(
امتیاز از
)
روشنفکري انقلابي، متدين، باصفا و زلال
صدای شیعه: اعضاي ستاد برگزاري همايش نکوداشت يکصدمين سالروز ميلاد آيتالله سيدمحمود طالقاني(ره) با رهبر معظم انقلاب ديدار کردند. پايگاه اطلاعرساني دفتر حفظ و نشر آثار حضرت آيتالله خامنهاي، متن کامل بيانات معظمله در اين ديدار را به مناسبت آغاز اين همايش به شرح زير منتشر کرد:
بسمالله الرحمن الرحيم
آقاي طالقاني اهل فکر نو بر محور دين و با تمرکز بيشتر بر روي قرآن و نهجالبلاغه [بود]؛ يعني ايشان اصلاً اينجوري بود. لکن همهي ابعاد شخصيت آقاي طالقاني بُعد روشنفکري ديني نيست. يک بُعد مهم بُعد مبارزه است. خيليها روشنفکر بودند اهل مبارزه نبودند؛ روشنفکر ديني هم بودند اهل مبارزه نبودند؛ همان خصلت عمومي تقريباً [همهي] روشنفکران ديروز و شايد بعضاً امروز ما در آنها هم بود که من يک وقت از يک نمايشنامهاي نقل کردم آقاي روي ايوان [را] که پائين نميآيد توي مردم نميآيد با متن قضيه کار ندارد با ميدان کار ندارد، بالاي ايوان مينشيند تماشا مي کند حرف مي زند! خب خيلي از روشنفکرهاي ديني اينجوري بودند [اما] آقاي طالقاني نه، اهل عمل بود؛ يعني توي ميدان بود، احساس درد مي کرد حقيقتاً؛ اين را ما که با ايشان معاشر بوديم – رفت و آمد مي کرديم- مي ديديم، محسوس بود در ايشان، واضح بود که آدمي اهل درد بود و مي خواست مبارزه کند؛ لذا تبعات مبارزه راهم قبول کرد [و به] زندان افتاد؛ هيچ اظهاري از آقاي طالقاني بالواسطه [يا] بيواسطه نقل نشد؛ [البته] من هيچوقت با ايشان همزندان نبودم، اما همزندانهاي ايشان هم نقل مي کنند؛ خود ما هم ديدن ايشان مي رفتيم – گاهي از مشهد که من ميآمدم، روزهاي ملاقات مي رفتم زندان قصر – از پشت ميلهاي صحبت مي کردند؛ دائم روحيه مي دادند.
من دادگاه تجديد نظر ايشان، توي دادگاه بودم. يک صورت ظاهري درست کرده بودند که هر کس مي خواهد بيايد. يک سالن کوچکي گذاشته بودند آقاي طالقاني و ديگران نشسته بودند، ما هم آمديم به عنوان تماشاچي آنجا نشستيم. در وقت تنفس، من اولبار آنجا آقاي طالقاني را از نزديک ديدم. از دور ايشان را ميشناختيم و اسمش را شنيده بوديم اما از نزديک، من اولبار آنجا ايشان را ديدم. منشِ آقاي طالقاني توي اين دادگاه اصلاً روحيهبخش بود؛ خودِ منش ايشان. ايشان توي آن دادگاه نشسته بود، يک عصا هم دستش گرفته بود، با بياعتنائي تمام؛ رئيس دادگاه اسم متهمين را ميآورد که بلند شوند خودشان را معرفي کنند؛ ايشان نه بلند شد، نه خودش را معرفي کرد؛ همان طور نشسته بود! آن رئيس دادگاه هم يک سرلشکري بود، هي دو بار سه بار تکرار کرد؛ ايشان هم بياعتنا نشسته بود و به نظرم شايد اين را هم گفت: خب من را که ميشناسيد، من محمود طالقانيام! يک آدم اينجورياي بود، يعني آدم مبارز، متکي به نفس، داراي اعتماد به نفس، متکي به خدا. اين يکي از ابعاد آقاي طالقاني.
يک بعد ديگر آقاي طالقاني که به نظر من نبايد فراموش بشود، صفاي اين مرد بود. به قدري اين آدم با صفا و روراست و در معاشرتها صادق بود که انسان از اين همه زلالي حيرت مي کرد. آدم زلالي بود آقاي طالقاني. هيچ در قيد و بند و ملاحظات و [اينها نبود]؛ نه ملاحظات آخوندي، نه ملاحظات روشنفکري، نه ملاحظات مبارزاتي –چيزهايي که حالا به خودشان ببندند- مطلقاً در اين آدم وجود نداشت؛ صاف، روشن. هر وقت من ميآمدم تهران، اوقاتي که ايشان آزاد بودند، مي رفتيم منزل ايشان –يک بار دو بار- مينشستيم؛ اين منزل پيچشميران. البته آن منزل بالا هم رفته بودم من، اما بيشتر اينجا ايشان را مي ديديم. انسان [وقتي] مينشست پهلوي اين مرد، واقعاً روحيه مي گرفت؛ هم روحيهي مبارزاتي، هم روحيهي صفا و رفاقت و معنويت و اينها. اينها در اين شخصيتهاي برجسته، خوب است بزرگ بشود. ماها –غالباً آدمها- مبتلا هستيم به يک چيزهائي. اين آدم، آدم صافي بود، روراست بود، بيشائبه و بيشيلهپيله بود. نتيجهي اين بيشيلهپيله بودن [هم] صراحتش بود، صراحت در بيان. همان خطبهاي که شما اشاره کرديد، اين خطبه را نمي شود عادي به حساب آورد؛ اينها دائماً مي گفتند «پدر طالقاني»، اصلاً خودشان را فرزندان او معرفي مي کردند، به عنوان «پدر» او را اسم مي بردند. کيست که توي اين رودربايستي گير نکند؟ آن آدمي که توي اينجور رودربايستيها گير نکند و برود آنجور قرص و محکم توي خطبه و موضعِ به آن صراحت و به آن شدّت بگيرد، کيست؟ اينجور آدمي را آدم واقعا بگردد پيدا کند! مرحوم طالقاني اينجوري بود. من بعد از همين خطبهي ايشان تلفن کردم؛ گفتم آقا من خواستم از شما تشکر کنم به خاطر اين خطبه، گفت بله، خيليها هم تلفن مي کنند فحش مي دهند به خاطر همين خطبه! اينجوري بود ديگر، تحمل مي کرد، يعني آدمي بود [با] يک روحيهي اينجوري.
غرض، چقدر خوب است که آقاي طالقاني معرفي مي شود. اين مناسبت صدسالگي هم [خوب است]. ايشان ظاهراً متولد حدود هزار و سيصد و بيست و نه قمري [هستند]. مرحوم آقاي آ سيّد مرتضاي عسگري که با ايشان رفيق و همدوره و در قم با هم بودند، به نظرم مي گفت: من دو سال بزرگترم از آقاي طالقاني. به هرحال تاريخ، همان تاريخي که نوشته شده درست است لابد. انشاءالله که خدا کمکتان کند. اين کار، کار خوبي است؛ منتها آقاي طالقاني را با همهي ابعاد معرفي کنيد. صرفِ يک روشنفکر مذهبي نيست، همچناني که صرفِ يک پيشنماز مسجد هدايت نيست، همچناني که صرفِ يک مبارز نيست، يعني مجموعهي اين خصوصيات را در ايشان معرفي کنيد.
انتهای پیام