( 0. امتیاز از )


امروز هم پس از شصت و اندى سال، پس از خواندن سيره و سرگذشت آن حضرت و کتابها و مقالات درباره على(ع)، باز هم بايد اقرار کنم چيزى نمي‌دانم و درک جلوه‌هاى شخصيت ابرمردى که در وراى شخص وى، حتى براى اصحابش و آيندگان ناشناخته بود و هست، براى افراد معمولى مانند من، ناممکن است، مگر نمى از يمى. وقتى سعدى، با آن همه دانش و آگاهى و سير و سياحت و جدل و بحث در نظاميه بغداد و برخورد با رجال علم و عمل مي‌گويد:

کس را چه زور و زهره که وصف علي‌کند؟

جبار در مناقب او گفته: هل اتي

و مولوى بلخى با آن انديشه عميق و روح بلند درباره على(ع) مي‌گويد:

در شجاعت شير ربانيستى

در مروت خود که داند کيستى؟!

و ابوعلى سينا، متفکر و فيلسوف شرق، در مقام تشبيه مي‌گويد: على(ع) نسبت به اصحاب مانند «‏معقول‌» بود نسبت به «‏محسوس‌» و بسيارى شاعرانى که اقرار به قصور فهم و ادراک خود در منقبت مولى‌الموحدين على(ع) مي‌کنند، وقتى فيلسوفان و حکيمان بزرگ در شناخت ابعاد وجودى على(ع) اظهار ناتوانى کنند، سرانجام وقتى که عقاب، در اين فضاى ملکوتى پر بريزد، از پشه لاغرى چه خيزد؟!

کدام بعد از ابعاد وجودى على(ع) را مي‌توان بررسى کرد؟ شجاعت، عدالت، سخاوت، ايثار و گذشت، علم، آگاهى و معرفت، زهد و تقوا و... کدام يک؟ اصولاً شخصيت على(ع) شخصيتى است چند بعدى و جامع صفات اضداد. او فرمانروايى پر قدرت و صلابت و درعين ‏‌حال بردبار، در ميدان جنگ دلاورى کم نظير؛ در محراب عبادت عابدى گريان، اما در ميدان نبرد خندان؛ با دشمنان خشن و قاطع، در برابر يتيمان و بيوه زنان مهربان و رقيق‌القلب؛ سخاوتمندى بي‌مانند، درعين‌حال ژنده‌پوشى کارگر و کشاورز؛ حکيمى دانا و قاضيى دادگر و بي‌گذشت و دقيق‌النظر بود. على(ع) همان شخصيت والايى است که فرق نازنينش شکافته و محاسن شريفش، در محراب عبادت، به جهت شدت عدلش، به خون مقدسش رنگين شد.

به‌راستى شناخت گوشه‌اى از اين درياى ناپيدا کرانه فضيلت و تقوا و دانش و... براى کسى امکان ندارد، مگر خدايى که خالق اوست و حضرت خاتم‌النبيين(ص) که معلم و مربى اوست و اولاد طاهرينش که پرورش يافتگان مکتب او هستند، مقام و رتبت او را، چنان‌که هست، دريابند والاّ ديگران راهى به شناخت شخصيت والايش ندارند.

على(ع) دريايى است از خصايص عالى بشرى و جامع صفات ممتاز يک انسان برتر، يک انسان کامل. وى تا آنجا در اين صفات پيش رفته است که حتى دشمنانش زبان به اعتراف گشوده‌اند. فصاحت و بلاغت على(ع) در خطبه‌هاى «‏نهج‌البلاغه‌» جلوه‌گر است. آنان که پاى منبر خطابه او مي‌نشستند، از شنيدن بيانات آتشين و جذابش بر خود مي‌لرزيدند و مي‌گريستند. همام که از اصحاب او بود، از شنيدن اوصاف پرهيزگاران که با بيانات روشن و جامع ‏ ‏‌و پرشور خود ايراد فرمود،همچون چوبى خشک بر زمين افتاد و جان‌به‌جان‌ آفرين تسليم ‏ ‏کرد.

سيد رضى که خود مردى اديب، شاعر و سخن‌شناس بود، در ستايش سخنان علي(ع) چنين مي‌گويد: «‏اميرالمؤمنين آبشخور فصاحت و ريشه و زادگاه بلاغت است. اسرار مستور بلاغت از وجود او ظاهر گشت و قوانين آن از او اقتباس شد. هر گوينده سخنور از او دنباله‌روى کرد و هر واعظ سخندانى از سخن او مدد گرفت. در عين حال به او نرسيدند و از او عقب ماندند. بدان جهت که بر کلام او نشانه‌اى از دانش خدايى و بويى از سخن نبوى موجود است.»1

طه حسين اديب و نويسنده مصرى در کتاب «‏على و بنوه‌» داستان مردى را نقل مى کند که در جريان جنگ جمل دچار ترديد مي‌شود و با خود مي‌گويد: «‏چطور ممکن است شخصيت‌هايى از طراز طلحه و زبير بر خطا باشند؟!‌» درد دل خود را با خود على درميان مي‌گذارد و از خود او مي‌پرسد که: «‏مگر ممکن است چنين شخصيتهايى عظيم بي‌سابقه‌اى بر خطا روند؟‌» على(ع) به او مي‌فرمايد: «‏تو سخت در اشتباهى. تو کارى واژگونه کرده‌اى، تو به‌جاى اينکه حق و باطل را مقياس عظمت و حقارت شخصيتها قرار دهى، عظمت‌ها وحقارتها را که قبلاً با پندار خود فرض کرده‌اى، مقياس حق و باطل قرار داده‌اى. تو مي‌خواهى حق را با مقياس افراد بشناسى؟ برعکس رفتار کن! اول خود حق را بشناس، آن وقت اهل حق را خواهى شناخت، آنگاه ديگر اهميت نمي‌دهى که چه کسى طرفدار حق است و چه ‏کسى طرفدار باطل و از خطا بودن آن شخصيتها در شگفت و ترديد نخواهى بود.»

طه حسين پس از نقل جمله‌هاى على(ع) مي‌گويد: «‏من پس از وحى و سخن خدا، جوابى پرجلال‌تر و شيواتر از اين جواب نديده و نمي‌شناسم!»1

على(ع) بنابه قولى چهارصدوهشتادواندى خطبه ايراد فرموده است که مقدارى از آنها را سيد رضى برگزيده و در کتاب شريف «‏نهج‌البلاغه‌» جمع‌آورى کرده است. على(ع) اين خطبه‌ها را در حالات و مواضع مختلف و به مناسبتهاى گونه‌گون، بالبداهه ايراد فرموده است. نامه‌ها و کلمات حکمت‌آميز آن حضرت خود بخشى جداگانه است که در عين کوتاهى، وسعت و عظمتى حيرت‌انگيز دارد. على(ع) در همين مقدار خطبه‌هايى که در دست داريم، باريکترين نکته‌هاى توحيدى، اجتماعى، سياسى، زهد و تقوا و شناخت حق و باطل، مؤمن و منافق، حکمت عملى، شيوه عمل و رفتار با مردمان و زيردستان، مشاوران و معاشران، اقران و همسران، فنون جهاد و جنگ و غلبه بر خصم و... را بيان کرده است.

در توصيف اسرار خلقت، آفرينش مورچه و طاووس و برخى از جانوران، درباره نبات و جماد وصحرا و سنگستانهاى حجاز و مکه معظمه و ديگر مسائل، کلام را به اوج رسانده و چراغى هدايتگر پيش پاى خلق نهاده است. به راستى کلامش فوق کلام مخلوق و تحت کلام خالق و رسول ‏ ‏خداست، همه فصحا و بلغا در برابر عظمت کلامش و ابعاد گسترده‌اش اظهار عجز کرده‌اند.

مقام برادرى و اخوتش با رسول‌الله(ص)، مرتبه وصايت و ولايتش، درجه تقوا و ايثارش، آيات الهى که در حق او به اتفاق بيشتر مفسران نازل شده است، شجاعت و جهادش در جنگهاى بدر و حنين و احزاب که ضربت شمشيرش برتر از عبادت انس وجن شمرده شد و جنگ خيبر که بسيارى گردن کشيدند تا رسول خدا(ص) پرچم را به آنان دهد، ولى اين فضيلت نيز خاص على(ع) شد...، حقايقى است که کسى را ياراى انکار آنها نيست.

ايستادگي‌اش در برابر ناکثين و قاسطين و مارقين و آنان که مي‌خواستند دين اسلام را از مسير اصلي‌اش منحرف سازند و به وادى انحراف و امتيازات طبقاتى و سنن ملغى شده جاهلى بکشانند ـ تا سرحد جان ـ حقيقتى است روشن. حلم و صبر و سکوتش در مدت بيست‌واندى سال به خاطر مصالح کلى اسلام و مسلمين، درحالى که «‏خار در چشم و استخوان در گلو‌» بود، مطلبى است دردناک و شگفت‌انگيز که تاريخ هرگز آن را فراموش نخواهد کرد.

على(ع) در آن گردبادهاى اغراض و جهالت و طوفانهاى کينه‌توزى و مطامع دنيوى، ناشناخته بود و سخنان آتشين و زلال و مواعظ از دل برخاسته‌اش در دلهاى قسوت گرفته و سنگين، کمتر اثرى مي‌کرد تا جايى که سر در بيابانها مي‌نهاد و درد دل خود را تنها با خواص اصحابش درميان مي‌گذاشت يا در سکوت عميق چاهها فرو مي‌گفت!

على(ع) که چشمه‌هاى حکمت و دانش از ستيغ کوهساران شخصيت والايش ريزان بود و مي‌توانست سعادت دو جهان را براى همگان به ارمغان آورد؛ على(ع) که به راههاى آسمان از راههاى زمين آشناتر بود؛ على(ع) که از شميم روح پرور وحى محمدى بهره ياب شده بود و از کودکى در آغوش پر مهر نبوت پرورش يافته بود، على که عادلترين داوران و شجاعترين دلاوران و امير مؤمنان و پناهگاه ستم‌رسيدگان و دردمندان بود، همچنان ناشناخته ماند و جز تنى چند ازياران وفادارش، ديگران به ‏‌ارزش وجودي‌اش پى‌نبردند و يا نخواستند پى برند.

درد و دريغا که بدخواهان دنياپرست و کينه‌توزان جاه طلب به اين کوردلى اکتفا نکردند، حتى براى رونق کاخ و رواق خضراى خود و شکوه سلطنت چند روزه دنياى خود، دشمنى نسبت به او و بدگويى از او را ترويج و تجويز کردند و در اين راه از بيت‌المال مسلمانان حاتم‌بخشي‌ها نمودند! به راستى على(ع) مظلوم تاريخ اسلام است.



پي‌نويس:

1. سيرى در نهج‌البلاغه، شهيد مطهرى، ص 51.

1. همان، ص 91.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر