( 0. امتیاز از )


از براي تجارت و منفعت ملت آمريکا، مملکتي بهتر از ايران نه (نيست)، چه که مملکت ايران مواد ثروتش همه در زير خاک پنهان است، اميدوارم که ملت آمريکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد.
«ميرزا حسينعلي نوري» (متولد سال 1233 ق) ملقب به بهاءالله از جمله طرفداران «سيد علي محمد باب»(متولد سال 1235ق) بود که پس از مرگ وي، خود را همان «من يظهره اللهي» خواند که «سيد باب» و عده ي ظهورش را داده بود. پس ادعاي پيامبري کرد و فرقه بهاييت را بنيان گذشت. پس از وي «عباس افندي» (پسر بزرگ بهاءالله) ملقب به عبدالبهاء و نيز شوقي افندي که در نزد بهاييان، به مفسران آثار بهايي شهرت دارند به ترتيب رهبري بهاييان را بر عهده گرفتند. (1)
با مرگ بهاءالله، بين فرزندانش بر سرجانشيني پدر اختلافات و مشاجرات سختي درگرفت؛(2) به گونه اي که کليه بستگان و خويشان بهاءالله به جز هفت نفرف همگي جانب «محمد علي افندي» (غضن اکبر) را گرفتند و رهبري و زعامت عبدالبهاء (عضن اعظم) را نپذيرفتند. به نظر مي رسد که اين گرايش خاص خويشان و ساير فرزندان بهاءالله به محمد علي افندي ناشي از نقش و تلاش وي در چاپ و نشر آثار پدرش بوده است.
شدت اين رقابت و درگيريها وبر سر تصاحب جانشيني بهاءالله تا بدانجا بود که هر يک از طرفين در نوشته هاي خود از به کار بردن تعابير زشت و رکيک و نيز نسبتهايي چون سرقت اوراق و الواح و حتي از صدور احکام در حق يکديگر دريغ نکردند. (3)
در نهايت عبدالبهاء به جانشيني پدر دست يافت و تا سال 1300 ش رهبري بهاييان را برعهده داشت. وي تلاش بسياري براي تبليغ و گسترش بهايت به خرج داد؛ به گونه اي که در اين راستا مبلغين بسياري به برخي از کشورها و نقاط مختلف جهان من جمله آمريکا گسيل داشت. صبحي مهتدي درباره ي يکي از اين مبلغان مي نويسد:
شيخ اسدالله [بابلي] که بهاييان «فاضل» لقبش داده اند... قبل از آنکه عبدالبهاء او را به آمريکا گسيل دارد، يکي دو ماه در حيفا متوقف و تحت آزمايش بود. بالاخره کلاهش را از سر برداشتند و عمامه به جايش گذاشتند و جامه کوتاهش را کندند و جبه فراخ به برش کردند و با اين هيئت و صورت روانه اش ساختند. چه عبدالبهاء را تصور چنين بود که اين قسم از لباس در انظار اهميتي دارد و در ممالک غرب جلب نفوس مي کنند... (4)
عبدالبهاء به محض خلاصي از محدوديتهاي اعمال شده از جانب حکومت عثماني، در سال 1328ق به دعوت بهاييان اروپا و آمريکا از فلسطين به مصر و از آنجا به اروپا و يک بار ديگر به آريکا رفت. عبدالبهاء در اين سفرها در برخي از مجامع آن کشورها به ايراد سخن و ارائه خطابه هايي پرداخت.
وي در طول سفر سه ساله خود هرآنچه را که بهاييان به عنوان تعاليم دوازده گانه (5) مي شناختند مدون کرد و تعاليم باب و بهاء را با آنچه که در قرن نوزدهم در غرب، بويژه تحت عنوان روشنگري، مدرنيسم و اومانيسم متداول بود، آشتي داد.
بسياري از گفتارها و نوشتارهاي وي که در نزد بهاييان به عنوان آثاري مقدس مطرح اند و به آنها به منزله ي شرح الواح بهاءالله و حقايق الهي مستقر در آيات الهي کتاب «اقدس»(6) مي نگرند، چيزي جز نتيجه مطالعات، تجربيات و برداشتها و اقتباس عبدالبهاء از تعاليم و آثار مذاهب و اديان ديگر و نيز ناشي از مطالعه و آشنايي عبدالبهاء با آثار و انديشه هاي غربي نبوده و نيست. (7)
نمونه اي از اين جمع آوري و التقاط موجود در آثار و اعتقادات بهايي که از ابتکارات و کوششهاي عبدالبهاء به شمار مي رود، توجه و تأکيد بر فراگيري زبان اسپرانتو بود؛ زباني که در اوايل قرن بيستم در غرب ابداع و مطرح شد و هواداراني نيز يافت، ولي بزودي غير عملي بودن آن آشکار گرديد و به بوته ي فراموشي سپرده شد.
عبدالبهاء مي کوشيد تا همه آموخته ها و دستاوردهايش (گردآوري و التقاط تعاليم مذهبي «شرق» و انديشه هاي عقلاني و مدرن «غرب») را به پدرش (بهاءالله) نسبت دهد. به گونه اي که در مواضع گوناگون اعلام داشته بود که چنين تعاليمي قبل از بهاءالله در جوامع بشري مطرح نبوده اند(8) و اين همه از ابداعات ديانت بهايي است که از طريق وحي به پدرش (بهاءالله) نازل گشته است!
از جمله رفتارهاي جالب توجه عبدالبهاء آنکه به تناسب اوضاع سياسي و بر حسب منافع و مصلحت انديشيهاي خاص، حکومتها و حاکمين کشورهاي مختلف را مشمول دعاهاي خويش قرار مي دهد و پيروزي و پايندگي و بالندگي و تأييدات الهي را براي آنان آرزو مي کرد.من جمله در لوحي از حکومت عثماني با تعبير «دولة العلية العثمانيه و الخلاقية الحمديه» ياد کرده در حق او از خداوند مي خواهد:
الهي الهي اسالک بتأييداتک الغيبيه و توفيقاتک الصمدانيه و فيوضاتک الرحمانيه، ان تؤيد الدوله العية العثمانيه و الخلافة الحمديه علي التمکن في الارض و الاستقرار علي العرش و ان تصون اقليمها عن الآفات و تحفظ مرکز خلافتها عن الملمات. أي رب صنها في کهف حفظک و حمايتک واحفظهما بعين عنايتک و اشملها بلحظات رحمانيتک،لا نها تحمي البقعه المبارکه النوراء و تحفظ علي وادي سيناء و يمتد ظل حمايتها علي رؤس الاحباء، انک انت المقتدرعلي ماتشاء و انک انت القوي (ع ع). (9)
ترجمه:
خدايا خدايا تو را به تأييدات غيبي و توفيقات صمداني و فيوضات رحماني خواهانم که دولت عليه عثماني و خلافت حمديه را مؤيد فرما و در زمين مستقر و مستدام دار و مصون دار سرزمينش را از آفات حفظ کن و مرکز خلافتش را از صدمات. اي خدا! او را در کف حفاظت و حمايت خود قرار ده و حفظ کن او را به لطف عنايتت و او را مشمول لحظه هاي رحمانيت قرار ده و مستدام بدار سايه حمايت او را بر سر احباء (بهاييان)، همانا که تو توانايي برآنچه که اراده کني و همانا که تو قدرتمندي. (ع ع)(10)
او همچنين به همين سبک وسياق، «الکساندرسوم» امپراتور روس را از آن رو که به پيروان بهاييت اجازه ساخت معبد مشرق الاذکار را در عشق آباد داده بود، مشمول دعاي خويش قرار داد.
در اواخر جنگ جهاني اول، در شرايطي که عثمانيها درگير جنگ با انگليسيها بودند و «لرد آرتور جيمز بالفور»، وزير امور خارجه بريتانيا، در نوامبر 1917 اعلاميه معروف خود را درباره تشکيل دولت اسرائيل در فلسطين صادر کرده بود، بر اثر ارتباطات و وابستگي عبدالبهاء و بهاييان با نيروهاي انگليسي، جمال پاشا فرمانده کل قواي دولت عثماني تصميم به اعدام عبدالبهاء و نابود ساختن مراکز بهايي در عکا و حيفا گرفت.
در منابع بهايي، اين تصميم جمال پاشا را ناشي از سعايت «ناقضين» (طرفداران محمد علي افندي/غصن اکبر) نزد جمال پاشا عليه عبدالبهاء (عباس افندي) و طرفدارانش ذکر کرده اند (11) و در عين حال تصريح مي کنند که لرد بالفور در همان روز وصول خبر، به «ژنرال آلن بي» فرمانده قواي انگليس در فلسطين دستور داده تأکيد مي کند که «به جميع قوا در حفظ و صيانت حضرت عبدالهباء و عائله و دوستان آن حضرت بکوشند.» (12)
ظاهرا براي سپاس گذاري از اين حمايت دولت انگليس بود که بلافاصله بعد از آن که حيفا در ذي حجه 1336/سپتامبر 1918، به تصرف قشون انگليس درآمد، عبدالبهاء براي پادشاه انگليس، «ژرژ پنجم» دعا کرد و از اينکه به همت نيروهاي انگليسي سراپرده ي عدل در سراسر سرزمين فلسطين برپا گرديده است، به درگاه خدا شکر گزارد و براي پادشاه انگليس از درگاه خداوند طلب توفيقات رحماني و... نمود.
وي در لوحي به زبان عربي، ژرژ پنجم پادشاه وقت انگليس را اينچنين مشمول دعا و استغاثه خويش قرار مي دهد:
الله ان سرادق العدل قد ضربت اطنابها علي هذه الارض المقدسه في مشارقها و مغاربها و نشکرک و نحمدک علي حلول هذه السلطة العادله و الدولة القاهره الباذلة القوه في راحة الرعيه و سلامة البريه، اللهم أيد الامپراطور الاعظم جورج الخامس عاهل انکلترا (انگلستان) بتوفيقاتک الرحمانيه و ادم ظلها الظليل علي هذا الاقليم الجليل بعونک و صونک و حمايتک انک انت المفتدر المتعالي العزيز الحکيم.
حيفا 17 دسمبر 1918 (ع ع).(13)
ترجمه
بارالها سراپرده ي عدالت در شرق و غرب اين سرزمين مقدس برپا شده است و من ترا شکر و سپاس مي گويم به خاطر ظهور اين حاکميت دادگر و دولت قدرتمند که نيروي خود را در راه آسايش و رفاه رعاياي خويش مبذول داشته است. خدايا پادشاه بزرگ، جرج پنجم، پادشاه انگليس را به توفيقات رحمانيت مؤيد بدار و سايه بلند پايه او را بر اين سرزمين ارزشمند (فلسطين) پايدار بدار، با ياري و صيانت و حمايت خويش. که همانا تويي مقتدر بلند مرتبه ي بزرگ و بخشنده.
دولت انگليس پس از شکست دادن دولت عثماني و ورود به فلسطين، به پاس همکاريهاي عبدالبهاء و طرفدارانش با نيرهاي انگليسي در دوران جنگ طي مراسمي از همکاريهاي وي با اعطاي نشان قهرمانان Knight Hood (نايت هود) و ملقب ساختن وي به عنوان «سر» (Sir) تقدير و تشکر کرد. (14)
سران بهايي از ديرباز بنا بر دلايل و شرايط گوناگون، همواره در پي ايجاد و حفظ ارتباطات خود با دول قدرتمند جهاني هم روزگار خويش بوده اند. در روزگاري دولت روس و در دوراني، ديگر قدرتمندان بريتانيا و در دوران اخير آمريکا مورد توجه و عنايت آنان بوده است. عبدالبهاء در خلال سفري به آمريکا خطاب به جمعي از آمريکاييها مي گويد:
از براي تجارت و منفعت ملت آمريکا، مملکتي بهتر از ايران نه (نيست)، چه که مملکت ايران مواد ثروتش همه در زير خاک پنهان است، اميدوارم که ملت آمريکا سبب شوند که آن ثروت ظاهر گردد. (15)
عباس افندي آثار و کتابهايي نيز داشته است که برخي از آنها عبارتند از: رسالةالمدينه، مقاوضات، مقاله شخصي سياح، خطابات مبارکه و تذکرةالوفا و...
وي در 1300 ش مرد و در حيفا مدفون شد.
در مراسم خاکسپاري او، نمايندگاني از دول انگليس نيز حضور داشتند و «وينستون چرچيل» وزير وقت مستعمرات بريتانيا با ارسال پيامي مراتب تسليت پادشاه انگليس را به جامعه بهايي ابلاغ کرد. (16)

پي نوشت :


1- براي مطالعه بيشتر درباره بابيت و بهاييت ر.ک: زاهد زاهدي، سعيد، بهاييت در ايران، انتشارات مرکز اسناد انقلاب اسلامي، تهران، 1380؛ کسروي، احمد، بهايي گري، تهارن، بي نا، بي تا.
2- عبدالحسين آيتي، بعد از آنکه بهاييت را رها کرد، در کتاب کشف الحيل چکيده اي از مطالب کتاب ادوارد براون را درباره منازعات دو برادر نقل کرده است. ر.ک: کشف الحيل.
3- ر.ک: افندي، عباس، مکاتيب، ج1، ص 443؛ شوقي، توقيعات مبارکه، صص 148-138.
4- صبحي مهتدي، فضل الله، خاطرات انحطاط و سقوط، به اهتمام علي امير مستوفيان، پيام پدر، نشر علم، چ اول، 1380، ص 236.
5- تحري حقيقت، ترک تقليد، تطابق دين با علم و عقل، وحدت اساس اديان، وحدت عالم انساني، ترک تعصبات، الفت و محبت ميان افراد بشر، تعديل معيشت عمومي، تساوي حقوق رجال و نساء، تعليم و تربيت اجباري، صلح عمومي و تحريم جنگ از جمله آن اصول دوازده گانه بهائيت به شمار مي رود.
6- کتاب مقدس بهاييان اقدس نام دارد.
7- ر.ک: دايرةالمعارف جهان اسلام، آکسفرود، ذيل واژه Bahai.
8- ر.ک: افندي، عباس (عبدالبهاء)، خطابات مبارکه، ص 191.
9- مکاتيب، ج3،ص312.
10- عباس افندي/ عبدالبهاء.
11- فيضي، محمد علي، حيات حضرت عبدالبهاء و حوادث دوره ميثاق، مؤسسه ملي مطبوعات امري، تهران، 1350.
12- افندي، شوقي، قرن بديع، ج 3، ص 297.
13- مکاتيب، ج3،ص347.
14- قرن بديع، ج 3، ص 299.
15- خطايات مبارکه، ج1، مصر، ص 32.
16- قرن بديع، ج3، ص 322.

نويسنده: سعيد شريفي

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر