( 0. امتیاز از )


شخصيت پرکشش و چند بعدى امام على عليه‌السلام به گونه‌اى است که دانشوران بسيارى را متوجه خود ساخته و از اين رو آثار فراوانى درباره آن بزرگوار به رشته تحرير کشيده شده است. هرکس از زاويه ديد خود و بنا به رشته‌اى که در پيش گرفته، به آن بزرگمرد نگريسته و درباره‌اش قلم فرسوده است. مورخان، محدثان، اديبان، متألّهان، فيلسوفان، حکيمان و عارفان تا جايى که مي‌توانسته‌اند و موقعيت زمانى و مکاني‌شان اجازه مي‌داده، به آن امام همام پرداخته‌اند و نام نيکويش را در حد خود پراکنده‌اند. يکى از کسانى که به مناسبتهاى مختلف به اميرمؤمنان على عليه‌السلام روى آورده و از يادکرد شايسته آن حضرت غفلت نورزيده، اديب، فقيه، محدث، حافظ، مورخ و مفسر بلندآوازة شافعى، مرحوم جلال‌الدين عبدالرحمن بن کمال ابي‌بکر بن محمد سيوطى (911ـ849) است که تأليفات فراوانى دارد و نوشته‌هايش (همچون الدرّ المنثور، اتقان، الجامع الصغير، لباب النقول فى اسباب النزول و...) از ديرباز مورد توجه محققان بوده است. و اما کتاب جامع الصغير شامل 10031 حديث نبوى است که با حذف سلسله راويان و بدون آوردن هرگونه شرح و توضيحى، به صورت الفبايى تنظيم شده است و از اين روى جمع‌بندى احاديث مربوط به امام على عليه‌السلام، مستلزم جستجو در تمام صفحات اين دو مجلد است. در اين نوشتار کوشش شده احاديث درچند بخش مرتب شوند: نخست احاديثى که مستقيماً به آن حضرت مربوط است، بخش دوم احاديث مربوط به همسر گرانمايه‌اش حضرت فاطمه زهرا سلام الله عليها، بخش سوم احاديث مربوط به فرزندانشان و بخش چهارم در فضيلت درود فرستادن بر اين خاندان مطهر.

اين نوشتار برپايه چاپ اول الجامع الصغير فراهم آمده که به همت دارالفکر بيروت به سال 1041 ق تنظيم گرديده و تمام منابع و مآخذ در پاورقى آورده شده است.



فضايل على(ع)

1ـ على اخى في‌الدنيا و الآخره: على برادر من در دنيا و آخرت است. (اين حديث را طبرانى به نقل از عبدالله بن عمر در معجم الکبير آورده است. الجامع الصغير، ج2، ص176)

2ـ على اصلى و جعفر فرعى: على ساقه من است و [برادرش] جعفر، شاخه من. (اين حديث را طبرانى در معجم الکبير از عبدالله بن جعفر روايت کرده است. ج2، ص176)

3ـ على امام البرره، و قاتل الفجره، منصور من نصره، مخذول من خذله: على پيشواى نيکوکاران و قاتل تبهکاران است. هر که او را يارى کند، يارى مي‌شود و هرکه او را وانهد، وانهاده مي‌شود. (اين را حاکم در مستدرک به نقل از جابر روايت کرده است. ج2، ص177)

4ـ على بابُ حطّه: من دخل منه کان مؤمناً، و من خرج منه کان کافرا: على دروازة حطه (فروريزنده گناه) است: هرکه از آن وارد شود، مؤمن است و هرکه از آن بيرون رود، کافر است. (دارقطنى به نقل از ابن عباس روايت کرده، ج2، ص177)

5 ـ على، عَيبةُ علمى: على مخزن دانش من است. (ابن عدى به نقل از ابن عباس در کامل روايت کرده، ج2، ص177)

6ـ على مع‌القرآن و القرآن مع على، لن يفترقا حتى يردا علىّ الحوض: على با قرآن است و قرآن با على است. اين دو هرگز از يکديگر جدا نمي‌شوند تا اينکه در حوض [کوثر] به من برسند. (طبرانى در معجم الاوسط و حاکم در مستدرک به نقل از ام‌سلمه آورده‌اند. ج2، ص177)

7ـ علىّ منّى و انا من على، و لا يؤدّى عنى الا انا او على: على از من است و من از اويم، و از جانب من جز خودم يا على، [کس ديگري] ابلاغ نمي‌کند و نمي‌رساند. (احمد بن حنبل در مسند، ترمذى، نسائى و ترمذى اين حديث را از حبشى بن جناده روايت کرده‌اند. ج2، ص177)

8 ـ على منّى بمنزلهًْ رأسى من بدنى: نسبت على همچون سرم به تنم است. (خطيب در تاريخش به نقل از براء و ديلمى در مسند الفردوس به نقل از ابن عباس اين حديث را روايت کرده‌اند. ج2، ص177)

9ـ على منّى بمنزلهًْ ‌هارون من موسى، الا انه لا نبى بعدى: نسبت على به من همچون نسبت‌هارون به موسى است، جز اينکه پس از من پيامبرى نيست. (ابوبکر مطيرى به نقل از ابن سعيد آورده است. ج2، ص177)

10ـ على بن ابي‌طالب مولى من کنت مولاه: على بن ابي‌طالب مولاى هرکسى است که من مولايش هستم. (محاملى در امالى به نقل از ابن‌عباس آورده است. ج2، ص177)

11 ـ على يزهرُ فى الجنّهًْ ککواکب الصبحِ لاهل الدنيا: على در بهشت همچون ستارگان صبحگاهى در دنيا مي‌درخشد. (بيهقى در فضائل الصحابه و ديلمى در مسند الفردوس به نقل از انس آورده‌اند. ج2، ص178)

12 ـ على يعسوب المؤمنين، والمال يعسوب المنافقين: على پادشاه مؤمنان است و مال، پادشاه منافقان است. (ابن عدى در کامل به نقل از على آورده است. ج2، ص178)

13 ـ على يقضى دَينى: على وام مرا مي‌پردازد. (بزار به نقل از انس آورده است. ج2، ص178)

14 ـ خيرُ اِخوتى على و خيرُ اَعمامى حمزه: بهترين برادرم، على است و بهترين عمويم، حمزه. (ديلمى در مسند الفردوس از عابس بن ربيعه روايت کرده است. ج 1، ص 624)

15ـ ذکرُ علىٍ عِبادهًْ: ياد على عبادت است. (ديلمى در مسند الفردوس به نقل از عايشه روايت کرده است. ج 1، ص665)

16ـ عنوان صحيفهًْ المؤمن حُب على بن ابى طالب: سرلوحه کارنامه مؤمن، محبت علي‌ابن ابي‌طالب است. (خطيب در تاريخ از انس روايت کرده است. ج2، ص 182)

17ـ من احبّ علياً فقد اَحبّنى و من ابغض علياً فقد ابغضنى: هر که على را دوست بدارد، قطعاً مرا دوست داشته و هر که با على دشمنى ورزد، قطعاً با من دشمنى ورزيده است. (حاکم در مستدرک به نقل از سلمان مي‌آورد. ج 2، ص 554)

18ـ لکلّ شي‌ءٍ، مِجَنّ، و مجن هذه‌الامهًْ علي‌بن ابي‌طالب: هر چيز سپرى دارد و سپر اين امت، على بن ابي‌طالب است. (خطيب در تاريخ و ابن عساکر به نقل از ابن عباس آورده‌اند. ج 2، ص 414)

19ـ النظر الى علىٍ عبادهًْ: نگاه کردن به على، عبادت است. (طبرانى در المعجم الکبير و حاکم در مستدرک به نقل از ابن مسعود و عمران بن حصين، ج 2، ص 681 و جالب اينجاست که سيوطى بلافاصله پس از اين حديث، حديث ديگرى، آورده است که: النظرُ الى الکعبهُ عباده: نگاه کردن به کعبه عبادت است! ج2، ص 681)

20ـ رحم اللهُ علياً. اللهم اَدرالحق معه حيثُ دار: خداوند على را رحمت کند. خدايا، هرجا که هست، حق را با او بدار! (نسائى به نقل از على. ج2، ص9)

21ـ عادى الله من عادى علياً: هر که با على دشمنى ورزد، خدا دشمنش باد! (ابن منده به نقل از رافع مولاى عايشه روايت کرده است. ج2، ص145)

22ـ من آذى علياً، فقد آذانى: هرکه على را بيازارد، مرا آزرده است. (احمد بن حنبل در مسند، بخارى در تاريخ و حاکم در مستدرک به نقل از عمرو بن شاس آورده‌اند. ج2، ص547)

23ـ من سبّ علياً فقد سبّنى، و من سبّنى فقد سبّ‌الله: هرکه به على دشنام دهد، به من دشنام داده و هرکه به من دشنام دهد، به خدا دشنام داده است. (احمد بن حنبل در مسند و حاکم در مستدرک به نقل از ام‌سلمه. ج2، ص608)

24ـ السُبّقُ ثلاثه: فالسابقُ الى موسى يوشع بن نون، والسابقُ عيسى صاحبُ يس، و السابقُ الى محمدٍ على بن ابى طالب: پيشتازان سه نفرند: پيشتاز به سوى موسى، يوشع بن نون است، و پيشتاز [به سوى عيسى] کسى است که داستانش در سوره ياسين آمده، و پيشتاز به سوى محمد، على بن ابى طالب است. (طبرانى در المعجم الکبير و ابن مردويه به نقل از ابن عباس آورده‌اند. ج2، ص66)

25ـ ان‌الله تعالى اَمَرنى بحُبّ اربعه، و اخبَرَنى انّهُ يحبهم: على منهم، و ابوذر، والمقداد، و سلمان: خداى متعال دوستى چهار کس را به من فرمان داده و آگاهم ساخته که او نيز ايشان را دوست مي‌دارد: على از آنهاست، ابوذر، مقداد و سلمان. (ترمذى و ابن ماجه و حاکم در مستدرک به نقل از بريده روايت کرده‌اند. ج 1، ص 258)

26ـ اَرأفِ امتّى باُمتى ابوبکر، و اَشدّهم فى دين الله عمر، و اَصدَقُهم حياءً عثمان، و اقضاهم على: مهربانترين فرد از امت من به امتم ابوبکر است، سختگيرترين‌شان در دين خدا عمر است، پر آزرم‌ترين‌شان عثمان است، و قاضي‌ترين‌شان على است. (ابن يعلى در مسند به نقل از عبدالله بن عمر آورده است. ج1، ص139)

27ـ الا اُحدّثُکم باشقى الناس؟ رجُلين: اَحَيمرُ ثمود، الذى عَقَرَ النّاقه، والذى يضربُک يا علىّ، على هذه حتى يبُلّ منها هذه: آيا برايتان از شقي‌ترين مردم سخن بگويم؟ دو مرد: سرخک (آن مرد حقير سرخ روى) ثمود، همان که شتر را پى کرد و آن که بر تو اى على ضربه‌اى بزند و اين [ريش] را با اين [خون سر] رنگين کند. (طبرانى در معجم الکبير وحاکم در مستدرک به نقل از عمار ياسر روايت کرده‌اند. ج 1 ص 437)



على(ع) و فاطمه (س)

28ـ [قاله لعلى:] فاطمة احب الىّ منک، و انت اعزّ الىّ منها: [به على فرمود:] فاطمه در نزد من محبوب‌تر از توست و تو در نزد من عزيزتر و ارجمندتر از او هستى. (طبرانى در معجم الاوسط از ابوهريره روايت مي‌کند. ج2، ص209)

29ـ احبّ اهلى الىّ فاطمه: در نزد من محبوب‌ترين فرد خاندانم فاطمه است. (ترمذى و حاکم در مستدرک به نقل از اسامه آورده‌اند.، ج 1، ص 37)

30ـ انّ الله تعالى اَمَرنى اَنّ اُزَوّجَ فاطمهًْ مِن على: خداوند متعال به من فرمان داد که فاطمه را به همسرى على دربياورم. (طبرانى در معجم الکبير به نقل از ابن مسعود مي‌آورد. ج 1، ص 258)

31ـ فاطمهًُْ بَضعهًْ منّى، فمن اَغضَبَها اَغضبنى: فاطمه پاره تن من است. پس هر که او را بيازارد، مرا آزرده است. (بخارى در صحيح از مسور نقل کرده است. ج 2، ص 208)

32ـ فاطمهًُْ بَضعهًْ منّى، يقبَضُنى ما يقبُضها، و يبسُطُنى ما يبسطها. و انّ الانسابَ تنقطعُ يومَ القيامهًْ غير نسبى و سَبَبى و صَهرى: فاطمه پاره تن من است. آنچه او را اندوهگين کند، مرا اندوهگين مي‌کند، و آنچه او را شاد کند، مرا شاد مي‌کند و همانا در روز قيامت پيوندهاى خانوادگى گسسته مي‌شود، مگر پيوند نسبى و سببى من. (احمد بن حنبل در مسند و حاکم در مستدرک آورده‌اند. ج2، ص208)

33ـ کان کثيراً ما يقبّلُ عُرفَ فاطمه: [پيامبر] فراوان بر سر فاطمه بوسه مي‌زد. (ابن‌عساکر از عايشه نقل کرده است. ج2، ص356)

34ـ اذا کانَ يومُ القيامه، نادى مُنادٍ من وراء الحُجُب: يا اهلَ الجمع، غُضّوا ابصارکُم عن فاطمهًَْ بنت محمدٍ حتى تَمُرّ: چون روز رستاخيز فرا رسد، منادى از پشت پرده‌ها بانگ برمي‌آورد که: اى اهل محشر، چشمانتان را از فاطمه دختر محمد برگيريد تا او بگذرد. (تمام و حاکم در مستدرک از على نقل کرده‌اند. ج 1، ص 127)

35ـ اولُ من يلحَقُنى مِن اهلى، انت يا فاطمه: اى فاطمه، تو نخستين کسى هستى که از خانواده‌ام به من مي‌پيوندد. (ابن عساکر از واثله نقل کرده است. ج 1، ص 434)

36ـ انّ الله تعالى جَعَل ذُرّيهًَْ کلّ نبي فى صُلبه، و جعل ذُرّيتى فى صُلب على بن ابي‌طالب: خداوند متعال فرزندان هر پيامبرى را در پشت خود او قرار داده، و فرزندان مرا در پشت على ابن ابى طالب قرار داده است. (طبرانى در معجم الکبير از جابر و خطيب در تاريخ از ابن‌عباس روايت کرده‌اند. ج 1، ص 262)

37ـ کلّ بنى آدمَ ينمون الى عَصَبهًٍْ، الا وَلَدَ فاطمه. فانا وليهم و انا عَصَبَتَهم: همه فرزندان آدم به پدرانشان وابسته‌اند، مگر فرزندان فاطمه که من ولى آنها و ريشه و پيوندشان هستم. (طبرانى در معجم الکبير از فاطمه زهرا روايت کرده است. ج2، ص278)

38ـ کلّ بنى اُنثَى فانّ عَصَبَتَهم لابيهم، ما خلا وَلَد فاطمهًْ فانّى انا عَصَبَتهم و انا ابوهم: همه دخترزادگان وابستگي‌شان به پدرشان است، مگر فرزندان فاطمه که من خويش و پيوندشان هستم و من پدرشان هستم. (طبرانى در معجم الکبير از عمر نقل کرده است. ج2، ص278)


39ـ انّ فاطمهًْ اَحصَنَت فرجها فحَرمها الله و ذُرّيتها علي‌النار: فاطمه خود را پاکدامن نگاه داشت و خدا او و فرزندانش را بر آتش حرام کرده است. (بزار و ابو يعلى در مسند، طبرانى در معجم‌الکبير و حاکم به نقل از ابن مسعود روايت کرده‌اند. ج 1، ص 352)



اهل بيت

مسلم نيشابورى در صحيح خود که در شمار مهمترين متون حديثي اهل سنت است، مي‌نويسد: عامربن سعدبن ابن وقاص از قول پدرش نقل مي‌کند: چون آيه مباهله نازل شد که: «‏فقل تعالوا ندعُ ابنائنا و ابنائکم و نسائنا و نسائکم و انفسنا و انفسکم...‌» پيامبر صلى الله عليه و سلم، على و فاطمه و حسن و حسين را فراخواند و فرمود: «‏اللهم، هؤلاء اهلى: خدايا، اهل بيت و خاندان من اينها هستند.» (ج 7، ص 121)

مسلم نيشابورى در همان مجلد مي‌نويسد که کسانى نزد يکى از اصحاب سرشناس به نام زيدبن ارقم رفتند و از او درباره اهل بيت پرسيدند که:«شامل چه کسانى مي‌شود؟ و آيا زنان پيامبر صلي الله عليه و آله و سلم نيز در شمار اهل بيت هستند يا نه؟» زيد پاسخ داد: «‏نساؤه من اهل بيته، ولکن اهل بيته من حرّم الصدقهًْ بعده: زنانش از افراد خانه‌اش محسوب مي‌شوند، ولى اهل بيت او کسانى هستند که پس از او صدقه بر ايشان حرام است.‌» (ج 7، 123)

و باز همو مي‌نويسد که: ابوهريره گويد: حسن بن على [که کودکى خردسال بود،] خرمايى از خرماهاى صدقه برداشت و در دهان گذاشت. پيامبر صلى الله عليه و سلم فرمود: «‏کِخ کِخ، اِرمِ بها! اما علمتَ انّا لا نأکلُ الصدقه: کخ کخ، بيندازش! آيا نمي‌دانى که ما صدقه نمي‌خوريم؟‌» (ج3، ص 117)

ترمذى ـ يکي ديگر از نويسندگان صحاح شش‌گانه اهل سنت ـ نيز در ذيل آيه تطهير (انما يريد الله ليذهب عنکم الرجس اهل البيت...) مي‌نويسد: پيامبر صلى الله عليه و سلم فاطمه، حسن، حسين و على را با عبا پوشاند و گفت: «‏اللهم هؤلاء اهل بيتى؛ فاذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهيرا: خدايا، اينها خاندان من هستند؟ پس آلودگى را از ايشان بزداى و پاک و پاکيزه‌شان گردان. (ج 5، ص 622) سخن در اين باب فراوان است و چون در ساير مقالات بدان اشاره شده است، نيازى به تکرارشان نيست و به همين مقدار بسنده مي‌شود.

اين بخش از آن روى در اين نوشتار مي‌آيد که چون امام على عليه‌السلام به تصريح پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله و سلم يکى از اهل بيت به شمار مي‌آيد، هرچيزى که پيامبر گرامى درباره اهل بيت فرموده باشد، شامل حال آن امام همام نيز مي‌شود.

40ـ النجومُ امان لاهل السماء، و اهلُ بيتى امان لاُمّتى: ستارگان ماية امان و امنيت ساکنان آسمان هستند و خاندان من مايه امن و امان امتم هستند. (ابى يعلى در مسند به نقل از سلمة بن الاکوع آورده است. ج 2، ص 680)

41ـ انّ الله تعالى حرّم علىّ الصدقه، و على اهل بيتى: خداى متعال صدقه را بر من و بر خانواده‌ام حرام کرده است. (ابن سعد از حسن بن على نقل کرده است. ج 1، ص 264)

42ـ سَمّى ‌هارونُ ابنيه شِبراً و شَبيراً، و انّى سمّيت ابنّى الحسنَ و الحسين کما سمىّ به‌ هارونُ ابنيه:‌ هارون نام دو پسرش را «‏ ‏شبر‌» و «‏ ‏شبير‌» گذاشت و من هم دو پسرم را همچنان که‌هارون ناميد، «‏ ‏حسن‌» و «‏ ‏حسين‌» مي‌گذارم. (بغوى و عبدالغنى در الايضاح و ابن عساکر از سلمان نقل کرده‌اند. ج2، ص54)

43ـ من سرّهُ ان ينظُر الى سيدِ شبابِ اهلِ الجَنه، فلينظُر الى الحسن: هر که نگريستن به ‏‌سرور جوانان بهشت شادش مي‌کند، بايد که به حسن بنگرد. (ابن يعلى در مسند به نقل از جابر آورده است. ج2، ص609)

44ـ لکلّ شي‌ءٍ سِبطُ و سِبطُ هذه الاُمهًْ الحسنُ و الحسين: هر چيزى سبطى دارد و سبط اين امت، حسن و حسين است. (خطيب در تاريخ وابن عساکر از ابن عباس نقل کرده‌اند. ج2، ص 413)

45ـ الحسنُ و الحسين سِبطانِ مِن الاسباط: حسن و حسين دو سبط از اسباط هستند. (بخارى در ادب، ترمذى، ابن ماجه و حاکم در مستدرک از يعلى بن مره روايت کرده‌اند. ج1، ص575)

46ـ اَحبّ اهلِ بيتى الىّ الحسنُ و الحسين: در نزد من محبوب‌ترين اعضاى خانواده‌ام، حسن و حسين هستند. (ترمذى از انس روايت مي‌کند. ج1، ص37)

47ـ الحسنُ و الحسين سيداشبابِ اهلِ الجنّه: حسن و حسين سرور جوانان بهشت‌اند. (احمد بن حنبل در مسند و ترمذى از ابوسعيد نقل کرده‌اند. طبرانى در معجم الکبير از عمر، على، جابر وابوهريره نقل کرده‌اند. طبرانى در معجم الاوسط از اسامهًْ بن زيد و براء، و ابن عدى در کامل از ابن مسعود نقل کرده‌اند. ج 1، ص 589)

48ـ الحسن والحسين سيدا شباب اهل الجنه، و ابوهما خير منهما: حسن و حسين سرور جوانان بهشت‌اند و پدرشان از آن دو بهتر است. (ابن ماجه و حاکم در مستدرک از عبدالله بن عمر و طبرانى در معجم الکبير از قره و مالک بن حويرث، حاکم در مستدرک از ابن مسعود نقل کرده‌اند. ج 1، ص 590)

49ـ الحسن و الحسين سيدا شباب اهل الجنه، الاّ ابنى الخالهًْ: عيسى بن مريم و يحيى بن زکريا. و فاطمهًْ سيدهًْ نساء اهل الجنّهًْ، الاّ ما کان من مريم بنت عمران: حسن و حسين سرور جوانان بهشت اند، سواى اين دو پسرخاله: عيسى بن مريم و يحيى بن زکريا. و فاطمه سرور بانوان بهشت است، سواى مريم دختر عمران. (احمد بن حنبل در مسند، ابويعلى در مسند، ابن حيان در صحيح، طبرانى در معجم الکبير و حاکم در مستدرک به نقل از ابى سعيد روايت کرده‌اند. ج 1، ص 590)

50ـ اتانى مَلک فَسَلّمَ علىّ، نَزل مِن السَماء لم ينزل قبلها، فبشّرنى اَنّ الحسن و الحسينِ سيدا شبابِ اهلِ الجنّه، و انّ فاطمهًْ سيدهًُْ نساء اهل الجنه: فرشته‌اى نزدم آمد و بر من سلام کرد. از آسمان فرود آمده بود و پيشتر نازل نشده بود. به من مژده داد که حسن و حسين سرور جوانان بهشت‌اند و فاطمه سرور زنان اهل بهشت است. (ابن عساکر از حذيفه چنين نقل کرده است. ج1، ص20)

51ـ الحسنُ والحسينُ شِنفَا العرش، ولَيسا بمُعَلقين: حسن و حسين گوشواره‌هاى عرش هستند و آويخته نيستند. (طبرانى در المعجم الاوسط به نقل از عقبة بن عامر آورده است. ج 1، ص590)

52ـ الحسنُ منّى والحسينُ من على: حسن از من است و حسين از على. (احمد بن حنبل در مسند و ابن عساکر به نقل از مقدام بن معديکرب آورده‌اند. ج 1، ص590)

53ـ من احبّ الحسنَ و الحسينَ فقد احبّنى و من اَبغَضَهما فقد ابغضنى: هرکس حسن و حسين را دوست بدارد، مرا دوست داشته و هرکس آن دو را دشمن بدارد، مرا دشمن داشته است. (احمدبن حنبل در مسند و ابن ماجه و حاکم در مستدرک از ابوهريره نقل کرده‌اند. ج2، ص554)

54ـ حُسينُ منّى و انا منه، احبّ اللهُ من احبّ حسينا: حسين از من است و من از اويم. هرکه حسين را دوست بدارد، خدا دوستش داشته باشد. (بخارى در ادب، ترمذى، ابن ماجه و حاکم در مستدرک به نقل از يعلى بن مره روايت کرده‌اند. ج1، ص575)

55ـ اخبَرَنى جبريلُ انّ حسيناً يقتلُ بِشاطي‌ء الفرات: جبرئيل به من خبر داد که حسين بر کرانه رود فرات کشته مي‌شود. (اين را ابن سعد از على روايت کرده است. ج1، ص47)

56ـ المهدىُ مِن عترتى، مِن وَلَد فاطمه: مهدى از خاندان من است، از فرزندان فاطمه. (ابن داوود و ابن ماجه و حاکم در مستدرک از ام‌سلمه نقل کرده‌اند. ج2، ص672)

57ـ المهدىُ منّا اهلَ البيت، يصلحهُ اللهُ فى ليلهًْ: مهدى از ما اهل بيت است. خداوند کار او را يک شبه فراهم مي‌آورد. (احمد بن حنبل در مسند و ابن ماجه از على روايت مي‌کنند. ج2، ص672)

58ـ المهدىُ رجل من وَلَدى، وجهه کالکوکب الدُرّى: مهدى مردى از فرزندان من است. چهره‌اش همچون ستاره درخشان است. (رويانى از حذيفه روايت مي‌کند. ج2، ص672)

59ـ المهدىُ منّى، اَجَلى الجبههًْ، اَقنى الاَنف، يملأ الارض قسطاً وعدلاً کما مَلئت جوراً و ظلما: مهدى از من است، با پيشانى روشن، بينى کوچک. زمين را از قسط و عدل پر مي‌کند. همان‌گونه که از بيداد و ستم پر شده بود. (ابن داوود و حاکم در مستدرکش از ابى سعيد نقل کرده‌اند. ج2، ص672)



درود بر پيامبر

خداوند در قرآن کريم به مسلمانان دستور مي‌دهد که بر فرستادة او درود بفرستند و به فرمانش گردن نهند. (احزاب، 56) امام احمد نسائىـ يکي ديگر از نويسندگان صحاح شش‌گانه اهل سنت ـ در سنن از کعب بن عجره روايت مي‌کند که گفتم: «‏اى پيامبر خدا، سلام فرستادن بر شما را آموختيم، صلوات چگونه است؟‌» فرمود: بگوييد: «‏اللهم صل على محمد و على آل محمد کما صليت على ابراهيم، انک حميد مجيد. اللهم بارک على محمد و على آل محمد کما بارکت على ابراهيم انک حميد مجيد.» (ج 3، ص 50) در سنن دارمى (ج1، ص 309) نيز به همين گونه آمده است و متون ديگرى نيز همين مطلب را عيناً يا با اندکى تفاوت ذکر کرده‌اند. اين بخش نيز بدان روى در اين نوشتار گنجانده شده که گردن نهادن به فرمان پيامبر اکرم صلى الله عليه وآله وسلم که در قرآن کريم به آن تصريح شده، ايجاب مي‌کند صلوات برآن حضرت را ـ که باز دستور ديگر خداوند است ـ آن سان که خود حضرت به مسلمانان آموخته است، بايد فرستاد؛ صلواتى که ابتر و ناقص نيست و افزون بر آن حضرت، اهل بيتش را نيز دربرمي‌گيرد که على عليه‌السلام يکى از آنهاست و اين موضوع تلويحاً يکى ديگر از فضايل حضرت مولا را مي‌رساند.در اين بخش نخست تبرکاً چند روايت در فضيلت صلوات ذکر مي‌شود.

60ـ صلّوا علىّ، صلّى اللهُ عليکم: بر من درود بفرستيد تا خدا بر شما درود بفرستد. (ابن عدى در کامل از ابن عمرو و ابن هريره روايت کرده است. ج2، ص 99)

61ـ صلّوا علىّ، فانّ صلاتکم علىّ زکاهًْ لکم: بر من درود بفرستيد؛ زيرا صلوات شما بر من زکات شماست. (ابن ابى شيبهًْ و ابن مردويه از ابو هريره روايت کرده‌اند. ج 2، ص 99)

62ـ اذا جلستَ فى صلاتِکَ فلاتتُرکنّ الصلاهًَْ علىّ، فانّها زکاهًُْ الصلاهًْ: چون در نماز [براى تشهد] نشستى، صلوات بر من را ترک مکن؛ زيرا آن زکات نماز است. (دارقطنى در سنن از بريده نقل مي‌کند. ج1، ص87)

63ـ حيثُما کنتم فصلّوا علىّ، فانّ صلاتکم تبلُغنى: هر جا که هستيد، بر من درود بفرستيد؛ زيرا درود شما به من مي‌رسد. (طبرانى در معجم‌الکبير ازحسن بن على نقل مي‌کند. ج1، ص582)

64ـ صلّوا علىّ و سلّموا، فانّ صلاتکم تبلغُنى حيثما کنتم: بر من صلوات و سلام بفرستيد؛ زيرا هر جا که باشيد، صلوات‌تان به من مي‌رسد. (ابى يعلى در مسندش و ضياء از حسن بن على روايت مي‌کنند. ج 2، ص 97)

65ـ زَينوا مجالسکم بالصّلاهًْ علىّ، فانّ صلاتکم علىّ نور لکم يوم القيامه: مجالس خود را با صلوات بر من بياراييد؛ زيرا صلوات شما بر من، روز قيامت برايتان نورى خواهد بود. (ديلمى در مسند الفردوس از عبدالله بن عمر روايت مي‌کند. ج 2، ص 32)

66ـ الصّلاهًُْ علىّ نور على الصراط: صلوات بر من نورى بر صراط [در روز رستاخيز] خواهد بود. (دار قطنى از ابوهريره روايت مي‌کند. ج2، ص 121)

67ـ کل امرٍ ذى بالٍ لايبدأ فيه بحمدالله و الصّلاهًِْ علىّ، فهو اَقطعُ، ابترُ، ممحوق مِن کلّ برکهًْ: هرکار مهمى که بدون سپاس و ستايش خدا و صلوات بر من آغاز شود، بريده، بي‌دنبال و بي‌بهره از هر برکتى خواهد بود. (رهاوى از ابوهريره روايت مي‌کند. ج 2، ص 277)

68ـ ما مِن عبدٍ يصِلّى علىّ الاّ صلّت عليه الملائکهًُْ مادام يصلّى علىّ: هيچ بنده‌اى نيست که بر من صلوات مي‌فرستد، مگر اينکه تا وقتى که صلوات مي‌فرستد، فرشتگان هم بر او درود مي‌فرستند. (احمدبن حنبل در مسند، ابن ماجه و ضياء از عامربن ربيعه روايت مي‌کنند. ج 2، ص 519)

69ـ من صلّى علىّ صلاهًًْ، کتب ‌اللهُ له قيراطاً و القيراطُ مثلُ اُحُد: هرکه بر من صلوات بفرستد، خداوند براى او قيراطى مي‌نويسد و قيراط همچون کوه احد است! (عبدالرزاق در جامع از على نقل مي‌کند. ج2، ص 618)

70ـ من صلّى علىّ واحدهًًْ صلّي‌اللهُ عليه عشر صلوات، و حَطّ عنه عشر خطيئات، و رَفعَ له عشر درجات: هرکس بر من يک صلوات بفرستد، خداوند ده درود بر او مي‌فرستد و ده خطايش را پاک مي‌کند و ده درجه او را بالا مي‌برد. (احمدبن حنبل در مسند و بخارى در ادب و نسائى و حاکم در مستدرک از انس روايت مي‌کنند. ج 2، ص 618)

71ـ من صلّى علىّ حين يصبحُ عشراً و حين يمسى عشراً، ادرکتهُ شفاعتى يومَ القيامه: هرکه صبحگاه و شامگاه ده بار بر من صلوات بفرستد، روز رستاخيز شفاعتم را در مي‌يابد. (طبرانى در المعجم الکبير از ابودرداء روايت مي‌کند. ج2، ص 618)

72ـ من ذُکرتُ عندهُ فليصلّ علىّ، فانهّ من صلّى علىّ مرّهًًْ صلّي‌اللهُ عليه عَشراً: هرکس که در نزدش از من ياد شد، بايد بر من صلوات بفرستد؛ زيرا هر که بر من يک صلوات بفرستد، خداوند ده درود بر او مي‌فرستد. (ترمذى از انس نقل مي‌کند. ج 2، ص 601)

73ـ مَن ذُکرتُ عنده فلم يصلّ علىّ، فقد شَقى: هر که در نزدش از من ياد شود و بر من صلوات نفرستد، شقى و بدبخت شده است. (ابن السنى از جابر روايت کرده است. ج 2، ص 601)

74ـ من صلّى علّى صلاهًًْ، صلّى الله عليه بها عشراً ثم صلوا الله لى الوسيله فانّها منزلهًْ فى الجنّهًْ لاتنبعى الاّ لعبدٍ من عبادالله: هر که يک صلوات بر من بفرستد، خداوند به واسطه آن ده صلوات بر او مي‌فرستد. آنگاه از خدا براى من وسيله بخواهيد؛ زيرا آن جايگاهى در بهشت است که جز به يک بنده از بندگان خداوند نمي‌رسد. (احمد بن حنبل در مسند، مسلم، ابى داوود، نسائى و ترمذى از ابي‌عمرو روايت کرده‌اند. ج1، ص108)

75ـ البخيلُ من ذُکرتُ عنده فلم يصلّ علىّ: بخيل کسى است که پيش او از من ياد شود و بر من درود نفرستد. (احمد در مسند و ترمذى، نسائى و ابن حبان در صحيح و حاکم از حسين نقل کرده‌اند. ج1، ص492)

76ـ انّ ابخل النّاس مَن ذُکرتُ عنده فلم يصلّ علىّ: بى گمان بخيل‌ترين مردم کسى است که پيش او از من ياد شود و بر من درود و صلوات نفرستد. (حرث از عوف بن مالک روايت مي‌کند. ج 5، ص 329)

77ـ کفى به شُحاً ان اُذکر عند رجُلٍ فلايصلّى علىّ: در خسيسى فرد همين بس که نزدش از من ياد شود و بر من درود نفرستد (سعيد بن منصور به صورت مرسل از حسن نقل کرده است. ج2، ص 272)

78ـ صلّوا علىّ و اجتهدوا فى الدّعا، وقولوا: اللهم صل على محمدٍ وعلى آل محمد، و بارِک على محمدٍ و آل محمد کما بارَکتَ على ابراهيم و آل ابراهيم، انک حميد مجيد: بر من درود بفرستيد و در دعا بکوشيد و بگوييد: خدايا، بر محمد و خاندان محمد درود بفرست و بر محمد و خاندان محمد برکت بفرست، همچنان که بر ابراهيم و خاندان ابراهيم برکت فرستادى؛ زيرا تو ستوده صفات و پرشکوه و جلالى. (احمد بن حنبل در مسند، نسائى، ابن سعد، سمويه، بغوى، بارودى، ابن قانع و طبرانى در معجم الکبير از زيد بن خارجه روايت کرده‌اند. ج 2، ص 99)

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر