( 0. امتیاز از )


چکيده
در فرهنگ شيعه، «فدک» نمادى از معنايى بزرگ است که هرگز در محدوده يک قطعه زمين نمى‏گنجد و همين معنا رمزى است که درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزه‏اى سياسى تبديل کرد. منازعه فدک در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله در حق‏خواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليه‏السلام است و انتقاد از بى‏وفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهم‏السلام . حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهره‏گيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مى‏گذارد که نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مى‏نمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرايى است.


زمينه سازي خطبه فدکيه

در فرهنگ شيعه، «فدک» نمادِ معنايى بزرگ است که هرگز در محدوده يک قطعه زمين نمى‏گنجد و همين معنا رمزى است که درگيرى را از مخاصمه سطحى و محدود، به مبارزه‏اى سياسى تبديل کرد. منازعه فدک در واقع، فرياد اعتراض يادگار رسول خدا صلى‏الله‏عليه ‏و ‏آله به انحراف پديد آمده در جهان اسلام است. «خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا عليهاالسلام در حق‏خواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليه‏السلام است و انتقاد از بى‏وفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهم‏السلام.

«خطبه فدک» علاوه بر قاطعيت فاطمه زهرا عليهاالسلام در حق‏خواهى نسبت به ارث خويش، بيش از پيش بيان روشن دفاع از حضرت على عليه‏السلام است و انتقاد از بى‏وفايى و خيانت مردمان نسبت به حق صريح اهل بيت عليهم‏السلام.
حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهره‏گيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مى‏گذارد که نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مى‏نمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرايى است.

پس از روى کار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اين‏رو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود که با اين حرکت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود.


اشراف حضرت زهرا عليهاالسلام به قرآن
فاطمه زهرا عليهاالسلام در خانه‏اى پرورش يافته که نمونه والاى حُسن خُلق، سلامت طبع، دانش، بينش، هدايت و بالاتر از همه مهبط وحى الهى بوده و از اين‏رو، ضرب‏المثل کمال و انسانيت، عفّت، پاکى، متانت و آگاهى است. وى از آنچه پيامبر از حق تعالى تلقّى کرده، بهره گرفته و در خانه پدر و دامان پرورش او به فضايلى آراسته شده که هيچ دخترى به آنها دست نيافته است. ايشان همچنين از فضل همنشينى همسرى برخوردار است که تمامى دغدغه او از آغاز تا انجام، قرآن کريم و تحقق آيات آن در ميان مردم بوده است. وى قرآن کريم را از زبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و حضرت على عليه‏السلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است. در کتب بسيارى آمده است که ايشان بر علوم قرآن و مسائل و مطالب اديان و شرايع پيشين آگاهى داشت و خواندن و نوشتن مى‏دانست و بر حسب فرمان خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله مطالبى به صورت مکتوب فراهم آورده بود تا از آنها بهره گيرد و در امور دينى و دنيوى، بصيرت و آگاهى يابد. (1)


بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مى‏گويند: «خيبر» فى‏ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند.
از مباحثاتى که حضرت با ابوبکر و زنان مهاجر و انصار نموده است، اين واقعيت برمى‏آيد که ايشان بر آيات کريمه احاطه کامل داشته و به اقتضاى کلام، از آنها بهره برده و بدانها استدلال نموده است. گرچه اخيرا قريب 2000 کتاب مستقل و چاپى درباره حضرت زهرا عليهاالسلام به 26 زبان دنيا معرفى گرديده‏اند، (2) ولى کتاب مستقلى در خصوص بيانات قرآنى اين بانوى بزرگ در اين مجموعه‏ها يافت نمى‏شود و صرفا مى‏توان اين‏گونه بيانات قرآنى را ذيل زندگى‏نامه و نقل‏هاى تاريخى جست‏وجو نمود. بخشى از اين گفتارهاى نورانى، در نقل‏هاى کوتاه و بخش ديگر آن در گفتار مفصّل آن حضرت عليهاالسلام در مسجد مدينه (خطبه فدک) و در ديدار با زنان مهاجر و انصار (خطبه عيادت) نمودِ کامل و بارزى يافته‏اند.

حضرت زهرا عليهاالسلام در اين محاجّه، با بهره‏گيرى متين و استوار از آيات قرآن کريم، تفسيرى مستند و محکم از آيات قرآن را به نمايش مى‏گذارد که نشان‏دهنده اوج اشراف و آگاهى از بيان رموز آيات است و خطبه را از صبغه سياسى به درس معرفتى و کلاس تفسيرى و ادبى بدل مى‏نمايد که مفسّر آن در نهايت درجه فهم و ادراک مبانى آيات الهى و نهايت درجه فصاحت و بلاغت در گفتار و سخن‏سرايى است.


زمينه سازي خطبه فدکيه
بنابر روايت براء بن عازب، پس از خاتمه بيعت در «سقيفه»، کسانى که در آن مجمع گرد آمده بودند از محل خارج شدند و در کوچه‏ها به راه افتادند و به هر کس مى‏رسيدند دست او را مى‏گرفتند به دست ابوبکر مى‏ماليدند، چه آن شخص به اين کار تمايلى داشت يا نداشت. براء مى‏گويد: در آن زمان بود که من به در خانه بنى‏هاشم رفتم و خبر را به آنان دادم. (3)

حضرت فاطمه عليهاالسلام از زمره مخالفان بود و از اين‏رو، خانه وى بلافاصله محل اجتماع ايشان و رويارويى با جريان سقيفه گرديد. اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بيعت با حضرت على عليه‏السلام تلاش زيادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين که اين مواجهه در جريان تصرف فدک به مبارزه‏اى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حق‏خواهى و ادعاى مالکيت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبکر، خطابه‏اى طولانى ايراد نمود.

اين آبادى(فدک) بنابر نقل کليه مورّخان، به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليه‏السلام آن را فتح کرد و هيچ يک از ديگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراين، عنوان «فى‏ء» را از دست داده و ذيل کلمه «انفال» وارد شده بود.

فدک چيست؟
طريحى در مجمع البحرين مى‏گويد: «فدک» از آبادى‏هاى يهوديان بود که تا مدينه دو روز و تأخير کمتر از يک منزل فاصله داشت. (4)

اين آبادى بنابر نقل کليه مورّخان، به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله اختصاص داشت؛ زيرا آن حضرت به همراه حضرت على عليه‏السلام آن را فتح کرد و هيچ يک از ديگر مسلمانان در فتح آن شرکت نداشت و بنابراين، عنوان «فى‏ء»(5) را از دست داده و ذيل کلمه «انفال»(6) وارد شده بود.


طريحى آورده است: هنگامى که آيه «وَ آتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّه» (اسراء/ 26) نازل گرديد، حضرت رسول اکرم صلى‏الله‏عليه‏و‏آله «فدک» را به حضرت فاطمه عليهاالسلام بخشيد و آن ملک تا پس از رحلت حضرت در تصرف ايشان بود و به زور از او گرفته شد و حضرت على عليه‏السلام در يک نقل تأويلى، حدود آن را بدين‏گونه مشخص نمود: يک طرفش کوه احد، مرز ديگرش عريش مصر، مرز ديگر سيف البحر و مرز ديگر دومة الجندل است. (7)

بلاذرى، طبرى، ابن اثير و ابن ابى الحديد نيز مى‏گويند: «خيبر» فى‏ء مسلمانان و «فدک» خالصه رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود؛ زيرا آنان تاخت و تازى در آنجا نداشتند. (8)

اميرالمؤمنين و فاطمه زهرا عليهماالسلام براى بازگرداندن امر خلافت از ابوبکر و بيعت با حضرت على عليه‏السلام تلاش زيادى کردند، اما تلاش آنها ثمرى نبخشيد تا اين که اين مواجهه در جريان تصرف فدک به مبارزه‏اى بزرگ تبديل شد و فاطمه زهرا عليهاالسلام براى حق‏خواهى و ادعاى مالکيت فدک، در حضور مسلمانان در مسجد پيامبر حاضر گرديد و در مخالفت با تصدّى مقام خلافت به وسيله ابوبکر، خطابه‏اى طولانى ايراد نمود.
پس از روى کار آمدن خليفه اول، از اولين اقدامات در جهت تثبيت قدرت سياسى و اقتصادى خلافت، گردآورى زکات و سامان بخشيدن درآمدها بود و از اين‏رو، تصرف منطقه اقتصادى فدک، آغاز رويارويى عملى با مخالفان سياسى بود که با اين حرکت، درگيرى را از پشت درها به صحنه علمى مسجد کشانيد و فاطمه زهرا عليهاالسلام را به بيانى طولانى و مفصّل وادار نمود. قديمى‏ترين سند اين سخنرانى کتاب بلاغات النساء، ابوالفضل احمد بن ابى طاهر مروزى (204ـ 208 ق) است. اين خطبه به عنوان دومين گفتار آن کتاب ـ پس از مرثيه عايشه در مرگ ابوبکر ـ ضبط گرديده است.

فصاحت و بلاغت، آرايه‏هاى لفظى و معنوى و به خصوص صنعت «سجع» در اين سخنان موج مى‏زند و بسيارى را به اين نحوه کلام متوجه نموده و مقهور گفتارپردازى آن کرده است. برخى نيز آن را ترکيبى از مخالفت با قدرت سياسى موجود و خطبه‏اى انقلابى مى‏دانند که سعى در براندازى نظام نوبنياد دارد تا حق‏خواهى شخصى. (9) به هر صورت، محتواى اين سخنان ظهور استدلالى غنى بر ادعايى است که علاوه بر قدرت بيان گوينده در لفظ و معنا، شاهد نحوه بهره‏گيرى منطقى‏ترين و استوارترين استدلال از آيات کريمه قرآن است که به فراخور بحث، محتواى سخن را سرشار از نورانيت قرآن کرده و آن را به تفسيرى موجز از برخى آيات الهى تبديل نموده است.

مرحوم مجلسى اين خطبه را در جلد هشتم کتاب بحارالانوار آورده و لغات آن را نيز شرح نموده و برخى مضامين آن را نيز تبيين کرده است. (10)

حضرت زهرا عليهاالسلام قرآن کريم را از زبان رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و حضرت على عليه‏السلام شنيده و روان خويش را در پرتو مفاهيم آن تصفيه نموده است.
محتواى کامل اين سخنان شامل موارد ذيل است: حمد و ثناى خداوند، شهادت به وحدانيت خداوند، شهادت به رسالت محمّدى صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، تفسيرى از کتاب الله قرآن کريم، تفسيرى از هجده مضمون معرفتى قرآن کريم. پس از اين مقدّمات، خطابه شروع گرديده و با استناد مستقيم به 21 آيه کريمه و اقتباس از 6 آيه ديگر، استدلال را قوّت بخشيده و از محتواى بحث به آيات قرآن و از آيات قرآن به محتواى سخن سرايت داده شده است.


ترجمه متن خطبه

* حمد و سپاس الهي

حضرت لحظه‏اي مکث کردند تا هم همه جمعيت فرو نشست و سر و صداها خاموش شد. سپس کلام خود را با حمد و سپاس الهي و درود بر پيامبر خدا آغاز کرد. از شنيدن صداي فاطمه دوباره مردم به گريه افتادند. بعد از سکوت و آرامش فاطمه (عليهاسلام) کلام خود را چنين آغاز فرمود: خداوند را سپاس برآنچه نعمت داد و به قلب‏ها الهام فرمود؛ و مدح و ستايش براي خدايي که به نعمت‏هاي عامه‏اش قبل از استحقاق ابتدا کرد و هرگونه نعمتي را ارزاني داشت و يکي پس از ديگري بر ما فرو ريخت نعمتهايي که از شماره بيرون است و جزاي آنها را هرگز نتوان داد و نهايتش را نتوان فهميد.
انسانها را ترغيب فرمود که شکر او را به جاي آورند تا او نعمت‏هايش را فزوني بخشد و پي در پي عطا کند و از آنها طلب حمد و سپاس کرد تا نعمتهايش را بر آنها بريزد و آنها دوباره همانند آن نعمتها را از او درخواست کنند.

* گواهي به وحدانيت الهي

و اشهد ان لا اله الا الله و گواهي مي‏دهم که معبودي جز الله نيست، خدايي يگانه و بي‏شريک، و اين کلمه توحيد کلمه‏اي است که نتيجه‏اش اخلاص است و در قلبها ريشه دارد توحيد در فطرت انسان نهاده شده و هر کس به آن انديشيد آنرا با عقلش مطابق دانست.
خدايي که چشم‏ها توان ديدنش را و زبانها توان وصفش را و خيالات توان چگونگي‏اش را ندارند.
او همه چيز را از هيچ پديد آورد و براي آفرينش آنها الگو و نمونه‏اي نداشت؛ بلکه آنها را به قدرتش آفريد و به اراده‏اش خلق کرد بدون اينکه به آنها نيازي داشته باشد يا از آنها فايده‏اي ببرد؛ و اين نبود مگر اينکه حکمتش را پايدار کند و بر طاعتش آگاهي دهد، قدرتش را اظهار کند و مردم را بنده خود گرداند و دعوتش را گرامي دارد.
و سپس بر طاعت خود ثواب و بر معصيتش عقاب نهاد تا بندگان را از خشم خود باز دارد و به سوي بهشت فرا خواند.

* گواهي به رسالت محمد صلي الله عليه و آله

و اشهد ان ابي محمدا عبده و رسوله و گواهي مي‏دهم که پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) بنده و رسول خداست و خداوند او را برگزيد قبل از اينکه به او ماموريت دهد و او را نام نهاد قبل از آنکه او را در ظاهر پديد آورد و او را انتخاب کرد قبل از اينکه پيامبرش کند؛ چه، آفريدگان در علم غيب خدا مستور و در پرده ترسها نگه داشته شده و با عدم، دست به گريبانند و خداوند پي‏آمد کارها را مي‏داند و بر رويدادهاي روزگار احاطه دارد و به جايگاه کارهاي شدني آشناست.

خداوند رسولش را فرستاد تا فرمان خود را تمام و کامل کند و اراده حتمي‏اش را در مورد اجراي احکامش ظاهر سازد و تقديرات قطعي‏اش را نافذ فرمايد. و چون ديد امتها فرقه فرقه شده و دينهايشان پراکنده گشته، هر دسته به دور آتشي جمع و به بت‏ پرستي مشغولند و با اينکه خدا را مي‏ شناسند منکر او شده‏اند، لذا ظلمت‏ها را با نور محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) روشن کرد و تيرگي قلبها را زدود و موانع را از جلو چشم‏ها برداشت و مردم را هدايت فرمود و از گمراهي رهانيد و کوري‏ها را به بينايي تبديل کرد و آنها را به دين قويم خود هدايت و به راه مستقيم دعوت فرمود.

سپس خداوند آن حضرت را به مهرباني و اختيار و خواست و رغبت و ايثار خويش قبض روح کرد و از رنج و زحمت اين دنيا آسوده نمود و ملائکه ابرار اطرافش را گرفته، به رضوان پروردگار غفارش رساندند و در مجاورت خداوند فرمانرواي مقتدر جاي دادند.


* اشاره به قرآن بعنوان عهد الهي

درود الهي بر پدرم که پيامبر و امين وحي و برگزيده و منتخب و مورد پسند خداوند است و سلام و رحمت و برکات خدا بر او باد.

سپس فاطمه (عليهاسلام) رو به اهل مجلس کرد و فرمود:
شما اي بندگان خدا مورد خطاب امر و نهي الهي و حاملان دين و وحي او هستيد تا نسبت به اين دين درباره خود امين باشيد و به ديگر امتها هم برسانيد.
اي مردم در بين شما خداوند عهدي گذاشته است و آن کتاب ناطق خدا، قرآن صادق و نور درخشان و چراغ تابناک است که ديدگاه‏هايش روشن و اسرارش آشکار و ظواهرش درخشان است؛ قرآني که پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروي‏اش کشاننده به سوي بهشت و حرف‏شنوايي از آن موجب رهايي است.

به وسيله قرآن مي‏توان به برهان‏هاي روشن و حرمت‏هاي دورباش زده و شواهد روشن و استدلالات کافي و فضائل مورد پسند و امور جايز و بخشيده شده و قوانين حتميه الهي دست يافت.

* احکام اسلام براي هدايت انسانها

اي مردم مسلمان؛ خداوند تبارک و تعالي ايمان را موجب پاکي شما از شرک قرار داد و نماز را براي دوري از تکبر ،و زکات را باعث طهارت روح و فزوني در روزي ،و روزه را براي پايداري اخلاص ،و حج را موجب استواري دين ،و عدل را براي تقويت دلها، و پيروي از ما اهل بيت را موجب نظم ملتها، و پيشوائي ما را براي امان از تفرقه ،و جهاد را موجب عزت اسلام، متين کرد .

و چنين مقدر فرمود که صبر موجب استحقاق پاداش ،و امر به معروف مصلحت انديشي براي همگان ،و نيکي به پدر و مادر سپري از خشم پروردگار، و صله رحم موجب زياد شدن عمر،و قصاص موجب جلوگيري از خونريزي‏ها گردد ،و وفاي به نذر سبب بخشش باشد ،و و کامل کردن ترازوها موجب عدم زيان ،و نهي از آشاميدن شراب براي پاکي از پليدي، و دوري از تهمت نارواي جنسي پرده‏اي براي جلوگيري از لعن، و ترک دزدي موجب حفظ عفت جامعه شود.

و خداوند شرک را حرام فرمود تا در ربوبيت او اخلاص باشد؛« فاتقوالله حق تقاته» پس آنگونه که شايسته است تقواي الهي را پيشه خود کنيد و جز در حال مسلماني از دنيا نرويد و در اوامر و نواهي الهي اطاعت کنيد زيرا فقط بندگان عالم از خداوند خوف دارند.

سپس فاطمه (عليهاسلام) فرمود:
«ايهاالناس! بدانيد من فاطمه‏ام و پدرم محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) است. آنچه را که مي‏گويم از اول تا به آخر صحيح است. نه سخن بيهوده مي‏گويم و نه کار ناروا انجام مي‏دهم.

* معرفي نسب خويش و علي عليه السلام با پيامبر

من دختر آن پيامبرم که خداوند درباره‏اش فرمود: « فرستاده‏اي از جانب من به سوي شما آمده که زحمت‏هاي شما بر او گران است و نسبت به اصلاح شما حريص است و با مؤمنين رؤوف و مهربان. اگر نسب او را بشناسيد مي‏دانيد که او فقط پدر من است نه هيچ‏يک از زنان شما و اوست برادر اميرالمؤمنين علي عليه السلام نه هيچيک از مردان شما و چه خوب است منسوب بودن به آن حضرت که درود خداوندي بر او و خاندانش باد.

*نجات از گمراهي و شرک با رسالت پيامبر

آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و اندرزهاي خود را انجام داد. از هر مرتبه‏اي از شرک دور بود و رمق مشرکين را گرفت و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت فرمود؛ بتها را شکست و گردن ‏فرازان را سرکوب کرد تا شکست خوردند و گريختند. کم‏‎کم ظلمتها رفت و صبح هدايت دميد و حق روشن شد و زعيم دين لب گشود و هاي و هوي شيطان فرو نشست.

فرومايگان منافق نابود شدند و گره‏هاي کفر و پراکندگي گشوده شد و کلمه اخلاص (لا اله الا الله) در زبانها پيچيد در حالي که شما بر لب پرتگاه گودال جهنم بوديد.

و شما از شدت ضعف جرعه هر آشامنده و طعمه هر خورنده و آتش گيره هر شتاباني بوديد و همه بر سر شما قدم مي‏گذاشتند و شما را له مي‏کردند آب گنديده مي‏خورديد و غذاي شما گوشت خشک شده و برگ درختان بود، با حالتي ذليل هميشه در ترس بوديد که مبادا اطرافيان بريزند و شما را به يک حمله بربايند.

* نقش علي عليه السلام در رسالت پيامبر

پس خداي تبارک و تعالي را به پدرم محمد (صلي الله و عليه و آله و سلم )از آن وضع اسفبار نجات داد و بعد از همه مقدمات و بعد از آنکه گرفتار مردم قوي و گرگان عرب و طاغيان اهل کتاب شديد، خداوند هر آتشي را که بر افروختند خاموش کرد و هر گاه شيطاني سربلند مي‏کرد و متجاوزي چون مار، اجتماع مسلمين را تهديد به مرگ مي‏کرد، آن حضرت برادرش علي اميرالمومنين (عليه السلام) را به کام آنها مي‏فرستاد و علي عليه السلام هم دست از آنها برنمي‏داشت مگر اينکه آنان را گوشمالي داده شراره آتش آنان را خاموش مي‏کرد.

آري؛ علي در راه خدا رنج‏ها ديده و تلاشها نموده است. به رسول خدا نزديک و نسبت به اولياء خدا سرور بود. آستين همت را بالا زده، خيرخواه و کوشا و رنج ‏ديده و زحمتکش بود در حاليکه شما در آسايش و رفاه بسر مي‏برديد و به فکر خود بوديد.

از نعمت‏ها بهره‏ مند و آسوده و بي‏خيال در کمين ما نشسته بوديد که اوضاع چگونه مي‏چرخد و گوش بزنگ اخبار بوديد. در وقت استراحت زودتر از ديگران بر زمين مي‏نشستيد و در موقع جنگ پا به فرار مي‏گذاشتيد.

* غصب ولايت علي عليه السلام

پس هنگامي که خداوند براي پيامبرش، خانه پيامبران و جايگاه برگزيده برگزيدگانش را انتخاب کرد در بين شما کينه و نفاق آشکار و جامه دين فرسوده گشت، افراد گمراه خموش به نطق آمدند و فرومايگان پست به صحنه درآمده، سرکردگان تبهکار نعره کشيدند و در ميدانها جولان دادند.

شيطان سرش را از گريبان برآورد و شما را به سوي خود فرا خواند و شما را اجابت کننده دعوت خود يافت که گول او را خورده‏ايد. سپس در آزمايش خود، شما را بي‏وزن و ناچيز ديد و چون تحريکتان کرد و به خشم آمديد و بر غير شتر خود داغ زديد (شتر ديگران را به نام خودتان غصب کرديد) و به آبشخور ديگري وارد شديد! بله.

هنوز چيزي از رحلت رسول خدا نگذشته بود و زخم و جراحت فقدان او هنوز به هم نيامده و بهبود نيافته بود، بلکه هنوز جسد رسول خدا دفن نشده بود که شما از ترس اينکه فتنه‏اي به پا شود شتاب کرديد و خلافت را ربوديد. آگاه باشيد که با اين عمل در فتنه و آشوب سقوط کرده و جهنم را که بر کافران احاطه دارد براي خود برگزيديد.

* خارج شدن از راه صواب پس از رحلت پيامبر

پس هيهات بر شما، شما را چه شد و به کجا مي‏رويد؟ و چه بيراهه ميرويد! اين کتاب خداست پيش روي شما و امورش روشن و دستوراتش درخشان و پرچم‏هايش برافراشته و دورباش‏هايش آشکار و فرامينش واضح است. و شما آنرا پشت سرانداخته‏ايد. آيا تصميم داريد به غير آن حکم کنيد؟! و اين چه بد تبديلي است براي ستم‏پيشگان و هر کس دين جز اسلام بجويد هرگز از او پذيرفته نگردد و در آخرت از زيانکاران است.

و بعد هم شما چندان صبر نکرديد که سرکشي اين فتنه فرو بنشيند و مهار اين شتر رسيده به چنگ آيد، بلکه به شعله‏هايش دامن زديد و جرقه‏هايش را تحريک کرديد و نداي شيطان گمراه‏کننده را پاسخ مثبت داديد تا انوار درخشان دين را خاموش کنيد و سنت‏هاي پيامبر برگزيده را نابود سازيد.

به خوردن کف روي شير تظاهر مي‏کرديد ولي در باطن مي‏خواستيد از شيرها بنوشيد. (ظاهرا دلسوزي براي دين مي‏کرديد ولي باطنا مي‏خواستيد به متاع دنيا برسيد.) و نسبت به خاندان رسول خدا دورويي و نفاق به خرج داديد.
ما با شما از در صبر مي‏آييم همچون کسي که دستش را به لبه تيز کارد گرفته و يا نيزه‏اي در شکمش فرو رفته باشد.

* ذکر بينه از قرآن براي ارث

آيا چنين پنداشته‏ايد که ما را ارثي نيست؟ آيا از دستورات دوران جاهليت پيروي مي‏کنيد؟ کيست که از خداوند بهتر حکم کند براي گروهي که باور دارند. آيا نمي‏دانيد؟ براي غاصبان فدک مانند خورشيد درخشان، واضح است که من دختر پيامبرم و بايد از او ارث ببرم.
اي مسلمانان! من بايد براي گرفتن ارثم مغلوب شوم؟!

اي پسر ابي قحافه (ابوبکر) آيا در کتاب خداوند آمده که تو از پدرت ارث ببري و من از پدرم نبرم؟! حقا که سخن ناروايي گفته‏اي! آيا عهد کتاب خدا را کنار گذاشته، پشت سرتان انداخته‏ايد در آنجا که گويد «و سليمان از داود ارث برد .و آنجا که داستان يحيي بن زکريا را بازگو مي‏ کند که مي‏فرمايد« پروردگارا از سوي خودت جانشيني به من ببخش که از من و خاندان يعقوب ارث ببرد و آنجا که مي‏فرمايد «بعضي از خويشان بر بعضي ديگر در کتاب خدا مقدم هستند»

و نيز آنجا که مي‏فرمايد «خداوند شما را درباره فرزندانتان سفارش مي‏کند که پسر دو برابر دختر ارث ببرد» و يا فرمود «اگر مالي را به‏جاي گذارد، به ‏طور شايسته براي پدر و مادر و نزديکانش وصيت کند و اين حقي است بر پرهيزکاران.» .

آيا گمان کرده‏ايد که مرا از پدرم نصيبي نيست و ارثي نمي‏برم و اصلا خويشاوندي بين ما نيست؟! آيا براي شما آيه‏اي اختصاصي آمده که پدرم از آن خارج است؟ يا مي‏گوييد اهل دو ملت مختلف از يکديگر ارث نمي‏برند و من و پدرم اهل يک ملت و آئين نيستيم؟! آيا شما از پدرم و پسر عمم،علي، به عام و خاص قرآن داناتريد؟ پس اين شما و اين فدک، همچون شتر مهارشده و زين کرده!، يکديگر را در روز حشر خواهيم ديد.

پس چه خوب داوري است خداوند، و چه خوب بزرگ و پيشوايي است محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) ،و چه خوب وعده‏ گاهي است قيامت، که در آن روز نتيجه زيانبار عمل خود را خواهيد ديد، ولي پشيماني سودي ندارد و براي هر خبري جايگاهي است و به‏زودي خواهيد دانست که بر چه کسي عذاب خوارکننده فرود اٌمده و شکنجه پايدار وارد مي‏شود.

* احترام به فرزندان رسول خدا

آنگاه فاطمه (عليهاالسلام) به سوي انصار نظر افکنده فرمودند: اي گروه جوانمردان و اي بازوان دين و ياران اسلام! اين چه چشم‏پوشي و سهل‏انگاري است که در حق من روا مي‏داريد و نسبت به ظلمي که به من مي‏شود در خواب غفلتيد؟! آيا پدرم رسول خدا (صلي الله عليه و آله و سلم) نمي‏ فرمود: هر انساني در فرزندانش حفظ مي‏شود؟ (يعني اگر مي‏خواهيد جانب کسي را محترم بشماريد بعد از او به فرزندانش احترام کنيد.) چه زود اين عمل را انجام داديد؟ دست مرا از فدک کوتاه نموديد؟ و براي امري که وقت آن نشده شتابان شديد؟ اي گرده انصار! شما را قدرت و طاقت اين هست که خواسته مرا برآورده کنيد.

آيا مي ‏گوييد محمد (صلي الله عليه و آله و سلم) مرد و رفت و ديگر خبري نيست؟ نه، اين امر بزرگي است که شکافش گسترش مي‏يابد و رخنه‏اش بازتر مي‏گردد و پيوستگي‏هايش از هم مي‏گسلد.

و کم کم به قهقرا و جاهليت برمي‏گرديد آري زمين در غيبت او تاريک و ستارگان در مصيبتش گرفته و آرزوها نوميد و کوهها فرو هشته و حريم او بي‏ارزش و حرمت او زايل گرديد. پس به خدا قسم اين است آن بلاي بزرگ و مصيبت عظمي که مانندش نيامده و نازل نگشته است.

* عمل به قرآن بعداز پيامبر

اين کتاب خداست که هر صبح و شام بر در خانه‏هاي شما فرياد مي‏زند و با آواز بلند و تلاوت و فهماندن آن اعلان مي‏دارد که انبياء قبل هم مي‏مردند و اين حکم الهي و قضاء حتمي بر آنها هم وارد مي‏شد؛ آنجا که مي‏فرمايد: « و ما محمد الارسول. . . » محمد نيست مگر فرستاده‏اي که بيش از او نيز فرستادگاني آمده‏اند و گذشته‏اند. آيا اگر او بميرد و يا کشته شود، شما به دوران جاهليت گذشته خود برمي‏گرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد، (از دين خارج گردد) هرگز زياني به خداوند نياورد و به زودي خداوند پاداش سپاسگزاران را خواهد داد.

* طلب ياري از مردم

اي واي از گروه اوس و خزرج! آيا ميراث مرا ببلعند در حالي که شما را مي‏بينم و صداي شما را مي‏شنوم و شما با هم جمع و پيوسته‏ايد؟! اين درخواست من است که شما را فرا گرفته و اين خبردادن من است که شما را شامل شده (و من از شما ياري مي‏طلبم.)

شما داراي افراد زياد و قدرت فراواني هستيد و سلاح جنگي و تجهيزات در دست شماست! درخواست من به شما مي‏رسد ولي جواب نمي‏دهيد و فرياد من به گوشتان مي‏رسد ولي به فريادم نمي‏رسيد؛ در حاليکه شما به استقبال دشمن در جنگ‏ها معروفيد و شما را به خير و صلاح مي‏شناسند.

شما برگزيدگان و منتخب جامعه‏ايد، با اعراب جنگيده‏ايد و رنج و تعب بسياري متحمل شده‏ايد.
شما با گروه‏هاي زيادي درگير شده‏ايد و بدون هيچ ضعفي، شجاعان را دفع کرده‏ايد. ما فرار نکرديم و شما هم فرار نکرديد. هر چه را که ما امر کرديم پذيرفتيد تا به دست ما اهل بيت، سنگ آسياي اسلام به چرخش درآمد و نتايج و بهره‏هايش زياد شد.

بيني شرک به خاک ماليد و طغيان تهمت‏ها فرو نشست و آتش کفر به خاموشي گراييد؛ آشوب فتنه‏ها آرام و نظام دين منسجم گرديد. پس شما چرا بعد از روشني راه بيراهه رفتيد و چرا حق را پنهان کرديد، بعد از اينکه اٌشکار شده بود و چرا عقب ‏گرد کرديد و بعد از ايمان مشرک شديد.

آيا شما با مردمي که پيمان خود را شکسته و براي بيرون کردن پيامبر تصميم گرفته‏اند، نمي‏جنگيد با آنکه آنها اول جنگ را شروع کرده‏اند؟ آيا از آنان مي‏ترسيد در حالي که خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد اگر ايمان آورده باشيد؟ (يعني چرا وقتي اين گروه غاصب خلافت، پيمان خود را شکستند و به عهدي که درباره اميرالمومنين (عليه السلام) با رسول خدا داشتند وفا نکردند، شما با آنها نمي‏جنگيد و از اميرالمومنين دفاع نمي‏کنيد؟)

آگاه باشيد من شما را چنين مي‏بينم که به رفاه ‏طلبي و زندگي راحت متمايل گشته و آن کس که براي زمامداري سزاوار است دور ساخته و به راحتي و آسايش روي آورده و خود را از ضيق و تنگي نجات داده‏ايد.

پس آنچه را که فرا گرفته بوديد کنار گذاشته و آنچه آشاميدنش آسان بود، بيرون ريختيد. پس اگر شما و تمامي کساني که در روي زمين زندگي مي‏کنند کافر شوند،بدانيد که خداوند بي‏نياز و ستوده است.

* اتمام حجت با مردم

آگاه باشيد آنچه را گفتم با آگاهي نسبت به شما است که شما انگيزه ياري نداريد و نيرنگ و فريب، دلهايتان را فرا گرفته است؛ وليکن اين سخنان خروشي بود که از جان برآمد و آهي بود که از خشم برخاست، کاسه صبر لبريز، و عقده‏هاي سينه باز و حجت بر شما تمام شد. پس اين شما و اين شتر خلافت! لجامش را محکم بگيريد و بتازيد. اما بدانيد پشتش زخمي و پايش لنگ و عار و ننگش هميشگي است. نشان خشم الهي بر آن خورده و عيبش ابدي است.

خلافتي که به آتش برافروخته الهي پيوسته، آتشي که بر دلها احاطه کند؛ در حالي که کليه اعمال شما در پيش چشم پروردگار است و به زودي ستمگران خواهند دانست که در چه جايگاهي رجوع مي‏کنند. من دختر پيامبر شمايم که شما را از عذاب سخت آينده بيم داد. پس هر چه مي‏خواهيد بکنيد. ما هم کار خودمان را مي‏کنيم و منتظر باشيد که ما هم منتظريم.

بررسى محتوايى خطبه فدکيه

«لااله‏الااللّه» کلمه‏اى است که تأويلش را اخلاص(11) قرار داده و پيوندش را در دل‏ها نهاده(12) و در فکر براى تعقّل آن، روشنايى ايجاد کرده است.

خداوندى که ديدارش براى ديدگان و توصيفش براى زبان‏ها و درک چگونگى‏اش براى وهم‏ها ناشدنى است، اشيا را نه از چيزى که قبل از آن باشد [و از نيستى] پديدار ساخت و بدون استفاده از مثال و الگو، اشيا را آفريد و به قدرت خويش، خلق کرد و به خواست خود پديد آورد، بدون اينکه به آفرينش آن‏ها نيازى داشته باشد و يا در شکل بخشيدن به آن‏ها فايده‏اى برايش باشد، جز اينکه حکمتش را پايدار، و بر طاعت و قدرتش ديگران را آگاه، و براى آفريدگانش موجب تعبّد و بندگى، و براى دعوتش موجب سرفرازى باشد. پس از آن، بر طاعت و گوش فرادادن آنان ثواب را مترتّب ساخت و برنافرمانى‏شان عقاب و کيفر نهاد تا بندگانش را از خشم خود بازدارد و به سوى بهشت فراخواند.

«أشهد أنَّ ابى محمّدا عبدهُ و رسولهُ ...»؛ گواهى مى‏دهم که پدرم محمّد بنده و رسول اوست. پيش از آنکه به او مأموريت دهد، وى را برگزيد و برترى و شرافت بخشيد و پيش از پديد آوردنش، او را نام نهاد(13) و پيش از آنکه او را مبعوث کند، برگزيده است، در آن هنگام که آفريدگان در پس پرده غيب مکتوم و در پشت پرده‏هاى ترسناک(14) نگه‏دارى شده و در کنار مرز نيستى به سر مى‏بردند؛ چون خداوند نتيجه و پيامد کارها را مى‏دانست و به رويدادهاى روزگاران احاطه داشت و به زمان وقوع مقدّرات و کارهاى شدنى آشنا بود ...

سپس حضرت رو به اهل مجلس کرد و فرمود: شما اى بندگان خدا! مخاطبان و مسئولان مستقيم امر و نهى الهى و حاملان دين و وحى او و امين‏هاى خداوند بر خويشتن و رسانندگان دين خدا به ديگر امّت‏ها هستيد. حقى از خداوند بر گردن شماست؛ خداوند را در بين شما عهد و قرارى است که نزد شما گذارده، و بازمانده‏اى است که بر شما به خلافت و نيابت خود برگزيده است و آن کتاب ناطق الهى و قرآن راستين، نور درخشان و چراغ تابناک است. ديدگاهش مستدل و روشن، اسرارش آشکار [در نزد اهل آن] و ظواهرش درخشان است. پيروانش مورد غبطه ديگران و پيروى‏اش راهبر به سوى بهشت برين و تلاوت آن موجب نجات است. به وسيله آن مى‏توان به حجت‏هاى الهى دست يافت، و دستورات واضح، حرام‏هايى که از آن‏ها بر حذر شده‏ايد، دلايل روشن، براهين کافى، فضيلت‏هاى مستحبى، امور جايز که موهبتى‏اند، و نيز قوانين مکتوب خداوندى از طريق آن (قرآن) حاصل مى‏گردند.

پس از اين بيانات تفسيرى و روشن از مضامين مطرح شده، به تفسير و تبيين مضامين و محتواى معارف و احکام مندرج در قرآن پرداخته است و پيرامون 20 مضمون قرآنى بيانات خويش را ادامه داده که به مناسبت هر يک، آيات مربوط را ذکر مى‏کنيم:

1. ايمان؛ پاکى از شرک: «فَجَعَلَ اللهُ الايمانَ تطهيرا لکم مِن الشرکِ.» (در قرآن کريم 736 بار مشتقات «أمن» آمده که از اين تعداد 18 بار لفظ «آمنوا» است.)

2. نماز؛ تغذيه و پاکى از آلودگى تکبّر: «و الصلاةَ تنزيها لکم عَن الکِبر.» (در قرآن کريم 99 آيه درباره نماز آمده‏اند.)

3. زکات؛ پاک ساختن روح و افزايش روزى: «والزکاةَ تزکيةً لِلنَّفسِ و نماءً فى الرزقِ.» (در قرآن کريم 32 آيه درباره زکات ذکر شده‏اند.)

4. روزه؛ تثبيت اخلاص: «والصيامَ تثبيتا لِلاخلاصِ.» (در قرآن کريم 13 آيه درباره روزه آمده‏اند.)

5. حج؛ استحکام دين: «والحجَ تشييدا للدين.» (در قرآن کريم 12 آيه درباره حج مى‏باشند.)

6. عدل؛ نزديکى و تأليف دل‏ها: «والعدلَ تنسيقا لِلقلوبِ.» (در قرآن کريم 37 آيه درباره عدل گرد آمده‏اند.)

7. فرمان‏بردارى از فرمان‏هاى ما؛ انتظام امّت اسلام: «و طاعتَنا نظاما لِلملَّةِ.» (در قرآن کريم 19 آيه با لفظ «اطيعوا» آمده‏اند که يک بار آن اطاعت اولى‏الامر است. «نساء: 59»)

8. امامت؛ امنيت از خطر تفرقه: «و اِمَامتنا امانا مِن الفَرقةِ.» (اشاره به آيه «وجَعلنا لِلمتّقينَ اِماما» «فرقان: 74»)

9. جهاد؛ عزّت اسلام و ذلّت کافران و منافقان: «والجهادَ عِزّا للاسلام.» (41 آيه درباره جهاد و مجاهد موجودند که 4 آيه آن با لفظ امر «جاهَدوا» مى‏باشند.)

10. صبر؛ جلب خيرات: «والصبرَ معونةً على استيجابِ الاجرِ» (103 آيه درباره صبر و مشتقّات آن مى‏باشند.)

11. امر به معروف و نهى از منکر؛ اصلاح حال عموم: «والاَمرَ بِالمعروفِ مصلحةً للعامّةِ» (در 6 آيه تکرار هر دو لفظ با هم، 39 آيه از ماده «معروف» و 15 آيه از ماده «منکر» ذکر شده‏اند.)

12. احسان به پدر و مادر؛ جلوگيرى از خشم خدا: «و برَّ الوالدينِ وقايةً مِن السخطِ.» (5 آيه درباره احسان به پدر و مادر آمده‏اند.)

13. پيوند خويشاوندى؛ تأخير اجل و طول عمر: «وصلةَ الارحامِ منماةً للعددِ.» (اشاره به آيه «واُولوا الارحامِ بعضُهم اَولى بِبعضٍ فِى کتابِ اللهِ» «احزاب: 6» مى‏باشد.)

14. قصاص؛ احترام و حرمت خون‏ها: «والقصاصَ حصنا لِلدّماءِ.» (5 آيه درباره با قصاص در قرآن کريم ذکر شده‏اند.)

15. وفاى به نذر؛ در معرض آمرزش حق قرار گرفتن: «والوفاءَ بالنذر تعريضا للمغفرةِ.» (اشاره به آيه «واوفوا بالعهدِ اِنَّ العهدَ کانَ مسئولاً» «اسراء: 24 / انعام 152»)

16. کم نفروختن؛ تغيير خوى وعادت کم‏گذارى از حق ديگران: «و توفيةَ المکائيلِ و الموازينِ تغييرا للمبخس» (اشاره به مضمون آيات چهارگانه «واوفوا الکيلَ و الميزانَ بِالقسطِ»)

17. نهى از مى‏خوارگى؛ پاکيزه شدن از آلودگى‏ها: «والنَهىَ عَن شُربِ الخمرِ تنزيها عَن الرّجسِ» (اشاره به آيات تحريم خمر «مائده 90 و 91 / بقره 219»)

18. دورى از تهمت؛ مانع لعنت: «و اجتنابَ القذفِ حِجابا عن اللعنةِ.» (اشاره به مضمون آيه «اِجتنبوا قولَ الزورِ» «حج: 30»)

19. ترک دزدى؛ موجب عفّت و خويشتن‏دارى: «و ترکَ السرقة ايجابا لِلعفّةِ.» (اشاره به آيه «والسارقُ و السارقةُ فاقطعُوا اَيديهُما جزاءً بما کَسَبا «مائده: 38»»)

20. حرمت شرک؛ موجب اخلاص در قبول ربوبيت در پذيرش توحيد محض: «و حَرَّمَ اللّهُ الشرکَ اخلاصا بالربوبيّة.» (168 بار لفظ «شرک» و «مشرکين» در قرآن کريم آمده‏اند و حرمت شرک مورد تأکيد قرار گرفته که آيه «اِنَّ اللهَ لا يَغفرُ اَن يُشرکَ به» «نساء: 48» صريح در آن است.)

آن‏گاه پس از تبيين فلسفه احکام مزبور، به تقواى الهى توصيه کرده، مى‏فرمايد: «اتَّقُواْ اللّهَ حَقَّ تُقَاتِهِ وَلاَ تَمُوتُنَّ إِلاَّ وَأَنتُم مُّسْلِمُون.» (آل عمران: 102) بدين‏وسيله، اطاعت از خدا در فرمان‏هاى وارد شده و نهى‏هاى مذکور را مورد تأکيد قرار مى‏دهد: «و اطيعوا اللهَ فيما اَمرَکم به و نَهاکُم عَنه فانّه «إِنَّمَا يَخْشَى اللَّهَ مِنْ عِبَادِهِ الْعُلَمَاءُ»» (فاطر: 28) و سپس وارد محتواى اصلى خطبه مى‏گردد.


حضرت زهرا عليهاالسلام پس از معرفى خود در اين قسمت به عنوان دختر رسول خدا، درباره شيوه زندگى مردمان در زمان ظهور پيامبر خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله و روش برخورد آن حضرت با اين اوضاع، با استشهاد به آيه «لَقَدْ جَاءکُمْ رَسُولٌ مِنْ أَنفُسِکُم» (توبه: 128) مى‏فرمايد: پيامبرى از خود شما برايتان آمد که آنچه شما را به زحمت مى‏انداخت بر او دشوار بود، نسبت به [خير و صلاح[ شما علاقه شديد داشت، و به ايمان‏آورندگان مهربان و دلسوز بود. سپس در تبيين آيه مزبور ادامه مى‏دهد: «... آن حضرت رسالت خويش را ابلاغ و بيم و انذار و اندرز خود را اظهار و از مسلک و روش مشرکان برکنار بود، کمر آنان را شکست و حلقوم ايشان را فشرد و با حکمت و پند نيکو، ايشان را به راه پروردگارش دعوت نمود، بت‏ها را شکست و گردن‏فرازان را سرکوب کرد تا آنکه جمع ايشان شکست خورده پا به فرار گذاشتند.»

آن‏گاه با اشاره به مسلمانان و حق‏خواهى ايشان در آن دوران سخت ايمان آوردن، مى‏فرمايد: «شما به همراه سپيدرويان پاک نهاد، گوياى کلمه اخلاص شديد، و حال آنکه «کنتم على شَفا حُفرةٍ مِن النارِ» (آل عمران: 103) بر لبه پرتگاه جهنم بوديد. به خاطر ضعف و ناتوانى شما، هر کس از راه مى‏رسيد مى‏توانست شما را نابود کند، جرعه‏اى براى هر تشنه و طعمه‏اى براى هر گرسنه و آتش‏گيره هر شعله‏اى بوديد، زير پاى ديگران له شده بوديد، آب‏هاى گنديده مى‏آشاميديد و برگ درختان مى‏چيديد، ذليل و توسرى خور بوديد.» سپس به آيه «تَخَافُونَ أَن يَتَخَطَّفَکُمُ النَّاسُ» (انفال: 26) اشاره مى‏نمايد که «شما وحشت داشتيد ديگران از اطراف به شما هجوم آورند، و خداوند به واسطه فيض وجود رسول خدا، شما را از آن گرفتارى‏ها نجات داد.»

و سپس اشاره مى‏فرمايد: شما را از کليه گرفتارى‏هاى ديگر نيز در هر زمان رهانيد» و به آيه «کُلَّمَا أَوْقَدُواْ نَارًا لِّلْحَرْبِ أَطْفَأَهَا اللّهُ» (مائده: 64) استناد مى‏جويد.

پس از فرمايش‏هاى ديگرى، به طرح فتنه‏ها و بروز نفاق‏ها پس رسول خدا و سرگشتگى مردم و حيرت ايشان مى‏پردازد و با آيه «أَلاَ فِي الْفِتْنَةِ سَقَطُواْ وَإِنَّ جَهَنَّمَ لَُمحِيطَةٌ بِالْکَافِرِين» (توبه: 49) وقايع را شرح مى‏دهد و به پشت سر انداختن قرآن و بازگشت به جاهليت نويدشان مى‏دهد و آن را جايگزين بدى مى‏خواند: «بِئْسَ لِلظَّالِمِينَ بَدَلا» (کهف: 50) و چنين کارى را خسران تفسير مى‏نمايد: «وَمَن يَبْتَغِ غَيْرَ الإِسْلاَمِ دِينًا فَلَن يُقْبَلَ مِنْهُ وَهُوَ فِي الآخِرَةِ مِنَ الْخَاسِرِين»(آل عمران: 85) و آن‏گاه پس از توضيحات ديگرى از اين واقعه، به مسئله قطعى ارث خويش از پيامبر اشاره کرده، مى‏فرمايد: شما پنداشته‏ايد که ما ارثى نمى‏بريم؟ «أَفَحُکْمَ الْجَاهِلِيَّةِ يَبْغُونَ وَمَنْ أَحْسَنُ مِنَ اللّهِ حُکْمًا لِّقَوْمٍ يُوقِنُون» (مائده: 50) آيا از دستورات دوران جاهليت پى‏روى مى‏کنند؟ براى مردمى که باور دارند، چه کسى از خداوند بهتر دستور مى‏دهد و داورى مى‏کند؟

سپس مستقيما جانب خطاب را به ابوبکر نموده، مى‏فرمايد: «... اى پسر ابى قحافه! آيا در کتاب خداوند آمده است که تو از پدرت ارث ببرى و من از پدرم ارث نبرم؟ تو مطلب ناروا و سخن نامناسبى گفته‏اى: «لقد جِئتَ شيئا فريّا» آن‏گاه به وراثت حضرت سليمان از داود عليهماالسلام اشاره فرموده، مى‏گويد: «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود» (نمل: 16) و سليمان از داود ارث برد، و به ذکر داستان يحيى بن زکريّا اشاره مى‏فرمايد که گفت: «... فَهَبْ لي مِن لَّدُنکَ وَلِيًّا يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 5ـ6)؛ پروردگارا! از سوى خودت، به جانشينى به من ببخش که از من و از خاندان يعقوب ارث ببرد.

در ادامه، به آيات ذيل استناد مى‏جويد: «وَاُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ اَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کِتَابِ اللّه»(انفال: 75)؛ و خويشاوندان برخى نسبت به برخى ديگر در کتاب خدا مقدّم مى‏باشند. «يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11) و خداوند درباره فرزندانتان به شما سفارش مى‏کند که پسر دو برابر دختر سهم ببرد و «اِن تَرَکَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوفِ حَقًّا عَلَى الْمُتَّقِين» (بقره: 18) اگر مالى از خود جاى گذاشت، براى پدر و مادر و خويشاوندان به گونه خير و شناخته شده و معروف وصيت کند و اين براى پرهيزگاران کارى درست و شايسته است. و ادامه مى‏دهد: شما پنداشته‏ايد که من بهره‏اى نداشته، از پدرم ارث نمى‏برم و هيچ رابطه و پيوندى بين ما نيست؛ در همين زمينه، با اقتباس از آيه 67 سوره انعام و آيه 39 سوره هود مى‏فرمايد: «شما خود را نسبت به عام و خاص قرآن، از پدر و پسرعمويم داناتر مى‏دانيد. پس (اين شما و اين فدک که) همچون شتر مهار کشيده و بار کرده در اختيار شما باشد و روز واپسين و رستاخيز تو و آن (فدک) با هم روبه‏رو خواهيد شد ... «لِکُلِّ نَبَإٍ مُّسْتَقَرٌّ وَسَوْفَ تَعْلَمُون»؛ «مَن يَأْتِيهِ عَذَابٌ يُخْزِيهِ وَيَحِلُّ عَلَيْهِ عَذَابٌ مُّقِيم»؛ هر رويدادى را جايگاهى است و به زودى خواهيد دانست که بر چه کسى عذاب خوارکننده فرود آمده، شکنجه‏اى پايدار وارد خواهد شد. همچون قصّه گناه‏کاران نوح، هم غرق مى‏شويد و هم عذابى جاودانه در انتظارتان است.

آن حضرت از بازگشت مردم پس از رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله شکوه مى‏کند که «وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاکِرِين» (آل‏عمران: 144)؛ محمّد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله فرستاده کسى است که پيش از او نيز فرستادگانى آمده‏اند. آيا گر بميرد يا کشته شود شما به گذشته خود برمى‏گرديد؟ و هر کس به گذشته خود برگردد هرگز زيانى به خداوند وارد نياورده است و به زودى خداوند سپاس‏گزاران را پاداش خواهد داد. و فرياد برمى‏آورد: «اى قوم اوس و خزرج! آيا ميراث پدرم بلعيده شود، در حالى که شما مرا مى‏بينيد و صداى مرا مى‏شنويد و آغاز و فرجام کار به شما برمى‏گردد و زمام امور در دست شماست؟» و با شِکوه از پنهان‏کارى مردم و چشم‏پوشى آنان از حق و انحراف از راه راست، با استناد به آيه «اَلاَ تُقَاتِلُونَ قَوْمًا نَکَثُواْ أَيْمَانَهُمْ وَهَمُّواْ بِإِخْرَاجِ الرَّسُولِ وَهُم بَدَؤُوکُمْ أَوَّلَ مَرَّةٍ أَتَخْشَوْنَهُمْ فَاللّهُ أَحَقُّ أَن تَخْشَوْهُ إِن کُنتُم مُّؤُمِنِين» (توبه: 13) مى‏فرمايد: آيا با مردمى که پيمان‏هاى خود را شکسته و براى بيرون کردن پيامبر تصميم گرفته‏اند نمى‏جنگيد، با آنکه جنگ را آغاز کرده‏اند؟ آيا از آنان مى‏ترسيد با اينکه خداوند سزاوارتر است که از او بترسيد، اگر ايمان آورده و دين را باور کرده‏ايد؟(15)

در ادامه بيانات تند و گزنده خطبه، حضرت زهرا عليهاالسلام رفاه‏طلبى و تمايل به زندگى راحت را عامل اين چرخش دانسته، مى‏فرمايد: «إِن تَکْفُرُواْ أَنتُمْ وَمَن فِي الأَرْضِ جَمِيعًا فَإِنَّ اللّهَ لَغَنِيٌّ حَمِيدٌ» (ابراهيم: 8) اگر شما و همه کسانى که در روى زمين زندگى مى‏کنند کافر شويد، بدانيد که خداوند بى‏نياز و ستوده است. و با خشم اظهار مى‏دارد: «اين سخنان خروشى بودند که از جان برآمد و آهى بودند که از خشم من برخاستند و از بى‏تابى و توان‏فرسايى من حکايت مى‏کردند ... آنچه را شما انجام مى‏دهيد پيش‏روى پروردگار است و او ناظر و بينا: «وَسَيَعْلَمُ الَّذِينَ ظَلَمُوا أَيَّ مُنقَلَبٍ يَنقَلِبُونَ» (شعراء: 227) و به زودى ستم‏کاران خواهند دانست به چه جايگاهى بازگشت مى‏کنند! و ادامه مى‏دهد: «من دختر پيامبر، هشداردهنده شمايم که شما را از عذاب سرسخت پيش‏رويتان بيم مى‏داد. «فاعلَموا إِنَّا عَامِلُونَ وَانتَظِرُوا إِنَّا مُنتَظِرُون» (اقتباس از آيات 121 و 122 سوره هود)؛ پس هر کارى مى‏خواهيد انجام دهيد که ما هم کار خود را انجام خواهيم داد و چشم به راه باشيد که ما هم منتظريم.

در اين فراز از سخن، ابوبکر با دل‏جويى و آرامش تلاش مى‏کند تا حضرت را از خشم فرونشاند و در عين حال، حکم خويش را در مورد «فدک» و اموال باقى مانده از رسول خدا ابراز نمايد؛ مى‏گويد: «ما آنچه را که شما در نظر داريد، در راه خريد اسلحه و ساز و برگ جنگى خرج کرده‏ايم تا به وسيله آن‏ها، مسلمانان با کافران هماورد باشند.» آن‏گاه در اين تصميم‏گيرى به اجماع عموم مسلمانان تکيه کرد و از اينکه نمى‏تواند خلاف دستور پيامبر کارى کند و بايد اين اموال به ولىّ پس از وى سپرده شود، از اموال شخصى خويش پيش‏کش کرده، مى‏گويد: در آنچه در اختيار شخص من است و از اموال من به شمار مى‏رود، هر دستورى که بفرماييد اجرا مى‏شود. آيا شما صلاح مى‏دانيد که من در اين مورد، خلاف پدرت حضرت رسول صلى‏الله‏عليه‏و‏آله عمل کنم؟

در اين هنگام، حضرت زهرا عليهاالسلام به خروش آمده، مى‏فرمايد: «سبحان الله! ... هيچ‏گاه رسول خدا از کتاب خدا روى‏گردان و نسبت به احکام او مخالف نبود، بلکه پيرو قرآن و سوره‏هاى آن بود. آيا شما با نيرنگ و فريب، اجماع کرده، بهانه‏اى دروغين بر او بسته‏ايد؟» و سپس به قرآن اشاره نموده، مى‏فرمايد: «اين کتاب خدا، که داورى دادگر است و بيان آن حل و فصل مى‏کند، مى‏فرمايد: درخواست زکريّا از خداوند آن بود که به او فرزندى بدهد و گفت: «يَرِثُنِي وَيَرِثُ مِنْ آلِ يَعْقُوب» (مريم: 6) و «وَوَرِثَ سُلَيَْمانُ دَاوُود»(نمل: 16) آن فرزند وارث من وآل يعقوب باشد و سليمان از داود ارث برد. بنابراين، خداوند متعال در آنچه توزيع و تقسيم کرده، سهم هر کسى را تعيين و مقدار واجب و حتمى از ميراث را مشخص ساخته است. سهم پسران و دختران را به‏گونه‏اى واضح و روشن بيان داشته، بهانه‏جويى ياوه‏سرايى را باطل ساخته و از بدگمانى و شبهه افراد وامانده در آينده جلوگيرى نموده است. نه، چنين نيست: «بَلْ سَوَّلَتْ لَکُمْ أَنفُسُکُمْ أَمْرًا فَصَبْرٌ جَمِيلٌ وَاللّهُ الْمُسْتَعَانُ عَلَى مَا تَصِفُون» (يوسف: 18)؛ بلکه شما خودتان را گول زده و نفوس شما کارى (قبيح) را برايتان با جلوه‏اى زيبا نمايش داده‏اند. و من بردبارى و صبرى نيکو خواهم کرد و بر آنچه شما توصيف مى‏کنيد، از خداوند کمک مى‏جويم.»

در اينجا نيز ابوبکر به اين بهانه که خلافت را مردم به گردن وى انداخته‏اند و بر آنان مستبدّانه حاکم نشده، مسلمانان را به داورى بين خود و حضرت فرامى‏خواند.

حضرت در آخرين فراز، با دلى آکنده از غم، مردم را به تدبّر در قرآن فراخوانده، مى‏فرمايد: «اى مردم که شتابان به گفتار باطل روى آورده، کار زشت زيان‏بار را با ديده اغماض نگريسته، آن را پذيرفته‏ايد! «أَفَلَا يَتَدَبَّرُونَ الْقُرْآنَ أَمْ عَلَى قُلُوبٍ أَقْفَالُهَا»(محمد: 24) آيا در قرآن انديشه نمى‏کنند (نمى‏کنيد) يا اينکه بر دل‏هايشان (دل‏هايتان) قفل است؟ نه چنين است، «بَل رَانَ عَلى قلوبِکم» (اشاره به آيه 14 مطفّفين)، بلکه کارهاى زشتتان بر دل‏هايتان نقش بسته، گوش‏ها و چشم‏هايتان را فراگرفته است. به چه جاى بدى برگشتيد و به چه وضع بدى گرفتار شده‏ايد! به چيز بدى اشاره کرده‏ايد و به معاوضه نامناسب و بدى رضا داده‏ايد! به خدا سوگند! هنگامى که پرده‏ها به يک سو زده شوند بارش را سنگين و پيامدش را خطرناک خواهيد يافت و زيان و ضرر به دنبال خواهد داشت.

سپس در آخرين فرمايش‏هاى خويش، با تکيه بر دو آيه از قرآن کريم، مى‏فرمايد: «وَ بَدَا لَهُم مِنَ اللَّهِ مَا لَمْ يَکُونُوا يَحْتَسِبُونَ»(زمر: 47)؛ «وَخَسِرَ هُنَالِکَ الْمُبْطِلُون» (غافر: 78)؛ و از پروردگارتان آنچه را که حساب نمى‏کرديد و به ذهنتان نمى‏آمد، برايتان آشکار خواهد شد و در آن هنگام، آن‏ها که بر باطل هستند، زيان خواهند ديد. و در انتها، با سرودن اشعارى خطاب به رسول خدا صلى‏الله‏عليه‏و‏آله ، به منزل برگشت.(16)

در اين گفت‏وگو، حق‏خواهى و ادعاى مالکيت زمينى مطرح است که غصب آن نقطه آغاز حمله به شخصيت معنوى و مادى اهل بيت عليهم‏السلام بود و نشان از موضع‏گيرى مستبدّانه خليفه چند روزه در برخورد با هر نوع مخالفت در مقابله با خلافت جديد داشت و از اين‏رو، قدرتمندترين و سرشناس‏ترين مخالفان به عنوان اولين مقابله‏گران سقيفه را انتخاب کرد تا همه مسلمانان پس از آن عبرت گرفته، توان هر نوع سرکشى و تمرّدى را از دست بدهند. بدين‏روى، حضرت زهرا عليهاالسلام به عنوان مدافع امامت حضرت على عليه‏السلام و حق ارث خويش، بايد به چيزى استناد کند که فصل‏الخطاب همه رويارويى‏ها بوده و غير قابل انکار باشد. او به قرآن مجيد استناد کرده، مضمون کامل کلام را در اقتباس يا استشهاد از آيات برمى‏گزيند و اين، هم به معناى اعلام يک رويارويى باطنى و درونى با عنصر حکومتى حاضر است و هم به معناى کشف موضوع پشت سر انداختن قرآن توسط حاکمان وقت، و همه مسلمانان را به تأمّلى سخت بر تفسير مجدّد آيات دعوت مى‏نمايد.

علاّمه سيد شرف الدين در تحليل مفصّلى از اين خطبه، به رموز تفسيرى آن پرداخته، چگونگى تفسير هر يک از آيات مطرح شده را بيان مى‏نمايد. وى در بخشى از اين تبيين آورده است: «ببينيد چگونه در آغاز، بر اثر گذاردن پيامبران، به دو آيه مربوط به داود و زکريّا عليهماالسلام ، به صراحت در ارث‏گذارى آن دو استدلال مى‏کند، و به جان خود سوگند که آن حضرت بر خلاف ديگر کسانى که مدت‏ها پس از نزول قرآن پا به عرصه گيتى نهاده‏اند، ارث را در اين آيات شريفه مربوط به ارث حکمت و پيامبرى دانسته، نه ارث در اموال، و معناى مجازى را بدان دليل بر معناى حقيقى مقدّم داشته که نسبت به فهم آيات قرآن داناتر و اعلم بوده که اگر اين تصرف و دخالت در معناى حقيقى لفظ بدون دليل جايز بود، ابوبکر و يا ديگر کسانى که در آن روزها طرفدار او بودند نيز مى‏توانستند بدين‏گونه پاسخ حضرت زهرا عليهاالسلام را بدهند؛ با اينکه آنان چنين پاسخى را به آن حضرت ندادند. علاوه بر اين، در اينجا قرائت ديگرى نيز موجود است که مى‏گويد: مقصود از ارث، ارث در اموال است.»(17)

پس از استدلال به آيات مربوط به ارث پيامبران، حضرت به عموم آيات مربوط به ارث و عموم آيه «وصيت» استدلال نموده و تخصيص اين آيات را بدون دليل شرعى از کتاب و سنّت، کارى زشت برشمرده، با لحن و بيان کوبنده‏اى اين تخصيصِ بى‏جهت را بر آنان ايراد گرفته، چنين فرمود: «آيا خداوند درباره شما آيه مخصوصى نازل کرده که پدرم را با آن آيه از اين عموم خارج کرده باشد.» و با اين استفهام انکارى، وجود مخصّص را در قرآن مجيد نفى کرده، آن‏گاه مى‏فرمايد: «و يا آنکه شما از پدرم و از پسرعمويم، در فهم عموم و خصوص قرآن آگاه‏تر و داناتريد؟»

با اين پرسش توبيخى، وجود مخصّص را در سنّت، بلکه مطلق وجود مخصّص را منتفى دانسته است؛ زيرا اگر مخصّصى وجود مى‏داشت رسول خدا و يا جانشين آن حضرت به او فهمانيده، بيان مى‏کردند و نمى‏توان گفت که آنان نمى‏دانستند و از وجود مخصّص خبر نداشتند و يا در بيان اين مسئله به آن‏حضرت کوتاهى کرده‏اند؛ زيرا در آن صورت، تفريط و اهمال در بيان حکم الهى و کتمان حق و وادار کردن به جهل و در معرض بازداشتن او از جدال و درگيرى و کينه‏توزى و دشمنى بى‏جهت و بيهوده لازم مى‏آيد که همگى اين‏ها در مورد پيامبران الهى و جانشينانشان محال و ممتنع مى‏باشند.»

وى سپس نتيجه‏گيرى نموده، مى‏گويد: «براى حضرت زهرا، فقط يک راه و يک سخن باقى مانده است که با گفتن آن کلمه، غيرت آنان را برانگيخت و با بلاغت و رسايى هرچه تمام‏تر در گفتارش، جوش و خروش در آنان ايجاد کرد و آن جمله اين بود که فرمود: "... يا اينکه مى‏گوييد: اهل دو آيين از يکديگر ارث نمى‏برند! " که مى‏خواست با اين جمله، بفهماند عموم آيه ارث با آنچه شما ادّعا مى‏کنيد، تخصيص نمى‏خورد، مگر اينکه بخواهيد به جمله آن حضرت که فرمود: "اهل دو ملت و دو آيين مختلف از يکديگر ارث نمى‏برند. " استناد کنيد و بنابراين، آيا به چنين کلامى لب مى‏گشاييد و چنين جمله‏اى را خواهيد گفت؟ آيا مى‏توانيد بگوييد که من از امّت اسلامى نيستم و در زمره مسلمانان به شمار نمى‏آيم و از اين نظر، حق ارث ندارم و با اين حساب، براى کار خود، که مرا از ارث محروم ساخته‏ايد، حجت و دليلى داريد که در اين صورت، بايد گفت: «اِنّا لِلّه و اِنّا اِليهِ راجعونَ».»(18)

علاّمه امينى نيز در تحليلى از اين خطبه، بر آيات وارد شده تفسيرى نموده‏اند که «معلوم است که حقيقت ميراث عبارت از انتقال مال موروث به وارث پس از مرگ او به حکم خداوند متعال است. حمل آيه بر علم و نبوّت ـ چنان‏که اهل سنّت انجام داده‏اند ـ بر خلاف آيه شريفه است؛ زيرا نبوّت و علم به ارث نمى‏رسند. نبوّت داير مدار مصالح عمومى است و از روز نخست آفرينش، در پيشگاه پروردگار مشخص و معيّن گشته و خداوند داناتر است که رسالت و مأموريت خود را در چه کسى و در چه جايى قرار دهد؛ نسبت و وراثت دخالتى در آن ندارد. همان‏گونه که دعا و درخواست از خداوند اثرى براى گزينش و اختيار الهى ندارد، علم نيز متوقف بر آموزش و فراگيرى است و مربوط به کسى مى‏شود که خود را در معرض آن قرار دهد.

علاوه بر اين، زکريّا عليه‏السلام از خداوند درخواست کرد که از فرزندانش کسى را وارث او قرار دهد که وجود وى مانع و حاجب از ديگر افراد خويشاوند و فاميل و پسر عموهايش باشد و اين ممنوعيت تنها با ميراث اموال مناسبت دارد و معنا ندارد که بخواهد موالى و خويشاوندانش را از علم و نبوّت مانع شود.»

وى در ادامه مى‏گويد: «نکته ديگر اينکه شرط کرد که اين ولى و وارث مورد پسند باشد، در آنجا که گفت: «واجعلهُ ربِّ رضيا»، (مريم: 6) و اين درخواست پسنديده بودن با نبوّت و رسالت سازگار نيست؛ زيرا عصمت و تقدّس در ويژگى‏هاى نفسانى و ملکات روحى هيچ‏گاه از پيامبران جدا نيست و بنابراين، درخواست اين خصوصيت بى‏معنا و بيهوده است.

... و اما اينکه حکم مخصوص حضرت رسول باشد، اين سخن مستلزم آن است که عموم آيات ارث را تخصيص بزنيم؛ مانند آيات «يُوصِيکُمُ اللّهُ فِي اَوْلاَدِکُمْ لِلذَّکَرِ مِثْلُ حَظِّ الأُنثَيَيْن» (نساء: 11)؛ «وَأُوْلُواْ الأَرْحَامِ بَعْضُهُمْ أَوْلَى بِبَعْضٍ فِي کِتَابِ اللّه» (انفال: 75)؛ «إِن تَرَکَ خَيْرًا الْوَصِيَّةُ لِلْوَالِدَيْنِ وَالأقْرَبِينَ بِالْمَعْرُوف.» (بقره: 180)

قرآن مجيد را جز با دليل ثابت و مسلّم نمى‏توان تخصيص زد و خبر واحدى که عمل به ظاهر آن به خاطر مخالفتش با سيره تمام پيامبران گذشته امکان ندارد، نمى‏تواند مخصّص عموم آيات ارث باشد.(19)

ابن ابى الحديد نيز ضمن ذکر رواياتى مى‏نويسد: «مردم مى‏پندارند که نزاع فاطمه با ابوبکر در دو چيز بوده: در ميراث و در نحله. من در احاديث يافتم که آن حضرت در مسئله سومى با او نزاع داشته و ابوبکر او را از آن‏ها نيز منع کرده بود که عبارت بود از سهم ذوى القربى.»(20)

علاّمه مظفّر در دلائل الصدق آورده است: «حضرت زهرا حق چهارمى نيز داشت که مربوط به خمس غنايمى بود که پس از پيامبر حادث مى‏گرديدند؛ چون ابوبکر، همان‏گونه که خمس اهل بيت عليهم‏السلام را ـ که در زمان رسول خدا (مانند خمس خيبر) مالک شده بودند ـ گرفته بود، آن‏ها را از خمس غنايمى که پس از آن حضرت حادث شده بود نيز منع کرد و حضرت زهرا عليهاالسلام درباره آن‏ها نيز با او به نزاع پرداخت و اخبار در اين مورد بسيارند.»(21)


خطبه عيادت
علاّمه مجلسى از شيخ بزرگوار وثقه، صدوق رحمه‏الله ، روايت کرده است که در دوران شدت و غلبه بيمارى حضرت زهرا عليهاالسلام ، زنان مهاجران و انصار به عيادت ايشان رفتند، جوياى احوال ايشان شدند و پرسيدند: در اين حال بيمارى، چگونه سر مى‏کنيد؟ حضرت بدين‏گونه پاسخ گفت: «به خدا سوگند! روزگارم سر مى‏شود و حالم به گونه‏اى است که از دنياى شما ناخشنود و از مردان شما خشمگين و ناراحتم ... «لَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَن سَخِطَ اللّهُ عَلَيْهِمْ وَفِي الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُون»(مائده: 80) و بد چيزى است آنچه که نفوسشان مقدّم داشته؛ چرا که موجب خشم و غضب الهى شده و در عذاب جاودانه‏اند.

... واى بر آن‏ها! چگونه خلافت را از پايگاه استوار رسالت و پايه‏هاى محکم نبوّت و محل نزول وحى امين و انسان آگاه به امر دين و دنيا منحرف کرده، دور ساختند؛ «أَلَا ذَلِکَ هُوَ الْخُسْرَانُ الْمُبِين» (زمر: 15) آگاه باشيد که اين همان زيان و خسران آشکار است.

... پس اى کاش بينى مردمى که «يَحْسَبُونَ أَنَّهُمْ يُحْسِنُونَ صُنْعا» (کهف: 104) مى‏پندارند کار نيک انجام مى‏دهند، به خاک ماليده شود. «أَلا إِنَّهُمْ هُمُ الْمُفْسِدُونَ وَلَـکِن لايَشْعُرُون»(بقره: 12)؛ آگاه باشيد که آنان تبه‏کارند و خود نمى‏فهمند. «أَفَمَن يَهْدِي إِلَى الْحَقِّ أَحَقُّ أَن يُتَّبَعَ أَمَّن لايَهِدِّيَ إِلاَّ أَن يُهْدى فَمَا لَکُمْ کَيْفَ تَحْکُمُون» (يونس: 35)؛ آيا آن کس که به درستى و راستى هدايت مى‏کند براى پى‏روى شايسته‏تر است، يا آن کس که خود هدايت نيافته باشد؟ پس شما را چه شده است؟ چگونه قضاوت مى‏کنيد؟

سوگند به خداوندگارت که شتر اين فتنه آبستن شده و به همين زودى خواهد زاييد و شما قدح خونين و سمّ مهلک آن را خواهيد دوشيد. در آن هنگام «يَخْسَرُ الْمُبْطِلُون»(جاثيه: 27) ياوره‏سرايان و تبه‏کاران زيان خواهند ديد، و آيندگان پيامد سنّت‏هاى گذشتگان را خواهند ديد و در آن هنگام، به خاطر رضايت خاطر جمعى، خود را آماده فتنه و آشوب کنيد و به شمشيرى برّان و هرج و مرج فراگير و خودکامگى ستمگران نويد دهيد! سهميه‏هايتان را اندک خواهند داد و محصولات کشاورزى‏تان را خود درو خواهند کرد. واى بر شما! که در آن هنگام در چه شرايطى به سر مى‏بريد! دل‏هايتان کور گشته‏اند. آيا ما شما را الزام و اجبار نماييم، در حالى که خود اکراه داريد؟ «فَعُمِّيَتْ عَلَيْکُمْ أَنُلْزِمُکُمُوهَا وَأَنتُمْ لَهَا کَارِهُون»(هود: 28)(22)

ابن ابى الحديد و طبرى از عمر بن خطّاب روايتى آورده‏اند که متضمّن اين موضع‏گيرى نسبت به حضرت على عليه‏السلام و حضرت زهرا عليهاالسلام مى‏باشد. عمر بن خطّاب به ابن عبّاس مى‏گويد: «آيا مى‏دانيد که چه چيز باعث شد پس از محمّد، قومتان (قريش) توجهى به شما نکنند؟ آنان از اينکه نبوّت و خلافت در شما جمع شود و بدين‏وسيله، بر قوم خود فخر و مباهات کنيد خوششان نمى‏آمد. بنابراين، قريش براى خود فکرى کرد و به نتيجه رسيد.»(23)

و پيداست که حزب حاکم بر تمام حقوق سياسى بنى هاشم دست گذارده، تمام امتيازات مادى و معنوى آنان را لغو ساخته بود و نسبت به اموال نيز بنى‏هاشم را از فدک و ميراث و خمس (سهم ذوى القربى) محروم ساخته، آنان را مانند ديگر مردم به شمار آوردند. بنى‏هاشم و در رأس آنان، على ابن ابى‏طالب عليه‏السلام نمى‏توانستند خود نسبت به مطالبه حقوق مغصوب خود اقدامى کنند. حضرت زهرا عليهاالسلام رأسا اقدام به مطالبه حق خود و ديگر افراد بنى‏هاشم نمود. حضرت زهرا عليهاالسلام با اصرار و پافشارى نسبت به «فدک»، هدفش آن بود که زمينه را براى حضرت على عليه‏السلام در مطالبه حق پايمال شده‏اش آماده سازد و در واقع، «فدک» و خلافت با يکديگر همراه و در يک مسير قرار گرفته بودند؛ چنان‏که بعدها کلمه «فدک» عنوان بزرگ‏ترى پيدا کرد که منحصر به يک سرزمين مزروعى که در زمان رسول خدا محدود و معيّن بود، نمى‏شد، بلکه موضوع فدک همپاى خلافت و تمام دفترچه و پرونده اسلام شد. دليل بر اين مطلب آنکه ائمّه اطهار عليهم‏السلام هنگام تحديد و تعيين مرزهاى «فدک»، آن را منحصر به آن روستا و مزرعه نکردند، بلکه ـ مثلاً ـ اميرالمؤمنين على عليه‏السلام آن را در زمان خود، به اين عبارت تحديد نمود: «يک مرز فدک کوه اُحد است و مرز ديگرش عريش مصر، حدّ ديگر کناره دريا و مرز ديگر دومة‏الجندل» که اين‏ها حدود تقريبى جهان اسلام در آن دوران بودند و حضرت موسى بن جعفر عليه‏السلام نيز پس از آنکه هارون‏الرشيد اصرار کرد که «فدک» را از او بپذيرد، فرمود: من آن را از تو نمى‏گيرم، مگر با تمام حدود و مرزهايش. هارون‏الرشيد پرسيد: حدودش چيست؟ فرمود: حد اول عدن، حد دوم سمرقند، حد سوم افريقيّه، حد چهارم کناره دريا از خزر تا ارمنيّه. هارون گفت: ديگر چيزى براى ما باقى نماند، جاى را تغيير دادى. حضرت فرمود: من به تو گفتم که اگر حدودش را مشخص سازم، تو پس نخواهى داد.

از اين‏رو، در امر شفّاف‏سازى سياسى و بازشناسى حق خلافت، حضرت زهرا عليهاالسلام هر محملى را براى اين ادعا برمى‏گزيند تا بتواند از تحريف و انحرافى که به وسيله حکومت تازه روى کار آمده پرده برداشته، اتمام حجّت نمايد و مسئوليت خود را در يارى دين و کيان و مرکزيت آن يعنى حضرت على عليه‏السلام ادا نمايد و اين مسئله را در خطبه «فدک» در مسجد و خطبه «عيادت» تصريح نموده، بدون ابهام و پيچيدگى، نظرياتش را بيان مى‏کند و استحکام اين کلام را در استناد پى در پى به آيات قرآن کريم پى‏ريزى مى‏نمايد و فصاحت و بلاغت و شيرينى بيان، روانى عبارت، نيرومندى استدلال و انسجام در گفتار، آوردن انواع و اقسام استعارات و کنايات، والايى سطح مطلب، تمرکز نسبت به اصل هدف و در عين حال، تنوّع مباحث با پيچيدگى با آيات خدا، سخنش را جاودان و کلامش را درخشان و نبوغ و بينشش را پيش از پيش اظهار مى‏دارد.

پي‎نوشت‎ها:

1- توفيق ابوعلم، فاطمة الزهرا عليهاالسلام، ترجمه على اکبر صادقى، اميرکبير، 1364، ص 111.

2- اسماعيل انصارى زنجانى خوئينى، فاطمه در آيينه کتاب، قم، الهادى، 1378.

3- رسول جعفريان، تاريخ الخلفاء، انتشارات دليل، 1380، ص 22، به نقل از: ابن منظور، مختصر تاريخ دمشق، ج 5، ص 261

4- فخرالدين طريحى، مجمع‏البحرين، تحقيق احمد الحسينى، تهران، مرتضوى، 1365، ذيل کلمه «فدک».

5- فيء اموال و زمين هايي است که به وسيله جنگ و نزاع به دست مسلمانان نرسيده و بر آن سرزمين ها اسب و شتر نتاخته باشند. اين زمين ها به تصريح آيات الهي(مانند آيه 6/ سوره حشر) ملک خاص رسول خدا است.

6- مفهوم اصلي انفال نه تنها غنائم جنگي بلکه همه اموالي را که مالک خصوصي ندارد مثل بيشه زارها، جنگلها، دره ها و سرزمين هاي موات شامل مي شود و تمام اموال متعلق به خدا و پيامبر و وصي اوست. انفال در اصطلاح فقهاي اماميه عبارت از اموالي است که به پيامبر و پس از او به جانشينانش اختصاص دارد. آنان آن اموال را به هر نحو که مصلحت بدانند به مصرف مي رسانند. از آن جهت اين اموال را انفال مي نامند که امام بالخصوص استحقاق دارد آنها را بر وفق مصلحت به مصرف برساند؛ به همانگونه که پيامبر مستحق آنها بوده است و درخور استحقاق ديگران نيست.

7- همان.

8- ابن ابى الحديد، شرح نهج البلاغه، تحقيق محمّد ابوالفضل ابراهيم، قاهره، دار الاحياء التراث الکتب العربية، 1960، ج 16، ص 210 / ابن اثير، الکامل فى التاريخ، بيروت، دارصادر، 1285 ق، ج 2، ص 221 / محمّد بن جرير طبرى، تاريخ الرسل و الملوک، تحقيق محمّدابوالفضل ابراهيم، قاهره، دارالمعارف بمصر، 1968، ج 2، ص 14 / احمد بن يحيى بلاذرى، فتوح البلدان، تهران، بنياد فرهنگ ايران، 1346، ص 46.

9- سيدجعفر شهيدى، زندگانى فاطمه زهرا عليهاالسلام، دفتر نشر فرهنگ اسلامى، 1362، ص 122.

10- محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.

11. علاّمه مجلسى ذيل کلمه «اخلاص» در شرح لغات خطبه آورده است: «مقصود از اخلاص آن است که همه اعمال را براى خداوند خالص نمود، ريا و هدف‏هاى فاسد را با آن مخلوط نکند و در هيچ يک از کارهايش به غير خداوند توسّل نجويد و تأويل کلمه توحيد همين است؛ زيرا کسى که يقين داشته باشد خالق و مدبّر، خداوند است و در خدايى‏اش با کسى شريک نيست، بر او لازم و سزاوار است که در پرستش او کسى را شريک قرار ندهد و در هيچ کارى به غير او متوجه نشود.»

12. وى همچنين در فراز «پيوندش را در دل نهاده است»، مى‏گويد: در اين فقره، چند احتمال وجود دارند:

اول. خداوند بر دل‏ها آنچه را که لازمه اين کلمه کرده عبارتند از: عدم ترکيب در ذات خدا و عدم زيادتى صفات کماليه بر ذات خداوند، و امثال اين‏گونه مطالب را، که مربوط به توحيدند، واجب و حتم قرار داده است.

دوم. آنچه عقل از اين کلمه به آن مى‏رسد، به قلب متصل مى‏کند و آيات آفاق و انفس به او مى‏نماياند و با توحيد فطرى آن را کامل مى‏کند و در دل‏هايشان مستقر مى‏سازد.

سوم. ممکن است مقصود آن باشد که عقل‏ها را مکلّف به رسيدن به آخرين درجه دقايق کلمه توحيد و تأويل نکرده، بلکه همه دل‏ها را مکلّف ساخته است که به ظاهر معنايش اذعان و اعتراف کنند و مقصود از «وصول» همين است.

چهارم. احتمال دارد ضمير در کلمه «موصولها» در عبارت «وَ ضَمَّنَ القلوبَ موصولَها» به قلوب برگردد؛ يعنى بر دل‏ها بيش از آن اندازه که امکان وصول دارند، لازم نکرده و رسيدن به تأويل کامل اين کلمه طيّبه و دقايقى که از آن استنباط مى‏شوند و يا به طور مطلق، اصولاً رسيدن به اين‏ها را بر دل‏ها واجب ننموده است. وى در انتها، اين تفسير چهارم از عبارت مزبور را بر ساير وجوه ترجيح داده است. (محمّدباقر مجلسى، بحارالانوار، چاپ کمپانى، ج 8، ص 114.)

13. سيوطى در کتاب الاتقان مى‏نويسد: ابن ابى حاتم از عمرو بن مرّة روايت کرده است که پنج نفر پيش از آنکه موجود شوند نام‏گذارى شدند: يکى از آن‏ها حضرت محمد صلى‏الله‏عليه‏و‏آله بود که حضرت عيسى عليه‏السلام به وجود او بشارت داد و گفت: «وَمُبَشِّرًا بِرَسُولٍ يَأْتِي مِن بَعْدِي اسْمُهُ أَحْمَد ...» (صف: 6) و اين اشاره به بيان مزبور دارد.

14. شايد مقصود از «پرده»، نيستى يا حجاب‏هاى اصلاب و ارحام باشد، و اينکه آن‏ها را نسبت به «اهاويل» داده، به خاطر وجود منابع و عوامل بازدارنده در اين حالت است. و شايد مقصود آن باشد که آنان در آن حال از «أهاويل» و چيزهاى ترس‏آور مصون و محفوظ بودند؛ زيرا ترس و هول پس از وجود به اشيا مى‏رسد و در حال نيستى، ترس و وحشتى نيست و گفته شده است: تعبير «أهاويل» از قبيل تعبير از درجات عدم به ظلمت‏ها و تاريکى‏هاست. (رحمانى همدانى، فاطمة الزهراء بهجة قلب المصطفى، ترجمه سيدحسن افتخار زاده سبزوارى، بدر، 1376، ص 479.)

15. علاّمه مجلسى ذيل اين بخش از خطبه مى‏فرمايد: «در بين مفسّران مشهور است که اين آيه درباره آن عده يهوديانى نازل شد که پيمان خود را شکستند و با احزاب همکارى کردند و تصميم گرفتند حضرت رسول را از مدينه بيرون کنند و به پيمان‏شکنى و جنگ پرداختند.» و ادامه مى‏دهد: «همچنين گفته شده است که درباره مشرکان قريش و اهالى مکّه نازل شده که پيمان خود را با پيامبر و مؤمنان، که قرار گذاشته بودند با دشمنان آنان همکارى نکنند (صلح حديبيه)، شکستند و قبيله "بنى‏بکر " را عليه "خزاعه " يارى کردند و تصميم گرفتند حضرت را از مکّه بيرون کنند. اينان در "دارالندوه " گرد آمدند و شيطان، که به صورت پيرمرد نجدى بر آنان ظاهر شده بود، آن‏ها را راهنمايى کرد ... .» در واقع، از آن زمان دشمنى و مخالفت با رسول خدا را آغاز نمودند و جنگ بدر و پيمان‏شکنى را از اين زمان شروع کردند.

اما مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام از مردمى که عهد و ميثاق خود را شکستند، يا همان‏هايى هستند که در آيه شريفه از آنان نام‏برده شده است که در اين صورت، بيان‏کننده وجوب جنگ با غاصبان خلافت و ربايندگان حق آن حضرت است که پيمان و عهدى را که با رسول خدا در مورد وصيت آن حضرت و نسبت به خويشاوندان و اهل بيتش بستند، نقض کردند؛ همان‏گونه که خداوند قتال با پيمان‏شکنان قريش را واجب فرموده بود، و يا اينکه مقصود حضرت زهرا عليهاالسلام جنگ با غاصبان حق اهل بيت عليهم‏السلام است و مقصود از پيمان‏شکنى آنان نقض همان عهدى بود که با رسول خدا بسته بودند که از آن حضرت اطاعت کرده، پيرو اوامر و نواهى او باشند و در باطن با او دشمنى نکنند، اما اين عهد و پيمان را شکستند و به دستورات آن حضرت عمل نکردند و مقصود از «اخراج رسول» اخراج کسى است که همچون پيامبر و نفس آن حضرت و جانشين او در دستورات و اوامر و نواهى است که او را از مقام خلافت بيرون کرده، دستورات حضرت را در مورد اهل بيتش ناديده گرفتند، که در اين صورت، ذکر آيه قرآن در ضمن فرمايش حضرت زهرا عليهاالسلام يک نحوه اقتباس از قرآن مجيد است. (محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109.)

16. قد کانَ بَعْدَکَ انباءٌ و هَنبثَةٌ لو کُنتَ شاهدها لم تکبر الخَطْبُ
انّا فقدناک فَقْدَ الارضِ واِبلها واختَلَّ قومُک فاشْهَدْهم و قد نکبوُا
و کُلُّ اهلٍ له قربى و منزلةٌ عِند الالهِ على الاَدنَينِ مقتربٌ
اَبدَتْ رجالٌ لنا نجوى صُدورِهم لمّا مَضَيتَ و حالَتْ دونکَ التُّربُ
تجَهَّمَتْنا رجالٌ واستُخِفَّ بِنا لما فقدِتَ و کُلُّ الارضِ مَغتَصَبٌ
و کُنتَ بَدرا و نورا يُستَضاءُ به عليک تُنْزَلُ مِن ذِى‏العزَّةِ الکُتُبِ
و کان جبريلُ بالآياتِ يُؤنِسنا فَقَد فُقِدْتَ فَکُلُّ الخيرِ مُحتَجِبٌ
فليتَ قبلَکَ کانَ الموتُ صادَفَنا لمّا مَضَيْتَ و حالَتْ دونَ الْکُتبُ
انّا رُزِئنا بما لم يُزْرَءْ ذُوشَجَنٍ مِن البَريّةِ لاعجمٌ و لا عَرَبٌ.


17. سيّد شرف‏الدين عاملى، النص و الاجتهاد، ص 103ـ109.

18. همان.

19. عبدالحسين احمد الامينى النجفى، الغدير فى الکتاب و السنّه والادب، بيروت، دارالکتب العربى، 1397 ق، ج 7، ص 190ـ197.

20. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 16، ص 230ـ231.

21. محمّدحسن مظفّر، دلائل الصدق؛ دراسة علمية عن الدلائل، مرتضى الحکمى، قاهره، دارالعلم، 1396، ج 3، ص 75.

22. محمّدباقر مجلسى، پيشين، ج 8، ص 109ـ112.

23. ابن ابى الحديد، پيشين، ج 12، ص 53 / طبرى، پيشين، ج 5، ص 31.


انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر