(
امتیاز از
)
احترام به حقوق بشر يا خيانت؟
صدای شیعه: از سمرقند و بخارا و افغانستان گرفته تا آران (جمهوري آذربايجان کنوني) و قفقاز و مرو و تفليس و... همه و همه از جمله ايالات و ولايات ديرين ايران بودند که در اين فاصله زماني 200 ساله به واسطه جهل و جبن سلاطيني سليمانجاه، قدر قدرت، کيوانرفعت، خورشيدرايت، فلکرتبت، گردونحشمت1، همچون فتحعلي شاه، محمدشاه و ناصرالدين شاه قاجار از مام ميهن تجزيه يافتند. معالوصف و بلاشک، جدايي مجمعالجزاير بحرين که در روزگار فرمانروايي پهلوي دوم، سلطاني که خود را همسنگ کورش بزرگ ميپنداشت و به او توصيه مينمود آسوده بخواب ما بيداريم، رخ داد، دردناکتر و غمانگيزتر از همه بوده است.
بحرين که بيش از 70 درصد جمعيت آن را شيعيان شامل ميشوند بر پايه اسناد و مدارک تاريخي از ديرباز، چه از جهت جغرافيايي، چه سياسي و چه فرهنگي بخشي از ايران به شمار ميرفته است و ايرانيان چه تلاشها که براي پاسداشت آن نکردند. از آن جمله ميتوان به دلاوريهاي لشکريان ايران براي بيرون راندن مهاجمان پرتغالي در عهد قدرتمداري شاهعباس بزرگ صفوي، اشاره کرد.
در روزگار معاصر نيز که دولت انگلستان با ياري نيروي نظامي خويش و با سود جستن بموقع از تزلزل قدرت حکومت در ايران، بحرين را از ايرانزمين جدا و منفک کرده بود، ايرانيان هميشه بر حق مسلم خويش پافشاري ميکردند و اصرار ميورزيدند و اين مهم حتي در مکاتبات رسمي روزگار فرمانروايي پهلوي اول نيز کاملا چشمنواز است.
با تمام اين اوصاف، محمدرضا شاه پهلوي در روز 14دي 1347 هجري خورشيدي برابر با 6 ژانويه 1969 در يک مصاحبه مطبوعاتي در هندوستان در پاسخ به پرسشي درباره سرنوشت بحرين با تظاهر به رعايت موازين حقوق بشر و احترام به اصول دموکراسي گفت: «اگر بحرينيها نميخواهند با ما باشند ما حرفي نداريم!
شگفت آنجاست که اين موضعگيري جديد، خلاف پيشينه ممتد اعتراض ايران به تلاشهاي دولت انگلستان براي جدايي و تجزيه بحرين بود. تصميم بيمقدمه و ناگهاني شاه داير به دست برداشتن از حاکميت ايران بر بحريني که به تعبير ابوالقاسم حالت، همچون کودک به دور مانده از مادر ميماند2 و به قول اديب برومند، چشم ايران از هجران آن گهي چون دريا بود گهي چون رودبار3، بدون کسب مشورت از قوه مقننه، قضاييه و حتي وزارت امور خارجه انجام شد!
در پيش گرفتن سياستي چنين از سوي شاه و اعمال نفوذ دولت انگلستان سبب شد سرانجام شوراي امنيت سازمان ملل در قطعنامه شماره 287، مورخه 21 ارديبهشت 1349 برابر با 11 مي 1970 استقلال بحرين و عضويت آن کشور در سازمان ملل متحد را به اتفاق آرا تصويب نمايد و در يک ترفند سياسي مضحک از شاه به سبب آزادمنشي و پذيرش اصول دموکراسي تقدير و تشکر کند.
اما آيا براستي جدايي بحرين از ايران را بايد برآيند انساندوستي و احترام شاه به حقوق بشر برشمرد يا آن را نتيجه خيانت و دورويي او پنداشت؟
به باور نگارنده، دلايلي در دست است که نشان ميدهد عملکرد محمدرضا شاه در مورد بحرين را چيزي جز خيانت و جنايت نميشود نام نهاد و از آن جمله ميتوان به موارد ذيل اشاره کرد:
1ـ چنان که گفته آمد شاه رياورزانه خود را دموکراتمآب و پايبند به موازين حقوق بشر نشان داد و دليل موافقت خود با جدايي بحرين را با بيان برهاني در اين راستا مستدل ساخت. اما نوع برخورد شاه با مخالفان سياسي خويش و همچنين نقشي که او و ارتش تحت فرمانش در جريان سرکوب جنبش ظفار در عمان ايفا کرد بروشني تداعيکننده آن است که حقوق بشر و دموکراسي تا چه اندازه برايش محترم و ارزشمند بوده است.
2ـ دولت ايران طي درخواستي رسمي از اوتانت، دبيرکل وقت سازمان ملل متحد، خواهان برگزاري همهپرسي و نظرخواهي از مردم بحرين درباره جدايي از ايران شد.
احمد اقتداري، کسي که کتابهايي چند درباره خليجفارس نگاشته بود، طي يادداشتي به اميرعباس هويدا، نخستوزير وقت از او خواهش کرد به «عرض اعليحضرت برسانند که آنچه را مرحوم احمدشاه با همه ضعفش و مرحوم پدرتان رضاشاه با همه قدرتش اجازه ندادند، شما هم اجازه ندهيد که بحرين از ايران جدا شود. بحرين جزئي از آب و خاک لاينفک ايران است و هرکس آن را از ايران جدا کند مورد قبول ايراني نيست. آن را خيانت به مواريث ملي ايرانيان ميداند.»
توصيهها و رهنمودهاي دوستداران ايران و عظمت آن مورد توجه محمدرضا شاه قرار نگرفت. سرانجام ماموران سازمان ملل بدون رايگيري عمومي و با همهپرسي محدود به پرسش از گروهي از اهالي و اصناف بحرين اعلام کردند که اکثريت قاطع اهالي بحرين خواستار جدايي از ايران و استقلال آن هستند.
نکته: به راستي اگر دموکراسي تا به آن اندازه مورد علاقه شاه بود که حاضر ميشد نظر مردم بحرين را درباره سرنوشت خويش بپذيرد، چرا مردم ايران نبايد در اين روند دموکراتيک جايي براي خويش مييافتند؟
دبيرکل وقت سازمان ملل هم در اظهارنظري بيان کرد: «نتايج حاصله مرا متقاعد کرد که اکثريت قريب به اتفاق مردم بحرين مايلند که آن سرزمين رسما به صورت کشوري کاملا خودمختار و مستقل شناخته شود.»
شايسته است ياد شود، نه تنها هيچگاه رفراندومي حقيقي در بحرين صورت نگرفت، بلکه آن همهپرسي نصف و نيمه هم در حالي انجام پذيرفت که نيروهاي انگلستان در بحرين حضور نظامي داشتند. اين عامل به اضافه مجموعه عواملي ديگر سبب شد تنها بخش کوچکي از جمعيت بحرين درباره سرنوشت آتي خويش اظهارنظر کنند.
3ـ همانگونه که سيدحسن امين در مقاله خود (بحرين چگونه از ايران جدا شد؟ چاپ شده در شماره سوم فصلنامه فروزش، 1388) آورده است شاه برخلاف رويه معمول در انتخابات و رفراندومهاي دنيا هيچگونه اقدامي در جهت تبليغ، اطلاعرساني و آگاهيبخشي به مردم بحرين در جهت ترغيب آنان نسبت به الحاق نهايي آنان به ايران معمول نداشت. در حالي که اين مهم ميتوانست با توجه به پيشينه تاريخي مشترک ايران و بحرين، ديرينگي تعلق تاريخي بحرين به ايران، مذهب يکسان اکثريت مردم بحرين با مردمان ايرانزمين و فکر مشترک مردم ايران و بحرين در مبارزه با استعمار و اخراج نيروهاي انگليسي بسيار پربهره و پرثمر باشد.
4ـ در ايران هيچگونه رفراندومي انجام نپذيرفت تا فهميده شود که آيا مردم ايران نيز به جدايي بحرين از ايران تمايل دارند يا خير. به تعبير دکتر نوشيروان کيهانيزاده، اين تصميم ملوکانه شاه به اندازهاي قطعي بود که از مردم ايران هم در يک رفراندوم سوال نشد که آيا با تصميم شاه که برخلاف قانون اساسي و سوگندي که براي حفظ حدود و ثغور ايران بيان داشته بود موافقند يا خير. به راستي اگر دموکراسي تا بدان اندازه مورد علاقه شاه بود که حاضر ميشد نظر مردم بحرين را درباره سرنوشت خويش بپذيرد، چرا مردم ايران نبايد در اين روند دموکراتيک جايي براي خويش مييافتند؟
5 ـ پهلوي دوم، هنگامي که در هندوستان اعلام کرد با جدايي بحرين مخالفتي ندارد گويا فراموش کرده بود که پيشتر مجلس شوراي ملي بحرين را چهاردهمين استان ايران برشمرده بود و يک پادشاه مشروطه حق ندارد تصميمي مغاير با مصوبه مجلس اختيار کند. ميزان احترام به دموکراسي و حقوق بشر در منظر محمدرضا شاه را همين نکته به روشني هويدا ميسازد که تا چه اندازه بوده است.
6 ـ دولت ايران پذيرش قطعنامه 287 را منوط به تصميم مجلسهاي شورا و سنا کرد و بدين ترتيب از پذيرفتن بار مسووليت چنين امر مهم و خطيري، يعني تجزيه بخشي از خاک ميهن، شانه خالي کرد. مجلس شوراي ملي نيز با 199راي موافق و تنها 4 راي مخالف، استقلال بحرين را به رسميت شناخت! ناگفته پيدا است عدم ورود جدي دولت در فرآيند تصميمگيري و تصويب حداکثري طرح جدايي بحرين در مجلس نشان از آن دارد که شاه با همراهي انگلستان و آمريکا سرنوشت بحرين را از پيش رقم زده بود.
نيازمند يادکرد است، آنچه صدق اين مدعا را واضحتر و هويداتر ميسازد آن است که آن انگشتشمار نمايندگاني که به جدايي بحرين از ايران راي منفي داده بودند در دوره بعدي مجلس اجازه انتخاب شدن نيافتند و آن معدود معترضان بدين امر هم بدون محاکمه روانه زندان شدند.
از آنچه گفته آمد ميتوان اقرار داشت خيانت محمدرضا شاه در امر جدايي بحرين راست است.
به عنوان پاياني بر اين مختصر ميتوان گفت، محمدرضاشاه با اين اقدام نابخردانه خويش دگربار دست خويش را در برابر تاريخ رو کرد و موجب شد يکي ديگر از سنگرهاي دفاعي خويش در دادگاه تاريخ را ويران و منهدم کند.
پانوشتها:
1ـ از جمله القاب بيمسمايي که در مکاتبات درباري، معاهدههاي بينالمللي يا در کتابهاي تاريخي از سوي ميرزابنويسان بارگاه همايوني يا مورخان آستان شهنشاه عالمپناه براي درماندهترين پادشاهان تاريخ ايران به کار ميرفت.
2ـ کنون جزيره بحرين گر نکو نگري / چون کودکيست که از مادر عزيز جداست
3ـ در غم هجر تو اي بحرين مرواريدوار / چشم ايران گاه چون بحر است و گه چون رودبار
امير نعمتي ليمائي
انتهای پیام