( 0. امتیاز از )


1. تقوا و خود سازي
ايشان در نوجواني به ميدان خودسازي گام نهاد، و در فراگيري علوم و تزکيه نفس چنان جدي بوده و هستند که گويا کاري غير از آن ندارند، و همواره در آموزش هاي اخلاقي بر اين نکته اصرار دارند که تلاشي پيگير و رياضتي فراگير لازم است تا انسان در جبهه ستيز با رذيلتهاي اخلاقي و در جهاد اکبر با هواهاي نفساني، سر بلند و پيروز گرديده و به سازندگي خويش بپردازد، و همواره معتقد به لزوم همپايي دانش و اخلاق بوده و مؤکداً به خطر جدايي علم و تزکيه هشدار مي‌دهند و زيان عالم غير مهذّب و دانش بدون تزکيه را از هر ضرر و زيان ديگري بيشتر مي‌دانند.
آن بزرگوار، انسان مخلص و مشتاقي است که در همه حال عقربه زندگي و حيات خوي را به سوي خدا چرخانده، و کوشيده است تا پيوسته در حوزه جاذبه الهي قرار گرفته و به همه چيز و همه کس با ديد خداخواهي بنگرد.
يکي از مجتهدان بزرگ در اين باره گفته است:
« ايشان را نمي شود گفت آدم با تقوايي است، بلکه ايشان عين تقوا و مجسمه تقواست. »
آيت الله شيخ جواد کربلايي مي گويد:
« يکي از آقايان که کم و بيش از حالات ايشان مطلع و از هواداران ايشان نيز بودند مي گفت: آقا هر شب يا غالب اوقات وقت خود را به خلوت و فکر در مجاري معارف الهي مي گذرانند، و هيچ گاه حاضر نبودند که وقت خود را به باطل بگذرانند و در محافل بيهوده شرکت کنند، و کاملاً در مقام احتراز از صحبتهاي بيهوده بوده و وقت رفتن به درس و يا تشرف به زيارت حضرت امير- روحي فداه- عبايش را بر سر کشيده و بدون التفات و توجه به کسي مي رفتند، که چند بار خودم نيز مشاهده کردم... ايشان کاملاً کتوم هستند مخصوصاً درباره حالات شخص خودشان، و همچنين درباره بيان الطاف خاصه اي که حق تعالي به ايشان مرحمت فرموده کتوم هستند. »

2. زهد و ساده زيستي
اولياي خدا بر خلاف عموم مردم که به ظاهر دنيا چشم دوخته اند و سرگرم آن هستند، همواره به حقيقت دنيا مي نگرند، و به فرداي خويش مي پردازند و بدينسان هماره از قيد مطامع گريخته و با صفاي قناعت و ساده زيستي، روحي سرشار از معنويت را به دست مي آورند، در حالي که مردم در انبوه ظلمت هاي غفلت و تشريفات زندگاني و آزمنديهاي آن غرق و سرگردانند.
آيت الله بهجت نيز از اين دسته اولياي خدا مي باشد. ايشان زاهد عارفي است که پيوسته بي رغبت به دنيا و آزاده و بي تکلف زيسته است، آن بزرگوار از برجسته ترين چهره هاي زاهد و وارسته زمان ماست که چنان در جاذبه معنويات قرار گرفته و به حقيقت و باطن دنيا توجه داشته که ذره اي به تعلقات و ماديات آلوده نگشته و از هر چه رنگ تعلق پذيرفته آزاد بوده است. او نه تنها چنين انديشيده و از دنيا و مظاهرش گريزان بوده بلکه در عمل و زندگاني معيشتي نيز در همين راستا حرکت کرده است.
زندگي ساده او در خانه اي قديمي و محقر در قم، و مقاومت ايشان در برابر خواسته هاي مکررعلما و مردم براي تعويض خانه، گواهي صادق بر روح بزرگ و زاهدانه اين پير فرزانه است.
آيت الله مصباح در مورد زهد و ساده زيستي ايشان مي گويد:
« آيت الله بهجت منزلي جنب مدرسه حجتيه اجاره کرده بودند، و بعد تغيير منزل دادند و در اوائل خيابان چهار مردان فعلي يک خانه اي اجاره کرده بودند که ظاهراً دو اتاق بيشتر نداشت، و در وسط آن اتاقي که ما خدمت ايشان مي رسيديم پرده اي کشيده شده بود که پشتش خانواده شان زندگي مي کردند و ما اين طرف پرده مي نشستيم و از حضور ايشان بهره مند مي شديم. زندگي بسيار ساده و دور از هر گونه تکلف و توأم با يک عالم نورانيت و معنويت...
الان نيز خانه ايشان ظرفيت اينکه تعداد زيادي در آن اجتماع بکنند ندارد، و دو سه اتاق کوچک دارد با همان گليمهايي که از چهل- پنجاه سال پيش داشتند. بعد از مرجعيت نيز منزلشان هيچ تغييري نکرده، لذا جاي پذيرايي و ملاقات از بازديد کنندگان کم است، از اين رو در اعياد و ايام سوگواري در مسجد فاطميه جلوس مي فرمايند، و کساني که مي خواهند ايشان را زيارت کنند آنجا خدمتشان مي رسند. »
آيت الله مسعودي نيز مي گويد:
« بارها آمدند براي ايشان خانه بخرند قبول نکردند، من خودم چند مرتبه به ايشان گفتم: آقا! اين منزل خراب است، از نظر وضع شرعي هم معلوم نيست آدم بتواند اينجا زندگي کند. اصلاً توجهي نکردند. »

3. عبادت
يکي از عوامل مهم موفقيت انسان که مي تواند براي ديگران الگو و راهنما قرار گيرد، تقيد ايشان به اعمال عبادي و تعبد ايشان است.
ارتباط استوار آيه الله العظمي بهجت با خداوند متعال، ذکرهاي پي در پي، به جاي آوردن نوافل، شب زنده داريهاي کم نظير ايشان بسيار عبرت انگيز است.
سالهاي سال نماز جماعت ايشان از شورانگيزترين، با صفا ترين و روح نوازترين نمازهاي جماعت ايران اسلامي بوده و هست. در اين نماز عالمان وارسته و خداجوي، بسياري از طلاب تقوا پيشه، بسيجيان رزمجو و دلداده خدا، و ديگر قشرهاي مردم شرکت مي کردند. اين نماز چنان پر معنويت است که گاه به ويژه در شبهاي جمعه صداي گريه آيت الله بهجت با نوحه و ناله غم انگيز نمازگزاران همراه مي شود، و روحها به پرواز در مي آيد و چشمها به اشک مي نشيند، و فضاي دلها نوراني مي گردد. چنين فضاي معنوي و روح نوازي در اين زمان در هيچ نماز جماعتي وجود ندارد. بي جهت نيست که بسياري از اوقات در مسجدي که ايشان نماز جماعت اقامه مي کنند جا براي نماز گزاران تنگ مي گردد و عده کثيري حتي آنان که مشتاقانه و به اميد کسب فيض از اين نماز پر معنويت، از راه هاي دور آمده اند مجبور به ترک مسجد مي شوند.
اين نماز همواره مورد توجه اولياي خدا بوده و هست، علامه طباطبائي(ره) در آن شرکت مي جسته، و آيت الله بهاء الديني(ره) نيز عنايت خاصي به نماز جماعت ايشان داشته اند. در اين ارتباط آيت الله محمد حسن احمدي فقيه يزدي خاطره اي را نقل مي کنند که ذکرش در اينجا مناسب است. وي مي گويد:
« شبهاي ماه رمضان آيت الله بهاء الديني زودتر از آيت الله بهجت نماز مي خواندند، ايشان خواست يکي از نزديکان را به جايي بفرستد، آن شخص گفت: اگر بروم از نماز شما محروم مي شوم. آقاي بهاء الديني فرمودند: بر اين کار را انجام بده و بعد از افطار برو پشت سر آقاي بهجت نماز بخوان. »
آقاي مصباح نيز درباره سابقه نماز جماعت دل انگيز ايشان مي گويد:
« آيت الله بهجت در حدود چهل سال قبل برنامه اي داشتند که پيش از غروب قدم زنان به سوي صفائيه ( که آن وقتها در آنجا ساختمان احداث نشده بود و از نزديکهاي پل صفائيه ديگر زمين مزروعي بود )، مي رفتند و مقدار زيادي از زمينهاي مزروعي را مي گذشتند و در آنجا مي نشستند و بعد نماز مغرب و عشاء را در آن زمينها مي خواندند و بعضي دوستان که علاقه مند بودند خدمت ايشان مي رسيدند.
يکي از آن دوستان نقل مي کرد:
آيت الله بهجت يک شب بعد از نماز فرمودند:
« اگر سلاطين عالم مي دانستند که انسان در حال عبادت چه لذتهايي مي برد، هيچ گاه دنبال اين مسائل مادي نمي رفتند...»
وقتي که اين منزلي را که اينک در آن اقامت دارند خريدند، چون نزديکتر بود بيشتر دوستان در همين منزل براي نماز خدمتشان مي رسيدند، بعد ايشان را به مسجد فاطميه دعوت کردند و آنجا محل اجتماع کساني بود که علاقه مند بودند از نماز ايشان استفاده کنند، و تاکنون همچنان قريب به چهل سال است که در مسجد فاطميه در سه وقت نماز جماعت اقامه مي کنند، و اخيراً درسشان را هم از منزل به همان مسجد منتقل کرده اند و ديد و بازديدهاي اعياد و ايام سوگواري نيز در همان مسجد انجام مي گيرد. »
آيت الله شيخ جواد کربلايي درباره نماز شب و گريه هاي نيمه شب ايشان مي گويد: « جناب آيت الله بهجت در جديت در نماز شب و گريه در نيمه هاي شب مخصوصاً شبهاي جمعه کوشا بودند. يکي از علما و مشاهير به من فرمودند که: شب جمعه در مدرسه سيّد(ره) در نجف اشرف در نيمه شب شنيدم که ايشان با صداي حزين و ناله و گريه در حالي که سر به سجده گذاشته بود مکرّرَاً به حق تعالي عرضه مي داشت:
« إلهي! من لي غيرک، أسأله کشف ضرّي والنّظر في أمري:
معبودا! من جز تو چه کسي را دارم که از او بخواهم رنجوري مرا بر طرف کرده و نظري به امورم نمايد. دعاي کميل »

4. زيارت و توسل
آيت الله بهجت حتي با اين سنّ و سال برنامه روزمره خويش را به اين صورت آغاز مي کنند: هر روز با نهايت ادب به محضر مقدس حضرت معصومه عليها السلام شرفياب مي گردند. و با احترام و خضوع و خشوع در مقابل ضريح مطهر مي ايستد و بعد زيارت عاشوراي حضرت ابا عبدالله الحسين عليه السلام را قرائت مي کنند.
مؤلف کتاب انوار الملکوت از قول آيت الله شيخ عباس قوچاني، وصّي مرحوم ميرزا علي آقاي قاضي نقل مي کند که:
« آيت الله العظمي بهجت بسيار به مسجد سهله مي رفتند و شبها تا صبح به تنهايي در آن جا بيتوته مي کردند. يک شب بسيار تاريک که چراغي هم در مسجد روشن نبود، در ميانه شب احتياج به تجديد وضو پيدا کرده و براي تطهير و وضو به ناچار مي بايست از مسجد بيرون رفته و در محلّ وضو خانه که بيرون مسجد در سمت شرقي آن واقع است وضو بسازند، ناگهان مختصر خوفي در اثر عبور اين مسافت و در ظلمت محض و تنهايي در ايشان پيدا مي شود، به مجرد اين خوف ناگهان نوري همچون چراغ در پيشاپيش ايشان پديدار ميشود، ايشان با آن نور خارج مي شوند و تطهير نموده و وضو مي گيرند و سپس به جاي خود بر مي گردند و در همه اين احوال، آن نور در برابر ايشان حرکت مي کرده تا اينکه به محل خود مي رسند آن نور ناپديد مي شود. »

5. تواضع و فروتني
شهرت گريزي، هوي ستيزي و فروتني از ديگر ابعاد برجسته شخصيت معنوي ايشان است؛ با اينکه فقيهي شناخته شده و مجتهدي صاحب نام و از برجستگان حوزه علميه قم مي باشند، نه تنها تا کساني که از ايشان مسن تر بودند و يا جلوتر بودند، بلکه تا هم دوره ايهاي ايشان در قيد حيات بودند هيچگاه اجازه انتشار توضيح المسائل خود را نمي دادند، تا اينکه با در خواستهاي مکرر عالمان راضي شدند فتاوايشان به چاپ برسد، با اين حال اکنون نيز به هيچ وجه اجازه نمي دهند رساله شان را از وجوهات شرعيه چاپ کنند.
و نيز در مجالسي که از طرف ايشان برگزار مي شده است، ايشان به خطباي مجالس توصيه مي فرمودند که: حتي از ذکر نام ايشان در مجلس خود داري کنند. و اين، خود دليل اوج هوي ستيزي و هوس پرهيزي اين مرجع بزرگ است.
حاج آقا قدس درباره تواضع و شکسته نفسي ايشان مي گويد:
« روزي با مهمان خودم، مرحوم حجة السلام حاج شيخ نصر الله لاهوتي به خدمت آقا رفتيم. آقاي لاهوتي گفتند: آقا! من به مشهد مشرف شده بودم، کسي از شما انتقاد مي کرد و من عصباني شدم. آقا فرمودند: در روايات آمده است عالمي را که رو به دنيا آورد متهم سازيد. من خيلي ناراحت شدم که خدايا! اگر زندگي اين آقا رو به دنيا آوردن است، پس تکليف ما چيست؟ »

6. سير و سلوک و مقام معنوي
آيت الله بهجت در سيروسلوک سابقه دهها ساله دارد، ايشان از شاگردان عارف کامل حضرت آيت الله سيد علي آقاي قاضي (ره) و مورد توجه خاص آن استاد بزرگ بوده و در اوان جواني، مراحلي را در عرفان سپري کرده اند.
بعضي از نزديکان مرحوم قاضي مي گفتند:
« از مقامات و مراحلي که ايشان طي کرده اند اطلاع داريم، ولي عهدي داريم با ايشان که به احدي نگوييم. »
عارف بزرگي چون امام خميني (قدس سره) به ايشان عنايتي خاص داشته اند. امام بعد از بازگشت به قم در اول انقلاب، در بيت ايشان حضور يافته و به ديدار يکديگر نايل مي آيند.
مؤلف کتاب انوارالملکوت نيز در اين باره مي نويسد:
« آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي بهجت فومني از شاگردان معروف آيت الحق و سند عرفان، عارف بي بديل مرحوم آقاي حاج ميرزا علي آقاي قاضي تبريزي(ره) در نجف اشرف بوده اند، و در زمان آن مرحوم، داراي حالات و مکاشفات غيبيه الهي بوده و در سکوت و مراقبه، حد اعلايي از مراتب را حايز بوده اند.»
و بخاطر همين ويژگي بوده است که مرحوم آقاي قاضي عنايت خاصي نسبت به ايشان داشت آقا ضياءالدين آملي فرزند آيت الله العظمي حاج شيخ محمد تقي آملي در جلسه درس آيت الله بهجت در حضور ايشان براي حضار نقل کرده بود که من به چشم خود ديدم که مرحوم آقاي ميرزا علي آقاي قاضي در نماز به ايشان اقتدا نمودند.

7. اطلاع از غيب و ظهور کرامات
حضرت آيت الله بهجت از آن دسته اولياي خداست که بر خلاف غالب مردم که از عالم غيب اطلاعي ندارند، به قدرت خداوند متعال به مقاماتي رسيده که مي تواند عوالمي از غيب را مشاهده کند. و شايد کثرت تکرار ذکر« يا ستار » توسط ايشان در خلوت و جلوت، و در حال نشستن و برخاستن از اين حقيقت حکايت داشته باشد.
آيت الله مصباح يزدي در اين باره مي فرمايد:
« به نظر مي رسد ايشان از نظر مراتب عرفاني و کمالات معنوي در مقامي هستند که غالباً عوالمي از غيب را شاهدند. و چه بسا در آن، حقايقي از جمله حقيقت بعضي افراد را آشکارا ( با ديده دل) مي بينند، اما چون خود نمي خواهند افراد را اين چنين ببينند، غالباً ذکر « يا ستار » را تکرار مي کنند و از خداوند مي خواهند آنچه را که مي بينند بر ايشان پنهان سازد. »
در واقع امثال اين امور از جمله کراماتي محسوب مي شود که از اولياي خدا صادر مي گردد، و ظهور کرامات رهاورد مجاهدت و مخالفت ممتدّ با هوا و هوس مي باشد، و آيت الله بهجت شخصيتي است که در طول عمر با قصد خالص و توجه تامّ به حضرت حقّ سبحانه به خودسازي و تهذيب پرداخته است، لذا ظهور کرامات و امور خارق العاده از ايشان امري به دور از ذهن نيست؛ بلکه افرادي که با ايشان مصاحبت دارند نمونه هاي آن را بالعيان از ايشان مشاهده مي‌کنند.
آيت الله مصباح با ذکر چند شاهد مثال در اين باره مي گويد:
« کساني که ساليان متمادي با آيت الله بهجت معاشرت داشتند، گاهي چيزهايي از ايشان ميديدند که به اصطلاح «کرامت» و امر خارق العاده است، هر چند طوري برخورد مي کردند که معلوم نشود امري که از ايشان به ظهور پيوسته کاملا " يک امر خارق العاده اي است. که چند نمونه را بيان مي کنم:
زماني که حضرت امام( رحمت الله عليه ) در تبعيد به سر مي برند ( گويا در ترکيه بودند)، بسياري از فضلا و بزرگان علاقمند به ايشان، مورد آزار و اذيت دستگاه قرار مي گرفتند. و به محض اينکه کلمه اي مي گفتند يا رفتاري از آنها ظاهر مي شد، از منبر بازشان مي داشتند و آنها را جلب مي کردند و مدتها زندان بودند و به جاهايي مي بردند که ديگران خبر نداشتند. از جمله يادم مي آيد زماني آقاي جنتي تحت تعقيب قرار گرفتند و ايشان را گرفتند و به واسطه قرائن همه ما نگران بوديم ايشان را خيلي اذيت کنند. من آمدم خدمت آقاي بهجت و جريان را حضورشان توضيح دادم، ايشان تأملي کردند و فرمودند:
« ان شاء الله خبر آزادي ايشان را براي من بياوريد ».
اين فرمايش اشاره اي بود به اينکه آقاي جنتي به زودي آزاد مي شوند و مشکلي نخواهد بود، البته اين سخن را ممکن است هر کسي بگويد، اما فرمايش آقاي بهجت در آن موقعيت، مژده اي براي ما بود و ما مطمئن بوديم که آقا مي دانند که اين جريان ادامه پيدا نمي کند و مشکلي پيش نمي آيد،؛ ولي مواردي هم بود که مثلاً ما به ايشان عرض مي کرديم براي شخصي دعا بفرماييد، ولي آقا چنين چيزي نمي گفتند و شخص مورد نظر نيز به زودي آزاد نمي شد.
نمونه ديگر:
« براي خانواده اي حادثه ناگواري پيش آمده بود، به اين صورت که در شب عروسي دشمنان عروس آمده بودند و عروس را از خانه اش دزديده بودند، و کسي اطلاع نداشت که عروس را کجا برده اند، شب عروسي بود خانواده عروس و داماد جمع شده بودند مراسم عروسي را برگزار کنند و نزديک غروب ديده بودند عروس نيست خيلي نگران شده بودند و جاهايي را که احتمال مي دادند جستجو کرده بودند.
و به هر حال پدر و مادر عروس خيلي دستپاچه مي شوند، يکي از دوستان ما که همسايه آنان بود مي گويد: من هيچ چاره اي نديدم، گفتم: مي روم خدمت آقاي بهجت عرض مي کنم ببينم ايشان چه مي گويند. با شتاب فراوان و ناراحتي آمدم خدمت ايشان و داستان را گفتم. آقا تأملي کردند و به طور خيلي عادي فرمودند:
« برويد حرم، شايد آمده باشد حرم! »
ايشان بر مي گردد و مطمئن مي شود که بايد همين کار را انجام بدهد، به خانواده عروس اطلاع مي دهد و آنها ميآيند و در بالا سر حضرت معصومه عليها السلام عروس را پيدا مي کنند. حالا جريان چه بوده دقيقاً يادم نيست، ولي هيچ احتمال نمي دادند که بتوانند او را در چنين موقعيتي پيدا کنند. »
نمونه ديگر:
« يکي از دوستان مي گفت: خانم من باردار بود و نزديک ماه رمضان مي خواستم به مسافرت بروم. براي خداحافظي و التماس دعا رفتم خدمت آقاي بهجت. ايشان مرا دعا کردند و فرمودند:
« در اين ماه خدا پسري به شما عطا خواهد کرد، اسمش را محمد حسن بگذاريد. » در حالي که آقا علي الظاهر اصلا " اطلاعي نداشتند که خانم من حامله است، و طبعاً راهي براي تشخيص اينکه پسر است يا دختر و در چه تاريخي متولد مي شود نبود. اتفاقاً در شب نيمه رمضان بچه ما متولد شد و اسمش را محمد حسن گذاشتيم.
از اين گونه امور براي ايشان خيلي ظاهر مي شد، اما ابداً ايشان اظهار نمي کنند و همين ها را هم راضي نيستند جايي نقل بشود، ولي براي اينکه مؤمنين بدانند که در اين زمان هم خدا به بعضي از بندگانش عنايت دارد و اگر کساني صادقانه راه بندگي خدا را طي کنند، خدا آنها را راهنمايي مي کند؛ که:
« والَّذين جاهدوا فينا لنهدينهم سبلنا: و حتماً آنان را که در راهِ ما تلاش و مجاهدت کنند، به راههاي خود هدايت مي کنيم. سوره عنکبوت/ 69 »
راه تکامل و انسانيت بسته نيست و در اين زمان نيز کساني که بخواهند راه تقرب خدا را طي کنند، در سايه عنايات ولي عصر(عج) و احياناً به دست اين چنين بندگاني که در بين مردم حضور دارند، مي توانند به مراتبي از کمال و قرب خدا نايل گردند. اينها همه براي ما مي تواند اميد بخش باشد و بر ايمان ما بيفزايد.
اينها حقايق ثابتي است. شوخي نيست، حقايق عيني است که وجود دارد و مي توانيم ببينيم و آثارش را درک کنيم و خود را قدري از شيفتگي به دنيا و زرق و برقهاي آن رها کنيم و بدانيم که لذت و خوشي منحصر به لذتهاي حيواني و شيطاني نيست. انسان مي تواند به کمالاتي و لذتهايي برسد که قابل مقايسه با اين لذتهاي مادي نيست؛ ولي افسوس که ضعف معرفت و ايمان از يک طرف، و هجوم عوامل شيطان داخلي و خارجي، انساني و جنّي از طرف ديگر آن قدر زياد است که کمتر به اين گوهرهاي گرانبها توجه مي کنيم. »
آقاي مسعودي نيز در اين باره مي گويد:
« هر کس به خدمت ايشان برسد، اگر توجه داشته باشد مي بيند که ايشان درباره جهت خاصي که در او (مخاطب) وجود دارد بحث مي کند. ما وقتي با آقاي مصباح درس ايشان مي رفتيم غالباً پيش از شروع درس درباره امور سياسي يا اقتصادي يا امور معيشتي خودمان بحث مي کرديم، زيرا آن زمان وضع معيشتي طلاب (ازجمله ما) خوب نبود، وقتي آقا مي آمدند بدون هيچ مقدمه درست در همين رابطه بحث مي کرد، و ما يقين مي کرديم که آقا متوجه هست که ما چه بحث مي کرديم. مثلاً وقتي ما مي گفتيم: چه کار کنيم؟ وضع زندگيمان بد است، قرض داريم، نان شب نداريم. بلافاصله ايشان وقتي مي نشستند مي فرمودند: بله، طلاب زمان ما هم وضعشان اينطور بود. نداشتند، گرسنگي مي خوردند، ولي صبر مي کردند. و حکايتي از زندگي علماي گذشته را در اين رابطه نقل مي کردند.
به ياد دارم روزي با آقاي مصباح گفتگو مي کرديم: ما چيزي نداريم و نمي شود هميشه با نان خالي زندگي کرد. ايشان آن روز بعد از جلوس فرمودند: يک روز صبح بچه شيخ مرتضي انصاري(ره) نزد او آمد و گفت: آقا ما هيچ خورشتي نداريم، فقط نان خالي داريم. شيخ فرمود: نان تازه است، معلوم مي شود که ايشان تازگي نان را خورشت مي دانسته اند.
با بيان اين مطلب ما يک مقدار آرام مي شديم که ما حداقل همراه نان، پنير داريم.
آيت الله شيخ جواد کربلايي نيز مي گويد:
« مرحوم آقاي حاج عباس قوچاني که از شاگردان مرحوم آيت الله آقاي حاج ميرزا علي قاضي (ره) بودند در يک جلسه خصوصي بعد از تعريف و تمجيد بسيار از آيت الله بهجت، به بنده فرمودند: من در سفر خود به ايران براي تشرف به زيارت امام رضا عليه السلام خدمت آقاي بهجت رسيدم و در جلسه خصوصي بعد از اصرار زياد از ايشان خواستم که درباره حالات شخصي و الطاف حق تعالي نسبت به خودشان و برخي از مکاشفاتشان سخن بگويند. ايشان حدود بيست امر مهم الهي و لطف خاص الهي را که حق تعالي به ايشان عطا فرموده بود براي بنده نقل کردند واز من پيمان گرفتند که به کسي نگويم، ولي بنده يک مورد را به برخي از رفقا گفتم.
من(کربلايي) از آقاي قوچاني با اصرار خواستم آن يکي را به بنده بفرمايند. فرمودند: ايشان فرمودند:
« بنده اگر بخواهم پشت سر خودم را ببينم، مي بينم. »
سپس مي فرمودند: بعد از چند سال ديگر بنده به ايران مسافرت کردم و خدمت آيت الله بهجت رسيدم باز در جلسه خصوصي عرض کردم: آنچه را که چند سال پيش به بنده فرموديد آيا در قوه خودش باقي است؟ فرمودند: بله. »
يکي از نزديکان آقا مي گويد:
« يک بار به فومن رفته بودم، يک روز مانده به مراجعت خدمت آقاي اريب، از علماي فومن رفتم، ايشان چند سکه داد و گفت: يکي از اينها را به آيت الله بهجت بده. وقتي برگشتم آن را خدمت آقا دادم. دوباره که مي خواستم به فومن بروم آيت الله بهجت، 1000 تومان به من داد و فرمود: اين را با يک واسطه به آقاي اريب بدهيد. آن مقدار پول را بردم به يک بازاري دادم و گفتم: اين را به آقاي اريب بده و نگو چه کسي داده، من در مغازه او نشستم او رفت و برگشت و ديدم خيلي تعجب کرده است. گفتم: چه شد؟ گفت: وقتي اين پول را به آقاي اريب دادم، گفت: قسمتي از خانه ما خراب شده بود و تعمير کار آمده و گفته بود که 1000 تومان مي گيرم درست مي کنم. من که پولي نداشتم، به تعمير کار گفتم: فعلاً صبر کن و اينک اين پول درست به اندازه مخارج تعمير خانه است ».
يکي از دوستان مي گويد:
« يکي از بستگان نزديک من به مرض سرطان مبتلي گرديد. اطباء گفتند: حتماً بايد در اسرع وقت تحت عمل جراحي قرار گيرد، در غير اين صورت غده سرطاني به جاهاي ديگر بدن نيز سرايت خواهد کرد. متحير مانده بوديم که چه کنيم، آيا بيمار را عمل بکنيم يا نه؟ قرار شد خدمت آيت الله بهجت مراجعه و از ايشان طلب استخاره کنيم.
به محضر ايشان رسيدم و مشکل را بازگو نموده و طلب استخاره نمودم، آقا استخاره کردند و فرمودند: عمل لازم نيست، و مبلغي پول دادند که براي او صدقه بدهيم، و نيز دستور فرمودند مقداري آب زمزم را با تربت حضرت سيد الشهداء عليه السلام مخلوط کرده به قصد شفاء هر روز مقداري از آن به مريض بدهيد تا بياشامد، همچنين دستور فرمودند تعداد زيادي از فقرا را اطعام نماييم، و يا هر چند به مقدار کم به آنان صدقه پرداخت کنيم و ضمناً به فقراي و صدقه گيرندگان بگوييم براي سلامتي بيمار دعا کنند.
بلافاصله دستورات آقا را مو به مو اجراء کرديم و مريضه جهت توسل عازم حرم امام رضا عليه السلام گرديد و مدت سه روز در آن حرم شريف به دعا و راز و نياز پرداخت. حالات بسيار روحاني و عجيبي به او دست داد، پس از برگشت ديگر احساس درد نکرد.
بلافاصله روانه منزل آقا شدم تا ايشان را در جريان بگذارم و دستورات بعدي را بگيرم، که در ميانه راه بين منزل و مسجد آقا را ديدم ناگهان پيش از آنکه سخني بگويم. آقا پرسيد: حال مريضه شما چطور است؟ گفتم: الحمدالله و قضاياي مشهد را نقل کردم. آقا فرمودند: به همان دستورات عمل کنيد، و براي امتحان به پزشک مراجعه کنيد.
وقتي مريضه به پزشک مراجعه کرد، پزشک معالج از بيمار با تعجب مي پرسد: شما کاري کرده ايد يا جايي رفته ايد؟ بيمار مي گويد: چطور؟ دکتر با تعجب مي گويد: خانم، مرض شما به طور ناباورانه کاهش يافته و هيچ احتياجي به عمل ندارد، و مقدار باقي مانده از غده را با دارو حل مي کنيم. هم اکنون الحمدلله مريضه ما بطور کامل شفا يافته و به زندگي خود ادامه مي دهد. آنچه که براي ما جالب توجه بود استخاره اي بود که آقا فرمودند و گفتند: نيازي به عمل ندارد.
يکي از طلاب حوزه علميه مي نويسد:
« بنده در اوان طلبگي که در تهران مشغول تحصيل بودم، گاهي براي زيارت به قم مشرف مي شدم، و براساس سفارش اکيد مرحوم پدرم که مي فرمود هر وقت قم رفتي نزد آيت الله بهجت هم برو، خدمت آقا رسيده و عرض ادبي مي نمودم. روزي پدرم خود پرده از علت اين سفارش زياد برداشت و فرمود:
« روزي در مسجد بالا سر واقع در حرم مطهر حضرت فاطمه معصومه عليها السلام چشمانم به جمال دلرباي حضرت ولي عصر(عج) روشن شد، شرم حضور و عظمت حضرت مانع از آن شد که مانند عاشقي که پس از مدتها به معشوقش رسيده با حضرت معاشقه نمايم، ولي پس از چند لحظه ديدم درست در همان مکان و نقطه اي که حضرت را ديده بودم آيت الله بهجت نشسته است. »
اين ديدار را مرحوم ابوي يکي از دلايل عظمت آقا و چه بسا مرتبط بودن آن فقيه عظيم الشأن با حضرت ولي عصر(عج) مي دانستند.
آقاي قدس مي گويد:
« يکي از روحانيون مازندران، که اينک رئيس دادگستري يکي از استانهاي ايران است، براي حقير نقل کرد: زماني که آيت الله کوهستاني مازندراني به رحمت ايزدي پيوستند، آقا زاده آن مرحوم خدمت آيت الله العظمي بهجت مشرف شدند آقا فرموده بودند:
« آقاي شما که رحلت نمودند در آن عالم غوغا بر پا شد. » حقير پرسيدم يعني چه؟ شخص ناقل فرمودند: بيش از اين نمي دانم.
آقاي خسرو شاهي نيز در اين رابطه مي گويد:
« از يکي از طلاب که در قيد حيات است شنيدم که مي گفت: بعد از ازدواج، خانه اي در قم اجاره کردم، پس از استقرار در منزل، از نظر مالي دچار تنگدستي عجيبي شديم تا روزي رسيد که حتي به اين فکر افتاديم که غذاي شب را چگونه تهيه کنيم. و در شرايطي بوديم که نمي توانستيم از کسي قرض بگيريم. از خانه بيرون آمدم و براي زيارت به حرم حضرت معصومه عليها السلام مشرف شدم، پس از زيارت و هنگام خداحافظي ديدم کسي از پشت سر مقداري پول به من داد و گفت: اين بايد به شما برسد. برگشتم ديدم آيت الله العظمي بهجت است. در حالي که اصلاً به ايشان اظهار نيازي نکرده بودم. شبيه اين قضيه را از يکي ديگر از طلاب نيز شنيده ام.
از اينجا به ياد مطلبي افتادم که آيت الله بهجت مي فرمودند:
« آيا مي شود مولايمان از ما بي خبر باشد يا ما را به حال خودمان وا بگذارد؟ اگر طلاب به وظايف خود عمل کنند نگران چيزي نباشند، خود مولا مواظب ما هست. اينطور نيست که ما را از چشم بيندازد. »
حجة السلام والمسلمين علم الهدي نيز مي گويد:
« يکي از طلاب نقل مي کرد که سالي براي تبليغ مي خواستم گيلان بروم، مخارج خانواده را فراهم کردم ولي هزينه راه را نداشتم ناچار به زيارت کريمه اهل بيت حضرت معصومه (سلام الله عليها) مشرف شدم و گلايه و درددل کردم، ما که دربست در اختيار شما اهل بيت عليهم السلام هستيم و مي خواهيم شريعت جدّتان را تبليغ نماييم ولي کرايه راه نداريم، بالاخره بعد از زيارت قصد کردم به نماز جماعت حضرت آيت الله بهجت بروم.
بعد از شرکت در نماز ظهر و عصر، هنگامي که ايشان مي خواستند بروند، ناگهان به طرف من که در صف دوم نشسته بودم اشاره نمودند، من خيال کردم با کسي ديگر کار دارد دوباره اشاره کردند و فرمودند:
با تو هستم. بلند شدم و به حضورش رسيدم. فرمودند: پشت سر من بيا.
همراه با عده اي در رکاب ايشان رفتيم تا به دم در منزل ايشان رسيديم. فرمودند: اينجا بايست تا من برگردم. داخل منزل تشريف بردند و بعد از چند دقيقه کوتاه برگشتند و دويست تومان پول ( که آن زمان خيلي ارزش داشت) به من دادند. عرض کردم: چه کنم؟ فرمود: مگر پول نخواستي؟ جريان يادم آمد.
عرض کردم: اين پول زياد است. فرمود: نه، چند نفر ديگر هم احتياج دارند آنها را هم تأمين مي کني. به هر حال خداحافظي کردم و عازم تهران شدم، در خيابان چراغ گاز که ماشين هاي گيلان از آنجا حرکت مي کردند ديدم چند نفر از رفقا نيز مي خواهند براي تبليغ به گيلان بروند ولي پول ندارند. گفتم: نگران نباشيد پول رسيده است، اول رفتيم و نهاري صرف کرديم و بعد سوار ماشين شديم و به محض رسيدن به مقصد آن دويست تومان نيز تمام شد.
باز هم او مي گويد:
« شخصي مي گفت: مي خواستم به حج مشرف شوم، به حضور آيت الله العظمي بهجت رسيدم و عرض کردم: خداوند يک بلائي را ازما دور کرد و آن اينکه در مسافرتي ماشين ما به خاطر سرعت زياد يا اشکال ديگر کاملاً وارونه شد ولي بحمدالله هيچ يک از ما آسيبي نديديم.
حضرت آيت الله فرمودند: بيست سال يا بيست و پنج سال پيش (ترديد از گوينده است) نيز چنين گرفتاري براي شما پيش آمد ولي شما جان سالم بدر برديد. بعد يادم آمد که آقا راست مي فرمايند. »
جناب حجة السلام والمسلمين حاج آقا شوشتري مي فرمودند:
« شخصي خدمت آيت الله بهجت مي رسد و مي گويد: آقا! من اکثر شبها براي نماز شب خواب ميمانم چه کار کنم؟ دعايي بفرماييد. آقا هم مي فرمايند: چه ساعت دوست داري بيدار شوي؟ ميگويد: ساعت سه نصف شب. آقاي بهجت به ايشان مي فرمايند: برو ان شاءالله بيدار مي‌شويد. »
حاج آقا شوشتري ادامه مي دهد:
« اينک چندين سال است از آن جريان مي گذرد، و آن شخص به من گفت: از آن تاريخ به بعد هر شب سر همان ساعت بيدار مي شوم، هر چند يک ساعت قبل خوابيده باشم، و هيچگاه نماز شبم ترک نشده است. و اين از کرامات آيت الله بهجت است.
يکي از اساتيد محترم اخلاق، مرقوم داشته اند که ايشان روزي به بنده فرمودند:
« فلاني، آيا مي خواهي آنچه از اول عمرت تا به حال انجام داده اي و آنچه از حال تا آخر عمرت واقع خواهد شد، به تو بگويم؟! »
و نيز شخصي از برخي شبهات اعتقادي در رنج بوده، از شهرش به سوي «قم» حرکت مي نمايد و در آنجا مأوي مي گيرد. شبي، آيت الله بهجت را در خواب مي بيند و ايشان جواب شبهات را بر او ارائه مي کنند؛ آن شخص از خواب که بر مي خيزد در صادقه بودن رؤيا، خلجاني در قلبش پديد مي آيد و روز جمعه براي مطرح کردن آن شبهات به خدمت آيت الله بهجت مي رسد، لب مي گشايد که آنها را مطرح کند، ايشان مي فرمايند:
« جواب همانهايي بود که در خواب به تو گفتم، ترديد مکن! »
قضيه اقتداي مرحوم قاضي به ايشان را، آقازاده مرحوم آيه الله آقا ضياء الدين آملي اين گونه نقل کردند که روزي من و پدرم به محضر آيت الله العظمي بهجت رسيديم و جمعي در آنجا حاضر بودند، پدرم در آنجا گفتند که قضيه اي را نقل مي کنم و مي خواهم که از زبان خودم بشنويد و بعد از آن نگوئيد که از خودش نشينديم، و آن اينکه:
« من با چشم خودم ديدم که در مسجد سهله يا کوفه (ترديد از ناقل است) مرحوم قاضي( استاد اخلاق آيت الله العظمي بهجت ) به ايشان اقتدا نموده بودند. »
و با توجه به اينکه تولد معظم له سال 1334 هجري قمري است و سال 1348 ه.ق. به کربلاي معلا مشرف و در سال 1352 ه.ق. به نجف اشرف مشرف شدند و سال رجعت ايشان به ايران سال 1364 ه.ق. بوده است، پس سن ايشان در آن هنگام، حدود 30 سال بوده است.

8. اهتمام ويژه به رعايت شرعيات
مهمترين ويژگي که در اولين نگاه از آيت الله بهجت مشاهده مي شود اهتمام ايشان به رعايت آداب شرعي و سيره اهل بيت عليهم السلام مي باشد.
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« همه علماي اخلاقي شيعه در اينکه راه صحيح تکامل، راه عبوديت است و انسان جز با اطاعت دستورات خدا نمي تواند به مقامي برسد، متفقند. مگر کساني که انحرافاتي در فکر و رفتارشان باشد؛ اما بر اهميت دادن به رعايت آداب شرعي و سيره اهل بيت عليهم السلام همه يکسان نيستند.
حضرت آقاي بهجت(حفظه الله) هم شخصاً در رعايت آداب شرعي بسيار مقيد هستند و ريزه کاريهاي خاصي را در رفتارشان رعايت مي کنند، که وصف آنها کار دشواري است.
اينک به عنوان نمونه يک نکته اي را نقل مي کنم شايد اينها در تاريخ بماند و کساني که مايل باشند از دستورات شرع پيروي کنند بدانند که تا کجاها بايد انسان آداب شرعي را رعايت کند.
ملک مختصري در شمال، از پدرشان به ايشان به ارث رسيده بود که محصول برنج داشت و لااقل بخشي از مصرف خانه ايشان از آنجا تأمين مي شد. ولي وقتي برنج را مي آوردند ايشان مقيد بودند که مقداري از آن (هر چند فرض کنيد چند کيلو را) به همسايگان و دوستان اهداء کنند.
در جريان مبارزات، مدتي بود که بنده قم نبودم به مسافرت رفته بودم حتي نزديکان ما هم درست اطلاع نداشتند که من کجا هستم. در اين مدت ايشان يک بار کيسه اي برنج و بار ديگر مبلغي پول (که البته آن زمان هم خيلي زياد نبود) به منزل ما فرستاده بودند، نکته اينجاست که مبلغ پول را توسط آقازاده خود علي آقا، و خانم خود ايشان به خانه ما فرستاده بودند و آقا زاده شان سر کوچه ايستاده بود و خانم ايشان آن را در منزل ما به خانواده ما داده بودند.
وقتي برگشتم و اين جريان را شنيدم مدتي متحير بودم که اين چه سرّي بود که خانمشان تشريف بياورند در منزل ما و اين مبلغ را بدهند. بعد از مدتي به اين نتيجه رسيدم که يکي از آداب شرعي اين است که اگر زني شوهرش مسافرت هست مرد نامحرم در خانه اش نرود و اگر کاري هست به وسيله خانمي انجام بگيرد.
اين قدر ظرافتها و ريزه کاريها در گفتار و رفتار و نشست و برخاست اولياي خدا وجود دارد که فهميدن آنها خود يک علمي ميخواهد، چه رسد به اينکه انسان بتواند دقيقاً آنها را رعايت کند، و همينهاست که بنده را در بندگي پيش مي برد و پيش خدا عزيز مي کند و به مقامات بلندش مي رساند.
و نصيحت ايشان به کساني که از ايشان دستور مي خواهند، رعايت مسلّمات شرع است، و افرادي که نصيحتي مي خواهند ايشان تأکيد مي کنند مسلمات شرع را درست رعايت بکنيد. و آن چيزهاي که مشکوک و مشتبه است در درجه بعد است.
ايشان يک استدلالي در اين زمينه دارند که بسيار آموزنده است، و بنده هم از ايشان ياد گرفته ام و گاهي در سخنرانيها يا جاهاي ديگر مطرح مي کنم، و آن اين است که:
خداوند که مي خواهد بندگان را هدايت کند و به کمال برساند، اموري را که بيشتر در سعادت انسان مؤثر است بيشتر بيان مي کند، لذا ما نيز اگر بخواهيم بفهميم چه چيزهايي موجب سعادت انسان مي شود، بايد ببينم خداوند بر چه چيزهايي بيشتر تأکيد کرده است. هر مطلبي که در قران و روايات و کلمات اهل بيت عليهم السلام و سيره عملي آنها بيشتر مورد توجه بوده، معلوم مي شود در تکامل انسان بيشتر مؤثر است. از مهمترين آنها اهتمام به نماز است، اين همه آياتي که در قرآن درباره نماز آمده است و اين همه رواياتي که درباره رعايت وقت نماز، حضور قلب در نماز و آداب نماز است شايد در هيچ بابي از ابواب فقه و دستورات شرع نداشته باشيم.
ايشان گاهي به عنوان طعن و طنز مي گفتند: ماها براي تکامل مان دنبال يک چيزي مي گرديم که نه خدا گفته نه پيغمبر و نه امامي...».
آيت الله شيخ جواد کربلايي نيز در اين باره مي گويد:
« آيت الله العظمي بهجت به بنده با يک آب و تابي مي فرمودند:
« کي بر طبق مسلمات شرع مانند: ترک معاصي، اتيان واجبات و نوافل و قرائت قرآن در جاي خلوت با حضور قلب، و خلاصه انجام عبادت با شرايط صحت و شرايط قبول و با محتوا بودن عبادت از حيث اسرار نماز و اسرار ساير عبادات عمل کرده اي تا نتايج آنها را بيابي، که حال از ما دستورالعمل براي سير الي الله تعالي مي خواهي، و گويا منتظري پيري از پشت کوه قاف بيايد و تو را راهنمايي کند! آيا اين همه مسلمات شرع اطهر کافي نيست که کما هو حقه عمل کني و به جايي برسي. »
خلاصه بنده از بيان ايشان فهميدم که سالک بايد کاملا " و از همه جهات مواظب ظواهر شرع مقدس بوده، و نسبت به حالات معنوي کتوم باشد مگر از اهلش. و اهل آن اندکند. »
چندي پيش نيز که بنده در قم درس اخلاق مي گفتم ايشان به من فرمودند:
« آنچه را اهل علم مي فهمند بگو، و ما فوق درک آنها را مگو. »

9. الگوي رفتاري مجسّم
يکي از ويژگيهاي آيت الله بهجت که ايشان را از ديگر عالمان، و بلکه مجتهدان ممتاز مي کند، الگوي رفتاري برگرفته از شيوه معصومين عليهم السلام است که گفتار و کردار، اعمّ از نشست و بر خاست، و سخن گفتن و خاموش بودن، و در نحوه انجام عبادات و راز و نياز با معبود يکتا، و برخورد با افراد، و ... نمايان است. اين ويژگي به گونه اي است که حتي هر انسان غافلي را به خدا متوجه مي کند.
آيت الله مصباح در اين باره مي گويد:
« بنده از سال1331 که به قم آمدم با ايشان آشنا شدم، منزل ايشان جنب مدرسه حجتيه بود، و تقريبا " هر روز آقا را هم در راه و هم در حرم زيارت مي کردم، چهره نوراني ايشان براي هر بيننده اي جاذبه داشت، و کيفيت نشست و برخاست و حرکات و سکنات ايشان جلب توجه مي کرد و نشان مي داد که ايشان در يک فضاي معنوي خاصي زندگي مي کند و توجه شان به فوق مطالبي است که ديگران به آن توجه دارند تقيّد ايشان به عبادات و سحر خيزي و زيارت حضرت معصومه عليها السلام و برنامه هاي متعددي که هر روز اجرا مي کردند. همگي اولين چيزهايي بود که هر بيننده اي را به خود متوجه مي کرد، مخصوصاً کساني که دوست داشتند يک الگوي رفتاري براي خودسازي بشناسند و پيروي کنند.
آنچه بر اين عوامل مي افزود توجّهات خاص و نگاه هاي نافذ ايشان بود، گاهي نسبت به بعضي از افراد مثل يک جاذبه اي که روح طرف را به خود جذب کند، اثر مي گذاشت.
به هر حال، اين خصوصيات باعث شد که کنجکاوي ما تحريک بشود و ببينم ايشان کيست و چه خصوصيات و چه ويژگيهايي دارد. از دوستان و آشنايان و کساني که احتمال مي داديم با ايشان بيشتر مأنوس باشند، تحقيق کرديم و براي ما روشن شد که ايشان هم از نظر علمي و هم از نظر معنوي ممتاز هستند.کم کم اجازه گرفتيم گاه گاهي به منزلشان برويم و از نصايحشان استفاده کنيم.»

10. تلاش براي سير معنوي و تکامل ديگران
حضرت آيت الله حاج شيخ جواد کربلايي نقل مي کردند:
« سالها قبل از حضرت آيت الله العظمي حاج ابوالقاسم خوئي(ره)، و نيز پيش از ايشان از آيت الله العظمي بهجت مدّظله شنيده بودم. که آقاي خوئي در مبحث "استعمال لفظ در بيش از يک معني " فرموده بودند که اين گونه استعمال لفظ مستلزم دو لحاظ آلي و استقلالي در يک استعمال است، و لذا محال مي باشد. »
ولي آيت الله بهجت در همان سنين جواني به آيت الله خوئي عرض کرده بودند: ممکن است نفس انسان به مرتبه‌اي از قوه برسد که بتواند بين اين دو لحاظ جمع کند.
در واقع ايشان اين مطلب را بهانه کرده بودند براي انتباه آيت الله خوئي به لزوم تحصيل معارف الهيه و اتّصاف به صفات اولياء الله.
آيت الله خوئي نيز علت عنوان اين مطلب را از ايشان جويا شده بودند. بعد از توضيح آيت الله بهجت، ايشان پرسيده بودند به کي و کجا مراجعه کنم؟ و آيت الله بهجت، حضرت آيه الحقّ آقاي سيد علي قاضي (ره) را معرفي کرده ‌بودند.
سپس با وساطت آيت الله بهجت، جلسه ملاقاتي بين آيت الله قاضي و خوئي در صحن حضرت ابوالفضل عليه السلام ترتيب مي يابد و يک ساعت و نيم به طول مي انجامد.
آيت الله خوئي بعدها به بنده (کربلايي) فرمودند: ما تسليم شديم و تحت تأثير قرار گرفتيم و سخنان ايشان را پذيرفتم. ايشان برنامه و شرائط ويژه اي ارائه فرمودند؛ که مي بايست با لباس مخصوص، ذکر مخصوص و به تعداد مشخص تکرار انجام شود، همه شرائط را آماده نمودم و تصميم گرفتم که ساعت دو بعد از ظهر در جاي مناسب و خلوتي در حرم حضرت علي عليه السلام شروع کنم، ولي متأسفانه هنگامي که تمام شرايط را فراهم کردم و خواستم ذکر را بگويم هر چه فکر کردم آن ذکر به يادم نيامد، مأيوس شدم و به خود گفتم: ابوالقاسم! تو را براي اين کار نخواسته‌اند .
آن ذکر اين بود:
« لا إله إلا هو، وعلي الله فليتوکّل المؤمنون: معبودي جز او (خدا) نيست،پس مؤمنان تنها بايد بر خدا توکل کنند.سوره تغابن/13 »
آقاي مسعودي نيز در اين باره مي گويد:
« در هر صورت، ايشان براي عده اي امور تربيتي را اجرا مي کردند گاهي به شخصي پيغام مي دادند که:
اين کار را بکن، يا فلان کار را نکن. يا اين مسأله خوب است که اين طور باشد.
يک روز به خدمت ايشان رسيدم و عرض کردم: آقا وضع زندگي ما خيلي سخت شده است، پول نداريم چه کار کنيم؟ ايشان يک ذکري به من گفتند که من آن ذکر را ادامه دادم، و از آن روز تا به حال هنوز بي پول نشده ايم. ايشان فرمودند: پيش خودت باشد. و من هر روز انجام مي دهم. »

11- نظم و برنامه ريزي در کارها
يکي از شاگردان آقا مي نويسد:
« حضرت آقا در کارشان دقيق و منظم هستند به عنوان مثال حتي برنامه ريزي کرده اند که از در منزل تا مسجد مشغول فلان ذکر، و بعد از آن ذکر خاصي را بگويند، تا وقت ايشان ضايع نگردد، و نوافل يوميه را نيز به همين منوال برنامه ريزي نموده اند. »
يکي از فضلاي قم مي نگارد:
« روزي نزديک غروب چند دقيقه اي سر کوچه منزل آيت الله بهجت (مدظله) ايستادم تا همراه ايشان به مسجد بروم، ولي چون هوا مقداري تاريک شده بود با خودم گفتم ممکن است ايشان از منزل خارج شده و به مسجد تشريف برده باشند.
لذا به طرف مسجد حرکت کردم ولي ديدم هنوز ايشان تشريف نياورده اند. از يکي از دوستان که همراه من بود خداحافظي کردم و قصدم اين بود که بر گردم واز فرصت استفاده نموده و در فاصله حرکت معظّم له تا مسجد پرسشي مطرح کنم.
در فاصله زماني که از مسجد مي آمدم سعي کردم پرسشي را در نظر بگيرم چون سؤال خاصي را از پيش در نظر نداشتم.
حقيقت اين بود که مقصودم از اين مزاحمتها و طرح سؤالها بيشتر اين بود که بهانه اي براي سخن گفتن و به حرف آمدن بزرگاني مثل ايشان فراهم کنم، چرا که معتقدم نَفَس گرم و مسيحايي اين بندگان خوب خدا در نفوس ما اثر مي کند، و در فرمايشاتشان يک کلمه و يک نکته ظريف مطرح مي شود که به انسان نهيب مي زند و فرد را از غفلت خارج مي کند.
خلاصه اين سؤال را در نظر آوردم: اينکه در قرآن کريم آمده است که خداوند « مبدل السيئات بالحسنات: تبديل کننده بديها به خوبيها » است به چه معناست؟ چگونه ممکن است سيئه به حسنه تبديل شود؟ وقتي ايشان نزديک شدند، سلام کردم و سپس عرض کردم: حاج آقا سؤالي داشتم اگر اجازه هست مطرح کنم؟ ايشان بلافاصله دستشان را به حالت نفي تکان دادند و با لحن تندي فرمودند:
« ابداً! هيچ! نه وقتش را دارم و نه حالش را! وقت گذشته است نماز دير شده و منتظرند! شما هم متوجه باشيد که سؤالاتتان از اين جور سؤالات نباشد. سپس نگاهي سر تعظيم به سوي حرم حضرت معصومه عليها السلام فرو آورده و سلامي کرده و داخل مسجد شدند!
حقيقت اين بود که من حسابي به اصطلاح جا خوردم و در برابر اين برخورد معظم له واقعا " دست و پايم لرزيد. لذا يکي دو قدم عقب کشيدم و به دنبال ايشان وارد مسجد شدم. در نماز هم حواسم پرت بود و تماماً راجع به اين جريان و علت آن و منظور معظم له فکر مي کردم. بعد از نماز هم در همين زمينه فکر مي کردم.
در مجموع از اين برخورد فهميدم همانطور که خداوند قهر و رحمتش هر دو به نفع بندگان است، به نظر خودم يک احتمال اين بود که ايشان مي خواستند بفهمانند که انسان قبل از نماز بايد خود را مهياي اقامه آن کند، ذکري بگويد، توجهي پيدا کند، و آمادگي روحي و نفساني براي نماز و سخن گفتن با خدا پيدا کند، خود ايشان نيز در حين آمدن به مسجد مشغول ذکر بودند و بدين وسيله براي نماز مهيا مي شدند.
احتمال ديگر اين بود که چون ديدند من از روبروي ايشان مي آيم و به محض ديدن ايشان جلو رفتم سؤال را مطرح کردم، خواستند بفهمانند که اين کار درستي نيست. البته من از مسجد بر گشته بودم و مي خواستم از فرصت استفاده کرده، و در بين راه از ايشان بهره اي بر گيرم.
احتمال سوم اين بود که ايشان از سؤال جور کردن فوري من و آنچه در ضمير من گذشته بود ـ که در واقع سؤال کردن من چيزي جز بهانه به حرف کشيدن ايشان نبودـ خبردار بودند و با اين برخورد از ما في الضمير من خبر دادند. و البته جاي تعجب ندارد چرا که خود ايشان به دوستان ما گفته بودند که در گذشته هر طلبه اي در نجف اشرف که «طي الارض» نداشت بين طلاب ديگر انگشت نما بود. يعني اين گونه امور خارق العاده بايستي براي طلبه و علما، عادي و طبيعي باشد. »

12. دائم الذکر بودن
حجة السلام والمسلمين خسرو شاهي مي گويد:
« يکي از خصوصيات بارز آيت الله بهجت دائم الذکر بودن ايشان‌است.
روزي ايشان هنگام بازگشت پس از اقامه نماز جماعت از مسجد به طرف منزل، به طلابي که همراه و پشت سر ايشان حرکت مي کردند، رو کردند و فرمودند: با من کاري داريد؟ گفتند: نه مي خواهيم همراه حضرتعالي چند قدمي برداريم وهمراهي شما نصيب ما بشود. ايشان فرمودند: من از مسجد تا منزل برنامه اي براي ذکر گفتن دارم، چون فکر مي کنم شما با من کاري داريد ذکر را متوقف مي کنم، و وقتي منزل مي رسم مي بينم برنامه ام کامل انجام نشده است و ناراحت مي شوم. »

13. انديشيدن پيش از سخن گفتن
نيز آقاي خسرو شاهي مي گويد:
« يکي از ويژگيهاي بارز ايشان آن است که وقتي مي خواهند مطلبي بفرمايند، علاوه بر رعايت مقتضي حال، اول فکر مي کنند. حتي در اين زمينه فکر مي کنند که مطلب را چگونه و در چه قالب و جملاتي بگويند. تا از سويي کوتاه باشد و از جهتي رساتر بوده و بهتر مطلب را برساند. »

14. کتوم بودن
آقاي مصباح در اين باره مي گويد:
« يکي از ويژگيهاي ايشان اين است که در اظهار مقامات معنوي کتوم هستند، و بسيار نادر اتفاق مي افتد که چيزي بگويند و يا به گونه اي رفتار کنند که شخص متوجه و مطمئن شود که ايشان يک امر خارق العاده اي را انجام داد، و يا علم خارق العاده اي دارند؛ ولي افرادي که ارتباط نزديک با ايشان دارند در طول سالها زندگي و معاشرت با ايشان گاهي به نکته هايي برخورد کرده اند که نشانه هاي قطعي است براي اينکه ايشان قدرتهايي بيش از آنچه ديگران دارند، در اختيار شان است. »

15. تربيت غير مستقيم
دراين باره باز آقاي مصباح مي گويد:
« براي اينکه از نکات اخلاقي ايشان استفاده کنيم معمولاً چند دقيقه اي زودتر در جلسه درس حاضر مي شديم، و ايشان معمولاً پيش از درس تشريف مي آوردند و در اتاق محل درس جلوس مي فرمودند و به صورتهاي مختلف و غالباً بلکه هميشه بطور غير مستقيم نصيحت مي کرد. يعني همين که مي نشستند يک حديثي مي خواندند، يا يک داستان تاريخي نقل مي کردند، ولي حديثي يا ذکر آن داستان تاريخي با رفتار روز گذشته چنان تناسب داشت که گويي ايشان دارند حالات ما را بيان مي کنند، و به اين صورت نقصها موجود در رفتار ما را با نقل حديث يا ذکر داستان و يا جريان تاريخي به ما گوشزد مي کرد.
و اين مطلبي بود که ساير دوستان نيز بدان اذعان داشتند و مي گفتند: ايشان يک مطالبي مي گويند که درست منطبق مي شود بر زندگي ما، و با ذکر آن داستان يا حديث مشکلات ما را در زندگي حل مي کنند و قصور و اشتباهاتمان را به ما گوشزد مي کنند.
به هر حال روش تربيتي ايشان در برخورد با ديگران به طور مستقيم نبود و نمي گفتند که اين کار را بکنيد يا نکنيد، يا فلان کار بد را انجام داديد بلکه با ذکر حديث، جريان تاريخي و داستاني شخص را متوجه نقص کارش مي کردند و به او گوشزد مي کردند که خودش را اصلاح کند. »

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر