( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: ارجوزه قصیده‌ای است که به وزن رَجَز سروده شود. رجز از قدیمی ترین اوزان شعر عربی است. بحر رجز از همه ی بحرها ساده تر و بی تکلّف تر است و شاید نخستین مرحله از مراحل شعر عربی بوده و گفته‌اند که نثر مسجّع موزون به مرور ایّام، تبدیل به رجز شده است. سادگی و روانی رجز سبب شد تا بعضی از نقّادان قدیم ادب عربـ از جمله ابوالعلاء معرّیـ آن را «أخفض طبقة من الشعر» یعنی پست ترین درجه ی شعر بنامند.

 نخستین کسی که رجز را طولانی و تبدیل به قصیده کرد، «اغلب عجلی» است که در زمان پیامبر می‌زیست. سپس «عجّاج» آن را به کمال رساند. گفته‌اند اغلب عجلی و عجّاج در شعر رجز مانند امرؤالقیس و مهلهل در قصیده می باشند.[1]

رجز را بحر مزدوج هم میگویند؛ زیرا قافیه در هر دو مصراع از یک بیت، مشترک است. دانشمندان و ادبا معمولا از بحر رجز برای بیان مطالب علمی استفاده کرده‌اند. مشهورترین رجزگویان در تاریخ ادبیات عرب عبارتند از «عجّاج» و پسرش «رؤبه». بحر رجز در هر مصراع سه بار مستفعلن میباشد.[2]

 

به نظر نگارنده شاید بتوان گفت اگر شعر رجز از صور خیال، خالی بوده و شاعر تنها درصدد بیان مطالب علمی باشد ارجوزه خواهد بود (مانند ارجوزه ابن مالک در نحو و همین ارجوزه از مرحوم آیةالله العظمی خویی که ترجمه ی آن را ملاحظه می فرمایید) و اگر علاوه بر محتوا، خیال‌انگیز و همراه با لطایف و صنایع لفظی و معنوی شعر باشد (مانند شعر امیر معزّی و شعر سعدی)، قصیده به حساب می‌آید. امّا از نظر ادبای عرب، هر ارجوزه‌ای، قصیده است؛ در حالی که هر

 

قصیده‌ای، ارجوزه نمی باشد.

رجز سالم در شعر فارسی به سه شکل آمده است:

الفـ رجز سالم مثمّن که با تکرار هشت بار (مستفعلن) ساخته میشود؛ مانند این شعر از امیر معزّی:

 

ای ساربان منزل مکن جز در دیار یار من          مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

تا یک‌زمان زاری کنم بر ربع و اطلال و دمن         مستفعلن مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

یا این شعر سعدی:

ای ساربان آهسته ران کآرام جانم می‌رود         و آن دل که با خود داشتم با دلستانم می‌رود

 

بـ رجز سالم مسدّس که با تکرار شش بار (مستفعلن) ساخته میشود؛ مانند این شعر:

دل برگرفت از من بُتم یکبارگی         مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

جاوید ماندم من در این بیچارگی         مستفعلن مستفعلن مستفعلن

 

جـ رجز سالم مربّع که باتکرار چهار بار (مستفعلن) ساخته میشود، مانند این شعر:

ای بهتر از هر داوری         مستفعلن مستفعلن

 

بگشای کارم را دری         مستفعلن مستفعلن

 

البتّه بحر رجز با زحافات بسیار نیز وجود دارد که ما در اینجا در صدد پرداختن به آنها نیستیم.[3]

شایسته ی ذکر است که بحر رجز با بحر رمل بسیار نزدیک و قالب شعر ارجوزه با قالب شعر مثنوی دارای ویژگیهای مشترک فراوان می باشند؛ از قبیل اشتراک قافیه در دو مصراع از یک بیت و.... امّا چون در اینجا از موضوع بحث ما

خارج است آن را در مقاله‌ای دیگر پی خواهیم گرفت.

 

ارجوزه ی مرحوم آیةالله العظمی خویی از نوع رجز سالم مسدّس میباشد بر وزن (مستفعلن مستفعلن مستفعلن) که نمونهی بسیار مشهور آن، الفیّه ی ابن مالک در نحو است با مطلع:

قال محمّد هو ابن مالک         أحمد ربّی الله خیر مالک

 

به احتمال بسیار، مرحوم خویی در انتخاب وزن ارجوزه، نظر به الفیّه ی ابن مالک داشته است و حتّی در صلوات بر پیامبر به بیت او نظر داشته است. ابن مالک میگوید:

مصلّیآ علی النّبی المصطفی         و آله المستکملین الشرفا

 

و مرحوم خویی میفرماید:

مصلیّآ علی النّبی المؤتمن         و آله المطهّرین مِن دَرَن

 

متن ارجوزه ی مرحوم خویی 166 بیت است که به بیان فضایل امیرالمؤمنین علیّبن ابیطالب پرداخته است. ناظم ارجوزه در پایان، تأکید میکند که شاعر نیست و تنها علاقه به خاندان پیامبر6او را به سرودن این ابیات وا داشته است.

 

ابتدا می خواستیم همراه با ترجمه ی ابیات، همه ی مآخذ و مصادر احادیث را از کتاب «علی امام البررة»ـ که شرح عالمانه ی شاگرد دانشمند مرحوم آیةالله العظمی خویی، آیةالله سیّد محمّدمهدی بن سیّدحسن الخرسان بر ارجوزه است، استخراج و در ذیل هر بیت بیاوریم؛ امّا حجم کار بسیار میشد و از مقصود خود که ایجاز بود دور می‌افتادیم، لذا به ترجمه ی ابیات، اکتفا شد.

 

در باره ی این ارجوزه

ارجوزه در فضایل و مناقب امام امیرالمؤمنین، از آخرین آثار مکتوب مرحوم آیةالله العظمی خویی است که در سال 1410 (در سنّ 93 سالگی، 3 سال قبل از ارتحال خود) سرودن آن را به پایان برده و از همان زمان، کار علمی بر روی ارجوزه را آغاز کرده، که تا چند ساعت قبل از رحلت، ادامه داشته است. مسؤولیّت

این کار علمی را مرحوم آیةالله خویی بر عهده ی آیةالله سیّد محمّد مهدی خرسان، از علمای معاصر نجف اشرف، نهاده‌اند.

 

آیةالله سیّد محمّدمهدی خرسان در مورد شرح خود بر این ارجوزه مینویسد:

در اواخر ماه شعبان سال 1410 به دیدار سیّدنا الاستاذ آیةالله العظمی خویی1در مسجد خضراء مشرّف شدم. ایشان به من خبر دادند که در دورهی بیماری خود، ارجوزه‌ای در مدح امام امیرالمؤمنین7سروده‌اند وـ به دلیل حسن ظنّی که به من دارندـ با اصرار فراوان، از من خواستند که آن را ببینم و برای مناقب و مطالبی که در ضمن بیتهای آن آمده، منابع و مستندات ذکر کنم، تا نفع آن به همگانـ از موافق و مخالفـ برسد.

 

من، حسن ظنّ جناب ایشان را سپاس گزاردم و فرارسیدن ماه رمضان را عذر آوردم، با این محاسبه که به جهت برنامه های خاصّ که در آن ماه دارم، ایشان مرا معاف دارند، امّاـ چنانکه پس از آن بر من روشن شدـ ایشان چنان صلاح دید که این کار، بهترین برنامه ی من در احیای شبهای ماه رمضان است. روز بعد، ناگهان با این صحنه روبرو شدم که استاد یک نسخه از ارجوزه برایم فرستاد که در حاشیه ی آن نام بعضی از منابع بود. پس از آن نیز دو نسخه ی دیگر از همان ارجوزه فرستاد که حواشی تقریبآ مشابه با نسخهی اوّل داشت. وقتی سه نسخه را مقایسه کردم، دیدم که متن آنها یکی و حواشی تقریبآ مانند هم است. آنگاه فهمیدم که ایشان چند نسخه از ارجوزه را میان فضلا تقسیم کرده که حواشی بر آن نوشته‌اند، امّا آنهمه، در سطح مطلوب نبوده و رضایت او را جلب نکرده‌اند. از این‌رو، برای فهمیدن منظور ایشان، همان شب به منزل ایشان در کوفه رفتم و در بارهی موضوع ارجوزه با ایشان سخن گفتم. دیدم که ایشان میل دارند بر اساس منابع مورد قبول تمام فرقه های مسلمان، مستندهای ارجوزه نقل شود تا حجّت بر همگان تمام گردد.

 

من، از یک سو به حقوق معلّمی و پدریِ معنوی اندیشیدم که بر عهده‌ام داشت و از سوی دیگر به حُسن ظنّ ایشان نسبت به خودم. امّا همچنان به راه حلّی برای عذرخواهی فکر میکردم. ولی اصرار ایشان بر سرعت در این کار، مرا به قبول آن وا داشت. از این رو، به محضر استاد عرضه داشتم که نقل نام مصادر بدون

توضیح مطلب، همهی خوانندگان را سود نمیبخشد و بیتهایی مانند این دو بیت را مثال آوردم.

 

نبیّنا للکون کان غایه         من مبدأ یسری إلی النهایه

 

سیئة بغضک ما أفظعها         و لیس یُجدی الحسنات معها

 

نیز موارد دیگر که موضوع آن احادیث مختلف است، مانند حدیث ثقلین و منزلت که پیامبربارها بیان می‌داشت تا مردم فراموش نکنند و ضایع نسازند. همچنین مواردی را یادآور شدم که میتوان شعر استاد را به عبارت فصیحتر بیان کرد. آن فقید، این مطلب را نیز پسندید و با لبخندی فرمود: «به این موارد، اشاره کن. من هم در آن مینگرم.» پس از آن دیگر بار مرا به نوشتن شرح، تشویق کرد و برای من دعای توفیق کرد. کار را آغاز کردم و بر مبنای منابع خاصّ خود پیش رفتم. مطالب را پیوسته نزد استاد میفرستادم. استاد را خوش‌آمد و همچنان مرا بر سرعت در اتمام آن تشویق میکرد... .

 

ظهر روز هشتم صفر سال 1413، مرحوم آیةالله خویی، نوه ی خود را نزد من فرستاد تا کتابی خاصّ را از من بگیرد. من با استفاده از فرصت، بخشی از مطالب را که آماده بود، برای ایشان فرستادم. این، آخرین بخش از کتاب بود که ایشان ملاحظه کرد و عصر همان روز، مصیبت بزرگ رحلت ایشان روی داد. إنّا للّه و انّا إلیه راجعون. چه مایه آرزو میکردم که این کتاب در زمان حیات استاد تمام شود، امّا قضای الاهی حکمی دیگر داشت. اکنون (سال 1421) پس از گذشت یک دهه از آغاز کار، شرح ارجوزه به پایان می‌رسد و آرزوی استاد فقید تحقّق مییابد... .[4]

 

آیةالله خرسان در جلد دوم کتاب خود (ص 139) به رویداد ارتحال استاد اشاره و تصریح میکند که تا آن صفحه را مرحوم آیةالله خویی بازبینی کرده‌اند. ایشان، ادامه ی کار را با اشراف آیةالله سیّد علی بهشتی ادامه داده که از شاگردان آیةالله خویی است و خود، از بزرگان حوزه ی دیرپای نجف اشرف است. مجموعه ی این تلاش علمی، در کتابی سه جلدی تحت عنوان «علی امام البررة»

 

[5]

 

منتشر شده است. این کتاب، خود به مثابه ی دانشنامه‌ای در فضایل امام

امیرالمؤمنین است، که به دست توانای عالمی محقّق و با اِشراف دو تن از بزرگان حوزه ی علمیه ی نجف به انجام رسیده است. از این رو، برای مزید بهره‌وری خوانندگان و پژوهندگان از متن ارجوزه و این کتاب، فهرستی راهنما درج میشود.

 

بیت   موضوع   بحث   نشانی در کتاب

1 تا 7مقدّمه ی ارجوزه ج 1 / ص 17

 

8 / 1[6] برتری خاتم النّبیّین6بر تمام پیامبران ج 1 / ص 28

 

8 / 2برتری قرآن بر تمام کتابهای آسمانی ج 1/ ص 33

 

9ـ 10برتری امّت اسلام بر تمام امّتها ج 1/ ص 41

 

11پیامبر خاتم، علّت ایجاد آفرینش ج 1/ ص 57

 

12پیامبر خاتم، برترین آفریدگان ج 1/ ص 63

 

13 / 1برتری معجزات پیامبر و شهرت گسترده ی آن ج 1/ص 67

 

13/ 2خاتمیّت پیامبر اسلامج 1/ ص 70

 

14ـ 25حدیث یوم الانذار (آغاز دعوت) ج 1/ ص 72

 

26ـ 27حدیث «لایحبّ علیّآ إلّا  مؤمن و لا یبغضه إلّا  منافق»ج 1/ ص 93

 

28ـ 29حدیث «یا علیّ ما عرف الله إلّا  أنا و أنت»ج 1/ ص 102

 

30 / 1علی، وزیر پیامبرج 1/ ص 105

 

30 / 2علی، حجّت پیامبر بر امّت ج 1/ ص 107

 

31حدیث «أنا و علیّ من شجرة واحدة»ج 1/ ص 111

 

32ـ 33 خلقت نوری پیامبر و امیرالمؤمنین ج 1/ ص 115

 

34 پیامبر و علی، برگزیده ی خدا از میان خلایق ج 1/ ص 118

 

35علی، قسمت کننده ی بهشت و دوزخ ج 1/ ص 121

 

36ـ 38سؤال از مردم در قیامت در مورد ولایت ج 1/ ص  125

 

بیت   موضوع   بحث   نشانی در کتاب

 

39ـ 40علی و شیعه‌اش رستگارند ج 1/ ص 130

 

41 آزار علی، آزار پیامبر است ج 1 / ص  134

 

42 / 1علی، فاروق امّت است ج 1 / ص  141

 

42 / 2حدیث «علی أقضی أمّتی» ج 1 / ص  144

 

42 / 3علی، وارث و اجراکننده ی وصیّت پیامبر ج 1/ ص  147

 

43علی، یعسوب دین و امام پرهیزکاران ج 1/ ص  149

 

44با دشمنی او، هیچ حسنه‌ای نفع نمی‌رساندج 1/ ص  153

 

45سبّ علی، سبّ پیامبر است ج 1 / ص 160

 

46علی، همواره همراه با قرآن ج  1/ ص  165

 

47علی، ساقی کوثر ج 1/ ص 168

 

48لواء الحمد در روز قیامت در دستان اوست ج 1/ ص 172

 

49علی، امّت را به بهشت رهنمون میشود ج 1/ ص 177

 

50ـ 51علی، میزان اعمال ج 1/ ص  182

 

52علی، مولود کعبه ج 1/ ص 185

 

53رساندن سورهی برائت به مشرکان ج 1/ ص  189

 

54بتشکستن در خانهی کعبه ج 1/ ص  204

 

55پیامبر و علی، پدران امّت‌اند ج 1/ ص  214

 

56علم کتاب، نزد اوست ج 1 / ص  224

 

57حدیث «أقضاکم علیّ» ج 1/ ص 234

 

58 تا  72حدیث غدیر ج 1/ ص 242

 

73ـ 74حدیث مؤاخاة (برادری با پیامبر) ج 1/ ص 245

 

75 تا 78حدیث منزلت ج 1/ ص 253

 

79برترین آفریدهی بعد از پیامبر ج 1/ ص 287

 

بیت   موضوع   بحث   نشانی در کتاب

 

80 تا 83حدیث ثقلین ج 1/ ص 292

 

84 ـ 85اهل بیت، حجّتهای خدا و ارکان هدایت ج 1/ ص 319

 

86 تا 90حدیث سفینه ج 1/ ص 328

 

91علی، محور حق ج 1/ ص 342

 

92آیه ی ولایت و بخشیدن انگشتری به سائل ج 1/ ص 353

 

93ـ 94آیه ی تطهیر و حدیث کسا ج  1/ ص  371

 

95خلقت پیامبر و علی از یک نور ج 1/ ص 409

 

96 / 1علی، نخستین مسلمان ج 1/ ص 416

 

96/ 2لافتی إلّا  علیّ ج 1/ ص 419

 

97مباهله ج 1/ ص 425

 

98امیرالمؤمنین7در خندق ج 2/ ص 5

 

99 تا 101حدیث سدّ الابوابج 2/ ص 46

 

102ـ 103حدیث «علیّ منّی و أنا منه»ج 2/ ص 80

 

104حدیث «مدینة العلم»ج 2/ ص 96

 

105ایذای علی، ایذای پیامبر است ج 2/ ص 125

 

106ـ 107تزویج علی با فاطمه8[7] ج 2/ ص 141

 

ـحدیث جعلی خواستگاری علی7از دختر ابوجهل ج 2/ ص 168

 

108ـ 109فاطمه، برترینِ بانوانِ جهان ج 2/ ص 231

 

110امامحسن و امامحسین8، سرور جوانان بهشت ج 2/ ص 294

 

111حدیث «طائر مشوی» (مرغ بریان)ج 2/ ص  379

 

112حدیث سطل و آب ج  2/ ص 449

 

113حدیث ردّ الشّمس ج 3/ ص 5

 

بیت   موضوع   بحث   نشانی در کتاب

 

114 / 1امیرالمؤمنین7در جنگ بدر ج 3/ ص 42

 

114/ 2در جنگ احد ج 3/ ص 53

 

115ـ 116در جنگ خندق ج 3/ ص 75

 

117 تا 120در دیگر غزوات: حنین، فتح مکّه و...ج 3/ ص 97

 

121علم امیرالمؤمنین7ج 3/ ص  275

 

122 تا 130رویداد لیلةالمبیت ج 3/ ص 280

 

131ـ 132حدیث خلفای اثنا عشر ج 3/ ص 305

 

133 تا 139کثرت فضایل امیرالمؤمنین7ج 3/ ص 332

 

140 تا 144علی7وصیّ پیامبرج 3/ ص 347

 

145 تا 153پیامدهای انکار نصوص امامت توسّط امّت ج 3/ ص 362

 

154 تا 159پایان ارجوزه ج 3/ ص 416

 

160 تا 166تاریخ اتمام ارجوزه ج 3/ ص 419

 

متن و ترجمه ی ارجوزه

 

بسم الله الرّحمان الرّحیم

 

1اَلحمدُ للهِ العَلیِّ الواحِدِ         مُکوِّن الکَوْنِ وَ أقوی شاهِدِ

 

ـ ستایش خدای بلندمرتبه ی یکتایی راست که آفریننده ی هستی و نیرومندترین گواه و ناظر آن است.

 

2مُصَلِّیآ عَلَی النَّبیِّ المُؤتَمَنْ          وَ آلِهِ المُطَهَّرینَ مِن دَرَنْ

 

ـ و درود می فرستم بر پیامبر مورد اطمینان و خاندان او که پاک از هر رجس و آلودگی‌اند.

 

3أُرجوزَتی هَدیَّةٌ لِلبَشَرِ         تَهدی إلَی الرُّشدِ وَ خَیرِ الخَبَرِ

 

ـ شعر من هدیه‌ای است برای  همه ی انسانها و به بالندگی و بهترین خبر (وحی) راه مینماید.

 

4أَذکُرُ فیها ما رَوَتْهُ المَهَرهْ         عن خاتَم الرُسْلِ إمامِ البَرَرَهْ

 

ـ یاد میکنم در آن، از آنچه روایت کنندگان زبردست حدیث، از حضرت خاتم رسولان در باره ی پیشوای نیکان (علی) روایت کرده‌اند.

 

5حَیدَرَةٌ إذ خَصَّهُ اللهُ بِما         قَد خَصَّهُ مِن شَرَفٍ وَ أکْرَما

 

ـ حیدری که خداوند متعال، او را به شرف و تکریم، ویژگی بخشیده است.

 

6أَرجُو إلهی صانِعی وَ خالِقی         وَ مالِکی و مَلجَأی وَ رازقی

 

ـ امیدوارم از پروردگارم، خالقم، صاحب اختیارم، پناهم و روزی‌دهنده‌ام؛

 

7غُفرانَ ذَنبی فَهْوَ أهلُ العَفوِ         ما کانَ مِن عَمدٍ أتی أو سَهْوِ

 

ـ که گناهان مرا عفو کند، چه آنها که عمدآ مرتکب شده‌ام یا سهوآ، زیرا عفو و بخشش شیوه ی اوست.

 

8نَبِیُّنآ خَیرُ نَبیٍّ مُرسَلِ         کِتابُهُ خَیرُ کِتابٍ مُنزَلِ

 

ـ پیامبر ما، بهترین پیامبران فرستاده شده و کتابش بهترین کتب آسمانی نازل شده است.

 

9أُمَّتُهُ أمَّةُ خَیرٍ أُخْرِجَتْ         تَنهی عَنِ المُنکَرِ فیما أُمِرَتْ

 

ـ امّت او بهترین امّتی است که پدید آمده و در آنچه به آن مأمور شده، از منکرات نهی میکند.

 

10تَأمُرُ بِالمَعروفِ وَ الإطاعَهْ         لِخالِقِ الکَوْنِ وَ رَبِّ السّاعَهْ

 

ـ امّتی که به معروف و اطاعت از خالق هستی و پروردگار رستاخیز امر میکند.

 

11نَبِیُّنآ لِلکونِ کانَ غایَهْ         مِن مَبدَأ یَسری إلی النّهایَهْ

 

ـ مقصودِ خداوند از آفرینش هستی، از آغاز تا انجام آن، پیامبر ماست.

 

12نَبِیُّنا أفضَلُ مِن کُلِّ الْوَری         مِن کُلِّ مَخلوقٍ یُری أوْ لایُری

 

ـ پیامبر ما، از همه ی مردمان و همه ی آفریدگانِ آشکار و نهان، برتر است.

 

13مَعاجِزُ النَّبِیِّ شاعَتْ وَ سَمَتْ         نُبُوَّةُ اللهِ بِهِ قَدْ خُتِمَتْ

 

ـ معجزات پیامبر، گسترده شد و والایی یافت، و پیامبری با او به پایان رسید.

 

14إنَّ النّبِیَّ قَد دَعا عَشیرَتَهْ         لِیُسلِموا وَ یَقبَلوا نَصیحَتَهْ

 

ـ پیامبر، بستگان خود را فرا خواند تا اسلام آورند و نصیحتش را بپذیرند.

 

15لکِنَّهُم قَدْ أنکَرُوا نُبُوَّتَهْ         غَیر عَلِیٍّ لَمْ یُلَبِّ دَعوَتَهْ

 

ـ امّا آنها نبوّت او را انکار کردند و به جز علی، هیچ کس فراخوان او را پاسخ نگفت.

 

16وَ بَعدَها قامَ النَّبِیُّ هادِیا         إلی سَبیل الحَقِّ یَدعُو ثانیا

 

ـ بار دیگر پیامبر برخاست و به راه حق فرا خواند.

 

17فَلَم یَجِدْ غَیرَ العَنیدِ الجاحِدِ         إلّا  عَلِیّآ مَفْخَرَ الاْ ماجِدِ

 

ـ امّا جز علیـ که افتخار بزرگان استـ دیگران را دشمن و مخالف یافت.

 

18ثالثةً قامَ بِنَشرِ دَعوَتِهْ         یَدعُوهُمُ إلَی اتّباعِ سیرَتِهْ

 

ـ بار سوم به نشر دعوتش پرداخت و ایشان را به پیروی از سیره ی خود فرا خواند.

 

19فَکَذَّبوهُ رافِضینَ دَعْوَتَهْ         قَدْ جَحَدُوا لَمْ یَقبَلوا نَصیحَتَهْ

 

ـ او را دروغگو برشمردند، دعوتش را رد کردند و با انکار نبوّتش، نصیحت و خیرخواهی‌اش را نپذیرفتند.

 

20رَمَوْهُ بِالسِّحرِ وَ قالُوا ساحِرُ         أوَ إنَّهُ ذُو جِنَّةٍ أوْ شاعِرُ

 

ـ او را متّهم به سحر و جادو دانستند و گفتند که او یا ساحر است یا دیوانه یا شاعر.

 

21کانَ عَلِیٌّ فیهِمُ مُلَبِّیا         وَ لَیسَ فیهِم مَن یَکونُ ثانیا

 

ـ این در حالی بود که علی در میان ایشان، تنها کسی بود که به درخواست پیامبر6پاسخ مثبت داد.

 

22قالَ النّبیُّ: ذا علیٌّ وارِثی         قاضٍ لِدَیْنی کاشِفُ الکَوارِثِ

 

ـ پیامبر فرمود: این علی وارث من است، قرضهایم را می پردازد و برطرفکننده ی گرفتاری هاست.

 

23خَلیفَتی مِن بَعدِ مَوتی لِلْوَری         طاعَتُهُ فَرضٌ عَلی أهلِ الثّری

 

ـ او جانشین من پس از مرگ من در میان مردم است و اطاعت از او بر همه ی اهل زمین، واجب است.

 

24فَقالَ مِنهُمْ حاقِدٌ وَ ساخِرُ:         یا والِدَ الْفَتی لَکَ المَفاخِرُ

 

ـ یکی از میهمانانـ که کینه‌ورز و ریشخندکننده بودـ گفت: ای پدر (علیِ) جوان که خود، افتخارات داری؛

 

25ابْنُکَ هذا واجِبُ الاِطاعَهْ         أطِعْهُ کَی تَنالَکَ الشَّفاعَهْ

 

ـ این پسر تو، واجب الاطاعة شده است. از او اطاعت کن تا شفاعتش شامل تو شود!!

 

26قالَ النَّبِیُّ قَولُهُ قَدِ اشْتَهَرْ         حُبُّ عَلِیٍّ لِلانامِ مُخْتَبَرْ

 

ـ پیامبر فرمودـ و فرمایش او مشهور استـ : دوست‌داشتن علی مایه ی آزمایش مردمان است؛

 

27یُحِبُّهُ المُؤمِنُ بِاللهِ التَّقِیّ         یُبغِضُهُ المُنافِقُ الشَّرُّ الشَّقِیّ

 

ـ پرهیزگاری که به خداوند ایمان دارد، او را دوست دارد. و منافقِ شرورِ شقاوتپیشه، او را دشمن می‌دارد.

 

28ما عَرَفَ اللهَ سِواکَ وَ أنَا         تَعرِفُنی أنتَ وَ مَن أنْشَأنا

 

ـ (پیامبر فرمود: ای علی) جز تو و من، کسی خدا راـ آنچنان که بایدـ نشناخته است و مرا، تنها تو و (خدای) آفریننده ی ما میشناسد.

 

29وَ أنْتَ لَمْ یَعْرِفْکَ غَیرُ الخالِقِ         وَ مَنْ هُوَ المُرْسَلُ لِلْخَلائِقِ

 

ـ تو را نیز کسی نمیشناسد جز آفریننده ی هستی و کسی که فرستاده ی خدا به سوی بشر است (یعنی من).

 

30أنْتَ وَزِیری وَ أمیرُ أُمَّتی         عَلَی الْعُصاةِ المارِقینَ حُجَّتی

 

ـ تویی وزیر من، امیر امّت من و حجّت من بر مارقین طغیانگر (سرکشان بیرون رونده از دین).

 

31إنَّ عَلِیّآ وَ أنَا مِن شَجَرَهْ         وَ غَیرُنا مِنْ شَجَرٍ ما أکثَرَهْ

 

ـ من و علی از یک درختیم. و دیگران، از درختانِ گوناگون و فراوان دیگر.

 

32إنَّ عَلِیّآ کانَ نُورآ وَ أنا         وَ آدمٌ وَ زوجُهُ لَم یُقرَنا

 

33بِخَمْسَةٍ وَ تِسْعَةٍ آلافِ         مِنَ السِّنینَ وَهْوَ فَضلٌ کافِ

 

ـ من و علی، چهارده هزار سال قبل از آنکه آدم و حوّا به یک‌دیگر بپیوندند، نور بودیم و این خود، فضیلتی است که برای صاحب آن کفایت میکند.

 

34اِختارَهُ وَ اخْتارَنِی الرَّبُّ الْعَلِیّ         مِنْ کُلِّ صِدّیقٍ نَبِیٍّ أو وَلِیّ

 

ـ پروردگار بلندمرتبه، من و او را از میان همه ی پیامبران و اولیای صدّیق برگزید.

 

35لِلنّارِ وَ الْجِنانِ أنْتَ الْقاسِمُ         فی یَدِکَ الأمرُ وَ أنتَ الحاکِمُ

 

ـ دوزخ و بهشت را تو قسمت کننده‌ای؛ امر به دست توست و تو در روز رستاخیز (به اذن خدا) داوری.

 

36وَ کُلُّهُم عِندَ الصّراطِ یُوقَفُ         لِیُسْألوا عَنْ أمرِهِمْ وَ یُعرَفُوا

 

ـ همه ی مردم را نزد پل (صراط در قیامت) نگاه می‌دارند تا آن که در مورد امورشان بپرسند و شناخته شوند.

 

37وِلایَةُ الوَصِیِّ عَنها یُسْألُ         قابِلُها مِمَّنْ سِواهُ یُفْصَلُ

 

ـ درباره ی ولایت وصیِّ رسول خدا6می پرسند. آنگاه پذیرنده ی آن از انکارکننده‌اش جدا خواهد شد.

 

38ذا فائِقٌ مَسکَنُهُ الرِّضوانُ         وَ خاسِرٌ ذاکَ لَهُ النّیرانُ

 

ـ (میگویند:) این سعادتمند است و جایگاهش بهشت. و آن دیگر، تباهکار است و در آتش جای دارد.

 

39أنتَ الإمامُ الفائِزونَ شیعَتُکْ         أنْجَتْهُمُ مِنَ العَذابِ بَیعَتُکْ

 

ـ تویی (ای علی) امام (بر مردم). شیعیان تو رستگارانند و بیعتت، آنان را از عذاب می‌رهاند.

 

40هُمْ صَفْوَةُ النّاسِ وَ هُمْ أبرارُ         وَ ما سِواهُمْ هَمَجٌ أشرارُ

 

ـ آنان برگزیدگان مردم و نیکان‌اند. و غیر ایشان، تبهکارانی چون خس و خاشاک در باد.

 

41مَن کانَ آذاکَ فَقَدْ آذانی         وَ مَنْ عَصاکَ وَیلَهُ عَصانی

 

ـ هر که تو را بیازارد، مرا آزرده و هر که در برابر تو عصیان ورزد، وای بر او، زیرا مرا نافرمانی کرده است.

 

42علیٌّ الفاروقُ أقْضی أُمَّتی         وَ وارِثی مُنَفِّذُ وَصِیّتی

 

ـ علیِ جداکننده ی حق از باطل، در داوری، شایسته ترین فرد امّت من است؛ او وارث من است و اجراکننده ی وصیّتم.

 

43یَعْسُوبُ دینی وَ إمامُ الأُمَّةْ         لِلْمُتَّقین قائِدٌ وَ قِمَّهْ

 

ـ او پادشاه دین و امام امّت است و پیشوا و سرور پرهیزگاران.

 

44سَیِّئَةٌ بُغضُکَ ما أفْظَعَها         وَ لَیسَ یُجْدَی الْحَسَناتُ مَعَها

 

ـ بغض و کینه نسبت به تو، گناهی بسیار زشت است که نیکیها و حسنات، با وجود آن سودی نمی‌رساند.

 

45قَد سَبَّنی الّذی عَلِیّآ سَبَّهْ         وَ مَن یُعادیهِ یُعادی رَبَّهْ

 

ـ هر که به علی دشنام دهد، به من بد گفته و هر که با او دشمنی کند، با خداوند، دشمنی ورزیده است.

 

46أنْتَ مَعَ الْقُرآنِ لَنْ تَفْتَرِقا         إلی وُرودِ الحَوْضِ یَومَ المُلْتَقی

 

ـ (ای علی) تو با قرآنی (و قرآن با توست) به گونه‌ای که تا هنگام ورود بر حوض در روز رستاخیز، از یک‌دیگر جدا نخواهید شد.

 

47تَسْقی مِنَ الْکَوْثَرِ مَنْ أرَدْتَهُ         وَ کُلُّ مَنْ أبْغَضَکُمْ رَدَدْتَهُ

 

ـ از زلال کوثر، هر که را بخواهی مینوشانی. و همهی کسانی را که با شما دشمنی ورزیده‌اند، از حوض می‌رانی.

 

48وَ أنْتَ یَوْمَ الْحَشْرِ حامِلُ اللِّوا         لِواءُ حَمدٍ تَحتَهُ أهَلُ الْوِلا

 

ـ در روز رستاخیز، تویی برافرازندهی لواء حمد (پرچم سپاس و ستایش خداوند) که اهل ولایت، در سایهی آن قرار میگیرند.

 

49تَهدیهِمُ إلَی الجنانِ الفاخِرَهْ         وَ غَیْرُهُمْ هُمُ الْفِئاتُ الْخاسِرَهْ

 

ـ آنان را به سوی بهشت شکوهمند رهنمون میشوی، حال آنکه دیگران، گروههای زیانکار (دوزخی)اند.

 

50کانَ عَلِیٌّ بَینَهُم میزانا         لِکُلِّ فِعْلٍ کائِنٍ ما کانا

 

ـ علی در آن روز، در میان مردم، برای هر کاری که کرده‌اند، میزان سنجش است؛

 

51فَریضَةً یُؤتی بِها أوْ نافِلَهْ         یَرونَها عالِیَةً وَ سافِلَهْ

 

ـ واجب باشد یا مستحب، والا باشد یا پَست.

 

52إنَّ عَلِیّآ لَوَلیدُ الْبَیْتِ         وَ لَیسَ ذا لِمَنْ مَضی أوْ یَأتی

 

ـ علی مولود بیت‌الله است، افتخاری که برای هیچیک از گذشتگان و آیندگان نبوده و نخواهد بود.

 

53خُصِّصَ بِالتَّبْلیغِ وَ القِراءَهْ         لِلْمُشْرِکینَ سُورَة الْبَرائَهْ

 

ـ او به رساندن و خواندن سوره ی برائت بر مشرکان ویژگی یافته است.

 

54قَدْ کَسّرَ الاْ صْنامَ وَ هْوَ صاعِدُ         مَنکبِ خَیرِ النّاس إذْ یُجاهِدُ

 

ـ اوست آن که بتها را در هم شکست، آن زمان که بر دوش بهترینِ مردمان (رسول خدا) برای مجاهده بالا رفت.

 

55أکبَرُ صِدّیقٍ أتاهُ لَقَبَآ         مَعَ النَّبیِّ کانَ لِلنّاسِ أبآ

 

ـ پیامبر به او (علی) لقب «صدّیق اکبر» داد و او با پیامبر، دو پدر این مردم‌اند.

 

56وَ عِندَهُ عِلْمُ الْکِتابِ المُنْزَلِ         فی مُحْکَمِ الآیاتِ وَ المُؤَوَّلِ

 

ـ دانش کتاب آسمانیِ نازلشدهـ چه آیات محکم و چه آیات متشابهـ نزد اوست.

 

57یَحکُمُ عَدْلا وَ یَقولُ فَصلا         وَ عِنْدَهُ الصَّعْبُ یَکونُ سَهلا

 

ـ او به عدالت داوری میکند، کلام او فصل الخطاب است (در هر مورد، حرف آخر را می‌زند) و هر امر سخت، نزد او سهل و آسان است.

 

58هذا عَلِیٌّ وَ الْغَدیرُ یَشْهَدُ         بِأ ن َّهُ المَولَی الإمامُ الأوحَدُ

 

ـ این است علی. غدیر گواهی می‌دهد که او سرپرست و پیشوای بینظیر است.

 

59قَد اُمِرَ النّبیُّ بِالتَّبلیغِ         مُهَدّدآ بِوَعْدِهِ الْبَلیغِ

 

ـ پیامبر، مأمور به رساندن امر ولایت گردید و از سوی خداوند به شدّت تهدید شد (که اگر آن را نرسانی، رسالتت را به انجام نرسانده‌ای.)

 

60فَامْتَثَلَ النّبِیُّ أمْرَ رَبِّهِ         بِذا اسْتَقَرّ الْماءُ فی مَصَبِّهِ

 

ـ پس پیامبر، امر خداوند را انجام داد تا آب در مجرای صحیح خود جریان یابد.

 

61مِنَ الْحُدوجِ قَدْ أقاموا مِنبَرا         رَقی بِها أمانُ سُکّانِ الثَّری

 

ـ از جهاز شتران، منبری برپا داشتند و امانِ اهل زمین (پیامبر) از آن بالا رفت.

 

62یَخطِبُهُم بِخُطْبَةٍ بَلیغَهْ         یَنصَحُهُم فیها بِکُلِّ صیغَهْ

 

ـ برای مردم خطبه‌ای رسا ایراد کرد و با هر کلامی که لازم مینمود، آنان را نصیحت فرمود.

 

63مَدَّ یَدَیْهِ وَ عَلیّآ رَفَعَهْ         فَبَلَّغَ الْقَومَ بِما قَدْ سَمِعَهْ

 

ـ دستهایش را بلند کرد و علی را بالا برد و آنچه را از خدا شنیده بود، به مردم رساند.

 

64مُذ تَمَّتِ النِّعْمَةُ وَ اهْتَمَّ بها         أشْرَقَتِ الاْ رضُ بِنُورِ رَبِّها

 

ـ از آن هنگام که نعمت کامل شد و خداوند به تکمیل آن اهتمام فرمود، زمین به نور پروردگارش روشن شد.

 

65تَبَیَّنَ الرُّشدُ مِنَ الغَیِّ فَلا         یُعذَرُ مَن فِی غَیِّهِ تَوَغَّلا

 

ـ راه هدایت از گمراهی آشکار شد و برای کسی که در گمراهی غوطه‌ور است، عذری باقی نماند.

 

66قال عَلِیٌّ هُوَ مَوْلی مَن أنا         مَولاهُ، ربّی بَیْنَنا قَدْ قَرَنا

 

ـ پیامبر فرمود: علی مولای هر کسی است که من مولای اویم و خداوند، ما را قرینِ هم قرار داده است.

 

67فَبادَرَ القَومُ لَهُ وَ اسْتَسْلَموا         بِأمْرَةٍ لِلْمُؤمِنینَ سَلَّموا

 

ـ مردم هجوم آوردند و به او (علی) به عنوان امیرالمؤمنین سلام و تهنیت گفتند.

 

68عَلی عَلِیٍّ مُظهِرینَ لِلوَفا         قلوبُهُم مَمْلوءَةٌ مِنَ الجَفا

 

ـ بعضی از آنان، در ظاهر به امیرمؤمنان7اظهار وفاداری میکردند، حال آنکه دلهایشان نسبت به او، سرشار از کینه و جفا بود.

 

69یُحِبُّهُ النَّبِیُّ وَ الرَّبُّ الْعَلِیّْ         وَ الْمَلاُ الأعْلی وَ ذُوالْقَلبِ الصَّفِیّْ

 

ـ پروردگار بزرگ و پیامبر و ساکنان آسمان و قلبهای پاک، او را دوست دارند.

 

70لایُنْکِرُ الْغَدیرَ إلّا  جاحِدُ         مُکابِرٌ مُنافِقٌ مُعانِدُ

 

ـ واقعه ی غدیر را جز منکر منافقِ دشمنِ ستیزه جو کسی انکار نمیکند.

 

71إنَّ الْغَدیرَ أمْرُهُ قَدِ اشْتَهَرْ         رَواهُ أرْبابُ الْحَدیثِ وَ السِّیَرْ

 

ـ غدیر، امری مشهور است که دانشمندان حدیث و سیره، آن را روایت کرده‌اند.

 

72راجِعْ کِتابآ لِلاْ مِینیّ کَیْ تَری         إنَّ الْحَدیثَ جاوَزَ التَّواتُرا

 

ـ به کتاب علّا مه امینی (الغدیر) رجوع کن، تا ببینی که این حدیث، از حدّ تواتر نیز گذشته است.

 

73هذا عَلِیٌّ صاحِبُ اللِّواءِ         قَدْ خَصَّهُ النَّبِیُّ بِالإخاءِ

 

ـ این است علی، صاحب پرچم ویژه که پیامبر، او را به برادری خود اختصاص داد.

 

74یَکْفیهِ هذا شَرَفآ وَ مَفْخَرا         أَبَعْدَ هذا شُبْهَةٌ؟ ماذا تَری؟

 

ـ این یک فضیلت، به تنهایی برای شرف و افتخار او کافی است. آیا بعد از این، شبهه‌ای باقی میماند؟ نظر شما چیست؟

 

75ألَیْسَ یَکْفینا حَدیثُ الْمَنْزِلَهْ؟         إنَّ عَلِیّآ سَیَکُونُ الاْ مْرُ لَهْ

 

ـ آیا حدیث منزلت برای ما کافی نیست؛ همان حدیثی که به ما میفهماند امرِ خلافت، از آنِ علی است؟

 

76مَقامُهُ مِنَ النَّبِیِّ الْ مُؤْتَمَنْ         مَقامُ هارُونَ وَ مُوسی ذِی المِنَنْ

 

ـ مقام او نسبت به پیامبر امین، مانند مقام هارون نسبت به موسی است.

 

77إنَّ عَلِیّآ لَمْ یَکُنْ نَبِیّا         وَ السِّرُّ فیهِ لَمْ یَکُنْ خَفِیّا

 

ـ علی پیامبر نیست. و راز این نکته، پنهان نیست.

 

78إنَّ النَّبِیَّ دینُهُ قَدْ أُکْمِلا         فَبَعْدَهُ الْبَعْثُ یَکُونُ مُهْمَلا

 

ـ (نکته این است که) دین پیامبر ، اِکمال یافت (کاملترین دین است). پس بعد از آن، بعثت پیامبری دیگر بیهوده خواهد بود.

 

79فَضْلُ عَلِیٍّ فَوْقَ فَضْلِ الاْ نبیا         سِوَی ابْنِ عَمِّهِ إمامِ الاْ صفیا

 

ـ فضیلت علی از فضیلت همه ی انبیا برتر است، به جز پسرعمویش (پیامبر) که پیشوای برگزیدگان است.

 

80إنَّ حَدیثَ الثَّقَلینِ مُشْتَهَرْ         شاعَ بِهِ فَضلُ عَلِیٍّ وَ ظَهَرْ

 

ـ حدیث ثقلین، مشهور است. به وسیله ی آن، فضیلت علی زبانزد همه گردیده و آشکار شده است.

 

81فَهْوَ عَدیلٌ لِلْکِتابِ الْ مُنزَلِ         وَ کُلُّ مَن تابَعَهُ لَمْ یَضْلِلِ

 

ـ در این حدیث شریف آمده که علی همسنگ کتاب نازل شدهی الاهی (قرآن) است و هر که از او پیروی کند، گمراه خواهد بود.

 

82فَهَلْ تُری کانَ الْحَدیثُ مُجْمَلا         ذی فِکْرَةٌ مِنْ عاقِلٍ لَنْ تُقْبَلا

 

ـ آیا این حدیث شریف، اجمال (و ابهام) دارد؟ این اندیشه‌ای است که از هیچ خردمندی پذیرفته نخواهد شد.

 

83بَلِ الْحَدیثُ واضِحُ الدِّلالَهْ         بِنَصْبِ أهْلِ الْبَیْتِ وَ الرِّسالَهْ

 

ـ برعکس باید گفت: دلالت حدیث بر تعیین اهل بیت:برای جانشینی پیامبر از سوی خدا، واضح و آشکار است.

 

84خَلائِفُ النّاسِ هُمُ هُداةُ         إلَی الرَّشادِ وَ التُّقی دُعاةُ

 

ـ اهل بیت:پیشوایان مردم و هدایتگران به سوی رشد و دعوتگران به سوی پرهیزگاری‌اند.

 

85هُمْ حُجَجُ اللهِ وَ أرْکانُ الْ هُدی         قِبْلَةُ کُلِّ مُؤْمِنٍ وَ الْ مُقْتَدی

 

ـ آنان حجّتهای الاهی و ارکان هدایت‌اند که قبله ی آمال همه ی مؤمنان‌اند و پیروان، به ایشان روی می‌آورند.

 

86شَبَّهَکَ النَّبِیُّ بالسَّفینَهْ         سَفینَةٌ لِنَوحٍ الْقَدیمَهْ

 

ـ پیامبر تو را به کشتی، آنهم کشتی قدیمی نوح شبیه دانست.

 

87مُراعِیآ حالَ الْعُقولِ الْقاصِرَهْ         لمْ یُدْرِکُوا ما لا تَراهُ باصِرَهْ

 

ـ این تشبیه برای مراعات حال کسانی است که بام عقلهایشان رفیع نیست و تنها آنچه را به چشم میبینند، ادراک میکنند.

 

88شُبِّهَ بِالْمِشکاةِ فِی الْقُرآنِ         نُورُ الاْ لهِ الخالقِ المَنّانِ

 

ـ آفریدگار منّان نیز (بدینگونه سخن گفته و) نور خود را در قرآن به چراغ تشبیه کرده است.

 

89ما قیمَةُ الْفُلْکِ تَجاهَ الْ مُرتَضی؟         أفْضَلَ مَنْ یَأْتی وَ خَیرِ مَنْ مَضی

 

ـ اگر تشبیه نبود، کشتی کجا و علیّ مرتضی کجا؟ آن کسی که از همه ی گذشتگان و آیندگان، بهتر و برتر است.

 

90هذی تُنَجّیکَ مِنَ المَوتِ وَ ذا         أتاکَ مِن نارِ الجَحیمِ مُنْقِذا

 

ـ این کشتی، تو را از مرگ می‌رهاند، در حالی که آن یک (علی) تو را از آتش دوزخ نجات می‌دهد.

 

91تَدورُ دَوْرآ أو یدورُ الحَقُّ         مَدارَهُ حَوْلَکَ لایَنْشَقُّ

 

ـ (ای علی) تو به دور حق میگردی و حق به دور تو گردش میکند، به گونه‌ای که هرگز از هم جدا نمیشوید.

 

92خُصِّصْتَ فِی التَّنزیلِ بِالْوِلایَهْ         فَسَّرَتِ السُّنَّةُ تِلْکَ الاْ یَهْ

 

ـ در آیه ی قرآن، به ولایت ویژگی یافتی، بدان سان که سنّت پیامبر، این آیه را تفسیر کرد و توضیح داد.

 

93وَ آیَةُ التَّطْهیرِ فیکُمْ نَزَلَتْ         وَ سُنَّةُ الْهادی بِکُمْ قَدْ نَطَقَتْ

 

ـ آیه ی تطهیر درباره ی شما (اهل بیت) نازل شده و سنّت هدایتگر نبوی به وسیله ی شما گویا و روشن شده است.

 

94دِلالَةُ التَّذْکیر «عَنکُمْ» حَقَّقَتْ         شِراکَةُ الْغَیْرِ لَکُمْ قَدْ أَخْفَقَتْ

 

ـ ضمیر مذکّر در واژه ی «عنکم» به خوبی نشان می‌دهد که شرکت دیگران (زنان پیامبر) در این امر، ممکن نیست.

 

95قالَ النَّبِیُّ أنَا نُورٌ وَ عَلی         یَنْزِلُ فِی الجَنَّةِ جَنْبَ مَنْزِلی

 

ـ پیامبر فرمود: منم نور. و علی در بهشت، در کنار منزل من منزل می گزیند.

 

96أقْدَمُکُم سِلْمآ وَ إسلامآ أتی         وَ فیهِ قَدْ جاءَ حَدیثُ لافَتی

 

ـ علی از همهی شما در تسلیم و اسلام، جلوتر است و دربارهی او حدیث «لافتی» آمده است.

 

97أ لَیْسَ یَکفْی آیَةُ الْمـُباهلَهْ؟         أنَّ عَلیَّآ نَفْسُ طهَ الْفاضِلَهْ

 

ـ آیا آیه ی شریفه ی مباهله (برای فضیلت علی ) کفایت نمیکند؟ حال آنکه علی را نفسِ با فضیلت طه (پیامبر ) میشناساند.

 

98قَدْ برَزَ الاْ یمانُ کُلُّهُ إلَی الْ...         ...کُفْرِ جَمیعآ قالَهُ هادِی المِلَلْ

 

ـ هادی امّتها (پیامبر ) فرمود: تمام ایمان (علی) در برابر تمام کفر (عمروبن عبدود) قدّ برافراشته بود.

 

99وَ مُذْ أتَی الْوَحْیُ مِنَ المَوْلَی العَلِیّْ         بِسَدِّ أبْوابِ سِوی بابِ عَلِیّْ

 

ـ از آن زمان که وحی از سوی خداوند بلندمرتبه آمد که همه ی درها (ی مسجد) به جز درِ خانه ی علی را ببندید؛

 

100وَ سُدَّتِ الاْ بْوابُ إلّا  بابُهُ         فَأظْهَرَ السُّخْطَ لِذا أصحابُهُ

 

ـ تمام درها به جز درِ خانه ی او بسته شد. به همین جهت، بعضی از اصحاب پیامبر، خشم خود را آشکارا نشان دادند.

 

101قامَ النَّبِیُّ خاطِبآ وَ مُعْلِما:         ما کانَ أمری، إنَّهُ أمْرُ السَّما

 

ـ پیامبر برخاست و خطبه‌ای ایراد فرمود و اعلام کرد: این امر، از سوی من نیست، بلکه فرمانی آسمانی است.

 

102کَمْ مَرَّةً قالَ النَّبِیُّ مُعْلِنا         مِنّی عَلِیٌّ وَ اعْلَمُوا مِنْهُ أنا

 

ـ پیامبر بارها آشکارا فرمود: بدانید که علی از من است و من از اویم.

 

103هذا عَلِیٌّ هُوَ مِنّی وَ أنا         مِنْهُ فَلا فَصلٌ یَکونُ بَیْنَنا

 

ـ این علی از من است و من از اویم و جدایی بین ما نیست.

 

104مَدِیْنَةٌ أ نَا وَ بابُها عَلِیّْ         مَدِینَةٌ الْعِلْمِ وَ نُورُها جَلِیّْ

 

ـ منم شهر علم، شهر دانش که نور آن آشکار است و علی دروازه ی آن شهر است.

 

105وَ فَضْلُکَ السّامی بِذا قَدْ عُرِفا         وَ کُلُّ مَنْ آذاکَ آذَی الْ مُصْطَفی

 

ـ (ای علی) فضیلت والای تو، به وسیله ی این حدیث شناخته شده است. نیز به وسیلهی این حدیث که هر که تو را بیازارد، پیامبر را آزرده است.

 

106وَ زَوَّجَ النُّورَ مِنَ النُّورِ النَّبِیّْ         وَ زُوِّجا قَبْلا مِنَ اللهِ العَلِیْ

 

ـ پیامبر، نور را با نور تزویج کرد (علی را با فاطمه). البتّه پیش از آن، خدای بلندمرتبه، آنها را به

ازدواج هم درآورده بود.

 

107وَ زُوِّجَتْ فاطِمَةُ خَیْرُ النِّسا         بِحَیدَرٍ خامِسِ أصْحابِ الْکِسا

 

ـ فاطمه‌ای که بهترین بانوان بود، به ازدواج پنجمین شخص از اصحاب کساـ یعنی حضرت حیدر کرّارـ در آمد.

 

108وَ فاطِمٌ أفْضَلُ أفرادِ البَشَرْ         بَعْدَ أبیها ثُمَّ بَعْلُهَا الأغَرْ

 

ـ فاطمه پس از پدر و شوهر بزرگوارش، از همه ی بشر برتر است.

 

109سَیِّدَةُ النِّساءِ فاطِمٌ أتَتْ         صِدّیقَةٌ طاهِرَةٌ قَدْ عُصِمَتْ

 

ـ بانوی بانوان حضرت فاطمه، صدّیقه، طاهره و معصومه است.

 

110وَ فِی الْجِنانِ سَیِّدا شَبابِها         الحَسَنانِ یَمْلِکانِ بابَها

 

ـ دو سرور جوانان بهشت، امام حسن و امام حسین هستند که جواز عبور از درهای بهشت، در اختیار آن دو بزرگوار است.

 

111وَ فِی الحَدیثِ الطّائِرِ المَشْوِیّْ ظَهَرْ         تَفضیلُهُ السّامی عَلی کُلِّ الْبَشَرْ

 

ـ از حدیث «پرنده ی بریان شده» برتری آشکار او (علی) بر همه ی بشر پیداست.

 

112وَ فِی الحَدیثِ الماءِ وَ المنْدیلِ ما         یُعْظِمُهُ أکْرِمْ بِهِ وَ أنْعِما

 

ـ در حدیث «آب و دستمال»، بزرگ‌داشت او بیان شده است؛ به راستی چه قدر او بزرگ و صاحب نعمت است.

 

113حَدیثُ رَدِّ الشّمسِ بُرْهانٌ جَلِیْ         وَ فَضلُکَ السّامی عَلَیهِمْ یَنْجَلِیْ

 

ـ حدیث «بازگشت خورشید» برهانی آشکار است که فضیلت تو بر آنها را واضح میسازد.

 

114فَضْلُکَ فِی الاْ حْزابِ لَیْسَ یُنْکَرُ         بَدْرٌ کَذا وَ أحُدٌ أو خَیبَرُ

 

ـ فضیلت تو، در جنگهای احزاب (خندق)، بدر، اُحُد و خیبر قابل انکار نیست.

 

115بِسَیْفِکَ الإسلامُ قامَ وَ اسْتَوی         وَ الکُفرُ وَلّی مُدْبِرآ ثُمَّ هَوی

 

ـ با شمشیر تو، اسلام روی پا ایستاد و محکم شد و کفر رو به قهقرا نهاد و نابود شد.

 

116ضَرْبَتُهُ فِی خَنْدَقٍ أفضَلُ مِنْ         جَمیعِ ما یَأْتی بِهِ إنسٌ وَ جِنْ

 

ـ (پیامبر فرمود که) ضربت او در جنگ خندق، برتر از همه ی دستاوردهای جنّ و انس است.

 

117وَ سائِرُ المَواقِفِ المُشْتَهَرهْ         لَقَدْ رَوَتْهَا العُلَماءُ المَهَرَهْ

 

ـ نیز نقش تعیین کنندهی او در جنگهای مشهور که دانشمندان زبردست آنها را روایت کرده‌اند.

 

118وَ لِلنَّبِیِّ کُنْتَ فیها عَضُدا         وَ ناصِرآ لَهُ وَ عَیْنآ وَ یدا

 

ـ برای پیامبر، در آن جنگها، بازوی توانمند، یاور، دیده ی بینا و دست توانا بودی.

 

119لَوْ لَمْ تَکُنْ لَمْ یَکُ لِلدّینِ أثَرْ         وَ لا مِنَ الخالِقِ ذِکْرٌ وَ خَبَرْ

 

ـ اگر تو نبودی، از دین اثری نبود و از خالق هستی، یادی و خبری به میان نمی‌آمد.

 

120فَتَحْتَ بابَ الدّینِ وَ الاْ سْلامِ         بِسَیْفِکَ الماضِی عَلَی الاْ نامِ

 

ـ با شمشیر برّانت، باب دین و اسلام را به روی مردمان گشودی.

 

121قَدْ زَقَّکَ الْعِلْمَ النَّبِیُّ زَقّا         مِن بَیْنِهِمْ کُنْتَ بِهِ أحَقّا

 

ـ پیامبر، دانش را به تو خوراند، چون غذایی که پرنده در دهان جوجهی خود مینهد. و تو را از میان همه برای اینکار برگزید، زیرا تو شایستگی آن را داشتی.

 

122فَدَیْتَ بِالنَّفسِ النَّبِیِّ الْهادی         أکْرِمْ بِذَا المُفَدّی وَ الْ مُفادی

 

ـ جان خود را فدای پیامبر هدایتگر ساختی. چه گرامی است این فداکنندهی جان و آن کسی که جان فدایش شده است.

 

123بِتَّ مَبیتَ المُصطفی بِبَی ْ ت ِهِ         لِتَحْفَظَ النّورَ بِحَفْظِ زَیْتِهِ

 

ـ در منزل پیامبر و در بسترش خفتی تا نور (خدا) را با حفظ روغن (چراغش) حفظ کنی.[8]

 

124باهی بِکَ الاْ لهُ أملاکَ السَّما         لَ مّا رَآهُمْ یَکْرَهُونَ العَدَما

 

ـ خداوند، به وجود تو، بر فرشتگان آسمان مباهات کرد، آنگاه که دید فرشتگان مرگ را خوش ندارند.

 

125وَ المَلَکُ المُقَرَّبُ الأمینُ         أُرسِلَ لِلْحِفظِ لَهُ مُعینُ

 

ـ فرشتهی مقرّب امین، برای محافظت و یاری او فرستاده شد؛

 

126یَحْفَظُهُ مِنْ شَرِّ کُلِّ غاشِمِ         یعصِمُهُ أکْرِمْ بِهِ مِنْ عاصِمِ

 

ـ تا اورا از شرّ هر ستمکار سنگ‌دلی حفظ کند؛ (آری جبرئیل) او را نگاه می‌دارد. وه! چه گرامی است این نگاه‌دارنده.

 

127قَدْ جَلَسَ الاْ مینُ عِنْدَ الرَّأسِ         لِدَفْعِ ما یَعْرِضُهُ مِنْ بَأْسِ

 

ـ جبرئیل امین بالای سر او نشست تا هر مشکلی را از او دفع کند.

 

128ضُمَّ إلَیهِ المَلَکُ المُقَرَّبُ         میکالُ مِنْ رِجْلٍ إلَیْهِ یَقْرَبُ

 

ـ فرشته ی مقرّب دیگرـ یعنی میکائیلـ به جبرئیل پیوست و نزدیک پای او نشست.

 

129ذاکَ بِأمرٍ مِنْ مَلیکٍ مُقتَدِرْ         وَ مَلْجَأُ الْعِبادِ فی یَومٍ عَسِرْ

 

ـ و این به دستور فرمان‌روای مقتدر و پناه مردمان در روز سختِ (رستاخیز، یعنی پروردگار قادر توانا) بود.

 

130حَقَّ عَلَیکَ الْقَوْلُ بِالتَّعظیمِ         مِنَ الإلهِ الْخالق الکَریمِ

 

ـ از سوی خداوند آفریننده ی کریم، سخنی در بزرگ‌داشت تو قاطعانه صادر گردید.

 

131قالَ النَّبِیُّ خُلَفاءُ أُمَّتی         مِنْ أهلِ بَیْتی وَ رُعاةُ سُنَّتی

 

ـ پیامبر فرمود: خلفای من در میان امّتم، از اهل بیت من میباشند که سنّت مرا پاس می‌دارند.

 

132فَعَدَّهُمْ فَانْحَصَروا بِاثْنَیْ عَشَرْ         وَ اسمُهمُ فِی المَلا ِ الاْ عْلَی اشْتَهَرْ

 

ـ پیامبر آنها را شمرده و فرموده آنها فقط دوازده نفرند و نام ایشان در آسمانها مشهور است.

 

133لایَسَعُ الَمجالَ ذِکرُ ما لَهُ         حباهُ رَبُّهُ وَ أبدی فَضْلَهُ

 

ـ فرصت نیست تا هرچه را دربارهی او (علی7)خدایش فرموده و فضیلتش را آشکار ساخته، بیان کنیم؛

 

134إلّا  قَلیلا مِنْ قَلیلٍ یَظْهَرُ         بِفَضلِ مَنْ یُظْهِرُهُ أوْ یَسْتُرُ

 

ـ بجز بخش بسیار بسیار اندک، آنهم به عنایتِ خداوندی که آن فضایل را آشکار یا نهان کرده است.

 

135وَ کُلُّ مَنْ یَطْلُبُ أنْ یَسْتَوْعِبا         کَغامِسٍ فِی الْماءِ یَبْغی لَهَبا

 

ـ هر که بخواهد به همه ی آن فضایل دست یابد، مانند کسی است که در آب غرق است و آتش را میجوید.

 

136اِجْتَمَعَ الْعَدُوُّ وَ الصَّدیقُ لَهْ         أنْ یَسْکُتُوا وَ یَکتُموا فضیلَتَهْ

 

ـ دشمن و دوست همداستان شدند: دشمن فضایلش را کتمان کرد و دوست از بیان فضایلش ساکت ماند.

 

137هذا لِخَوفٍ غالِبٍ قَدْ أضْمَرا         ذاکَ لِحَقدٍ بالغٍ قَدْ أنْکَرَا

 

ـ این یک (دوست)، از ترسی فراگیر، فضایلش را پنهان داشت و آن یک (دشمن)، از کینه ی فراوان، آن را انکار کرد.

 

138الحالُ هذی وَ الْفَضاءُ مُمتَلی         بِذِکْرِ ما فیهِ مِنَ الفَضلِ الجَلِی

 

ـ با اینهمه، باز هم تمام افقها از ذکر فضایل آشکار او سرشار است.

 

139فَیا تُری لَو لَمْ یَکُنْ مَحذورُ         لاِ یِّ حَدٍّ کانَ شَعَّ النُّورُ؟

 

ـ حال که با وجود محذور و مانع، چنین است، اگر محذوری وجود نداشت، شعاع نور فضایل او تا چه حدّ بود؟

 

140قالَ أُناسٌ ماتَ هادِی الاْ مَّهْ         مِنْ دُونِ ما یُوصِی وَ لَمْ یُهِمَّهْ

 

ـ گروهی گفتند: هادی امّت از دنیا رفت، بدون آنکه (دربارهی جانشینی) وصیّت کند و اهمّیتی بدهد.

 

141وَ ذاکَ قَوْلٌ فارِغٌ لایُشتَری         کیفَ وَ فیهِ النَّقلُ قَدْ تَواتَرا

 

ـ این کلامی است بی محتوا که هیچ خریداری ندارد؛ چرا که روایات درباره ی جانشینی او به حدّ تواتر رسیده است.

 

142فَهَلْ تُری دینَ النَّبِیِّ أُکْمِلا         وَ الشّارِعَ الخَبیرَ عَنها أغفَلا؟

 

ـ آیا میپنداری دین پیامبر، کمال یافته است، امّا شارع آگاه، از امر (جانشینی) غافل بوده است؟

 

143وَ إنَّ فیها صالِحَ الاْ ُمَّةِ بَلْ         حِفظَهُمُ مِنْ کُلِّ شَیْنٍ وَ زَلَلْ

 

ـ با آنکه در میان این امّت، صالحِ امّت وجود دارد که دین را از هر عیبی و لغزشی حفظ میکند.

 

144هَلِ النَّبِیُّ مِثلَ هذا تَرَکا         لِیَنْصِبَ الشَّیطانُ فیهِمْ شَرَکا؟

 

ـ آیا پیامبر، چنین امر مهمّی را ترک میکند تا شیطان در دین خدا، از سوی خود دام نهد؟

 

145مُذْ رَفَضَ القَومُ مَقالاتِ النَّبِیّْ         قَدِ انْتَهَی الاْ مرُ إلَی الرِّجْسِ الشَّقِیّْ

 

ـ وقتی که مردم سخنان پیامبر را ترک کردند، حکومت به پلید شقی رسید.

 

146مِثلِ یَزیدٍ وَ الطُّغاةِ بَعْدَهُ         قَدْ فَتَحُوا الْبابَ الَّذی قَدْ سَدَّهُ

 

ـ حاکمانی چون یزید و طاغوتهای پس از وی، دری را گشودند که (پیامبر به زحمت فراوان) آن را بسته بود.

 

147ذلِکَ بابٌ لِلْعُصاةِ یُفْتَحُ         فیهِ الَمجالُ لِلطُّغاةِ یُفْسَحُ

 

ـ دری که به روی عصیانگران گشوده میشود و در آن، طاغوتها مجال (فعّالیت و حیات) مییابند.

 

148قَدْ أفْسَدُوا فِی الاْ رْضِ ما أمْکَنَهُمْ         وَ الحَرْثَ وَ النَّسلَ أبادُوا، وَیْلَهُمْ

 

ـ وای بر آن طاغوتها که ـ تا جایی که توانستندـ در زمین فساد کردند و پاکیِ کشت و زرع و نژاد را از بین بردند.

 

149وَ ارْتَکَبُوا الْجَرائِمَ العَظیمَهْ         وَ هَتَّکُوا الأعراضَ ذاتَ القیمَهْ

 

ـ مرتکب گناهان بزرگ شدند و آبروهای شریف و محترم را ضایع کردند.

 

150هَلْ هُمْ وُلاةُ الاْ مْرِ وَ النّاسُ تَبَعْ         وَ الحُکْمُ مِنْهُم نافِذٌ وَ مُتَّبَعْ؟

 

ـ آیا چنین طاغوتهایی بر امور مسلمانان ولایت دارند و مردم باید پیرو آنها باشند؟ آیا امر آنان نافذ است و باید پیروی شود؟

 

151أَهکَذا یَکونُ دینُ المُصْطَفی؟         أعُوذُ بِاللهِ، عَلَی الدُّنیا العَفا

 

ـ آیا دین حضرت محمّد مصطفی6اینگونه است؟ به خدا پناه میبرم... خاک بر سر دنیا باد.

 

152هَلِ الاْ لهُ لَمْ یَکُنْ یَدْری بِذا         فَلَمْ یُقِمْ حُجَّتَهُ؟ یا حَبّذا!

 

ـ آیا خدا چنین چیزی را نمی‌دانست و حجّت خود را نصب نکرد؟.... آفرین بر چنین عقیده ی سخیفی... آفرین!!

 

153فَقُلْ لِمَنْ أنْکَرَها فَاعْتَذَرا         ذلِکَ ذَنْبٌ مِثْلُهُ لَنْ یُغْفَرا

 

ـ به آنانکه این مطلب را منکر میشوند و توجیه میکنند، بگویید: این گناهی است که مانند آن هرگز بخشیده نمیشود.

 

154إنّی أبُوالقاسِمِ لَستُ شاعِرا         وَ لَسْتُ فِی النَّظْمِ خَبیرآ ماهِرا

 

ـ من ابوالقاسم (خویی)، نه شاعرم و نه در شعر آگاه و ماهر.

 

155لکِنَّ حُبَّ الْعِتْرَةِ الْ مُطَهَّرَهْ         دَعا إلی نَظَمٍ وَ رَبّی یَسَّرَهْ

 

ـ امّا محبّت خاندان مطهّر پیامبر، سبب شد که به این سرودن روی آوردم. پروردگارم نیز آن را برایم آسان فرمود.

 

156مُسْتَحْسَنٌ مِنَّیَ ذا لکِنَّهُ         ذَ نْبٌ لِمَنْ کانَ القَریضُ فَنَّهُ

 

ـ سرودن این شعر، از شخصی چون من پسندیده مینماید؛ لکن همین شعر، از کسی که در فنّ سرودن شعر، استاد باشد، همچون گناه است.

 

157مَحاسنُ الأبرارِ ذَ نْبآ تُحْسَبُ         لِمَنْ سَلَیمٌ قَلبُهُ مُقَرَّبُ

 

ـ نیکیهای ابرار، برای کسی که قلب سلیم دارد و از مقرّبان درگاه خداست، گناه محسوب

میشود. (حسنات الأبرار سیئّات المقرّبین)

 

158أُرْجُوزَتی أخْتِمُها بِحَمْدِ مَنْ         عَلَّمنی فَرائِضی مَعَ السُنَنْ

 

ـ ارجوزه‌ام را به پایان میبرم با حمد و ستایش کسی که واجبات و مستحبّات را به من آموخت.

 

159هُوَ الإلهُ الخالِقُ الرَّحْمانُ         لِلنّاسِ مَثْوًی بَیْتُهُ أمانُ

 

ـ او همان خداوند خالقِ مهربان به مردمان است که خانه‌اش مکان امن برای ایشان است.

 

160قَدْ طَلَبوا مِنِّیَ أنْ أوَرِّخَهْ         أجَبْتُهُمْ وَ مِنْهُمُ مَنْ نَسَخَهْ

 

ـ کسانی از جمله کسی که این اشعار را مینوشت، از من خواستند تا تاریخ سرودن را (به حساب ابجد) در آن درج کنم و من نیز پذیرفتم.

 

161الْبَیْتُ فِی أرکانِهِ ها قَدْ عُطِبْ         أرّخْتُهُ: (حَقُّ عَلیٍّ قَدْ غُصِبْ)

 

ـ ارکان بیت شعرم ناقص شده، زیرا چنین تاریخ آن را ذکر کردم :«حقّ علیّ قد غصب: حق علی غصب شده است.»[9]

 

162ثانِ  یَةً کَرَّرْتُ مِنّی ما طُلِبْ         أرّخْتُهُ: (حقُّ وَصِیٍّ قَدْ غُصِبْ)

 

ـ دوباره از من خواستند تا تاریخی دیگر بسرایم. من نیز تاریخ آن را چنین ذکر کردم :«حقّ وصیّ قد غصب: حقّ وصی پیامبر غصب شده است» = .1410

 

163ثالِثَةً تاریخُهُ مِنّی طُلِبْ         أرِّخْ: (عَلِیٌّ حَقُّهُ مِنْهُ غُصِبْ)

 

ـ برای سومین بار، تاریخ سرودن این ارجوزه را از من خواستند گفتم :«علیّ حقّه منه غصب: حق علی از او غصب شده است.» = .1410

 

164رابِعَةً بِواحدٍ أنتَصِرُ         مُؤَرِّخآ: (خَیرُ المَشاةِ حَیْدَرُ)

 

ـ برای چهارمین بار، با عدد یک، عبارت تاریخ را یادآوری میکنم و میسرایم: «خیرالمشاة حیدر: بهترین مردم، حیدر است.»= 1409، (1410 = 1 + )1409

 

165خامِسَةً أتاهُمُ النَّظیرُ         مُؤَرِّخآ: (یَکفیهِمُ الغَدیرُ)

 

ـ پنجمین بار، برای آنها نظیری دیگر آوردم و گفتم: «یکفیهم الغدیر: غدیر برای آنها کافی است.» =  1410

 

166سادِسَةً أرَدْتُ أنْ أُکَرِرّهْ         تاریخُهُ: (ناجٍ جَزائی مَغْفِرَهْ)

 

ـ ششمین بار خواستم تاریخ سرودن را تکرار کنم. پس گفتم :«ناج جزائی مغفرة: این شعر نجات‌دهنده است و پاداش من آمرزش است.» = 1410 هجری قمری.

 

[1]. التونجی، محمّد، المعجم المفصّل فی الأدب 2 / 474، نشر دارالکتب العلمیّة، بیروت، 1993.

 

[2]. همان 1 / 78.

 

[3]. دهخدا، علی اکبر، لغتنامه، واژهی «رجز»، مؤسّسه ی دهخدا، تهران، 1370 ش.‌

 

[4]. علی امام البرره 3 / 424ـ .427

 

[5]. بیروت، دارالهدی، .1426

 

[6]. اینگونه موارد، بدان معنی است که شرح یک بیت بر چند بخش با استقلال موضوعی تقسیم شدهاست و هر پاره، خود، صفحات یاز کتاب را به خود اختصاص داده است.

 

[7]. شارح (آیةالله سیّد محمّدمهدی خرسان) میان بیت 107 و 108، چند بیت را به صلاحدید مرحوم آیةالله خویی سروده و به نام خوددر میان متن ارجوزه الحاق کرده و به شرح و تفصیل آن پرداخته است. موضوعآن، بررسی حدیثی جعلی است که بر اساس آن،امیرالمؤمنین به خواستگاری دختر ابوجهل رفته است.‌

 

[8]. شاعر با اقتباس از آیه ی شریفه (الله نور السّماوات و الأرض مثل نوره کمشکاة.... یکاد زیتها...)وجود نازنین پیامبر را به روغن آن مشکات الاهی تشبیه کرده است.

 

[9]. تاریخ سرودن ارجوزه سال 1410 بوده، در حالی که عبارت «حقّ علیّ قد غصب» به حساب ابجدمی شود 1414؛ لذا شاعر به تکلّف افتاده و در مصراع اوّل میگوید که ارکان بیت (یعنی عدد 4) را از عبارتکم کنید تا عدد صحیح تاریخ به دست آید.  (1410 = 4 ـ1414)

 

منبع : مرکز اسناد مجلس از مجله سفینه شماره 13


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر