خطبه فدک رمز قيامي تاريخياست
چکيده
در فرهنگ شيعه، «فدک» نمادى از معنايى بزرگ است که هرگز در محدوده يک قطعه زمين نمىگنجد و همين معنا رمزى است که درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزهاى سياسى تبديل کرد. منازعه فدک در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا صلىاللهعليهوآله به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا صلىاللهعليهوآله در حقخواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليهالسلام است و انتقاد از بىوفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهمالسلام . حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهرهگيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مىنمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرايى است.
زمينه سازي خطبه فدکيه
در فرهنگ شيعه، «فدک» نمادِ معنايى بزرگ است که هرگز در محدوده يک قطعه زمين نمىگنجد و همين معنا رمزى است که درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزهاى سياسى تبديل کرد. منازعه فدک در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا صلىاللهعليه و آله به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا عليهاالسلام در حقخواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليهالسلام است و انتقاد از بىوفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهمالسلام.
«خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا عليهاالسلام در حقخواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليهالسلام است و انتقاد از بىوفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهمالسلام.
حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهرهگيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مىنمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرايى است.
پس از روى کار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اينرو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود که با اين حرکت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود.
اشراف حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن
فاطمه زهرا عليهاالسلام در خانهاى پرورش يافته که نمونه والاى حُسن خُلق، سلامت طبع، دانش، بينش، هدايت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از اينرو، ضربالمثل کمال و انسانيت، عفّت، پاکى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پيامبر از حق تعالى تلقّى کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضايلى آراسته شده که هيچ دخترى به آنها دست نيافته است. ايشان همچنين از فضل همنشينى همسرى برخوردار است که تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کريم و تحقق آيات آن در ميان مردم بوده است. وى قرآن کريم را از زبان رسول خدا صلىاللهعليهوآله و حضرت على عليهالسلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است. در کتب بسيارى آمده است که ايشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب اديان و شرايع پيشين آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مىدانست و بر حسب فرمان خدا صلىاللهعليهوآله مطالبى به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گيرد و در امور دينى و دنيوى، بصيرت و آگاهى يابد. (1)
بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مىگويند: «خيبر» فىء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.
از مباحثاتى که حضرت با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، اين واقعيت برمىآيد که ايشان بر آيات کريمه احاطه کامل داشته و به اقتضاى کلام، از آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخيرا قريب 2000 کتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا عليهاالسلام به 26 زبان دنيا معرفى گرديدهاند، (2) ولى کتاب مستقلى در خصوص بيانات قرآنى اين بانوى بزرگ در اين مجموعهها يافت نمىشود و صرفا مىتوان اينگونه بيانات قرآنى را ذيل زندگىنامه و نقلهاى تاريخى جستوجو نمود. بخشى از اين گفتارهاى نورانى، در نقلهاى کوتاه و بخش ديگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت عليهاالسلام در مسجد مدينه (خطبه فدک) و در ديدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عيادت) نمودِ کامل و بارزى يافتهاند.
حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهرهگيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مىگذارد که نشاندهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مىنمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخنسرايى است.
زمينه سازي خطبه فدکيه
بنابر روايت براء بن عازب، پس از خاتمه بيعت در «سقيفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچهها به راه افتادند و به هر کس مىرسيدند دست او را مىگرفتند به دست ابوبکر مىماليدند، چه آن شخص به اين کار تمايلى داشت يا نداشت. براء مىگويد: در آن زمان بود که من به در خانه بنىهاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. (3)
حضرت فاطمه عليهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اينرو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ايشان و رويارويى با جريان سقيفه گرديد. اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بيعت با حضرت على عليهالسلام تلاش زيادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين که اين مواجهه در جريان تصرف فدک به مبارزهاى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حقخواهى و ادعاى مالکيت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبکر، خطابهاى طولانى ايراد نمود.
اين آبادى(فدک) بنابر نقل کليه مورّخان، به رسول خدا صلىاللهعليهوآله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليهالسلام آن را فتح کرد و هيچ يک از ديگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراين، عنوان «فىء» را از دست داده و ذيل کلمه «انفال» وارد شده بود.
فدک چيست؟
طريحى در مجمع البحرين مىگويد: «فدک» از آبادىهاى يهوديان بود که تا مدينه دو روز و تأخير کمتر از يک منزل فاصله داشت. (4)
اين آبادى بنابر نقل کليه مورّخان، به رسول خدا صلىاللهعليهوآله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليهالسلام آن را فتح کرد و هيچ يک از ديگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراين، عنوان «فىء»(5) را از دست داده و ذيل کلمه «انفال»(6) وارد شده بود.
طريحى آورده است: هنگامى که آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء/ 26) نازل گرديد، حضرت رسول اکرم صلىاللهعليهوآله «فدک» را به حضرت فاطمه عليهاالسلام بخشيد و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ايشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على عليهالسلام در يک نقل تأويلى، حدود آن را بدينگونه مشخص نمود: يک طرفش کوه احد، مرز ديگرش عريش مصر، مرز ديگر سيف البحر و مرز ديگر دومة الجندل است. (7)
بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مىگويند: «خيبر» فىء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلىاللهعليهوآله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند. (8)
اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بيعت با حضرت على عليهالسلام تلاش زيادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين که اين مواجهه در جريان تصرف فدک به مبارزهاى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حقخواهى و ادعاى مالکيت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبکر، خطابهاى طولانى ايراد نمود.
پس از روى کار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اينرو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود که با اين حرکت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قديمىترين سند اين سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ 208 ق) است. اين خطبه به عنوان دومين گفتار آن کتاب ـ پس از مرثيه عايشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گرديده است.
فصاحت و بلاغت، آرايههاى لفظى و معنوى و به خصوص صنعت «سجع» در اين سخنان موج مىزند و بسيارى را به اين نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نيز آن را ترکيبى از مخالفت با قدرت سياسى موجود و خطبهاى انقلابى مىدانند که سعى در براندازى نظام نوبنياد دارد تا حقخواهى شخصى. (9) به هر صورت، محتواى اين سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعايى است که علاوه بر قدرت بيان گوينده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهرهگيرى منطقىترين و استوارترين استدلال از آيات کريمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانيت قرآن کرده و آن را به تفسيرى موجز از برخى آيات الهى تبديل نموده است.
مرحوم مجلسى اين خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نيز شرح نموده و برخى مضامين آن را نيز تبيين کرده است. (10)
حضرت زهرا عليهاالسلام قرآن کريم را از زبان رسول خدا صلىاللهعليهوآله و حضرت على عليهالسلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است.
محتواى کامل اين سخنان شامل موارد ذيل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانيت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلىاللهعليهوآله ، تفسيرى از کتاب الله قرآن کريم، تفسيرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کريم. پس از اين مقدّمات، خطابه شروع گرديده و با استناد مستقيم به 21 آيه کريمه و اقتباس از 6 آيه ديگر، استدلال را قوّت بخشيده و از محتواى بحث به آيات قرآن و از آيات قرآن به محتواى سخن سرايت داده شده است.
ترجمه متن خطبه
* حمد و سپاس الهي
حضرت لحظهاي مکث کردند تا هم همه جمعيت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا آغاز کرد. از شنيدن صداي فاطمه دوباره مردم به گريه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (عليهاسلام) کلام خود را چنين آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلبها الهام فرمود؛ و مدح و ستايش براي خدايي که به نعمتهاي عامهاش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتي را ارزاني داشت و يکي پس از ديگري بر ما فرو ريخت نعمتهايي که از شماره بيرون است و جزاي آنها را هرگز نتوان داد و نهايتش را نتوان فهميد.
انسانها را ترغيب فرمود که شکر او را به جاي آورند تا او نعمتهايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.
* گواهي به وحدانيت الهي
و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي ميدهم که معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بيشريک، و اين کلمه توحيد کلمهاي است که نتيجهاش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدايي که چشمها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگياش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونهاي نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفريد و به ارادهاش خلق کرد بدون اينکه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايدهاي ببرد؛ و اين نبود مگر اينکه حکمتش را پايدار کند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.
* گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله
و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي ميدهم که پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينکه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب کرد قبل از اينکه پيامبرش کند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پيآمد کارها را ميداند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه کارهاي شدني آشناست.
خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمياش را در مورد اجراي احکامش ظاهر سازد و تقديرات قطعياش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت پرستي مشغولند و با اينکه خدا را مي شناسند منکر او شدهاند، لذا ظلمتها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن کرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشمها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و کوريها را به بينايي تبديل کرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.
سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح کرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.
* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي
درود الهي بر پدرم که پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.
سپس فاطمه (عليهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که ديدگاههايش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني که پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروياش کشاننده به سوي بهشت و حرفشنوايي از آن موجب رهايي است.
به وسيله قرآن ميتوان به برهانهاي روشن و حرمتهاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.
* احکام اسلام براي هدايت انسانها
اي مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالي ايمان را موجب پاکي شما از شرک قرار داد و نماز را براي دوري از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين کرد .
و چنين مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيکي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزيها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاکي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پردهاي براي جلوگيري از لعن، و ترک دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.
و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شايسته است تقواي الهي را پيشه خود کنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت کنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.
سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود:
«ايهاالناس! بدانيد من فاطمهام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را که ميگويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده ميگويم و نه کار ناروا انجام ميدهم.
* معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر
من دختر آن پيامبرم که خداوند دربارهاش فرمود: « فرستادهاي از جانب من به سوي شما آمده که زحمتهاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد ميدانيد که او فقط پدر من است نه هيچيک از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندي بر او و خاندانش باد.
*نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر
آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبهاي از شرک دور بود و رمق مشرکين را گرفت و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گريختند. کمکم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.
فرومايگان منافق نابود شدند و گرههاي کفر و پراکندگي گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.
و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم ميگذاشتند و شما را له ميکردند آب گنديده ميخورديد و غذاي شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد که مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يک حمله بربايند.
* نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر
پس خداي تبارک و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل کتاب شديد، خداوند هر آتشي را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شيطاني سربلند ميکرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ ميکرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به کام آنها ميفرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنميداشت مگر اينکه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش ميکرد.
آري؛ علي در راه خدا رنجها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديک و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و کوشا و رنج ديده و زحمتکش بود در حاليکه شما در آسايش و رفاه بسر ميبرديد و به فکر خود بوديد.
از نعمتها بهره مند و آسوده و بيخيال در کمين ما نشسته بوديد که اوضاع چگونه ميچرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مينشستيد و در موقع جنگ پا به فرار ميگذاشتيد.
* غصب ولايت علي عليه السلام
پس هنگامي که خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب کرد در بين شما کينه و نفاق آشکار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشيدند و در ميدانها جولان دادند.
شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود يافت که گول او را خوردهايد. سپس در آزمايش خود، شما را بيوزن و ناچيز ديد و چون تحريکتان کرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب کرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.
هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اينکه فتنهاي به پا شود شتاب کرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد که با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.
* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر
پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به کجا ميرويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين کتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچمهايش برافراشته و دورباشهايش آشکار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداختهايد. آيا تصميم داريد به غير آن حکم کنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستمپيشگان و هر کس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانکاران است.
و بعد هم شما چندان صبر نکرديد که سرکشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلکه به شعلههايش دامن زديد و جرقههايش را تحريک کرديد و نداي شيطان گمراهکننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش کنيد و سنتهاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.
به خوردن کف روي شير تظاهر ميکرديد ولي در باطن ميخواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين ميکرديد ولي باطنا ميخواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر ميآييم همچون کسي که دستش را به لبه تيز کارد گرفته و يا نيزهاي در شکمش فرو رفته باشد.
* ذکر بينه از قرآن براي ارث
آيا چنين پنداشتهايد که ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي ميکنيد؟ کيست که از خداوند بهتر حکم کند براي گروهي که باور دارند. آيا نميدانيد؟ براي غاصبان فدک مانند خورشيد درخشان، واضح است که من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!
اي پسر ابي قحافه (ابوبکر) آيا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروايي گفتهاي! آيا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداختهايد در آنجا که گويد «و سليمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان يحيي بن زکريا را بازگو مي کند که ميفرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش که از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا که ميفرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در کتاب خدا مقدم هستند»
و نيز آنجا که ميفرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش ميکند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را بهجاي گذارد، به طور شايسته براي پدر و مادر و نزديکانش وصيت کند و اين حقي است بر پرهيزکاران.» .
آيا گمان کردهايد که مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نميبرم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيهاي اختصاصي آمده که پدرم از آن خارج است؟ يا ميگوييد اهل دو ملت مختلف از يکديگر ارث نميبرند و من و پدرم اهل يک ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدک، همچون شتر مهارشده و زين کرده!، يکديگر را در روز حشر خواهيم ديد.
پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده گاهي است قيامت، که در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و بهزودي خواهيد دانست که بر چه کسي عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پايدار وارد ميشود.
* احترام به فرزندان رسول خدا
آنگاه فاطمه (عليهاالسلام) به سوي انصار نظر افکنده فرمودند: اي گروه جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشمپوشي و سهلانگاري است که در حق من روا ميداريد و نسبت به ظلمي که به من ميشود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ ميشود؟ (يعني اگر ميخواهيد جانب کسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام کنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدک کوتاه نموديد؟ و براي امري که وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست که خواسته مرا برآورده کنيد.
آيا مي گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است که شکافش گسترش مييابد و رخنهاش بازتر ميگردد و پيوستگيهايش از هم ميگسلد.
و کم کم به قهقرا و جاهليت برميگرديد آري زمين در غيبت او تاريک و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و کوهها فرو هشته و حريم او بيارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي که مانندش نيامده و نازل نگشته است.
* عمل به قرآن بعداز پيامبر
اين کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانههاي شما فرياد ميزند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان ميدارد که انبياء قبل هم ميمردند و اين حکم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد ميشد؛ آنجا که ميفرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستادهاي که بيش از او نيز فرستادگاني آمدهاند و گذشتهاند. آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برميگرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.
* طلب ياري از مردم
اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي که شما را ميبينم و صداي شما را ميشنوم و شما با هم جمع و پيوستهايد؟! اين درخواست من است که شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما ياري ميطلبم.)
شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما ميرسد ولي جواب نميدهيد و فرياد من به گوشتان ميرسد ولي به فريادم نميرسيد؛ در حاليکه شما به استقبال دشمن در جنگها معروفيد و شما را به خير و صلاح ميشناسند.
شما برگزيدگان و منتخب جامعهايد، با اعراب جنگيدهايد و رنج و تعب بسياري متحمل شدهايد.
شما با گروههاي زيادي درگير شدهايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع کردهايد. ما فرار نکرديم و شما هم فرار نکرديد. هر چه را که ما امر کرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهرههايش زياد شد.
بيني شرک به خاک ماليد و طغيان تهمتها فرو نشست و آتش کفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنهها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان کرديد، بعد از اينکه اٌشکار شده بود و چرا عقب گرد کرديد و بعد از ايمان مشرک شديد.
آيا شما با مردمي که پيمان خود را شکسته و براي بيرون کردن پيامبر تصميم گرفتهاند، نميجنگيد با آنکه آنها اول جنگ را شروع کردهاند؟ آيا از آنان ميترسيد در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شکستند و به عهدي که درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نميجنگيد و از اميرالمومنين دفاع نميکنيد؟)
آگاه باشيد من شما را چنين ميبينم که به رفاه طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن کس که براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات دادهايد.
پس آنچه را که فرا گرفته بوديد کنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي ميکنند کافر شوند،بدانيد که خداوند بينياز و ستوده است.
* اتمام حجت با مردم
آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است که شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليکن اين سخنان خروشي بود که از جان برآمد و آهي بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبريز، و عقدههاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محکم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.
خلافتي که به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي که بر دلها احاطه کند؛ در حالي که کليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست که در چه جايگاهي رجوع ميکنند. من دختر پيامبر شمايم که شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه ميخواهيد بکنيد. ما هم کار خودمان را ميکنيم و منتظر باشيد که ما هم منتظريم.
بررسى محتوايى خطبه فدکيه
«لاالهالااللّه» کلمهاى است که تأويلش را اخلاص(11) قرار داده و پيوندش را در دلها نهاده(12) و در فکر براى تعقّل آن، روشنايى ايجاد کرده است.
خداوندى که ديدارش براى ديدگان و توصيفش براى زبانها و درک چگونگىاش براى وهمها ناشدنى است، اشيا را نه از چيزى که قبل از آن باشد [و از نيستى] پديدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشيا را آفريد و به قدرت خويش، خلق کرد و به خواست خود پديد آورد، بدون اينکه به آفرينش آنها نيازى داشته باشد و يا در شکل بخشيدن به آنها فايدهاى برايش باشد، جز اينکه حکمتش را پايدار، و بر طاعت و قدرتش ديگران را آگاه، و براى آفريدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانىشان عقاب و کيفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.
«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ ...»؛ گواهى مىدهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پيش از آنکه به او مأموريت دهد، وى را برگزيد و برترى و شرافت بخشيد و پيش از پديد آوردنش، او را نام نهاد(13) و پيش از آنکه او را مبعوث کند، برگزيده است، در آن هنگام که آفريدگان در پس پرده غيب مکتوم و در پشت پردههاى ترسناک(14) نگهدارى شده و در کنار مرز نيستى به سر مىبردند؛ چون خداوند نتيجه و پيامد کارها را مىدانست و به رويدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهاى شدنى آشنا بود ...
سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقيم امر و نهى الهى و حاملان دين و وحى او و امينهاى خداوند بر خويشتن و رسانندگان دين خدا به ديگر امّتها هستيد. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بين شما عهد و قرارى است که نزد شما گذارده، و بازماندهاى است که بر شما به خلافت و نيابت خود برگزيده است و آن کتاب ناطق الهى و قرآن راستين، نور درخشان و چراغ تابناک است. ديدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروىاش راهبر به سوى بهشت برين و تلاوت آن موجب نجات است. به وسيله آن مىتوان به حجتهاى الهى دست يافت، و دستورات واضح، حرامهايى که از آنها بر حذر شدهايد، دلايل روشن، براهين کافى، فضيلتهاى مستحبى، امور جايز که موهبتىاند، و نيز قوانين مکتوب خداوندى از طريق آن (قرآن) حاصل مىگردند.
پس از اين بيانات تفسيرى و روشن از مضامين مطرح شده، به تفسير و تبيين مضامين و محتواى معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پيرامون 20 مضمون قرآنى بيانات خويش را ادامه داده که به مناسبت هر يک، آيات مربوط را ذکر مىکنيم:
1. ايمان؛ پاکى از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تطهيرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کريم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از اين تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)
2. نماز؛ تغذيه و پاکى از آلودگى تکبّر: «و الصلاةَ تنزيها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کريم 99 آيه درباره نماز آمدهاند.)
3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزايش روزى: «والزکاةَ تزکيةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن کريم 32 آيه درباره زکات ذکر شدهاند.)
4. روزه؛ تثبيت اخلاص: «والصيامَ تثبيتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کريم 13 آيه درباره روزه آمدهاند.)
5. حج؛ استحکام دين: «والحجَ تشييدا للدين.» (در قرآن کريم 12 آيه درباره حج مىباشند.)
6. عدل؛ نزديکى و تأليف دلها: «والعدلَ تنسيقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کريم 37 آيه درباره عدل گرد آمدهاند.)
7. فرمانبردارى از فرمانهاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کريم 19 آيه با لفظ «اطيعوا» آمدهاند که يک بار آن اطاعت اولىالامر است. «نساء: 59»)
8. امامت؛ امنيت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آيه «وجَعلنا لِلمتّقينَ اِماما» «فرقان: 74»)
9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آيه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آيه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مىباشند.)
10. صبر؛ جلب خيرات: «والصبرَ معونةً على استيجابِ الاجرِ» (103 آيه درباره صبر و مشتقّات آن مىباشند.)
11. امر به معروف و نهى از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آيه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آيه از ماده «معروف» و 15 آيه از ماده «منکر» ذکر شدهاند.)
12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگيرى از خشم خدا: «و برَّ الوالدينِ وقايةً مِن السخطِ.» (5 آيه درباره احسان به پدر و مادر آمدهاند.)
13. پيوند خويشاوندى؛ تأخير اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آيه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولى بِبعضٍ فِى کتابِ اللهِ» «احزاب: 6» مىباشد.)
14. قصاص؛ احترام و حرمت خونها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آيه درباره با قصاص در قرآن کريم ذکر شدهاند.)
15. وفاى به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعريضا للمغفرةِ.» (اشاره به آيه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)
16. کم نفروختن؛ تغيير خوى وعادت کمگذارى از حق ديگران: «و توفيةَ المکائيلِ و الموازينِ تغييرا للمبخس» (اشاره به مضمون آيات چهارگانه «واوفوا الکيلَ و الميزانَ بِالقسطِ»)
17. نهى از مىخوارگى؛ پاکيزه شدن از آلودگىها: «والنَهىَ عَن شُربِ الخمرِ تنزيها عَن الرّجسِ» (اشاره به آيات تحريم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)
18. دورى از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آيه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)
19. ترک دزدى؛ موجب عفّت و خويشتندارى: «و ترکَ السرقة ايجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آيه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَيديهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: 38»»)
20. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبيت در پذيرش توحيد محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبيّة.» (168 بار لفظ «شرک» و «مشرکين» در قرآن کريم آمدهاند و حرمت شرک مورد تأکيد قرار گرفته که آيه «اِنَّ اللهَ لا يَغفرُ اَن يُشرکَ به» «نساء: 48» صريح در آن است.)
آنگاه پس از تبيين فلسفه احکام مزبور، به تقواى الهى توصيه کرده، مىفرمايد: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدينوسيله، اطاعت از خدا در فرمانهاى وارد شده و نهىهاى مذکور را مورد تأکيد قرار مىدهد: «و اطيعوا اللهَ فيما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: 28) و سپس وارد محتواى اصلى خطبه مىگردد.
حضرت زهرا عليهاالسلام پس از معرفى خود در اين قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شيوه زندگى مردمان در زمان ظهور پيامبر خدا صلىاللهعليهوآله و روش برخورد آن حضرت با اين اوضاع، با استشهاد به آيه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) مىفرمايد: پيامبرى از خود شما برايتان آمد که آنچه شما را به زحمت مىانداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خير و صلاح[ شما علاقه شديد داشت، و به ايمانآورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبيين آيه مزبور ادامه مىدهد: «... آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و بيم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ايشان را فشرد و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بتها را شکست و گردنفرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ايشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»
آنگاه با اشاره به مسلمانان و حقخواهى ايشان در آن دوران سخت ايمان آوردن، مىفرمايد: «شما به همراه سپيدرويان پاک نهاد، گوياى کلمه اخلاص شديد، و حال آنکه «کنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مىرسيد مىتوانست شما را نابود کند، جرعهاى براى هر تشنه و طعمهاى براى هر گرسنه و آتشگيره هر شعلهاى بوديد، زير پاى ديگران له شده بوديد، آبهاى گنديده مىآشاميديد و برگ درختان مىچيديد، ذليل و توسرى خور بوديد.» سپس به آيه «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مىنمايد که «شما وحشت داشتيد ديگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فيض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارىها نجات داد.»
و سپس اشاره مىفرمايد: شما را از کليه گرفتارىهاى ديگر نيز در هر زمان رهانيد» و به آيه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مىجويد.
پس از فرمايشهاى ديگرى، به طرح فتنهها و بروز نفاقها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حيرت ايشان مىپردازد و با آيه «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْکَافِرِين» (توبه: 49) وقايع را شرح مىدهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهليت نويدشان مىدهد و آن را جايگزين بدى مىخواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنين کارى را خسران تفسير مىنمايد: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين»(آل عمران: 85) و آنگاه پس از توضيحات ديگرى از اين واقعه، به مسئله قطعى ارث خويش از پيامبر اشاره کرده، مىفرمايد: شما پنداشتهايد که ما ارثى نمىبريم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون» (مائده: 50) آيا از دستورات دوران جاهليت پىروى مىکنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مىدهد و داورى مىکند؟
سپس مستقيما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مىفرمايد: «... اى پسر ابى قحافه! آيا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفتهاى: «لقد جِئتَ شيئا فريّا» آنگاه به وراثت حضرت سليمان از داود عليهماالسلام اشاره فرموده، مىگويد: «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سليمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان يحيى بن زکريّا اشاره مىفرمايد که گفت: «... فَهَبْ لي مِن لَّدُنکَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشينى به من ببخش که از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد.
در ادامه، به آيات ذيل استناد مىجويد: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در کتاب خدا مقدّم مىباشند. «يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مىکند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خويشاوندان به گونه خير و شناخته شده و معروف وصيت کند و اين براى پرهيزگاران کارى درست و شايسته است. و ادامه مىدهد: شما پنداشتهايد که من بهرهاى نداشته، از پدرم ارث نمىبرم و هيچ رابطه و پيوندى بين ما نيست؛ در همين زمينه، با اقتباس از آيه 67 سوره انعام و آيه 39 سوره هود مىفرمايد: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمويم داناتر مىدانيد. پس (اين شما و اين فدک که) همچون شتر مهار کشيده و بار کرده در اختيار شما باشد و روز واپسين و رستاخيز تو و آن (فدک) با هم روبهرو خواهيد شد ... «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيم»؛ هر رويدادى را جايگاهى است و به زودى خواهيد دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجهاى پايدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناهکاران نوح، هم غرق مىشويد و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.
آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلىاللهعليهوآله شکوه مىکند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاکِرِين» (آلعمران: 144)؛ محمّد صلىاللهعليهوآله فرستاده کسى است که پيش از او نيز فرستادگانى آمدهاند. آيا گر بميرد يا کشته شود شما به گذشته خود برمىگرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زيانى به خداوند وارد نياورده است و به زودى خداوند سپاسگزاران را پاداش خواهد داد. و فرياد برمىآورد: «اى قوم اوس و خزرج! آيا ميراث پدرم بلعيده شود، در حالى که شما مرا مىبينيد و صداى مرا مىشنويد و آغاز و فرجام کار به شما برمىگردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهانکارى مردم و چشمپوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آيه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِين» (توبه: 13) مىفرمايد: آيا با مردمى که پيمانهاى خود را شکسته و براى بيرون کردن پيامبر تصميم گرفتهاند نمىجنگيد، با آنکه جنگ را آغاز کردهاند؟ آيا از آنان مىترسيد با اينکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد، اگر ايمان آورده و دين را باور کردهايد؟(15)
در ادامه بيانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا عليهاالسلام رفاهطلبى و تمايل به زندگى راحت را عامل اين چرخش دانسته، مىفرمايد: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم: 8) اگر شما و همه کسانى که در روى زمين زندگى مىکنند کافر شويد، بدانيد که خداوند بىنياز و ستوده است. و با خشم اظهار مىدارد: «اين سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بىتابى و توانفرسايى من حکايت مىکردند ... آنچه را شما انجام مىدهيد پيشروى پروردگار است و او ناظر و بينا: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستمکاران خواهند دانست به چه جايگاهى بازگشت مىکنند! و ادامه مىدهد: «من دختر پيامبر، هشداردهنده شمايم که شما را از عذاب سرسخت پيشرويتان بيم مىداد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آيات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کارى مىخواهيد انجام دهيد که ما هم کار خود را انجام خواهيم داد و چشم به راه باشيد که ما هم منتظريم.
در اين فراز از سخن، ابوبکر با دلجويى و آرامش تلاش مىکند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عين حال، حکم خويش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نمايد؛ مىگويد: «ما آنچه را که شما در نظر داريد، در راه خريد اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کردهايم تا به وسيله آنها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آنگاه در اين تصميمگيرى به اجماع عموم مسلمانان تکيه کرد و از اينکه نمىتواند خلاف دستور پيامبر کارى کند و بايد اين اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خويش پيشکش کرده، مىگويد: در آنچه در اختيار شخص من است و از اموال من به شمار مىرود، هر دستورى که بفرماييد اجرا مىشود. آيا شما صلاح مىدانيد که من در اين مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلىاللهعليهوآله عمل کنم؟
در اين هنگام، حضرت زهرا عليهاالسلام به خروش آمده، مىفرمايد: «سبحان الله! ... هيچگاه رسول خدا از کتاب خدا روىگردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پيرو قرآن و سورههاى آن بود. آيا شما با نيرنگ و فريب، اجماع کرده، بهانهاى دروغين بر او بستهايد؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مىفرمايد: «اين کتاب خدا، که داورى دادگر است و بيان آن حل و فصل مىکند، مىفرمايد: درخواست زکريّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل يعقوب باشد و سليمان از داود ارث برد. بنابراين، خداوند متعال در آنچه توزيع و تقسيم کرده، سهم هر کسى را تعيين و مقدار واجب و حتمى از ميراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را بهگونهاى واضح و روشن بيان داشته، بهانهجويى ياوهسرايى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آينده جلوگيرى نموده است. نه، چنين نيست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (يوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبيح) را برايتان با جلوهاى زيبا نمايش دادهاند. و من بردبارى و صبرى نيکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصيف مىکنيد، از خداوند کمک مىجويم.»
در اينجا نيز ابوبکر به اين بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداختهاند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بين خود و حضرت فرامىخواند.
حضرت در آخرين فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مىفرمايد: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زيانبار را با ديده اغماض نگريسته، آن را پذيرفتهايد! «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آيا در قرآن انديشه نمىکنند (نمىکنيد) يا اينکه بر دلهايشان (دلهايتان) قفل است؟ نه چنين است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آيه 14 مطفّفين)، بلکه کارهاى زشتتان بر دلهايتان نقش بسته، گوشها و چشمهايتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتيد و به چه وضع بدى گرفتار شدهايد! به چيز بدى اشاره کردهايد و به معاوضه نامناسب و بدى رضا دادهايد! به خدا سوگند! هنگامى که پردهها به يک سو زده شوند بارش را سنگين و پيامدش را خطرناک خواهيد يافت و زيان و ضرر به دنبال خواهد داشت.
سپس در آخرين فرمايشهاى خويش، با تکيه بر دو آيه از قرآن کريم، مىفرمايد: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَکُونُوا يَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمىکرديد و به ذهنتان نمىآمد، برايتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آنها که بر باطل هستند، زيان خواهند ديد. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلىاللهعليهوآله ، به منزل برگشت.(16)
در اين گفتوگو، حقخواهى و ادعاى مالکيت زمينى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصيت معنوى و مادى اهل بيت عليهمالسلام بود و نشان از موضعگيرى مستبدّانه خليفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جديد داشت و از اينرو، قدرتمندترين و سرشناسترين مخالفان به عنوان اولين مقابلهگران سقيفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدينروى، حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على عليهالسلام و حق ارث خويش، بايد به چيزى استناد کند که فصلالخطاب همه رويارويىها بوده و غير قابل انکار باشد. او به قرآن مجيد استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس يا استشهاد از آيات برمىگزيند و اين، هم به معناى اعلام يک رويارويى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسير مجدّد آيات دعوت مىنمايد.
علاّمه سيد شرف الدين در تحليل مفصّلى از اين خطبه، به رموز تفسيرى آن پرداخته، چگونگى تفسير هر يک از آيات مطرح شده را بيان مىنمايد. وى در بخشى از اين تبيين آورده است: «ببينيد چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پيامبران، به دو آيه مربوط به داود و زکريّا عليهماالسلام ، به صراحت در ارثگذارى آن دو استدلال مىکند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف ديگر کسانى که مدتها پس از نزول قرآن پا به عرصه گيتى نهادهاند، ارث را در اين آيات شريفه مربوط به ارث حکمت و پيامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دليل بر معناى حقيقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آيات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر اين تصرف و دخالت در معناى حقيقى لفظ بدون دليل جايز بود، ابوبکر و يا ديگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نيز مىتوانستند بدينگونه پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام را بدهند؛ با اينکه آنان چنين پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر اين، در اينجا قرائت ديگرى نيز موجود است که مىگويد: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(17)
پس از استدلال به آيات مربوط به ارث پيامبران، حضرت به عموم آيات مربوط به ارث و عموم آيه «وصيت» استدلال نموده و تخصيص اين آيات را بدون دليل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بيان کوبندهاى اين تخصيصِ بىجهت را بر آنان ايراد گرفته، چنين فرمود: «آيا خداوند درباره شما آيه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آيه از اين عموم خارج کرده باشد.» و با اين استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجيد نفى کرده، آنگاه مىفرمايد: «و يا آنکه شما از پدرم و از پسرعمويم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاهتر و داناتريد؟»
با اين پرسش توبيخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زيرا اگر مخصّصى وجود مىداشت رسول خدا و يا جانشين آن حضرت به او فهمانيده، بيان مىکردند و نمىتوان گفت که آنان نمىدانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و يا در بيان اين مسئله به آنحضرت کوتاهى کردهاند؛ زيرا در آن صورت، تفريط و اهمال در بيان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگيرى و کينهتوزى و دشمنى بىجهت و بيهوده لازم مىآيد که همگى اينها در مورد پيامبران الهى و جانشينانشان محال و ممتنع مىباشند.»
وى سپس نتيجهگيرى نموده، مىگويد: «براى حضرت زهرا، فقط يک راه و يک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غيرت آنان را برانگيخت و با بلاغت و رسايى هرچه تمامتر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ايجاد کرد و آن جمله اين بود که فرمود: "... يا اينکه مىگوييد: اهل دو آيين از يکديگر ارث نمىبرند! " که مىخواست با اين جمله، بفهماند عموم آيه ارث با آنچه شما ادّعا مىکنيد، تخصيص نمىخورد، مگر اينکه بخواهيد به جمله آن حضرت که فرمود: "اهل دو ملت و دو آيين مختلف از يکديگر ارث نمىبرند. " استناد کنيد و بنابراين، آيا به چنين کلامى لب مىگشاييد و چنين جملهاى را خواهيد گفت؟ آيا مىتوانيد بگوييد که من از امّت اسلامى نيستم و در زمره مسلمانان به شمار نمىآيم و از اين نظر، حق ارث ندارم و با اين حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساختهايد، حجت و دليلى داريد که در اين صورت، بايد گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِليهِ راجعونَ».»(18)
علاّمه امينى نيز در تحليلى از اين خطبه، بر آيات وارد شده تفسيرى نمودهاند که «معلوم است که حقيقت ميراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آيه بر علم و نبوّت ـ چنانکه اهل سنّت انجام دادهاند ـ بر خلاف آيه شريفه است؛ زيرا نبوّت و علم به ارث نمىرسند. نبوّت داير مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرينش، در پيشگاه پروردگار مشخص و معيّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموريت خود را در چه کسى و در چه جايى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همانگونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزينش و اختيار الهى ندارد، علم نيز متوقف بر آموزش و فراگيرى است و مربوط به کسى مىشود که خود را در معرض آن قرار دهد.
علاوه بر اين، زکريّا عليهالسلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از ديگر افراد خويشاوند و فاميل و پسر عموهايش باشد و اين ممنوعيت تنها با ميراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خويشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»
وى در ادامه مىگويد: «نکته ديگر اينکه شرط کرد که اين ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضيا»، (مريم: 6) و اين درخواست پسنديده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نيست؛ زيرا عصمت و تقدّس در ويژگىهاى نفسانى و ملکات روحى هيچگاه از پيامبران جدا نيست و بنابراين، درخواست اين خصوصيت بىمعنا و بيهوده است.
... و اما اينکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، اين سخن مستلزم آن است که عموم آيات ارث را تخصيص بزنيم؛ مانند آيات «يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)
قرآن مجيد را جز با دليل ثابت و مسلّم نمىتوان تخصيص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سيره تمام پيامبران گذشته امکان ندارد، نمىتواند مخصّص عموم آيات ارث باشد.(19)
ابن ابى الحديد نيز ضمن ذکر رواياتى مىنويسد: «مردم مىپندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چيز بوده: در ميراث و در نحله. من در احاديث يافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آنها نيز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(20)
علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نيز داشت که مربوط به خمس غنايمى بود که پس از پيامبر حادث مىگرديدند؛ چون ابوبکر، همانگونه که خمس اهل بيت عليهمالسلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خيبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آنها را از خمس غنايمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نيز منع کرد و حضرت زهرا عليهاالسلام درباره آنها نيز با او به نزاع پرداخت و اخبار در اين مورد بسيارند.»(21)
خطبه عيادت
علاّمه مجلسى از شيخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمهالله ، روايت کرده است که در دوران شدت و غلبه بيمارى حضرت زهرا عليهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عيادت ايشان رفتند، جوياى احوال ايشان شدند و پرسيدند: در اين حال بيمارى، چگونه سر مىکنيد؟ حضرت بدينگونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مىشود و حالم به گونهاى است که از دنياى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چيزى است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانهاند.
... واى بر آنها! چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايههاى محکم نبوّت و محل نزول وحى امين و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين» (زمر: 15) آگاه باشيد که اين همان زيان و خسران آشکار است.
... پس اى کاش بينى مردمى که «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) مىپندارند کار نيک انجام مىدهند، به خاک ماليده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لايَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشيد که آنان تبهکارند و خود نمىفهمند. «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لايَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدى فَمَا لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُون» (يونس: 35)؛ آيا آن کس که به درستى و راستى هدايت مىکند براى پىروى شايستهتر است، يا آن کس که خود هدايت نيافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مىکنيد؟
سوگند به خداوندگارت که شتر اين فتنه آبستن شده و به همين زودى خواهد زاييد و شما قدح خونين و سمّ مهلک آن را خواهيد دوشيد. در آن هنگام «يَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثيه: 27) ياورهسرايان و تبهکاران زيان خواهند ديد، و آيندگان پيامد سنّتهاى گذشتگان را خواهند ديد و در آن هنگام، به خاطر رضايت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب کنيد و به شمشيرى برّان و هرج و مرج فراگير و خودکامگى ستمگران نويد دهيد! سهميههايتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزىتان را خود درو خواهند کرد. واى بر شما! که در آن هنگام در چه شرايطى به سر مىبريد! دلهايتان کور گشتهاند. آيا ما شما را الزام و اجبار نماييم، در حالى که خود اکراه داريد؟ «فَعُمِّيَتْ عَلَيْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(22)
ابن ابى الحديد و طبرى از عمر بن خطّاب روايتى آوردهاند که متضمّن اين موضعگيرى نسبت به حضرت على عليهالسلام و حضرت زهرا عليهاالسلام مىباشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مىگويد: «آيا مىدانيد که چه چيز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قريش) توجهى به شما نکنند؟ آنان از اينکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدينوسيله، بر قوم خود فخر و مباهات کنيد خوششان نمىآمد. بنابراين، قريش براى خود فکرى کرد و به نتيجه رسيد.»(23)
و پيداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سياسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتيازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نيز بنىهاشم را از فدک و ميراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند ديگر مردم به شمار آوردند. بنىهاشم و در رأس آنان، على ابن ابىطالب عليهالسلام نمىتوانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى کنند. حضرت زهرا عليهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و ديگر افراد بنىهاشم نمود. حضرت زهرا عليهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمينه را براى حضرت على عليهالسلام در مطالبه حق پايمال شدهاش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با يکديگر همراه و در يک مسير قرار گرفته بودند؛ چنانکه بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگترى پيدا کرد که منحصر به يک سرزمين مزروعى که در زمان رسول خدا محدود و معيّن بود، نمىشد، بلکه موضوع فدک همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دليل بر اين مطلب آنکه ائمّه اطهار عليهمالسلام هنگام تحديد و تعيين مرزهاى «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ اميرالمؤمنين على عليهالسلام آن را در زمان خود، به اين عبارت تحديد نمود: «يک مرز فدک کوه اُحد است و مرز ديگرش عريش مصر، حدّ ديگر کناره دريا و مرز ديگر دومةالجندل» که اينها حدود تقريبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر عليهالسلام نيز پس از آنکه هارونالرشيد اصرار کرد که «فدک» را از او بپذيرد، فرمود: من آن را از تو نمىگيرم، مگر با تمام حدود و مرزهايش. هارونالرشيد پرسيد: حدودش چيست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افريقيّه، حد چهارم کناره دريا از خزر تا ارمنيّه. هارون گفت: ديگر چيزى براى ما باقى نماند، جاى را تغيير دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.
از اينرو، در امر شفّافسازى سياسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا عليهاالسلام هر محملى را براى اين ادعا برمىگزيند تا بتواند از تحريف و انحرافى که به وسيله حکومت تازه روى کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نمايد و مسئوليت خود را در يارى دين و کيان و مرکزيت آن يعنى حضرت على عليهالسلام ادا نمايد و اين مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عيادت» تصريح نموده، بدون ابهام و پيچيدگى، نظرياتش را بيان مىکند و استحکام اين کلام را در استناد پى در پى به آيات قرآن کريم پىريزى مىنمايد و فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان، روانى عبارت، نيرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنايات، والايى سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عين حال، تنوّع مباحث با پيچيدگى با آيات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بينشش را پيش از پيش اظهار مىدارد.
پينوشتها:
1- توفيق ابوعلم، فاطمة الزهرا عليهاالسلام، ترجمه على اکبر صادقى، اميرکبير، 1364، ص 111.
2- اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى، فاطمه در آيينه کتاب، قم، الهادى، 1378.
3- رسول جعفريان، تاريخ الخلفاء، انتشارات دليل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 5، ص 261
4- فخرالدين طريحى، مجمعالبحرين، تحقيق احمد الحسينى، تهران، مرتضوى، 1365، ذيل کلمه «فدک».
5- فيء اموال و زمين هايي است که به وسيله جنگ و نزاع به دست مسلمانان نرسيده و بر آن سرزمين ها اسب و شتر نتاخته باشند. اين زمين ها به تصريح آيات الهي(مانند آيه 6/ سوره حشر) ملک خاص رسول خدا است.
6- مفهوم اصلي انفال نه تنها غنائم جنگي بلکه همه اموالي را که مالک خصوصي ندارد مثل بيشه زارها، جنگلها، دره ها و سرزمين هاي موات شامل مي شود و تمام اموال متعلق به خدا و پيامبر و وصي اوست. انفال در اصطلاح فقهاي اماميه عبارت از اموالي است که به پيامبر و پس از او به جانشينانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو که مصلحت بدانند به مصرف مي رسانند. از آن جهت اين اموال را انفال مي نامند که امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند؛ به همانگونه که پيامبر مستحق آنها بوده است و درخور استحقاق ديگران نيست.
7- همان.
8- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار الاحياء التراث الکتب العربية، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثير، الکامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جرير طبرى، تاريخ الرسل و الملوک، تحقيق محمّدابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن يحيى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346، ص 46.
9- سيدجعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.
10- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.
11. علاّمه مجلسى ذيل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ريا و هدفهاى فاسد را با آن مخلوط نکند و در هيچ يک از کارهايش به غير خداوند توسّل نجويد و تأويل کلمه توحيد همين است؛ زيرا کسى که يقين داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدايىاش با کسى شريک نيست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسى را شريک قرار ندهد و در هيچ کارى به غير او متوجه نشود.»
12. وى همچنين در فراز «پيوندش را در دل نهاده است»، مىگويد: در اين فقره، چند احتمال وجود دارند:
اول. خداوند بر دلها آنچه را که لازمه اين کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکيب در ذات خدا و عدم زيادتى صفات کماليه بر ذات خداوند، و امثال اينگونه مطالب را، که مربوط به توحيدند، واجب و حتم قرار داده است.
دوم. آنچه عقل از اين کلمه به آن مىرسد، به قلب متصل مىکند و آيات آفاق و انفس به او مىنماياند و با توحيد فطرى آن را کامل مىکند و در دلهايشان مستقر مىسازد.
سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقلها را مکلّف به رسيدن به آخرين درجه دقايق کلمه توحيد و تأويل نکرده، بلکه همه دلها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنايش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همين است.
چهارم. احتمال دارد ضمير در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ يعنى بر دلها بيش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسيدن به تأويل کامل اين کلمه طيّبه و دقايقى که از آن استنباط مىشوند و يا به طور مطلق، اصولاً رسيدن به اينها را بر دلها واجب ننموده است. وى در انتها، اين تفسير چهارم از عبارت مزبور را بر ساير وجوه ترجيح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.)
13. سيوطى در کتاب الاتقان مىنويسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روايت کرده است که پنج نفر پيش از آنکه موجود شوند نامگذارى شدند: يکى از آنها حضرت محمد صلىاللهعليهوآله بود که حضرت عيسى عليهالسلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد ...» (صف: 6) و اين اشاره به بيان مزبور دارد.
14. شايد مقصود از «پرده»، نيستى يا حجابهاى اصلاب و ارحام باشد، و اينکه آنها را نسبت به «اهاويل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در اين حالت است. و شايد مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاويل» و چيزهاى ترسآور مصون و محفوظ بودند؛ زيرا ترس و هول پس از وجود به اشيا مىرسد و در حال نيستى، ترس و وحشتى نيست و گفته شده است: تعبير «أهاويل» از قبيل تعبير از درجات عدم به ظلمتها و تاريکىهاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سيدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)
15. علاّمه مجلسى ذيل اين بخش از خطبه مىفرمايد: «در بين مفسّران مشهور است که اين آيه درباره آن عده يهوديانى نازل شد که پيمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصميم گرفتند حضرت رسول را از مدينه بيرون کنند و به پيمانشکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مىدهد: «همچنين گفته شده است که درباره مشرکان قريش و اهالى مکّه نازل شده که پيمان خود را با پيامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حديبيه)، شکستند و قبيله "بنىبکر " را عليه "خزاعه " يارى کردند و تصميم گرفتند حضرت را از مکّه بيرون کنند. اينان در "دارالندوه " گرد آمدند و شيطان، که به صورت پيرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آنها را راهنمايى کرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پيمانشکنى را از اين زمان شروع کردند.
اما مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام از مردمى که عهد و ميثاق خود را شکستند، يا همانهايى هستند که در آيه شريفه از آنان نامبرده شده است که در اين صورت، بيانکننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربايندگان حق آن حضرت است که پيمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصيت آن حضرت و نسبت به خويشاوندان و اهل بيتش بستند، نقض کردند؛ همانگونه که خداوند قتال با پيمانشکنان قريش را واجب فرموده بود، و يا اينکه مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بيت عليهمالسلام است و مقصود از پيمانشکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پيرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما اين عهد و پيمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پيامبر و نفس آن حضرت و جانشين او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بيرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بيتش ناديده گرفتند، که در اين صورت، ذکر آيه قرآن در ضمن فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام يک نحوه اقتباس از قرآن مجيد است. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109.)
16. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ عِند الالهِ على الاَدنَينِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَيتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا يُستَضاءُ به عليک تُنْزَلُ مِن ذِىالعزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبريلُ بالآياتِ يُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخيرِ مُحتَجِبٌ
فليتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَيْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم يُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَريّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.
17. سيّد شرفالدين عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.
18. همان.
19. عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الکتاب و السنّه والادب، بيروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.
20. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 16، ص 230ـ231.
21. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمية عن الدلائل، مرتضى الحکمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.
22. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109ـ112.
23. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 12، ص 53 / طبرى، پيشين، ج 5، ص 31.
انتهای پیام