تمام هستي مولا، مرو ز دست علي!
حسن واشقاني فراهاني متخلص به «سائل» عضو انجمن نغمهسرايان مذهبي شرق تهران، قصيدهاي با عنوان «يگانه هستي» به مناسبت شهادت حضرت زهرا (س) سروده و در اختيار خبرگزاري فارس قرار داده است.
هواي گرم چنان شعله ميکشد ز پگاه
که هر چه هست در عالم کشيده پاي ز راه
چنان هواي زمين گرم و آتشآلود است
که دل طلب نکند غير آب را ز پگاه
به مثل ماهي بريان ميان تابه داغ
شدست چهره مه سرخ در ميان مياه
به گونهاي شده آتش اثر هواي زمين
که شد ميان حياط حوض آب آتشگاه
به غايت آمده گرماي فصل آن نوعي
که بر فروخت رخ هر چه را چو گونه کاه
مگو به آينه آب عکس مهر افتاد
که آفتاب ز گرما به آب برده پناه
ز فرط گرمي عالم پناه امني نيست
مگر که ظلّ تو اي جلوهاي ز روي تو ماه
به سايه تو اگر ره برد کسي ماند
وگرنه دست وي از زندگي شود کوتاه
به التفات تو گل ميدمد ز شاخه خشک
اگر چه خود نکند درک اين لطيفه گياه
چنان بلند مقامي که در تمامي عمر
فتاده گاه نگاهت ز فرق چرخ کلاه
کرم ز خاک درت همچنان برد مايه
ندارد آنکه تو را دارد اضطراب گناه
کند به سايه لطف خدا کسي منزل
که راه نيک تو پويد بدون هيچ اکراه
تمام مايه مهر اين طواف خانه توست
صفات توست که شد مايه تجمل ماه
ستاده حاجر و مريم به خدمتت شب و روز
چنانکه نوح و مسيحا و خضر در درگاه
به پاس حرمت تو پس رود تف دوزخ
دمي که بشنود آهنگ پاي تو از راه
گدايي در تو افتخار ملت ماست
تويي که از کرمت بنده را دهي فر و جاه
الا که ياس کمي از تو رنگ دارد و بو
الا که ذکر تو ماند هماره در افواه
تو اي امين زمين، اي رسول را مادر
تو اي امان زمان، اي امير را همراه
تو مادر حسني، اي يگانه هستي
تويي محيط کرم، دختر رسولالله
زهي فروغ تو اي زهره سايه نظرت
زهي وجود تو اي همسر ولي الله
تو پارهاي ز رسولي، تمام عاطفهاي
تويي که بشکني از يک نگاه قامت آه
اگرچه خلقت عالم به يمن خلقت توست
ولي بود به دل از ماتمت غمي جانکاه
سياه بود دل دشمنت وگرنه چسان
توان نمود به سيلي جمال ماه سياه
تمام هستي مولا، مرو ز دست علي!
از اينکه هست مکن غصهدارتر دل شاه
پس از تو سنگ صبوري براي حيدر نيست
مرو که تا نبرد سر ميان حلقه چاه
چه کرد داغ تو با شير حق که از آن پس
تمام عرصه دين گشت عرصه روباه
خريد لعنت دنيا براي خويش عدو
چنانکه آخرت خويش را نمود تباه
علي شناخته بود اين گروه ملحد را
که خواندشان به صراحت رجال در اشباه
به انتقام تو مهدي قيام خواهد کرد
کشد و دمار ز خصمت به تيغ تيز و سپاه
عطا به «سائل» بيچاره کن برات بهشت
که اين قصيده به حبّاش هميشه هست گواه
به سان سرو، قد عمر حامي تو بلند
به سان صاعقه، عمر عدوي تو کوتاه
هماره با عدويت اسير قهر و غضب
هماره يار تو در اوج قدر و مسند و جاه
انتهای پیام