( 0. امتیاز از )


پيدايش جنبش امل‏
با تمام اين عوامل لازم بود که امام پنهاني براي تأسيس امل آستين همت بالا زند.وقتي انفجار به وقوع پيوست،امام در برابر حادثه اندوهگين ايستاد. اکنون بايد مي‌انديشيد که چگونه اين حادثه را اعلام کند. اما چگونه؟ و کجا؟
چون خبر انفجار هولناک را براي امام صدر نقل کردند، بي‏درنگ شمار قربانيان را پرسيد. سپس اسامي قربانيان و روستاهاي آسيب­ديده فراروي وي گذارده‏ شد؛ 35 تن کشته، 100 تن زخمي؛ شماري از سازمان فتح که بر پادگان نظارت‏ مي‏کردند و در بين آنان خود مربي بود، که به هنگام تدريس چگونگي به کارگيري خمپاره، گلوله آن در دست­هايش منفجر شد. قربانيان انفجار از بيشترمناطق لبنان، بيروت، جنوب، بقاع و پاره‌اي نيز از جبل بودند. امام بي‏درنگ و با کمال دقت دربارة ‏چگونگي رويارويي با حادثه انديشيد. هنگام بررسي موضوع در حضور برخي از يارانش، دربارة اعلام موجوديت، يا سکوت، شيوه‏هاي زير را مطرح کرد:
1. نمي‏خواهم من را نارس بخورند. منظور وي اين بود که طرف­هاي ديگر تا زماني که ايشان سر­پا نايستاده، نتوانند وي را سرنگون کنند.
2. درعين­حال نمي‏خواهم کسي پاي مرا به جنگ داخلي بکشاند.
3. ولي نمي‏توانم خون­هاي اين قربانيان را ناديده بگيرم. وفاداري اقتضا مي‏کند که ‏به خاطر آن حرکت کنم، تا بيهوده بر باد نرود. بدين‏سان امام موسي‏صدر تصميم گرفت ‏شاخه نظامي جنبش محرومان، «امل» را تأسيس کند.
اين تصميم دريک کنفرانس مطبوعاتي از سوي امام موسي‏ صدر در هتل «لولايت» در ده کيلومتري اعلام، و از همان­جا تحرک تازه‏اي شروع شد.

رابطة امل با مجلس شيعيان‏
برخي ناظران اعتقاد دارند که بايد عامل تازه‏اي را به عوامل تصميم‏گيري امام درمورد تأسيس جنبش امل افزود. امام نمي‏خواست خود را به مجلسي که ‏ماهيت مدني و ديني داشت، پايبند کند، زيرا نمي‏توانست در کشمکش­هاي‏ سياسي که ماهيت نظامي به خود گرفته بود، نقشي ايفا کند.

در ابتداي اعلام موجوديت جنبش امل در اوت 1975، وقتي درباره ‏رابطه جنبش با مجلس سؤال شد، امام گفت:

جنش امل هيچ گونه رابطه سازماني با مجلس اعلاي شيعيان ندارد. ولي بازوي سياسي ــ نظامي جنبش محرومان‏ است، و مجلس بيانگر ماهيت مدني ــ شرعي همان جنبش است، و براين اساس ‏هماهنگي ميان دو طرف شکل مي‏گيرد.

افزون بر اين امام خود رئيس و بنيانگذار هر دو نهاد بود، و حضور وي موجب‏ انسجام، و مانع تضاد مي‏شد.
امام موسي‏صدر همواره در برابر ياران نزديکش تکرار مي‏کرد:
اگر مرا ميان مجلس‏ و جنبش امل مخير سازند، انتخاب چندان مشکل نخواهد بود.

امام در چندين نشست ‏با برخي از جوانان مجلس عبارت مشهور خويش را که اغلب اعضاي مجلس آن را شنيده بودند تکرار کرد:

شما بهترين جوانان شيعه نيستيد، ولي من پس از تفکر طولاني، بهتر از شما از نظرموقعيت، فکر و عمل به ذهنم خطور نکرد.

شايد اشاره اي که امام همواره به جانشين قانوني خود، شيخ محمدمهدي ‏شمس‏الدين، مي‏کرد، دلالت­هاي فراواني بر ماهيت موضع وي در برابر مجلس و امل ‏داشت.
سيد چندين بار و در برابر بسياري از اعضاي مجلس مي‏گفت:

روزي فرا خواهد رسيد که اين مجلس را به شيخ محمدمهدي شمس‏الدين واگذار کنم، و خود منحصراً به جنبش امل بپردازم. من به شيخ محمد و علم و اخلاق وي براي ‏ايفاي نقش من در مجلس اعتماد دارم.

از آن پس ديگر اتفاقي نبود، که هيچ يک از کساني که امام موسي‏صدر براي دفترسياسي جنبش امل يا شوراي فرماندهي انتخاب کرده بود، براي عضويت در مجلس ‏اعلاي شيعيان نامزد نشوند. (نگاه کنيد به اسامي اعضا در بخشي ديگر از همان ‏موضوع)
براساس همين واقعه، مي‏توان استدلال کرد که امام موسي‏صدر براي هر مورد شخص مناسبي را انتخاب مي‏کرد. شايد تماس­هاي فراوان وي با افراد فعال شيعه درطول پانزده سال اين فرصت را فراهم کرده بود تا کساني را که له يا عليه وي بودند، بيازمايد. اين مرحله ابتدا شاهد موج عظيم قوميت‏گرايي و ملي‏گرايي و پيوستن جوانان ‏به جريانات سياسي بود. سرانجام به جنگ داخلي انجاميد که خشک و تر را سوزانيد. بنابراين، طبيعي بود که ديدگاه­هاي افراد فعال سياسي مورد آزمون قرار گيرد و موضعگيري­هاي آنان متفاوت باشد. سال 1975، سال تأسيس مجلس اعلاي‏ شيعيان و جنبش امل، همچنان که سال گزينش درون فرقه‏اي بود، سال انتخاب در داخل صحنه سياسي اصلي نيز به شمار مي‏رفت.

کشتار شنبة سياه‏
ورود جنبش مسلحانه امل به صحنه عملي جنگ داخلي 1975، واکنش خشن‏ حزب فالانژ را درپي داشت. شيخ پيرالجميل، امام موسي‏صدر را متهم کرد که فرقه ‏شيعه را در جنگي درگير ساخته است، که از آن جان سالم به در نخواهد برد. به­ويژه‏ آنکه اعلام موجوديت جنبش، در نتيجه انفجار بعلبک، در پادگاني صورت گرفت که‏ زير نظارت فلسطيني­هاي جنبش فتح بود.
پير جميل با يادآوري موضع امام صدر در قبال جنگ داخلي لبنان و تحصن وي‏ در مسجد «الصفا»ي مدرسه عامليه، در اعتراض به برافروختن جنگ در تعدادي از مناطق لبنان، شرکت امام را در جنگ جديد به مثابه اعلام انصراف وي از اصولي‏دانست، که همواره براي آن در لبنان تبليغ مي‏کرد.

تحصّن در عامليه‏
آغاز جنگ داخلي لبنان از نظر سيد موسي‏ صدر يک فتنة آمريکايي بود، که‏ مي‏خواست لبنان را نسبت به آنچه درمنطقه روي مي‏دهد، سرگرم سازد. طبق نظرية کيسينجر، براي جلوگيري از ­وقوع جنگ­هاي بزرگ، بايد جنگ­هاي کوچک برافروخته‏ شود. جنگ بزرگ مداوم عبارت است از: کشمکش عربي ـ صهيونيستي، که به اعتقاد کيسينجر (­وزير خارجه وقت آمريکا­) بايد جنگ­هاي کوچکي پيرامون آن به راه افتد. و اين امر در لبنان به وقوع پيوست.
اعتراض سيد به اين جنگ به همين دليل بود. وي براي نشان دادن اين اعتراض‏، تصميم به تحصن در مسجد الصفا در بيروت گرفت. تحصن عملاً به يک راهپيمايي سياسي مبدل شد، که توجه تمام لبنان را به خود جلب کرد. هزاران نفر از سطوح گوناگون سياسي، اجتماعي، اقتصادي و غيره به سوي مسجد شتافتند.
هنگام تحصن خبر درگيري­هاي جديد در­منطقه بقاع در شهرک «قاع» به امام رسيد. وي براي متوقف کردن درگيري تلاش کرد، و از طريق راديو و تلويزيون پيامي ‏براي توقف خونريزي ارسال داشت، اما نتيجه‌اي در­­برنداشت. از اين‏رو، ناچار شد بي‏درنگ به‏ منطقه عزيمت کند، و از احمد اسماعيل بخواهد تا نماينده منطقه، دکتر البير منصور، را فرا خواند. آنگاه به همراه وي با يک اتومبيل به قاع رفت و در آنجا حمله‏کنندگان را مخاطب قرار داد، و گفت:

هرکس به خانه‏اي در اين روستا تجاوز کند، گويي به خانه من‏ تجاوز کرده است ...

وي در همان روز ميان اين روستا و همسايگانش آشتي برقرار کرد، با اين شرط که اعمال تجاوزکارانه «فالانژها» برضد اهالي منطقه متوقف شود.
از اين رو، شيخ پيرجميل به وجود جنبش مسلحانه امل اعتراض کرد، و وجود آن‏ را منافي اصول اعلام شده از سوي امام صدر و عملاً مشارکت در جنگ داخلي‏ دانست. آيا وجود جنبش آنگونه که فالانژها شايع کرده بودند، يک اشتباه بود، يا هماهنگ با طرح­هاي تئوريک و سياسي امام؟

زمينه­سازي براي جنبش امل‏
امل از خلأ پديد نيامده بود. بذري که امام موسي‏صدر در حيات سياسي خود درميان شيعيان لبنان از 1959 کاشته بود، با آغاز جنگ داخلي به بار نشست. وي برضد ‏فئوداليسم سياسي، و براي دور کردن جوانان از احزاب آمده بود. اينک جنگ داخلي، ‏اعتراض عليه فئوداليسم، و شرکت گسترده احزاب در آن را، در بطن خود دارد. بنابراين، امام صدر در متن درگيري بود نه در حاشية آن.
اعتراضات سياسي و مردمي سازمان­يافتة وي در سلسله­­گردهمايي­هايي که در بعلبک و صور برگزار شد، به اوج خود رسيد. اين گردهمايي­ها حکايت از ژرفاي تأثيرگذاري و ميزان محبوبيت او داشت. مضافاً اينکه پيدايي انبوه سلاح در گردهمايي­هايش و­شعار وي، «سلاح زينت مردان است»، و تشويق جوانان به تهيه‏ سلاح، جملگي نشان از آن داشت که ناگزير يک اقدام عملي درپي دارد. آيا براي‏ نماياندن نقش سلاح در ميان قشرهاي محرومي که خطرات فراوان آنان را تهديد مي‏کند، شرايطي مناسب­تر از جنگ داخلي وجود دارد؟
مهم­تر آنکه اين موضوع پشتوانه‏اي بود که امام موسي‏صدر مي‌توانست در حرکت خويش‏ بدان تکيه کند.
اولاً وي مخالف شرکت در جنگ داخلي بود. چرا که کشور را از پرداختن به جنگ ‏اصلي دور مي‏ساخت.
ثانياً حمل اسلحه در آن شرايط براي همگام شدن با مقاومت فلسطين و جهت نبرد با دشمن صهيونيستي صورت مي‏گرفت؛ دشمني که فلسطين را در اشغال دارد، و چشمداشت­هاي آن به جنوب لبنان کاملاً آشکار است.
امام صدر بارها به گونه‏هاي مختلف حمايت از جنوب را مورد تأکيد قرار داد، و مردم را به لزوم تقويت مواضع دفاعي روستاها و اجراي طرح احداث روستاهاي ‏مرزي ـ دفاعي، که مي‏تواند به کمک ارتش لبنان و ارتشهاي عرب از جنوب دفاع کند، فرا خواند. وي همچنين بر ضرورت تجهيز ارتش براي نبرد در کنار اهالي جنوب و فرزندان مقاومت بر ضد دشمن، تکيه مي‏کرد. اما وي همواره با اين شعار روبرو بود که:

قدرتمندي لبنان در ضعف آن است.
پير جميل بارها با اين منطق با او رودررو مي‏شد، و مي‏گفت:

اي امام اگر جنوب اشغال شود، ارتش و شبه‌نظاميان نمي‏توانند آن را نجات‏ دهند. تنها قدرت لبنان در محافل جهاني و مناسبات آن با غرب (­فرانسه و امريکا­) است که از لبنان حفاظت مي‏کند.

فلسطين‏
از نظر امام موسي‏صدر فلسطين يک مسأله ملي ـ قومي ـ اسلامي است. مواضع‏ ثابت او در محافل گوناگون در دفاع از فلسطين، در اسناد جنبش امل، به ثبت رسيده ‏است. وي از هيچ مناسبتي براي ايراد سخنراني در دفاع از فلسطين و حق فرزندان آن و وظيفه عربها و مسلمانان در دفاع و بازپس گرفتن آن، فروگذار نمي‏کرد. عبارت مشهور وي «ما بيت‏المقدس را قبل از صور مي‏خواهيم» بازگوکننده منطق اوست. چه بسا همين منطق، او را به حمل اسلحه واداشت. نقطه آغازين جنبش امل هم از همين جا بود. بنابراين شگفت نبود که پيرجميل نسبت به تأسيس جنبش امل همواره اعتراض‏ داشت.

شنبة سياه‏
جنبش امل پس از پنج ماه از تأسيسش، در 16/9/1975 با يک چالش مستقيم ‏در قلب بيروت روبرو شد. ماجرا اين بود که به دستور بشير جميل، نايب رئيس‏ شبه نظاميان فالانژ، گروه­هاي مسلح بندرگاه و بازارهاي تجاري بيروت را به تصرف ‏خود درآوردند، و به کشتار شهروندان پرداختند. در اين کشتار بيرحمانه 300 تن‏ شهيد و بيش از 1000 تن زخمي شدند. جو وحشت و رعب آنچنان بر کشور مستولي شد، که جنگ ناپيوسته به جنگ جنون‏آميزي بدل گشت، و از همان روز گروگانگيري، انداختن اجساد زير پل­ها، و حتي مثله کردن اجساد و ديگر اعمال‏ وحشيانه آغاز شد، که آدمي از بازگو کردن آن شرم دارد.
کشتار شنبة سياه يک پيام و نامة سرگشاده براي امام صدر بود. چرا که معلوم شد، بيشتر شهدا و معلولان و مجروحان از محرومان بودند. آنان کارگران بندر و باربران ‏بازارهاي تجاري و بعضي از پيشه‏وران جزء بودند.
تأثر امام موسي‏صدر از اين جنايت فالانژها به حدي بود که روز شنبه سياه را پايان ‏خط گفتگو با حزب فالانژ دانست. وي پس از آگاهي از خبر کشتار فالانژها، به ‏نزديکان خويش مي‏گويد:

اگر اکنون يک ميليون تفنگ داشتيم، داراي يک ميليون ‏رزمنده مي‏شديم.
بدين ترتيب، امل، ناخواسته از طرف­هاي درگير در جنگ داخلي شد. زيرا در ‏اين جنگ به دفاع از محرومان تمام لبنان برخاست. مخصوصاً پس از اينکه مقاصد فالانژها مبني بر تسلط بر کشور از طريق جنگ فرقه‏اي فاش شد. فالانژها براي‏ پاکسازي مناطق تحت سيطرة خود مسلمانان را ــ که اغلب شيعه بودند ــ از آن مناطق‏ اخراج کردند. اين هم پيام ديگري براي امام موسي‏صدر بود که او را برآن داشت تا بيش از پيش درصدد يکپارچگي لبنان باشد، و بيش از همه به فکر حمل اسلحه براي ‏دفاع از اصلي که بدان ايمان داشت بيفتد.

امل ... سلاح و پول‏
همين که امام تأسيس جنبش امل را اعلام کرد، هزاران جوان براي پيوستن به‏صفوف آن شتافتند. زيرا بر همه روشن شد که سلاح، در آن مرحله از تاريخ لبنان، واقعاً زينت مردان است. خانه‏هاي رهبران و محل اقامت موقت امام در منزل احمد اسماعيل و مقر موقت جنبش در منطقه پل فؤاد اول، روزانه شاهد انبوه داوطلباني بود که خواستار سلاح و آموزش نظامي بودند. ولي از کجا مي‏توان سلاح تهيه کرد؟ وچگونه مي‏توان هزينه‏هاي جنگ را تأمين نمود؟
درست است که در ابتدا مسأله همانند امروز نبود، يعني رزميدن اغلب داوطلبانه ‏بود. ولي ناگزير بايد پاره‏اي هزينه‏ها براي زخمي­ها، کشته‏شدگان، غذا و نيازها تأمين‏ شود. اينک از کجا مي‏توان پول و سلاح تهيه کرد؟
در بارة سلاح، ياران امام مي‏گويند؛ ابتدا جنبش فتح پيشنهاد تجهيز سلاح‏ جنبش امل را عنوان کرد. ولي امام ابتدا اين موضوع را نپذيرفت. سپس به دليل ‏همسنگر بودن با جنبش فتح در مسأله فلسطين، پاره‏اي از هداياي اين جنبش را قبول کرد.
اما بايد گفت که بيشتر سلاح­ها از طريق خمس و زکات توانگران شيعه تهيه مي‏شد. امام به طور مستقيم يا به وسيلة پاره‌اي معتمدان، از روماني سلاح خريداري مي‏کرد. به‏طوري که نخستين معامله تسليحاتي که امام موسي انجام داد، با وام يکي از ثروتمندان ‏جنوب صورت گرفت، که با سود کامل آن به وي بازگردانيده شد؛ درست همانند وام­هايي که به تجار عادي پرداخت مي‏کرد.
در واقع بسياري از افراد پيشنهاد دادن پول و سلاح را به امام موسي‏صدر مي‏دادند. از­جمله خليل‏الوزير، معاون ياسرعرفات، پيشنهاد تأمين سلاح و پول براي ‏جنبش را مي‏داد، ولي امام ضمن تشکر آن را رد مي‏کرد و ترجيح مي‏داد به خود متکي باشد. وقتي يکي از فرماندهان در مورد توان وي در تأمين نيازهاي جنگ سؤال‏ کرد، امام پاسخ داد:
خدا مي‏رساند.

وقتي يکي از ياران جوان گفت:

ولي خدا اينگونه از آسمان پول نمي‏فرستد.

امام صدر پاسخ داد:

پس در اسرع وقت بايد مراسمي براي جمع‏آوري يک ميليون ليره لبناني برگزار کنيم، همان گونه که ديروز ازجشن هتل انترناسيونال کمک­هايي جمع‏آوري کرديم.

از قضا همين­طور هم شد و مبلغ کلاني جمع شد.
بدين ترتيب مي‏توان خمس و زکات را به عنوان يک منبع مالي، و کمک­هاي ‏ثروتمندان را منبع ديگري دانست. منبع سوم نيز که بايد گفت، اعانات مراجع ‏شيعه در ايران است. برخي از آنان گاه­گاهي کمک­هاي مخصوص براي امام صدر مي‏فرستادند.
آيةاﷲ گلپايگاني براي کمک به سرپرستي امور شيعيان لبنان و رفع مشکلات‏ آنان يک ميليون ليره لبناني براي امام صدر ارسال مي‏کرد. افزون براين منابع مالي ديگري نيز ‏بود که راز آن در سينه امام صدر که به رازداري شهرت داشت، ماند. وي از يک شعار معنادار پيروي مي‏کرد:

اينکه صاحب پول باشي مهم است، ولي اينکه پول تو را تصاحب نکند مهم­تر است.

جنگ و صلح
جنبش امل در اندک مدتي پس از تأسيس، يعني در ژوئن 1976، به دلايل‏ متعددي نقش مؤثري در وقايع ايفا نکرد. زيرا امام صدر بر آن بود که جنبش،

نقشي‏ دفاعي داشته باشد و پل­هاي آن نبايد با همگان قطع شود. ولي جنبش امل به رهبري ‏امام موسي‏صدر نقش اصلي ديگري ايفا کرد که از ارزيابي ويژه نسبت به نيروهاي‏ عربي در اين کشمکش، يعني کشمکش سوريه و مقاومت فلسطين سرچشمه مي‏گيرد.
يکي از امور مسلم و بنيادين سياست امام موسي‏صدر در لبنان و منطقه، روابط متمايز با سوريه بود. وي در اين مورد با رهبر شهيد کمال جنبلاط همسو بود. جنبلاط همواره دلسوز نبض لبنان، يعني سوريه بود. تا اينکه ابوعمار با ارائه اطلاعات ‏دروغين وي را در کشمکش خونين با سوريه گرفتار ساخت. ياسر عرفات براي‏ جلوگيري از برقراري روابط حسنه ميان سوريه و کمال جنبلاط اطلاعات دروغين به ‏طرفين مي‏داد تا جنبلاط نتواند نقش خود را در لبنان ايفا کند.
از جمله اصولي که امام موسي‏صدر دلسوز آن بود، دفاع از مقاومت فلسطين، به‏عنوان يک وظيفه اسلامي ـ عربي، براي آزادسازي تمام فلسطين بود. وي همواره ‏منادي شعار «جنوب خاستگاه آزادسازي بيت‏المقدس است» بود.
حضور سياسي سوريه وحضور نظامي فلسطيني­ها در لبنان، ايجاب مي‏کرد که‏ دوست هريک از طرفين سياست دقيقي را اتخاذ کند، تا چه ­رسد به اينکه کسي‏ دوست هر­دو طرف باشد، و آنان نيز در آستانه اختلاف، بل در چند قدمي جنگ‏ باشند. به­ويژه آنکه امام بر آن بود فيصله دادن به کشمکش با دشمن صهيونيستي تنها از طريق ضربه‏زدن به مقاومت فلسطين و درگير ساختن سوريه و برافروختن آتش ‏جنگ ديوانه‏وار در لبنان ممکن است.
مأموريت امام صدر در اين مرحله بسيار حساس بود. دوستي با سوريه ‏اجتناب‏ناپذير بود و حمايت از مقاومت فلسطين يکي از اصول اساسي به شمار مي‏رفت. زماني که دو طرف اختلاف پيدا کردند، بسياري مي‏بايست يکي را انتخاب‏ مي‏کردند، بخصوص که هر دو گروه اصل برقراري توازن را نمي‏پذيرفتند؛ يا بايد با اين‏ بود يا با آن.
موسي‏صدر اعتقاد داشت که طرفين نبايد اختلاف داشته باشند. حال اگر در عمل ‏چنين چيزي ميسر نشد، اما او در باطن بر اين باور بود که آن دو ناگزيرند توافق کنند. وي تلاش مي‏کرد از گسترش دامنه اختلاف جلوگيري کند، و بدان پايان بخشد. وي ‏به شدت مي‏کوشيد در برابر موضع سوريه مثبت برخورد کند، زيرا وي همچون سوريه ‏راه‏حل­هايي براي مشکل ارائه مي‏داد.
در گردهمايي اسلامي سال 1976 در عرمون، امام صدر به همراه عبدالحليم‏ خدام، وزير خارجه سوريه، طرح سياسي واحدي جهت شکل‏دهي يک موضع اسلامي ‏يکپارچه ارائه کردند، تا به نتيجه مثبتي دست يابند، و در بافت و ساختار گوناگون سياسي‏ و حقوقي نظام دستاوردهاي ملموسي حاصل شود.
اين کنفرانس در­شرف دستيابي به اين نتايج بود که ياسر عرفات به ايفاي نقش منفي‏خود پرداخت، و باعث شد پيشرفت­هاي به دست آمده به نقطه صفر بازگردد.
همين موضع در سند قانون اساسي در 14 فوريه 1976 نيز تکرار شد. سند با امضاي سليمان فرنجيه، رئيس جمهور و رشيد کرامي، نخست‏وزير لبنان، اعلام شد، و دستاوردهاي مهمي براي مسلمانان لبنان در­­برداشت، ولي ياسرعرفات با نقش منفي‏خود آن را نقش بر آب کرد.
اين امور و عوامل ديگر باعث شد که دلسردي و تنفري ميان سوريه و فلسطيني­هاي تحت‏ رهبري ياسر عرفات به­وجود آيد، و دامنة شکاف و اختلاف ميان آن دو عميق­تر شود. از اين­ ‏رو، امام موسي‏ صدر مي‏بايد يک نقش هماهنگ­کننده ميان طرفين ايفا کند، تا مسأله فلسطين و لبنان آسيب نبيند.
وساطت‏
ياسر عرفات براي وساطت امام موسي‏صدر براي رفع اختلاف با سوريه، نزد وي‏ آمد. امام که از موضع طرفين نسبت به يکديگر آگاه بود، نقش ميانجيگر را پذيرفت. ابوعمار در دفتر خود در منطقة فاکهاني بيروت، و در حضور صائب سلام (نخست‏وزير)، حسين کنعان (رئيس­دفتر سياسي امل)، نبيه ‏بري (سخنگوي جنبش) وکمال جنبلاط (رئيس حزب ترقيخواه سوسياليست) از امام صدر درخواست کرد، براي حل و فصل اختلافات با سوريه نزد حافظ اسد، رئيس­جمهور سوريه، وساطت‏کند.
امام صدر عازم سوريه شد و يک ساعت با حافظ اسد ديدار و گفتگو کرد. او بر ضرورت توافق بين سوريه و مقاومت و برعهده گرفتن اشتباهات ديگران براي ‏جلوگيري از خونريزي و وقوع تلفات بيشتر و اجتناب از جنگي ديگر در لبنان تأکيد کرد.
همچنين در ديداري بي‏پرده، صدر از اسد درخواست کرد تا ياسرعرفات را به ‏حضور بپذيرد. با اينکه متقاعد کردن اسد کار ساده‏اي نبود، اما به خاطر امام صدر موافقت کرد.
در ديدار اسد با عرفات که در حضور امام موسي‏صدر انجام شد، اسد به ابوعمارگفت:

اگر وکيلي به اين خوبي نداشتي، هم اکنون اينجا نبودي.

جبهة قومي‏
امام موسي‏صدر براي نشان دادن روابط متمايز خويش با سوريه ترجيح مي‏داد که‏ با دوستان مستقيم سوريه در لبنان، چون سازمان حزب بعث سوسياليست عربي، اتحاد نيروهاي ملي، برخي از شخصيت­ها و يک حزب کرد در چارچوب جبهه قومي قرار گيرد. اين جبهه يک خط سياسي هماهنگ با خط سياسي سوريه براي خود ترسيم کرد. اين خط با خط ديگري به نام اتحاد احزاب و شخصيت­هاي ملي به رهبري کمال جنبلاط که با مقاومت فلسطين ابراز همدردي مي‏کرد در تعارض بود. نبيه ‏بري و شيخ محمد يعقوب نمايندگان دائم جنبش امل در گفتگوها با جبهه قومي بودند.
جنگ لبنان

پيش از جنگ لبنان دو حادثه، در برافروخته شدن آن اثر داشت:
فاجعة ناشي از تيراندازي به سوي تظاهرات مردمي ماهيگيران، در شهر «صيدا» در 26/2/1975 و وقوع درگيري‌هايي ميان ارتش لبنان و ساکنان شهر.
کشتار «عين الرمانه» در حومة جنوبي بيروت در آوريل 1975. در اين حادثه سرنشينان يک اتوبوس، که افرادي از مقاومت فلسطين بودند، به دست عناصري از حزب فالانژهاي لبنان کشته شدند. نيروهاي مقاومت پس از شرکت در راهپيمايي بيروت، به مناسبت نخستين سالگرد شهداي انقلاب فلسطيني در عمليات خالصه، (کريات شمونه) در حال بازگشت به «تل زعتر» بودند. اين کشتار جرقه­اي بود که آتش جنگ لبنان را برافروخت و دو موضوع را مطرح کرد!
... همزيستي لبناني فلسطيني و درخواست­هاي انقلاب فلسطين از لبنان.
... همزيستي فرقه‌هاي لبنان و درخواست­هاي اصلاح اجتماعي و سياسي.
از هنگام شعله­ور شدن اين جنگ، امام صدر با کمک ديگران، براي خاموش ساختن آن در تلاش بود. و براي حل مناقشات به گفتگو دعوت و ميانجيگري­ها را تأييد مي‌کرد. و با انجام صدها ديدار و سفرهاي پرخطر، از تلاش‌هاي توانفرسا دريغ نکرد. چرا­که در برابر خدا، ميهن و انقلاب فلسطين احساس مسئوليت مي‌کرد. وقايع زير که در حد توان برحسب ترتيب تاريخي مي‌آيد، نمونه‌هايي است که احساس مسئوليت امام صدر را بيان مي‌کند:
نخست: مخالفت امام صدر با جنگ و تلاش وي براي آرام­سازي و گفتگو
با روشن شدن شعله­هاي جنگ در 13 آوريل 1975، امام صدر با رهبران مقاومت فلسطيني و رهبران احزاب ديدار کرد، تا فتنه را در نطفه خاموش سازد و اوضاع آرام گردد. وي با ارسال پيامي ضمن محکوم کردن «کشتار وحشتناک»، نسبت به توطئه‌هاي دشمن و فتنه­انگيزي‌هاي آن هشدار داده، قاطعانه و آشکار اعلام کرد:

انقلاب ملي لبنان و انقلاب فلسطين برخاسته از يک اصل‌اند. در يک راه به سوي هدفي يکسان گام برمي‌دارند و با يک دشمن رويارويي مي‌کنند.

«احزاب و نيروهاي ملي و ترقيخواه» که شامل حزب ترقيخواه سوسياليست، حزب کمونيست، سازمان کار کمونيستي، حزب ملي اجتماعي و تشکل‌هاي ديگر مي‌شد، به رياست کمال جنبلاط تصميم به «تشکيل رهبري متحد براي پيگيري تحولات جنگ، بر اساس يک موضع ملي يکسان» گرفتند. کمال جنبلاط، دبيرکل جبهة عربي شرکت­کننده در انقلاب فلسطين، در 26/4/1975 تصميم جبهه را مبني بر «کوشش براي منزوي ساختن و تحريم سياسي حزب فالانژ» را اعلام کرد. اما امام صدر همگان را به دوري از جنگ فرا خواند، و نسبت به تجزية ميهن و در خطر قرار دادن انقلاب فلسطين هشدار داد. اوخواستار برقراري پل‌هايي ميان فرقه‌هاي گوناگون لبنان، توسط روشنفکران، انديشمندان و ملاقات‌هاي رهبران ديني شد.
امام صدر در 16/4/75 با 77 تن از نخبگان روشنفکر و متفکر لبنان ديدار کرد. در پي اين ديدار «دفتر آرام­سازي ملي» براي پيگيري کارهاي روزانة آرام­سازي تشکيل شد. اين دفتر خلأ موجود نزد مقام‌هاي لبنان را پر کرده، و در راه احياي کميتة هماهنگي مشترک، ميان حکومت لبنان و مقاومت فلسطيني فعاليت مي‌کرد. امام صدر با خريش ماروني ديدار کرد، و هردو توافق کردند براي بازگردانيدن مودت و همکاري ميان همة لبناني‌ها از يک سو، و فلسطيني‌ها از ديگر سو، به­منظور نگاه­داشتن وحدت ملي و انقلاب فلسطين همکاري کنند.
در 10/5/1975 امام صدر در جلسة هيئت عمومي مجلس اعلاي اسلامي شيعيان اعلام کرد:

فرقة مسلمان شيعه با در پيش گرفتن سياست درهاي باز در برابر ديگر مسلمانان، شرکت در کنفرانس­هاي اسلامي، آمادگي براي هماهنگي با آنان براي نيل به وحدت و پيشنهاد لغو فرقه­گرايي سياسي در نظام لبنان، عدم گرايش فرقه‌اي خويش را ثابت کرد. همچنين به دليل موضع­گيري­هاي خود در آوريل 69، مه 1974 و آوريل 1975 تعهد ملي و پايبندي شديد خود به ميهن را آشکار ساخت، و با پذيرش مطلق مسئلة فلسطين بر تعهدات قومي خويش وفادار مانده، ثابت کرد که با فداکاري و پيشگامي، خسارت‌ها را جبران و بهاي همگامي قومي را مي‌پردازد.

وي افزود:      

بگذاريد بي شرم و هراس به مسئلة فلسطين بپردازيم. بيائيد پيش ديگر عرب‌ها اين شعار را سر داده و قرباني دهيم. قربانيان ما در اين راه بسيار کمتر از آن زمان خواهد بود که اعتمادبه­نفس خويش را از دست دهيم و در سرزمين کوچکمان به مشکلات کوچکمان سرگرم شويم ...
فلسطين را حفظ خواهيم کرد. لبنان و همزيستي را حفظ مي‌کنيم و زيربناي تمدن آتي را پي مي‌ريزيم.

دوم: مخالفت وي با مداخلة ارتش در مسائل داخلي
بر اثر گسترش شعلة جنگ به منطقة تل زعتر ـ دکوانه، امام صدر در مه 1975 به ديدار رئيس جمهور شتافت. وي ضمن هشدار نسبت به اين تحول، خواستار انجام اقدامات لازم و سريع براي جلوگيري از وخامت اوضاع شد. امام صدر در تاريخ 24/5/75 در کنفرانس «دارالفتوي الاسلاميه» شرکت کرد. در اين کنفرانس که رهبران ديني و سياسي مسلمانان حضور داشتند، تصميم گرفته شد که استعفاي حکومت نظامي لبنان ، «براي حفظ وحدت ملي و نجات دادن زندگي دمکراتيک و عدالت» درخواست گردد. امام صدر در اين کنفرانس گفت:
من با دخالت ارتش در مسائل پيچيدة داخلي مخالفم. زيرا در اين هنگام که دشمن جنوب ميهن و فرزندان آن را به خواري کشانده است، نخستين وظيفة ارتش پاسداري از مرزهاي ميهن است.
حکومت نظامي در 26/5/ 1975 استعفا داد و رشيد کرامي مأمور تشکيل کابينة جديد شد. اما چون وي به دليل کارشکني‌ها نتوانست کابينه را تشکيل دهد، نشانه‌هاي شکافي خطرناک در افق لبنان

نمايان گرديد. اين امر امام صدر را واداشت تا براي جلوگيري از تکرار فجايع، به يک تحرک مردمي دست زند. وي با هشدار دوباره نسبت توطئه­اي بزرگ، تأکيد کرد:

انقلاب فلسطيني راهي به سوي سرزمين­هاي مقدس است. امانتي بر دوش ماست که از آن پاسداري و حمايت کرده و جان­فشاني مي‌کنيم. لبنان ميهن همه است. نمي‌پذيريم که به آن تجاوز کرده، ويرانش کنند. وحدت ملت لبنان ــ با مناطق و فرقه‌هاي گوناگون ــ بايد در عدالت اجتماعي و فراهم کردن فرصت‌ها پيش روي همگان، تجلي يابد.
به­ هر حال همه گروه‌هاي درگير بر سر اين نکته توافق دارند، که تلاش‌هاي پيگير امام صدر براي مشکل جنگ شايستة تقدير است. ازجمله «کمال جنبلاط» پس از ديدار با امام گفت:

حضرت امام صدر در پيشاپيش خيرخواهان قرار دارد، و نسبت به خواسته‌هاي طبقات اجتماعي و خانواده‌هاي محروم متعهد است. وي با حرکت ملي و همة رهبران با اخلاص که در اين دوران سخت توده‌ها را رهبري مي‌کنند، در يک مسير گام برمي‌دارد.

پس از ادامة بحران تشکيل کابينه، و از سرگيري رويدادهاي خونين در مناطق شياح و عين­الرمانه، امام صدر در مسجد «الصفا» (بيروت) به عبادت و روزه­داري پرداخته، تحصن کرد. وي گفت:

تحصن مي‌کنيم تا شهروندان را به دوري کردن از سلاحي که بر ضد لبناني‌ها و برادرانشان به کار مي‌رود، واداريم. ما مي‌خواهيم اين صفحة خشونت را با صفحة عبادت، تحصن و روزه‌داري به پايان برسانيم. زيرا اسلحه، بحران را حل نمي‌کند. بلکه بيش از پيش ميهن را پاره­پاره مي‌کند.
اين اقدام امام با تأييد گستردة محافل ديني و ساير فرقه‌هاي سياسي و مردمي روبه­رو گرديد. در تاريخ 1/7/1975 پس از تشکيل کابينة جديد و دريافت قول انجام خواسته‌هاي مطرح­شده، امام به تحصن خويش پايان داد. وي به منطقة بعلبک ـ هرمل شتافت، تا براي پايان محاصره روستاي «قاع» تلاش کرده، و منطقه را آرام سازد.

سوم: دعوت امام صدر به مقاومت در برابر تجزيه لبنان، و دفاع از خود، لبنان و انقلاب فلسطين.
در اوايل دسامبر 1975 جنگنده‌هاي اسرائيل مناطق نبطيه در جنوب، اردوگاه‌هاي بداوي و نهرالبارد را بمباران کردند. اين بمباران­ها بيش از 60 کشته و 200 زخمي و ويراني‌هاي فراواني بر جاي گذاشت.لبنان در مورد اين رويداد شکايتي به شوراي امنيت تسليم کرد. اين تجاوز به عنوان سرآغاز دخالت مستقيم اسرائيل در رويدادهاي جاري لبنان تفسير شد.
در 6/12/1975 (اين روز شنبة سياه ناميده شد) حزب فالانژ به «کشتاري» دست زد، که از آغاز رويدادهاي خونين در لبنان بي‌سابقه بود. در اين «کشتار» بيش از يکصد لبناني، که بيشتر از شيعيان و کارگران منطقة مرفأ بودند، در خاک و خون غلتيدند. دو روز بعد درگيري‌هاي بيروت از سرگرفته شد، و پس از گذشت سه روز به حومة جنوبي (شياح ـ عين­الرمانه) گسترش يافت.
سپس «کوي غوانه» در ايطلياس (ساکنان آن شيعه هستند که در منطقه اي مسيحي ساکن هستند) در معرض حمله قرار گرفت، که به آتش گرفتن و ويراني تمام منازل و کشته شدن برخي از ساکنان و مهاجرت بازماندگان انجاميد. به دنبال آن منطقة «سبينه» و مناطق «روليسات جديد، عين بياقوت، زلقا» واقع در منطقة مسيحي­نشين، شاهد رويداد‌هاي مشابهي شد. و همة ساکنان شيعه آنها مجبور به ترک خانه و کاشانه خود شدند.
اين رخداد‌ها و تحولات جديد، امام صدر را واداشت تا در يک کنفرانس مطبوعاتي به تاريخ 17/12/1975 «کشتار‌هاي وحشيانه» را محکوم کند، و عاملان آنها را «به خيانت به ميهن و نابودي رسالت مسيحيت در جهان عرب»، «تلاش براي برپايي يک اسرائيل دوم در شرق» و «اتهام دو دين جهاني: به عدم امکان همزيستي اسلام و مسيحيت» متهم کرد.
امام حادثة «قاع»، يعني شهرک مسيحي در منطقة شيعه­نشين را به ياد مسيحيان آورده، گفت:

وقتي حادثة دردناک قاع در بقاع روي داد، تحصن خودم را شکسته، و در موج خطرها، شبانه به آنجا شتافتم. وارد کليسا شدم و با مردم ديدار، و حادثه را محکوم کردم. آب قطع شده شهر را وصل کردم و به دل‌ها آرامش دادم. هيچ­کس مهاجرت نکرد

امام افزود:

من به مردم بقاع و جنوب و همه­جا گفته‌ام و همچنان مي‌گويم، که اختلافات فرقه‌اي جنگ اصلي شما نبوده و با تاريخ و جايگاه شما سازگاري ندارد. جنگ اصلي شما براي جلوگيري از تجزيه يا دفع خطر از جنوب و مقاومت فلسطيني است.

او ادامه داد:

امروز پس از حوادث اخير، پس از اينکه نشانه‌هاي تجزيه طلبي در افق نمايان گشته است، از من چه مي‌خواهيد؟ آيا خواري را براي فرزندانم، و خطر را براي ميهن و امتم بپذيرم؟ نه، هرگز، من زادة حسينم.

امام سپس تأکيد کرد:

صراحتاً بگويم، سرزمين، ميهن و کرامت ما در خطر است. بقاي ميهن و امت و يکپارچگي لبنان بر هرچيز ديگر اولويت دارد. پس آماده باشيد. مجهز شويد. آموزش ببينيد و سلاح در دست گيريد. نگوئيد به ما اسلحه بدهيد. از هيچ­کس چشمداشت کمک نداشته باشيد. به خودتان تکيه کنيد.

امام در پايان هشدار داد:

ولي هوشيار باشيد، بعضي از مردم وقتي پاره‌اي از روستاها در برخي مناطق مورد حمله واقع مي‌شود، به طور انفعالي تلاش مي‌کنند و به افراد بي‌گناه مسيحي متعرض مي‌شوند. اين امر در منطق، درک و رسالت‌مان پذيرفته نيست. اين منطقه از آن  ماست. مردمي که در اين منطقه زندگي مي‌کنند، مخصوصاً اقليت‌ها، امانت الهي، نزد ما هستند. بايد از آنان حفاظت کنيم. زيرا ما بدون حکومت رسمي بسر مي‌بريم. هرکس به يک بي­گناه متعرض شود به خدا و پيامبر تعرض کرده است. اي زخم‌خوردگان! ما انتقامجو نيستيم، من يکي از شمايم که دو هزار نفر از فرزندانم کشته شده‌اند، ولي جنايتي بر جنايت‌ها نخواهم افزود و از بيگناهان انتقام نخواهم گرفت ... ما که جنايتکار نيستيم.

چهارم: «امل»
در پي اين تحولات و دعوت امام صدر، بعضي از جوانان مسلمان شيعه با گذرانيدن دوره­هاي آموزش­هاي نظامي در «گروه­هاي مقاومت لبنان» (امل) سازماندهي يافتند. ايجاد اين نيرو‌ها در اواخر سال 1974، در پي دعوت امام از مردم براي فراگيري فنون نظامي و دفاع از خويش، در برابر تجاوزات پي در پي اسرائيل آغاز شده بود. مقاومت فلسطين بر اين آموزش‌ها نظارت داشت، تا آموزش­يافتگان «فدائيان مرزهاي لبنان» شوند. مقاومت فلسطيني، کشته­شدگان اين تشکلِ در حال

تأسيس را، شهداي انقلاب فلسطيني دانست. اين تشکل از آغاز جنگ داخلي تا آن زمان، در هيچ­گونه نبرد داخلي شرکت نکرده بود. بلکه پيش از آن، هنگام تجاوز دشمن صهيونيستي به روستاهاي مرزي «طيبه، کفلاکلا» در بخش مرجعيون، (جنوب لبنان) به مقابله با آن پرداخته بود.

جمع‌بندي
خلاصه اينکه امام، از ابتداي جنگ داخلي لبنان، در سه ماهة نخست 1975 تا ابتکار عمل سوريه و اعلام پذيرش ميثاق ملي (سند قانون اساسي)، به اصول زير پايبند بود:
حفظ همزيستي طوائف لبنان، و تلاش براي جلوگيري از تجزيه ميهن، با هر‌‌‌عنوان و به هر شکلي.
حفظ همزيستي لبناني ـ فلسطيني و پاسداري از انقلاب فلسطين.
استفاده از گفتگو به عنوان راه‌حل کشمکش­ها، و تحقق بخشيدن به اصلاحات سياسي و اجتماعي و رد جنگ به عنوان وسيله‌اي براي رسيدن به اين هدف‌ها.
رد سرکوب فرقه‌اي و جنگ، براي تحقق پيروزي يک فرقه لبنان بر فرقه‌اي ديگر.
مجاز دانستن دفاع مشروع از خود.
ستيز بر ضد تجزية جنوب، و خطر تجاوز به آن، به­ويژه تجاوز اسرائيل به جنوب و خطر يکسره کردن کار انقلاب فلسطين يا تهديد مقاومت فلسطين، و رزميدن و به شهادت رسيدن در اين راه.
مبارزه بر ضد دشمن صهيونيستي، و رويارويي مداوم عليه آن. چرا که اسرائيل غاصب بر نژادپرستي صهيونيسم استوار است و شرّ مطلق به شمار مي‌رود. وجود اين رژيم به معناي استمرار تجاوز و تهديد لبنان و تمام اعراب است.

منبع : http://www.khosroshahi.ir/article/detail_art.php?artid=167&flag=1&merg=1

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر