( 0. امتیاز از )


بنده از سال 1331 که به قم آمدم، با ايشان آشنا شدم. سال 1332 ما در مدرسه حجتيه بوديم و منزل ايشان، جنب مدرسه بود و تقريباً هر روز ايشان را هم در راه و هم در حرم زيارت مى کرديم. چهره روحانى و نورانى ايشان براى هر بيننده اى جاذبه داشت، کيفيت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ايشان جلب توجه مى کرد و نشان مى داد که در فضاى معنوى خاصى زندگى مى کنند و توجه ايشان به مطالب، فوق توجه ديگران است.

تقيد معظم له به عبادات، سحرخيزى، زيارت حضرت معصومه(عليها السلام) و برنامه هاى عبادى متعددى که هر روز اجرا مى کردند، اولين چيزهايى بود که انسان را متوجه ايشان مى کرد; مخصوصاً کسانى که دوست داشتند براى خودسازى، يک الگوى رفتارى داشته باشند و از او پيروى کنند. آنچه بر اين عوامل مى افزود، توجهات خاص و نگاه هاى نافذ ايشان بود که گاهى نسبت به بعضى از افراد مثل چيزى که طرف را به خود جذب مى کند، اثر مى گذاشت. اين خصوصيات باعث شد که کنجکاوى ما تحريک شود و ببينيم ايشان کيست و چه ويژگى هايى دارد. از دوستان و آشنايان و کسانى که احتمال مى داديم با ايشان مأنوس باشند تحقيق کرديم تا معلوم شد که از نظر علمى و معنوى ممتاز هستند. کم کم اجازه گرفتيم که گه گاه به منزل ايشان برويم و از نصايح ايشان استفاده کنيم. خانه اى را که اجاره کرده بودند، ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت و در اتاقى که ما خدمت ايشان مى رسيديم پرده اى کشيده بودند که پشت آن خانواده ايشان زندگى مى کردند و ما اين طرف پرده از عظمت روحى ايشان بهره مند مى شديم. زندگى ايشان بسيار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با يک دنيا نورانيت و معنويت بود. کم کم علاقه مند شديم که خدمت ايشان درسى داشته باشيم و تقاضاى خود را عرض کرديم. ايشان از شاگردان برجسته و فاضل آيت الله بروجردى و از مستشکلان معروف و مبرّز درس ايشان بودند.

اولين چيزى که ما را جذب کرد، جاذبه معنوى و روحانى ايشان بود; ولى به تدريج متوجه شديم که ايشان از لحاظ علمى و فقاهت نيز در درجه اى بسيار عالى قرار دارند. اين بود که سعى کرديم خدمت ايشان درسى داشته باشيم تا هم از معلومات ايشان بهره ببريم و هم بهانه اى باشد که هر روز خدمت ايشان برسيم و از کمالات معنوى و روحانى ايشان بهره مند شويم.

کتاب طهارت را در يکى از حجره هاى مدرسه فيضيه با چند نفر از دوستان خدمت ايشان شروع کرديم. بعد از يک سال در مدرسه فيضيه، يکى دو سال هم در مدرسه خان که مدرسه مرحوم آيت الله بروجردى ناميده مى شد، خدمت ايشان درس داشتيم. بعدها که ضعف مزاج ايشان بيشتر شد، در منزل خدمتشان مى رسيديم و يک دوره طهارت را خدمت ايشان خوانديم و بعد هم يک دوره مکاسب و خيارات را که تقريباً پانزده سال ادامه پيدا کرد. در اين مدت از درس ايشان استفاده هايى مى برديم که در بسيارى از درس ها کمتر يافت مى شد.

ايشان در بيان مطالب ابتدا مسأله را از روى کتاب مرحوم شيخ انصارى مطرح و بعد هر کجا ديگران، مخصوصاً صاحب جواهر(قدس سره) و در طهارت، مرحوم آقا رضا همدانى و ديگران مطالب برجسته و قابل توجهى داشتند، نقل مى کردند و بعد نظر خاص خود را بيان مى کردند. اين شيوه باعث مى شد که آراى اساتيد بزرگ در مورد يک موضوع مطرح و در وقت صرفه جويى شود. اساتيد ديگر هم شيوه هاى جالبى براى تدريس داشتند که هر مطلبى از هر استادى را جداگانه طرح مى کردند که البته وقت بيشترى گرفته و احياناً مطالبى تکرار مى شد. نکاتى را که در ضمن تدريس از خود ايشان استفاده مى کرديم چيزهايى بود که ايشان شفاهاً از اساتيد دريافت کرده بودند که مطالب بسيار ارزنده، عميق و داراى دقت هاى کم نظيرى بود.

اين شخصيت والامقام در فقه از مرحوم آقا شيخ محمدکاظم شيرازى (شاگرد مرحوم شيخ ميرزا محمد تقى شيرازى) استفاده کرده بودند که از اساتيد بسيار برجسته نجف اشرف به شمار مى رفتند. در اصول هم از مرحوم آقاى نائينى و بعد بيشتر از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى (کمپانى) استفاده کرده بودند; البته هم طول مدت استفاده ايشان از مرحوم اصفهانى و هم استفاده هاى جنبى از ايشان بيشتر بوده است. ايشان از نظر رفتار هم خيلى تحت تأثير مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى بودند; چون گاهى مطالبى را از ايشان با اعجاب نقل مى کردند و بعد همان نمونه ها را در رفتار خود ايشان مى ديديم که پيدا بود اين استاد در شکل گرفتن شخصيت معنوى ايشان مؤثر بوده اند. به ياد دارم که مى فرمودند: مرحوم آقا شيخ محمد حسين طورى بود که اگر کسى به فعاليت علمى ايشان توجه مى کرد، تصور مى کرد که شبانه روز کارى جز مطالعه و تحقيق ندارد و اگر کسى از برنامه عبادى ايشان سراغ مى گرفت، گمان مى کرد که جز عبادت به کارى نمى پردازد. در اين جا مناسب است به داستانى در مورد تقيد ايشان به فعاليت هاى علمى اشاره کنم:

حضرت آيت الله بهجت از مرحوم آقا شيخ محمد حسين اصفهانى نقل مى کردند که فرموده بودند: من سيزده سال در درس مرحوم آخوند خراسانى صاحب کفايه شرکت کردم. در طول اين سيزده سال فقط يک شب موفق نشدم در درس ايشان شرکت کنم و آن شبى بود که به زيارت کاظمين رفته بودم و به موقع نرسيدم. در بين راه که مى آمدم، حدس مى زدم که ايشان در اين شب چه مطالبى را بيان خواهند کرد و پيشاپيش آنها را نوشتم و بعد که به نجف آمدم و با دوستان صحبت کردم، ديدم تقريباً همه مطالبى را که ايشان بيان فرموده بودند، پيشاپيش حدس زده و يادداشت کرده بودم و تقريباً نوشته من چيزى از درس ايشان کم نداشت; يعنى با اين موقعيت علمى که مى توانستند درس استاد را پيشاپيش بنويسند، ولى مقيد بودند که يک جلسه هم درس استاد فوت نشود.

جالب است بدانيد که آقا شيخ محمدحسين، حاشيه مکاسب را که از عميق ترين حاشيه ها بر مکاسب شيخ است و نيز حاشيه کفايه را تا 27 سالگى نوشته اند. افراد عادى اگر بخواهند چنين سير علمى داشته باشند، شايد تا پنجاه، شصت سالگى هم موفق نشوند. آيت الله بهجت همچنين نقل مى فرمودند که مرحوم آيت الله اصفهانى در کنار اين فعاليت هاى علمى، زيارت عاشورا و نماز جعفر از برنامه هاى عادى روزانه ايشان بود و روزهاى پنج شنبه طبق سنتى که بزرگان و علما در نجف روضه هفتگى داشتند و توسلى انجام مىدادند که زمينه اى براى ديدار دوستان و اساتيد و شاگردان با هم ديگر باشد، مرحوم آقا شيخ محمد حسين مقيد بودند پاى سماور بنشينند و کفش ها را جفت کنند و در عين حال زبان ايشان مرتب در حال حرکت بود و خيلى تند تند چيزى را مى خواندند که ما متوجه نمى شديم چه ذکرى است که ايشان اين قدر مقيد است در حال نشستن، برخاستن و... مرتب تکرار کند. يکى از دوستان که با ايشان خيلى مأنوس تر بود (ظاهراً مرحوم آقا شيخ على محمد بروجردى) سؤال کردند: اين چه ذکرى است که حتى بين سلام و احوال پرسى آن را ترک نمى کنيد؟ ايشان لبخندى زده و بعد از تأملى فرموده بود: خوب است انسان هر روز هزار مرتبه "انا انزلنا" بخواند.

حضرت آيت الله بهجت زير دست چنين استادانى تربيت شده اند; به همين دليل مى ديديم که هم فعاليت هاى علمى را بسيار مقدس مى شمردند و به عنوان يک عبادت بزرگ به مطالعه و درس و بحث اهميت مى دادند و هم به عباداتى مثل نماز و زيارت و توسلات که مستقيماً جنبه عبادى دارد.

غير از استفاده هايى از رفتار مرحوم آقا شيخ محمد حسين و ساير اساتيد (نظير مرحوم نائينى، که از ايشان نکات اخلاقى ممتازى نقل مى کردند)، از مرحوم آقا ميرزا على قاضى نيز مستقيماً بهره برده و نزد ايشان شاگردى کرده اند. مرحوم قاضى در تربيت افراد در جهات معنوى و عرفانى ممحّض بودند و بزرگانى مثل مرحوم علامه طباطبايى و مرحوم آقا شيخ محمدتقى آملى و مرحوم آيت الله بروجردى و حتى برخى مراجع در جنبه هاى اخلاقى و عرفانى از وجود ايشان بهره برده اند.

البته غير از اين چند بزرگوار، شخصيت هاى ديگرى نيز در زندگى حضرت آيت الله بهجت مهم بوده اند که ايشان گه گاه از آنها نکاتى را نقل مى کردند مثل مرحوم آقا شيخ مرتضى طالقانى و ديگران. خود ايشان نقل مى کردند که کسى در آن زمان درصدد برآمده بود ببيند چه کسانى سحر در حرم اميرالمؤمنين(عليه السلام) در قنوت نماز وتر خود دعاى ابوحمزه مى خوانند که معلوم شده بود بيش از هفتاد نفرند. به هر حال بزرگانى با جهات عبادى و معنوى در آن عصر زياد بودند و متأسفانه در عصر کنونى اين نمونه ها را کمتر مشاهده مى کنيم; البته علم غيب نداريم. شايد کسانى که آن زمان اين عبادات را بيشتر در حرم انجام مى دادند، امروزه در خانه اين کار را بکنند; ولى به هر حال مى شود با اطمينان گفت که تقيد به اعمال عبادى و معنوى سير نزولى داشته که جاى بسيار تأسف است.

ايشان در اواخر نيز از مرحوم آيت الله بروجردى در فقه استفاده کرده اند. به همين جهت، جامع دقت هاى مرحوم آقا ميرزا محمد تقى شيرازى (از راه شاگرد برجسته ايشان آقا شيخ محمد کاظم)، نوآورى مرحوم آقاى نائينى و مرحوم آقا شيخ محمد اصفهانى و تربيت معنوى مرحوم آقاى قاضى هستند. اين اساتيد باعث شده اند شخصيتى جامع الاطراف به وجود آيد که نعمت بسيار بزرگى در عصر ما هستند و جا دارد که از لحظه لحظه عمر ايشان استفاده شود و به ويژه طلاب و کسانى که دنبال امور معنوى هستند، قدرشناس ايشان باشند.

خداى متعال به اين استاد بزرگ يک ويژگى شخصى و استعداد ذاتى عطا فرموده که جنبه کسبى ندارد و خدادادى است. ايشان از فتانت و کياست خاصى برخوردارند که در مسائل فردى، اجتماعى و حتى سياسى روشن بينى و تيزبينى خاصى دارند، به طورى که انسان تعجب مى کند کسى که در مسايل علمى و عبادى غرق است چگونه اين نکات را توجه دارد و درک مى کند. کسانى که دورادور ايشان را در حال عبادت و درس ديده باشند، شايد فکر کنند که نبايد در مسايل سياسى چندان سررشته داشته باشند; اما شايد برايتان جالب باشد که لااقل بزرگ ترين مشوق خود بنده در پرداختن به مسائل سياسى و اجتماعى، ايشان بودند که به صورت هاى مختلف به دوستان و کسانى که در درس شرکت مى کردند، سفارش مى فرمودند که به اين گونه مسايل اهميت بدهند و اشاره مى کردند که اگر اشخاص غير مقيد به مسايل معنوى به اين کارها بپردازند، روزگارى جوّ اجتماع به دست نااهلان خواهد افتاد و جامعه را از مسير اصلى خارج خواهند کرد. در عين حال که تأکيد مى کردند مثلاً درس فقه را بنويسيد و در بحث ها دقت کنيد يا سفارشات اخلاقى مى کردند، توصيه مى کردند که از مسايل سياسى و اجتماعى به خصوص در بعد فرهنگى دور نباشيم; حتى گاهى پيغام هاى خاصى به حضرت امام خمينى(قدس سره) درباره همين مسايل سياسى مى دادند که در يک مورد بنده و يکى ديگر از دوستان، واسطه رساندن اين پيام به حضرت امام(قدس سره) بوديم. حضرت امام(قدس سره) هم به ايشان عنايت خاصى داشتند; البته من شخصاً و مستقيماً از ايشان چيزى نشنيده بودم; چون کمتر به خودم اجازه مى دادم مزاحم اساتيد بشوم و سؤال کنم و غالباً چيزهايى که به خاطرم مانده يا مشاهده کرده ام يا ابتداً خود اساتيد بيان فرموده اند. به هر حال، مرحوم حاج آقا مصطفى از قول امام(قدس سره) نقل مى کردند: از آن جا که حضرت امام(قدس سره) با مرحوم آيت الله بروجردى ارتباط نزديکى داشتند، مبلغى را براى آقاى بهجت به عنوان کمک به زندگى ساده ايشان گرفته بودند ولى آقاى بهجت قبول نکرده بودند و امام(قدس سره) هم مصلحت نمى ديدند که اين وجه را برگردانند و به سختى و اصرار بر اين که من از مال خودم به شما مى بخشم و اجازه بدهيد که اين را برنگردانم، پول را به عنوان هبه از مال شخصى حضرت امام(قدس سره) قبول کرده بودند.

يکى از دوستانى که زياد خدمت حضرت امام(قدس سره) رفت و آمد مى کردند، جناب آقاى مسعودى، توليت کنونى آستانه مقدسه هستند. ايشان نقل مى کردند گاهى که گرفتارى خاصى براى امام(قدس سره) پيش مى آمد و يا مريضى سختى داشتند، مرا خدمت آقاى بهجت مى فرستادند و چند مرتبه پيش آمد که خدمت ايشان رفتم و ايشان دستور دادند قربانى کنند و خود من از طرف حضرت امام(قدس سره) مأمور شدم گوسفندى بخرم و طبق دستور آيت الله بهجت قربانى کنم. (دو موردى که يادم مى آيد مريضى بود.)

مرحوم آقامصطفى خمينى از پدر بزرگوارشان مرحوم امام اعلى الله مقامه نقل مى کردند که ايشان معتقدند جناب آقاى بهجت داراى مقامات معنوى بسيار ممتازى هستند. از جمله مطالبى که ايشان از پدرشان در مورد آقاى بهجت نقل کردند، اين بود که ايشان داراى موت اختيارى هستند; يعنى قدرت دارند که هر وقت بخواهند، روح را از بدن جدا و به اصطلاح خلع کنند و باز مراجعت کنند. اين از مقامات بلندى است که بزرگان در مسير سير و سلوک عرفانى به آن مى رسند. همين طور مقامات معنوى ديگرى در معارف توحيدى که زبان بنده توانايى بحث در زمينه آنها را ندارد. اين مطالب را هم اگر نشنيده بودم لياقت آن را نداشتم که مطرح کنم. متأسفانه به رغم اينکه سال هاى طولانى خدمت ايشان بوديم، لياقت اين را پيدا نکرديم که عنايتى به ما بفرمايند و چيزى به ما ياد بدهند و دست ما را بگيرند و مثلاً به مقامى برسانند; البته از اين که مشمول دعاهاى ايشان بوديم، خداى را شکر مى کنيم; کما اينکه الان هم از ادعيه ايشان بهره منديم; ولى شخصاً استفاده اى نبرديم. اينها مقاماتى است که بنده و امثال بنده نمى توانيم به درستى تصور کنيم; ولى اولياى خدا به واقعيت آنها رسيده اند و کسانى که ريگى در کفش نداشته باشند و از مجارى صحيح اطلاع پيدا کرده باشند، منکر اين مقامات نمى شوند.

از جمله کسانى که در مورد حضرت آقاى بهجت اعتقاد فوق العاده داشتند، آقا شيخ عباس قوچانى، جانشين آقاى قاضى در مسايل عرفانى و معنوى بودند که در نجف مشرف بودند و فرزند ايشان، حاج آقا محمود، الان نماينده ولى فقيه در ستاد مشترک ارتش هستند. ايشان از پدرشان حاج شيخ عباس نقل مى کردند که وقتى آقاى بهجت خيلى جوان بودند و هنوز سن ايشان به بيست نرسيده بود (آن طور که خاطرم هست تعبير ايشان اين بود که هنوز محاسنشان درست در نيامده بود) به مقاماتى رسيده بودند که من به واسطه ارتباط نزديک و رفاقت صميمانه اى که با ايشان داشتم اطلاع يافتم و ايشان از من عهد شرعى گرفتند که تا زنده هستند جايى نقل نکنم (به نظرم همين مسأله موت اختيارى را مطرح مى کردند). وقتى در سن قبل از بيست سالگى به اين مقامات رسيده بودند، در سن هشتاد سالگى و پس از صرف عمرى طولانى در سير و سلوک و استقامت در راه بندگى خدا و انجام وظايف، مى توان حدس زد که بايد به چه پايه اى از قرب خدا رسيده باشند.

همين روح پاک و بامعنويت باعث مى شود که هر مؤمن پاک سرشتى که ايشان را مى بيند مجذوب مى شود; مخصوصاً اگر حالات عبادى ايشان را ببيند و موفق شود در نماز ايشان شرکت کند که مايه برکات بسيار زيادى است و از نعمت هاى خدا بر مردم اين زمان است که اين گونه بندگانى در حضور ديگران عبادات را انجام مى دهند که آنها هم ببينند چنين حالاتى هم وجود دارد و فکر نکنند همه خيالات است; البته اينها قطره اى از درياى کمالات آنها است که شايد بيش از اين مجاز نباشند به ديگران ارائه دهند.

از ويژگى هاى ايشان اين است که در اظهار مقامات معنوى بسيار امساک دارند و کتوم هستند. بسيار کم اتفاق مى افتد طورى رفتار کنند و چيزى بگويند که مخاطب متوجه شود و مطمئن شود که امر خارق العاده اى را انجام دادند. به هر حال نزديکان ايشان در طول ده ها سال زندگى و معاشرت با ايشان گه گاه به نکاتى برخورده اند که نشانه هاى قطعى بر اين است که ايشان اطلاعات و قدرت هايى بيش از ديگران در اختيارشان است.

ما در درس، سعى مى کرديم چند دقيقه اى بيشتر مزاحم ايشان بشويم که از مطالب اخلاقى و معنوى استفاده کنيم. ايشان هم معمولاً پيش از درس به اتاق محل درس تشريف مى آوردند و به صورت هاى مختلف و غالباً، بلکه هميشه، به طور غير مستقيم نصيحت مى کردند. حديثى مى خواندند يا داستانى تاريخى از کسى نقل مى کردند; ولى مناسبت آن حديث و داستان تاريخى با رفتار گذشته ما آن چنان بود که گويى رفتار ما را بيان مى کنند يا اگر قصورى و نقصى در رفتار ما بوده، به زبان نقل يک حديث و ذکر تکه اى تاريخى آن را گوشزد مى کردند. همه دوستان هر کدام به مناسبتى اين چنين استنباطى داشتند; يعنى مى گفتند ايشان مطالبى مى گويند که درست مى شود بر زندگى ما و مشکلى که در زندگى داريم، تطبيق کرد و با ذکر اين داستان و حديث مشکل ما را حل مى کنند يا اگر قصور و اشتباهى داشتيم، تذکر مى دهند. اين روش ايشان در برخورد با ديگران براى تربيت آنها بود. مشخصاً نمى گفتند اين کار را بکنيد يا نکنيد يا فلان کار را کرده ايد; بلکه با ذکر حديث و داستان، شخص را متوجه نقص کارش مى کردند و مقيد مى کردند که خود را اصلاح کند.

مسأله ديگر تشرف ايشان به حرم حضرت معصومه(عليها السلام)است. بيش از 40 سال است که ايشان را مى شناسم. برنامه ايشان اين بوده که هر روز صبح به حرم مى روند. حدود چهل سال قبل يک برنامه روزانه داشتند که هر روز به حرم مشرف مى شدند تا اوايل آفتاب و هر روز نماز جعفر و عباداتى ديگر در حرم حضرت معصومه(عليها السلام) انجام مى دادند. عصرها هم برنامه ايشان اين بود که پيش از غروب مى آمدند طرف هاى خيابان صفائيه و قدم مى زدند. آن وقت ها اين ساختمان ها و پارک و... نبود. از نزديک پل صفائيه به بعد، زمين مزروعى بود. مقدار زيادى از زمين هاى مزروعى مى گذشتيم تا به پل راه آهنى که به کاشان مى رود، مى رسيديم و همه اينها زمين مزروعى بود. نزديک غروب تا اين جا پياده مى آمدند و بعد در اين زمين ها نماز مغربشان را مى خواندند. بعضى از دوستان (يکى، دو نفر) که علاقه مند بودند خدمت ايشان برسند با ايشان نماز مى خواندند و با اين که در بيابان بود، حالت عجيبى در نمازشان داشتند. يکى از دوستان نقل مى کرد که يک شب قبل از نماز، ايشان فرمودند: اگر سلاطين عالم مى دانستند که انسان ممکن است در حال عبادت چه لذت هايى ببرد هيچ گاه دنبال اين مسايل مادّى نمى رفتند.

مدت ها گذشت تا منزل کوچکى (همين جايى که الان سکونت دارند) براى ايشان تهيه شد. قبلاً ايشان طرف محله عربستان قم، پشت بازار، در منزل اجاره اى ساکن بودند. در حدود سى و چند سال پيش منزل کوچکى خريدارى کردند که دقيقاً نمى دانم از محل املاک و ارث پدرى ايشان بود يا کسى براى ايشان خريده بود. اين جا چون نزديک تر بودند بيشتر دوستان براى نماز، در منزل خدمت ايشان مى رسيدند. بعد ايشان را دعوت کردند براى مسجد فاطميه و آن جا محل اجتماع کسانى بود که علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده کنند. از آن زمان تاکنون بيش از سى سال است که در مسجد فاطميه سه وقت نماز را برگزار مى کنند و بعداً درسشان را نيز به مسجد منتقل کردند. در حال حاضر ديد و بازديد و مراسم سوگوارى در همان مسجد صورت مى گيرد; چون خانه ايشان ظرفيت زيادى ندارد. دو سه اتاق کوچک با همان گليم هاى قديمى که از چهل، پنجاه سال قبل داشتند، همان است. بعد از مرجعيت، منزل ايشان هيچ تغييرى نکرده است و جاى پذيرايى و ملاقات از بازديد کنندگان ندارند; به همين جهت است که در اعياد هم کسانى که بخواهند ايشان را زيارت کنند در همان مسجد فاطميه خدمت ايشان مى رسند. اصولاً قبول مرجعيت از سوى ايشان به نظر من يکى از کرامات ايشان است; يعنى شرايط زندگى ايشان در سن هشتاد سالگى به هيچ وجه ايجاب نمى کرد که ايشان زير بار چنين مسؤوليتى برود و کسانى که ايشان را مى شناختند، هيچ وقت حدس نمى زدند که ممکن است ايشان حاضر شوند پرچم مرجعيت را به دوش بکشند و مسؤوليت آن را قبول کنند. بدون شک جز احساس وظيفه متعينى چيز ديگرى باعث نشد که اين مسؤوليت را بپذيرند و بايد گفت که رفتار ايشان در اين زمان با اين وارستگى و پارسايى، حجت را بر ديگران تمام مى کند که مى شود مرجع بود و با همان سادگى زندگى کرد; بدون اين که تغييرى در لباس، خوراک، مسکن و شرايط زندگى پيش آيد.

کسانى که با ايشان معاشرت داشتند، گه گاه کرامات و امور خارق العاده اى از ايشان مشاهده مى کردند; هر چند ايشان هميشه سعى مى کردند طورى رفتار کنند که معلوم نشود امر خارق العاده اى است. يکى از اين قضايا مربوط مى شود به ايامى که حضرت امام(قدس سره) در تبعيد به سر مى بردند. آن موقع بسيارى از فضلا و علاقه مندان به حضرت امام(قدس سره)مورد آزار و اذيت دستگاه قرار داشتند. به بهانه هاى مختلف آنها را جلب مى کردند و به محض اين که کلمه اى از آنها ظاهر مى شد، از منبر منع مى کردند و مدت ها تبعيد و زندان برايشان در نظر مى گرفتند. يادم مى آيد در مدرسه منتظريه که مرحوم آقاى قدوسى آن جا را اداره و جناب آقاى جنتى در آن جا تدريس مى کردند و بنده هم خدمتشان بودم، آقاى جنتى تحت تعقيب بودند. ايشان را گرفتند و طبق قراين اين نگرانى وجود داشت که ممکن است ايشان را خيلى اذيت کنند. همه ما خيلى نگران بوديم که اگر آنها اطلاعاتى از بعضى مسايل داشته باشند، ممکن است خيلى ايشان را اذيت کنند. من آمدم خدمت حضرت آقاى بهجت و گفتم که جريان اين است و ما خيلى نگران هستيم. ايشان تأملى کردند و فرمودند ان شاءالله خبر آزادى ايشان را براى من بياوريد; که اين فرمايش ايشان اشاره اى به اين بود آقاى جنتى به زودى آزاد مى شوند و مشکلى نخواهد بود. البته اين حرف را ممکن است هر کسى بگويد; ولى موقعيت طورى بود که مژده اى براى ما بود و مطمئن بوديم که ايشان چيزى مى دانند و مشکلى براى آقاى جنتى پيش نمى آيد. دليل ما از اين برداشت اين بود که در مواردى براى اشخاص ديگر مى گفتيم دعا کنيد و ايشان چيزى نمى گفتند و بعد هم مى ديديم اين اشخاص به زودى آزاد نمى شوند.
-------------------------
گفتني است اين گفتگو چندسال پيش صورت گرفته است.

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر