( 0. امتیاز از )


چکيده
بي شک زندگي انفرادي و عدم تفاهم و تعادل، ملازم با جهل، عقب ماندگي و انحطاط است. در مقابل، تعادل و هم زيستي، زندگي اجتماعي، انسجام و اتحاد، پيشرفت و ترقيات علمي، صنعتي، اجتماعي و...را به همراه خواهد داشت.
از روزي که بشر از انزواي خلوت خود، از ميان غارها، کنار سنگ‌ها و پاي درختان بيرون آمد و در کنار ساير انسان‌ها زيست؛ تفاهم، تعاون، تقسيم وظايف، انسجام، اتحاد و تشکلات اجتماعي سياسي پديد آمد و در زندگي فردي و اجتماعي او پيشرفت‌هايي حاصل شد و اين پيشرفت، در طول تاريخ ادامه يافت و بالاخره آگاهي، انسجام و اتحاد انسان‌ها به مرحله‌اي مي‌رسد که همه مردم روي زمين از يک قانون واحد اطاعت مي‌کنند و از يک رهبر فرمان مي‌برند. و اين زماني است که ضعف و ناکارآيي رهبري و قوانين ساخته بشري را تجربه کرده باشند.
در اين نوشتار به اين پرسش، پاسخ داده خواهد شد که امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف چگونه با لشکري متشکل از 313 نفر و يا شمشير- که از سلاح‌هاي ابتدايي جنگي بشري است ـ بر خصمي که به پيشرفته‌ترين اسلحه مجهز است پيروز مي‌شود.
در اين مقاله برآنيم تا سير طبيعي جوامع بشري، از جهل به سوي آگاهي و از زندگي انفرادي، به سوي زندگي اجتماعي و نيز انسجام و اتحاد و تشکلات اجتماعي- سياسي انسان‌ها را به عنوان يکي از زمينه‌هاي پيروزي انقلاب امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف بررسي کنيم.

مبحث قيام با شمشير و نيز ياوران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف که 313 نفر هستند، هرکدام نمادي از يک مفهوم هستند. شمشير، نماد قدرت نظامي است و اين سخن براي کساني گفته شده است که فقط شمشير و امثال آن را به عنوان سلاح رزمي مي‌شناختند.
313 نفر نيز براي بيان سلسله تاريخي افرادي هستند که براي احقاق حق، قيام کرده اند. بدين مفهوم که حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف آخرين حلقه از سلسله حق طلبان است که قيام حق خواهي آنان را که نقطه آغاز حرکت شان، 313 نفر بوده اند؛ به پيروزي نهايي مي‌رساند؛ چه، هر حرکت اصلاحي و اجتماعي از يک محدوده کوچک آغاز مي‌شود و به تدريج، توسعه پيدا مي‌کند تا به پيروزي نهايي برسد. در اين مقاله بيان خواهد شد که پيروزي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز تدريجي و نه آني و خلق الساعة صورت مي‌گيرد.
بالاتر از اين، از لوازم پيشرفت‌هاي صنعتي و نظامي، اين نيست که جريان‌هاي حق طلب و عدالت خواه، هرگز به سلاح‌هاي پيشرفته، دست رسي پيدا نکنند و در عقب ماندگي دائمي به سر برند.
با توجه به آن که اسلحه و امکانات رزمي تنها يکي از شرايط پيروزي است و نه علت تامه آن. به طور قطع زماني فرا مي‌رسد که بشر به اين فهم خواهد رسيد که اسلحه اگر به منظور رسيدن به طمع‌هاي غير انساني باشد؛ در جهت تخريب حرث و نسل انسان به کار مي‌رود و در آن زمان، دروغ مدعيان صلح و آزادي و دموکراسي کاملاً براي مردم برملاء و وجدان‌هاي انساني بيدار خواهند شد و آن گاه حتي توليدکنندگان سلاح‌هاي مدرن از آن استفاده نخواهند کرد. در اين مقاله به اين مطلب نيز اشارتي شده است.
آيا حضرت رسول اکرم صل الله عليه و آله و سلم، تنها با اسلحه و امکانات قوي رزمي، بر خصمي خون خوار، متعصب و انتقام جو که از نظر عدد و امکانات رزمي در شرايطي به مراتب بهتر و بالاتر بودند؛ پيروز شد يا نحوه رهبري و برجستگي‌هاي نظامي و امدادهاي غيبي، او را به پيروزي رساند؟ آيا آن حضرت تنها به کمک اسلحه، مردمي را که طي زماني قريب به شش سده، حتي اندکي در زندگي خود پيشرفتي حاصل نکرده بودند؛ به آقايي و سيادت مي‌رساند؟ در مقاله به اين نکته خواهيم پرداخت که غلبه علمي، منطقي و استدلالي، يکي از راه‌هاي پيروزي در برخورد انديشه‌هاست. هم چنين شبهات ديگري را نيز بررسي خواهيم کرد.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
کليد واژه‌ها: پيروزي، امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف، اسلحه، رهبري، شمشير.
----------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------------
از پرسش‌هايي که در مورد قيام حضرت عجل الله تعالي فرجه الشريف مطرح مي‌باشد، اين است که آن حضرت چگونه و با چه وسيله و امکاناتي، بر قدرت‌هاي جهاني پيروز مي‌شود؟ پيشرفت‌هاي صنعتي و تکنولوژي بي‌سابقه، دسترسي به سلاح‌هاي هسته‌اي و ترقيات روزافزون و حيرت زاي ديگر از سويي، و جنگ با شمشير و سلاح‌هاي ابتدايي قديمي- آن چنان که در روايات آمده است- از طرف ديگر؛ اين پرسش را در ذهن‌ها به وجود مي‌آورد که چگونه شخص با به کارگيري سلاح‌هاي ابتدايي قديمي، بر خصم خود که مجهز به سلاح‌هاي اتمي است، پيروز خواهد شد؟
آيا پيروزي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف با جنگ و قدرت نظامي است، يا وسيله ديگر. اگر با جنگ است، با کدام امکانات و فن آوري‌هاي جنگي و با چه وسيله و شيوه‌اي؟ از راه اعجاز و خرق عادت يا روش‌هاي عادي و معمولي؟
پاسخ اجمالي؛ پيروزي امام مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، نه از روي اعجاز صرف است، بلکه با شيوه‌هاي معمولي است، اما با تأييدات و کمک‌هاي خداوندي؛ چه، اگر خداوند پيروزي بنده‌اي از بندگانش را اراده کند، همه نقشه‌ها، تدبيرات و امکانات خصم او را به ضرر دشمن او به کار مي‌برد. و بالاخره پيروزي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف هم از راه نظامي و تسليحاتي، و هم از راه‌هاي ديگر، ممکن و ميسر و يک امر عادي است.
پاسخ تفصيلي؛ نه اين پرسش، يک سؤال تازه است و نه قيام حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، يک قيام تازه اي؛ که پيش از آن قيام‌هايي از نوع قيام حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف صورت نگرفته باشد؛ چه، قيام و انقلاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، تداوم قيام پيامبران الهي است. هر پيامبري در هر عصري که برانگيخته شد و براي هدايت و اصلاحات عمومي قيام کرد، از نظر عده و عُدّه و ساز و برگ نظامي و امکانات مادي، نسبت به دشمنان خود ضعيف بود، اما عملاً پيروز شد.
تکنولوژي و فن آوري پيشرفته و تسليحات قوي و ارتش نيرومند، به تنهايي کارساز نيست.
تاريخ جنگ‌هاي پيامبراسلام صل الله عليه و آله و سلم بهترين شاهد است. براي مثال، آن حضرت با 313 نفر، نه به قصد جنگ، بلکه به قصد مصادره اموال تجارتي کاروان قريش، از مدينه بيرون رفتند و در مسير راه تصميم به جنگ گرفته شد. و تنها، هفتاد شتر بيشتر نداشتند که به نوبت سوار مي‌شدند و دو رأس اسب و شش قبضه شمشير، اما يک نيروي نظامي کاملاً مسلح را از پاي درآوردند، هفتاد نفر از مشاهيرشان را به خاک هلاکت افکندند و هفتاد نفرشان را به اسارت گرفتند.[1]

* فرو ريختن کاخ‌هاي قدرت
هم چنان که صاحبان قدرت‌هاي مادي و تسليحاتي امروزين، مغرورانه به قدرت و امکانات و سلاح‌هاي پيشرفته خود مي‌بالند، اقوام پيشين نيز بر قدرت تسليحاتي و نظامي، شهرهاي زيبا و حصارهاي مستحکم خود مي‌باليدند و رجز مي‌خواندند که چه کسي زورش به ما مي‌رسد؟[2] آن چنان که مدنيت‌هاي عظيم و درخشان، دژهاي محکم، شهرها و خانه‌هاي زيبا، از اساس درهم فرو ريخت، قدرت‌هاي چشم‌گير دنياي امروزين نيز محکوم به زوال است. قرآن به ما اطمينان مي‌دهد «که اين قدرت‌هاي خيره کننده، چون از حق بهره‌اي ندارند، مانند کف روي آب در معرض فنا و زوال است.»[3]
چون اينها داعيه ربوبيت زمين را دارند و با خدا درافتاده‌اند و در برابر خدا «هَلْ من مُبارز» مي‌گويند. همين غرور و داعيه ربوبيت و استکبار، زمينه خذلان و هلاکت‌شان را فراهم مي‌کند.
قرآن مي‌فرمايد: «اين کاخ‌هاي سر به فلک کشيده، فن آوري و تکنولوژي جديد، در برابر اراده خداوندي، محکم‌تر از خانه‌ها و شهرهاي سنگي قوم عاد نيست.»[4]
قوم عاد در تنومندي و قدرت بدني، افراد استثنايي بودند و در آن زمان، بناهايي با آن استحکام و زيبايي، مانند بناها و صنعت و تکنولوژي قوم عاد نبود.[5] قوم عاد، مردم درشت هيکل، داراي قدرت بدني و تمدن پيشرفته بودند و از ديگر اقوام، جلوتر بودند. قرآن از زبان حضرت هود نقل مي‌کند: «به ياد آريد آن دم که شما را از پس قوم نوح جانشين آنان کرد و جثه‌هاي شما را درشت آفريد.»[6] [7]
قوم عاد معمولاً ساختمان‌هاي خود را روي فرازها و بلندي‌هاي کوه ها، بنا مي‌کردند: «از روي عبث و بيهودگي در نقطه‌هاي بلند خانه مي‌سازيد.»[8]
«آنان بدون آن که احتياج به چنين خانه‌هايي داشته باشند، بر فراز کوه ها، ساختمان‌هاي بلند، زيبا و محکم مي‌ساختند تا به تفريح و هوسراني بپردازند و به اميد آن که جاودانه زندگي نمايند، اين ساختمان‌ها را آباد مي‌کردند.»[9]
سرانجام، اين قوم متکبر و مغرور، به خواري و خذلان گرفتار آمدند و مايه عبرت ديگران شدند: «چونان تنه‌هاي درخت خرماي ميان تهي به اين سو و آن سو بيفتادند.»[10]
و قوم ثمود نيز نخستين قومي بودند که از سنگ‌ها و کوه‌هاي تراشيده، زيباترين ساختمان‌ها و شهرها را آباد مي‌کردند، و 1700 شهر زيبا را از سنگ‌هاي تراشيده آباد کردند.[11] قوم ثمود معمولاً کوه‌ها را خالي کرده و در درون کوه ها، بناها و آپارتمان‌هاي خود را آباد مي‌کردند.[12] شهوت‌پرستانه و از روي طغيان، يا استادانه و از روي مهارت در داخل خانه‌ها خانه مي‌ساختند.[13]
اين قوم سرکش نيز به عذاب خوارکننده گرفتار آمدند و با خاک يکسان شدند.[14] قرآن با لحن توبيخ‌آميزي مي‌فرمايد: چرا در زمين گردش نمي‌کنيد و سرنوشت امثال و اسلاف اين زورگويان را نمي‌بينيد؟ چرا در مورد سنت لايتغير الهي ـ که هر که تکبر کرد به زمين خورد ـ نمي‌انديشيد؟ سنت الهي به زماني دون زماني اختصاص ندارد.[15]
در آيه ديگر است که: بلي، آن چنان که عدد و قدرت، قلعه‌هاي محکم و بناهاي مرتفع و شهرهاي زيرزميني آن مردم کبرپيشه را بي‌نياز نکرد، ساختمان‌هاي برافراشته و ساخته شده از گچ و آهن و آهک و تکنولوژي پيشرفته امروزين نيز درد کسي را دوا نخواهد کرد. خداوند دماغ هر متکبري را به خاک مي‌مالد و اوليايش را غالب مي‌نمايد.[16]
بنابراين راه‌ها و دلايلي مبني بر آن که پيروزي حضرت مهدي به طرق معمولي وعادي- با کمک خداوندي- تحقق مي‌پذيرد وجود دارد که دراين جا به چند طريقه اشاره مي‌شود:

1. سير جوامع بشري به سوي تشکيل حکومت جهاني
مي توان گفت که زندگي ابناي انسان، در بدو پيدايش و آغاز تکون آن، با کمال سادگي و شبيه زندگي حيوانات بوده است؛ نه سخن درستي مي‌توانستند بگويند، نه لباس درستي مي‌توانستند بپوشند، لابد منويات خود را با اشارات تفهيم مي‌کردند و به جاي لباس، قطعه پوست حيواني، يا پوست و برگ درختي به خود مي‌بسته‌اند و نه طرز زندگي و معاشرت اجتماعي را مي‌فهميده اند. در معاشرت‌هاي اجتماعي و روابط انساني نيز به صورت انفرادي و تنهايي و در نهايت سادگي به سر مي‌برده اند.
قرآن، شيوه زندگي مردم زمان ذوالقرنين را که در مشرق زمين زندگي مي‌کرده‌اند، بدين گونه نقل مي‌کند که: «تا به طلوع گاه خورشيد رسيد، و آن را ديد که به قومي طلوع مي‌کند که ايشان را در مقابل آفتاب پوششي قرار نداده ايم.»[17]
منظور از ستر، چيزي است که آدمي با آن خود را از آفتاب بپوشاند و پنهان کند، مانند ساختمان و لباس؛ يعني مردمي بودند که بر روي خاک زندگي مي‌کردند، خانه‌اي که در آن پناهنده شوند، و خود را از حرارت آفتاب پنهان کنند، نداشتند.
آن مردم هنوز بدين حد از عقل نرسيده بودند که بفهمند خانه و لباسي هم لازم است، هنوز علم خانه آباد کردن، خيمه زدن، و لباس بافتن و دوختن را نداشتند.[18]
تا وقتي ميان دو کوه رسيد و نزديک آن قومي يافت که سخني را نمي‌فهميدند؛ که کنايه از سادگي و بساطت فهم آنها است.[19] و[20]
قولاً، در آيه نکره در سياق نفي است. نفي فهم هر سخني را مي‌کند. اين وضع و حال مردم زمان ذوالقرنين بوده و معلوم است که حال انسان‌هاي اوليه، عقب‌تر از اينها بوده است.
تا آن که به تدريج، پيشرفت‌هايي صورت گرفت؛ زبان، خانه، لباس و وسايل زندگي اختراع کردند. و در روابط اجتماعي نيز، نظام خانوادگي به وجود آمد و جاي خود را به نظام قبيله‌اي داد. رژيم‌هاي استبدادي و امپراطوري‌هاي بزرگ به وجود آمد، تا به مرحله جمهوري و مردم سالاري رسيد. اتحاديه‌ها و پيمان‌هاي منطقه‌اي به وجود آمد و سازمان‌هايي در سطح بين المللي شکل گرفت. و بالاخره جهان به صورت يک دهکده درآمد.
اما دغدغه هم چنان باقي است، مردم سالاري و دموکراسي نتوانسته است به بشر آرامش بدهد؛ از اين رو، نخبگان در انديشه تشکيل حکومت جهاني واحد افتاده اند.
انشتين گويد: تمامي نژاد بشر بايد در زير يک پرچم زندگي کند، يا حکومت جهاني و کنترل بين المللي انرژي و اتمي يا انهدام تمدن بشري.[21]
برتراندراسل گويد: چون خرابي جنگ بيش از قرون گذشته است، يا حکومت واحد را قبول کنيم، يا به عهد بربريت برگرديم و به نابودي نژاد انساني راضي شويم.[22]
پروفسور ارنولد توين بي‌گويد: تنها راه نجات نسل بشر و حفظ صلح، تشکيل حکومت جهاني و جلوگيري از گسترش سلاح‌هاي اتمي است.[23]
اما مشکلي که بشر امروز دارد، اين است که آن شخصيت شايسته که بتواند باور و اطمينان مردم را به سوي خود جلب نمايد، وجود ندارد، چون سر و کار بشر همواره با مدعيان دروغين صلح و عدالت بوده است و آنان ناکام‌تر از اين بوده‌اند که بتوانند اعتماد بشريت را جلب نمايند.
اما قرآن نويد قطعي مي‌دهد که اراده لايزال و لايتغير خداوندي بر اين تعلق گرفته است که صالحان و شايستگان، ميراث بر زمين مي‌شوند و صلح و عدالت و آرامش را در جهان برقرار مي‌نمايند.[24]

* اعتقاد به نجات بخش

اعتقاد به نجات دهنده از ابتدا در جوامع بشري وجود داشته است و تاريخ مي‌گويد: همه جامعه‌هاي بزرگ، جامعه ي منتظرانه و همه فرهنگ ها، داراي دو شاخص مشترک اند:
يک، هر تمدن و فرهنگي- حتي جامعه‌هاي ابتدايي و عقب مانده- بنا به نقل قصه‌ها و اساطير خود، در دورترين گذشته خويش، داراي عصر طلايي بوده‌اند که در آن عصر، عدالت، آرامش، صلح و عشق وجود داشته و سپس از بين رفته و دوره فساد و تيرگي و ظلم به وجود آمده است.
دو، آن که معتقد به يک انقلاب بزرگ و نجات بخش در آينده و بازگشت به عصر طلايي؛ عصر پيروزي عدالت، برابري و قسط هستند. اين اعتقاد همه جوامع بشري و تجلّي غريزه جامعه است؛ چه، جامعه موجود زنده است و موجود انساني زنده، منتظر است، اگر منتظر نباشد حرکت نمي‌کند و تن به آن چه هست مي‌دهد.[25]
بنابراين اگر مصلحي که از آسمان حمايت و هدايت مي‌شود، ظهور نمايد، و بشر آرمان‌ها و آرزوهايش را در وجود او ببيند، قطعاً به او ايمان مي‌آورد و از او پيروي مي‌کند.

3. اصل آينده گرايي
اصل اعتقاد جامعه بشري به منجي موعود و پيروزي قطعي حقيقت و عدالت و آزادي بشر در نهاد جوامع بشري، موجود است؛ يعني مکتب، ايدئولوژي و مذهبي که براساس آينده نگري مبتني است، و پيروانش را به سوي آينده مي‌راند، از مترقي‌ترين انواع تلقي زندگي انسان و حرکت تاريخ است که در مقابل آن، اصل محافظه کاري و تن دادن به وضع موجود، گذشته گرايي و ارتجاع قرار دارد.
قرآن، اين اصل را با بهترين و مترقي‌ترين وجه آن بيان مي‌کند:«محمّد صل الله عليه و آله و سلم جز رسول نيست که پيش از او پيامبراني گذشتند، پس اگر مرد يا کشته شد، شما به عقب برمي‌گرديد و مرتجع مي‌شويد؟».[26]
وقتي در جنگ احد لشکريان فراري اسلام شنيدند که پيامبر صل الله عليه و آله و سلم کشته شده است، بين خود گفتند که برويم پيش عبدالله بن اُبي و از او خواهش کنيم که پيش ابوسفيان از ما شفاعت کند و عذر ما را بپذيرد![27]
اين آيه مي‌گويد: شما نبايد در شخص پيامبر صل الله عليه و آله و سلم متوقف شويد، پيامبرپرستي در اسلام مطرح نيست، اصالت مکتب و فکر مطرح است. پيامبر صل الله عليه و آله و سلم بالاخره مي‌ميرد، اما دين و شريعت و قانون او زنده است، به پيش بتازيد، جلو برويد، به گذشته و حال و شخص دل نبنديد، به عقب برنگرديد و مرتجع نشويد؛ چه، او تنها رسول است تا رسالت الهي و هدف‌ها و مسئوليت‌ها را برساند و انقلابي در درون و انديشه و اخلاق پديد آورد؛ انقلابي انساني و الهي که با استقامت و بر طبق فطرت پيش برود.
بنابراين بشري که به طبيعت خود از ظلم و تبعيض و فساد، ناامني و دروغ و تزوير و...نفرت دارد و خواهان صلح و عدالت و آزادي و امنيت و راستي و...است و به سوي يک آينده روشن در حرکت است و انتظار رسيدن به آن را دارد، هر گاه شخصي را ببيند که براي نجات آنها ظهور کرده است، از نوع مدعيان دروغين صلح و عدالت و آزادي نيست؛ بلکه به راستي مصلح است و آزادي خواه و عدالت خواه، قطعاً از وي پيروي مي‌کند؛ چون آرمان و خواسته‌هاي خود را در وجود او مي‌بيند.
بشري که جنگ‌هاي خانمان سوز، ظلم، دروغ و نيرنگ و....، زندگي او را به صورت گور تاريک و دوزخ سوزان درآورده است، چگونه از شخصي که دروغ و ظلم و فساد و فريب و...را دشمن مي‌دارد و صلح و عدالت را پياده مي‌کند، پيروي نکند؟ و اين برخلاف آرمان و انتظار او است.

4. خستگي از جنگ و آمادگي پذيرش حکومت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
وقتي خداوند کاري را بخواهد انجام دهد، اسبابش را از پيش فراهم مي‌کند. به فرموده امام صادق عليه السلام، قدرت‌ها و قطب‌هاي جنايت و ظلم، به قدري با هم خواهند جنگيد که در نيرو و قدرت فرسوده مي‌شوند. و به قدري از درون به فساد خواهند رفت که مقاومت‌شان را از دست خواهند داد. آن گاه شما از بي‌هوشي بيدار مي‌شويد و چون مسلّح به نيروي ايمان و آگاهي هستيد، بر آن قدرت‌هاي از برون فرسوده و از درون پوسيده پيروز مي‌شويد. آن چنان که قدرت‌هاي نظامي افسانه روم و ايران، آن چنان با هم جنگيده بودند که حال و رمقي براي آنها باقي نمانده بود؛ به محضي که مسلمانان بر آنها تاختند، تسليم شدند.[28]
بلي، آن چنان که در فرموده حضرت اميرمؤمنان عليه السلام پيش بيني شده است، چنين روزي خواهد آمد که صاحبان سلاح‌هاي جديد رجز مي‌خوانند و «هل من مبارز» مي‌گويند، و تشنگان جنگ هستند، ثروت و غنايمي که در آغاز جنگ در دست‌شان قرار مي‌گيرد، در ذايقه‌شان بسي شيرين است، اما پس از مدتي که آباداني‌ها به ويراني کشانده شدند، نيروهاي انساني طعمه شعله‌هاي جنگ شدند، و زرادخانه‌ها پايان پذيرد، زندگي بر جنگ افروزان تلخ و بي‌مزه مي‌شود و هرکدام بي‌رمق و بي‌حال سرجاي خود مي‌مانند:
«حَتّي تَقُومَ الْحَربُ بِکُم عَلي ساقٍ....تا آن که جنگ، شما را برپاي مي‌دارد؛ يعني زماني فرا مي‌رسد که مردم خواسته و ناخواسته به يک جنگ فراگير کشانده مي‌شوند.
بادِياً نَواجِذَها؛ آخرين دندان‌هاي خود را نشان دهنده باشد. درندگان وقتي به خشم مي‌آيند، چنان دهان مي‌گشايند که آخرين دندان‌هاي خود را مي‌نمايانند. اين استعاره بالکنايه است. و مفيد اين معناست که جنگ به آخرين درجه از شدت و حدت خود مي‌رسد، و آخرين دندان‌هاي خود را نشان مي‌دهد.
مَمُمُلوّةً اخلافُها؛ در حالي که پستان‌هاي آن پر از شير شده است. اين نيز کنايه يا استعاره از زراد خانه‌ها و انبارهاي باروت و مهمات است. چنان چه هم اينک قسمت عمده بودجه کشورهاي استعماري، صرف هزينه جنگ مي‌شود.
حُلُواً رضاعُها؛ مکيدن آن شيرين است. وقتي در آغاز جنگ، ثروت و غنايمي به دست‌شان مي‌آيد، برايشان شيرين است.
أمّا و علقما عاقبتها؛ اما عاقبت آن بسي تلخ است.[29] آن گاه که ديدند خانه‌ها ويران شدند، زراد خانه‌ها تمام شدند و انسان‌ها به هلاکت رسيدند، زندگي برايشان تلخ مي‌شود، بي‌رمق و بي‌حرکت در جايشان مي‌مانند. و قطعاً در چنين روزي توليدکنندگان اسلحه پيشرفته از به کار انداختن آن خسته و بي‌زار مي‌شوند. آن زمان، يک حمله و يک ضربه کوبنده براي انهدام‌شان کافي است.
از اشعار امرء القيس است که:
جنگ در اول امر، چون دختر جواني است که با آرايش خود هر ناداني را مي‌فريبد.
آن گاه که آتش آن مشتعل شود و به شدت برافروخته گردد، به صورت پيرزن بي‌شوهر در‌مي‌آيد.
با موي سپيد، سرتراشيده و صورت زشت، که هر که از بوييدن و بوسيدن آن نفرت دارد.[30]
توليد و آزمايش سلاح‌هاي اتمي، مسابقات جنون آميز تسليحاتي و انبارهاي مملو از سلاح‌هاي جديد و پيشرفته، ابتدا گريبان توليدکنندگان آنها را مي‌گيرد؛ چنان چه امروز صاحبان قدرت‌هاي مادي، مانند گرگان گرسنه روبه روي هم مي‌خوابند، و از ترس يک ديگر سخت در وحشتند.
جان کندي ـ وزير خارجه اسبق آمريکا ـ (حدود 50 سال پيش) که هنوز سلاح‌هاي جديدتري، اختراع نشده بود، گفت: هم اکنون با ظرفيت انهدام کننده‌اي که در اختيار ماست، مي‌توانيم دشمن را 25 بار نابود کنيم. و نيروي مقابلي که در دست خصم است، مي‌تواند ما را ده مرتبه معدوم کند... . [31] در چنين شرايطي که سلاح‌هاي اتمي و ديگر سلاح‌هاي ويران گر، حرث و نسل بشري را به تباهي کشاند، و بشر روي زمين زهر تلخ و کشنده سلاح‌هاي پيشرفته و قيافه‌ عبوس جنگ‌هاي ويران گر را ببينند، آن مصلح الهي ظهور مي‌کند:
«آگاه باشيد! فردايي که شما را از آن شناختي نيست، زمام‌داري حاکميت پيدا مي‌کند که غير از خانواده حکومت‌هاي امروزي است و عمال و کارگزاران حکومت‌ها را به سبب اعمال بدشان کيفر خواهد داد، زمين ميوه دل خود را براي او بيرون مي‌ريزد، و کليدهايش را به او مي‌سپارد، او روش حکومت عادلانه را به شما نشان مي‌دهد، کتاب خدا و سنت پيامبر را که تا آن روز متروک مانده‌اند، زنده مي‌کند».[32]
عبدالملک بن اعين گويد: از محضر امام باقر عليه السلام بلند شدم، بردست خود تکيه و گريه کردم و گفتم: اميد و انتظار دارم که ظهور حضرت قائم عجل الله تعالي فرجه الشريف را ببينم و نيرويي هم داشته باشم. حضرت فرمود: مگر راضي نمي‌شويد که دشمنان شما يک ديگر را مي‌کشند و شما در خانه‌هاي تان در امان هستيد.[33]
آري، در چنين وقتي است که منادي واقعي صلح و آزادي و عدالت ظهور مي‌کند و سيره عدالت خواهي را به راستي نشان مي‌دهد.

5. فتنه و خوف شديد، زمينه ساز انقلاب مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف
ابوحمزه ثمالي گويد: از امام باقر عليه السلام شنيدم که مي‌فرمود:...اي ابوحمزه! قائم، عجل الله تعالي فرجه الشريف قيام نمي‌کند، مگر بعد از آن که خوف شديد، تزلزل و بي‌ثباتي، فتنه و بلاء و مصيبت، گريبان مردم را بگيرد. و پيش از آن بيماري طاعون دمار از روزگار مردم کشيده باشد، آن گاه که بين عرب شمشير براّن حاکم شود، اختلاف شديد و پراکندگي در مسائل ديني، ميان مردم پديد آيد. حال و مزاج مردم به گونه‌اي دگرگون شود که هر صبح و شام آرزوي مرگ نمايند. و اين در وقتي است که ببينند مردم به مرض «هاري» گرفتار شده‌اند، و گوشت يک ديگر را مي‌خورند؛ خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف ـ هرگاه خروج کند ـ زماني است که مردم کاملاً از صلح و عدالت نااميد شده باشند.[34]
کَلَبْ، به معناي عطش شديد و حرص شديد بر خوردن است بدون آن که گرسنه باشد؛ ضرر و زيان رساندن، گازگرفتن، ديوانگي، فرومايگي، شخص درنده و بدخوي. عام الکَلَبْ، سال قحطي و گرسنگي. تکالُب، مانند سگان به جان هم افتادن و به يک ديگر يورش بردن.
کَلَبْ، بيماري ساري است که به «رهبة الماء» معروف است. ويروس آن در لعاب سگ است که توسط گاز گرفتن منتقل مي‌شود. از نشانه‌هاي آن، تشنجاتي در جهازات تنفس و بلعيدن، و اضطرابات شديد ديگري است در جهازات عصبي.
بلي، تمدن، صنعت و تکنولوژي و نوآوري‌هاي ديگري که با ايمان و اخلاق توأم نباشد، در دامن خود چنين انسان‌هايي مي‌پروراند. «کسي که از ياد من اعراض مي‌کند او را در تنگناي زندگي قرار مي‌دهم».[35]

* ذو القرنين و تسخير زمين
پيروزي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از راه‌هاي معمولي، با تأييدات خداوندي، امري ممکن است که نمونه‌هاي آن در تاريخ بشري تحقق پيدا کرده است و از اين رو غلبه آن حضرت بر قدرت‌هاي زميني و تشکيل حکومت واحدي که در آن فقط خدا پرستيده شود و عدالت و امنيت عمومي برقرار شود، چيز تازه‌اي نيست که سابقه نداشته باشد. حضرت ذو القرنين از جمله کساني بود که قسمت اعظم روي زمين را به تسخير خود درآورد که داستانش در قرآن آمده است.
کمال الدين و تمام النعمة، به سند خود از اصبغ بن نباته روايت مي‌کند که حضرت اميرمؤمنان عليه السلام بر فراز منبر بود، ابن الکواء از وي پرسيد که ما را از داستان ذو القرنين خبر بده، که پيغمبر بود يا ملک؟ دو شاخ او از طلا بود يا نقره؟
فرمود: نه پيامبر بود، نه ملک. او مردي بود که خدا را دوست مي‌داشت و خدا او را دوست مي‌داشت، او براي خدا خير مي‌خواست و خدا براي او خير مي‌خواست. او مردم را به سوي خدا دعوت کرد، او را زدند و يک طرف- شاخ – سرش را شکستند.
پس مدتي از مردم غائب شد و بار ديگر برگشت و مردم را به سوي خدا دعوت کرد، او را زدند و طرف ديگر سرش را شکستند، و اينک در ميان شما نيز کسي مانند او هست.[36] برخي گفته‌اند او را بدين جهت به ذوالقرنين ملقب کردند که شجاعت داشت، چنان چه شجاع را کبش گويند (قوچ جنگي)؛ زيرا با شاخ خود، اقران را از پاي درمي آورد.[37]
سرگذشت ذي القرنين در قرآن چنين آمده است: «از سرگذشت ذي القرنين از تو مي‌پرسند، بگو به زودي مقداري از سرگذشت او را مي‌خوانم.»[38]
«ما در روي زمين براي او قدرت عطا کرديم و براي او از هر چيز سببي داديم».[39]
يعني؛ براي وي قدرت تصرف در زمين را دادم، و وي را به انجام کارهاي مهمي توانا کردم، برايش استقرار و ثبات دادم و اسباب و وسائل رسيدن به هر چيز را به او دادم؛ عقل، دين، علم، نيروي جسمي، کثرت مال، لشکر، وسعت ملک، حسن تدبير و نيروهاي جوي و ابر و نور را در اختيارش قرار دادم، و او را به اسباب گسترده و وسايل فراوان رساندم.
و اين منتي از طرف خداوند است که بر ذي القرنين مي‌گذارد و با بليغ‌ترين وجه امر او را اعظام مي‌دارد و نمونه‌هايي از سيره، عمل و گفتار او را نقل مي‌کند که مملو از حکمت و قدرت است.[40]
«پس سببي را آماده کرد، چون به غروب‌گاه آفتاب رسيد، آن را ديد که در چشمه گل آلود فرو مي‌رود، نزديک چشمه مردي را ديد. گفتيم ‌اي ذي القرنين آيا اينها را عذاب مي‌کني يا با آنان طريقه نيکو پيش مي‌گيري».[41]
«سبب» در اصل به معناي ريسمان است که توسط آن از درخت نخل بالا مي‌روند و جمع آن «اسباب» است. «سبب» استعاره گرفته شده براي هر چيزي که به مقصود مي‌رساند؛ و شامل علم، قدرت، ابزار و آلات و...مي شود و نيز به معناي طريق و شيوة يک کار است.[42]
ذي القرنين وقتي به غروب‌گاه آفتاب و به ساحل دريا رسيد، آن طرف دريا خشکي ديده نمي‌شد، و انتهاي دريا به افق چسبيده بود، و چنين به نظر مي‌رسيد که آفتاب به دريا غروب مي‌کند. بعضي‌ها گفته اند: چنين چشمه لجن‌زاري، با درياي محيط، يعني اقيانوس غربي که جزاير خالدات در آن است منطبق مي‌باشد؛ جزاير نام‌برده در هيئت و جغرافياي قديم، مبدأ طول به شمار مي‌رفت، بعدها غرق شده و فعلاً اثري از آن باقي نيست. و در نزديک آن مردمي را ديد؛ و اين دليلي است برآن که آن جا آخرين نقطه ي معمور دنيا بوده است.[43]
بعضي «عَينٍ حَمِيةٍ» (آب لجن‌زار) را «عينٍ حامِيَةٍ» (آب گرم) خوانده است. اگر اين قرائت صحيح باشد، با درياي حار يا قسمت استوائي اقيانوس کبير که مجاور آفريقاست، منطبق است. در اين صورت ذي القرنين در سفر غربي اش، به سواحل آفريقا، رسيده است.[44]
قُلنا يا ذَا القرنَينِ...
خداوند مي‌فرمايد: (من توسط يکي از پيامبرانم که با او بود) پرسش کرديم که حال که بر ايشان مسلط شده‌اي با اينان چه معامله مي‌کني؟ عذاب يا احسان؟
«گفت: هر که ستم کند زود باشد که عذابش کنيم، و پس از آن به سوي پروردگارش برند و سخت عذابش کند. و هر که ايمان آورد و کار شايسته کند، پاداش نيک دارد».[45]
اين آيه بيان مي‌کند که همه اين مردم، ظالم و گناه کار نبوده اند.

سفر به مغرب
«بار ديگر وسايلي براي سفر تهيه کرده، و راه ديگري را دنبال کرد، و به سوي مشرق عالم حرکت کرد، تا به صحرايي از طرف مشرق رسيد و ديد که آفتاب بر قومي طلوع مي‌کند که براي آنان وسيله پوششي از آن قرار نداده ايم».[46]
منظور از«ستر»، چيزي است که آدمي خود را با آن مي‌پوشاند و پنهان مي‌کند، مانند ساختمان و لباس؛ يعني اينها مردمي بودند که روي خاک زندگي مي‌کردند، و خانه‌اي که در آن پناهنده شوند، و خود را از حرارت آفتاب پنهان کنند، نداشتند. و نيز عريان بودند و لباسي هم بر تن نداشتند و آن مردم هنوز به اين مرحله از تمدن نرسيده بودند که بفهمند خانه و لباس هم لازم است.
و هنوز علم ساختمان کردن و خيمه زدن و لباس بافتن و دوختن را نداشتند.[47]
وقتي خورشيد طلوع مي‌کرد، در زيرزمين‌ها و ميان درياها مي‌رفتند، وقتي غروب مي‌کرد، مانند حيوانات براي چرا بيرون مي‌رفتند.
اين قدرت شگرف و نيروي تصرف و تسخير قسمت معمور زمين، توسط ذي القرنين، با امدادهاي غيبي و زير نظر خداوند بود؛ چنان چه مي‌فرمايد:
«چنين بود و ما از آن چيزها که نزد وي بود به طور کامل خبر داشتيم»؛[48] يعني ما از عدّه و عُدهّ اش و از آن چه جريان مي‌يافت خبردار بوديم. ظاهرا اين کنايه از اين است که آن چه وي تصميم مي‌گرفت و هر راهي را که مي‌رفت، به هدايت خدا و امر او بود. و اين آيه در معناي کنايي‌اش، نظير آيه «کشتي را زير نظر و به وحي ما بساز» است.[49]

سفر به طرف شمال
«آن‌گاه اسبابي را تهيه کرده و راهي را دنبال کرد، تا وقتي ميان دو کوه رسيد و در نزديک آن، قومي را يافت که سخن نمي‌فهميدند. گفتند: اي ذوالقرنين، يأجوج و مأجوج در اين سرزمين تباه‌کارند، آيا براي شما خرجي مقرر داريم که ميان ما و آنها سدي بنا کني؟ گفت: آن چيزها که خداوند به من تمکن آن را داده بهتر است، با نيرو به من کمک کنيد تا ميان شما و آنها سد محکمي سازم. قطعات آهن پيش من آوريد، تا چون ميان دو کوه پر شد. گفت: بدميد تا آن را بگدازيد و گفت: مس گداخته نزد من آوريد تا بر آن بريزم. پس نتوانستند برآن بالا روند، و نتوانستند آن را نقب زنند. گفت: اين رحمتي از جانب پروردگار من است».[50]
ضمائر «مفسدون» و «بينهم» که مخصوص عاقل است، نشان دهنده اين است که يأجوج و مأجوج، دو طايفه از انسان بودند که از پشت آن کوه به اين مردم حمله مي‌کردند، اينها را مي‌کشتند، گوشت‌شان را مي‌خوردند، در هنگام بهار بيرون مي‌شدند و همه کشت‌ها و زراعت‌ها را پاک مي‌خوردند؛ چارپايان و درندگان را صيد مي‌کردند، حشرات را مي‌خوردند، که فساد همه اينها را شامل مي‌شود، لباس‌شان پوست درندگان و خوردني‌شان چيزهايي بود که از دريا بيرون انداخته مي‌شد، و در غايت سادگي و انحطاط به سر مي‌بردند؛ از اين رو، حرفي و سخني را نمي‌فهميدند.[51]
قومي که نزديک دو کوه بودند پيشنهاد کردند که مالي را از ايشان بگيرد، و ميان آنان و يأجوج و مأجوج سدي بسازد که مانع از تجاوز آنان شود. ذي القرنين گفت: آن قدرت و وسعتي که خدا برايم داده است، از مالي که شما وعده مي‌دهيد بهتر است و من به آن احتياج ندارم؛ خرج نمي‌خواهم؛ با نيروي انساني کمکم کنيد؛ کارگر، مصالح ساختماني؛ آهن و مس و دم بياوريد.
قوم مذکور آن چنان پاره‌هاي آهن آوردند که ميان دو کوه پر شد؛ آن گاه فرمود: دم‌هاي آهنگري را بر آن نصب کنيد و بدميد تا آهن‌ها ذوب شود، وانگهي مس گداخته را روي آن ريخت تا شکاف‌ها را پر کرده و آهن‌ها با هم ديگر جوش خورد؛ آن چنان که در اثر بلندي، استحکام و لغزندگي، يأجوج و مأجوج ديگر نتوانستند بر آن بالا روند يا آن را سوراخ نمايند. آن گاه ذي القرنين گفت: اين از رحمت پروردگار من است.[52]
داستان ذي القرنين در قرآن اين درس را به ما مي‌آموزد که، هرگاه خداوند بخواهد کاري را انجام دهد، اسباب آن را از پيش فراهم مي‌کند. نقشه‌ها و توطئه‌هاي مخالفين و دشمنان را خنثي و به ضرر خودشان تغيير مي‌دهد و براي بعضي از بندگان شايسته خود آن چنان قدرت و حکمت مي‌دهد که مي‌تواند همه روي زمين را تسخير نمايد.[53]
شايد چنين به نظر برسد که جريان ذوالقرنين، يک امر غير معمولي و غير عادي است و صبغه اعجاز را دارد. حال آن که مدعا اين است که بندگان صالح خداوند، با استفاده از شيوه‌هاي معمولي به پيروزي مي‌رسند.
پاسخ اين است که از ظاهر آياتي که مربوط به ذي القرنين است، عمل خارق العاده و اعجازي که از ذوالقرنين سرزده باشد، فهميده نمي‌شود. مسافرت‌ها و پيروزي‌هاي ذوالقرنين، به صورت عادي و معمولي ارائه شده است و طبيعي است که لشکرکشي‌ها و مسافرت‌هاي اين چنين دور و طولاني، بدون تحمل رنج و خستگي، بي‌خوابي، بيماري و هلاکت نبوده است. البته رواياتي که در اين زمينه آمده است، يادآور اين مسئله مي‌باشد که خداوند، نيروهاي طبيعت- باد و نور و ابر- را در اختيار ذوالقرنين قرار داد و اين رنگ اعجاز دارد.
بلي، ذوالقرنين يکي از اولياي خاص الهي بود و سنت خداوندي بر اين جاري است که پيامبران، اوليا و مؤمنين را در لحظه‌هاي سخت ياري مي‌کند و اين غير از اعجاز است. خداوند مي‌فرمايد:
«ما به يقين پيامبران خود را و کساني را که ايمان آورده‌اند، در زندگي دنيا و در روزي که گواهان به پا مي‌خيزند، ياري مي‌دهيم».[54]
«وعده قطعي ما براي بندگان فرستاده ما از پيش مسلم شده است که آنان ياري شدگانند، و لشکر ما پيروزند».[55]
مجاهدين بدر را با هزار فرشته پشت سرهم رديف شده[56]، سه هزار ملائکه فرود آينده[57]و پنج هزار فرشته نشانه‌دار[58] کمک کرد؛ در حالي که از نظر عده و عُدّه ضعيف بودند.
مجاهدين بدر که هم تعدادشان کم بودند، و هم ساز و برگ نظامي در اختيار نداشتند و ناگهان خود را در برابر تهاجم يک ارتش نيرومند انتقام جو و خشن، ديدند و از سويي زمين زير پاي شان، شن‌هاي نرم و ريگ‌هاي روان بود و پاها گير مي‌کرد. (در جنگ‌هاي قديمي تن به تن، بسيار مهم است که زير پا سفت و محکم باشد) وقتي خستگي بر ايشان عارض شد و به خواب رفتند، ولي محتلم از خواب بيدار شدند، آب نبود که غسل کنند، از اين رو شديداً مورد وسوسه شيطان قرار گرفتند که بدون غسل چگونه به جنگ مي‌پردازيد؟ باران نرمي فرود آمد و با آن غسل کردند و زير پايشان سفت و محکم گرديد و رعب و ترس در دل کافران پديد آمد.[59] از اين گونه امدادهاي غيبي، در مورد اولياء الله و مؤمنين، زياد تحقق يافته است.
بعد از مطالعه داستان ذوالقرنين به سراغ روايات وارده از حضرت پيامبر صل الله عليه و آله و سلم و ائمه معصومين عليهم السلام مي‌رويم، مبني بر آن که خداوند در آخرالزمان نيز، يکي از بندگان شايسته اش را، مکنت و قدرت مي‌دهد و به سلاح و تجهيزات روز مسلح و مجهزش مي‌کند، و مورد تأييد قرار مي‌دهد و همة روي زمين را توسط او تسخير مي‌کند و مردم را از ظلم و فساد نجات مي‌دهد و... .
جابرانصاري گويد: شنيدم از حضرت رسول الله صل الله عليه و آله و سلم که مي‌فرمودند: ذي القرنين، بنده شايسته‌اي بود که خداوند او را حجت بر بندگانش قرار داد. او قومش را به سوي خداوند خواند، و به تقواي الهي دستور داد، اما بر استخوان سرش ضربه‌اي زدند (سرش را شکستند) پس مدتي از آنها غيبت کرد و دوباره به سوي قومش برگشت، دوباره به طرف ديگر سرش زدند.
آگاه باشيد که در ميان شما کسي هست که طريقه او را دارد. خداي- عزوجل- او را در زمين قدرت داد، و وسيله رسيدن به هر چيز را به وي عطا کرد و او به مشرق و مغرب عالم رسيد و بي‌ترديد که خداي تعالي، راه و روش او را در قائم عليه السلام که از اولاد من است به جريان مي‌اندازد، و او را در مشرق و مغرب عالم مسلّط مي‌کند؛ تا آن که باقي نمي‌ماند از هموار و ناهموار زمين و کوه‌هايي که ذوالقرنين پيمود، حتماً او هم مي‌پيمايد. خداوند، گنج‌ها و معدن‌هاي زمين را براي او آشکارا مي‌نمايد و با رعب او را ياري مي‌نمايد و زمين را از قسط و عدل پر مي‌کند؛ آن چنان که از ظلم و ستم پر شده باشد.[60]
حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف قواي طبيعت؛ از قبيل رعد، صاعقه، برق و...، را تسخير و در اختيار مي‌گيرد. خداوند اسباب آسمان و زمين را در اختيار او قرار مي‌دهد، و راه رسيدن به آرزوهاي آسمان و زمين را به او مي‌نماياند. و بر وسايلي سوار مي‌شود که او را به سوي آسمان بالا مي‌برد و به سوي کرات آسماني صعود مي‌دهد.
«آگاه باشيد که ذي القرنين بين دو نوع ابر، مخّير گرديد و او ابر رام را برگزيد و ابر مشکل را براي صاحب شما ذخيره کرد. راوي مي‌گويد: گفتم: صعب چيست؟ فرمود: آن چه از ابري که رعد، صاعقه و برق دارد، صاحب شما بر آن سوار مي‌شود. بدانيد که نزديک است که وي سوار بر ابر شود و به وسيله اسباب بالا رود؛ اسباب آسمان‌هاي هفت گانه و زمين‌هاي هفت گانه».[61]
منظور از اسباب، راه‌هاي آسمان‌هاست؛ چنان چه خداوند از قول فرعون نقل کرده است: «اي هامان! برايم کاخي بنا کن، شايد به راه‌هاي آسمان‌ها برسم».[62]
يا منظور از سبب، وسايلي است که انسان را به مقصود مي‌رساند؛ چنانچه خداوند فرموده است: «سپس اسبابي را تهيه کرد، يا به دنبال سبب افتاد».[63]
شايد منظور از ابر، سوار شدن هواپيماهايي باشد که داراي رعد و برق هستند و بر فراز ابرها بالا مي‌روند. در مورد سحاب ذلول کلمه «يرکب» نيامده است، شايد منظور وسايل و اسباب عادي باشد که نسبت به اسباب و وسايل ديگران پيشرفته‌تر بوده است.
حضرت امام صادق عليه السلام گويد: خداوند ذوالقرنين را بين دو ابر رام و دشوار و سرکش مخّير کرد، و او ابر رام را برگزيد، و آن چيزي است که رعد و برق ندارد، اگر ابر سرکش را برمي‌گزيد، نمي‌توانست؛ زيرا خداوند آن را براي حضرت قائم عليه السلام ذخيره کرده است.[64]

* ظهور کامل حق و پيروزي‌هاي علمي
در آيه «او کسي است که رسول خود را با هدايت و دين حق فرستاد، تا او را بر همه اديان غالب سازد، هر چند مشرکان کراهت داشته باشند».[65]
خداوند نويد قطعي مي‌دهد که دين رسولش، بر همه اديان و مذاهب غلبه مي‌يابد. وعده خداوند، قطعي الوقوع است. ولي هنوز اين وعده الهي حتمي نشده است و يقيناً حتميت پيدا مي‌کند.
در اين وعده، خداوند تصريح نکرده که اين پيروزي و غلبه حتمي با اسلحه و زور نظامي است، بلکه غلبه از طريق منطق و استدلال و اقامه برهان نيز است. چنان چه برخي مفسرين يادآور اين نکته شده‌اند که غلبه دين خدا، بر همه اديان با برهان و حجت و اسلحه است. و اين در زمان خروج مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف است که در آن روز، احدي باقي نمي‌ماند، جز آن که داخل اسلام مي‌شود و يا جزيه مي‌پردازد. و اين قول که مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف همان عيسي است، صحيح نيست؛ زيرا اخبار صحيحه متواتره مبني بر آن که مهدي از عترت رسول صل الله عليه و آله و سلم است، وجود دارد.[66]
وي در ذيل آيات مربوط به ذوالقرنين مي‌گويد: کساني که بر همه روي زمين حکم راندند، چهار نفر بودند، دو نفر کافر: نمرود و بخت‌النصر. دو نفر مؤمن: سليمان و اسکندر. (منظورشان ذوالقرنين است) و به زودي از ميان اين امت، شخص پنجمي پيدا مي‌شود که همه روي زمين را تسخير مي‌کند و (لِيُظهِرُهُ عَلَي الدِّينِ کُلِّهِ) تحقق پيدا مي‌کند. و او مهدي است.[67]
بنابراين بشريت هر چند از نظر فکري و عملي پيشرفت نمايد، حقايق ديني و الهي بيشتر، کشف و روشن مي‌گردد.
و روزگاري مي‌آيد که حقانيت دين اسلام، مورد تصديق دانشمندان منصف غير مسلمان قرار گيرد. اگر يک عده با لجاجت و عناد با حقايق برخورد مي‌کنند، عده زيادي با ديد منصفانه و حق يابي، حقايق را مورد ارزيابي قرار مي‌دهند. معناي معجزه خالده بودن قرآن اين است که در هر عصر و زمان، پاسخ گوي نيازهاي بشري است. و اين موضوع با حس کنجکاوي و حقيقت يابي انساني به اثبات مي‌رسد، و بشريتي که به دنبال منجي و راه نجات مي‌گردند، وقتي منجي و راه نجات واقعي برايشان کشف شد، در برابر آن گردن مي‌نهند.
وقتي عدي بن رقاع شعري ـ که در آن تشبيهي نسبتاً ظريف به کار برده شده بود ـ انشا کرد، شاعران ديگري که مهارت شعري او و عجز خود را احساس کردند، در برابر او به سجده افتادند. وقتي براي آنها گفته شد چرا سجده کرديد؟ گفتند: آن چنان که شما آيات سجده را در قرآن مي‌شناسيد، ما نيز موارد سجده را در شعر مي‌شناسيم.[68]
وقتي ساحران فرعون وسايل جادوگري ـ ريسمان‌ها و عصاهاي ـ خود را به کار انداختند و در نظر بينندگان به صورت مارهاي گوناگون نمايانده شد. وقتي حضرت موسي عليه السلام عصاي خود را افکند و همه عصاها و ريسمان‌ها را بلعيد، ساحران که عجز و ناتواني خود را در برابر کاري که از موسي عليه السلام سر زد احساس کردند، همگي به سجده افتادند، و گفتند ما به پروردگار عالميان و پروردگار موسي و هارون ايمان آورديم.[69]
در روايات آمده است که علم 27 جزء دارد، و تاکنون دو جزء آن به مردم آموخته شده، و 25جزء ديگر آن در نزد امام معصوم عليه السلام ذخيره است. آيا کسي که به همه 27جزء علم، عالم باشد، از توليد سلاح‌هاي مدرن و مد روز عاجز مي‌ماند؟[70]

* ارتشي آراسته به اخلاق و فضائل انساني

کتاب عقدالدرر و کتاب الفتن از حضرت اميرالمؤمنين عليه السلام نقل کرده است که «حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از ياران خود بيعت مي‌گيرد با اين شروط که دزدي و زنا نکنند، مسلماني را دشنام ندهند، نفس محترمه‌اي را نکشند، به حريم کسي تجاوز نکنند، به خانه کسي هجوم نياورند، کسي را بدون حق نزنند، طلا و نقره، گندم و جويي را ذخيره نکنند، مال يتيم را نخورند، بدون علم شهادت ندهند، مسکرات شرب نکنند، لباس ابريشم در بر نکنند، کمربند طلا در کمر نبندند، قطاع الطريقي نکنند و راهروي را نترسانند، طعامي را- گندم باشد يا جو- ذخيره نکنند، به کارهاي اندک قناعت نکنند، و از نجاست دوري نمايند، به معروف، امر و از منکرات نهي نمايند، لباس خشن بپوشند، صورت روي بالش خاک گذارند، در راه خدا آن چنان که بايد جهاد کنند، (حضرت مهدي) با ياران خود شرط مي‌بندد که از هر راهي که آنها مي‌روند، برود و هر لباسي که آنها مي‌پوشند، بپوشد و هر مرکبي را که آنها سوار مي‌شوند، سوار شود و به غذا و لباس کم قناعت کند، پرده و دربان براي خود نگيرد.»[71]
تلقي مردم در طول تاريخ از ارتش غالب، تجاوز، غارت، بي‌رحمي و قساوت، کشتارهاي ناجائز، حرمت شکني، بي‌احترامي به جان و مال و ناموس مردم و ديگر روش‌هاي غير انساني بوده است؛ چون همين شيوه‌ها را از لشکر ديده اند. وقتي مردم ارتشي را ببينند که حامل پيام الهي و داراي رسالت انساني هستند، و به اخلاق و فضائل او آراسته‌اند؛ هم ارتش مسلح‌اند و هم ارتش مصلح، در دستي اسلحه دارند و در دستي ديگر کتاب و ترازو؛ مردم تشنه عدالت از جور به ستوه آمده، خود جزء اين ارتش خواهند شد.

* ارتش با روحيه و کيفيت

اسلحه هر چند پيشرفته باشد، به تنهايي کارساز نيست؛ بلکه روحيه قوي جنگي، ثبات قدم، ايمان به هدف و بهره گيري از بهترين تاکتيک‌ها و سازمان دهي‌هاي جنگي است که به راستي کارساز است. مگر طالوت اسرائيلي به جز از روحيه و ايمان و ثبات قدم، چه نيروي حسابي در اختيار داشت که جالوت زورمند و طاغي را با لشکريانش از پاي درآورد؟[72]
ساز و برگ نظامي حضرت رسول اکرم صل الله عليه و آله و سلم در مقايسه با ساز و برگ نظامي دشمنانش، بسيار اندک و ناچيز و بي‌کيفيت بود. اما روحيه نيرومند جنگي، ايمان و ثبات قدم و استفاده از تازه‌ترين و پيشرفته‌ترين تاکتيک‌هاي رزمي‌اي که تا آن زمان هيچ ژنرال و فرمانده نظامي رومي، يوناني و ايراني، از آن استفاده نکرده بود، حضرت پيامبر اسلام صل الله عليه و آله و سلم را به پيروزي رساند.[73]
يکي از تأييدات غيبي الهي اين بود که در دل مؤمنان، پايداري و ثبات ايجاد مي‌کرد و در دل کافران رعب و ترس.
«به زودي در دل‌هاي کافران رعب و ترس مي‌افکنم.»[74]
قيام حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف، تداوم قيام حضرت رسول اکرم صل الله عليه و آله و سلم است، و آن حضرت آخرين وديعه و ذخيره خداوندي است. لذا آن حضرت از تاکتيک‌هاي نوين و پيشرفته‌اي بهره مي‌گيرد که کسي از آن استفاده نکرده است، و ياران آن حضرت با همان روحيه اصحاب بدر مي‌جنگند و در دل دشمنان او رعب و خوف به وجود مي‌آيد.
«قائم ما با رعبي که در دل دشمنانش به وجود مي‌آيد، نصرت مي‌يابد و با نصرت خداوندي تأييد مي‌شود.»[75]
«پيش‌روي حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف و يارانش، رعب ايجاد مي‌کند، با دشمني روبه رو نمي‌شود جز آنکه آنان را شکست مي‌دهد، شعارشان اين است که بميران، بميران و در راه خدا از سرزنش هيچ سرزنش کننده‌اي باک ندارند.»[76]
«لباس او ـ خدا داناتر است ـ خشن است، خوردني اش جو، جز به شمشير و مردن در سايه شمشير نينديشد.»[77]
«راهبان شب و شيران روزند.»[78]
«اصحاب حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف پايگاه استوارند، براي هر يکي نيروي چهل مرد داده مي‌شود، دل آنان مانند پارة آهن است، اگر بالاي کوه‌ها راه روند کوه‌ها هموار مي‌شوند، تا خداوند- عزوجل- راضي نشده، شمشيرهاي خود را باز نمي‌دارند.»[79]
«ياران مهدي همه جوانند، پير در ميان‌شان نيست مگر مانند سرمه چشم، و نمک در ميان طعام که خيلي کم از آن در طعام مي‌ريزند.»[80]

* پيشروي‌ها و پيروزي‌هاي تدريجي

هر حرکت اصلاحي و اجتماعي در ابتدا، از يک نقطه محدود و کوچک شروع مي‌شود و به تدريج پيش مي‌رود. چنان چه حضرت رسول خدا صل الله عليه و آله و سلم در روزهاي اول بعثت، دو نفر مرد و زن پشت سر او نماز مي‌خواندند، و به تدريج سراسر جزيرة العرب را که به مساحت اروپاي منهاي روسيه است، زير فرمان خود درآورد.
پيش‌روي‌ها و پيروزي‌هاي امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف نيز به تدريج صورت مي‌گيرد، کم کم پيروزي‌هاي آن حضرت توسعه مي‌يابد، و با نيروهاي تازه که به آن حضرت ملحق مي‌شود، به سراغ فتح مواضع جديد مي‌رود. روايات از ائمه معصومين عليه السلام در اين زمينه شاهد گويايي است:
1. مفضل از حضرت صادق عليه السلام روايت مي‌کند:«313مرد در مکه با آن حضرت بيعت مي‌کنند، آن حضرت در مکه مي‌ماند تا ده هزار نيرو کامل شود، آن گاه به سوي مدينه حرکت مي‌کنند.»[81]
2. ابن وزير غافقي از حضرت اميرمؤمنان روايت مي‌کند: «اولين نيروي رزمي‌اي که با حضرت امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف حرکت مي‌کنند، بين دوازده هزار و پانزده هزار نفر هستند.»[82]
3. ابوبصير از حضرت صادق عليه السلام نقل مي‌کند: «ياران حضرت مهدي (طبق سازمان دهي قبلي) از گوشه و کنار زمين، دور او جمع مي‌شوند و با او بيعت مي‌کنند، بعد از مکه حرکت مي‌کنند تا به کوفه مي‌رسند و در نجف فرود مي‌آيند، از آن جا به سوي تمامي شهر و بلاد متفرق مي‌شوند.»[83]
اين گونه روايات يک نواخت به وضوح بيان مي‌کند که ياران امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف با آمادگي و ارتباطات قبلي که با مرکز فرماندهي خود داشته‌اند، در زمان معيني و در جاي معيني (مکه) گرد مي‌آيند و با آن حضرت پيمان وفاداري مي‌بندند، و از مکه حرکت مي‌کنند، تا آن که به کوفه و نجف مي‌رسند و به تعداد قابل ملاحظه‌اي مي‌رسند، آن گاه آنان را براي تسخير نقاط ديگر بسيج مي‌نمايد.
«لشکريان حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف مانند ابرهاي خزاني، جمع و در يک نقطه متمرکز مي‌شوند؛ در حالي که مانند راهبان شب و شيران روزند. خداوند توسط آنان، اول سرزمين حجاز را فتح مي‌کند، و زندانيان از ابناي بني هاشم از زندان آزاد مي‌شوند، پرچم‌هاي سياه (گمراهي) از کوفه به زير کشيده مي‌شوند، (صاحب رايت) براي بيعت به سوي مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف برانگيخته مي‌شود، و حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف لشکريانش را به سوي شهرها و کشورها مي‌فرستد.»[84]
از مجموع اين روايات به دست مي‌آيد که حرکت حضرت مهدي عجل الله تعالي فرجه الشريف از يک نقطه خاص (مکه) و يا يک گروه اندک (313) نفر آغاز مي‌شود، و به تدريج به تعداد پيروان آن حضرت افزوده مي‌شود. و دامنه فتوحات نيز گسترش مي‌يابد و اين تعداد اندک که هسته مقاومت را تشکيل مي‌دهد، با يک سازمان دهي منظم و ارتباطات و اطلاعات قبلي، در مدت بسيار کوتاهي خود را به مرکز فرماندهي (مکه) مي‌رسانند.

نتيجه
پس، به طور خلاصه پاسخ به اين سؤال که با وجود پيچيدگي سلاح‌هاي امروزين و توانايي ارتش‌هاي امروز چگونه امام زمان عجل الله تعالي فرجه الشريف پيروز خواهد شد اين است که سنت تغيير ناپذير الهي که قرآن کريم در مصداق‌هاي روشن آن را بيان فرموده اين است:

1. پيروزي گروه کم بر گروه بسيار؛
2. غلبه سلاح‌هاي ساده بر سلاح‌هاي پيچيده؛
3. علم مبتني بر تقوا بر تجربه‌هاي بشر غافل از خدا غالب مي‌شود.
4. معجزه بر هر سحر و قدرت و سلاحي چيره خواهدشد.
5. تمدّن مادي افول پذير بوده و گذشته از فناپذيري عذاب الهي را هم خواهند چشيد و اساس پيروزي حق طلبان خداپرستي است که «هو الواحد القهّار».

پي نوشت:
[1] . سيره ابن هشام، ج2، ص285-257 و ص267-266، چ دوم (لبنان: موسسة علمي، 1409 هجري).
[2]. حم سجده، آيه 15، منْ اشدُّ مِنّا قُوّةً.
[3]. رعد، آيه 17، فَأَمَّا الزَّبَدُ فَيَذْهَبُ جُفَاء وَأَمَّا مَا يَنفَعُ النَّاسَ فَيَمْکُثُ فِي الأَرْضِ.
[4]. فجر، آيات 8-6، أَلَمْ تَرَ کَيْفَ فَعَلَ رَبُّکَ بِعَادٍ إِرَمَ ذَاتِ الْعِمَادِ الَّتِي لَمْ يُخْلَقْ مِثْلُهَا فِي الْبِلَادِ .
[5]. تفسير کبير، ج31، ص167-166، فخر رازي.
[6]. اعراف، آيه 69، وَاذکُرُواْ إِذْ جَعَلَکُمْ خُلَفَاء مِن بَعْدِ قَوْمِ نُوحٍ وَزَادَکُمْ فِي الْخَلْقِ بَسْطَةً
[7]. تفسيرالميزان، ج8، ص247، علامه طباطبائي.
[8]. شعرا، آيه 128، أَتَبْنُونَ بِکُلِّ رِيعٍ آيَةً تَعْبَثُونَ
[9]. تفسيرالميزان، ج15، ص458-452.
.[10] حاقه آيه 7، فَتَرَى الْقَوْمَ فِيهَا صَرْعَى کَأَنَّهُمْ أَعْجَازُ نَخْلٍ خَاوِيَةٍ.
.[11] تفسيرکبير، ج31، ص167-166.
.[12] فجر، آيه 9، َثَمُودَ الَّذِينَ جَابُوا الصَّخْرَ بِالْوَادِ
.[13] شعراء، آيه 149، وَتَنْحِتُونَ مِنَ الْجِبَالِ بُيُوتًا فَارِهِينَ.
.[14] حم سجده، آيه 17، Gفَاَخَذَتْهُم صاعَقةُ الْعَذابِ الهُونِ بما کانُوا يَکسِبُونَ.
[15]. غافر، آيه 82، اَفَلَمْ يَسِيرُوا فِي الْأَرْضِ فَيَنظُرُوا کَيْفَ کَانَ عَاقِبَةُ الَّذِينَ مِن قَبْلِهِمْ کَانُوا أَکْثَرَ مِنْهُمْ وَأَشَدَّ قُوَّةً وَآثَارًا فِي الْأَرْضِ فَمَا أَغْنَى عَنْهُم مَّا کَانُوا يَکْسِبُونَ
[16]. همان، آيه 21، فَأَخَذَهُمُ اللَّهُ بِذُنُوبِهِمْ وَمَا کَانَ لَهُم مِّنَ اللَّهِ مِن وَاقٍ
[17]. کهف، آيه 90، حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا.
[18]. تفسيرالميزان، آيه 13، ص615.
[19]. کهف، آيه 92و93، ثُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَکَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا.
[20]. تفسيرالميزان، آيه 13، ص616.
[21]. مشکلات مذهبي روز، ص21 به نقل از مفهوم نسبيت انشتين، ص35-39.
[22]. تاثير علم بر اجتماع ، ص56، برتراندراسل، ترجمه: دکتر محمود حيدريان، چاپ 1343.
[23]. مشکلات مذهبي روز، ص24، به نقل از اطلاعات شماره 11617.
[24]. قصص، آيه4؛ انبياء، آيه 105 و نور، آيه 55.
[25]. دکتر علي شريعتي، انتظار، مذهب اعتراض، ص34-33.
[26]. آل عمران، آيه 144، وَمَا مُحَمَّدٌ إِلاَّ رَسُولٌ قَدْ خَلَتْ مِن قَبْلِهِ الرُّسُلُ أَفَإِن مَّاتَ أَوْ قُتِلَ انقَلَبْتُمْ عَلَى أَعْقَابِکُمْ وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا وَسَيَجْزِي اللّهُ الشَّاکِرِينَ.
[27]. محمد بن عمر واقدي، المغازي، ج1، ص20 و ص21-41، سيره ابن هشام، ج2، ص88 و ابن اثير، الکامل في التاريخ، ج1، ص553، چاپ اول، 1308ق، دارالتراث العربي ، لبنان.
[28]. دکتر علي شريعتي، انتظار، ص42-41 و سيد محمود طالقاني، پرتوي از قرآن، ج3، ص363-362، چاپ شرکت سهامي انتشار.
[29]. نهج البلاغه، خطبه 138، شرح ابن ميثم، ج3، ص160 و شرح ابن ابي الحديد، ج2، ص41.
[30]. الحـربُ اوّل ما تکـونُ فِتيةً تسعي بزِينَتِها لکـلّ جـهول
حتّي اذا اشتعلت وثبّ خرامهُا عادت عجوزاً غير ذات حليل
شحطاء جزّت رأسها وتنکرّت مکـروهـة للشمّ والتقبيل
[31]. جان کندي، استراتژي صلح، ص66، ترجمه: عبدالله گله داري چاپ سوم، 1342.
[32]. نهج البلاغه، خطبه ش 138، (اَلا وَ في غَدٍ ـ وَسَياتِي غدٌ بِما لاتَعرِفُونَ- يأخُذُ الوالِيُ مِنْ غَيرِها عُمّالَها مَساوِيَ اَعمالَها، وَتُخرِجُ لَهُ الارضُ اَفاليِذَ کِبَدِها، وَتُلقي اِليه سِلماً مَقالِيدَها، فَيُريکمُ کَيفَ عدلُ السِيّرةً، وَيُحيي ميتَ الْکِتابِ وَالسُّنَة).
[33]. بحارالانوار، ج52، ص335، محمد باقر مجلسي، موسسه الوفاء، چاپ دوم، 1403هـ ، لبنان- بيروت، (عن ابي بکر الحضرمي، عن عبدالملک بن اعين، قال: قُمْتُ مِنْ عِنْدِ اَبي‌جعفَرٍ عليه السلام فَاعتَمدتُ عَلي يَدي فَبکَيتُ وَقُلْتُ: ارُجُو أنْ اُدرِکَ هذا الأمرُ وبي قُوّةُ ، فَقالَ: اَما ترضُونَ اَنَّ أعدائَکُمُ ـ يقتُلُ بَعضُهُمْ بَعضاً وَ أنتُمْ آمِنُونَ في بُيُوتِکُمْ).
[34]. همان، ص348، (عَنْ اَبيحَمْزَة الثُمّالي قالَ: سَمِعْتُ اَباجَعْفَرٍ عليه السلام يَقُولُ: «يا اَباحَمزَة! لا يَقُومُ القائمُ عليه السلام اِلاّ عَلي خَوفٍ شَدِيدٍ، و زَلازلٌ وَ فِتُنَةٌ، وَبَلاءٌ يُصِيبُ النّاسَ، وَطاعُونٌ قَبلَ ذلِکَ، وَسيفُ قاطِعُ بينَ العَرَبِ، وَ اخْتِلافٌ شَديدٌ بَيْنَ النّاسِ، وَ تَشَتَّتٌ في دِينِهِم، وَ تغَيّرٌ مِن حالِهِمُ، حَتّي يَتَمَنَّي المُتَمنّي الْمَوتَ صَباحاً وَمساءً، مِنْ عَظِمَ ما يُري مِنْ کَلب النّاسِ، وَاَکْلِ بَعْضِهِمْ بَعضاً، وَخُروُجُه- اِذا خَرَجْ- عِنْدَ الاَياسِ وَ القُنُوطِ...).
[35]. طه، آيه 124، وَمَنْ أَعْرَضَ عَن ذِکْرِي فَإِنَّ لَهُ مَعِيشَةً ضَنکًا.
[36]. تفسيرالميزان، ج13، ص633؛ تفسيرکبير، ج11، ص160؛ محمود آلوسي بغدادي، تفسير روح المعاني، ح16، ص130، تفسيرکشاف، ج2، ص693 و بحارالانوار، ج52، ص323 و ج12، ص180.
[37]. کشاف، ج2، ص694؛ تفسير کبير، ج11، ص165 و تفسيرروح المعاني، ج16، ص24.
[38]. کهف، آيه 83، وَيَسْأَلُونَکَ عَن ذِي الْقَرْنَيْنِ قُلْ سَأَتْلُو عَلَيْکُم مِّنْهُ ذِکْرًا.
[39]. کهف، آيه 84، إِنَّا مَکَّنَّا لَهُ فِي الْأَرْضِ وَآتَيْنَاهُ مِن کُلِّ شَيْءٍ سَبَبًا
[40]. الميزان، ج13، ص611 و روح المعاني، ج16، ص130.
[41]. کهف، آيات 86-85، فَأَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَغْرِبَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَغْرُبُ فِي عَيْنٍ حَمِئَةٍ وَوَجَدَ عِندَهَا قَوْمًا قُلْنَا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِمَّا أَن تُعَذِّبَ وَإِمَّا أَن تَتَّخِذَ فِيهِمْ حُسْنًا.
[42]. مفردات القرآن (مادة سبب)؛ تفسيرکبير، ج11، ص166؛ تفسيرتبيان، ج7، ص86 و قرطبي، الجامع‌الاحکام القرآن، ج16، ص52.
[43]. الميزان، ج13، ص499.
[44]. همان.
[45]. کهف، آيات 88 – 87، قَالَ أَمَّا مَن ظَلَمَ فَسَوْفَ نُعَذِّبُهُ ثُمَّ يُرَدُّ إِلَى رَبِّهِ فَيُعَذِّبُهُ عَذَابًا نُّکْرًا ?87? وَأَمَّا مَنْ آمَنَ وَعَمِلَ صَالِحًا فَلَهُ جَزَاء الْحُسْنَى
[46]. همان، 91-89، ُمَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ مَطْلِعَ الشَّمْسِ وَجَدَهَا تَطْلُعُ عَلَى قَوْمٍ لَّمْ نَجْعَل لَّهُم مِّن دُونِهَا سِتْرًا کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا.
[47]. الميزان، ج13، ص502، بحارالانوار، ج12، ص183.
[48]. کهف، آيه 92، کَذَلِکَ وَقَدْ أَحَطْنَا بِمَا لَدَيْهِ خُبْرًا.
[49]. هود، آيه 37، وَاصْنَعِ الْفُلْکَ بِأَعْيُنِنَا وَوَحْيِنَا.

[50]. کهف، آيه 93، امَّ أَتْبَعَ سَبَبًا حَتَّى إِذَا بَلَغَ بَيْنَ السَّدَّيْنِ وَجَدَ مِن دُونِهِمَا قَوْمًا لَّا يَکَادُونَ يَفْقَهُونَ قَوْلًا قَالُوا يَا ذَا الْقَرْنَيْنِ إِنَّ يَأْجُوجَ وَمَأْجُوجَ مُفْسِدُونَ فِي الْأَرْضِ فَهَلْ نَجْعَلُ لَکَ خَرْجًا عَلَى أَن تَجْعَلَ بَيْنَنَا وَبَيْنَهُمْ سَدًّا قَالَ مَا مَکَّنِّي فِيهِ رَبِّي خَيْرٌ فَأَعِينُونِي بِقُوَّةٍ أَجْعَلْ بَيْنَکُمْ وَبَيْنَهُمْ رَدْمًا آتُونِي زُبَرَ الْحَدِيدِ حَتَّى إِذَا سَاوَى بَيْنَ الصَّدَفَيْنِ قَالَ انفُخُوا حَتَّى إِذَا جَعَلَهُ نَارًا قَالَ آتُونِي أُفْرِغْ عَلَيْهِ قِطْرًا فَمَا اسْطَاعُوا أَن يَظْهَرُوهُ وَمَا اسْتَطَاعُوا لَهُ نَقْبًا قَالَ هَذَا رَحْمَةٌ مِّن رَّبِّي.
[51]. الميزان، ج13، ص502؛ کشف الاسرار، ج5، ص546؛ تفسيرکبير، ج11، ص33 و 49 و بحارالانوار، ج12، ص190.
[52]. ر.ک: الميزان، ج13، ص505-504؛ مجمع البيان، ج6، ص491-489؛ انوارالتنزيل، ج2، ص12-11؛ کشاف، ج2، ص697 و قرطبي، الجامع‌الاحکام القرآن، ج11، ص48.
[53]. الجامع لاحکام القرآن، ج11، ص45.
[54]. غافر، آيه51، إِنَّا لَنَنصُرُ رُسُلَنَا وَالَّذِينَ آمَنُوا فِي الْحَيَاةِ الدُّنْيَا وَيَوْمَ يَقُومُ الْأَشْهَادُ.
[55]. صافات، آيات 171-173، وَلَقَدْ سَبَقَتْ کَلِمَتُنَا لِعِبَادِنَا الْمُرْسَلِينَ إِنَّهُمْ لَهُمُ الْمَنصُورُونَ وَإِنَّ جُندَنَا لَهُمُ الْغَالِبُونَ.
[56]. انفال، آيه 9.
[57]. آل عمران، آيه 124.
[58]. همان، آيه.
[59].آل عمران، آيه 151 و انفال، آيه 12.
[60]. بحارالانوار، ج52، ص323 و کمال الدين و تمام النعمة، ص221-220، (عَنْ جابِرِ الأنْصاري قالَ سَمِعتُ رَسُولَ الله يَقُولُ: «اِنَّ ذَاالقرنينِ کانَ عبداً صالحاً جَعَلَهُ اللهُ حُجَّةً عَلي عِبادِهِ فَدَعا قَومَهُ اِلَي اللهِ- عَزَّوَجَلَّ- وَ اَمَرَهُمُ بِتقْواهُ فَضَرَبُوهُ عَلي قرْنِهِ فَغابَ عنْهُمْ زَماناً ثُمَّ رَجَعَ اِلَي قَوْمِه فَضَرَبُوهُ عَلي قرْنِه.
اَلا وَفِيُکُمْ مَنْ هُوَ عَلي سُنَّته، وَاِنَّ الله- عَزَّوَجَلَّ- مَکَّنَ لَهُ الأرضَ واتاه مِنْ کُلِِّ شَيءٍ سَبَباً وَبَلَغَ الْمشرِقَ وَالْمَغرِبَ، وَ اِنَّ اللهَ تَعالي سَيْجري سُنَّته في القائِمِ مِنْ وُلدي وَ يُبلِّغُهُ شرْقَ الارَضَ وَغربَها، حَتّي لا يبقي سَهلٌ وَ لا موْضِعُ مِنْ سَهْلٍ وَلا جَبَلٍ وَطَئَهُ ذوالْقَرنِينُ، اِلاّ وَطَئَهُ وَيُظهِرُ لَهُ کُنُوزَ الأرضِ وَ مَعادِنَها وَيَنْصرُهُ بالرِّعُبِ وَ يملأَ اللهُ الأرَضَ قِسطاً وَ عَدلاً کَما مُلِئَتُ ظُلماً وَ جَؤراً).
[61]. بحارالانوار، ج12، ص183، وج52، ص321، (عَنْ اَبي‌جَعْفَر عليه السلام: أَما اَنَّ ذَاالْقَرنينِ قَدْ خُيِرَّ السَّحابينِ فَاخُتارَ الذَّلُولَ، وَذَخَّرلِصاحِبِکُمْ الصَعْبَ. قال: قُلتُ وَ ما الَصّعبُ؟ قال ما کانَ مِنْ سَحابٍ فِيه رعدٌ وَ صاعِقَةٌ اوْ بَرقٌ فَصاحِبُکُمُ يَرکُبُه. أما اِنَّهُ سَيرکَبُ السَّحابَ وَيرقي في الاسبابِ؛ أسبابِ السَّمواتِ السّبعِ وَالأَرضِينَ السَّبعِ).
[62]. مومن، آيات 37-36، يا هامانُ بْنِ لي صرحاً لَعلَّي أبلُغُ الاسبابَ أسبابَ السَّمواتِ.
[63]. کهف، آيه 90، ثُمَّ أتَبَع سَبَباً.
[64]. بحارالانوار، ج52، ص321 و ج12، ص183، (عَنْ اَبي عَبْدِاللهِ: «اِنَّ اللهَ خِيرُّ ذَااُلقَرْنِينِ السَّحابين؛ اَلذَّلُولَ وَ الَصَّعبَ. فَاخْتارَ الذَّلُولَ وَ هُوَ ما لَيْسَ فِيهِ برقٌ وَ لا رعْدُ. وَ کَوْ أختارَ الصَّعْبَ لَمْ يَکُنُ لَهُ ذلِکَ، لاِنَّ اللهَ اِدَّخَرَهُ لِلقائِم».)
[65]. صف، آيه9، توبه، آيه 33، هُوَ الَّذِي أَرْسَلَ رَسُولَهُ بِالْهُدَى وَدِينِ الْحَقِّ لِيُظْهِرَهُ عَلَى الدِّينِ کُلِّهِ وَلَوْ کَرِهَ الْمُشْرِکُونَ
[66]. الجامع لاحکام القرآن، ج8، ص 121.
[67]. همان، ج11، ص48.
[68]. شرح نهج البلاغه، ج11، ص152.
[69]. اعراف، آيات 116-125 و طه، آيات65-71.
[70]. مشکلات مذهبي روز، ص120، به نقل از الزام الناصب، ص230.
[71]. آيت‌الله صافي، منتخب الاثر، ص469، ، چاپ سوم، تهران، انتشارات صدر، (اِنَّهُ يأخُذُِ الْبيعَةَ عنْ أصْحابِهِ عَلَي أنْ لايسْرَقُوا، وَلايزنُوُا، وَلايَسُّبُوا مُسلِماً، وَلا يَقْتُلُوا مُحَرَّماً، وَلا يَهتکُوا حَرِيماً مُحرَّماً، وَلا يَهجَمُوا مُنزِلاً، وَلا يَضرِبُوا اَحَداً اِلاّ بِالحَقِِّ، وَلا يَکنَزُوا ذَهَباً وَلا فِضَّةً وَلا بُرّاً وَلا شَعِيراً، وَلا ياکُلُوا مالَ الْيَتيمِ، وَلا يَشْهَدُوا بِما لايَعْلَمُونَ، وَلا يَشرِبُوا مُسکِراً، وَلا يلبِسوُا الخزّ وَلا الْحَرِيرَ، وَلا يَتمنطِقُوا بِالذَّهِب، وَلا يَقْطَعُوا طَريقاً وَلا يخيِفُوا سَبيلاً، وَلا يُحبوُا طَعاماً مِنْ بُرٍ اوْ شَعِيرٍ، وَ يرضونَ بِالْقَليلِ، وَيکرَهُونَ النِِّجاسَةِ، وَيأمُرُونَ بِالْمَعرُوفِ وَ ينْهونَ عَنِ الْمُنْکَرِ، وَيَلْبِسُونَ الْخَشِنِ مِنْ الثّيابِ، وَيَتوسَّدَوُنَ التُّرابَ عَلَي الْخدُودِ، وَيُجاهِدُونَ في اللهَ حق جِهادِهِ، وَيشْترِطُ عَلي نَفْسِهِ لَهُمُ أنْ يَمْشِيَ حَيْثُ يَمشونَ، وَيلبِسَ کَما يَلْبِسُونَ، وَيَرکِبَ کَما يرکبون، وَيَرضي بِالقَليلِ، وَلا يَتَّخِذُ حاجِباً وَلا بَواّباً).
[72]. بقره، آيات 249-250.
[73]. ر.ک: رسول اکرم صل الله عليه و آله و سلم در ميدان جنگ، پروفسور محمد حميد الله و سيره جنگي و اخلاق نظامي حضرت محمد صل الله عليه و آله و سلم، نگارنده.
[74]. انفال، آيه 12، آل عمران، آيه 101، سَنُلُقِي في قُلُوبِ الذَّينَ کَفَرُوا الرُّعُب.
[75]. منتخب الاثر، ص292، (القائمُ مِنّا منْصُورُ بِالرُّعبِ، مُؤيّدٌ بِالنصر).
[76]. همان، ص476، (وَيَسيِرُ الرُّعُبُ بينَ يَديهِ، لا يلقاهُ عَدُوُّ اِلاّ هَزَمَهُمُ، شُعارُهُمُ اَمِتْ اَمِتْ، لايُبالُونَ في الله لؤمَة لائمِ).
[77]. همان، ص489، (ما لِباسُهُ- وَاللهُ أعلَمُ- اِلاّ الْغَليظُ، وَما طَعامُهُ اِلاّ الشَّعيرُ، وَ ما هُوَ اِلاّ السَّيُفُ وَالْمُوتُ تَحتَ ظِلِّ السَيفِ).
[78]. همان، ص490، (رُهبانٌ بِاللّيلِ اسُدٌ بالنَّهارِ).
[79]. همان، ص486، (وَهُمُ الرّکُنُ الشَّدِيدُ، فَاِنَّ الرَّجُلَ مِنْهُمُ يُعطي قُوَّةَ أربَعينَ رَجُلاً، وَ اِنَّ قلْبَ رَجُلٍ مِنْهُمُ کَزُبُرِ الْحَدِيدِ، وَلومَرّوُا بِالجِبالِ لَتَدکْدَکتْ، لا يَکُفُّونَ سُيُوفَهُمُ حَتّي يرضيَ اللهَ عَزّوَجَلّ).
[80]. همان، 484، (أصحابُ الْمَهدِي شَبابُ لا کَهُوُلُ فِيهِمُ اِلاّ مِثلُ کحلُ الْعَينِ وَ الْمِلحُ في الزاّدِ وَاَقّلُ الزّادُ المُلِحُ).
[81]. همان، 486، (وَقَدْ وافاهُ ثَلاثَةَ مأة وَ ثلاث عَشَرَ رَجُلاً فَيبايَعُونَهُ وَيُقيِمُ بِمَکَّةٍ حَتّي يُتِّمُ عشْرَة الافٍ، ثُمَّ يَسيرُ مِنها اِلي الْمَدِينَةِ...).
[82]. همان، 486. (يُخرُجُ المهدِيْ في اثِني عَشَرَ ألفاً اِنْ قَلوُّا وَخمْسَة عَشَرَ ألفاً اِنُ کَثُروُا...).
[83]. همان، ص485، (فَيَسيِروُا اِليه أنصارُهُ مِنْ أطْرافِ الأرضِ يُبايِعُونَهُ. ثُمَّ يَسيِرُ عنْ مَکَّة حَتّي ياتِيَ الْکُوفَةَ، فَيَنْزِلُ عَلي نَجَفِها، ثُمَّ يُفَرِقٌّ الْجُنُودَ مِنْها اِلي جَميعِ الامصارِ).
[84]. همان، 490، (قزعاً ک‍قزعِ الْخ‍زيفِ، رُهبانٌ بِاللَّيلِ اسُدُ بِالنهار، فَيفتَحُ اللهُ أرضَ الْحِجازِ، وَيخْرُجُ مَنْ کانَ في السِجّنِ مِنْ بَني هاشِمٍ، وَتَنزَّلَ الراّياتِ السوُّدِ الکُوفَةِ، فَيبعُثُ بِالبَيعَةِ الِيَ الْمهدي، فَيبعُثُ المهدِي جُنُودَهُ الِيَ الْبُلدانِ).

نويسنده: حجت‌الاسلام والمسلمين عزيزالله عليزاده مالستاني

منبع: سايت آينده روشن
 

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر