( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: کمتر چهره سياسي را مي‎توان سراغ گرفت که به‎اندازه موسوي خوئيني ها تغيير و تجديدنظر در انديشه و رفتار سياسي‎اش داشته باشد. فردي که از زمان تسخير لانه جاسوسي در اول دهه شصت پرچم رهبري گروه موسوم به خط امامي ها را در دست داشت، در دهه هفتاد اولين مواضع پنهانش را آشکار مي کند. روزنامه سلام تحت مديريت او محمل اصلي اين بازنگري در سياست ها و ديدگاه هاي انقلابي جريان چپ است.
در نگاه همه فعالان سياسي ايران‎ موسوي خوئيني‎ها، چهره پرده‎نشين اصلاح‎طلبان است. مردي که همواره ترجيح داده است در پشت صحنه ايفاي نقش کند. سلوک سياسي او به‎گونه اي است که از آفتابي شدن در ميدان سياست احتراز مي‎ورزد. اين،ويژگي همه کساني است که نمي‎خواهند رد پايي از تصميم هاي آن‎ها در حوادث و ماجراهاي رمزگونه باقي بماند.در کالبد شکافي شخصيت اين گروه از سياستمداران پرده‎نشين مي‎توان به خصوصياتي مشترک دست يافت. بارزترين خصلت آن‎ها اين است که خود را در نقش ناجي و سکاندار قرار مي‎دهند که اغلب در مواقع بحراني که توفان هاي سياسي، کشتي سياست حزبي آن‎ها را دچار تلاطم مي‎کند رخ مي‎نمايانند. بر همين منوال، سيد محمد موسوي خوئيني‎ها در جبهه اصلاحات چنين جايگاهي براي خويش ترسيم کرده است. جايگاه برادر بزرگتر يا مرشد سياسي که جمله فعالان و نيروهاي اصلاح‎طلب‎ نظرات او را فصل الخطاب قرار دهند.در اين‎باره کافي است که به سه فراز تحولاتي که به شکست جريان چپ يا اصلاح‎طلب منجر شده دقت و در آن‎ها تأمل شود. سال هفتاد در جريان انتخابات مجلس چهارم که به سقوط چپ منجر شد، سال 1384 که با ناکامي اين جريان در سه انتخابات پي‎در‎پي شوراها‎ مجلس و رياست جمهوري که به زوال جبهه اصلاح‎طلبان منجر گرديد و بالاخره بهار 1388 که در حساس‌ترين انتخابات تاريخ انقلاب اسلامي هر دو نامزد جريان اصلاح‎طلب مقابل نامزد اصولگرايان تن به شکست دادند.‎در هر سه فراز از اين رويدادها موسوي خوئيني‌ها يک نقش واحد و مشخص را بر عهده مي‎گيرد و آن بسيج نيروهاي سردرگم اصلاح‎طلب براي اعتراض و رويارويي با جناح پيروز است. در هر سه مرحله حلقه هواداران او شاخه اي از تندروترين نيروهاي اصلاح‎طلب است که به چيزي کمتر از کسب دوباره قدرت رضايت نمي‎دهند.


بازي همه يا هيچ
تئوري موسوي خوئيني‎ها در ميدان رقابت و مبارزه سياسي در هر سه مرحله از شکست جريان چپ داراي عناصر شناخته شده‌اي است. روش بازي او تابع قاعده همه يا هيچ است. بر پايه اين نظريه‎ يک جناح سياسي يا بايد به‎طور کامل قدرت را دردست بگيرد يا آن‎که به‎صورت تمام‎عيار در جايگاه اپوزيسيون بايستد. او گزينه ميانه يا حد وسط در برخورد با حريف قائل نيست. به همين دليل، همواره پيشنهاد تعامل يا همگرايي و همکاري دو قطب سياسي اصولگرا و اصلاح‎طلب را نفي کرده است. موسوي خوئيني‎ها از وقتي که پس از سقوط اصلاح‎طلبان از تسخير دولت و مجلس نااميد شد، به‎سوي ايجاد جبهه اپوزيسيون کامل حرکت کرد و در اين مسير دست اتحاد به همه نيروهاي معارض داد که علاوه‎بر دولت اصول‎گرا‎ نظام اصولگرا را نيز قبول نداشته اند. نظريه موسوي خوئيني‎ها در پيشبرد طرح تقابل سياسي تابع يک اصل روشن است: نافرماني مدني. اين نظريه به‎ظاهر در دوره دولت خاتمي رايج شد، اما واقعيت اين است که مبدع اين نظريه قبل ازمشارکت تيم «سلامي ها»يي بود که دور خوئيني ها حلقه زده بودند يعني همان گروهي که شالوده مشارکت را ريختند. اولين بار نيز در همان آغاز دهه هفتاد و با شکست جريان چپ در انتخابات مجلس اين تئوري از سوي مرد پرده‎نشين اين جريان مطرح شد و از طريق روزنامه سلام رواج پيدا کرد. نافرماني مدني همان انديشه اي است که در نقطه تکاملي به انقلاب هاي مخملي منجر مي‎شود. اجزاي اين نظريه که امروز به وضوح از سوي مرد در سايه اصلاح‎طلبان تجويز مي‎شود، بايکوت‎ تحريم،‎ تحصن و سرانجام تقابل خياباني است. بي‎سبب نيست کارشناساني که در رفتار اصلاح‎طلبان پس از بيست‎ودوم خرداد تدبر کرده اند، معتقدند که اين رفتارها آبشخوري جز نظريه نافرماني مدني دهه هفتاد «حلقه سلامي ها» ندارد.بسياري از روش هاي اعتراضي که در انتخابات اخير به‎نام موسوي و کروبي عليه شوراي نگهبان و نهادهاي ناظر و مجري انتخابات ساخته و پرداخته شد، در ‎واقع بازسازي نظريه نافرماني مدني است که لااقل در سه مرحله: بار اول دهه هفتاد در جريان ناکامي نامزدهاي مجمع روحانيون در انتخابات مجلس چهارم، بار دوم در ميانه دهه هشتاد در جريان شکست اصلاح‎طلبان درانتخابات مجلس هفتم و بالاخره آخرين بار در بهار و تابستان 1388 به آزمون نهاده شده است.به اين صورت است که او در هر سه دوره انزواي اصلاح‎طلبان در نقش ناجي ظاهر مي‎شود.او نظريه‎اش را در ديدار با شاخه تندرو دانشجويان ارائه مي‎کند.‎ رهنمودهاي تشکيلاتي او در اين ديدارها حاوي عباراتي است که به مخاطبانش انرژي نفرت و حس انتقام را تزريق مي‎کند. طرح هاي عملياتي او در هر سه مقطع حاوي بالاترين سطح اعتراض نه تنها به دست‎اندرکاران انتخابات که بلکه به کل حاکميت است.از اين جهات ويژگي هاي سياسي مرد پرده‎نشين اصلاح‎طلبان به هيچ يک از سران اين جريان شبيه نيست. اغلب سران اين جريان به درجاتي از مصالحه و انعطاف‎پذيري در بازي سياست پايبند بوده اند، اما خوئيني‌ها تنها کسي بوده که اصل مصالحه و مدارا در قبال حريف را مردود و مذموم شمرده است. به همين اساس، اغلب کارشناسان ظن قريب به يقين دارند که دو نامزد ناکام اصلاح‎طلبان در رفتار خويش‎ تابع تئوري مرد پرده‎نشين اصلاح‎طلبان بوده و در راستاي آن حرکت مي‎کنند.

سرسلسله تجديدنظر‎طلبان
آنچه از سه دهه حيات جريان چپ پيداست، زندگي سياسي اين ليدر پشت پرده اصلاح‎طلبان، فراز و نشيب بسيار داشته است.
کمتر چهره سياسي را مي‎توان سراغ گرفت که به‎اندازه وي تغيير و تجديدنظر در انديشه و رفتار سياسي‎اش داشته باشد. فردي که از زمان تسخير لانه جاسوسي در اول دهه شصت پرچم رهبري گروه موسوم به خط امامي‌ها را در دست داشت، در دهه هفتاد اولين چرخش ها را در افکار اين جريان صورت مي‎دهد.روزنامه سلام تحت مديريت او محمل اصلي اين بازنگري در سياست ها و ديدگاه هاي انقلابي جريان چپ است و به باور بسياري از ناظران سياسي دو عامل عمده در تغيير نگرش او نسبت به حکومت و سياست مؤثر بوده اند. اول مناصب کليدي که دهه شصت در اختيار او بوده و بعد از رحلت امام از دست مي‎دهد و دوم ناکامي طرح هايي که او و همقطارانش براي تسخير جايگاه رهبري پس از امام در سر مي‎پروراندند.موسوي خوئيني ها که دبير مجمع روحانيون مبارز است، عهده‌دار مسئوليت‌هاي کليدي در دستگاه قضايي و سياسي نظام بوده. وي در ابتداي انقلاب عضو مجلس پيش‎نويس قانون اساسي بود. همچنين در سال ?? به مدت يک سال رياست سازمان صداوسيما را به‎عهده داشت.در دهه شصت نيز چندين سال عهده‎دار دادستاني کل کشور بود، اما در ميان اين مناصب، عهده‎داري دو منصب دادستاني و توليت امور حج دو نمونه از اموري است که کنار گذاشتن او از اين دو منصب تأثيري به‎سزا در مشي سياسي وي داشته است.پس از اين اتفاقات است که او به‎سمت طراحي تشکيلات حزبي معارض حرکت مي‎کند؛ ابتدا در اقدامي سؤال‎برانگيز مهدي کروبي را که تا آن روز به عنوان چهره معتدل جريان چپ سنتي بود از مجمع روحانيون مبارز وادار به‎کناره‎گيري مي‎کند و در سال ???? رسماً رياست اين نهاد و دبيري مجمع روحانيون مبارز را در دست مي‎گيرد.بسياري از اصلاح‎طلباني که در دهه هفتاد باب تجديدنظر در اصول نظام جمهوري اسلامي را گشودند، شاگردان بلافصل او بودند. در سياست خارجي اين نظريه که امريکا ديگر دشمن نظام نيست براي نخستين‎بار در روزنامه «سلام» مطرح شد و حتي سردبير روزنامه با هدايت خود خوئيني‎ها باب ديدار و مذاکره با گروگان سال 1361 خط امامي ها يعني باري روزن را ترتيب داد. مباحث مربوط به مشروعيت نظام و تز کاهش اختيارات ولايت فقيه نيز اولين بار در همين جريده مطرح شد. موسوي خوئيني‎ها جزو اولين نفراتي بود که نظارت استصوابي شوراي نگهبان را به چالش کشيد.بنابراين آنچه در اين روزها درباره انديشه‌هاي ضد‌ولايت فقيه وي مطرح شده، ريشه در عملکرد دو دهه اخير دبير مجمع روحانيون دارد؛ چنان که برخي اعضاي اين مجمع فاش کرده اند او از فرداي رحلت امام علم مخالفت با رهبري را برافراشت و اين طرح خويش را از طرق مختلف دنبال کرد؛ روزي در قالب ارائه نظريه شورايي کردن رهبري‎، روزي ديگر در قالب محدود کردن رهبري به قانون اساسي و بالاخره امروز در چارچوب انديشه بازنگري در قانون اساسي و خارج کردن قواي سه گانه از حيطه اختيارات رهبري. همچنان که در سال 78 فتنه اي پيچيده را پي ريخت.

پرده هاي جديد از تناقضات فکري
تجديدنظر در مباني انديشه حکومت اسلامي در دو سال اخير در حالي از زبان موسوي خوئيني‎ها مطرح شده که او زماني خود را مدافع نظام مطلقه فقيه نشان مي داد و در دفاع از نظريه امام مبني بر اين که ولي فقيه واجد همه اختيارات شارع اسلامي است، بيشترين حملات را به چهره هاي رقيبش انجام داده بود.در مرور کارنامه اين ليدر اصلاح‎طلبان، اکنون فهرستي بلند از تناقضات پيش روي ما قرار دارد. در اين جا فقط به چند مورد برجسته از اين تناقضات اشاره مي‎کنيم: او در بهمن 1387 رهنمود مي‎دهد که بايد اختيارات رهبري را محدود کرد. در نشستي ديگر مي‎گويد نمي‎توان به‎خاطر مصالح نظام از مطالبات سياسي خويش کوتاه آمد. راه ديگري جز اصلاح ساختار نظام باقي نمي‎ماند و در ديدار با نامزدان اصلاح‎طلب توصيه مي‎کند تغيير در قانون اساسي را دردستور کار قرار دهند.حال به نظراتي که وي در ديدار جمعي از ياران خويش قبل از حوادث اخير بيان کرده نگاه کنيم، مي‎گويد: «از نظر حضرت امام(ره) واجب‎ترين مسئله اين است که نظام حفظ شود تا کشور سرپا بماند. حفظ نظام از اوجب واجبات است، يعني بايد از برخي واجبات و محرمات (اگر لازم باشد) عبور کرد تا نظام حفظ شود.»
او در ديدار زمستان هشتادوهفت در حالي اصول‎گرايان را به عدول از اصول متهم مي‎کند که در همان ملاقاتش با دانشجويان به صراحت اذعان مي‎کند که: «در زير چتر اصلاحات عده‎اي بودند که داعيه اصلاح‎طلبي داشتند اما اصلاح‎طلبي را با کنار گذاشتن دين ممکن مي‎دانستند، عده‎اي مي‎گويند لازم نيست دين را کنار گذاشت، اما نبايد در سياست دخالتش داد، عده ديگري مي‎گويند داخل شدن دين در سياست اشکالي ندارد، اما به اين شکلي که امروزه اتفاق افتاده کار درستي نيست. برخي هم کاملاً چارچوب‎ها را قبول دارند اما به روش‎ها ايراد دارند.در بين اصلاح‎طلبان هم افرادي بودند که آقاي خاتمي با آن‎ها نسبتي ندارد.»

منبع:www.iran-newspaper.com
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر