( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: علیرضا «نوری‌زاده» نویسنده و مفسر ضدایرانی شبکه‌های ماهواره‌ای تلویزیونی فارسی‌ زبان (نظیر صدای آمریکا VOA) و بعضا عرب ‌زبان (نظیر شبکه ضدایرانی العربیه) و نشریات وابسته به‌ کشورهای ارتجاعی عرب و مرتبط با سازمان‌های جاسوسی آمریکا، انگلستان و اسرائیل نظیر الشرق الاوسط، عکاظ و الحیات را نسل بعد از انقلاب به خوبی نمی‌شناسد یا اصلا نمی‌شناسد، به همین دلیل ممکن است ترهاتی که این جاسوس چندجانبه همه روزه به هم می‌بافد و از بلندگوهای تبلیغاتی آمریکا، انگلستان، اسرائیل و کشورهای مرتجع عرب منطقه پخش می‌کند بعضی مغزهای خام و ناآگاه را به اشتباه بیندازد که به قول معروف: «شلغم هم جزو میوه‌هاست!» من به عنوان یک مورخ و همکار مطبوعاتی قدیمی «علیرضا نوری‌زاده» را از 40 سال پیش که به عنوان مترجم خرده‌پایی به هفته‌نامه‌های کم‌تیراژ دهه 1340 پیوست و قطعات و اشعار کوتاهی را از عربی به فارسی ترجمه می‌کرد به‌خوبی می‌شناسم و هرگز در دوران پس از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی درصدد آن نبودم که مطلبی در شناخت و معرفی چهره واقعی این شیطان انسان‌نما روی کاغذ بیاورم، اما اخیرا در یکی، دو برنامه تلویزیونی که از شبکه‌های ماهواره‌ای پخش می‌شد مشاهده کردم این انسان خود‌فروخته قلم به مزد که سمبل خیانت به ایران و ایرانی است با استفاده از خاصیت فراموشکاری تاریخی ما ایرانیان (!) می‌کوشد خود را به عنوان چهره‌ای وطن‌پرست و ایران‌دوست معرفی کند که فکر آزادی، ترقی، رفاه و آینده پرسعادت ایران «خور» و «خواب» را از او گرفته است! به همین سبب تصمیم گرفتم خلاصه‌ای از سوابق مشعشع آقای «علیرضا نوری‌زاده» بلبل صدای آمریکا (VOA) و دیگر شبکه‌های تلویزیونی ماهواره‌ای فارسی‌زبان را ‌روی کاغذ بیاورم تا کسانی که احیانا چهره خبیث این فرد قلم به مزد و وطن‌فروش را از طریق تلویزیون آمریکا و دیگر رسانه‌های ضدایرانی می‌بینند، بدانند که این حرف‌ها از حلقوم چه نوع موجودی بیرون می‌آید و سررشته عروسک‌های خیمه‌شب‌بازی نظیر «نوری‌زاده» در دست چه کسانی است. باید صراحتا بگویم که برای نوشتن درباره «نوری‌زاده» انسان نمی‌داند از کجا شروع کند و از چه بگوید که نوشتن درباره این جرثومه فساد مدتی طولانی می‌خواهد و فرصتی بسیار و مثنوی هفتاد من!
در ظاهر روباهی و در باطن گرگی/ آمیخته‌ای با هم صد بوالعجبی را !

«علیرضا نوری‌زاده» که پس از اغتشاشات انتخابات دوره دهم ریاست جمهوری به فرقه سبزها پیوسته است در سال 1328 هجری شمسی در محله دروازه قزوین تهران به دنیا آمد. پدر نوری‌زاده در آن زمان ملبس به ردای روحانیت بود و در مدرسه علمیه فیلسوف‌الدوله در حوالی مولوی درس می‌خواند و شهریه می‌گرفت و با کمک بازاریان و مقرری که از عده‌ای خیر می‌گرفت گذران عمر می‌کرد. در حوالی سال 1340 شمسی نوری‌زاده به همراه پدر و خانواده‌اش به نجف اشرف مهاجرت کرد. پدر نوری‌زاده قصد داشت در نجف به ادامه تحصیلات حوزوی بپردازد و سری توی سرها درآورد اما به دلیل کندذهنی موفق نشد به مدارج علمی نایل شود و پس از حدود 5 سال اقامت در نجف با سرخوردگی این شهر مقدس را ترک گفت و به ایران بازگشت. پدر نوری‌زاده پس از بازگشت به تهران در دفترخانه اسناد رسمی (محضر) که متعلق به شمس قنات‌‌آبادی، نماینده مجلس شورای ملی (از طرفداران کودتای 28 مرداد سال 1332) بود به عنوان اندیکاتورنویس استخدام شد و پس از مدتی کارهای مربوط به عقد و عروسی را هم انجام می‌داد و به عنوان عاقد به مجالس عقد و عروسی اعزام می‌شد. حاصل 5 سال اقامت در نجف برای علیرضای نوجوان فراگیری زبان عربی (با لهجه عراقی) بود که بعدها در زندگی او نقش اساسی ایفا کرد. پدر نوری‌زاده پس از چندی به تبعیت از کارفرمای خود (شمس قنات‌آبادی) که از کسوت روحانیت خارج شده بود مکلا شد و کت و شلوار پوشید و کراوات زد و هرگز معلوم نشد چطور یک دفترنویس ساده و کم‌درآمد ناگهان به پول و پله چشمگیری رسید و از گمرک امیریه در جنوب تهران به محله نوساز و جدیدالتاسیس و گرانقیمت آپادانا (که آن زمان شمال تهران محسوب می‌شد) کوچ کشید؟!

علیرضا نوری‌زاده پس از اخذ دیپلم متوسطه برای ادامه تحصیل در رشته علوم قضایی وارد دانشکده حقوق دانشگاه تهران شد و در سال 1347 برای نخستین‌بار نام وی در صفحه شعر مجله هفتگی فردوسی به سردبیری «عباس پهلوان» به چاپ رسید.یکی از حقه‌بازی‌های نوری‌زاده این بود که با توجه به آشنایی که به زبان عربی داشت اشعار و قطعات ادبی متعلق به شعرا و ادبای جهان عرب را ترجمه و به نام خود به نشریاتی چون فردوسی، خوشه، بامشاد، تهران مصور و امید ایران می‌داد. همکاری با نشریات و درج نام علیرضا نوری‌زاده سبب توجه رئیس دانشکده حقوق دانشگاه تهران به این دانشجوی خود شد. در این زمان ریاست دانشکده حقوق را «منوچهر گنجی» از عوامل معروف سازمان اطلاعاتی آمریکا (CIA) به عهده داشت و این اتفاق به ظاهر ساده سرنوشت نوری‌زاده را عوض کرد. «منوچهر گنجی» علیرضا نوری‌زاده را به همکاران خود در «ساواک» معرفی کرد و از طریق «ساواک» نوری‌زاده با محافل فرهنگی و دانشجویی از جمله کاخ‌های جوانان متعلق به شهرداری تهران مرتبط شد و با همکاری شعرای علاقه‌مند به رژیم پهلوی به برپایی شب‌های شعر در کاخ‌های جوانان پرداخت و به جوانانی که اشعاری در مدح شاه و اعضای خانواده پهلوی و انقلاب به اصطلاح سفید می‌سرودند جوایز چشمگیری اهدا می‌کردند. در آن ایام با گسترش موج بیداری در میان مردم و جوانان، بویژه پس از قیام پانزدهم خرداد سال 1342، هسته‌های مبارزه با رژیم شاه در دانشگاه‌ها و در میان جوانان شکل گرفته بود و رژیم می‌کوشید با تاسیس کاخ‌های جوانان و برگزاری مجالس رقص و لهو و لعب جوانان را از مبارزات سیاسی ضدرژیم به مجالس بی‌خبری و عیش و عشرت بکشاند و در این رهگذر نیاز به افرادی مانند علیرضا نوری‌زاده داشت که خود از قشر دانشجو بودند و به دلیل داشتن تمایلات مادی خود را به پشیزی به رژیم می‌فروختند! نوری‌زاده بر اثر رفت و آمد با افراد دین‌ستیزی مانند عباس پهلوان، سردبیر مجله فردوسی و اسماعیل نوری علاء و جمشید چالنگی (از نویسندگان مجله تماشا) به نوشیدن افراطی الکل اعتیاد پیدا کرد، به‌طوری که هنوز از دانشگاه حقوق فارغ‌التحصیل نشده بود به یک الکلیست تمام عیار تبدیل شد که پاتوق او و همپالکی‌هایش هر روز بعدازظهر در «بار» هتل مرمر که متعلق به باقرزاده بود و می‌گفتند از املاک ساواک است و خود «باقرزاده» فقط مدیریت آن را دارد. «بار» و رستوران هتل مرمر در آن زمان از روزنامه‌نگاران با بهای ارزان و بسیار نازل (در حد مجانی) پذیرایی می‌کرد و شایع بود که سوبسید آن را ساواک می‌دهد و این محل به یک پاتوق غیررسمی برای روزنامه‌نگاران رژیم شاهنشاهی درآمده بود تا ساواک بتواند با استفاده از عواملی مانند علیرضا نوری‌زاده و جمشید چالنگی (در حال حاضر شاغل در صدای آمریکا) در میان آنها جاسوسی کند. بدین ترتیب پای علیرضا نوری‌زاده به نردبان ترقی رژیم رسید و این جوان پرمدعا که خود در کتاب خاطراتش (با شاخه‌های زیتون، چاپ اول، ناشر سازمان نشر چکیده) از فقر و مسکنت بسیار در نجف و روزگار ادبا در جوانی و میانسالی در تهران می‌نالد حقوق‌بگیر توامان کاخ جوانان (در زمان شهرداری غلامرضا نیک‌پی) و معاونت مطبوعاتی ساواک و نشریات وابسته به دولت شاهنشاهی شود.

در آن ایام مساله اعراب و اسرائیل به واسطه جنگ 6 روزه در دنیای اسلام بسیار مطرح بود و در ایران نیز اگرچه رژیم وابسته پهلوی از همپیمانان اسرائیل محسوب می‌شد، اما قلب مردم با فلسطینی‌ها بود و مردم مطبوعات و نویسندگان را تحت فشار می‌گذاشتند تا مطالبی پیرامون حقانیت مبارزه فلسطینی‌ها چاپ کنند. رژیم برای آنکه احساسات عمومی را کنترل کند به مطبوعات اجازه می‌داد فقط مطالب ادبی و اشعار غیرسیاسی بویژه غیراحساسی و به‌دور از تبلیغات انقلابی به چاپ رسانند. به همین سبب به افراد مطمئنی مانند نوری‌زاده ماموریت داده شد تا اشعار ادبی و عشقی شعرای فلسطینی را ترجمه و پس از هماهنگی با وزارت اطلاعات در مطبوعات به چاپ رسانند. نوری‌زاده از این رهگذر با بعضی شعرا و نویسندگان عرب و فلسطینی ارتباط برقرار کرد که بعدها معلوم شد با هدایت «ساواک» بوده است. از این طریق نوری‌زاده‌ به یمن تسلط بر زبان عربی با بعضی روشنفکران فلسطینی و عرب بویژه در مصر مرتبط شد و چاپ چند مصاحبه نوری‌زاده با نویسندگان و شعرای عرب و فلسطینی در مجله تماشا (نشریه ویژه سازمان رادیو و تلویزیون شاهنشاهی) وی را با سرهنگ سابق شهربانی، محمود جعفریان که جزو سازمان افسری حزب توده ایران بود و پس از کودتای آمریکایی 28 مرداد سال 32 جزو توابین حزب توده به حکومت شاه پیوست، مربوط ساخت.

در آن زمان محمود جعفریان از تئوریسین‌های برجسته ساواک و از نویسندگان بولتن‌های محرمانه وزارت امور خارجه و اداره دوم ارتش (اطلاعات و ضداطلاعات) و استاد دانشکده‌های نظامی بود (همزمان معاونت تلویزیون ملی ایران را هم عهده‌دار بود) و مجله تماشا هم از زیرمجموعه‌های تحت مدیریت او به شمار می‌رفت. محمود جعفریان خود کارشناس جهان عرب و مسائل خاورمیانه محسوب می‌شد و با پرویز نیکخواه (مائويیست مرتد) و ایرج گرگین (مدیر شبکه دوم تلویزیون ملی ایران) مثلثی را تشکیل می‌داد که در میان کارکنان تلویزیون آن زمان به مثلث «جنا» معروف بود. «محمود جعفریان» نوری‌زاده را نزد خود آورد و پس از آنکه مطمئن شد نوری‌زاده متعهد به رژیم شاهنشاهی است با همکاری «ساواک» بورسی مطالعاتی از سوی تلویزیون در اختیار وی قرارداد و نوری‌زاده در ظاهر برای مطالعه درباره مصر و گذراندن دوره مصرشناسی (Ejeptolojy) و در باطن برای جاسوسی به مصر فرستاده شد. نوری‌زاده در دوران اقامت یکساله در مصر زیر پوشش بازدید از اردوگاه‌های فلسطینی صبرا و شتیلا و نهرالبارد مستقر در لبنان به این کشور رفت و چند روز پس از ورود به لبنان از اسرائیل سردرآورد! وی در اسرائیل وارد موسسه آموزش‌های وزارت خارجه اسرائیل شد و دوره جمع‌آوری خبر و تحلیل اوضاع عربی خاورمیانه را گذراند. در این مدت دوست و همراه وی «مناشه امیر» نویسنده سابق روزنامه اطلاعات و از صهیونیست‌های افراطی عضو «آژانس یهود» بود که سال‌ها در سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات کار می‌کرد و در اواخر دهه 1340 به اسرائیل رفت و بخش فارسی رادیو اسرائیل را به‌راه انداخت که در دوران حکومت شاه وظیفه‌اش تبلیغ یهودیان ایران برای مهاجرت به اسرائیل بود.

علیرضا نوری‌زاده در دوران اقامت در اسرائیل چندین گزارش مصور تهیه و برای تلویزیون ملی ایران فرستاد. در آن زمان همکاران و دوستان نوری‌زاده با تعجب سوال می‌کردند چطور نوری‌زاده که برای ماموریت به مصر فرستاده شده است در اسرائیل اقامت دارد و از این کشور گزارش می‌فرستد؟! این ماموریت و بورس مطالعاتی پیوند و دوستی عمیقی میان نوری‌زاده و «شائول بختاش» اسرائیلی دیگری که در روزنامه اطلاعات آن زمان کار می‌کرد و «مناشه امیر» به وجود آورد که تا امروز ادامه دارد. خود نوری‌زاده در بیان خاطراتش در روزنامه کیهان لندن (مورخ 24 دی‌ماه 1375) می‌گوید: «در سازمان رادیو تلویزیون ملی ایران هرگز 2 تن را فراموش نمی‌کنم. یکی مرحوم جعفریان را به خاطر آنچه همه امکانات را به من داد و دوم ایرج گرگین را!» نوری‌زاده در همین شماره از کیهان لندن می‌نویسد که او تنها کسی بوده که در اجرای برنامه زنده رادیویی تحت هیچگونه نظارت و ممیزی نبوده است! این مطلب می‌رساند که نوری‌زاده کاملا مورد اعتماد ساواک بوده است. ساواک که در آن زمان علاوه بر دستچین کردن روزنامه‌نگاران و خبرنگاران رأسا سردبیران موردنظر خود را در مطبوعات مستقر می‌کرد و حتی در چاپخانه‌ها ناظر مستقیم چاپ داشت و تمام برنامه‌های رادیو – تلویزیونی را قبل از پخش بازبینی می‌کرد چرا باید دست نوری‌زاده را اینچنین باز گذاشته باشد؟! آقای نوری‌زاده در مصاحبه‌ای با VOA (صدای آمریکا) مورخه 6/6/1371 (برنامه ساعت 22:30) می‌گوید: «در این زمان کلیه اوقاتم در رادیو تلویزیون گذشت و معاشر افرادی چون منوچهر آزمون، محمود جعفریان، جواد منصور، حسن شهباز، حمید رهنما، پرویز نیکخواه و بیژن صفاری بودم!» نگاهی به سوابق این افراد نشان می‌دهد که جملگی از وابستگان درجه اول ساواک و جامعه بهائیت و آژانس بین‌المللی یهود بوده‌اند.

در این ایام که اوضاع مالی نوری‌زاده بسیار خوب بود. بعدازظهرها پشت فرمان اتومبیل پژو قرمزرنگ 504 صفر کیلومتری که خریده بود، می‌نشست و در کافه وایت‌هاوس در میدان فردوسی یا هتل مرمر و تهران پالاس پرسه می‌زد و اواخر شب که نیمه‌مست بود خود را به کاباره‌های میامی یا باکارا در خیابان پهلوی می‌رساند. نوری‌زاده فردی بسیار عیاش و زن‌باره بود و علاقه عجیبی به زنان رقاصه و معروفه تهران آن زمان داشت. موقعی که در اواسط سال 1356 سروکله‌اش در روزنامه اطلاعات پیدا شد چندین بار مرحوم صالحیار، سردبیر وقت روزنامه اطلاعات درباره رعایت موارد اخلاقی به وی تذکر داد و از او خواست که اولا در مواقع مستی به روزنامه نیاید و دوما از آوردن زنان بدنامی که با آنها دوست است به محل روزنامه خودداری کند! آمدن نوری‌زاده به روزنامه اطلاعات در اواسط سال 1356 هم از نکات قابل توجه تاریخی است. وی بارها و بارها در مصاحبه‌های خود در صدای آمریکا مدعی شده که دبیر سرویس سیاسی روزنامه اطلاعات بوده است. این مطلب مانند ادعای داشتن دکترای وی کذب محض است. آقای علیرضا نوری‌زاده برحسب سوابق موجود در دانشکده حقوق دانشگاه تهران حتی موفق به پایان بردن دوره لیسانس هم نشده و پس از 2 سال تحصیل ناتمام این دانشکده را ترک گفته است (این تاریخ مصادف با تاریخ عزیمت او به مصر است). در حوالی شروع انقلاب شکوهمند اسلامی که بعضی از نویسندگان و خبرنگاران کم و بیش رگه‌هایی از حقایق و انتقادات (ولو پیش پا افتاده) را در مطالب‌شان می‌آوردند، ناگهان سروکله علیرضا نوری‌زاده در روزنامه اطلاعات پیدا شد. وی در صفحات ادبی این روزنامه ترجمه‌هایی از اشعار کوتاه شعرای معروف را چاپ می‌کرد و آنطور که رویه‌اش بود اشعار بعضی از شعرای عرب را هم که در ایران کسی آنها را نمی‌شناخت به فارسی برگردانده و به نام خود به چاپ می‌رساند که در این‌مورد چند بار نویسندگان عرب‌زبان مجله «الاخاء» (نشریه عربی موسسه اطلاعات) مچ او را گرفتند و موضوع را به آقای مسعودی مدیر اطلاعات گفتند، اما معلوم نشد که چرا مسعودی با نوری‌زاده برخورد نکرد.

با بالا گرفتن موج انقلاب نقش نوری‌زاده در روزنامه اطلاعات حداقل برای نویسندگان و خبرنگاران روزنامه اطلاعات مشخص شد. نوری‌زاده به پادوی مطبوعاتی رجال سیاسی نظیر علی امینی و جعفر شریف‌امامی و چهره‌هایی که دربار پهلوی می‌کوشید با مطرح کردن آنها مسیر انقلاب را منحرف کند، تبدیل شده بود. در دوران اوج انقلاب زمانی که مطبوعات و رادیو و تلویزیون در اعتصاب بسر می‌بردند، رژیم پهلوی و حکومت نظامی برای درهم شکستن اعتصاب به بعضی نشریات که در اواسط حکومت امیرعباس هویدا تعطیل شده بودند (و مدیران آنها به منظور تعطیل کردن نشریات کم‌تیراژ خود مبالغ هنگفتی از دولت گرفته بودند) دوباره اجازه انتشار داد. یکی از نشریات، هفته‌نامه امید ایران بود. صاحب امتیاز و مدیرمسؤول هفته‌نامه امید ایران علی‌اکبر صفی‌پور بود. صفی‌پور در سال 1328 مجله امید ایران را منتشر کرد و آنطور که در اسناد ساواک آمده است (مرکز اسناد انقلاب اسلامی، پرونده علی‌اکبر صفی‌پور، کد بازیابی 8637) صفی‌پور از ابتدای تاسیس ساواک با نام مستعار صفایی و شماره رمز 523 با این سازمان محیطی همکاری می‌کرده است. صفی‌پور در دوران انتشار مجله امید ایران با چاپ مطالب مبتذلی درباره روابط نامشروع هنرپیشگان زن و مرد و خوانندگان و رقاصه‌های کافه‌ها و کاباره‌های تهران و چاپ عکس زنان نیمه‌لخت و ارتباط با محافل قدرت و حمایت از رژیم شاه به ثروت زیادی دست یافت و صاحب چندین پاساژ تجاری و املاک گرانقیمت در مناطق تجاری تهران شد و به ثروت زیادی رسید که در شروع انقلاب با تیزبینی و تشخیص موقعیت املاک خود را به وجوهات نقد تبدیل و به خارج منتقل ساخت. یک‌بار هم در دوره بیستم مجلس شورای ملی به نمایندگی مجلس از نهاوند انتخاب (منصوب!) شد و در این دوران دست به سوءاستفاده‌های کلانی زد که بر اساس اسناد به‌جا مانده از ساواک یک مورد آن ضبط و تصرف یک‌میلیون مترمربع از زمین‌های مرغوب نوشهر در استان مازندران بوده است. در سال 1350 دولت هویدا تصمیم گرفت بعضی از نشریات را که تیراژ بسیار کمی داشتند و حتی بعضی از آنها کمتر از یکهزار نسخه چاپ می‌شدند که از این تعداد هم حداکثر 200 نسخه فروش داشتند(!) تعطیل شوند.

امید ایران هم در فهرست این نشریات قرار گرفت، اما هویدا که عادت نداشت برای خودش دشمن درست کند به مدیران نشریات تعطیل شده مبالغ هنگفتی پرداخت و این مبلغ به‌قدری اشتیاق‌آور بود که صاحبان بعضی نشریات هم که در این فهرست قرار نداشتند با پارتی تراشیدن و توصیه گرفتن از افراد منتفذ نام نشریه خود را در این فهرست قرار دادند!

در دوران اعتصاب مطبوعات و رادیو تلویزیون محمدرضا عاملی، وزیر وقت اطلاعات کوشید با استفاده از نام این نشریات قدیمی و آوردن آنها روی میز روزنامه‌فروشی‌ها اعتصاب مطبوعات را بشکند. امید ایران هم از جمله این نشریات بود که بدون اطلاع صاحب‌امتیاز آن (علی‌اکبر صفی‌پور) روی میز روزنامه‌فروشی‌ها قرار گرفت. علیرضا نوری‌زاده به دستور مستقیم وزیر اطلاعات وقت کار انتشار و سردبیری امید ایران را برعهده گرفت که با همکاری علی‌ زائرزاده به مدت 6 ماه این نشریه را منتشر ساخت.

محل نشریه در اتاق کوچکی در چاپخانه آگهی زیبا در خیابان سعدی‌شمالی بود که این سازمان و چاپخانه به یک یهودی فراری تعلق داشت. نوری‌زاده با انتشار امید ایران هدف ماموریت جدید خود را نشان داد؛ حمایت از دولت بختیار! نوری‌زاده که در دوران حکومت نظامی با اعتصاب‌شکنی رادیو تهران را به راه انداخته و در حمایت از نیروهای نظامی ارتشبد اویسی داد سخن می‌داد پس از راه‌اندازی امید ایران و روی کار‌آمدن بختیار ‌‌یکباره به ملی‌گرایی دوآتشه تبدیل شد که تنها راه نجات ایران را حمایت از دولت بختیار می‌دانست. در ایامی که فریادهای مرگ بر بختیار خیابان‌های تهران و شهرستان‌ها را به لرزه درآورده بود، نوری‌زاده با چاپ عکس بختیار روی جلد امید ایران و مطالبی در حمایت از جبهه ملی و مصدقی‌ها خطر روی کار آمدن دولت اسلامی را تبلیغ می‌کرد.

خود علیرضا نوری‌زاده در نشریه پیام ایران (چاپ خارج از کشور، شماره 408، مورخ 24/4/1370) در این باره می‌نویسد: هرگز نتوانسته‌ام آن مهر قدیمی را که از روزگار خردی به بختیار داشته‌ام از دل برکنم(!) ماموریت من نزدیک کردن مردم با شاپور بختیار بود! نوری‌زاده که تا چند ماه قبل در روزنامه اطلاعات به پادوی مطبوعاتی «علی امینی» تبدیل شده بود و اخبار علی امینی را در صفحه اول اطلاعات با عکس و تیترهای بزرگ چاپ می‌کرد، به محض آگاهی از خروج علی امینی از کشور و عزیمت وی به پاریس، مصدقی (!) و مسؤول ارتباط مردمی و تبلیغاتی شاپور بختیار شد! نوشابه امیری، خبرنگار سابق روزنامه کیهان و همسر هوشنگ اسدی (آخرین سردبیر روزنامه کیهان در حکومت شاهنشاهی) که در حال حاضر هر دو در پاریس بسر می‌برند و از همکاران رادیو صدای آمریکا هستند در روزنامه توس (چاپ خارج از کشور، شماره 19، مورخ 25/5/1377) می‌نویسد: «... چهاردهم دی‌ماه 1357 شاپور بختیار خواسته بود اعضای سردبیری روزنامه‌ها را ببیند. رابط علیرضا نوری‌زاده بود. اعضای شورای سردبیری روزنامه ما هم رفتند... تا رسیدیم نوری‌زاده دوان‌دوان آمد و عکس بزرگی از دکتر مصدق را پشت سر شاپور بختیار گذاشت!» نوری‌زاده که تا چند ماه قبل از ساواک حقوق می‌گرفت تا چپگرایان را در هر موقعیت و هر لباس به ساواک «لو» دهد اکنون در هفته‌نامه امید ایران از چریک‌های فدایی خلق و مجاهدین خلق! تعریف و تمجید می‌کرد و می‌کوشید تا آنان را به مثابه پیش‌قراولان انقلاب معرفی کند! (وی همچنین در روزنامه اطلاعات مورخ 27 دی‌ماه 1357 در مدح مجاهدین خلق و مسعود رجوی و چریک‌های فدایی اشعاری را به چاپ رسانده است!) وی همچنین با چاپ مطالبی به مقابله با انقلاب اسلامی پرداخته و از جمله در مجله امید ایران (مورخ 8/5/1358) مدعی می‌شود که ملت ایران با انقلاب اسلامی نمی‌تواند به روشنایی برسد! وی در انتقاد از حزب‌الله و حزب‌اللهی‌ها همچنین می‌نویسد:«‌... چماق به‌دستان، حزب‌اللهی‌های بی‌گناه که معصومانه گول عکس «مار» را خورده‌اند و نقش کلمه «مار» را باور ندارند. حتی در سالروز 30 تیر که به یاد عزیزمان و رهبرمان دکتر محمد مصدق برپاست، شرم نمی‌کنند و حتی یک‌بار نام او را بر زبان نمی‌آورند و تلاش می‌کنند تا صدای زلال دکتر صدیقی‌ها و دیگر یاران مصدق را خاموش سازند!» (مجله امید ایران، مورخ 8/5/1358) با اوج‌گیری عملیات تروریستی مجاهدین (منافقین) خلق نوری‌زاده که نمی‌تواند خوشحالی خود را پنهان کند در هفته‌نامه امید ایران (مورخ 10/2/1358) به تجلیل از مسعود رجوی، سرکرده منافقین می‌پردازد.

این شمه‌ای بسیار مختصر و کوتاه از گذشته تاریک این همکار صدای آمریکا و بلبل سخنگوی رسانه‌های ضدایرانی در قبل از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی ایران بود. اما دامنه خصومت نوری‌زاده با نظام نوپای جمهوری اسلامی روز ‌به ‌روز افزایش یافت و نوری‌زاده با ارتباط‌گیری با جاسوسان آمریکا‌یی علنا در صف براندازان جمهوری اسلامی قرار گرفت. شاید عده‌ای تصور کنند نوری‌زاده به دلیل علاقه شخصی و قلبی به رژیم شاهنشاهی از در ضدیت با جمهوری اسلامی درآمده بود، اما کسانی که از نزدیک نوری‌زاده را می‌شناسند به خوبی می‌دانند که برای نوری‌زاده تنها یک هدف مقدس وجود دارد و آن کسب «پول» به هر صورت ممکن بوده و هست!

اگرچه بی‌ادبی است اما باید عرض کنم که نوری‌زاده در جمع دوستان در هتل مرمر بارها موقع حساب کردن پول میز از دادن دانگ و سهم خود طفره می‌رفت و با آنکه موقعیت مالی منحصر به فردی داشت لیکن به مفت‌خوری عادت کرده بود و با وقاحت به همگان می‌گفت: «من یک مثل خودساخته دارم که می‌گوید ناموسم را بگیر، اما پولم را نگیر!» به همین دلیل در بررسی سوابق کاری نوری‌زاده پس از پیروزی انقلاب اسلامی می‌بینیم که با همه دستگاه‌های اطلاعاتی کوچک و بزرگ و با همه مطبوعات و وسایل خبری از آمریکا و انگلستان گرفته تا اسرائیل و مصر و عربستان سعودی و حتی عراق در حال جنگ با ایران کار کرده است.

سیاه‌ترین عمل علیرضا نوری‌زاده همکاری وسیع رسانه‌ای با رژیم صدام در دوران جنگ تحمیلی و چاپ مقالات ضدایرانی در نشریاتی است که مستقیما با پول و بودجه سازمان اطلاعات و امنیت عراق (استخبارات) چاپ می‌شدند! در اوایل پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی سفارتخانه‌های خارجی با بحران جمع‌آوری و تحلیل خبرهای داخلی ایران روبه‌رو شده بودند. از مدتی قبل و پس از پیروزی انقلاب اسلامی عوامل قدیمی سفارتخانه‌ها اکثرا از کشور گریخته و روانه لندن، پاریس و لس‌آنجلس شدند. همچنین چهره‌های جدیدی روی کار آمده بودند که سفارتخانه‌های خارجی اطلاعات زیادی درباره آنها نداشتند. همچنین نزدیک شدن ماموران اطلاعاتی خارجی به سوژه‌های ایرانی بسیار خطرناک بود و نیروهای مردمی که در کمیته‌های انقلاب اسلامی متمرکز شده بودند به‌رغم عدم آگاهی و آموزش‌های اطلاعاتی فطرتا اجنبی‌ستیز بوده و تحرکات خارجی‌ها را زیرنظر داشتند، به همین لحاظ یک مامور اطلاعاتی سفارت آمریکا یا انگلستان (اگرچه در پوشش دیپلماتیک) نمی‌توانست به دیدن یک کارگزار حکومت جدید برود و از دید ماموران کمیته که حفاظت از جان این کارگزاران را به‌عهده داشتند دور بماند! به همین لحاظ می‌بینیم که ملاقات سفیر اتحاد شوروی در ایران با آیت‌الله طالقانی فورا سوژه مطبوعات می‌شود یا رفت‌وآمدهای سعادتی با عناصر اطلاعاتی خارجی منجر به دستگیری او می‌شود.

این هوشیاری نیروهای مردمی، خارجی‌ها را به هراس انداخت و آنها را واداشت تا از نیروهای محلی بیشتری استفاده کنند. یکی از نیروهای محلی علیرضا نوری‌زاده بود. به استناد مندرجات جلد 28 اسناد لانه جاسوسی آمریکا (جلد 28، ص77) علیرضا نوری‌زاده در میهمانی شام سفارت آمریکا به افتخار دکتر«ویلیام گریفیت» که «بروس لینگن» کاردار و جانشین سفیر(در غیبت سفیر کبیر آمریکا در تهران) نیز حضور داشته است با«باری روزن» جاسوس سازمان CIA که در پوشش وابسته مطبوعاتی سفارت آمریکا فعالیت می‌کرد ملاقات کرده و متعهد می‌شود با دریافت یک دستگاه بی‌سیم، اطلاعات مورد نیاز سفارت را به آمریکایی‌ها برساند! با اشغال جاسوسخانه آمریکا در تهران، اسناد خیانت ماموران محلی سازمان جهنمی CIA به دست دانشجویان پیرو خط امام افتاده و به دنبال افشاگری دانشجویان، علیرضا نوری‌زاده در مقام دفاع از خود نامه‌ای به روزنامه کیهان(مورخ 11/11/1358) نوشت و عذر بدتر از گناه آورد! نوری‌زاده که نمی‌توانست ملاقات‌های محرمانه خود با«روزن» را تکذیب کند(چون اسناد آن به دست دانشجویان افتاده بود) در نامه به روزنامه کیهان می‌نویسد که هدفش از 4بار ملاقات با مامور آمریکایی کسب اطلاع از ادبیات معاصر آمریکا(!) بوده و دستگاه بی‌سیم را هم برای جلوگیری از کاغذبازی و اطاله زمان خواسته است! در این ایام نوری‌زاده هفته‌نامه امید ایران را به دکانی برای کلاهبرداری تبدیل کرده و در حالی که از چپ و راست و احزاب خلق‌الساعه و وابسته به شرق و غرب برای تبلیغ اهداف و افراد آنها پول می‌گرفت برای سفارتخانه‌های خارجی هم کار می‌کرد و نظریات رسمی دولت‌های آمریکا و انگلیس را به چاپ می‌رساند. او در حالی که چند ماه از پیروزی انقلاب شکوهمند اسلامی می‌گذشت هنوز در مقالات خود، شاپور بختیار را بهترین گزینه برای نجات ایران می‌دانست!

در این زمان که به واسطه پیروزی خارق‌العاده و الهی انقلاب شکوهمند اسلامی محبوبیت امام خمینی(ره) از مرزهای ایران گذشته و بنیانگذار جمهوری اسلامی ایران به محبوب‌ترین مهره جهان اسلام تبدیل شده بود، عده‌ای از روحانیون سلطنت‌طلب که در دوران سلطنت 37 ساله محمدرضا پهلوی او را رهبر تنها کشور شیعه جهان می‌نامیدند و تولد رضا پهلوی را رسما به او تبریک گفته بودند در دام حسادت و رقابت افتادند و کوشیدند در برابر امام راحل قدعلم کنند. به همین سبب آیت‌الله سیدکاظم شریعتمداری که سمبل وعاظ‌السلاطین محسوب می‌شد به توصیه جمعی از سلطنت‌طلب‌ها، ملی‌گراها، تجزیه‌طلب‌ها و مخالفان نظام نوپای اسلامی حزب خلق مسلمان را تاسیس کرد تا به خیال باطل خود جایگاه و پایگاه امام راحل را تضعیف کند. در این موقع نوری‌زاده که بوی پول را شنیده بود به قم شتافت و با پیوستن به حزب خلق مسلمان و گرفتن پول به واسطه حسن شریعتمداری(فرزند ارشد سیدکاظم شریعتمداری) عکس آیت‌الله خلقی(!) را روی جلد امید ایران قرار داد و امید ایران از این زمان به تریبون و ارگان حزب خلق مسلمان تبدیل شد. نوری‌زاده همچنین هفته‌نامه‌ای به نام«خلق مسلمان» را با همکاری حسن شریعتمداری منتشر ساخت که با امضای مستعار ع- ناوک در آن سرمقاله‌هایی در تمجید و تعریف از آیت‌الله تجزیه‌طلب می‌نوشت. همکاران نوری‌زاده در این هفته‌نامه افرادی مانند محمود عنایت، حسن نزیه و رحمت‌الله مقدم‌مراغه‌ای بودند. نوری‌زاده همچنین در نوارهای صوتی که با همکاری علیرضا میبدی(از گردانندگان نشریات حزب رستاخیز) تحت عنوان«روزنامه گویا!» و«شبانه» منتشر می‌ساخت به تجلیل از آیت‌الله شریعتمداری، مسعود رجوی و هر فردی که موضع ضدجمهوری اسلامی داشت، می‌پرداخت و حتی با گرفتن پول‌های کلان از فردی به نام«بابک زهرایی» که حزبی به نام«حزب کارگران سوسیالیست» به راه انداخته بود،‌ وی را در کنار صادق قطب‌زاده(!) مدیرعامل رادیو تلویزیون تبلیغ می‌کرد! مماشات و تعامل حکومت نوپای جمهوری اسلامی با افرادی ماند علیرضا نوری‌زاده سبب شد تا اینگونه افراد از آزادی‌های به دست آمده در نتیجه ریخته شدن خون هزاران شهید انقلاب اسلامی سوءاستفاده کرده و به فحاشی علیه رهبران انقلاب بپردازند. در جریان اغتشاشات حزب خلق مسلمان در تبریز، علیرضا نوری‌زاده و همپالکی‌های مطبوعاتی‌اش به جای برخورد با توطئه‌گران تجزیه‌طلب به تجلیل از تجزیه‌طلب‌ها کودتاچی‌ها برآمدند و در نشریات خود به فحاشی و توهین به مقدسات روی آوردند. علیرضا نوری‌زاده نیز که کاملا افسار پاره کرده بود در نوارهای صوتی که تولید می‌کرد و در نشریاتی که منتشر می‌ساخت ضمن تایید و تبلیغ و حمایت از تجزیه‌طلب‌ها و کودتاچی‌ها نیروهای انقلابی و جوانان حزب‌اللهی و روحانیت مترقی را مورد توهین آشکار قرار می‌داد و آنها را مشتی چماق به دست،‌ خودخواه، نادان و ... می‌نامید.

نوري‌زاده در یکی از نوارهای صوتی کار را به جایی رساند که همان نیروهای کمیته انقلاب اسلامی که حتی پس از انتشار اسناد لانه جاسوسی آمریکا و مشخص شدن ارتباط نوری‌زاده با ماموران CIA در تهران با وی مماشات کرده و از دستگیری‌اش خودداری کرده بودند،‌ وی را بازداشت و به کمیته مرکزی در میدان بهارستان منتقل کردند. در اینجا بود که ارتباطات پس از انقلاب نوری‌زاده به کمکش آمد و صادق قطب‌زاده، مدیرعامل وقت تلویزیون(که در جریان طراحی کودتا و منفجر کردن بیت امام راحل دستگیر، محاکمه و اعدام شد) شخصا به کمیته مرکزی رفت و وسایل استخلاص نوری‌زاده را فراهم آورد.

خود نوری‌زاده ماجرای این دستگیری را در مصاحبه‌ای با صدای آمریکا (VOA)، (در مورخ 6/6/1371) بدینگونه شرح می‌دهد: «... در یک مورد دیگر من نواری درآوردم به نام«پیام ایران» که این نوار آخرین نوار می‌بود و در نوروز 1359 توزیع شد و وقتی به محتویات آن پی بردند مرا دستگیر و به کمیته مرکزی بردند... به من اجازه دادند تلفن بکنم... من به صادق قطب‌زاده تلفن کردم و او بود که آمد و مرا آورد بیرون!» نوری‌زاده پس از دستگیری سران غائله تبریز و بسته شدن دکان حزب خلق مسلمان و تعطیلی نشریات ضدانقلابی و وابسته به اجانب، محرمانه به انگلستان گریخت و توسط دولت انگلستان به گرمی مورد استقبال واقع شد. در آن سال که بسیاری از ایرانیان وابسته به رژیم گذشته اعم از سیاستمداران و نظامیان یا هنرمندان و نویسندگان و دیگر سرسپردگان رژیم در شرایط نامساعدی در انگلستان بسر می‌برند و جز عده معدودی، بقیه شرایط اقتصادی مطلوبی نداشتند، نوری‌زاده که تا قبل از انقلاب ماهی 2 هزار تومان از روزنامه اطلاعات حق‌التحریر می‌گرفت و در دیگر نشریات مجاز مطلب می‌نوشت و درآمد اصلی او از رادیو‌ تلویزیون شاه و طبق آخرین فیش حقوقی‌اش کمتر از 2 هزار و 800 تومان بود، شب‌ها تا پاسی از نیمه‌شب طبق عادت دیرینه به کازینو (قمارخانه)های لندن می‌رفت و قمارهای کلان می‌کرد! وی فورا در لندن آپارتمان مجللی خریداری کرد و با تاسیس دفتری در یکی از بهترین محلات اداری گرانقیمت لندن(با توجه به اینکه قیمت املاک در پایتخت انگلستان یکی از گرانقیمت‌ترین‌ها در اروپا و جهان است) موسسه‌ای به نام مرکز تحقیقات ایران و اعراب را تاسیس کرد.

در اینجا 2 حکایت وجود دارد. افرادی از نزدیکان نوری‌زاده که بعدا از او جدا شدند، گفته‌اند که این بودجه کلان را سازمان اطلاعاتی انگلستان در اختیار نوری‌زاده قرار داد و جمعی گفته‌اند که بعضی از حکام کشورهای ارتجاعی عرب از طریق«جعفر رائد» سفیر شاه سابق در عربستان سعودی این پول را به نوری‌زاده دادند تا یک مرکز ضدایرانی را در لندن برپا کند. آنچه به صواب نزدیک‌تر است (نظریه غالب!) این است که نوری‌زاده هم انگلستان و هم اعراب را تیغ زده است! جعفر رائد از وابستگان قدیمی سیاست انگلیس در ایران و مسلط به زبان و ادبیات عرب و از کارگزاران قدیمی وزارت امور خارجه ایران بود و پس از پیروزی انقلاب اسلامی ایران به واسطه ارتباطات عمیقی که با سران عربستان سعودی داشت از این کشور تابعیت گرفت و تبعه عربستان سعودی شد و تا پایان عمر پاسپورت دیپلماتیک عربستان را در جیب داشت. وی که از فراماسون‌های قدیمی بود پس از پیروزی انقلاب اسلامی با پول عربستان سعودی موسسه‌ای به نام«مرکز الدراسات العربیه- ایرانیه» در لندن تاسیس کرد که با بودجه سخاوتمندانه عربستان سعودی مجلاتی با نام«الموجز» و «المجله» را که موضع ضدانقلاب اسلامی و ضدشیعی و ضدایرانی داشتند در تیراژ وسیع منتشر می‌ساخت. پس از آنکه نوری‌زاده به لندن رسید، جعفر رائد مسؤولیت و اختیارات خود را به نوری‌زاده سپرد و خود به‌عنوان یک پدرخوانده بر فعالیت‌های وسیع ضدایرانی این مرکز نظارت و مدیریت می‌کرد.(جعفر رائد در سال 1373 مرد).

نوری‌زاده به واسطه ذات کلاشی و استعداد خارق‌العاده کلاهبرداری که داشت علاوه بر برخورداری از بودجه بی‌حساب و کتابی که سعودی‌ها در اختیار این مرکز قرار می‌دادند، به عراق رفت و از دولت بعثی عراق که با هدف نابودی ایران اسلامی به میهن ما لشکر کشیده بود تقاضای کمک مالی کرد. نوری‌زاده در قبال دریافت بودجه کلان سالانه از صدام حسین، رادیوی ضدانقلابی به نام«اسپکتروم» را هم راه‌اندازی و نشریاتی چون«المجله» را به تریبونی برای صدام و نشریه‌ای ضدایرانی تبدیل کرد. اکنون این وطن‌فروش جنایتکار که در دوران جنگ تحمیلی که میهن اسلامی زیر آتش موشک‌های ویرانگر عراق قرار داشت به بلندگوی تبلیغاتی صدام حسین تبدیل شده بود در صدای آمریکا ندای وطن‌خواهی و ایران‌دوستی سرمی‌دهد و از فرقه‌ سبز طرفداری می‌کند! نوری‌زاده در دوران 30 ساله گذشته برای هرکسی که به او پول داده است جای دوست و دشمن را نشان داده و خوش‌رقصی کرده است. وی ابایی از شرح فعالیت‌های ضدایرانی خود ندارد. البته فعالیت‌های ضدایرانی خود را برای شنوندگان و خوانندگان خارج‌نشین و بیشتر عرب‌زبانان منطقه شرح می‌دهد و مطمئن است شرح این دورویی و نفاق او به گوش فارسی‌‌زبانان درون مرزهای ایران نمی‌رسد، برای خارجی‌ها می‌گوید تا پول بیشتری بگیرد! وی علاوه بر همکاری با دستگاه‌های تبلیغاتی آمریکا، انگلستان و اسرائیل با بیشتر مطبوعات ضدایرانی جهان عرب همکاری دارد. نوری‌زاده در مصاحبه با رادیو صدای آمریکا (VOA) می‌گوید:«من در حال حاضر برای نشریه صوت الکویت کار می‌کنم. همچنین برای نشریه المجله که از پرتیراژترین نشریات جهان عرب است مقالاتی درباره ایران می‌نویسم. برای روزنامه‌های انگلیسی و دستگاه‌های سخن‌پراکنی انگلستان هم می‌نویسم. با نشریات فارسی‌زبانان خارج هم همکاری دارم».

جالب آنکه نوری‌زاده باوجود آنکه حتی به همکاری گسترده با نشریات ضدایرانی و کشورهای در ضدیت با ایران اعتراف و افتخار می‌کند، همکاری و رفت و آمدهای گسترده خود به مصر را هرگز روی آنتن نمی‌آورد.

آقای علیرضا نوری‌زاده به طور مرتب به مصر می‌رود و در قاهره در مرکزی به نام مرکز مطالعات خاورمیانه (وابسته به وزارت امور خارجه و استخبارات مصر) برای ماموران منطقه‌ای مصر و دیپلمات‌های این کشور سخنرانی می‌کند و حقوق می‌گیرد(!) که در آخرین مسافرت خود در آبان‌ماه گذشته «جمشید چالنگی» برنامه‌ساز رادیو صدای آمریکا را هم که به زبان عربی مسلط است با خود به قاهره برده بود! بعضی از آنچه را که تاکنون نوری‌زاده در جایی عنوان نکرده است ما در اینجا می‌آوریم. آقای علیرضا نوری‌زاده علاوه بر همکاری با دستگاه‌های جاسوسی آمریکا، انگلستان، اسرائیل، عربستان سعودی و مصر با بعضی شیخ‌نشین‌ها و کشورهای مینیاتوری حاشیه ‌جنوبی خلیج‌فارس هم ارتباط سری دارد و اخیرا هم با گروه‌ MBC متعلق به یکی از شاهزاده‌های سعودی امیرالفیصل که در دوبی مستقر است مرتبط شد و در شبکه تلویزیونی العربیه که جزو همین گروه MBC است سرگرم کار است. العربیه موضع ضدایرانی و ضدشیعی دارد و معرف نوری‌زاده به این شبکه دوست قدیمی وی در انگلستان عبدالرحمن راشد است. سابقه دوستی عبدالرحمن راشد با نوری‌زاده به روزنامه ضدایرانی الشرق الاوسط می‌رسد که عبدالرحمن راشد قبلا دبیر تحریریه آن بود و نوری‌زاده در آن مطالب ضدایرانی می‌نوشت. اکنون که عبدالرحمن راشد 54 ساله به مدیریت العربیه منصوب شده، نوری‌زاده هم به چهره ثابت و مفسر برنامه‌های ضدایرانی آن تبدیل شده است. آقای علیرضا نوری‌زاده را دیگر نباید فقط یک جاسوس وطن‌فروش و یک فرد ضدایرانی و مخالف اسلام دانست، وی در طول 30 ساله گذشته ترقی زیادی کرده و در انگلستان با گروهی از صهیونیست‌های اسرائیلی شرکتی به نام«آر-R» تاسیس کرده است که عبدالرحمن راشد هم از سهامداران اصلی آن است. حیف که صفحات روزنامه محدود و وقت خوانندگان محترم ضیق است والا اسناد و مدارک زیادی وجود دارد که نشان می‌دهد چگونه یک انسان ایرانی به خاطر مشتی دلار و گرفتن ساعت رولکس طلا از امیر شیخ‌نشین... مشتی راست و دروغ را به هم می‌بافد و به عنوان اطلاعات دست اول به دشمنان ایران می‌فروشد! اما درباره صحت اطلاعات دست اول آقای نوری‌زاده هم بیان فقط یک مورد کافی است تا کشورها و سازمان‌هایی که پول بی‌حساب و کتاب به این مفسر الکلیست و زن‌باره و قمارباز می‌دهند به میزان صحت اطلاعات دریافی خود پی ببرند!

علیرضا نوری‌زاده در چند برنامه تلویزیونی قبل از برگزاری انتخابات دوره دهم ریاست‌جمهوری ایران به ضرس قاطع اعلام کرد که کاندیداهای اعلام شده، کاندیداهای اصلی نیستند و کاندیدای اصلی انتخابات ریاست‌جمهوری که هنوز به صحنه نیامده است رئیس کل سابق بانک مرکزی آقای مظاهری است! و او این خبر دست اول را از منابع داخلی خود به دست آورده است! در پایان یک بار دیگر برای وصف بهتر آقای علیرضا نوری‌زاده که عده‌ای او را آرسن‌لوپن مطبوعاتی نامیده‌اند خوب است این بیت را خطاب به ایشان تکرار کنیم که:
«در ظاهر روباهی و در باطن گرگی/ آمیخته‌ای با هم صد بوالعجبی را!»
 


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر