ملاک حال فعلي افراد است، اين همان قضاوتى بود که اميرالمؤمنين(ع) کرد
صدای شیعه: از صدر اسلام تاکنون، چه زمان پيامبر اعظم(صلياللهعليهوآله)، چه زمان اميرالمؤمنين علي(عليهالسلام) ، در دوران ولايت اهل بيت(عليهالسلام) ، در طول سلسلههاي مختلف اسلامي مثل فاطميون و حتي دوران زعامت ولايت فقيه، اقشار مختلف جامعه در دو دسته خواص و عوام جا ميگرفتند.
لغزش نخبگان اگرچه تلخ و موجب انحراف عدهاي از عوام ميشود، اما گذري در احوال آنان - که تاريخ گواه فداکاريها و رشادتهايشان است - اين نهيب را به انسان بصير ميزند که همه افراد در هر پست و مقام و جايگاهي در معرض فتنه و آزمايش هستند.
"طلحه " و "زبير " دو صحابه بزرگ پيامبر اعظم(صلياللهعليهوآله) که تاريخ اسلام پر از خدمات آنهاست، نمونه بارز نخبگان منحرفند که خدمات آنها با دنياطلبي در دوره حکومت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) و در فتنهها به باد رفت و در نهايت با انحراف از خط پيامبر، عاقبت به خير نشدند.
انقلاب اسلامي ايران هم طلحه الخيرها و زبيرهاي سيفالاسلام کم نداشته، نخبگاني که در قطار انقلاب بودند. چهبسا در راه افتادن آن نقش داشتند. شايد خيليها را هم سوار کردند. اما ميانه راه از حرکت انقلاب جا ماندند و در زمره خوديهاي جاهل و غافل قرار گرفتند.
رهبر انقلاب در طول اين سالها و از سالهاي آغازين رهبري هميشه نسبت به عبرتآموزي از عاقبت طلحه و زبير هشدار دادند و مردم را به مطالعه تاريخ و خواص را به بصيرت در فهم مسايل روز دعوت کردند.
چند سال بعد از تمام شدن جنگ هنوز کشمکشهاي ميان ايران، صدام و آمريکا ادامه داشت. اما اوضاع داخلي ظاهرا آرام بود و دولت و دولتمردان در پي سازندگي کشور بودند. تبعات اقتصادي جنگ بسيار بود و هرچند تورم و گراني مهمترين مسئله اقتصادي کشور محسوب ميشد، اما عدهاي از دولتمردان زندگي آرام و بيدغدغهاي داشتند. از همين سالها بود که رهبر انقلاب مردم و مسئولان را به مطالعه سرگذشت طلحه و زبير دعوت کردند. در همان روزهاي نخستين سال 1370، رهبر انقلاب با يادآوري شرايط حکومت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) نسبت به تشکيل گروهکهاي قاسطين و ناکثين و مارقين هشدار ميدهند و ميفرمايند:
"اميرالمؤمنين با سه گروه روبهرو شد: قاسطين، ناکثين و مارقين؛ آن کسانى که ظلم کردند، آن کسانى که بيعت را شکستند، آن کسانى که از دين خارج شدند. يک دسته، آن دسته اهل شام بودند؛ يعنى اصحاب معاويه و عمروعاص، که بعضى از اينها سابقه اسلام نسبتا طولانى هم داشتند، و بعضى هم جديدالاسلام بودند؛ يعنى دو سه سال از زمان پيامبر را به مسلمانى گذرانده بودند. اميرالمؤمنين، هيچ ملاحظهاى برابر آنها نکرد. از آن مشکلتر، اصحاب جمل بودند که عايشه امالمؤمنين، با آن احترامى که بين مسلمين دارد، جزو اينهاست. طلحه و زبير نيز، دو نفر از اقدمين مسلمانان، از صحابيهاى بزرگ پيامبر، از دوستان خود اميرالمؤمنين و بعضا خويشاوند - زبير، پسر عمه اميرالمؤمنين و پيامبر بود - اينها همه يک طرف مجتمع بودند، و على(عليهالسلام) يک طرف ديگر. او تکليفش را تشخيص داد و قاطع حرکت کرد. " (سخنرانى در ديدار با اقشار مختلف مردم 26/1/1370)
اين سخنراني اولين هشدار و اخطار به خواص جامعه بود تا با توجه به حوادث صدر اسلام خود را در معرض سئوال قرار دهند و در مسير انحراف قدم نگذارند.
چند سال گذشت و عدهاي همچنان به نام توسعه به بعضي از اصول و مباني انقلاب بيتوجهي کردند. به بهانه توسعه اقتصادي در بخشهاي مختلف کار به جايي رسيد که سرمايهداران از مستضعفان محترمتر شدند و سهم بيشتري از بيتالمال داشتند. مديران دولتي بخش عمدهاي از طبقه سرمايهداران را تشکيل ميدادند. رهبر انقلاب در سال 75 در ديدار فرماندهان لشکر 27 محمد رسولا...(صلياللهعليهوآله) از خواص انتقاد ميکنند. سخنرانياي که با عنوان "عبرتهاي عاشورا " هنوز هم گره کور بسياري از انحرافهاي خواص را ميگشايد. در سالهاي پاياني حکومت کارگزاران بر کشور، در حاليکه مفاسد مديريتي کشور به اوج رسيده و پرونده شهردار تهران هم به دادسرا فرستاده شده بود، رهبر انقلاب بار ديگر از طلحه و زبير سخن ميگويند. اساس انحراف طلحه و زبير هم دستاندازي به بيتالمال بود و رهبري بار ديگر نسبت به تکرار تاريخ هشدار ميدهند و ميفرمايند: "اگر امروز من و شما جلو قضيه را نگيريم، ممکن است 50 سال ديگر، 10 سال ديگر يا پنج سال ديگر، جامعه اسلامي ما کارش به جايي برسد که در زمان امام حسين(عليهالسلام) رسيده بود. "( 20/3/1375)
رهبر انقلاب در حالي اين سخنان را فرمودند که هفت سال از رحلت امام ميگذشت و رگههاي انحراف در برخي ياران با سابقه انقلاب ديده ميشد و اتفاقا زمينه اين انحراف مانند صدر اسلام انگيزههاي مالي بود.
"دورانِ لغزشِ خواصِ طرفدارِ حق، حدودا هفت، هشت سال پس از رحلت پيغمبر شروع شد. قضايا، کمتر از يک دهه پس از رحلت پيغمبر شروع شد. ابتدا سابقهداران اسلام - اعم از صحابه و ياران و کساني که در جنگهاي زمان پيغمبر شرکت کرده بودند - از امتيازات برخوردار شدند، که بهرهمندي مالي بيشتر از بيتالمال، يکي از آن امتيازات بود. چنين عنوان شده بود که تساوي آنها با سايرين درست نيست و نميتوان آنها را با ديگران يکسان دانست! اين، خشتِ اول بود. " (20/3/1375)
اما خطبههاى دي 1377 رهبر انقلاب در نماز جمعه تهران، مجالي دوباره براي بحث درباره انحراف خواص بود. ايشان مجددا به عاقبت تلخ و غمانگيز طلحهالخير و زبير سيفالاسلام اشاره کردند. در اين سال بعد از روي کار آمدن دولت خزنده اصلاحات، آيتالله منتظري و آذري قمي مجددا شروع به برخي حرکتها عليه نظام جمهوري اسلامي کردند و اينبار جالب بود کساني که براي تخريب خانه منتظري لودر آورده بودند، به ياري وي شتافتند. همچنين طي اين دوران حرکت پيچيده مباحثي چون عاليجناب سرخپوش نيز مطرح شد که اتفاقا اين حملهها هم بيشتر از سوي کساني بود که در تکاپو مادامالعمر کردن رييسجمهور کارگزاران بودند.
رهبر انقلاب در چنين شرايطي ضمن هشدار مکرر به خواص، آنها را به بصيرت دعوت ميکنند: "جناب طلحه، جناب زبير، بزرگان اصحاب و ديگران و ديگران با اميرالمؤمنين(عليهالسلام) بيعت کردند و تسليم شدند و قبول کردند؛ منتها سه چهار ماه که گذشت، ديدند نه، با اين حکومت نمىشود ساخت؛ زيرا اين حکومت، حکومتى است که دوست و آشنا نمىشناسد؛ براى خود حقى قائل نيست؛ براى خانواده خود حقى قائل نيست؛ براى کسانىکه سبقت در اسلام دارند، حقى قائل نيست - هرچند خودش به اسلام از همه سابقتر است - ملاحظهاى در اجراى احکام الهى ندارد. اينها را که ديدند، ديدند نه، با اين آدم نمىشود ساخت؛ لذا جدا شدند و رفتند و جنگ جمل راه افتاد که واقعا فتنهاى بود. امالمؤمنين عايشه را هم با خودشان همراه کردند. چقدر در اين جنگ کشته شدند، خدا عاقبت همهمان را به خير کند. گاهى اوقات دنياطلبى، اوضاع گوناگون و جلوههاى دنيا، آنچنان اثرهايى مىگذارد، آنچنان تغييرهايى در برخى از شخصيتها بهوجود مىآورد که انسان نسبت به خواص هم گاهى اوقات دچار اشکال مىشود؛ چه برسد براى مردم عامى. بنابراين، آن روز واقعا سخت بود. آنهايى که دور و بر اميرالمؤمنين بودند و ايستادند و جنگيدند، خيلى بصيرت بهخرج دادند. بنده بارها از اميرالمؤمنين نقل کردهام که فرمود: لا يحمل هذا العلم الا اهل البصر و الصبر. " (18/10/1377)
* حکايت ريزشها و رويشها
ماجراي کوي دانشگاه و غائله خرمآباد و نقش برخي احزاب و گروهها و حتي شخصيتهاي سياسي مسئول در نظام در آن غائله و سوءاستفاده و موضعگيريهاي دور از بصيرت برخي خواص انقلاب، موجب شد تا دوباره رهبر انقلاب از تريبون عمومي نماز جمعه تهران در آذر 78 نسبت به خواص هشدار دهند: "غم بزرگ اين است که - همانطور که قبلا اشاره کردم - بعضى عناصرى که هيچ سودى در سلطه آمريکا بر اين کشور ندارند، از روى غفلت و اشتباه و ضعفها و عقدهها، براى سلطه آمريکا بر اين کشور تلاش مىکنند! البته اشخاص مختلفند؛ بعضيها عقدهاى دارند؛ بعضيها کينهاى دارند؛ بعضيها گلهاى از کسى دارند؛ بهخاطر دستمالى، قيصريه را آتش مىزنند؛ بهخاطر يک دشمنى و يک کينه شخصى و يک محروميت از فلان مسئوليت که مايل بوده به او بدهند و مثلا نشده و بهخاطر يک اشتباه در فهم، مىبينيد که حرفى مىزنند، اقدامى مىکنند، موضعى مىگيرند و کارى مىکنند که به ضرر تمام مىشود و در خدمت دشمن قرار مىگيرند! بدانيد؛ اين راديوهاى بيگانه، با ميليونها دلار صرف و خرج راه مىافتد. اينها هدف دارند از اينکه اين تبليغات را مىکنند؛ مىخواهند افکار عمومى کشورهاى مخاطب خودشان را تحت تأثير قرار دهند. بيخودى که نمىآيند از شخصى، از حرفى، از جريانى، اينطور دفاع کنند! هر آدم عاقلى تا ديد دشمن برايش کف مىزند، بايد به فکر فرو برود و بگويد من چه غلطى کردم؛ من چه کار کردم که دشمن براى من کف مىزند؟! بايد به خود بيايد. اين مايه غصه است که بعضى از کف زدن دشمن خوششان مىآيد! اگر گلزن مهاجم ما در ميدان فوتبال، اشتباها به دروازه خودش گل بزند، چه کسى در آن ميدان کف خواهد زد؟ طرفداران تيم مقابل و مخالف. حالا شما وقتى که مىبينى دشمن برايت کف مىزند، بايد بفهمى که به دروازه خودى گل زدهاى! ببين چرا زدى؟ ببين چرا کردى؟ ببين چه اشتباهى کردهاى؟ ببين مشکلت کجاست؟ بگرد مشکل خودت را پيدا کن و توبه کن. "
رهبر انقلاب اشارهاي هم به رويشها ميکنند و ضمن تأسف از ريزش خواص ميفرمايند: "دل انسان غمگين مىشود و مىشکند بهخاطر اينکه چرا کسانى که نان انقلاب را خوردند، نان اسلام را خوردند، نان امام زمان را خوردند، دم از امام زمان زدند، دم از ائمه معصومين زدند، حالا طورى مشى کنند که اسراييل و آمريکا و سيا و هر کسى که در هر گوشه دنيا با اسلام دشمن است، برايشان کف بزنند! اين، انسان را غصهدار مىکند. ولى به شما عرض کنم، بشارتهاى الهى اينقدر زياد است که هر غمى را از دل پاک مىکند. بشارتهاى الهى خيلى زياد است. نبايد خيال کرد که اگر چهار نفر آدمى که سابقه انقلابى دارند، از کاروان انقلاب کنار رفتند، پس انقلاب غريب ماند. نه آقا، همه انقلابها، همه فکرها، همه جريانهاى گوناگون اجتماعى، هم ريزش دارند، هم رويش دارند؛ ريزش در کنار رويش. شما به صدر اسلام نگاه کنيد، ببينيد آن کسانى که در دوران غربت اسلام و غربت على، از اميرالمؤمنين دفاع کردند، چه کسانى بودند؟ اينها سابقهداران اسلام نبودند. سابقهداران اسلام، جناب طلحه و جناب زبير و جناب سعد بن ابى وقاص و امثال اينها بودند. بعضى از اينها على را تنها گذاشتند؛ بعضى از اينها در مقابل على ايستادند. اينها ريزشها بودند. اما رويش کدام است؟ رويش، عبدالله بن عباس است؛ محمد بن ابى بکر است؛ مالک اشتر است؛ ميثم تمار است. اينها رويشهاى جديدند. "
* عدالت و جهاد، شعارهاي هميشگي
سال 1383 کانديداتوري افراد مختلف در انتخابات رياست جمهوري نقل محافل مختلف سياسي کشور شده بود. برخي از خواص قصد حضور مجدد در ميدان کار اجرايي داشتند در حاليکه رهبر انقلاب جامعه را به ارزشهاي اوليه انقلاب سوق ميدادند: "اين، مسئله امروز ما هم هست. عدهاى خيال مىکنند شعارهاى انقلاب؛ شعار عدالت، شعار جهاد، شعار دين، شعار استقلال، شعار خودکفايى؛ شعارهايى که مردم را به شوق آورد، وارد صحنه کرد، رژيم طاغوت را ساقط کرد و مردم هشت سال در جنگ مقاومت کردند، کهنه شده و قابل پياده شدن نيست؛ نه، ممکن است ما کهنه شده باشيم و اقتدار و صلابت خود را از دست داده باشيم. ما سست شديم؛ آن اصول با قوت و صلابت خود باقى است. ما اگر با ايمان لازم، با مديريت کافى، با شوق و اميد، با مقهور نشدن در مقابل شيوهها و کلکهاى سياسى و تبليغاتىِ دشمنان وارد ميدان شويم، همان اصول، امروز جلوه بيشترى خواهد داشت. معلوم است؛ عدالت اجتماعى در يک جامعه 10، 15 هزار نفرىِ مدينه کجا، عدالت اجتماعى در يک جامعه چندين ده ميليونى و چندين صد ميليونىِ حکومت دوران اميرالمؤمنين(عليهالسلام) کجا؟ و اميرالمؤمنين(عليهالسلام) اين کارها را کرد. " (15/8/1383)
رهبر انقلاب بار ديگر به مسئله طلحه و زبير اشاره ميکنند که برخي پس از پيامبر گرفتار چرب و شيرين دنيا شدند و با روي کار آمدن اميرالمؤمنين(عليهالسلام) ديگر حاضر به بازگشت به اصول نبودند. ايشان با يادآوري مواردي از مخالفت طلحه و زبير به خواصي که در ديدگاههايشان نسبت به اصول انقلاب دچار فراموشي شده بودند، هشدار ميدهند: "وليد بن عقبه - همان کسىکه زمان عثمان استاندار کوفه بود - از طرف آنها بلند شد پيش اميرالمؤمنين آمد و گفت يا على! بيعت ما با تو شرط دارد؛ "و نحن نبايعک اليوم على ان تضع عنا ما اصبناه من المال فى ايام عثمان "؛ شرط ما اين است که به پولهايى که ما بهدست آوردهايم، دست نزنى و به دستاوردهاى ما در دوران قبل از خودت کارى نداشته باشى. بعد از وليد بن عقبه، طلحه و زبير آمدند. البته حساب وليد بن عقبه از طلحه و زبير جداست. وليد بن عقبه در واقع جزو تازهمسلمانهاست؛ خانوادهاش ضداسلام و ضدانقلاب بودند و با اسلام جنگيده بودند؛ بعد هم که اسلام غالب شد، اواخر زمان پيغمبر، او هم مثل ديگران از بنىاميه اسلام آورد؛ اما طلحه و زبير جزو سابقين اسلام و جزو ياران نزديک پيغمبر بودند. طلحه و زبير هم - که بزرگان آن روز اسلام و جزو بقاياى اصحاب پيغمبر بودند - خدمت اميرالمؤمنين(عليهالسلام) آمدند و حرفهاى گلهآميزى زدند؛ از جمله گفتند: تو ما را با ديگران در تقسيم بيتالمال يکسان کردى ما را با کسانىکه شبيه ما نيستند، در دادن اموال بيتالمال يکى قرار دادى. اينچه وضعى است؟ چرا امتياز قائل نيستى؟ با شمشير ما اينها بهدست آمد؛ ما بوديم که اسلام را پيش برديم؛ ما بوديم که زحمت کشيديم و تلاش کرديم؛ حالا تو ما را با کسانىکه تازه آمدهاند و عجمى و جزو کشورهاى مفتوح هستند، يکسان قرار دادهاى؟ "
سال گذشته و بعد از حوادث پس از انتخابات برخي خواص انقلاب موضعگيريهاي شاذي انجام دادند. طرح مسئله تقلب، ترديد و... در زمره مسايلي بود که بصيرت خواص را زير سئوال برد. رهبر انقلاب با سعهصدر سعي در بازگرداندن آب رفته به جوي داشتند و بار ديگر به اين خواص فرصت دادند: "اين کسانى که مخاطبند، البته کسانى هستند که تاکنون در درون نظام اسلامى تعريف شدهاند؛ شخصيتهاى درون نظامند، جزو نظامند، که انشاءا... در آينده هم همه در درون نظام باشند و براى اين نظام کار و تلاش کنند. اين درون نظام و برون نظام، يک مفاهيم تبليغاتى و شعارهاى پوچ نيست؛ تابلوى صرف نيست؛ يک شاخصهايى دارد، مبناهاى عقيدتى دارد، مبناهاى علمى دارد. تا حالا اينجور بوده، انشاءا... بعد از اين هم همينجور باشد. از اول انقلاب تا امروز، در جريان انقلاب و جريان اصيل اين مردم انشعابهايى بهوجود آمده، تعارضهايى بهوجود آمده است. بعضى از اين تعارضها و انشعابها خسارتزا هم بوده است؛ بعضى هم نه، با هشيارى مردم، با آگاهى و مسئوليتپذيرى عناصر فعال در اين جريانها، حل شده است؛ براى انقلاب و براى کشور بارى درست نکرده است. " (20/6/1388)
* بازگشت به عقايد امام
رهبر انقلاب به مشي امام در مسائل فتنهگون هم ارجاع و توجه ميدهند که در صورت نياز، برخورد با هر شخصي در هر سطحي انجام ميگيرد: "از اول انقلاب بين همين گروههايي که در دوران پيش از انقلاب و در حوادث سالهاى مبارزات، همه در کنار هم بوديم، اختلافهايى بهوجود آمد. امام(رض) با همه اين اختلافات يکجور برخورد نکرد. همينطور که در روش اميرالمؤمنين(عليهالسلام) عرض کرديم، روش امام(رض) هم همينجور بود؛ يعنى اول با مدارا، با نصيحت؛ ليکن آن وقتى که اقتضا کرد، برخورد کرد. يک گروه مربوط به دولت موقت بودند و مشکلات آنها بود، يک گروه آن کسانى بودند که عليه لايحه قصاص آن حرکت را انجام دادند، يک گروه حتى کار را به ترور و درگيرىهاى خيابانى کشيدند؛ با هر يک از اينها امام يکجور برخورد کرد. در سطوح بالاى حکومت هم بود؛ نخستوزير بود، رييسجمهور بود، حتى بعدها در اواخر عمر امام(رض) در سطوح بالاتر از رييسجمهور هم بود. امام با کسانى که احساس کردند نميشود بيش از آن مدارا کرد، برخورد کردند. همه هم سوابق انقلابى داشتند، سوابق مذهبى داشتند، خيلىشان هم در سطوح بالا بودند؛ ليکن خوب، اينجور شد ديگر. "
اما آخرينباري که رهبر انقلاب به خواص هشدار دادند و مسئله عاقبت طلحه و زبير را مطرح کردند، خطبههاى نماز جمعه تهران در حرم امام خمينى(ره) در 14 خرداد همين امسال بود. شرايط کشور، لغزش و موضعگيري برخي خواص، موجب شد رهبر انقلاب بار ديگر اين مسئله را مورد توجه قرار دهند. برخي از اين خواص منحرف شده از خط امام و انقلاب، با بيان سوابق درخشان انقلابي خود سعي در تطهير خويش داشتند که رهبر انقلاب با ملاک قرار دادن "حال فعلي افراد " اين شائبه را از بين ميبرند: "يک نکته اساسى ديگر در مورد خط امام و راه امام اين است که امام بارها فرمود قضاوت درباره اشخاص بايد با معيار حال کنونى اشخاص باشد. گذشته اشخاص، مورد توجه نيست. گذشته مال آن وقتى است که حال فعلى معلوم نباشد. انسان به آن گذشته تمسک کند و بگويد: خوب، قبلا اينجورى بوده، حالا هم لابد همانجور است. اگر حال فعلى اشخاص در نقطه مقابل آن گذشته بود، آن گذشته ديگر کارايى ندارد. اين همان قضاوتى بود که امام اميرالمؤمنين(عليهالسلام) با جناب طلحه و جناب زبير کرد. شما بايد بدانيد طلحه و زبير مردمان کوچکى نبودند. جناب زبير سوابق درخشاني دارد که نظير آن را کمتر کسى از اصحاب اميرالمؤمنين(عليهالسلام) داشت. بعد از به خلافت رسيدن جناب ابىبکر، در همان روزهاى اول، پاى منبر ابىبکر چند نفر از صحابه بلند شدند، اظهار مخالفت کردند، گفتند: حق با شما نيست؛ حق با على بن ابى طالب(عليهالسلام) است. اسم اين اشخاص در تاريخ ثبت است. اينها چيزهايى نيست که شيعه نقل کرده باشد؛ نه، اين در همه کتب تواريخ ذکر شده است. يکى از آن اشخاصى که پاى منبر جناب ابى بکر بلند شد و از حق اميرالمؤمنين(عليهالسلام) دفاع کرد، زبير است. اين سابقه زبير است. مابين آن روز و روزى که زبير روى اميرالمؤمنين(عليهالسلام) شمشير کشيد، فاصله 25 سال است. حالا برادران اهل سنت از طرف طلحه و زبير اعتذار ميکنند، ميگويند آنها اجتهادشان به اينجا منتهى شد؛ خيلى خوب، حالا هرچى. ما درباره اينکه آنها مقابل خداى متعال چه وضعى دارند، الان در مقام آن نيستيم؛ اما اميرالمؤمنين(عليهالسلام) با اينها چه کرد؟ جنگيد. اميرالمؤمنين(عليهالسلام) از مدينه لشکر کشيد، رفت طرف کوفه و بصره، براى جنگ با طلحه و زبير. يعنى آن سوابق محو شد، تمام شد. امام ملاکش اين بود، معيارش اين بود. "
نويسنده:محمدرضا باقري
هفته نامه پنجره شماره51
انتهای پیام