(
امتیاز از
)
امام موسی صدر ;; خورشیدی همچنان درخشان
استاد سيد هادي خسروشاهي
وزير آيةالله ــ امام ــ سيد موسي صدر رهبر شيعيان لبنان، فرزند برومند بزرگ مرجع فقيد شيعه، مرحوم آيةاللهالعظمي سيد صدرالدين صدر است. پدر و اجداد پدري و مادري وي عموماً از علماي دين و زعماي بزرگ شيعه بودند و شناخت آنها از لحاظ «رجالشناسي» و آشنائي با امام موسيصدر و خاندان وي ضروري است، اينک در اشاره کوتاهي به شرح زندگي آن بزرگوار و اصالت تاريخي خاندان بزرگ وي، داريم:
1 . سيدصالح شرفالدين
جد اعلاي امام موسي صدر، سيد صالح شرفالدين است که به¬سال 1122 هجري، در قريه «شحور» نزديکي شهر صور، در جنوب لبنان ديده به جهان گشود و پس از پايان تحصيلات در همان روستا اقامت گزيد و از عالمان جليلالقدر ديني به شمار آمد. وي مزرعهاي را در روستاي «معرکه» از توابع صور خريداري کرد و براي امرار معاش، به کشاورزي اشتغال ورزيد و درهمين مزرعه بود که فرزندش «سيد صدرالدين» آمد.
سيد صالح شرفالدين زندگي آرامي داشت تا اينکه در جنگي که «احمد جزار» يکي از سرداران عثماني برضد علماي شيعه «جبل عامل» به راه انداخته بود، وارد نبرد شد و دژخيمان «جزار» پسر بزرگ او را که «سيد هبةالدين» نام داشت، در سن 21 سالگي درمقابل چشمان پدر در قرية «شحور» به قتل رساندند و خود سيد صالح را دستگير نمودند که ماهها در زندان آنها در «عکا» بسر برد، اما سرانجام با همکاري بعضي از نگهبانان شيعه موفق به فرار شد. پژوهشگر معاصر«سيد حسن صدر» اين ماجرا را چنين شرح ميدهد:
احمد جزار، سيد صالح و گروه ديگري از علماي دين را در جائي زنداني ساخته بود که شب و روز در آن تشخيص داده نميشد تا آنجا که نميتوانستند اوقات نماز را بشناسند. سيد صالح مشغول خواندن «دعاي طائر رومي» ميشود که در «المهج» روايت شده است، و از خداوند خواستار رهائي خود و يارانش ميگردد و سرانجام به همراه شش تن از زندانيان ديگر موفق به فرار از زندان مخوف جزار در سال 1197 هـ ميگردند».
سيد صالح به سوي عراق رهسپار ميگردد و در نجف اشرف در جوار امام عليع اقامت ميگزيند و پس از مدتي برادرش سيد محمد و همسر و دو پسرش سيد صدرالدين و سيد محمدعلي نيز به وي ملحق ميشوند.
2 . سيدصدر الدين صدر
جد بزرگوار امام موسي صدر، سيد صدرالدين، فرزند سيد صالح شرفالدين موسوي عاملي است که در سال 1193 هجري در قرية «قشيب» از توابع جبل عامل متولد شد و پس از معرکه «جزار» به حوزة علمية نجف رفت و در اثر تلاش و کوشش، طولي نکشيد که در زمرة علما و مجتهدان عالي¬مقام زمان خويش قرار گرفت. وي با دختر مجتهد بزرگ و مرجع عالي¬قدر مرحوم شيخ جعفر کاشفالغطا ازدواج نمود و پس از چندي به ايران هجرت کرد و در شهر اصفهان ــ که در آن زمان دارالعلم و محل رجال دين و اهل فضل بود ــ اقامت گزيد و در اين شهر سالها مرجع طراز اول تدريس و قضا و فتوي بود و تعدادي از مشاهير علما مانند شيخ مرتضي انصاري، ميرزا هاشم چهارسوقي و برادرش صاحب «الروضات» و سيد محمد شفيع صاحب «الروضة البهيه» از محضر او استفاده علمي کردند.
لازم به يادآوري است که خاندان صدر و شرفالدين، بني اعمام يکديگرند و از ريشهدارترين و اصيلترين خاندانهاي شريف ميباشند و تا دوران «سيد صالح شرفالدين» تمامي اعضا اين خاندان بزرگ به «شرفالدين» شهرت داشتند، اما پس از اينکه سيد صدرالدين بن صالح موسوي به مقام مرجعيت و رياست شيعه نايل آمد، اين شاخه از خاندان، به «صدر» مشهور شدند.
از مرحوم سيد صدرالدين 5 فرزند که همگان از علما و رجال دين بودند، به يادگار ماند. کوچک ترين آنها از لحاظ سن «سيد اسماعيل» بود. آيةالله سيد صدرالدين در سال 1262 هـ درگذشت.
3 . سيداسماعيل صدر
جد اول امام موسي صدر، سيد اسماعيل صدر، فرزند سيد صدرالدين است که از بزرگان علما و مراجع تقليد شيعه در زمان خود بود و در زهد و تقوي و مراتب علمي و کمالات معنوي، مشهور و مورد قبول همگان به شمار ميرفت.
وي در سال 1258 هـ در اصفهان ديده به جهان گشود و در خردسالي از نعمت پدر محروم گرديد و تحت تربيت برادر بزرگوارش سيد محمدعلي، معروف به «آقا مجتهد» قرار گرفت و پرورش يافت و مقدمات و مقداري از دروس سطح را پيش وي خواند و بعد از فوت وي، در درس شيخ محمدتقي صاحب «هدايةالمسترشدين» حاضر شد تا اينکه در سال 1281 تمامي اموال موروثي خود را به برادران خود تحويل داد و خود به قصد ادامه تحصيل، راهي عتبات عاليات گرديد. هنگامي¬که وارد نجف شد شيخ انصاري فوت شده بود و او در مجالس فاتحه آن بزرگوار شرکت نمود. و سپس در درس زعماي حوزه چون شيخ راضي ابن شيخ محمد فقيه نجفي (1290هـ) و شيخ مهدي بن علي ابن شيخ اکبر کاشف¬الغطا (متوفي به¬سال 1289 هـ) شرکت نمود و از آن پس ملازم ميرزاي شيرازي در سامرا گرديد. وي از بزرگ¬ترين و برترين شاگردان ميرزا و از مهاجرين نخستين به سامرا محسوب ميشد. و بعد از وفات ميرزا يک سال و چند ماهي نيز در سامرا ماند و سپس به حسب احساس تکليف از سامرا مهاجرت کرد و در کربلا اقامت گزيد و بناي تدريس گذاشت و از برکت وجود او حوزة علمية کربلا رونق فراوان يافتو بسياري از فضلا ازجمله: ميرزا محمدحسين نائيني، سيد شرفالدين عاملي،سيد حسين فشارکي و بسياري ديگر، از شاگردان وي بودند و او مرجع تقليد بسياري از مردم کربلا و ساير بلاد به شمار ميرفت و سرانجام در سال 1338 و يا 1339 هـ در کاظمين بدرود حيات گفت و در يکي از مقبرههاي رواق مطهر، مدفون گرديد.
چهار فرزند باقي مانده از وي عبارت بودند از: سيد صدرالدين، سيد محمدجواد، سيد حيدر و سيد محمدمهدي که جملگي از فضلاي معروف و صاحبان تحقيق و نظر و مراجع ديني بودند. علامة بزرگوار شيخ مرتضي آل ياسين، در رحلت آن بزرگوار ابياتي سروده که بر روي سنگ قبر وي ثبت شده است:
لئن يک اخفي القبر شخصک فيالثري
فهيهات ما اخفي فضائلک القبر
فطوبي لقبر انت فيه مغيب
فقد غاب من اطباق تربته البدر
و لست بمستسق له القطر بعدما
عدا بثراه اليوم ينتج القطر
تخيرت صدرالخلد مأوي فارّخوا
من الخلد اسماعيل طاب له الصدر
ـ 1339 هـ ـ
4 . سيدصدرالدين صدر
پدر امام موسي صدر آيةالله سيد صدرالدين صدر فقيه بزرگ و از مراجع عاليقدر و معاصر شيعه بود. وي در سال 1299 هـ.ق ــ يا 1298 هـ ــ در کاظمين در ميان چنين خانداني ديده به جهان گشود. ادبيات و قسمتي از علوم مقدماتي را در سامرا از اساتيد وقت فرا گرفت و بعد در خدمت پدرش ــ که يکي از مراجع تقليد بود ــ به کربلا مهاجرت کرد و سطوح عاليه را در محضر شيخ حسن کربلائي خواند و مدتي هم در حوزة درس والد معظم خود حضور يافت و سپس به توصية پدر، راهي حوزة علمية نجف گرديد و مدتي در درس آخوند خراساني و سيد کاظم يزدي شرکت کرد و به اخذ اجازة اجتهاد نايل گرديد و در سال 1329 هـ بعد از فوت پدرش جهت زيارت بارگاه امام رضا ع به ايران آمد و مدت ده سال در مشهد ماندگار شد و به تدريس و ارشاد مردم مشغول گرديد و در همان جا با دختر مرجع بزرگ وقت مرحوم آيةالله حاج آقا حسين قمي، به نام بيبي صفيه ازدواج کرد.
و در سال 1344 هـ به نجف اشرف مراجعت کرد و براي احترام، در درس ميرزاي نائيني حاضر ميشد و در سال 1349 به ايران برگشت و به دعوت مرجع عاليقدر و مؤسس حوزة علمية قم آيةالله حاج شيخ عبدالکريم حائري يزدي در قم اقامت گزيد و به سرعت به عنوان فقيهي عاليقدر و مرجعي بزرگ و معروف و يکي از ارکان حوزة علمية قم اشتهار يافت و پس از رحلت آيةالله حائري به همراه دو مرجع بزرگ ديگر ــ آيةالله سيد محمد حجّت و آيةالله سيد محمدتقي خوانساري ــ زعامت حوزه مرجعيت شيعيان را به عهده گرفت و درحوزة علمية قم خدمات شايان توجهي نمود و شاگردان زيادي در مکتب خود تربيت کرد.
روايتی از آيت الله صدر
پس از رحلت آيةالله حائري مؤسس حوزة علمية قم در سال 1355 هـ قمري، بسياري از علما و اُدبا در سوگ او اشعار زيبايي به زبان عربي و فارسي سرودند که جالبترين آنها، اشعار نغز و پرمحتواي آيةالله صدر بود.
اشعار اين مرد بزرگ که بر سنگ قبر مرحوم آيةالله حائري نقش بسته چنين است:
عبدالکريم آيتالله قضي
وانحل منسلک العلوم عقده
اجوب ربع العلم بعد خصبه
وهّد ارکان المعالي فقده
کان لاهل العلم خير والد
و بعده امست يتامي ولده
کوکب سعد سعد العلم به
دهراً و غاب اليوم عنه سعده
في شهر ذيالقعده غاله الردي
به سهمه ياليت شلّت يده
في حرم الائمة الاطهار في
شهر الحرام کيف حلّ صيده
دعاه مولاه فقل مورّخا
«لدي الکريم حلّ ضيفاً عبده»
(آيةالله عبدالکريم حائري جهان را بدرود گفت و با رحلت او حلقة ديگري از زنجيرة دانش و فرهنگ از ميان رفت. او بوستان شکوفاي دانش بود. و فقدان او ارکان ارزشها را به لرزه درآورد. او براي دانشوران، بهترين پدر بود و با رحلت او فرزندان علمي وي يتيم شدند. او ستارة نيکبختي بود که فرهنگ و دانش، روزگاري طولاني، به وسيلة او سعادت يافت، اما اينک با رحلت او ستارة سعادت علم ناپديد شد. در ماه ذيقعده، روزگار، تير اجل را به سوي او نشانه رفت که کاش دستش فلج ميشد. در حرم امامان پاک، آخر چگونه، در ماه حرام و حرم اهل بيت، صيد حلال شد؟ خدايش او را به سوي خويش فرا خواند و تاريخ آن چنين شد: بندة پروردگار، مهمان خداي کريم گرديد.)
پس از سرودن اين اشعار نغز، مکاشفهاي رخ ميدهد که به روايت خود آيةا? صدر بدين صورت بوده است:
پس از انشاء اين قصيدة کوتاه، در عالم رؤيا ديدم که در بوستان بسيار سرسبز و خرمي هستم که سراسر آن را درختان و ميوه ها و نهرهاي لبريز از آب زلال پوشانده است. و من در آن قدم ميزنم، در همان حال فردي از روبه رو آمد و گفت: «ميخواهيد حاج شيخ را ملاقات کنيد؟» گفتم: «با کمال ميل!»
مقداري راه طي کرديم و به فضاي سرسبزتري که وسط باغ و کنار حوضي که اطراف آن گل کاري بود، رسيديم. در طرف راست آن ساختمان باشکوهي بود که چند پلة آن بالاتر از زمين بود و در و پنجرههاي متعددي به سوي باغ داشت.
گفت: «نگاه کن!»
وقتي نگاه کردم حاج شيخ را ديدم که در يکي از اطاق ها تکيه به در داده و باغ را تماشا ميکند. سلام کردم و شتابان وارد اطاق شدم، جواب مرا داد و پس از پذيرايي فرمود: «حالم بسيار خوب است.» و آنگاه حال آقايان و وضعيت حوزه را پرسيد. به عرض رساندم: «خداي را سپاس!» خدمت گزاري وارد شد و چاي آورد. فرمود: «براي آقاي صدر هم بياور!» گفتم: «اگر ميل داريد، من هم خدمت شما باشم؟» فرمود: «خير، شما کار داريد و با شما کار دارند و بايد برويد.»
همانطوري که با حاج شيخ صحبت ميکردم گاه به منظرة زيبا و دلانگيز باغ نيز نظاره ميکردم و او با فراست دريافت که منظرة باغ براي من جالب است کمي بلند شد و هر دو دست را بلند کرد و فرمود:
«لدي الکريم حلّ ضيفاً عبده.»: بندة پروردگار، مهمان خداي کريم گرديد.
صدر از دنيا رفت
مرحوم آيةالله صدرالدين صدر، از پروا پيشگان و انديشمندان نامدار جهان تشيع است. در مورد رحلت او يکي از روحانيون حوزة علمية قم، مکاشفهاي داشته است که نشاندهندة عظمت و کرامت و بزرگواري آن عالم رباني و آزاده است که آن را از مرحوم آيةالله جناب حاج شيخ عبدالنبي عراقي ــ از مجتهدين مسلم و به¬نام حوزة علمية قم ــ نقل ميکنيم:
درست به خاطر دارم که روز شنبه برابر با 19 ربيعالثاني، سال 1373 قمري بود که نگارنده به منزل آيةالله حاج شيخ عبدالنبي، رفتم ايشان در تعبير خواب مهارتي بسيار داشت و به اين امتياز نيز معروف بود. به هنگام ورود من بود که حجّةالاسلام آقاي ميرزا محمد همداني از بيت ايشان خارج شدند. هنگامي که به محضر آيةالله شرفياب شدم فرمودند: «آقا شيخ محمد را ديدي؟» گفتم: «آري! مطلبي داشت؟» فرمود: «خواب عجيبي ديده بود.» پرسيدم: «تعبير آن براي شما روشن است؟ چه خوابي ديده بود؟» فرمود: «ايشان ميگويد شب گذشته در خواب ديدم که به حرم مطهر دخت گرانماية حضرت کاظم (عليهااَلسلام) شرفياب شده و از آنجا به مسجد بالاسر رفتم تا فاتحهاي براي آيةالله حائري (قدس سره) بخوانم که ديدم ميان قبر مرحوم حائري و آيةالله خوانساري قبري آماده است.»
با تعجب از خود پرسيدم: «اين قبر براي چه کسي آماده شده است؟»
بانوي گرانقدري را ديدم که فرمود: «اين قبر پسر من، صدر است. صدر از دنيا رفت، او خوب فرزندي بود.»
شگفت اينکه مرحوم آيةالله عراقي هنوز در مورد اين خواب سخن ميگفت که به ناگاه صداي بلندگوي حرم طنين افکند و خبر رحلت آيةالله العظمي آقاي صدر (قدس سره) را اعلان کرد.
بدين ترتيب آن بزرگوار در «قم» به رحمت حق پيوست و در کنار قبر مراجع عظام ديگر، در حرم مطهر حضرت معصومه ع به خاک سپرده شد.
از مرحوم آيةالله صدر، ده فرزند، سه پسر و هفت دختر به جاي ماند که پسران آن بزرگوار عبارتند از:
مرحوم آيةالله حاج آقا رضا صدر(متوفاي 1415 هـ، 1373 ش).
جناب آقاي سيد علي اصغر صدر.
امام موسي صدر رهبر ربوده شدة شيعيان لبنان
تأليفات و آثار پربها و ارزشمندي هم از آن بزرگوار به يادگار مانده است: که مؤلف آثار الحجّة، تعداد و نام آنها را چنين مينويسد:
آثار قلمي ايشان بسيار است در فنون مختلفه، حديث، فقه، اصول و تاريخ اسلام که از مطبوعات آن «المهدي» است در احوال حضرت صاحبالامر که تمام آن از اخبار و احاديث عامه و اهل سنت تأليف فرمودهاند و ديگر خلاصة الفصول در علم اصول است که فصول را ملخص فرموده و مورد بحث و مطالعه اهل فضل و دانش است.
تأليفات و آثار علمي ديگر ايشان که اغلب آنها متأسفانه به چاپ نرسيده است، به قرار ذيل است:
الف) فقه: 1، منظومه در حج 2، منظومه در صوم 3، رساله در حکم ماءغساله 4، رسالة در تقيّه 5، رساله در حج 6، رساله در امر به معروف و نهي از منکر 7، رسالة در نکاح 8، حاشيه بر عروةالوثقي9، حاشيه بر وسيلةالنجاة10، سفينةالنجاة در فقه فارسي 11، رسالة في حقوق المرئه.
ب) 1، خلاصةالفصول 2، حاشيه بر کفاية¬الاصول
ج) اصول: عقايد 1، رسالة در اصول دين 2، رسالة در رد شبهات وهابيه 3، رسالة در اثبات عدم تحريف کتاب.
د) تاريخ: مختصر تاريخ اسلام در 5 جلد.
هـ) حديث و اخبار: 1، رسالهاي در حقوق 2، المهدي 3، لواء محمد در اخبار خاصه و عامه 12 جلد 4، مدينةالعلم مجموعه اخبار اهل بيت با طرز جديد، در 6 جلد.
و) اشعار: «ديوان اشعار، شامل اشعار مذهبي، اجتماعي، نصائح، مدائح و …»
ايشان داراي ذوق و قريحة شعري والائي بود و اشعار بسياري، بيشتر به عربي سرودهاند و از جمله اشعار تکان دهندة ايشان، شعري است که به هنگام تسلط سلطان وهابي عبدالعزيز بر حجاز و هدم حرم ائمه بقيع سروده که مطلع آن چنين است:
لعمري انّ ناحية البقيع
يشيب لهولها فودالرضيع
وسوف تکون فاتحه الرّزايا
اذالم نصح من هذا الهجوع
فهل من مسلم الله يرعي
حقوق نبيّه الهادي الشفيع
اين اشعار در ميان شعراي عرب بينالنهرين، شهرتي بسزا يافت و عده زيادي از شعراي عرب آن را تخميس و تشطير نموده و در مجلهها و روزنامهها چاپ کردند تا آنکه حکومت عراق از نشر آن جلوگيري کرد.
5 . جد مادري
جد مادري امام موسي صدر آيةالله حاج حسين طباطبائي قمي بود. وي در سال 1282هـ.ق در خانوادهاي که همه از عالمان طراز اول شهر مذهبي قم بودند، ديده به جهان گشود، و پس از تحصيلات دورة مقدمات و سطح، در قم و تهران به نجف اشرف هجرت نمود و در حوزة علمية نجف از محضر مراجع و فقهاي بزرگ چون مرحوم آخوند خراساني و سيد کاظم يزدي فقه و اصول را فرا گرفت و علم اخلاق را نزد عالم عارف سيد مرتضي کشميري و علم حديث را از محدث نوري آموخت و چندسالي هم در کربلا از فقيه بزرگ ميرزا محمد تقي شيرازي به کسب فيض علمي مشغول بود و سپس به مشهد مقدس مشر?ف گرديد و براي خدمت به مردم ايران، در آنجا مقيم شد.
وي در کنار آستان قدس رضوي با الهام از روح بلند و آسماني امام هشتم، درس و بحث حوزوي را گسترد و شاگردان زيادي تربيت کرد و در همان حال به کارهاي روز، گرفتاريهاي فردي، ديني، اجتماعي و سياسي مردم نيز رسيدگي ميکرد و لحظهاي از مبارزه با ستمگران و زورمداران کوتاهي نميورزيد. همو بود که در اوج وحشت و اختناق رژيم رضاخان، پرچم مبارزه را بر دوش گرفت و در زماني که نفسها در سينهها حبس شده بود، عليه لايحة «کشف حجاب» و ديگر کارهاي خلاف رژيم پهلوي شوريد و شوري حسيني در ميان ملت مسلمان ايران به پا نمود و به عنوان اعتراض به برنامههاي ضد مردمي و ضد ديني رضا شاه از مشهد به سوي تهران حرکت کرد. و بيانيهاي در پنج ماده خطاب به سردمداران رژيم صادر نمود.
6 . مادر
... گفتيم آيةالله سيد صدرالدين صدر با دختر فقيه مجاهد آيةالله حاج آقا حسين قمي ازدواج کرد. اين دختر با ايمان همسر فداکاري براي وي بود و سالها در خانه سيد صدرالدين زندگي نمود و همة سختي هاي دوران طلبگي شوهر خويش را تحمل کرد و ثمرة اين ازدواج و پيوند مقدس سه پسر و چندين دختر گرديد. او که زني فداکار براي همسر و مادري مهربان و دلسوز براي فرزندان خود بود با اهتمام به تربيت درست آنان، وظيفة مادري خويش را به طور کامل انجام داد. وي که امروزه در مرز نود سالگي است، در ميان فرزندان، نوهها، فاميل ها و آشنايان احترام خاصي دارد.
بدين ترتيب امام موسي صدر، هم از ناحية پدر و هم از ناحية مادر، از سلالة پاک پيامبر بزرگ خدا و داراي تباري والا و اجدادي بزرگوار است. بزرگ ترين ثمرات وصلت اين دو خاندان اصيل و شريف، امام موسي صدر و برادر بزرگوارش آيةالله سيد رضا صدر ميباشند که هر دو از مفاخر جهان اسلام و تشيع به شمار ميروند. و بدون شک عامل وراثت معنوي در ساختار رشد شخصيتي، علمي، فکري و اخلاقي فرزندان تأثير فراوان داشت …
برطبق ضبط کتب رجال و تراجم امام موسي صدر از سادات موسوي و با32 واسطه به امام هفتم حضرت موسي بن جعفرع ميرسد و با 37 واسطه به اميرمؤمنان عليع و فاطمه زهرا س ميرسد و شجرة طيبة اين خاندان اصيل بدين قرار است:
زندگی امام موسی صدر
امام موسي صدر در 15 فروردين ماه 1307 ش در شهر مذهبي قم ديده به جهان گشود و در ميان اين خاندان علم و تقوا پرورش يافت. دروس ابتدائي را در «دبستان حيات» قم گذراند و بعد وارد دبيرستان سنائي شهر قم شد و با دريافت مدرک ديپلم از آن دبيرستان فارغالتحصيل گرديد. و سپس در حوزه علميه به تحصيل علوم ديني و اسلامي پرداخت و تحصيلات وي در حوزه بيش از ده سال به طول انجاميد و به موازات آن در دانشکدة حقوق تهران نيز به اخذ مدرک ليسانس در حقوق اقتصادي نائل آمد.
وي به دو زبان فارسي و عربي به¬طور کامل تسلط داشت و با زبانهاي فرانسه و انگليسي هم آشنا بود. مدتي نگذشت که در صف فضلاي ممتاز حوزة علمية قم قرار گرفت و خود نيز علاوه بر تحصيل، به تدريس فقه و اصول و منطق و فلسفه پرداخت.
از اساتيد معروف ايشان ميتوان از اين فرزانگان نام برد:
1. آيةالله علوي اصفهاني
2. آيةالله محقق داماد
3. آيةالله سيد رضا صدر
4. آيةالله سيد احمد خوانساري
5 . آيةالله سيد محمد حجت کوه کمري
6. آيةالله خميني
7. آيةالله سيد محمدحسين طباطبائي.
امام موسي صدر در سال 1334 ش پس از رحلت پدر بزرگوارش عازم عراق گرديد و به مدت چهار سال تا سال 1337 ش در حوزة علمية نجف اشرف از محضر اساتيد و مراجع بزرگ آيةالله سيد محسن حکيم، آيةالله شيخ محمدرضا آلياسين و آيةالله سيد ابوالقاسم خوئي در رشتههاي فقه و اصول بهرهمند گرديد. و به مقام عالي اجتهاد نايل آمد، اگرچه به عقيدة اغلب آشنايان و هم دورهها، ايشان قبل از آن که به نجف مشرف شود در حوزة علمية قم به مرحلة اجتهاد رسيده و در مسائل مختلف فقهي و اصولي صاحبنظر بود.
ديدار با آيت الله سيدعبد الحسين شرفالدين
... دو سال از اقامت امام موسي صدر در شهر نجف اشرف ميگذشت که براي نخستين بار در سال 1955م براي ديدار سرزمين اجدادي، عازم لبنان گرديد و با بستگان خويش در صور و شحور و معرکه ديدار نمود. در آن زمان هنوز زعيم بزرگ شيعه و فقيه مجاهد آيةالله سيد عبدالحسين شرفالدين در قيد حيات بود و آيةالله سيد موسي صدر به عنوان مهمان وارد منزل ايشان شد. در اين ملاقات دو شخصيت بزرگ اسلامي ــ که يکي از استوانة ثبات و مقاومت بود و آخرين مراحل زندگي خود را ميگذراند و آن ديگري جواني که آمادگي هرگونه تلاش در راه اعتلاي اسلام را داشت ــ همديگر را يافتند. آيةالله سيد موسي صدر در اين ملاقات شديداً تحت تأثير افکار بلند بزرگ رهبر اسلامي لبنان واقع شد و شيفته اخلاق و ادب و انسانيت و قدرت رهبري او گرديد و مرحوم آيةالله شرفالدين نيز به نبوغ و مزاياي علمي، طرز تفکر و سجاياي اخلاقي او پي برد و وي را لايقترين فرد براي رهبري آيندة شيعيان لبنان دانست و بعدها در هر محفل و مجلسي که فرصت مييافت بيدرنگ لياقت و فراست و خصوصيات بارز و جامع آيةالله سيد موسي را بازگو ميکرد و مردم را با شخصيت ممتاز و برجستة او آشنا ميساخت.
آيةالله سيد موسي پس از آن اقامت کوتاه و ديدوبازديدها، سرزمين لبنان را به سوي عراق ترک کرد و براي استمرار تحصيل، راهي نجف اشرف گرديد.
نامه مرجع تشيع به آيت الله سيد موسي صدر
البته اين تنها فقيه مجاهد آيةالله شرفالدين نبود که شيفته عظمت وجودي امام موسي صدر گشته بود، بلکه شخصيت جامع وي بسياري از شخصيتهاي بزرگ علمي جهان تشيع را تحت تأثير خود قرار داده بود و او از معدودشخصيت هائي بود که در هر مسئوليت سنگيني ــ در ¬هر زمينهاي ــ نظرها را به خود جلب ميکرد.
در همان ايام که فعاليتهاي تبليغي و ارشادي در خارج از کشور توسط مرجع دورانديش و آگاه شيعه مرحوم آيةالله بروجردي آغاز شده بود، بدين منظور اسامي چند نفر از شخصيتهاي برجسته و جامع حوزه براي عهدهدار شدن اين مسئوليت خطير تهيه شده بود، نام «سيد موسي صدر» نيز در آن قرار داشت.
در همين رابطه نامهاي از طرف زعيم عاليقدر شيعه به سيد موسي صدر در نجف ارسال شد بدين مضمون که ايشان نماينده تامالاختيار مرجع جهان تشيع در کشور ايتاليا باشد و امور مذهبي، اجتماعي مسلمانان آن سامان را به دست با کفايت خود اداره نمايد. اما زماني که اين نامه به دست وي رسيد، بنا به دلايلي در جواب با آن موافقت نکرد و از مرحوم آيةالله بروجردي عذرخواهي کرد.
انتشار نخستين مجله در حوزه علميه قم
سيد موسي صدر در اوايل زمستان سال 1337 شمسي، عراق را به قصد ايران ترک کرد و دوباره به حوزة علمية قم بازگشت و تلاش و مبارزه جديد را آغاز نمود. او سالها پيش با دوستان و هم¬فکران خود در حوزة علمية قم در مورد اصلاحات و نشر يک مجلة حوزوي، مذاکراتي داشت و درحقيقت انتشار چنين مجلهاي در حوزه جزء آرمانهاي او و ساير انديشمندان حوزه بود. ولي چون زمينة اينگونه فعاليتها آن روز در حوزه فراهم نبود و جوّ غالب برخلاف اين نوع انديشهها و حرکتها بود و انتشار مجلهاي از حوزه در چنين شرايطي غيرممکن به نظر ميرسيد مگر اينکه يک مرجع ديني شناختهشده اين جو را ميشکست و اقدام به اين کار پرمسئوليت مينمود. آيةالله سيد موسي صدر وقتي که از نجف به قم مراجعت نمود، زمينة انتشار آن مجلة حوزوي را فراهم شده يافت، اين بود که بيدرنگ با همکاري جمعي از فضلاي بنام حوزه و با عدهاي از تجار متدين تهران مقدمات انتشار مجله را فراهم نمودند و با توکل به خداوند متعال و پشتيباني يکي از مراجع وقت، در آذرماه 1337 شمسي نخستين شمارة مجلة حوزه به نام «درسهائي از مکتب اسلام» انتشار يافت و نور اميد را در دلهاي دينباوران فروزان کرد و چند شماره از آن منتشر شده بود که مورد توجه زعيم عالي قدر شيعه آيةالله بروجردي نيز قرار گرفت و در فضاي غبار گرفته حوزه آن روز، بارقة نوري شد که زمينه را براي اصلاحات بعدي فراهم ساخت … ولي پس از انتشار مجله، تعدادي نامة اعتراضآميز براي آيةالله بروجردي ارسال شد که در آنها از ايشان درخواست شده بود تا از انتشار مجلة مکتب اسلام جلوگيري به عمل آورند! ولي ايشان با ژرفنگري خاصي که داشت در مقابل همة آنان ايستاد و تا آخر عمر از آن پشتيباني کرد.
سيد موسي صدر به خاطر ويژگيهائي که داشت، عهدهدار مديريت مجله بود و همة مقالات را پس از بررسي هيئت تحريريه، مورد مطالعه دقيق قرار ميداد و از نقطهنظر عبارات و محتوا آنها را ارزيابي ميکرد تا مطالب مندرج در مجله با کيفيتي عالي و مناسب با شأن حوزه باشد. عنوان بحث خود امام موسي صدر در مجلة حوزه، «اقتصاد در مکتب اسلام» بود که در اين سلسله مقالات با قلمي روان و شيوا با نظري بلند، و ديدي آگاهانه، مباحثي از مسائل اقتصادي را مورد ارزيابي و دقت قرار ميداد و در آخر، سيستم اقتصادي اسلام را با ساير مکتبهاي اقتصادي جهان مقايسه نموده و نتيجه ميگرفت که نظام اقتصادي اسلام براساس حقيقتهاي موجود در جامعه و حقوق ثابت عوامل توليد استوار است و اين وجه امتياز و نقطه قوت نظام اقتصادي اسلام بر ساير مکتبهاي اقتصادي جهان است.
اين مقالات از شمارة سوم تا دوازدهم هم سال اول مجله ــ بهمن 1337 تا آذر 1338 ــ طي ده شماره ادامه داشت و به خاطر اهميت آن ــ با اينکه به علت مسافرت ايشان، ناتمام مانده بود ــ با توضيحاتي از برادر دانشمند، علي حجتي کرماني به صورت کتابي مستقل و به عنوان يکي از آثار ايشان، منتشر گرديد.
البته همکاري ايشان با مجلة مکتب اسلام بيش از يک سال ادامه نيافت و بنا به عللي که در خاطرات مندرج در اين کتاب آمدهاست، از عضويت مجله استعفا داد.
تاسيس دبيرستان ملي صدر
از آنجائي که آن زمان محيط مدارس دولتي، به خصوص در سطح دبيرستان، فاسد شده بود و در واقع در تربيت درست فرزندان پاک و بيگناه مسلمانان کوششي نداشتند و به جنبههاي منفي ميپرداختند و اين موضوع باعث نگراني خانوادههاي متدين شده بود، از اين رو برخي از انديشمندان به اين فکر افتاده بودند که در مقابل اين تهاجم فرهنگي غرب و بمباران افکار با انديشههاي فاسد و منحط بيگانگان اقدامات مثبتي انجام دهند. در اغلب شهرهاي مذهبي ــ ازجمله قم ــ مردم متدين، و علما براي اينکه فرزندان آنها آلوده نشوند مثل هميشه! دست به مبارزة منفي زده بودند و فرزندان خود را به مدارس دولتي نميگذاشتند و اگر هم با تحصيل آنها در اين¬گونه مدارس موافقت ميکردند، تا پايان دوره دبستان بود واز آن به بعد، اگر ميخواستند ادامة تحصيل بدهند، به تحصيل علوم حوزوي تشويقشان ميکردند و گاهي اخذ مدرک ديپلم را هم «مجاز» و «مشروع» نميدانستند!
در اين شرايط بود که سيد موسي صدر با همکاري يکي از فرهنگيان متدين و خدمتگزار فرهنگ در قم، به نام آقاي «احمد اوحدي» امتياز تأسيس يک دبيرستان ملي را از وزارت فرهنگ گرفت و بلادرنگ در نزديکي حرم مطهر حضرت معصومه ع محلي را اجاره کرده و دبيرستان ملي با مديريت سيد موسي صدر شروع به فعاليت نمود. و هماکنون اين دبيرستان به ساختماني که در چهارراه شهدا (اول صفائيه) قرار دارد، منتقل شده است و چون ساختمان آن با سرماية يکي از تجار قمي ساخته شده، به نام ايشان مشهور شده است. هرچند امتياز آن به نام «دبيرستان صدر» صادر گرديده است. بدين ترتيب «دبيرستان صدر» با مديريت سيد موسي صدر و با همکاري احمد اوحدي، شروع به فعاليت ميکند و فرزندان اهالي متدين قم به دور از چشم نامحرمان، تربيت ميشوند. پس از آنکه دبيرستان صدر راهاندازي شد. سيد موسي صدر به سبب مسافرتي که به عتبات عاليات داشت و از آنجا هم عازم لبنان بود، با ارسال نامهاي به ادارة فرهنگ شهرستان قم، از سمت? مديريت دبيرستان صدر نيز استعفا داد و يک فرد متعهد ديگري به نام «محمد رزاقي» را به جاي خود معرفي کرد و همچنان اين فعاليت فرهنگي به کمک دوستان فرهنگي وي، بعد از او ادامه پيدا کرد و منشأ خدمات ارزندهاي گرديد.
البته به جز ايشان، شهيد دکتر بهشتي نيز در بخش ديگري از شهر قم ــ باجک ــ «دبيرستان دين ودانش» را تأسيس کرده بود که به آموزش جوانان، طبق برنامههاي درسي مدارس ديگر، به اضافة آموزشهاي مذهبي و تدريس عقايد، ميپرداخت ... و اين خود داستان ديگري دارد. و به موقع ــ در ويژهنامة شهيد بهشتي ــ به آن خواهيم پرداخت.
هجرت
... سرانجام امام موسي صدر به لبنان هجرت نمود … بررسي دوران هجرت، آثار و نتايج کوششهاي امام موسي صدر را در اين دوران، به کتاب ديگري موکول ميکنيم ولي بيمناسبت نخواهد بود که از قول استاد سيد حسين شرفالدين، اشارهاي به اين مرحله داشته باشيم … شرفالدين، در مقدمة مجموعه آثار امام موسي صدر که توسط برادر گرامي، حجّةالاسلام علي حجّتي کرماني ترجمه و منتشر خواهد شد، چنين ميگويد:
امام موسي صدر پس از درگذشت زعيم و مصلح عظيمالشأن آيةالله سيد عبدالحسين شرفالدين در اواخر سال 1959 ميلادي به لبنان سرزمين آباء و اجدادي خويش قدم نهاد و در شهر شيعهنشين «صور» اقامت گزيد و به عنوان جانشين مرحوم شرفالدين، رهبري شيعيان محروم لبنان را به عهده گرفت و ارشادات اسلامي و خدمات اجتماعي خويش را در سطحي گسترده و جامعالاطراف آغاز نمود و با رنجي که از مشاهدة فقر و گرسنگي تودههاي مردم ميبرد، نخست در روستاهاي «جبلعامل ـ بعلبک و هرمل» نهضت همه جانبهاي را براي نجات مردم از فقر و جهل و حرمان بياغازيد و سپس اين نهضت ميمون و مردمي را به ساير مناطق لبنان گسترش داد و با تبليغ و رواج وسيع اين اصل اصيل انساني ـ اسلامي که : «اديان از جهت انگيزه و هدف داراي حقيقتي يگانه و وجداني واحد هستند» همة طوايف گونهگون مذهبي را به سوي وحدتي الهي در برابر کفر و الحاد و آفات و مفاسد اخلاقي و اجتماعي فراخواند و در مدتي کوتاه موفق گرديد در شهر «صور» اخوت انساني را ميان تمامي هموطنان از جميع طوايف ديني برقرار سازد. در ده¬ها حرکت اجتماعي با مردم ستمديده مشارکت کرد و در بسياري از حرکتها، تشکيلات فرهنگي و تأسيسات خيريه به آنها ياري رساند به جمعيت «بر و احسان» که در زمان مرحوم آيةالله شرفالدين تأسيس شده بود، حياتي نو بخشيد و به تأسيس تشکيلاتي ديگر به منظور سرپرستي و آموزش ايتام و رسيدگي به محرومان و جمعآوري تبرعات و مساعدتها دست يازيد و سپس به تأسيس يک مدرسه فني به نام «مدرسة صنعتي جبل عامل» و مدرسة فني ديگري ويژة دوشيزگان «بيتالفتاه» پرداخت و بعدها مرکز بررسيهاي اسلامي (معهد الدراسات الاسلاميه) را در شهر صور بنيان گذارد.
امام موسي صدر پس از سالها کوشش و فعاليت و مسافرتهاي متعدد به کشورهاي اسلامي و آفريقايي و اروپايي و تماس با رجال و بزرگان و انديشمندان و مصلحان سراسر جهان، شرکت در کنگرههاي جهاني، تحقيق و مطالعه پيرامون مظاهر حيات اروپايي و زندگي غربي و ايجاد ارتباط با نهضتهاي انساني و اجتماعي و فرهنگي تجربيات باارزشي را کسب نمود و با وقوف کامل بر اوضاع و احوال «طائفه اسلامي شيعه» امکانات بالفعل و بالقوه آنان، به ضرورت تأسيس يک تشکيلات مادر که همه شئون شيعيان را زيرنظر داشته باشد پي برد و از اين پس تمامي نيروي خود را در اين مسير به کارگرفت.
وي در تاريخ 15/8/1966 ميلادي در يک مصاحبة مطبوعاتي عظيم در بيروت شرکت جست و آلام و دردها و رنجهاي شيعيان را طي سالهاي متمادي برشمرد و مظاهر و پديدههاي رنجآلود و رقتبار جريان اين طايفه را براساس آمار و ارقام و در شکلي علمي و محققانه و گويا، در معرض افکار عموم قرار داد و موجبات نياز به يک مجلس را براي شيعيان (چون ساير طوايف مذهبي) توضيح داد. بالاخره اقدامات و کوششهاي پيگير و مداوم و خستگيناپذير او به نتيجه رسيد و در تاريخ 16/5/1967 ميلادي شيعيان لبنان امکان يافتند تا مجلسي را تحت عنوان: «المجلس الاسلامي الشيعي الاعلي» پايهگذاري کنند.
امام موسي صدر در تاريخ 23/5/1969 به عنوان نخستين رئيس مجلس اعلاي شيعه برگزيده شد و در نخستين اطلاعيهاي که در تاريخ 10/6/1969 صادر کرد، برنامه عملي خويش را براي تحقق اهداف مجلس اعلاي شيعه، با خطوط اساسي و مترقي زير اعلام نمود:
1. تنظيم شئون طايفة شيعه و بهسازي هرچه بيشتر زندگي اقتصادي و اجتماعي شيعيان.
2. وصول به يک موقف کامل اسلامي، چه از نظر فکري و علمي و چه از نظر مبارزاتي و جهاد.
3. مبارزه با عوامل تفرقهافکن و وصول به يک وحدت کامل اسلامي.
4. همکاري با همة طوايف مذهبي لبنان و کوشش براي حفظ وحدت کشور.
5. توجه به مسئوليتهاي ملي و ميهني و صيانت از استقلال و آزادي و حفظ ثغور و مرزهاي کشور.
6. مبارزه پيگير با جهل و فقر و ستم، عقب ماندگيهاي اجتماعي و مفاسد اخلاقي.
7. پشتيباني همهجانبه از نهضت مقاومت فلسطين و مشارکت با دولتهاي مترقي و برادران عرب در راه مبارزه با اسرائيل و آزادسازي سرزمينهاي غصبشده توسط رژيم اشغالگر قدس.
ــ پس از پاگرفتن مجلس شيعي، امام موسي به سازماندهي جديدي پرداخت: وي پس از اعلام موجوديت تشکيلات سياسي ـ مذهبي «حرکةالمحرومين» در ترسيم خطوط کلي اين حرکت چنين گفت:
«حرکةالمحرومين» از ايمان به خدا و انسان و آزادي و کرامت انساني نشأت گرفته و هرگونه ستم اجتماعي و نظام سياسي طائفي را برطرف نموده و با استبداد و فئوداليسم و سلطه و تفرقه به جنگ برخاسته است. «حرکةالمحرومين» حرکتي است مردمي که متمسک به سيادت و عظمت وطن و سلامت کشور است و با استعمار و تجاوزات و مطامعي که متوجه لبنان است مبارزه ميکند.
رهبر شيعيان در تاريخ 30/1/1975 ميلادي ضمن خطابهاي پرشور که به مناسبت سالگرد عاشوراي حسيني ايراد نمود، مردم لبنان را به تشکيل يک سازمان مقاومت نظامي در برابر تجاوزات رژيم اشغالگر قدس و توطئههاي مزدورانة دولت غاصب اسرائيل، براي بيرون راندن مردم از سرزمين خويش فراخواند. 7 ماه بعد، يعني در تاريخ 6/7/1975 ميلادي در يک کنفرانس مطبوعاتي صريحاً تولد و ظهور يک سازمان مسلح را به نام افواج مقاومت لبناني (امل) در حيات سياسي کشور لبنان اعلان نمود و آن را اين چنين شناساند: پايگاه جوانمردان و فداکاران و جانبازاني که ميخواهند به فرياد مظلومانة وطن مجروح و خونآلود که هماره و به طور مستمر از هرطرف و به هر وسيله، مورد تعدي فساد اسرائيل قرار دارد، پاسخ مثبت و مناسب دهند.
امام موسي صدر در مقام پيشوايي شيعيان لبنان قريب بيست سال تبلوري از يک رهبري صحيح و انساني و مردمي و موفق را به نمايش گذارد و در نيمة دوم قرن بيستم فصل جديدي از حيات اجتماعي ـ سياسي لبنان را گشود. رهبر باکفايتي که سازمان فلسطيني «الفتح» را قرين سازمان شيعي «امل» قرارداد و ميان محرومان در وطن (شيعيان) و محرومان از وطن (فلسطينيها) صيغة برادري خواند. او که با پيروي علي ع و حسين ع ــ نه از هيتلر و گاندي؟! ــ درحالي که داشت آرمانهاي برآورده نشدهاش را دنبال ميکرد و رسالت انساني ـ اسلامي نيمه تمامش را تعقيب مينمود، در تابستان سال 1978م در يک سفر رسمي به کشور ليبي، به¬طرز مرموز و اسرارآميزي ناپديد گشت و اينک نزديک بيست سال از اين پديدة شوم و فاجعهآميز ميگذرد و تا به حال به جز يک سلسله اخبار مرسل و يا غيرموثق و گهگاه شايعات بيسروته از سرنوشت او اطلاع صحيح و موثقي دردست نيست هرچند که بسياري از رهبران و بزرگان جهان، به ويژه نايبرئيس و مقامات «مجلس اعلاي شيعه» و اعضاء خانوادة وي مسئوليت ناپديدشدن «امام موسي صدر» را به عهدة شخص «سرهنگ قذافي» رهبر ليبي گذارده و ميگويند تنها اوست که بايد پاسخگوي اين رخداد سهمناک، به نسل امروز و فردا و وجدانهاي آگاه و بيدار انساني و تاريخ بشريت باشد؟!!
به هرحال او فعلاً درميان ما نيست اما هماره در قلبهاي تودههاي محروم لبنان و مسلمانان مظلوم و مبارز زادگاهش ايران زنده است و ياد و خاطره و رهبري و شخصيت ممتاز وي هيچگاه فراموش نخواهد شد که : العلما باقون مابقي الدهر ـ و به ¬قرار آنچه را که پسرعمش استاد سيد حسين شرفالدين در «مقدمه» کتاب «محراب و منبر» آورده است:
چنين مردي ازبين رفتني نيست چراکه «کلام» حق جاويدان است پيرامون او چه بگوئيم که خود او «کلام و مقدمه» است. او خود خويش را با سخني شيرين و در سرزميني پاک شناساند. وي آرزوهاي تاريخ را عينيت بخشيد و با افکارش زمان را به لرزه درآورد. انديشههاي او به روشني آفتاب بود. سخنانش از آتش هم فروزانتر بود. با دستانش نهالهائي را در زمين قرس کرد که چه نيکو به ثمر نشست. روزگارش را براي مستضعفان و با آنان ميگذرانيد پناه راندهشدگان بود. همراه با پويندگان راه نور، راه ميپيمود و به آنان، رسيدن به هدف را نويد ميداد و سرود پيروزي را برايشان ميخواند. با بازوان نيرومند و ايمان سرشار خود، چرخ مکتب اصيل اسلام را در اين منطقه به حرکت درآورد و از نو تابلوئي زيبا و پرشکوه از تاريخ «خط علي» را ترسيم و مذهبش را با بياني رسا دوباره بازگو نمود. يک¬باره معيارها و ارزشهاي اصيل را جايگزين افکار غلط و رفتار نادرست وغيراسلامي کرد و تودهها را به همراه کاروان آفتاب به راه انداخت. جبههاي به وجود آورد که در راه رسيدن به قلة ايمان از همة سختيها و مشکلات به¬راحتي عبور کرد، اين است آنچه را که او به ما داده باز هم به ما مينگريست در شرايطي سخت و دشوار ما را ساخت و باز هم به ما مينگريست در تشکيل و تشکل ما را ياري داد ولي بازهم به ما مينگريست دربيان و تشريح اصول مکتب ما را ارشاد نمود، اما باز هم به ما مينگريست و هنوز هم به ما مينگرد. در ساختن زندگي چشمان نافذ و گوياي او براي ما زندگي بود، زندگي را نميتوان با حرف و زور و زر بنا کرد بلکه با خون جگر با اشک و ناله و با سعي و کوشش ميبايست زندگي را ساخت او براي سرزمين سرسبز ما سرسبزتر بود. با هم و غم و غصههائي ميزيست و براي مداواي زخمهاي ما خود زخمي شد بر بلنديهاي ويرانههاي خزان او براي ما بهار را به ارمغان آورد. در سرزمين ما و براي ما مبارزه را ادامه داد و در هرجاي وطن مجروح ما فرياد برآورد، سخن گفت و کوشش نمود تا ما را به راه راست هدايت کند و به پيروزي برساند. ما با او شجاعتر شديم. اين سرزمين پراز ارزشهاي ناخالص و بادهاي تند و نالههاي دردناک بود، چونان اقيانوس عظيمي پراز امواج متلاطم و سهمناک و او همانند کشتي نجاتي در ساحل آزادي و انسانيت، حق و عدالت، لنگر انداخت. مسلمانان از وي الهام و آگاهي گرفتند و او براي آنان آفتاب بود …
آرزو و اميدمان اين است که در مسير و هدف او بمانيم زيرا او نوري بود که بر روي خارهاي جنگل تابيد و درختان تشنه جنگل بيآبي را سرسبز و خرم ساخت و در «امت» روحية ايستادگي و مقاومت به¬وجود آورد، مقاومتي که الفباي آن در «محراب مسجد کوفه» نوشته شد و در «طف» با خون مطهري که به زمين ريخت (خوني که هنوز هم ميجوشد و خروش و فرياد بر ميآورد) طراحي و نقاشي گرديد: اللهم انّا نرغب اليک في دولةٍ کريمة تعّز بهاالاسلام و اهله … ديگر از او چه بگوئيم که پويندگان راه خاموشي از نور وي شرمندهاند، چه کسي ميتواند «هوا و نور و عظمت» را احتکار کند؟ هرکه را چنين ادعا و تواني هست اين گوي و اين ميدان. اما خورشيد هيچگاه زير ابرها نميماند و خورشيد ما نيز هنوز ميدرخشد …»
... آري امام موسي صدر، در عصر ما، هم کلمة حق بود و هم کلام نور، هم مقدمه بود و هم اصل متن ... و خورشيدي همچنان درخشان، هرچند در ميان ما نيست ... و البته از همين جا بود که نمونههاي تام و کامل حقد عرب جاهلي، و عناصر تمام عيار «اعرابي» که قرآن آنها را «أشدّ کفراً و نفاقا» ميشناساند، رذيلانه او را از ميان ما ربودند تا چند صباحي ديگر بر اريکة حکم مزدورانة خود!، تکيه بزنند، اما غافل از اينکه سرانجام حکم محتوم الهي، که دربارة همة ستمکاران تاريخ جاري شده است، در حق آنها نيز جاري و آنان به کيفري دردناک دچار خواهند شد: «انّ الذّين يکفرون بآيات الله و يقتلون النبيين بغير حق و يقتلون الذين يأمرون بالقسط منالناس فبشرهم بعذاب اليم». صدقالله العليالعظيم.
قم، حوزة علميه
(ليله مبعث) 27 رجب 1416 هـ
منبع : http://www.khosroshahi.ir/article/detail_art.php?artid=159&flag=1&merg=1
انتهای پیام