( 0. امتیاز از )


موسى (ع) در يک تجلى الهى به‏کوه از پاى درآمد و بيهوش گشت. (اعراف، 143) و قرآن بيش از شش‏هزار تجلى است. و حقيقت کامله‏اى ـ اکمل همه هستها و هستيها ـ مى‏خواهد تا هيمنه اين تشعشع اعظم را برتابد و مطلع تابشهاى بس گران قرآن قرارگيرد، و نيوشاى «قول ثقيل» باشد. (مزمل، 5)

... روزگارانى گذشت و ميلاد بزرگ تحقق يافت؛ و سپس محمد(ص) در چهل سالگى مبعوث گشت و آيات «قرآن کريم» فرود آمد و «حيث عقلى» انسان دگرگون شد؛ يعنى عقل انسان، مخاطب به خطابى چونان خطابهاى قرآن قرارگرفت و معرفت، به عمق عقول راه يافت و يثيروا لهم دفائن العقول. و اين چگونگى (نزول قرآن و رسيدن آن به دست انسان) به واسطه قرب جمالى و جلالى کامل حقيقت محمديه صورت گرفت.

و چنان امر عظيم و نعمت بزرگ بود که خداى سبحان بر بشريت منت نهاد: لقد منّ‏ا‌لله على المؤمنين... (آل عمران، 164)؛ زيرا انسان پس از نزول قرآن، ديگر انسان پيش از نزول قرآن نبود. انسان پيش ازنزول قرآن، «‌‏‌‏آدمى»، «‌‏‌‏نوحى»، «‌‏‌‏ابراهيمى»، «‌‏‌‏موسوى» و «‌‏‌‏عيسوى» بود، اما محمدى نبود؛ «‌‏‌‏صحفى»، «‌‏‌‏توراتى» و «‌‏‌‏انجيلى» بود، اما «‌‏‌‏قرآنى» نبود.

و اين قرآن کريم بود که بشر را تا سدرة المنتهاى «‌‏‌‏تألّه محمدى» بالا برد و با شعاع کتاب الهى به عالم لاهوت ازلى پيوند داد و به «‌‏‌‏تعقل قرآنى» که سابقه نداشت، فراخواند و تقوا را فرع بر عدالت دانست (مائده، 8)، و عدالت را اساس اجتماع و اجتماع را مرکز تربيت و تربيت را شالوده رشد و رشد را سبب معرفت و معرفت را عامل حب و حب را انگيزه عبادت و عبادت را‌‏‌‏‌‏‌‏وسيله قرب و قرب را بدايت سير انسان در عالم بي‌‏نهايت الهى و جلوت و جذبات سرمدي‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏معرفى کرد و البته لازم بود که «‌‏‌‏حکمت بعثت» مخدوش نگردد و قرآن کريم هماره و با‌‏‌‏‌‏‌‏همه ابعاد علمى و عملى، معرفتى و اقدامى، فردى و اجتماعى، تربيتى و سلوکى، در ميان بشريت بماند.

و اين امر عظيم، نياز به آن داشت که وجود محمد(ص)و گستره تربيت فرد و جامعه بر شالوده هدايت خالص قرآنى، به وسيله انسانى مسانخ او (و تربيت يافته هماره او، و عالم به علوم و تعاليم او، و آشنا به رموز و تفسير کتاب او، و سالک به سلوک او) امتداد يابد؛ و آيينه تمام‌‏نماى محمد(ص)در علم و عمل و زهد و سياست و عدالت و فضيلت و تربيت و صيرورت ـ پس از رفتن او ـ در ميان امت باشد.

قرآن کريم خود تصريح کرده است که پيامبرانى غير خاتم، به جاي‌‏خود، «‌‏‌‏وصى» (جانشينى کامل از نظر علم و عمل) مي‌‏گذاشته‌‏اند، و امت و تعاليم خود را به دست انسانى از گونه خود (هارون اخى) مي‌‏سپرده‌‏اند (طه، 29ـ32). بنابراين اصل مسلم قرآنى، پيامبر خاتم ـ که پس از رفتن او وحي‌‏آسمان منقطع مي‌‏گردد و «‌‏‌‏هدايت تذکارى» و «‌‏‌‏تزکيه» و «‌‏‌‏تعليم» نبوى از هم مي‌‏گسلد ـ به طريق اولى بايد «‌‏‌‏وصى» داشته باشد؛ يعنى انسانى از گونه خود او ـ در همه چيز ـ و همخون و همسرشت با او (لحمک لحمى و دمک دمى) در ميان امت (بلکه جامعه بشرى به‌‏دليل و ما ارسلناک الا کافه للناس بشيراً و نذيراً) باقى بماند و امتداد يابد.

اين بود که پيامبر اکرم(ص) از نخست درباره «‌‏‌‏وصايت الهى» سخن گفت و هنگامي‌‏که در‌‏‌‏‌‏سال سوم بعثت، «‌‏‌‏آيه انذار» (و انذر عشيرتک الاقربين) نازل گشت، على(ع) را به‌‏‌‏‌‏‌‏عنوان‌‏‌‏‌‏‌‏‌ «‌‏‌‏وصى» و خليفه خويش معرفى کرد و از آن پس نيز در مناسبت‌‏هاى مختلف بارها گفت: «‌‏‌‏على»، «‌‏‌‏على» به‌‏‌‏ويژه در حديث عظيم و بنيادين و متواتر «‌‏‌‏ثقلين» که به آن اشاره خواهيم کرد.

پيش از نزول «‌‏‌‏آيات غدير» نيز آيات بسيار ديگرى در شأن على(ع) نازل گشته بود. تا اينکه ‌‏آيات غدير نازل گشت و خود قرآن کريم، پيامبر اکرم(ص) را براى معرفى على(ع)، به‌‏‌‏‌‏عنوان «‌‏‌‏صاحب وصايت» و جانشين خاتم پيامبران الهى مأمور کرد و واقعه فوق قطعى «‌‏‌‏غدير» به وقوع پيوست، و به روشن‌‏ترين روش، يعنى نصب قاطع با «‌‏‌‏نص صريح» به وسيله خود آورنده قرآن، نگهبان قرآن و امام مسلمانان تعيين گشت، که به گفته ابن‌‏سينا ناظر به «‌‏‌‏واقعه غدير»: «‌‏‌‏و الاستخلاف بالنص اصوب.»

بدين گونه على(ع) که پرورده دامان وحى ونبوت بود و آيات قرآن را از نخستين لحظه‌‏هاى نزول نيوشيده بود و همه چيز قرآن را دريافته بود و از آغاز جوانى ـ بدون آلوده شدن به ضلال جاهليت ـ با قرآن بزرگ شده و به آن عمل کرده بود و با پيامبر(ص)به «‌‏‌‏اقامه نماز» پرداخته بود و به‌‏‌‏جاى ظلمات بتکده‌‏ها، سر بر آستان فروغ ازليت مطلق نهاده بود و سينه‌‏اش تا بيکرانها مالامال نور علم و عمل و زهد و عدالت وحب انسانيت بود، درکنار قرآن قرار گرفت وبا قرآن توأم گشت: «‌‏‌‏على مع القرآن و القرآن مع على» و دو سعد اکبر قرآن يافت و «‌‏‌‏قرآن صامت» با «‌‏‌‏قرآن ناطق» قرين گرديد و امت و قرآن به دست على(ع) سپرده شد.

آرى، کتاب معلم مي‌‏خواهد؛ معلمى عالم به همه کتاب وعامل به همه آن؛ معلمى که «‌‏‌‏عالم» نباشد، منحرف مي‌‏شود ومعلمى که «‌‏‌‏عامل» نباشد، منحرف مي‌‏کند. پس به حکم عقل ونقل نمي‌‏شود «‌‏‌‏قرآن» را که بزرگترين امانت الهى ـ از ازل تا ابد ـ است، به دست هرکس داد و رفت و امت را همين‌‏گونه رها کرد وخفت. و پيامبر خدا(ص) هرگز چنين نکرد، بلکه او قرآن و على(ع) را درميان امت نهاد و بر پيروى کامل از آن دو تأکيد بسيار کرد و نجات انسانها را منحصر در اين پيروى دانست. و اکنون اين وظيفه آنان بود که آن همه تصريح و تأکيد را ناديده نگيرند و اکثريت امت را ـ با اقدامهاى گوناگون ـ از على(ع) جدا نسازند و راه عمل به قرآن را ـ درساختن فرد و جامعه و جامعه و فرد ـ با على(ع) بسپرند.

پيامبر اکرم(ص)درطول 20 سال، همواره از على(ع) و شايستگي‌‏هاى الهى و قرآنى او، براى تداوم بخشى بر «‌‏‌‏تربيت قرآنى» (در راستاى «‌‏‌‏يزکيهم» و نشر «‌‏‌‏معرفت قرآنى» در راستاى «‌‏‌‏و يعلمهم الکتاب والحکمة») سخن گفت. واقعه غدير ـ با همه اهميت ـ يک جمع‌‏بندى از آنچه درباره على(ع) و امامت او گفته بود، بود و غدير روز بلوغ آفتاب در تابش بر پيکره عدل مجسم است وعدل يعنى شالوده رشد و سعادت همه اجتماعات درهمه تاريخ.

عدالت، ارزشى ابدى است نه امرى قراردادى واعتبارى و عرفى. تا انسان و زندگى باشد، بايد انسان درجهت رشد خود حرکت کند و رشد انسان بر رفع نيازهاى مختلف او متوقف است و براى رفع همه نيازها ـ براى همه مردم ـ اجراى کامل عدالت ضرورى است و اين امر، فطرى همه انسانهاست، درهمه اعصار بشريت و هيچ ربطى به قراردادى، يا عرف خاص يا عرف عامي‌‏ندارد، بلکه حقيقتى است در نهاد انسان. پس تا انسان هست، ضرورت عدالت هم هست. و تا خورشيد طبيعت براين سياره مي‌‏تابد، خورشيد عدالت نيز بايد بر زندگيها بتابد: «‌‏‌‏‌‏‌‏ليقوم الناس بالقسط» (حديد، 25)، «‌‏‌‏قل امر ربى بالقسط» (اعراف، 29).

وقرآن، کتاب عدالت است، به گونه‌اى که عدالت را راه رسيدن به تقوا دانسته است: «‌‏‌‏‌‏‌‏اعدلوا هو اقرب للتقوى» (مائده، 8) وعدالت مجرى مي‌‏خواهد ومجرى عدالت بايد هم عالم باشد‌‏‌‏‌‏‌‏وهم عامل: «‌‏‌‏لايعدل الامن يحسن العدل» و به اتفاق همه مسلمين و دانشمندان مطلع و مصنف ومحقق غيرمسلمان ، هيچ کس در اسلام ـ پس از پيامبر(ص) ـ مانند على(ع)، عالم‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏به‌‏‌‏‌‏همه‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏قرآن و درکنار آن سنت و عامل به همه قرآن نبود. به گفته اديب ومتفکر معروف قرن‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏دوم،‌‏‌‏‌‏‌‏‌‏خليل بن احمد فراهيدى: «‌‏‌‏استغناه عن الکل، و احتياج الکل اليه، دليل على انه امام‌‏‌‏‌‏‌‏الکل.»

با اين همه، امت اسلام استفاده‌‏اى را که بايد از امام اميرالمؤمنين على(ع) بکند، نکرد و بهره‌‏اى را که بايد از اين فرصت شگفت تاريخى ببرد، نبرد.

صرف‌‏نظر از مقام «‌‏‌‏امامت و غدير» وجريان «‌‏‌‏خلافت وسقيفه»، امت مي‌‏بايست على(ع) را درست مي‌‏شناخت وبه آن همه آياتى که در شأن او نازل گشته بود، توجهى ژرف مي‌‏کرد و آن وجوهى را که على(ع) در ابعاد گوناگون هدايت و تربيت، يعنى راهبرى به معرفت و عمل، به آن ممتاز بود، به‌‏‌‏خوبى مورد انديشيدن قرار مي‌‏داد و تعبيرهايى را که در قرآن کريم درباره او به‌‏کار رفته بود، به ژرفى وژرف‌‏‌‏نگرى درمي‌‏يافت و در راه شناخت «‌‏‌‏انسان‌‏هادى»، وبازشناسى او از «‌‏‌‏انسان عادى» که مبدأ هر شناخت درست و حرکت صحيح ديگرى است و اصل هدايت به چگونگي‌‏هاى علم و عمل و صيرورت وتعالى است (وبدون اين شناخت، شناختهاي ‌‏ديگر ـ هر چيز و از هر جا و هر کس که باشد ـ در مقياس حقيقت‌‏هاى ابدى و بزرگ و معالم بنيادين «‌‏‌‏حرکت انتقالى» انسان، سخن نهايى نتواند بود)، به جان مي‌‏کوشيد و راه قرآن، به تعليم و عمل على(ع) را چنان که خدا و پيامبر خدا(ص)خواسته بودند، برمي‌‏گزيد که تنها راه «‌‏‌‏تزکيه ربانى» و «‌‏‌‏حکمت وحيانى» و «‌‏‌‏سلوک الهى» و «‌‏‌‏صعود انسانى» است و تنها «‌‏‌‏صراط مستقيم» است؛ يعنى صراط موصل.

راه قرآن به تعليم على(ع) که بر آن تأکيد شده است؛ راه علم توأم با عمل است؛ يعنى راه خدا، راه قرآن و پيامبر(ص): «‌‏‌‏يتلوا عليهم آياته و يزکيهم و يعلمهم» که راه منحصر ساختن و ساخته شدن است، چه در سطح فرد (تربيت) و چه در سطح جامعه (سياست)، و از اينجاست که در حديث مشهور و متواتر «‌‏‌‏غدير» از جمله در روايت محدث و مفسر و مورخ معروف اهل سنت، محمدبن جرير طبرى (م: 310ق) پيامبر اکرم(ص)، با ادات نفي‌‏تأبيدى «لن»، درباره تفسير ‌‏‌‏قرآن‌‏‌‏‌‏‌‏کريم و مفسر راستين کتاب خدا مي‌‏فرمايد: «‌‏‌‏افهموا محکم القرآن و لاتتبعوا متشابهه. ولن يفسّر ذلک لکم، الاّ من انا آخذ بيده، و شائل بعضده: آيات محکم قرآن را درست بفهميد و در پى آيات متشابه (براي‌‏اهداف و مقاصدى) مرويد و هرگز کسى اين کتاب (عظيم) را براى شما تفسير نخواهد کرد، مگر اين کس که من اکنون دست او را گرفته‌‏ام و بلند کرده و به شما نشان مي‌‏دهم (يعنى على بن ابيطالب).

احاديث بسيار ديگرى نيز ـ چنان که اشاره‌‏اى گذشت ـ (به جز برخى از آيات قرآنى، مانند فاسئلوا اهل الذکر... )، کليت امت را به سوى آموختن معالم الهى و تفاصيل علمى و عملى تعاليم قرآنى و سنن محمدى(ص)، از على و آل على(ع) با تأکيد و تصريح سوق مي‌‏دهد؛ ازجمله احاديثى که مي‌‏گويد: علوم نبوت و حکمت محمدى و علومى که وراى قرآن کريم نيز به حضرت محمد(ص)داده شده است، به على و آل على(ع) رسيده است و آنان‌‏اند باب «‌‏‌‏مدينه جامعه علم» هدايت تفصيلى (ولقد جئناهم بکتاب فصلّناه على علم)، و صيرورت کمالى و تربيت محمدى در ساختن فرد و اجتماع. اين احاديث فراوان است و در کتابهاى معتبر فريقين روايت شده است و نيازى به آوردن نمونه ندارد.

پس بنابر کتاب و سنت و عقل و اعتبار و تجربه‌‏هاى شناختى در تاريخ قرآن، کسى را‌‏‌‏‌ جز‌‏‌‏‌‏على(ع) توان تفسير درست و بيان «‌‏‌‏تفصيل صحيح» قرآن کريم نيست.

اوست که مي‌‏داند هر آيه‌‏اي‌‏در کجا نازل شده است و براى چيست، که «‌‏‌‏على مع القرآن و القرآن مع على» و ‌‏‌‏‌‏اين‌ ‌‏‌‏‌‏معيت، معيت قواميه است؛ چنان که در برخى از احاديث رسيده است که «‌‏‌‏على قيم القرآن.»

همچنين امت مي‌‏بايست «‌‏‌‏سنت نبوى» را اگر به واقع مدعى ‌‏پيروى از سنت بود، پس پشت نمي‌‏افکند و درباره همه آن بخش عظيم و گسترده و پرتعبير سنت که درباره شناختهاى ابعاد وجودى و وجود ابعادى على(ع) وارد شده است (و هم اکنون نيز کتابهاى معتبر اهل سنت، که تفاصيل دين و احکام دين خود را از آنها مي‌‏گيرند، مانند «‌‏‌‏صحاح» و «‌‏‌‏مسانيد»، از اين سنت سرشار است)، هرچه مي‌‏توانست مي‌‏انديشيد و از اين همه تعاليم مسيرآموز مسير مي‌‏آموخت و از اين درياى احاديث نبوي‌‏معتبر درباره شناخت «‌‏‌‏انسان‌‏هادى»، «‌‏‌‏انسان‌‏هادى» را مي‌‏شناخت و راه پرپيچ‌‏‌‏‌‏‌‏و خم حيات و تکليف را با او مي‌‏سپرد.

نيز مي‌‏بايست همه مسلمانان ـ به‌‏‌‏ويژه عالمان آنان ـ از کنار احاديثى که از ائمه طاهرين(ع) در فلسفه عالى (علي‌‏شناسى) رسيده است، به سادگى (يا غفلت، يا تغافل) نمي‌‏گذشتند و نقطه آغاز «‌‏‌‏هدايت تفصيلى» و «‌‏‌‏تربيت تذکارى» را که مبدأ علم وعمل صيرورتى و معرفت کمالي‌‏‌‏‌‏انسان متکامل است، مبهم و مخدوش نمي‌‏ساختند و متروک نمي‌‏نهادند و نمي‌‏گذاشتند تا در درازناى سده‌‏ها و تا هم اينک، کار به جايى برسد که در حوزه حضور قرآن کريم و معارف محمدى و تعاليم‌‏ اوصيايى، اين همه انديشه‌‏هاى شرقى وغربى و فلسفه‌‏هاى تراويده از «‌‏‌‏سطوح عقل» و شبه فلسفه‌‏هاى سفارشى سياسى و استعمارى جديد و افکار نشأت يافته از مغزهاى کم رساى بشر در ابواب مختلف معارف عاليه و مسائل سراسر اختلافى (و منتهى به چنين نظريه و مکتب و همه در برابر هم)، در ابعاد گوناگون حيات و معرفت و اقدام، در مجموعه ذهنيت اهل قرآن و قبله جاى گيرد و مغز انسان جويا و بي‌‏پناه در سطح جهان به جاى فروغ گيرى از تلألؤ ‌‏‌‏‌‏انوار قرآنى، معالم محمدى(ص)، و تعاليم على و آل على(ع)، از اين سنخ امور ومطالب آکنده گردد.

و قرآن کريم به عنوان کتابى عين‌‏گرا «‌‏‌‏قل سيرو فى الارض، فانظروا کيف بدأ الخلق!» (عنکبوت، 20) به کتابى ذهن‌‏گرا بدل شود، و امت قرآن و قبله در حرکتهاى علمى و تاريخى و تمدنى، از نگرش تجربى و اختراعى به پديده‌‏ها و نمودها و رسيدن به تحرکهاى وسيع و اکتشافات مهم و بالاتر و بالاتر از آنچه اکنون هست، بازمانند و از منطق فراصورى بهره نبرند، و «‌‏‌‏رود عظيم» معطل ماند، و انسانهاى تشنه براى رفع تشنگى به سوى آبهاى اندک خشکيده روى نهند، و بپندارند که به چيزي‌‏چندان دست يافته‌‏اند و به معرفت حقايق جاودان ومعالم تأله بيکران در قلمرو بي‌‏انتهاى تعالى انسان پى برده‌‏اند!

اين همه آيات و روايات درباره على(ع) به منظور شناساندن پيشوايى معصوم، همه به يک ملاحظه درباره «‌‏‌‏انسان» و عظمت مراحل تربيت پذيرى انسان، و اوج‌‏‌‏گيرى تعالى صيرورتى ژرف اين موجود شگرف است؛ موجودى که جنبش سترگ و هماره کائناتى، در حرکت تسبيحى ـ ‌‏‌‏‌‏‌‏بلکه در تسبيح و حرکت ـ با همه عظمت کائنات و با همه ابعاد جنبش و اعماق آن، از جمله در جهت هدايت تکوينى و تشريعى او و حرکت انتقالى او از عالم طبيعى به عالم الهى جريان يافته است و جريان مي‌‏يابد.

امت اسلام مي‌‏بايست دست کم در بعد علمى و تربيتى، از باب مدينه جامعه علوم ومعارف محمدى (انا مدينة العلم و علي‌‏بابها)، روى برنمي‌‏گرداند، و از چنگ زدن در دامان هدايت هاديان بازنمي‌‏ايستاد.

امت مي‌‏بايست بنيان فرهنگ قرآنى را (در علم و عمل، اقتصاد و سياست، و عدالت و تربيت)، بر شالوده‌‏هاى خالص و فياض مي‌‏نهاد، و آيات قرآنى، و احاديث نبوى، و سخنان امامان(ع) و مواقف تاريخى، و آفاق سيره‌‏اى را، در نشان دادن مقام اهل بيت، درکار تربيت انسان و ساختن جامعه و هدايت آفاقى و انفسى بشريت ملاک قرار مي‌‏داد، و رسميتى را که خدا و پيامبر خدا (کتاب و سنت)، به اهل بيت داده بودند مي‌‏پذيرفت، و مشعل هدايتى را که مي‌‏توانست انسان را به حقايق برساند و در «‌‏‌‏بحر مسجور حقايق» سير دهد، و «‌‏‌‏نظام عامل بالعدل» و «‌‏‌‏جامعه قائم بالقسط» را پديد آورد، بر زمين نمي‌‏گذاشت.تا اينجا مطالبى به عنوان مقدمه آورده شد، تا نظر صاحبنظران و تأمل پيشگان و حقيقت جويان، به يک تجلى ديگر از رسالت ابدي‌‏محمدى، و يک رکن ديگر از ارکان کليدى تضمين بقاي‌‏نواميس آسمانى جلب شود. و آن رکن بزرگ، در امر تبليغ رسالت و تضمين بقاى دين (هم در علم و هم در عمل)، حديث متواتر و تکليف آفرين «‌‏‌‏ثقلين» است. پيامبر اکرم(ص) در اين حديث عظيم، مجموعه ميراث الهى، يعنى «‌‏‌‏کتاب خدا» و «‌‏‌‏معلمان کتاب خدا» را با هم توأم مي‌‏سازد و به‌‏‌‏دست امت مي‌‏سپارد، و امت را به‌‏دست آنان. و آن دو را تا دامنه رستاخيز جدايي‌‏‌‏ناپذير مي‌‏شمارد، و امت را به پيروى مؤکد و قاطع و همه جانبه از آن دو، بسيار توصيه مي‌‏کند، و يادآور مي‌‏شود که «‌‏‌‏تمسک» به آن دو (ما ان تمسکتم بهما) نجات‌‏بخش است و مصونيت دهنده از ضلال (لن تضلوا). و به صراحت مي‌‏فرمايد که قرآن با آنان و آنان با قرآن توأماً راهنماى شما و بشريت‌‏اند.

و براى مصون ماندن حقايق معارف و تعاليم الهى، از هرگونه تحريف و خلط و التقاط مي‌‏فرمايد: «‌‏‌‏آنان به علم و دانش شما نيازى ندارند، پس شما به آنان چيزى ياد مدهيد»، ومطالبى ديگر را در معارف و تعاليم آنان وارد مکنيد. شما و بشريت در پيمودن مراحل تربيت، تا رسيدن به‌‏‌‏‌‏‌‏اوج متعالى انسانيت، به آنان و معارف آنان نياز داريد.

بکوشيد تا جز به هدايت آنان راهى مسپريد، و جز معارف و تعاليم آنان را ـ که خالص و ناب و آسمانى است ـ معارف خويش قرار مدهيد، و از غير قرآن طلب هدايت مکنيد، و در نزد غير عترت به فراگيري‌‏قرآن مپردازيد، که معلمان صادق کتاب خدا اولياى خدايند، يعنى عترت معصوم(ع)، پس اى اين مؤمنان! تقوا داشته باشيد و با صادقان و صديقان راه را بپيماييد: «يا ايهاالذين امنوا، اتقوا‌لله، وکونوا مع الصادقين» (توبه،9‌‏‌‏‌‏‌11)

اينها همه با همه اهميت ژرف و فراگيرى که در آنها مي‌‏بينيد، تصريحات ومضامين «‌‏‌‏حديث ثقلين» است. خوشبختانه علماي‌‏امت ـ از برادران اهل سنت و شيعه ـ در طول سده‌‏ها، در کتابهاى معتبر و صحيح با اسناد متقن، اين حديث را نقل کرده‌‏اندکه جاى ترديد نمي‌‏گذارد، و براى همه حتى شيعه، از جهات متعددى، تکليف‌‏آور و جهت‌‏دهنده مي‌‏باشد.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر