( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: از صدر اسلام تاکنون، چه زمان پيامبر اعظم(صلي‌الله‌عليه‌وآله)، چه زمان اميرالمؤمنين علي(عليه‌السلام) ، در دوران ولايت اهل بيت(عليه‌السلام) ، در طول سلسله‎‎هاي مختلف اسلامي مثل فاطميون و حتي دوران زعامت ولايت فقيه، اقشار مختلف جامعه در دو دسته خواص و عوام جا مي‎گرفتند.
لغزش نخبگان اگرچه تلخ و موجب انحراف عده‎اي از عوام مي‎شود، اما گذري در احوال آنان - که تاريخ گواه فداکاري‎‎ها و رشادت‎‎هاي‎شان است - اين نهيب را به انسان بصير مي‎زند که همه افراد در هر پست و مقام و جايگاهي در معرض فتنه و آزمايش هستند.
"طلحه " و "زبير " دو صحابه بزرگ پيامبر اعظم(صلي‌الله‌عليه‌وآله) که تاريخ اسلام پر از خدمات آن‎هاست، نمونه بارز نخبگان منحرفند که خدمات آن‎‎ها با دنياطلبي در دوره حکومت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) و در فتنه‎‎ها به باد رفت و در نهايت با انحراف از خط پيامبر، عاقبت به خير نشدند.
انقلاب اسلامي ايران هم طلحه الخير‎ها و زبير‎هاي سيف‎الاسلام کم نداشته، نخبگاني که در قطار انقلاب بودند. چه‎بسا در راه افتادن آن نقش داشتند. شايد خيلي‎‎ها را هم سوار کردند. اما ميانه راه از حرکت انقلاب جا ماندند و در زمره خودي‎‎هاي جاهل و غافل قرار گرفتند.
رهبر انقلاب در طول اين سال‎ها و از سال‎هاي آغازين رهبري هميشه نسبت به عبرت‎آموزي از عاقبت طلحه و زبير هشدار دادند و مردم را به مطالعه تاريخ و خواص را به بصيرت در فهم مسايل روز دعوت کردند.
چند سال بعد از تمام شدن جنگ هنوز کشمکش‎‎هاي ميان ايران، صدام و آمريکا ادامه داشت. اما اوضاع داخلي ظاهرا آرام بود و دولت و دولتمردان در پي سازندگي کشور بودند. تبعات اقتصادي جنگ بسيار بود و هرچند تورم و گراني مهمترين مسئله اقتصادي کشور محسوب مي‎شد، اما عده‎اي از دولتمردان زندگي آرام و بي‎دغدغه‎اي داشتند. از همين سال‎‎ها بود که رهبر انقلاب مردم و مسئولان را به مطالعه سرگذشت طلحه و زبير دعوت کردند. در همان روز‎هاي نخستين سال 1370، رهبر انقلاب با يادآوري شرايط حکومت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) نسبت به تشکيل گروهک‎‎هاي قاسطين و ناکثين و مارقين هشدار مي‎دهند و مي‎فرمايند:
"اميرالمؤمنين با سه گروه روبه‏رو شد: قاسطين، ناکثين و مارقين؛ آن کسانى که ظلم کردند، آن کسانى که بيعت را شکستند، آن کسانى که از دين خارج شدند. يک دسته، آن دسته اهل شام بودند؛ يعنى اصحاب معاويه و عمروعاص، که بعضى از اين‎‎ها سابقه اسلام نسبتا طولانى هم داشتند، و بعضى هم جديدالاسلام بودند؛ يعنى دو سه سال از زمان پيامبر را به مسلمانى گذرانده بودند. اميرالمؤمنين، هيچ ملاحظه‏اى برابر آن‎‎ها نکرد. از آن مشکل‎تر، اصحاب جمل بودند که عايشه ام‏المؤمنين، با آن احترامى که بين مسلمين دارد، جزو اين‎هاست. طلحه و زبير نيز، دو نفر از اقدمين مسلمانان، از صحابي‎هاى بزرگ پيامبر، از دوستان خود اميرالمؤمنين و بعضا خويشاوند - زبير، پسر عمه اميرالمؤمنين و پيامبر بود - اين‎‎ها همه يک طرف مجتمع بودند، و على(عليه‌السلام) يک طرف ديگر. او تکليفش را تشخيص داد و قاطع حرکت کرد. " (سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم 26/1/1370)
اين سخنراني اولين هشدار و اخطار به خواص جامعه بود تا با توجه به حوادث صدر اسلام خود را در معرض سئوال قرار دهند و در مسير انحراف قدم نگذارند.
چند سال گذشت و عده‎اي همچنان به نام توسعه به بعضي از اصول و مباني انقلاب بي‎توجهي کردند. به بهانه توسعه اقتصادي در بخش‎‎هاي مختلف کار به جايي رسيد که سرمايه‎داران از مستضعفان محترم‎تر شدند و سهم بيشتري از بيت‎المال داشتند. مديران دولتي بخش عمده‎اي از طبقه سرمايه‎داران را تشکيل مي‎دادند. رهبر انقلاب در سال 75 در ديدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسول‌ا...(صلي‌الله‌عليه‌وآله) از خواص انتقاد مي‎کنند. سخنراني‌اي که با عنوان "عبرت‎هاي عاشورا " هنوز هم گره کور بسياري از انحراف‎‎هاي خواص را مي‎گشايد. در سال‎هاي پاياني حکومت کارگزاران بر کشور، در حالي‎که مفاسد مديريتي کشور به اوج رسيده و پرونده شهردار تهران هم به دادسرا فرستاده شده بود، رهبر انقلاب بار ديگر از طلحه و زبير سخن مي‎گويند. اساس انحراف طلحه و زبير هم دست‎اندازي به بيت‎المال بود و رهبري بار ديگر نسبت به تکرار تاريخ هشدار مي‎دهند و مي‎فرمايند: "اگر امروز من و شما جلو قضيه را نگيريم، ممکن است 50 سال ديگر، 10 سال ديگر يا پنج سال ديگر، جامعه‌ اسلامي ما کارش به جايي برسد که در زمان امام حسين(عليه‌السلام) رسيده بود. "( 20/3/1375)
رهبر انقلاب در حالي اين سخنان را فرمودند که هفت سال از رحلت امام مي‎گذشت و رگه‎‎هاي انحراف در برخي ياران با سابقه انقلاب ديده مي‎شد و اتفاقا زمينه اين انحراف مانند صدر اسلام انگيزه‎‎هاي مالي بود.
"دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدودا هفت، هشت سال پس از رحلت پيغمبر شروع شد. قضايا، کمتر از يک دهه پس از رحلت پيغمبر شروع شد. ابتدا سابقه‌داران اسلام - اعم از صحابه و ياران و کساني که در جنگ‎هاي زمان پيغمبر شرکت کرده بودند - از امتيازات برخوردار شدند، که بهره‌مندي مالي بيشتر از بيت‌المال، يکي از آن امتيازات بود. چنين عنوان شده بود که تساوي آن‎‎ها با سايرين درست نيست و نمي‌توان آن‎‎ها را با ديگران يکسان دانست! اين، خشتِ اول بود. " (20/3/1375)
اما خطبه‎هاى دي 1377 رهبر انقلاب در نماز جمعه تهران، مجالي دوباره براي بحث درباره انحراف خواص بود. ايشان مجددا به عاقبت تلخ و غم‎انگيز طلحه‎الخير و زبير سيف‎الاسلام اشاره کردند. در اين سال بعد از روي کار آمدن دولت خزنده اصلاحات، آيت‌الله منتظري و آذري قمي مجددا شروع به برخي حرکت‎‎ها عليه نظام جمهوري اسلامي کردند و اين‎بار جالب بود کساني که براي تخريب خانه منتظري لودر آورده بودند، به ياري وي شتافتند. همچنين طي اين دوران حرکت پيچيده مباحثي چون عاليجناب سرخ‎پوش نيز مطرح شد که اتفاقا اين حمله‎‎ها هم بيشتر از سوي کساني بود که در تکاپو مادام‎العمر کردن رييس‎جمهور کارگزاران بودند.
رهبر انقلاب در چنين شرايطي ضمن هشدار مکرر به خواص، آن‎‎ها را به بصيرت دعوت مي‎کنند: ‏ "جناب طلحه، جناب زبير، بزرگان اصحاب و ديگران و ديگران با اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) بيعت کردند و تسليم شدند و قبول کردند؛ منتها سه چهار ماه که گذشت، ديدند نه، با اين حکومت نمى‏شود ساخت؛ زيرا اين حکومت، حکومتى است که دوست و آشنا نمى‏شناسد؛ براى خود حقى قائل نيست؛ براى خانواده خود حقى قائل نيست؛ براى کسانى‏که سبقت در اسلام دارند، حقى قائل نيست - هرچند خودش به اسلام از همه سابق‎تر است - ملاحظه‏اى در اجراى احکام الهى ندارد. اين‎‎ها را که ديدند، ديدند نه، با اين آدم نمى‏شود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل راه افتاد که واقعا فتنه‏اى بود. ام‏المؤمنين عايشه را هم با خودشان همراه کردند. چقدر در اين جنگ کشته شدند، خدا عاقبت همه‏مان را به خير کند. گاهى اوقات دنياطلبى، اوضاع گوناگون و جلوه‎هاى دنيا، آن‏چنان اثرهايى مى‏گذارد، آن‎چنان تغييرهايى در برخى از شخصيت‎ها به‏وجود مى‏آورد که انسان نسبت به خواص هم گاهى اوقات دچار اشکال مى‏شود؛ چه برسد براى مردم عامى. بنابراين، آن روز واقعا سخت بود. آن‎هايى که دور و بر اميرالمؤمنين بودند و ايستادند و جنگيدند، خيلى بصيرت به‏خرج دادند. بنده بار‎ها از اميرالمؤمنين نقل کرده‏ام که فرمود: لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر. " (18/10/1377)

* حکايت ريزش‌ها و رويش‌ها
ماجراي کوي دانشگاه و غائله خرم‎آباد و نقش برخي احزاب و گروه‎‎ها و حتي شخصيت‎‎هاي سياسي مسئول در نظام در آن غائله و سوءاستفاده و موضع‎گيري‎‎هاي دور از بصيرت برخي خواص انقلاب، موجب شد تا دوباره رهبر انقلاب از تريبون عمومي نماز جمعه تهران در آذر 78 نسبت به خواص هشدار دهند: "غم بزرگ اين است که - همان‎طور که قبلا اشاره کردم - بعضى عناصرى که هيچ سودى در سلطه آمريکا بر اين کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعف‎ها و عقده‎ها، براى سلطه آمريکا بر اين کشور تلاش مى‏کنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضي‎ها عقده‏اى دارند؛ بعضي‎ها کينه‏اى دارند؛ بعضي‎ها گله‏اى از کسى دارند؛ به‎خاطر دستمالى، قيصريه را آتش مى‏زنند؛ به‏خاطر يک دشمنى و يک کينه شخصى و يک محروميت از فلان مسئوليت که مايل بوده به او بدهند و مثلا نشده و به‏خاطر يک اشتباه در فهم، مى‏بينيد که حرفى مى‏زنند، اقدامى مى‏کنند، موضعى مى‏گيرند و کارى مى‏کنند که به ضرر تمام مى‏شود و در خدمت دشمن قرار مى‏گيرند! بدانيد؛ اين راديوهاى بيگانه، با ميليون‎ها دلار صرف و خرج راه مى‏افتد. اين‎‎ها هدف دارند از اين‎که اين تبليغات را مى‏کنند؛ مى‏خواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودى که نمى‏آيند از شخصى، از حرفى، از جريانى، اين‏طور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا ديد دشمن برايش کف مى‏زند، بايد به فکر فرو برود و بگويد من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مى‏زند؟! بايد به خود بيايد. اين مايه غصه است که بعضى از کف زدن دشمن خوش‎شان مى‏آيد! اگر گلزن مهاجم ما در ميدان فوتبال، اشتبا‎ها به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن ميدان کف خواهد زد؟ طرفداران تيم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مى‏بينى دشمن برايت کف مى‏زند، بايد بفهمى که به دروازه خودى گل زده‏اى! ببين چرا زدى؟ ببين چرا کردى؟ ببين چه اشتباهى کرده‏اى؟ ببين مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پيدا کن و توبه کن. "
رهبر انقلاب اشاره‎اي هم به رويش‎‎ها مي‎کنند و ضمن تأسف از ريزش خواص مي‎فرمايند: "دل انسان غمگين مى‏شود و مى‏شکند به‏خاطر اين‎که چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند، حالا طورى مشى کنند که اسراييل و آمريکا و سيا و هر کسى که در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، براي‎شان کف بزنند! اين، انسان را غصه‏دار مى‏کند. ولى به شما عرض کنم، بشارت‎هاى الهى اين‏قدر زياد است که هر غمى را از دل پاک مى‏کند. بشارت‎هاى الهى خيلى زياد است. نبايد خيال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلاب‎ها، همه فکرها، همه جريان‎هاى گوناگون اجتماعى، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در کنار رويش. شما به صدر اسلام نگاه کنيد، ببينيد آن کسانى که در دوران غربت اسلام و غربت على، از اميرالمؤمنين دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اين‎‎ها سابقه‏داران اسلام نبودند. سابقه‏داران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعد بن ‏ابى وقاص و امثال اين‎‎ها بودند. بعضى از اين‎‎ها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اين‎‎ها در مقابل على ايستادند. اين‎‎ها ريزش‎ها بودند. اما رويش کدام است؟ رويش، عبدالله بن عباس است؛ محمد بن ابى بکر است؛ مالک اشتر است؛ ميثم تمار است. اين‎‎ها رويش‎هاى جديدند. "

* عدالت و جهاد، شعارهاي هميشگي
سال 1383 کانديداتوري افراد مختلف در انتخابات رياست جمهوري نقل محافل مختلف سياسي کشور شده بود. برخي از خواص قصد حضور مجدد در ميدان کار اجرايي داشتند در حالي‎که رهبر انقلاب جامعه را به ارزش‎‎هاي اوليه انقلاب سوق مي‎دادند: "اين، مسئله امروز ما هم هست. عده‏اى خيال مى‏کنند شعارهاى انقلاب؛ شعار عدالت، شعار جهاد، شعار دين، شعار استقلال، شعار خودکفايى؛ شعارهايى که مردم را به شوق آورد، وارد صحنه کرد، رژيم طاغوت را ساقط کرد و مردم هشت سال در جنگ مقاومت کردند، کهنه شده و قابل پياده شدن نيست؛ نه، ممکن است ما کهنه شده باشيم و اقتدار و صلابت خود را از دست داده باشيم. ما سست شديم؛ آن اصول با قوت و صلابت خود باقى است. ما اگر با ايمان لازم، با مديريت کافى، با شوق و اميد، با مقهور نشدن در مقابل شيوه‎‎ها و کلک‎هاى سياسى و تبليغاتىِ دشمنان وارد ميدان شويم، همان اصول، امروز جلوه بيشترى خواهد داشت. معلوم است؛ عدالت اجتماعى در يک جامعه 10، 15 هزار نفرىِ مدينه کجا، عدالت اجتماعى در يک جامعه چندين ده ميليونى و چندين صد ميليونىِ حکومت دوران اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) کجا؟ و اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) اين کار‎ها را کرد. " (15/8/1383)
رهبر انقلاب بار ديگر به مسئله طلحه و زبير اشاره مي‎کنند که برخي پس از پيامبر گرفتار چرب و شيرين دنيا شدند و با روي کار آمدن اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) ديگر حاضر به بازگشت به اصول نبودند. ايشان با يادآوري مواردي از مخالفت طلحه و زبير به خواصي که در ديدگاه‎هاي‎شان نسبت به اصول انقلاب دچار فراموشي شده بودند، هشدار مي‎دهند: "وليد بن ‏عقبه - همان کسى‏که زمان عثمان استاندار کوفه بود - از طرف آن‎‎ها بلند شد پيش اميرالمؤمنين آمد و گفت يا على! بيعت ما با تو شرط دارد؛ "و نحن نبايعک اليوم على ان تضع عنا ما اصبناه من المال فى ايام عثمان "؛ شرط ما اين است که به پول‎هايى که ما به‏دست آورده‏ايم، دست نزنى و به دستاوردهاى ما در دوران قبل از خودت کارى نداشته باشى. بعد از وليد بن عقبه، طلحه و زبير آمدند. البته حساب وليد بن عقبه از طلحه و زبير جداست. وليد بن عقبه در واقع جزو تازه‏مسلمان‎هاست؛ خانواده‏اش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگيده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پيغمبر، او هم مثل ديگران از بنى‏اميه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبير جزو سابقين اسلام و جزو ياران نزديک پيغمبر بودند. طلحه و زبير هم - که بزرگان آن روز اسلام و جزو بقاياى اصحاب پيغمبر بودند - خدمت اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) آمدند و حرف‎هاى گله‏آميزى زدند؛ از جمله گفتند: تو ما را با ديگران در تقسيم بيت‏المال يکسان کردى ما را با کسانى‏که شبيه ما نيستند، در دادن اموال بيت‏المال يکى قرار دادى. اين‎چه وضعى است؟ چرا امتياز قائل نيستى؟ با شمشير ما اين‎‎ها به‏دست آمد؛ ما بوديم که اسلام را پيش برديم؛ ما بوديم که زحمت کشيديم و تلاش کرديم؛ حالا تو ما را با کسانى‏که تازه آمده‏اند و عجمى و جزو کشورهاى مفتوح هستند، يکسان قرار داده‏اى؟ "
سال گذشته و بعد از حوادث پس از انتخابات برخي خواص انقلاب موضع‎گيري‎‎هاي شاذي انجام دادند. طرح مسئله تقلب، ترديد و... در زمره مسايلي بود که بصيرت خواص را زير سئوال برد. رهبر انقلاب با سعه‎صدر سعي در بازگرداندن آب رفته به جوي داشتند و بار ديگر به اين خواص فرصت دادند: "اين کسانى که مخاطبند، البته کسانى هستند که تاکنون در درون نظام اسلامى تعريف شده‌‌اند؛ شخصيت‎هاى درون نظامند، جزو نظامند، که ان‌‌شاءا... در آينده هم همه در درون نظام باشند و براى اين نظام کار و تلاش کنند. اين درون نظام و برون نظام، يک مفاهيم تبليغاتى و شعارهاى پوچ نيست؛ تابلوى صرف نيست؛ يک شاخص‎هايى دارد، مبناهاى عقيدتى دارد، مبناهاى علمى دارد. تا حالا اين‎جور بوده، ان‌‌شاءا... بعد از اين هم همين‎جور باشد. از اول انقلاب تا امروز، در جريان انقلاب و جريان اصيل اين مردم انشعاب‎هايى به‎وجود آمده، تعارض‎هايى به‎وجود آمده است. بعضى از اين تعارض‎ها و انشعاب‎ها خسارت‌‌زا هم بوده است؛ بعضى هم نه، با هشيارى مردم، با آگاهى و مسئوليت‌‌پذيرى عناصر فعال در اين جريان‎ها، حل شده است؛ براى انقلاب و براى کشور بارى درست نکرده است. " (20/6/1388)

* بازگشت به عقايد امام
رهبر انقلاب به مشي امام در مسائل فتنه‎گون هم ارجاع و توجه مي‎دهند که در صورت نياز، برخورد با هر شخصي در هر سطحي انجام مي‎گيرد: "از اول انقلاب بين همين گروه‎‎هايي که در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سال‎هاى مبارزات، همه در کنار هم بوديم، اختلاف‎هايى به‎وجود آمد. امام(رض) با همه اين اختلافات يک‎جور برخورد نکرد. همين‎طور که در روش اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) عرض کرديم، روش امام(رض) هم همين‎جور بود؛ يعنى اول با مدارا، با نصيحت؛ ليکن آن وقتى که اقتضا کرد، برخورد کرد. يک گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشکلات آن‎‎ها بود، يک گروه آن کسانى بودند که عليه لايحه قصاص آن حرکت را انجام دادند، يک گروه حتى کار را به ترور و درگيرى‌‌هاى خيابانى کشيدند؛ با هر يک از اين‎‎ها امام يک‎جور برخورد کرد. در سطوح بالاى حکومت هم بود؛ نخست‌‌وزير بود، رييس‎جمهور بود، حتى بعد‎ها در اواخر عمر امام(رض) در سطوح بالاتر از رييس‎جمهور هم بود. امام با کسانى که احساس کردند نمي‎شود بيش از آن مدارا کرد، برخورد کردند. همه هم سوابق انقلابى داشتند، سوابق مذهبى داشتند، خيلى‌‌شان هم در سطوح بالا بودند؛ ليکن خوب، اين‎جور شد ديگر. "
اما آخرين‎باري که رهبر انقلاب به خواص هشدار دادند و مسئله عاقبت طلحه و زبير را مطرح کردند، خطبه‎هاى نماز جمعه‌ تهران در حرم امام خمينى(ره) در 14 خرداد همين امسال بود. شرايط کشور، لغزش و موضع‎گيري برخي خواص، موجب شد رهبر انقلاب بار ديگر اين مسئله را مورد توجه قرار دهند. برخي از اين خواص منحرف شده از خط امام و انقلاب، با بيان سوابق درخشان انقلابي خود سعي در تطهير خويش داشتند که رهبر انقلاب با ملاک قرار دادن "حال فعلي افراد " اين شائبه را از بين مي‎برند: "يک نکته‌ اساسى ديگر در مورد خط امام و راه امام اين است که امام بار‎ها فرمود قضاوت درباره اشخاص بايد با معيار حال کنونى اشخاص باشد. گذشته‌ اشخاص، مورد توجه نيست. گذشته مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگويد: خوب، قبلا اين‎جورى بوده، حالا هم لابد همان‎جور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطه‌ مقابل آن گذشته بود، آن گذشته ديگر کارايى ندارد. اين همان قضاوتى بود که امام اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) با جناب طلحه و جناب زبير کرد. شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان کوچکى نبودند. جناب زبير سوابق درخشاني دارد که نظير آن را کمتر کسى از اصحاب اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) داشت. بعد از به خلافت رسيدن جناب ابى‌بکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابى‌بکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نيست؛ حق با على بن ابى طالب(عليه‌السلام) است. اسم اين اشخاص در تاريخ ثبت است. اين‎‎ها چيزهايى نيست که شيعه نقل کرده باشد؛ نه، اين در همه‌ کتب تواريخ ذکر شده است. يکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابى بکر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) دفاع کرد، زبير است. اين سابقه‌ زبير است. مابين آن روز و روزى که زبير روى اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) شمشير کشيد، فاصله 25 سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبير اعتذار مي‎کنند، مي‎گويند آن‎‎ها اجتهادشان به اين‎جا منتهى شد؛ خيلى خوب، حالا هرچى. ما درباره اين‎که آن‎‎ها مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نيستيم؛ اما اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) با اين‎‎ها چه کرد؟ جنگيد. اميرالمؤمنين(عليه‌السلام) از مدينه لشکر کشيد، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبير. يعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش اين بود، معيارش اين بود. "

نويسنده:محمدرضا باقري
 هفته نامه پنجره شماره51
 


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر