(
امتیاز از
)
در حیرتم بر اهل حرم از چه شد حرام ; با آن که مهر فاطمه بوده ست و هست، آب
صدای شیعه: در شعله نگاه تو، نقشی نبست آب موج هزار آینه در خود شکست آب
زان لعل لب که جوش زد از آتش عطش درگیر و دار حادثه، طرفی نبست آب
برخاست از فرات شراری، کز التهاب آتش به جان فکند ز بالا و پست آب
مشک از شهاب تیر ستم، سینه چون صدف بگشود و ریخت گوهر و در خون نشست آب
تا شد قلم دو دست علمدار و آب ریخت نالید جبرئیل که: ای وای! دست! آب
تا شبنمی رسد به گلستان مصطفی(ص) همچون سپند از جگر مشک، جست آب
اما دریغ و درد که چون صید خورده تیر بال و پری به هم زد و درخون نشست آب
ساقی به ساغری ز عطش، آتش آفرید افشاند بر کرانه عهد الست، آب
در حیرتم بر اهل حرم از چه شد حرام با آن که مهر فاطمه بوده ست و هست، آب
انتهای پیام