قضا:

نبى رسول و ولى عهد، حيدر کرار...

سيد مهدى صدرالحفاظى:

اى غدير، اى مهد جبريل امين

‏اى غدير، اى مهبط تکميل دين

نيما يوشيج:

آن کس که ولايت تو را منکر شد

برتافت رخ از حقيقت و کافر شد

گر نور طريقى است باشد روشن

‏کز پرتو ذات مرتضى ظاهر شد

سيد صادق سرمد:

على ولى خدا، صاحب ولايت بود

که بهر نصرت حق ناصر و نصير آمد

بدان مثابه که هارون، وزير موسى بود

على معين رسول آمد و وزير آمد

به پاس قدمت پيمان، شه ولايت شد

که مست جام ولا از خم غدير آمد

سيدمحمدحسين شهريار:

اگر سنجند هر سهمى در اسلام

‏هر آن کو سهمگين‌‏تر، حصة من

به غوغاى غدير خم نديدند

به دست شه چو شاهينم نشيمن

نه با آن خطبه «‌‏‌‏من کنت مولاه»

على را برد بر اعلا و اعلن

نواى اصفهانى:

اشرف و اعظم اعياد بود عيدغدير

شيعيان از چه نباشند بدينسان خرسند؟

حبيب چايچيان (حسان):

تکميل دين از او شد و نعمت از او تمام

‏عيد غدير بر همه يارب ، خجسته باد

نورا‌لله رسولى (نور قزوينى):

روز غدير خم همى روى جهاز اشتران‏

رفت پيمبر خدا امر به سرورى کند

گفت به هر دلى اگرمهرعلى است ذره‌‏اى

‏خانه قلب او خدا مهر منورى کند

هر که منم ولى او شيرخدا ولى اوست

‏کيست نکوتراز على برهمه رهبرى کند

جيحون يزدى:

مست از غديرخم نگر مهر و مه و ارض و سما

آرى مجو هوشى دگر، چون شدسقايت با خدا

مى، وحى و خمش عقل کل، پرز و غدير از بوى گل

‏بخشنده سلطان رسل، نوشنده شاه اوليا...

ابوالقاسم حالت:

گفت پيغمبر که: بعد از من على رهبر بود

در ره دين خدا و سنت پروردگار...

جلال‌‏الدين همايى:

بى ولاى مرتضى چون باد اندر چنبر است‏

روز و شب گر در عبادت پشت را چنبر کنى...

احمد سهيلى خوانسارى:

گفت در روز غدير خم ولى حق که شد

گفتم آن کس کو بزرگان را به گيتى سرور است...

عباس فرات:

ديدى که نهال هستى آورد ثمر

ديدى که نماند از غم و غصه اثر

زد خمْ غدير جوش و در گوش آمد:

اکملت لکم دينکم از پيغمبر

قوامى رازى:

ولى نعمت اهل دين از رسول

‏ولى عهد پيغمبر کردگار

شــايان ذکــر اســت کــه غديريه‌‏ها و اشعارى که به ولايت حضرت اميرالمؤمنين اشاره دارد، بسيار بيش از اينهاست و چه بسا شاعرانى که پيش از يک غديريه سروده ‏اند که در اين مجال تنها يک يا چند بيت از يکى از سروده‌‏هاى آنان برگزيده شده است.

همچنين گفتنى است که اکثر شعراى متعهد و انديشمندى که به اين موضوع پرداخته‌‏اند، از قالبهاى بلند شعر پارسى همچون قصيده، مثنوى، مخمس و مسمط براى بيان انديشه و احساس خويش سود جسته‌‏اند که اين امر خود نمايانگر حساسيت و اصرار شاعر به ضبط و ثبت دقيق‌‏تر اين واقعه با تمام جزئيات آن است و اين چنين است که برخى شاعران در چندين شعر با بيش از پنجاه بيت کوشيده‌‏اند تا حق اين رويداد عظيم را ادا نمايند.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر