(
امتیاز از
)
مردی که کذب می داند، نه غیب!
صدای شیعه: سیزدهم مهرماه مصادف است با سالروز هجرت تاریخی حضرت امام خمینی از نجف به پاریس. سفری که تأثیر به سزایی در پیروزی هرچه سریع تر نهضت امام خمینی داشت، به طوری که خود آن حضرت 5 ماه بعد در مدرسه فیضیه فرمودند: «در نجف که من بودم، من هم یک طلبهاى بودم و به اندازه خودم مشغول بودم، براى آن نکته [حفظ اسلام] من دست برداشتم از درس و بحث و مطالعه و زیارت امام- علیه السلام- و حرکت کردم؛ نه حرکت براى پاریس بلکه حرکت براى کویت، و از کویت به سوریه بنا داشتم لکن قضایا طورى شد که خدا خواست و رفتم به پاریس. و در آنجا البته بهتر شد؛ یعنى اگر در لبنان بودیم یا در سوریه بودیم، حالا باز آنجا بودیم و شما هم اینجا و شاه هم آنجا. لکن این سفر یک سفر با برکتى بود. در عین حالى که در یک مملکت غیر مُسْلِم بود.» (صحیفه امام، جلد6، صفحه323) شبیه به این عبارات که حاکی از اهمیت این سفر تاریخی است، چندین باربه عناوین مختلف در بیانات امام تکرار می شود. اما به همان میزان که این هجرت یکی از مهمترین وقایع تاریخ انقلاب اسلامی است، مباحث پیرامون آن نیز از اهمیتی خاص برخوردار است چرا که آیندگان با در نظر گرفتن این مباحث، درصدد قضاوت درباره علل و عوامل این واقعه سرنوشت ساز خواهند بود.
از سویی دیگر برخی از افرادی که در آن زمان در جریان این امر بودند، همواره از فرصت سوء استفاده می نمایند تا برای خود در این ماجرا نقشی تعیین کننده و حیاتی رقم زده و آن را به نفع خود مصادره کنند. نکته جالب توجه آن که این تلاش های از زمان حیات حضرت امام تا کنون ادامه دارد. در این نوشتار برآنیم تا در راستای پاسداری از تاریخ انقلاب اسلامی، برخی از این تحریف ها را بیان و نقد نمائیم.
مردی که کذب می داند، نه غیب!
یکی از افرادی که در طول این سال ها به دفعات، در این زمینه ادعاهای دروغینی مطرح نموده است، ابراهیم یزدی است. اولین کذبی که وی در این زمینه مطرح نموده است، درباره علل حضورش در نجف هنگام هجرت امام از نجف است. او پس از آنکه ادعا می کند امام را درباره چگونگی رهبری نهضت، راهنمایی می کرده است(!)، می گوید: «...آقای دعایی بار دیگر با من تماس گرفت و گفت بر اثر فشارهای موجود بر آیتالله، آقای خمینی مصمم است که از عراق خارج شود و از من [یعنی آقای دعایی] خواستهاند به شما [یعنی ابراهیم یزدی] بگویم هر چه سریعتر به نجف بیایید.
مطلع هم بودم که قصد دارند به کویت بروند و از آنجا عازم سوریه شوند. اما برای من مهم این بود که تا چه اندازه سوریه میتواند محل مناسبی برای ادامه فعالیتهای ایشان باشد.» (روزنامه سیاست روز،17/11/1387)
وی در ادامه این مصاحبه و مصاحبه مشابهش با آفتاب نیوز، به سفر خود به پاریس، لبنان، آلمان و سپس عراق پس از تماس آقای دعایی اشاره نموده و تاریخ تماس آقای دعایی را اوایل شهریور ذکر می کند. این در حالی است که با بررسی خاطرات ملازمان امام در نجف به خصوص مرحوم حاج سید احمد خمینی و مرحوم فردوسی پور، در می یابیم که این تصمیم امام تا دو روز قبل از عزیمت ایشان برای هیچکس بیان نشده بود و تنها دو روز قبل از عزیمت از طریق حاج احمد آقا برای هیجده نفر از خواص یاران امام در نجف مطرح می شود، آن هم به شرطی که به احدی (حتی خانواده هایشان) نیز نگویند. جالب تر آنکه حتی امام راضی نبودند تا مرحوم سید عباس مُهری (که نماینده ایشان در کویت بودند)، از این سفر (که ابتدا قرار بود به کویت انجام شود) اطلاع پیدا کنند. حال چگونه ابراهیم یزدی در اوایل شهریور آن هم در زمانی که هنوز سید محمود دعایی نیز خبر نداشت، از این تصمیم مطلع می شود، از عجائب است و احتمالاً نشانی است از غیب دانی آقای یزدی!
مرحوم حاج سید احمد خمینی نیز در خاطرات خود درباره علت حضور دکتر یزدی می گوید: «او برای گرفتن پیامی از امام برای انجمن های اسلامی ایران در کانادا و آمریکا آمده بود که مواجه با این وضع شد. تا آن لحظه او به هیچ وجه از جریان مهاجرت امام اطلاع نداشت.» (دلیل آفتاب،صفحه73)
منزل امام محاصره بود، یا نبود؟
یزدی برای آن که اثبات کند اولین کسی بوده است که پیشنهاد سفر امام به پاریس را مطرح کرده، به جلسه ای استناد می کند که قبل از رفتنش به نجف، در لبنان تشکیل شده است. جالب آن که اعضای این جلسه عبارتند از دکتر چمران شهید، صادق قطب زاده معدوم و ضرابی که از اعضای شورای مرکزی نهضت آزادی بوده است (جالب است که از شهودی که ابراهیم یزدی ارائه می کند کسی اکنون زنده نیست یا آنکه اگر زنده است به جناح طرفدار خود او وابسته است).
یزدی می گوید: «در آن جلسه در مورد اینکه آقای خمینی به کدام کشور میرود بحث شد. ... آنجا بود که من گفتم ما باید به آیتالله خمینی پیشنهاد کنیم که به اروپا بروند. در اروپا لندن، بن، رم و ... هر یک مشکلات خاص خود را دارد. اما پاریس از همه جا مناسبتر است. چرا که اولاً برای ایرانیان ویزا نمیخواهد. ایرانیان فعال سیاسی در آنجا هستند و کمک می کنند. ثانیاً پاریس مرکز سیاسی اروپاست. من بلافاصله مهیای سفر به بغداد شدم. دکتر چمران موافق نبود. نگران امنیت من بود. نگران بود که سرنوشتی مشابه امام موسی صدر برای من در عراق پیش بیاید.» (آفتاب نیوز،21/11/85)
یزدی در تعریف ادامه ماجرا در دو مصاحبه مذکور دچار تناقض گویی شده به نحوی که درباره محاصره منزل امام در نجف در یکی از مصاحبه ها می گوید: «در آلمان بودم که از کویت آقای مُهری به من زنگ زد و خبر داد که عراقیها محدودیتهای منزل آیتالله را برداشتهاند. اگر میخواهی فوری بیا. من بلافاصله به بغداد پرواز کردم و از بغداد یکسره رفتم نجف. زمانی رسیدم که امام در حال خروج از نجف بودند. آقای خمینی و احمدآقا در ماشین بنز آقای مُهری نشسته بودند.» (آفتاب نیوز،21/11/85) اما در مصاحبه دیگر می گوید: «من هم عازم نجف شدم. صبح روزی که با وجود محاصره منزل امام(ره) با ایشان ملاقات کردم، روزی بود که آقای خمینی با بنز حاج آقا مُهری عازم کویت میشد.» (روزنامه سیاست روز،17/11/1387)
البته بعید است که اطلاع از محاصره بودن یا نبودن منزل امام برای افرادی چون آقای مُهری که با نجف دائماً در تماس بودند، سخت باشد تا حمل به صحت کرده و بگوییم شاید آقای مهری خبر را اشتباه داده باشد. از سویی دیگر مرحوم فردوسی پور با اشاره به محاصره منزل امام تا آخرین دقایق و سری بودن هجرت ایشان، می گوید: «نزدیک صبح بود که آقای فاضل آمد و گفت آقای دکتر یزدی را در حرم دیدم. تعجب کردم. دکتر یزدی کی آمده؟! برای چه آمده؟! او[آقای فاضل] چون اجازه نداشت، به وی [دکتر یزدی] نگفته بود که برنامه چیست. گفتم زود برو آقای یزدی را خبر کن که اگر می خواهی حضرت امام(رضوان الله علیه) را در نجف ببینی، بیا بیت حضرت امام(رحمة الله علیه). ساعت حرکت امام (رحمة الله علیه) بود که دکتر یزدی رسید و سوار یکی از خودروهایی شد که برای بدرقه آمده بودند. از او پرسیدیم، ”کی آمدی؟“ گفت، ”نصف شب رسیدم. می خواستم به بیت امام (رحمة الله علیه) بروم، مأمورین راهم ندادند [یعنی محاصره بیت امام همچنان برقرار بوده است]. رفتم مسافرخانه، کیفم را گذاشتم و مشرف شدم حرم که آقای فاضل آمد و به من خبر داد.“»(ماهنامه شاهد یاران، خرداد85، شماره7،صفحه47)
مقدمات دروغ برای دروغی بزرگتر
همانطورکه از این عبارات پیداست دکتر یزدی سوار یکی از خودروهای بدرقه کننده می شود. غیر از ماشینی که امام و فرزندشان در آن بودند، دو ماشین دیگر وجود داشته که دیگر همراهان و بدرقه کنندگان در آن سوار می شوند. مرحوم فردوسی پور می گوید: «وقتی آقای یزدی نزد ما رسید، ماشین ها در آستانه حرکت بودند. او می خواست در ماشینی که امام سوار بودند سوار شود، ما گفتیم: شما سوار یکی از این ماشین ها که برای بدرقه آمده اند بشوید. گفت:من می خواهم با امام صحبت کنم. من گفتم: نه حالا، صحبت برای موقع دیگر باشد. از این رو سوار یکی از همان ماشین ها شد و آمد.» (خاطرات حجت الاسلام والمسلمین فردوسی پور، صفحه220)
مرحوم حاج احمد آقا نیز در خاطراتشان عیناً به همین نکته اشاره می کنند. اما با این همه، ابراهیم یزدی (به قول مرحوم حاج احمد آقا «با کمال بی شرمی») به گونه ای دروغ می گوید که خود را از مقربین امام جلوه دهد. وی می گوید: «آقای خمینی و احمدآقا در ماشین بنز آقای مُهری نشسته بودند. به درخواست ایشان سوار همان ماشین شدم. کاروان حرکت کرد و مأمورین امنیتی عراق همه را بدرقه و کنترل میکردند.» (آفتاب نیوز،21/11/85) البته صرف نشستن در ماشین امام و یا عدم آن، شاید نکته چندان مهمی در تاریخ نگاری نباشد اما او تمام این مقدمات دروغین را می چیند تا به قسمت اصلی داستان پردازی اش که صحبت با امام در ماشین و دادن پیشنهاد رفتن به پاریس است، برسد. خدای منان را بسی شاکریم که یادگار امام و مرحوم فردوسی پور پیش از رحلتشان این خاطرات را بیان نمودند و گرنه تنها خدا می داند که توهمات ابراهیم یزدی سر از کدام ناکجا آباد در می آورد.
رضا اکبری آهنگر
ادامه دارد ...
انتهای پیام