( 0. امتیاز از )


در بحث از فرقه بابيت و بهائيت، و بررسي مسائل گوناگوني راجع به آن‌ها، جاي جاي با حوادث و رويدادهايي روبه‌رو مي‌شويم که شناخت جايگاه و جغرافياي تاريخي آن‌ها به آشنايي کلّي و جامع با پيشينه اين فرقه در طي تاريخ نياز دارد. با اين آشنايي کلي، خواننده مي‌تواند بفهمد هر رويداد يا تحول خاص در چه مرحله‌اي از تاريخ فرقه روي داده است و زمينه و بستر تاريخي آن چيست؟
نوشتار پيش‌رو، با مروري بر پيشينه فرقه بابيت و بهائيت (از آغاز تا عصر حاضر)، تصويري کلي از اين امر به دست مي‌دهد.

1259. ق: مرگ سيد کاظم رشتى (رهبر شيخيه و استاد ميرزا على‌محمد باب).
جمادى‌الاول 1260. ق: ادعاى بابيت توسط على‌محمد شيرازى "باب " در شيراز براى نخستين‌بار نزد ملا حسين بشرويه‏اى (از ارکان بابيه).
1261. ق: اقدام ملا صادق خراسانى (از اتباع باب) به ذکر عبارت "اشهد انّ علياً قبل نبيل باب بقيه الله " در اذان نماز جمعه در شيراز به دستور باب، [1] و عکس‌العمل تند مردم نسبت به اين امر، و اقدام حاکم فارس (حسينخان نظام‌الدوله) به احضار، توقيف و تنبيه باب، و نهايتاً اقدام باب در تکذيب ادعاهايش بر سر منبر در مسجد وکيل شيراز نزد علما و مردم، و حصر شديد وى در منزل.
1262. ق: فرار باب به اصفهان و پذيرايى حاکم گرجى‌نژاد و ارمنى‌مذهب شهر (منوچهرخان معتمدالدوله) از او، و عجز باب از پاسخگويى به سؤالات علمى علماى اصفهان (ميرزا حسن نورى حکيم و محمد مهدى کلباسى و... )، و ادامه پذيرايى حاکم از او به طور مخفيانه.
1263. ق: حبس باب به دستور محمدشاه قاجار و صدراعظم وى (حاج ميرزا آقاسى) به مدت نُه ماه در زندان ماکو، و نگارش "بيان " (کتاب مقدس بابيان) توسط باب در آنجا.
جمادى‌الاول 1264 ــ شعبان 1266. ق: انتقال باب به قلعه چهريق (در حوالى اروميه) و حبس وى به مدت 27 ماه در آنجا. وى چندى بعد براي مناظره علما با او در حضور وليعهد (ناصرالدين‌ميرزا) به تبريز احضار شد و پس از شکست در مناظره با علما، چوبکارى شد و به خط خويش توبه‏نامه نوشت و جميع ادعاهايش را تکذيب کرد.
1264. ق: تجمع بهائيان به رهبرى ملا محمدعلى قدوس و قره‌العين و حسينعلى بهاء در بَدَشت (حوالى شاهرود) و ظاهر شدن قره‌العين به نحو غيرمنتظره و شگفت‏انگيز به صورت بى‏حجاب و بزک‌کرده در جمع بابيان، و اعلام نسخ ديانت اسلام و لغو احکام آن (با پشتيبانى حسينعلى بهاء)، و ايجاد بحث و جنجال در بين حضار و خروج جمع بسياري از آنان از مسلک بابيت، و حمله مردم مسلمان منطقه به بابيان بر اثر پخش خبر روابط نامشروع قره‌العين با قدوس و بهاء.
1265. ق: تعيين ميرزا يحيى صبح ازل (برادر بهاء) در سن نوزده سالگى از سوى باب به عنوان وصى و جانشين وى، و قبول اين امر توسط بابيان و از جمله: برادر بزرگ‌ترش، حسينعلى بهاء.
1265ــ1266. ق: آشوب‌هاى خونين بابيان به طور پياپى در نقاط مختلف ايران (مازندران، نيريز و زنجان) و سرکوبى قاطع همه آن‌ها توسط مرحوم اميرکبير.
27 شعبان 1266. ق: اعدام باب در تبريز به حکم مراجع دينى بزرگ شهر و فرمان قاطع امير، به مباشرت برادرش (وزير نظام).
شعبان 1267. ق: کشف توطئه بابيان براى قتل امير، و تبعيد حسينعلى بهاء به فرمان امير به عراق.
ربيع‌الاول 1268. ق: قتل امير در حمام فين کاشان (با توطئه مشترک عمال استبداد و استعمار) و باز شدن راه براى صدارت رقيب و عامل عزل و قتل وى، ميرزا آقاخان نورى؛ "تحت‏الحمايه انگليس " و دوست ديرين بهاء.
رجب 1268. ق: بازگشت بهاء از عراق به دعوت ميرزا آقاخان نورى، و پذيرايى از وى توسط برادر ميرزا آقاخان.
28 شوال 1268. ق: اقدام نافرجام تروريست‌هاى بابى به ترور ناصرالدين‌شاه، و اتهام جمعى از بابيان به دست داشتن در توطئه قتل شاه، و پناهندگى سريع حسينعلى بهاء به خانه منشى سفير روس در زرگنده (منطقه ييلاقى سفارت روسيه) و نهايتاً دستگيرى و حبس حسينعلى بهاء (در کنار ديگر سران و فعالان بابيه)، و قتل سران بابيه و آزادى بهاء از زندان و اعدام پس از چهار ماه (با فشار شديد سفير روسيه در ايران: پرنس دالگوروکى) و تبعيد وى در ربيع‌الاول 1269 ــ تحت‌الحفظ مأمور سفارت ــ به عراق.
1 ذى‏قعده 1268. ق: قتل قره‌العين در تهران توسط داماد اميرکبير (عزيزخان سردار مُکرى).
1270. ق (1854. م): ورود مانکجى هاتريا (زردشتى هندى‌تبار، تبعه دولت هند بريتانيا، و عضو مشهور سرويس اطلاعاتى انگلستان) از طريق بغداد به ايران، همراه چندين سفارش‌نامه از دولت انگليسى هند خطاب به مقامات و سفراى انگليسى در بغداد، اسلامبول، بوشهر و تهران، با مأموريت پيشبرد اهداف سياسى و اطلاعاتى استعمار بريتانيا در منطقه نظير تقويت شبکه‏هاى ماسونى، دامن زدن به تقابل ميان ايران و اسلام، تقويت اقليت‌هاى رسمى و غير رسمى اين کشور از جمله: زردشتيان، صوفيه و بهائيان، و بهره‏گيرى از آن‌ها در جهت ستيز با فرهنگ ملى ــ دينى اين کشور، و احکام و مقررات اسلامى (با کمک سفارت انگليس در تهران و ماسون‌هاى ايرانى و غير ايرانى نظير جلال‌الدين‌ميرزا قاجار، نايب فراموشخانه فراماسونرى، ميرزا ملکم‌خان و فتحعلى آخوندوف، سرهنگ ضد اسلام در دستگاه نايب‌السلطنه روسيه در قفقاز اشغالى)، و اين همه تحت پوشش فعاليت فرهنگى و اجتماعى به نفع زردشتيان ايران و...
مانکجى پيش از ورود به ايران، در همان سال 1270. ق، در بغداد با حسينعلى بهاء ديدار و گفت‌وگو کرد و با او پيوند دوستى برقرار نمود که تا پايان عمر به وسيله نامه‌نگارى ادامه داشت. همچنين ميرزا ابوالفضل گلپايگانى (مبلغ مشهور بهائى) را منشى مخصوص تجارت‌خانه خويش ساخت و در مدرسه‏اى که بنياد نهاده بود به معلمى برگماشت و علاوه‌براين، ميرزا حسين همدانى بهائى را به تصحيح و بازنويسى کتاب ميرزا جانى کاشانى بابى در مورد تاريخ بابيه، واداشت؛ چنان‌که همو ميرزا عبدالرحيم ضرّابى، بابى کاشانى، را به نوشتن تاريخ کاشان تشويق نمود.
رجب 1270. ق: عزيمت بهاء از بغداد به سليمانيه عراق (بر اثر مخالفت جمعى از بابيان، و نيز سرسنگينى برادرش، صبح ازل، با وى به علت شيوع شايعاتي مبنى بر ادعاى رهبرى بابيان از سوى بهاء و تلاش وى براى قبضه کردن رياست بر آن گروه) و اقامت دو ساله‏اش در آنجا به عنوان درويش محمد.
رجب 1272. ق: برگشت بهاء به بغداد (با کسب اجازه از برادرش صبح ازل).
1278. ق: نگارش کتاب "ايقان " به دست بهاء (در اثبات دعاوى باب و اظهار انقياد خود نسبت به رهبرى صبح ازل).
ذى‏قعده 1279. ق: تبعيد بهاء از بغداد به اسلامبول (توسط دولت عثمانى و با فشار دولت ايران و علماى عراق).
رجب 1280. ق: تبعيد بهاء و برادرش صبح ازل از اسلامبول به شهر ادرنه.
1283. ق: ادعاى مَن يُظهِرُهُ اللهى توسط حسينعلى بهاء در ادرنه. اين ادعا، مبنى بر اينکه او همان موعود باب در "بيان " (مَن يُظهره الله) است، به منزله دکان‌سازى در برابر صبح ازل بود، لذا نزاع و کشمکش بين بهاء و صبح ازل بر سر رياست بابيان را، که از مدت‌ها پيش آغاز شده و با عقب‌نشينى بهاء موقتاً التيام يافته بود، به اوج خود رساند و به راهى بى‏بازگشت افکند و جماعت بابيان را به دو فرقه معارض "ازلى " و "بهائى " تقسيم کرد، و در پى اين حادثه دو طرف نسبت به يکديگر از هيچ گونه فحاشى و توهين و ترور خوددارى نکردند و حتى به دربار عثمانى بر ضد هم نامه نوشتند و اسرار يکديگر را نزد دولتمردان عثمانى افشا کردند، به گونه‏اى که حکومت عثمانى نهايتاً ناگزير شد آن‌ها را از يکديگر جدا سازد و هر گروه را به نقطه‏اى خاص و دور از ديگر تبعيد کند.
ربيع‌الثانى 1285. ق: تبعيد بهاء و صبح ازل به ترتيب: از ادرنه به عکا در فلسطين و قبرس.
1286. ق: نگارش "اقدس " (کتاب مقدس بهائيان) به دست بهاء در زندان عکا.
1298. ق: آغاز تجمع بهائيان به اشاره حسينعلى نورى و تأييد و حمايت روس تزارى در عشق‌آباد روسيه.
محرم 1307: قتل محمدرضا اصفهانى (يکى از بهائيان ايرانى مقيم عشق‌آباد که به مقدسات مسلمانان توهين مى‏کرد)، و اقدام دولت تزارى به دستگيرى، محاکمه و مجازات سنگين جمعى از مسلمانان منطقه به اتهام شرکت در قتل وي) در حمايت از بهائيان. اواخر 1307. ق: اعتراض شديد ناصرالدين‌شاه و حکومت ايران به دولت تزارى بابت تجمع و فعاليت بهائيان (تحت حمايت دولت روسيه) در عشق‌آباد.
2 ذى‌قعده 1309. ق: مرگ بهاء به مرض وبا در عکا، و آغاز درگيرى و نزاع شديد بين دو پسر بزرگ بهاء (محمدعلى و عباس افندى) بر سر رياست بر بهائيان، و ايجاد دسته‌بندى و کشمکش شديد و ديرپاى زبانى و قلمى و يدى ميان آن دو و پيروانشان با عناوينى چون "ناقضين " و "مشکرين "...، و نهايتاً غلبه عباس افندى بر رقيب.
1318. ق: ديدار و گفت‌وگوى دوستانه سِر رونالد استورز (صهيونيست انگليسي مشهور) با عباس افندى در عکا، و معرفى وى به لرد کيچنر در مصر. استورز در دوران جنگ جهانى اول يکى از ارکان سياست استعمارى بريتانيا و عضو فعال سرويس‌هاى اطلاعاتى و جاسوسى بريتانيا در خاور عربى بود و پس از سيطره و قيمومت تحميلى انگليس بر فلسطين نيز به حکومت حيفا (مقر عباس افندى) منصوب شد. کلنل لورنس مشهور، تحت فرمان او کار مى‏کرد. وى در زمان حکومت بر حيفا کراراً با عباس افندى ديدار کرد و در تشييع جنازه وى نيز شرکت نمود.
رمضان 1320. ق: نصب سنگ بناى اولين معبد رسمى بهائيان (با عنوان مشرق‌الاذکار) در عشق‌آباد (قلمرو وقت روسيه تزارى) توسط محمدتقى افنان (پسر دايى باب، نماينده عباس افندى، و وکيل‌الدوله روسيه) با حضور و حمايت ژنرال سوبوتيچ (حاکم عشق‌آباد از سوى دولت تزارى)، و ثناى بهائيان حاضر در مراسم از دولت روسيه و دعاي آن‌ها براي اين دولت.
حدود محرم 1325. ق/فوريه 1907: انتقال عباس افندى از عکا به حيفا (هر دو در فلسطين).
11 جمادى‌الاول 1325. ق: نامه عباس افندى به ميرزا على‌اکبر ايادى در تهران مبنى بر نويد استحکام سلطنت محمدعلى‌شاه به‌رغم فعاليت مشروطه‌خواهان و توصيه به "جميع " بهائيان مبني بر "اطاعت و انقياد " از محمدعلى‌شاه و حمايت نکردن از مشروطه.
1327. ق: سرنگونى عبدالحميد ثانى (سلطان ضدّ صهيونيست عثمانى به دست ژون‌ترک‌ها) و آزادى فعاليت عباس افندى.
1329ــ1332. ق (1911ــ1913): سفر عباس افندى به اروپا و امريکا، و نشان دادن چراغ سبز به سرمايه‏دارى غرب.
1330. ق: مرگ يحيى صبح ازل (برادر بهاء و پيشواى ازليان) به سن 82 سالگى در ماغوساى قبرس، و توصيه جانشين رسمى وى (ميرزا يحيى دولت‌آبادى) به ازليان مبنى بر تبعيت از مذهب تشيع، و آغاز افول فرقه ازليّت.
محرّم 1332. ق: مراجعت عباس افندى از غرب به فلسطين، و ايجاد تضييق از سوى دولت عثمانى براى وى و خانواده‏اش به علت روابطى که (در طي سفر به غرب) با عوامل نظام سلطه جهانى به هم زده بود. 1328. ق (1910. م): اقدام ادوارد براون، نويسنده و سياستمدار مشهور انگليسى، به چاپ و انتشار کتاب موسوم به "نقطه‌الکاف " (از تواريخ کهن بابيه، و حاوى مندرجاتى بر ضدّ مصالح بهائيان و به سود ازليان) در مطبعه ليدن هلند.
1332ــ1336. ق (1914ــ1918): وقوع جنگ جهانى اول بين متفقين (روس، انگليس، فرانسه، ايتاليا و نهايتاً امريکا) و متحدين (آلمان، عثمانى و اتريش) در اروپا و آسيا، و کمک عباس افندى و منسوبان نزديک وى ــ در طي اين جنگ ــ به ارتش بريتانيا در جنگ با عثمانى در عراق و شامات و فلسطين، و تشديد فزاينده حساسيّت دولت عثمانى نسبت به وى.
1334. ق: تأليف کتاب "کشف‌الغطاء " به دست چند تن از مبلغان بهائى نظير ميرزا ابوالفضل گلپايگانى و سيد مهدى گلپايگانى، و چاپ آن در تاشکند روسيه. اين کتاب که در مخالفت با اقدام ادوارد براون مبنى بر چاپ "نقطه‌الکاف "، نگارش و طبع يافته و حاوى تعريض به انگليسى‏ها بود، به‌زودى به علت تغيير سياست خارجى بهائيان از وابستگى به روسيه تزارى به پيوند با لندن، جمع‌آورى و به دستور عباس افندى، نسخه‏هاى آن (جز اندکى) نابود گرديد.
1335. ق: تأسيس و انتشار مجله بهائى و فارسى‌زبان "خورشيد خاور " به مديريت سيد مهدى گلپايگانى (مبلغ مشهور فرقه) در عشق‌آباد روسيه.
محرم 1336. ق (اکتبر 1917. م/آبان 1296. ش): پيروزى انقلاب کمونيستى در روسيه و انقراض حکومت سلسله رومانوف (پشتيبان اصلى بهائيت از آغاز پيدايش اين فرقه تا آن روز).
1336. ق: تهديد شديد جمال‌پاشا (فرمانده ارتش عثمانى در جنگ با انگليس) به اعدام عباس افندى و تخريب مقابر پيشوايان بهائيت در فلسطين پس از پيروزى بر ارتش بريتانيا، و متقابلاً اقدام فورى و جدّى دولت انگليس (پس از اطلاع از اين تهديد) به حفاظت از جان عباس افندى و منسوبان وى در حيفا.
ذى‏قعده 1336. ق: فتح حيفا به دست قشون انگليس به فرماندهى ژنرال النبى، و کمک لژيون يهود، و رفتن النبى (طبق فرمان مخصوص امپراتور انگليس) به ديدار عباس افندى و اعطاى نشانى از عضويت امپراتورى براى وى، و سفارش همو به امراى لشکر بريتانيا مبنى بر محافظت از اماکن مقدس بهائى، و نهايتاً آزادى فعاليت بهائيان پس از 65 سال حصر و محدوديت آن‌ها توسط عثماني‌ها.
محرم 1337. ق: نامه عباس افندى به نصرالله باقروف (سرمايه‏دار مشهور بهائى) در تهران با مضمون اظهار خوشحالى از تصرف فلسطين به دست ارتش بريتانيا، و ستايش از "عدالت و سياست " دولت انگليس. عباس افندى، همچنين، در همان ايام، طى لوحى، سلطه غاصبانه انگليس بر قبله اول مسلمانان را "برپا شدن خيمه‏هاى عدالت " شمرد، خداوند را بر اين نعمت بزرگ! سپاس گفت و تأييدات جرج پنجم، پادشاه انگليس، را مسئلت کرد و خواستار جاودانگى سايه گسترده اين امپراتور دادگستر! بر آن سرزمين گرديد.
شوال 1337. ق: درخواست مقامات دولتى انگليس در فلسطين از حکومت لندن مبنى بر اعطاى نشان و لقب امپراتورى بريتانيا به عباس افندى، به پاس "خدمات مستمر و صادقانه وى به آرمان بريتانيا "، پس از اشغال فلسطين به دست قشون انگليس.
شعبان 1338. ق: اعطاي لقب "سر " (Sir) و نشان "شواليه‏گرى " (Knight hood) طىّ مراسمى در حيفا توسط ژنرال النبى (حاکم نظامى حيفا و فرمانده کل قواى بريتانيا) به عباس افندى به پاس خدمت به امپراتورى انگليس.
شوال 1338. ق: نصب سر هربرت ساموئل (صهيونيست انگليسي مشهور) به عنوان نخستين کميسر عالى انگليس در فلسطين، و ايجاد روابط صميمانه ميان او و عباس افندى. به گفته شاهدان عينى، بهائيان در زمان قيمومت انگليس بر فلسطين "مورد توجه و اطمينان کامل مقام‌هاى انگليسى حکومت فلسطين بودند و اکثر آن‌ها در مقام‌هاى حساس دولتى مانند فرماندارى، رياست ثبت اسناد و مأموريت‌هاى خيلى بالايى در اين سرزمين ديده مى‏شدند. "[2]
اسفند 1299. ش (جمادى‌الثانى 1339. ق): وقوع کودتاى انگليسى 1299 به رهبرى (سياسى) سيد ضياءالدين طباطبايى و رهبرى (نظامى) رضاخان در ايران (با حمايت وزارت جنگ و وزارت مستعمرات انگلستان)، و تشکيل دولت نود روزه سيد ضياء با عضويت ميرزا على‌محمدخان موقرالدوله، بهائى سرشناس. [3]
فروردين 1300. ش (رجب 1339. ق): مصاحبه حبيب‏الله‌خان عين‏الملک (کاتب و منشى عباس افندى در جوانى، ژنرال‌قنسول وقت ايران در شامات، و پدر عباس هويدا، نخست‌وزير مشهور عصر پهلوى) با روزنامه لسان‌العرب (شامات)، دائر بر ستايش از کودتاى سوم اسفند، و تعريف از سيدضياء به عنوان يکى از "رجال بزرگ و کارى " ايران، که "براى احياى روح تاريخى ايران و ترقى‏دادن ايرانيان... نهايت کفايت را دارا مى‏باشد "، و تأکيد بر سابقه رفاقت دوازده ساله خويش با وى. گفتنى است: عين‏الملک چندى قبل از کودتاى 1299 نيز، به دستور محفل بهائيت ايران، رضاخان را براى اجراي کودتا به سِر اردشير ريپورتر (سر جاسوس انگليس در ايران) معرفى کرده و او نيز رضاخان را تحويل انگليسى‏ها داده بود.
آذر 1300. ش (ربيع‌الاول 1340. ق): مرگ عباس افندى در حيفا و تسليت دولت بريتانيا و وزير مستعمرات آن کشور (وينستون چرچيل) به بازماندگان وى و جامعه بهائيت، و شرکت مقامات عالى حکومت انگليس در فلسطين (نظير سرهربرت ساموئل و ژنرال استورز) در تشييع جنازه او.
بهمن 1300. ش (ژانويه 1922): تعريف و تمجيد مجله جمعيت آسيايى پادشاهى بريتانياى کبير و ايرلند از عباس افندى به عنوان "برازنده‏ترين " فرد ايرانى و شخصيت ممتاز و فوق‏العاده شرق. (اين انجمن، لژى ماسونى است که تحت رياست پادشاه انگليس قرار دارد).
آذر 1301. ش: آمدن شوقى از اروپا به فلسطين براى پيشوايى بهائيان، و به‌وجود آمدن نزاعي شديد بين او و رقبا و مخالفانش به رهبرى کسانى چون ميرزا محمدعلى (برادر و رقيب سرسخت عباس افندى) و ميرزا احمد سهراب (از ايادى مهم عباس افندى در امريکا و بنيادگذار فرقه انشعابى "سهرابى " در بهائيت) بر سر رياست بر فرقه و تصرف اماکن و مراقد آن در فلسطين، و نهايتاً غلبه نهايى و کامل شوقى (به مدد هربرت ساموئل و ديگر دولتمردان انگلو ــ صهيون در فلسطين) بر رقباى خود و قطع يد و اخراج آن‌ها از اماکن يادشده.
ارديبهشت 1304. ش (16 شوال 1343. ق): صدور حکم محکمه شرعيه مصر دائر بر جدايى مسلک بهائيت از ديانت اسلام.
1307. ش/1928. م به بعد: شروع ايجاد تضييقات براى بهائيان مقيم روسيه از سوى اتحاد جماهير شوروى.
1314 و 1317. ش (1935 و 1938. م): تشديد اقدامات دولت شوروى بر ضدّ فرقه بهائيت در آن کشور، شامل تصرف مشرق‌الاذکار بهائيان در عشق‌آباد و تبديل آن به موزه، و نيز دستگيرى بهائيان (در سطحى وسيع) و تبعيد آن‌ها به نقاط مختلف روسيه (نظير سيبرى) و بعضاً ايران، و مصادره اموال و کتب آن‌ها و تعطيل نمودن محافل و مدارسشان و ممنوع ساختن فعاليت‌هاى اجتماعى و تبليغاتى آن‌ها در عشق‌آباد و ديگر نقاط روسيه (از ترکستان تا قفقاز) به جرم ارتباط فعالان بهائى با انگليسى‏ها و جاسوسى براى آن‌ها بر ضد دولت شوروى.
ارديبهشت 1327. ش (14 مى 1948. م): پايان دوران قيمومت انگلستان بر فلسطين و اعلام تأسيس دولت اسرائيل از سوى شوراى ملى يهود در تل‏آويو، و آغاز حمايت مستمرّ شوقى افندى از آن رژيم.
مرداد 1329. ش: رايزنى محفل بهائيان انگليس با مراکزى چون انجمن پادشاهى افريقايى (انگليس)، مدرسه السنه شرقى لندن و شعبه‏اى از دانشگاه آکسفورد و دوائر ديگر در اداره افريقاى شرقى آن کشور و مددگيرى فکرى و اطلاعاتى از آن‌ها در امر پيشبرد تبليغات بهائيت.
19 دى 1329. ش: (9 ژانويه 1951. م): اعلان تأسيس اولين شوراى بين‌المللى بهائى (جنين بيت‌العدل) در فلسطين اشغالى از سوى شوقى افندى.
نوروز 1330. ش: پيام شوقى‏افندى مبنى بر اظهار خوشوقتى از استقرار دولت اسرائيل به عنوان "مصداق وعده الهى به " فرزندان حضرت ابراهيم و وارثان حضرت موسى(ع)، يعنى صهيونيست‌ها! و اعلام اقرار دولت اسرائيل "به استقلال و اصالت آيين " بهائى و "ثبت عقدنامه " بهائيان و "معافيت کافّه موقوفات " بهائى و نيز لوازم ضروريه بناى مرقد باب در فلسطين اشغالى از عوارض و ماليات‌هاى دولتى و اقرار آن دولت "به رسميت ايام " تعطيلى بهائيان.
1332. ش: شروع اولين برنامه بلندمدت و ده‌ساله بهائيان در ايران، با هدف ازدياد وابستگان به فرقه بهائى و حداکثر امکان نفوذ در تمام قسمت‌ها و نقاط کشور، به‌خصوص در بين مردم دهات و ايلات و عشاير، به وسيله راه‌اندازى محافل بهائى در نواحى فاقد محفل، داير کردن کلاس‌هاى رفع اشکال، و نيز گردآورى "هرگونه کتب خطى يا مطبوع که داراى مطالبى درباره افکار و عقايد، روحيات و خصوصيات مرسوم و عادات يا هرنوع اطلاعات ديگرى راجع به عشاير و ايلات مى‏باشد " و ارسال آن به مرکز.
ارديبهشت 1334. ش (مقارن با ماه رمضان): سخنرانى‏هاى روشنگر و پرشور واعظ شهير، مرحوم حجت‏الاسلام فلسفى، در تهران به اشاره و دستور آيت‌الله العظمى بروجردى عليه بهائيت، و پخش آن از راديو (به‌رغم مخالفت شديد عده‌اي از مسئولان عالى‌رتبه رژيم نظير اسدالله علم).
آبان 1336. ش/نوامبر 1957. م: مرگ و دفن شوقى در لندن، و آغاز دسته‏بندى‏هاى جديد و شديد در بين بهائيان، و تقسيم آن‌ها به دو جناح روحيه ماکسول (بيوه کانادايى شوقى) و ميسن ريمى امريکايى (رهبر بهائيان ارتدوکس).
24 دى 1339. ش: افتتاح ام‏المعابد (مشرق‌الاذکار مرکزى) بهائيان در کامپالا (پايتخت اوگاندا) توسط روحيه ماکسول، بيوه شوقى، با حضور نماينده حکومت انگلستان و برادر پادشاه اوگاندا و جمعى از مأموران عالي‌رتبه کشورى و لشکرى دولت ديکتاتورى اوگاندا.
1341. ش: اوج‌گيرى نهضت اسلامى ملت ايران به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آن‌ها امام خمينى(ره) بر ضدّ استبداد و استعمار، هم‌زمان با پايان‏ يافتن برنامه ده‌ساله اول بهائيان در اين کشور.
1342. ش: تشکيل اولين بيت‌العدل اعظم بهائيت در فلسطين اشغالى.
ارديبهشت 1342. ش: سفر دوهزار نفر زن و مرد بهائى با تسهيلات مالى دولت ايران (کابينه اسدالله علم، سرکوبگر قيام خونين 15 خرداد به دستور شاه و امريکا) از طريق فرودگاه مهرآباد به انگليس به منظور شرکت در اجتماع پانزده‌هزارنفره بهائيان در روز 8 ارديبهشت در لندن براى معارفه گروه نُه نفرى بيت‌العدل اعظم بهائيت؛ اقدامى که خروش اعتراض امام خمينى را برآورد، به‌گونه‌اي که ايشان فرمود: "از چيزهايى که سوء نيت دولت حاضر را اثبات مى‏کند، تسهيلاتى است که براى مسافرت دو هزار نفر يا بيشتر از فرق ضاله قائل شده است و به هر يک پانصد دلار ارز داده‏اند و قريب 1200 تومان تخفيف در بليط هواپيما داده‏اند، به مقصد آنکه اين عده در محفلى که در لندن از آن‌ها تشکيل مى‏شود و درصد ضدّ اسلامى است شرکت کنند. در مقابل براى زيارت حجاج بيت‌الله الحرام چه مشکلات که ايجاد نمى‏کنند و چه اجحافات و خرج‌تراشي‌ها که نمى‏شود. "
بهار 1342. ش: اقدام بنگاه سخن‌پراکنى بى. بى. سى به پخش يک‌سلسله مصاحبه راديو تلويزيونى تحت عنوان "ديانت امروزى شما " با چند تن از بهائيان (خانم مهرانگيز منصف و آقاى تدکار دل) در تبليغ بهائيت.
15 خرداد 1342. ش: سرکوب خونين قيام ملت مسلمان ايران در حمايت از رهبر تبعيدى خويش (امام خمينى) توسط دولت اسدالله علم به دستور شاه و امريکا.
20 خرداد 1342. ش: نامه تشويق‌آميز محفل ملى بهائيان به تيمسار سرتيپ پرويز خسروانى (فرمانده ژاندارمرى ناحيه مرکز در قضيه کشتار 15 خرداد، و بعدها آجودان فرح، معاون نخست‌وزير و رئيس سازمان تربيت بدنى، و نيز مديرعامل باشگاه تاج بعد از بازنشستگى) با اطلاق عبارت "تجاوز اراذل و اوباش و رجاله " و "سوء عمل جهلاى معروف به علم "! بر قيام حق‏طلبانه ملت مسلمان به رهبرى مراجع معظم تقليد و در رأس آنان امام خمينى(ره)، و "تقدير " از "زحمات و خدمات و سرعت عمل تيمسار " و اينکه: "تاريخ امر بهائى آن جناب را در رديف همان چهره‏هاى درخشان و نگهبان مدنيت عالم انسانى ثبت و ضبط خواهد نمود "!
13 آبان 1343. ش: دستگيرى و تبعيد امام خمينى به ترکيه توسط رژيم پهلوى، به دستور امريکا و به جرم! مخالفت با لايحه کاپيتولاسيون (مصونيت قضائى مستشاران امريکايى در ايران) مصوَّب مجلسين فرمايشى شورا و سنا.
اواخر 1343. ش: شروع اجراى دومين برنامه بلندمدت و نُه‌ ساله بهائيت در ايران (در پى تبعيد امام به خارج از کشور).
ارديبهشت 1346. ش (آوريل 1967): تبريک "صادقانه و مسرت‏آميز " محفل ملى بهائيان انگليس به ملکه بريتانيا به مناسبت روز تولد وى، و پاسخ گرم منشى مخصوص ملکه به آن‌ها.
مهر 1346. ش (16 اکتبر 1967): برگزارى جشن يکصدمين سالگرد تأسيس بهائيت، توسط محفل بهائيان امريکا در آن کشور، و ارسال پيام تبريک صميمانه ليندن جانسون (رئيس‌جمهور صهيونيست امريکا) به اعضاى محفل بهائيت و اظهار اين مطلب خطاب به محفل يادشده، که "هدف شما با هدف امريکا يکى است. "
فروردين 1350 (مارس 1971): سفر روحيه ماکسول (بيوه شوقى افندى، و از رهبران بهائيت پس از او) در مارس 1971. م به منطقه ليبرياى افريقا، و حضور وي همراه سفير امريکا در برنامه مصاحبه تلويزيونى.
خرداد 1350. ش (21 مى 1971. م): افتتاح کنفرانس جهانى بهائيان در بزرگ‌ترين هتل جزيره جامائيکا در اقيانوس اطلس، با حضور جمعى از سران بهائيت و قرائت پيام بيت‌العدل، و حضور حاکم کل اين جزيره و نماينده رسمى ملکه انگليس در نخستين لحظات تشکيل کنفرانس و ايراد نطق نيم‌ساعته در آنجا در تأييد بهائيت.
1351. ش: انتشار کتابى درباره بهائيت از سوى ارتش امريکا.
مهر 1351 (اکتبر 1972. م): برگزارى فستيوال ملى در سى‏شيلز، و حضور شاهزاده مارگرت و لرد استودن به عنوان نمايندگان خاندان سلطنتى انگليس در آن و ديدارشان از غرفه آثار و کتب بهائيان در آنجا.
22 ارديبهشت 1352. ش: دستور پرويز ثابتى (مقام امنيتى مشهور و بهائى ساواک شاه) به جلوگيرى از انتشار فتواى آيت‌الله شريعتمدارى مبنى بر تحريم خريد و فروش نوشابه‏هاى شرکت بهائى زمزم در بين مردم، و دستگيرى و تعقيب پخش‌کنندگان اين فتوا.
مرداد 1353. ش (اوت 1974. م): برگزارى جلسه جوانان بهائى امريکا هم‌زمان با برگزارى کنفرانس جهانى بهائيان در امريکا در سنت لوئيز ــ ميسورى، و تلگراف تبريک فرماندار ايالت کانزاس به آن و اظهار اميدوارى وى مبنى بر تشکيل کنفرانس آينده بهائيان امريکا در آن ايالت.
بهمن 1357. ش: پيروزى انقلاب شکوهمند اسلامى ايران و روبه‌رو شدن بهائيت با "بدترين بحران " در طي تاريخ خويش، و نگرانى شديد سران بهائيت از وضعيت پيش‌آمده براى فرقه و آينده تاريک آن در ايران، و ديدار مستمر قديمى (نماينده محفل بهائيان ايران) با نماينده شوراى جهانى کليساها (کشيش رابرت پرايور) و مسئولان سفارت امريکا در تهران، و چاره‌انديشى آن‌ها مبنى بر لزوم پرهيز مطبوعات امريکا (نظير نيوزويک و تاميز) به حمايت از بهائيان و اعتراض به نظام جمهورى اسلامى ايران (به منظور جلوگيرى از تحريک بيشتر احساسات ايران انقلابى بر ضدّ امريکا)، و واگذارى پيگيرى اين امر به کشوري ظاهراً "بى‏طرف "، و نيز مرکزى نظير شوراى جهانى مسيحيت و کميته حقوق بشر سازمان ملل. اين سياست، البته، بر اثر افزايش تنش‌هاى سياسى ميان ايران و امپرياليسم امريکا، به‌زودى تغيير کرد و جاى خود را به جانبدارى رسمى کاخ سفيد از تشکيلات بهائيت داد.
بهار 1385: اقدام دو تن از نمايندگان کنگره امريکا مبنى بر تهيه طرح پيش‌نويس قطعنامه‏اى در محکوم کردن نظام اسلامى ايران بابت به‌اصطلاح "سرکوب بهائيان در ايران " و تحويل آن به کميته روابط بين‌المللى مجلس آن کشور به منظور صدور قطعنامه بر ضدّ ايران و به حمايت از بهائيان.
17 دى 1385. ش: اظهارات اولمرت ــ نخست‌وزير رژيم اشغالگر فلسطين، و فاتح! جنگ با حزب‌الله لبنان ــ در حضور جمعى از بهائيان سرشناس و يک ايرانى بهائى، که به دعوت وزارت‌خارجه اسرائيل در مجلس حاضر شده بودند، مبنى بر اينکه دولت اسرائيل به احترام مقدسات بهائيان در ايران، به اين کشور حمله نمى‏کند!؛ سخنى که با توجه به موفقيت شگرف! نظامى اولمرت در جنوب لبنان، توسط صاحب‌نظران رشته تاريخ و سياست، بر ضرب‌المثل مشهور ايرانى: "لوطى نباخته! " منطبق شد و بيش از يک شوخى بي‌مزه قلمداد نگرديد!
1362. ش: صدور اعلاميه از سوى دادستان کل انقلاب اسلامى ايران (و نيز مصاحبه وى با مطبوعات) مبنى بر اعلام خبر بازداشت چند تن از بهائيان به اتهام جاسوسى براى بيگانگان، و ممنوع شدن هر نوع فعاليت تشکيلاتى فرقه ضاله در کشور و جرم بودن عضويت افراد در آن تشکيلات، و عکس‌العمل فورى محفل بهائيان ايران نسبت به اعلاميه دادستانى و اقدام اين محفل به انتشار اعلاميه در سطحى وسيع در انتقاد از اظهارات دادستان و دفاع از متهمان بهائى همراه اعلام تعطيل شدن تشکيلات بهائيت در ايران.
1362. ش: حمايت صريح رونالد ريگان (رئيس‌جمهور "کابويي " امريکا) از بهائيان دستگيرشده به دست نظام جمهورى اسلامى و محکوم شمردن دادگاه‌هاى انقلاب اسلامى به علت صدور حکم مبنى بر حبس و اعدام جمعى از سران فرقه ضاله به جرم جاسوسى، و متقابلاً عکس‌العمل فورى امام خمينى و اقدام ايشان به ايراد نطقى کوبنده بر ضدّ سخنان ريگان، و ياد کردن از اين عمل به مثابه دليلى آشکار بر وابستگى سياسى بهائيان به امپرياليسم امريکا، و شبيه دانستن آن به حمايت سوسيال‌امپرياليسم روسيه شوروى از سران بازداشت‌شده حزب توده که درواقع، جنبه حمايت ارباب از خادمان خود را دارد: "اگر دليل ما نداشتيم به اينکه [اين‌ها] جاسوس امريکا هستند جز طرفدارى ريگان از آن‌ها، و دليلى نداشتيم که حزب توده جاسوس هستند جز طرفدارى شوروى از آن‌ها، [براى اثبات مدعاى ما] کافى بود... بهائى‏ها، يک مذهب نيستند، يک حزب هستند؛ يک حزبى که در سابق، انگلستان پشتيبانى آن‌ها را مى‏کرد و حالا هم امريکا دارد پشتيبانى مى‏کند. اين‌ها هم جاسوس‌اند مثل آن‌ها.... "

کتابنامه‏


الف‌ـ منابع بهائى:
حاجى ميرزا جانى کاشانى، نقطه الکاف در تاريخ ظهور باب و وقايع هشت سال اول از تاريخ بابيه، به سعى و اهتمام ادوارد براون، ليدن 1328ق؛ تاريخ ظهور ديانت حضرت باب و حضرت بهاء اللَّه، مخطوط، به خط ميرزا ابوالفضل گلپايگانى؛ مطالع الانوار - BREAKERS THE DAWN، تلخيص تاريخ نبيل زرندى، ترجمه و تلخيص عبدالحميد اشراق خاورى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 134 بديع؛ فاضل مازندرانى، اسرار الآثار، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 129 بديع؛ فاضل مازندراني، ظهور الحق، بخش سوم، بى‏نا، بى‏تا، چاپ سربى، و نيز ج 8، قسمت دوم، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، 132 بديع؛ عبدالحميد اشراق خاورى، ايام تسعه، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، تهران 121 بديع؛ تصحيح تاريخ ميرزا جانى، اثر شيخ محمد على قائنى؛ مخطوط، مقاله شخصى سياح که در تفصيل قضيه باب نوشته است، [عباس افندى‏]، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، سال 119 بديع؛ مکاتيب عبدالبهاء، مؤسسه مطبوعات امرى، 134 بديع؛ عبدالحسين آواره، الکواکب‌الدريه فى مآثر البهائيه، 1342. ق، مطبعه سعادت، مصر؛ شوقى افندى، قرن بديع، ج 3 و 4؛ شوقي ‌افندي، توقيعات مبارکه، لوح قرن (نوروز 101 بديع)، تهران، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، بديع 125؛ روحيه ماکسول، گوهر يکتا در ترجمه احوال مولاى بي‌همتا [شوقى افندى‏]، ترجمه ابوالقاسم فيضى، بى‏نا، بى‏تا؛ عزيزالله سليمانى، مصابيح هدايت، تهران، 1326؛ محمد على فيضى، حضرت نقطه اولى‏ 1266-1235 هجرى / 1850ــ1819 ميلادى، مؤسسه ملى مطبوعات امرى، آذر 1352، 136 بديع؛ کتاب حضرت رب اعلى‏، ح. م. (حسن موقر) باليوزى؛ سالهاى سکوت؛ بهائيان روسيه 1946-1938، خاطرات اسداللَّه عليزاد، از انتشارات Australia ,Century Press 1999؛ عهد اعلى‏؛ ابوالقاسم افنان، زندگانى حضرت باب، ويرايش هما تاج بازيار، Oneworld Oxford؛ آهنگ بديع، نشريه رسمى بهائيان، سال 2، ش 15 و 16؛ سال 1340، ش 3؛ سال 1343، ش 4؛ سال 1350، ش 11-6؛ سال 1352، ش 1 تا 4؛ سال 1353، ش 2 و 3 و...؛ اخبار امرى، نشريه رسمى بهائيان، سال 1342، ش 2؛ سال 1346، ش 4 و 5 و 7؛ سال 1350، ش 14؛ سال 1351، ش 5؛ سال 1352، ش 1؛ سال 1353، ش 11؛ سال 1355، ش 14؛ و...
ب‌ــ منابع غير بهائى:
ميرزا محمدمهدى‌خان زعيم‌الدوله تبريزى، مفتاح باب‌الابواب، يا تاريخ باب و بهاء، ترجمه حاج شيخ حسن فريد گلپايگانى، با مقدمه حاج ميرزا عباسقلى چرندابى، تهران، کتابخانه شمس، 1340؛ عليقلى ميرزا اعتضاد السلطنه، فتنه باب، مقالات و تعليقات عبدالحسين نوايى، چ 2، تهران، بابک، 1351؛ سيد محمدباقر نجفى، بهائيان، تهران، کتابخانه طهورى؛ بهرام افراسيابي، تاريخ جامع بهائيت (نو ماسونى)، تهران، سخن، 1371؛ نورالدين چهاردهي، باب کيست و سخن او چيست؟؛ عبدالحسين آيتى، کشف‌الحيل، مجلدات مختلف؛ حسن نيکو، فلسفه نيکو، ج 3، تهران، بنگاه مطبوعاتى فراهانى، 1342؛ خاطرات صبحى درباره بابيگرى و بهائيگرى، با مقدمه سيد هادى خسروشاهى، چاپ پنجم، قم، دارالتبليغ اسلامى، 1354؛ اسناد و مدارک درباره بهائيگرى، جلد دوم خاطرات صبحى، تهران، عصر جديد، 1357؛ اسماعيل رائين، انشعاب در بهائيت پس از مرگ شوقى ربانى، تهران، مؤسسه تحقيقى رائين، 1357؛ سيد سعيد زاهد زاهدانى، بهائيت در ايران، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى؛ عبدالله شهبازي، "جستارهايى از تاريخ بهائيگرى در ايران... "، تاريخ معاصر ايران، سال 7، ش 27، پاييز 1382؛ ايام 29، ضميمه روزنامه جام جم، 6 شهريور 1386، ويژه بهائيت؛ امام‌خميني، صحيفه نور، مرکز مدارک فرهنگى انقلاب اسلامى، 1361، ج 1 و 17؛ محمدحسن رجبي، زندگى‌نامه سياسى امام خمينى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1377؛ خاطرات و مبارزات حجت‌الاسلام فلسفى، ويرايش على دوانى، محمد رجبى و محمدحسن رجبى، تهران، مرکز اسناد انقلاب اسلامى، 1376؛ "سوابق رضاخان و کودتاى سوم حوت 1299، گفتگو با محمدرضا آشتيانى‏زاده "، به اهتمام سهلعلى مددى، تاريخ معاصر ايران، کتاب سوم، زمستان، 1370؛ اسناد لانه جاسوسى امريکا، ش 37 (مسلک‌هاى سياسى استعمار)، دانشجويان مسلمان پيرو خط امام، تهران، بى‏نا، بى‏تا، ص 12، گزارش مورخ 20 ژوئن 1979 (30 خرداد 1358)؛ مهدي بامداد، شرح حال رجال ايران در قرن 14ــ13ــ12، تهران، کتابفروشى زوّار، 1347، ج 2؛ خان‏ملک ساسانى، دست پنهان سياست انگليس در ايران، تهران، انتشارات بابک با همکارى انتشارات هدايت، چ 3، بى‏تا؛ دنيس رايت، ايرانيان در ميان انگليسيها، ترجمه کريم امامى، تهران، نشر نو با همکارى انتشارات زمينه، 1368؛ بذرهاى توطئه؛ گزيده اسناد محرمانه وزارت‌خارجه انگليس (از اعلاميه بالفور تا قيمومت انگليس بر سرزمين فلسطين)، ترجمه حسين ابوترابيان، تهران، اطلاعات، 1366؛ عجاج نويهض، پروتکلهاى دانشوران صهيون، ترجمه حميدرضا شيخى، مشهد، بنياد پژوهشهاى اسلامى آستان قدس رضوى، 1373ش؛ اسناد مؤسسه تاريخ معاصر ايران، ش 24 تا 139-1-28 ک؛ روزنامه جمهورى اسلامى، سال 28، ش 7962، چهارشنبه 20 دى 1385، ص 2؛ هفته‏نامه همت، سال 1، ش 27، شنبه 27 خرداد 1385، ص 2


پي نوشت :


[1]ــ واژه "نبيل " به حساب حروف ابجد، برابر لفظ "محمد " است و بنابراين "على قبل نبيل " به معناى "على‌محمد " است که نام خود باب مي‌باشد.
[2]ــ رک: فضل‌الله نورالدين‌کيا، خاطرات خدمت به فلسطين، صص 118ــ115
[3]ــ موقرالدوله از خويشاوندان على‌محمد باب و عباس افندى و شوقى، و پدر حسن موقر افنان باليوزى (گوينده سابق بخش فارسى راديو بى‏بى‏سى لندن و از سران و نويسندگان تراز اول بهائيت، رئيس محفل بهائيت در انگليس طي سال‌هاي 1937ــ1960، يکى از ايادى امرالله منصوب از سوى شوقى افندى، رهبر بهائيان، و "عضو هيئت ايادى امرالله مقيم " فلسطين اشغالى پس از شوقى) بود.

نويسنده : علي ابوالحسني

منبع: ماه نامه زمانه - شماره 61

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر