(
امتیاز از
)
فاطمه(س) بر کرسى تربيت
الگوى تربيت
تربيت (يعنى به فعليت درآوردن همه استعدادهاى بالقوه انسان) کار سترگ پيامبران و علت انگيزش و بعثت آنان است و تنها کسانى مىتوانند به حقيقت اين هنر را داشته باشند که از چشمهسار زلال نبوت سيراب شده و از مکتب آنان درس گرفته باشند و فاطمه(س) شاخسار درخت نبوت بلکه ميوه آن درخت است از اين روى در تربيت فرزند بهترين الگو براى هر کسى است که مىخواهد نقش پدرى يا مادرى خويش را به طور کامل اجرا کند و بدرستى اين وظيفه سترگ بگذارد.
اکنون به نمونههايى از آموزههاى تربيتى زندگى زهرا(س) اشاره مىکنيم:
1. آغاز تربيت
نکته بسيار مهمى که بسيارى از پدران و مادران بدان توجه ندارند اين است که تربيت کودک و نقشپذيرى او از نخستين لحظات زندگى او آغاز مىگردد و کودک از لحظات آغازين تولد، آماده پذيرش نقشها و درسهايى است که از طرف پدر، مادر، نزديکان و ... به او ارائه مىشود.
بسيارى از پدر و مادرها منتظر مىمانند تا ساليان اوليه زندگى بهر شکلى بگذرد تا در ساليان بعد به تربيت کودکان خود بپردازند اما از دستورات اسلامى و نيز از سيره تربيتى فاطمه زهرا(س) مىآموزيم که پس از تولد و در اولين فرصتها بايد زمزمه توحيد در گوش کودکان طنينانداز شود.
روح هشيار کودک در همان اوان نيز توان درک معارف والا را دارد و اين کلمات تاثير ويژه خويش را بر روح لطيف کودک مىگذارند. به اين نمونه بنگريد:
چون هنگام ولادت کودک فاطمه(س) فرا رسيد، رسول خدا(ص) به اسماء بنتعميس و امسلمه فرمود: نزد فاطمه بشتابيد و چون کودکش به دنيا آمد در گوش راستش اذان گوييد و در گوش چپ او اقامه بگوييد زيرا با هر کودکى که اين گونه رفتار شود از شيطان ايمن مىماند.
يکى ديگر از اين آموزشهاى روزهاى آغازين زندگى لالايىهاى فاطمه(س) است. لالائى که معمولا همراه با در آغوش کشيدن کودک گفته مىشود بهترين داروى آرامشبخش براى روان لطيف کودک است.
بدون شک پرآرامشترين لحظات زندگى انسان و آسايشمندترين دقايق زندگى همان لحظهها و دقيقههايى است که کودک همراه با آهنگ قلب مادر و با آواى مهرآميز او آرامآرام به خواب مىرود اگر در اين لحظات درسهاى ايمان و معرفت، جهاد و مبارزه و انسانيت و اخلاق به کودک داده شود بدون شک چونان نقشى بر سنگ در ضمير ناخودآگاه او جاى گرفته و سرلوحه زندگى فرداى او خواهد بود.
اينک به لالايى فاطمه(س) براى کودکش توجه کنيد:
فاطمه(س) به هنگام حرکت دادن کودکش مىگفت:
حسن جانم، چونان پدرت على باشو بند از پاى حق برگيرخدايى را که بخشنده نعمتها استبندگى کنو با خطاکاران دوستى منما
2. نامگذارى
انسان در آغاز زندگى تابلويى را بر دوش مىگيرد که تا آخرين لحظات زندگى با آن تابلو و علامتشناخته مىشود و آن نام کودک است. اگر هر کشورى براى معرفى خويش پرچمى ويژه دارد. نام کودک پرچمى است که بر فراز قله شخصيت کودک و در کشور زندگى او برافراشته مىشود از اين روى اسلام بر انتخاب نام زيبا تاکيد بسيار کرده است و توجه به معانى و اثرات جانبى اسمها را يادآور شده است.
متاسفانه در برخى موارد پدران يا مادران يا حتى خويشان دور و نزديک بدون توجه به بار فرهنگى اسامى تنها و تنها سعى در اعمال سليقه و تحميل پسند خويش نسبتبه کودک تازه به دنيا آمده دارند و گاه صحنه نامگذارى به ميدان کارزارى مىماند که هر کسى سعى مىکند طرف مقابل را مغلوب ومنکوب کند اکنون به نامگذارى کودکان زهرا(س) دقت کنيم. چگونه او با تمام قدرت علمى و توان معرفتى خويش براى تعيين نام کودک پيشقدم نشده و از على(ع) مىخواهد که او نام کودک را تعيين کند و على(ع) هم بر پيامبر اکرم و پدربزرگ کودکان پيشى نمىگيرد و انتخاب نام کودک را به او واگذار مىکند. و چون داورى به رسول خدا واگذار مىشود، او که شخصيت کودکان فاطمه(س) را شخصيتى ملکوتى و آسمانى مىبيند براى اسم آنان نيز منتظر سروش غيبى مىشود. دقتکنيم:
جابر بنعبدالله انصارى مىگويد: چون امام حسنمجتبى7 متولد شد فاطمه(س) به على(ع) گفت: يا على برايش نامى انتخاب کن. على(ع) فرمود: هرگز به رسول خدا(ص) در نامگذارى فرزندم سبقت نخواهم جست، رسول خدا(ص) وارد خانه فاطمه(س) شد و کودک را گرفت و بوسيد و سپس دهان خود را بر دهان او گذارد ... سپس در گوش راستش اذان گفت و در گوش چپش اقامه آن گاه روى به على کرده فرمود: چه نامى برايش برگزيدهاى؟ على(ع) عرض کرد: هرگز بر شما پيشى نمىگيرم! رسول خدا(ص) فرمود: من نيز بر خداى خويش پيشى نمىگيرم! پس خدا به جبرئيل فرمود: فرود آى و محمد را از جانب ما سلام و تهنيت گوى، و به او بگوى که خدايت مىفرمايد نام فرزند تو همسان نام فرزند هارون (جانشين و برادر حضرت موسى(ع)) بايد باشد، پيامبر پرسيد: نام پسر هارون چيست؟ جبرئيل پاسخ داد: شبر. پيامبر فرمود: به عربى چه ناميده مىشود و جبرئيل پاسخ داد: حسن. پيامبر نام کودک را حسن گذاشت.
در جريان نامگذارى حضرت زينب سلام الله عليها هم جريان اينگونه بود.
چون زينب به دنيا آمد، رسول خدا صلى الله عليه و آله به سفرى رفته بود. فاطمه(س) به على عرض کرد: يا على! اسمى براى دخترت برگزين! على فرمود: فاطمه! صبر کن تا رسول خدا(ص) از سفر برگردد. پس از گذشتسه روز پيامبر از سفر برگشت و به خانه فاطمه وارد شد. على(ع) عرض کرد: اى رسول خدا(ص) خداوند به دخترت فاطمه دخترى عنايت کرده است اکنون نام او را برگزين. رسول اکرم فرمود: دخترم نوزادت را بياور. زينب را به محضرش بردند او را در آغوش گرفت و صورتش را به صورت کوچک زينب نهاد و با صداى بلند گريست; تا آنجا که اشک بر گونههايش جارى شد. زهرا(س) گفت: پدر جان چشمانت گريان مباد چرا مىگريى؟ پيامبر(ص) فرمود: دخترم اين کودک پس از تو و من به مشکلات و امتحانات بسيارى گرفتار خواهد شد و مصيبتهاى بزرگى خواهد ديد.
آنگاه فرمود: اولاد فاطمه فرزندان خودم هستند ولى براى نامگذارى اين دختر منتظر سروش آسمانى مىمانم. در اين هنگام جبرئيل فرود آمد و عرض کرد: اى رسول خدا! خداى سلامت مىرساند و مىگويد نام اين کودک را زينب بگذار زيرا ما او را در لوح محفوظ زينب نام نهادهايم.
3. توجه به حفظ و سلامت کودک
يکى از مهمترين دغدغههاى ذهنى و دلهرههاى هميشگى پدر و مادر حفظ و سلامت کودک است. آنان براى حفاظت و سلامت کودک از هيچ کوششى دريغ نمىکنند تا آنجا که گاه سلامتخويش را نيز در اين راه به خطر مىاندازند.
براى تامين سلامت و حفظ کودک از بيمارىها، خطرات و مشکلات راههاى مختلفى وجود دارد. پدر و مادر آگاه سعى مىکنند در کنار توجه به مسائل مهمى همچون رعايتبهداشت، تغذيه سالم و کامل، بررسى رشد طبيعى کودک و مواظبت دقيق در مقابل خطرات و حوادث تنها به همين مسائل اکتفا نکنند بلکه براى حفظ و سلامت و سعادت کودک از راههاى ديگرى هم که اسلام پيشنهاد کرده است، بهره جويند. برخى از اين راهها صدقه دادن براى کودک و عقيقه کردن براى اوست. اين نکته در زندگى زهرا(س) مورد توجه کامل قرار گرفته است.
امام صادق(ع) فرمود: فاطمه زهرا(س) هر دو پسرش را عقيقه کرد و در روز هفتم تولدشان موى سر آنان را تراشيد و به اندازه وزن آن پولهاى نقره صدقه داد.
و در روايتى ديگر اضافه فرمود: فاطمه زهرا(س) حسن و حسين را عقيقه نمود و به خانم قابلهاى که در تولد آنان کمک کرده بود يک ران گوسفند و يک سکه طلا هديه داد.
4. تساوى در محبت
از مهمترين نکاتى که در زندگانى کودکان نقشى بس بااهميت دارد و گاه رعايت نکردن آن صحنههاى بسيار دردناک و ناراحتکنندهاى مىآفريند، تبعيض در محبتبه کودکان است.
برخى پدران و مادران به تصورى ناصحيح، گمان مىکنند اختيار اظهار احساسات خود و اختيار فرزندان و اموال خويش را دارند و از اين روى مىتوانند به هر کس خواستند ببخشند. و از هر که خواستند دريغ کنند. و به هر کس خواستند و به هر مقدارى که دلشان خواست اظهار محبت و ابراز احساسات کنند و از اين روى به برخى کودکان خود توجه ويژهاى مىکنند، اظهار محبتبيشتر، توجه زيادتر، کمکهاى مالى و هديههاى فراوانتر به برخى کودکان نمونههاى بارز اين تبعيض در محبت است.
آنان با اين کار تخم دشمنى و کينه و حسادت را در دل پاک کودکان مىکارند و چه ميوههاى تلخ و ناگوار و چه حاصلى شوم به دست مىآورند.
برخى ديگر از پدر و مادران گمان مىکنند کودکان توان فهم مسائل ارتباطى و عاطفى را ندارند و نمىتوانند محبتهاى آنان به ديگر کودکان را بفهمند و يا اينکه دل شکسته آنان را مىتوان با هديهاى کوچک به دست آورد از اين روى به يکى از فرزندان توجه بىحساب و به ديگرى بىاعتنايى بىاندازه مىکنند و گاه مىخواهند با هديهاى جبران اين بىتوجهىها و عدم رعايت تساوى در اظهار محبت و ابراز احساسات را بنمايند.
آنان نمىدانند که هيچ نگاه محبتآميز پدر و مادر به يکى از کودکان از ديد تيزبين ديگر فرزندان پنهان نمىماند و اثر سوء بياد مانده از يک رفتار تبعيضآميز با هيچ هديه و سرگرمى از ذهن کودک زدوده نمىشود.
در اين رابطه روايات بسيارى رسيده است ما تنها به دو روايت اشاره کرده سپس به اين نکته مهم در زندگى زهرا(س) توجه مىکنيم.
امام صادق(ع) فرمود: پيامبر اکرم(ص) مردى را ديد که دو پسر داشتيکى را بوسيد و ديگرى را نبوسيد. رسول اکرم3 به او اعتراض کرده فرمود: چرا بين آن دو به تساوى رفتار نکردى؟
امام باقر(ع) فرمود: به خدا سوگند برخى فرزندانم را بر روى زانويم مىنشانم و بسيار به او محبت نموده از او تشکر مىکنم با اينکه حق با فرزند ديگرم هست ولى براى حفاظت همان فرزند (که حق با اوست) و نيز حفاظتساير فرزندانم اين کار را انجام مىدهم تا برادران آنگونه که با يوسف رفتار کردند با وى رفتار نکنند.
يعنى توجه کردن به فرزندى که شايستگى آن را هم دارد (همانند يوسف پيامبر) باعثشد ديگر برادران حسادت ورزيده و کينه او را به دل گرفته در چاهش بيندازند.از اين روى بايد همه فرزندان را احترام کرد، حتى آن را هم که ظاهرا سزاوار احترام و توجه و محبت نيست مورد توجه و نوازش قرار داد.
علامه مجلسى مىگويد: حسن و حسين(عليهما السلام) در کودکى خط مىنگاشتند. امام حسن(ع) به امام حسين رو کرد و گفت: خط من از خط تو بهتر است. و امام حسين(ع) گفت: نه بلکه خط من از خط تو نيکوتر است.
پس هر دو نزد مادرشان شتافتند و گفتند: مادر، بين ما داورى کن. فاطمه(س) نخواستيکى را بر ديگرى برترى داده و يکى را برنجاند از اين روى گفت: از پدرتان سؤال کنيد. آنان نزد پدر آمدند اما اميرالمؤمنين(ع) نيز نخواستيکى را برترى دهد و ديگرى را آزرده خاطر نمايد فرمود: از جدتان رسول خدا(ص) بپرسيد. و چون آن دو نزد پيامبر اکرم(ص) آمدند. او فرمود: من داورى نمىکنم ...
تا اينکه بالاخره بنا شد فاطمه(س) مجددا بين آنها داورى کند در اينجا فاطمه(س) شيوه بسيار زيبا و هنرمندانهاى را انتخاب کرد، تا ضمن پايان گرفتن ماجرا هيچکدام ناراحت نشده ضربه عاطفى نبينند. آرى فاطمه(س) فرمود: من گردنبندى دارم که داراى چند گوهر است. اکنون بند آن را مىگشايم و آن گوهرها بر زمين مىريزد شما گوهرها را از زمين برگيريد، هر کس تعداد بيشترى گوهر بدست آورده باشد خط او نيکوتر است...
و در روايتى ديگر اين جريان اينگونه بازگو شده است:
پيامبر اکرم(ص) در مسجد نشسته بود که حسن و حسين(عليهما السلام) وارد شدند و امام حسن(ع) اظهار داشت: پدر بزرگ! من و برادرم حسين کشتى گرفتيم ولى هيچکداممان بر ديگرى پيروز نشد اکنون مىخواهيم بدانيم نيروى کداميک از ما بيشتر است. پيامبر اکرم(ص) فرمود: اى عزيزان من دو پاره جگرم کشتى سزاوار شما نيست. برويد و خط بنگاريد. هر کدام خط او نيکوتر باشد، نيرو و توان او نيز بيشتر خواهدبود.
آن دو رفتند و هر کدام سطرى نگاشته آمدند و نوشتههاى خود را به پيامبر دادند تا بين آنها داورى کند. ولى پيامبر نخواست دل آنان را بشکند از اين روى گفتبه سراغ پدرتان برويد. على(ع) نيز نخواست آنان را آزرده خاطر سازد و آنها را به سراغ فاطمه(س) فرستاد. فاطمه(س) به خاطر رعايت عواطف کودکانه آنان و نيازردن آنها پيشنهاد کرد رشته گردنبند خود را بگشايد و آنان گوهرهاى آن را برگيرند هر کدام گوهر بيشترى به دست آورد برنده مسابقه اعلام شود...
5. آموزشهاى سياسى و عبادى
انسان بايد از سويى رسم بندگى بياموزد، تا حق حقتعالى گذارد و از طرفى براى خدا به خدمتبه خلق بپردازد تا وظيفه سترگ اجتماعى خويش را به انجام برساند و از اصلىترين وظايف پدر و مادر آموزش کودکان و آماده ساختن آنان براى انجام دادن اين دو وظيفه بزرگ است.
الف) آموزش بندگى
اگر چه عبادت وظيفه بالغان و مکلفان است ولى کودکان نيز نبايد از اين فيض محروم بمانند بلکه بايد در سنين خردسال با عبادت و راز و نياز و شبزندهدارى آشنا شده براى اين امور آماده شوند.
پدران و مادرانى که تنها به خورد و خواب و کفش و لباس کودکانشان مىانديشند و به تغذيه روحى و اشباع بعد معنوى آنان توجه نمىکنند هرگز فرزندانى کامل و صالح تحويل جامعه نخواهند داد و روح سوخته و تشنهکام فرزندانشان از اين نگرش يکسويه آنان به خداى شکايتخواهد برد.
پدر و مادر در ضمن اينکه خود اهل عبادت و نيايش و شبزندهدارى هستند بايد کودکان خويش را با بهترين شيوهها و مناسبترين روشها به اين سوى هدايت کنند. از اين رو در روايات اسلامى دستور داده شد که به هنگام راز و نياز شبانه و عبادت کودکان را بيدار کنيد تا آنان از نگاه به عبادت و تضرع و زارى پدر و مادر درسهاى فردا را فرا گيرند. ما در نمونههايى از روايات مشاهده مىکنيم که کودکان فاطمه(س) شاهد عبادتها و شبزندهداريهاى مادر بودهاند.
امام حسن مجتبى7 مىگويد: شب جمعهاى مادرم را ديدم که در محراب عبادت ايستاده بود و هماره در رکوع و سجود بود تا سپيده دميد، در تمام اين مدت مىشنيدم که براى مؤمنين و مؤمنات دعا مىکرد و آنان را نام مىبرد و هيچگاه براى خودش دعا نکرد. به او گفتم: مادر جان چرا براى خودت دعا نکردى و همهاش براى ديگران دعا نمودى؟! فرمود: فرزندم اول همسايه سپس خانواده.
در نمونهاى ديگر مىبينيم که زهرا(س) چگونه کودکان خويش را به عبادت و شبزندهدارى وا مىدارد. اميرمؤمنان على(ع) فرمود: شب قدر را دهه آخر ماه مبارک رمضان بجوييد... چون دهه آخر ماه رمضان فرا مىرسيد پيامبر بستر را نمىگسترد و کمر همت (براى عبادت) را محکم مىنمود و چون شب بيست و سوم فرا مىرسيد خانوادهاش را بيدار مىکرد و (هر گاه خوابشان مىگرفت) به صورتشان آب مىپاشيد. و زهرا(س) در اين شب نمىگذاشت هيچ يک از افراد خانوادهاش به خواب روند و آنان را با خوراندن غذاى کمتر براى اين شبزندهدارى آماده مىساخت و خود از روز بيست و دوم براى شبزندهدارى شب بيست و سوم مهيا مىشد و مىفرمود: محروم (واقعى) کسى است که از خير امشب محروم شود.
ب) آمادهسازى براى جهاد
اسلام اگر چه به لطافتهاى معنوى و روحى و عرفانى توجه بسيار کرده است و از عشق و محبت و صلح و صفا بسيار سخن گفته و به آن دعوت نموده است، اما مسلمان يک بعدى و فاقد غيرت دينى را نمىپسندد. اسلام در کنار نماز، جهاد را مطرح مىکند و مىگويد: آنکه جهاد نکرده و يا خويش را براى آن آماده نساخته است چون بميرد به گونهاى از نفاق بميرد.
انسان مسلمان همانگونه که خويش اهل جهاد و دفاع از ارزشهاى دينى استبايد فرزندان خود را هم مبارز و غيور و داراى شهامت دفاع از آرمان و عقيده بپروراند. در صحنه مسؤوليتهاى اجتماعى و جهاد و تلاش براى حفظ اسلام فاطمه(س) را مىبينيم که در دوران مصيبتبار و اندوهخيز پس از پيامبر يک تنه در مقابل انحراف حکومت ايستاده است و در اين راه فرزندان خردسال خويش را هم در کوران اين مبارزه و کانون داغ اين کوره ملتهب قرار داده و آنان را به خط مقدم جبهه مبارزه عليه جهالت مسلط و فرمانروايى نابحق مىبرد.
سلمان مىگويد: (پس از رحلت رسول خدا(ص) و بيعتسقيفه) چون شب مىشد على(ع) فاطمه را سوار بر مرکبى مىکرد و در حالى که دستحسن و حسين را گرفته بود به در خانه تمامى مبارزان بدر - از مهاجرين و انصار - مىرفت و على(ع) حقانيتخويش را برايشان بيان مىکرد و آنان را به يارى خود مىخواند ولى جز چهل و چهار نفر به او پاسخ مثبتى نمىدادند. على(ع) به همين عده (چهل و چهار نفر) فرمان مىداد که صبحگاهان با سلاح در حالى که سرهاى خود را تراشيده باشند براى بيعت کردن براى شهادت حاضر شوند ولى در پگاه جز چهار نفر حاضر نمىشدند و اين جريان سه شب تکرار شد و چون على(ع) اين بىوفايى را ديد در خانه نشست... و آن گاه که همه راههاى مبارزه را بر روى فاطمه(س) بستند او دستبه مبارزهاى منفى با سلاح اشک و گريه زد. او با گريه خويش و اظهار ناراحتى از وضعيت موجود به بهترين وجه، پرده تزوير را از چهره حکومت غاصبانه دريد و نارضايتى خاندان پيامبر را بارها اعلام نمود. در اين مبارزه نيز کودکان فاطمه در کنار اويند. با اينکه معمولا مادران گريه خود را از کودکانشان پنهان مىکنند ولى او حسن و حسين(عليهما السلام) را هماره شاهد و ناظر گريه خويش مىگيرد و آنان را همه جا مىبرد تا درس شهامت، شجاعت، مبارزه بياموزند و مظلوميت و غربت دين خدا و ولى خدا على(ع) را با تمامى وجود خويش درک کنند و خود را آماده کنند تا در موقع لازم و بصورت مناسب و به شيوه صحيح به يارى او بشتابند.
ابتدا فاطمه، شهر مدينه و کنار گورستان بقيع را ميدان مبارزه خويش با بدعتها و تحريفها و غصب خلافت قرار داد و حسنين در اينجا در کنار مادر بودند.
علامه مجلسى مىنگارد: پس از شکايتبزرگان مدينه از گريههاى زهرا(س) اميرالمؤمنين(ع) در بيرون مدينه در کنار بقيع خانهاى براى زهرا بنا کرد که آنرا «خانه اندوه» (بيت الاحزان) مىناميدند چون صبحگاهان فرا مىرسيد زهرا در حالى که گريان بود حسن و حسين(عليهما السلام) را پيشاپيش فرستاده، خود از پشتسر آنان حرکت مىکرد و به بقيع مىرفت و هماره گريه مىکرد. تا آنکه شب فرا مىرسيد. در آن هنگام على(ع) به بقيع مىرفت و آنها را به خانه باز مىآورد.
و زمانى نيز فاطمه زهرا(س) به ديدار شهداى احد و عمويش حمزه مىرفت و آنجا به گريه سياسى خويش مىپرداخت و پردههاى دروغ و خيانت و تزوير حاکم را مىدريد. شايد در اين سفرها هم کودکان را به همراه داشت.
و چون فاطمه زهرا براى اعتراض به غصب فدک و آشکار ساختن چهره سلطه غاصبانه حکومتبه مسجد رفت و با خطبهاى شگفتبه دفاع از حق خويشتن و حق ولايت پرداخت آنگونه که همه حاضران را به گريه واداشت. باز دختر خردسالش زينب همراه او بود و اين خطبه را به تمام و کمال براى آيندگان ضبط کرده و نقل فرمود.
و هنگامى که حاکمان غاصب از فاطمه(س) گواه خواستند تا بر ادعاى او نسبتبه فدک شهادت دهد او دو کودک خود را به عنوان گواه به بيدادگاه آنان آورد و آن دو شهادت دادند اگر چه شهادت دو سرور جوانان بهشت، و اميرمؤمنان و ام ايمن (زنى که به شهادت همه مسلمانان پيامبر به بهشتى بودن او شهادت داده بود) هرگز حقى را ثابت نکرد و به نفع زهرا(س) حکمى صادر نشد.
و باز در همين جريان اعتراض به غصب فدک فاطمه و على(ع) براى اتمام حجت در خانه تمام مهاجران و انصار مىروند و آنان را به يارى مىخوانند ولى کسى آنان را يارى نمىکند و در اين استمداد شبانه حسن و حسين هماره همراه فاطمه و على (عليهما السلام)اند.
امام صادق(ع) مى فرمايد: فاطمه(س) پس از پيامبر هفتاد و پنج روز بزيست و هرگز خوشحال و خندان ديده نشد. او هر هفته دوشنبه و پنجشنبه، سراغ قبور شهداى (احد) مىآمد. و در اين سفرها شرح مبارزات نبرد احد را بيان مىکرد و مىگفت: در اين جا رسول خدا ايستاده بود و در اين مکان مشرکان ايستاده بودند. و تا هنگام شهادت در آنجا نماز مىگذارد و دعا مىکرد.
و ثقة المحدثين قمى از شيخ مفيد نقل مىکند که: فاطمه زهرا(س) پس از رحلت پيامبر(ص) هر صبح و شام به زيارت قبر حمزه مىآمد.
فردى به نام محمود بنلبيد مىگويد: پس از رحلت رسول خدا(ص) فاطمه(س) به سراغ قبر شهدا و قبر حمزه مىآمد و آنجا مىگريست. در يکى از روزها او را در کنار قبر شهدا ديدم به محضرش آمده او را سلام گفتم و عرض کردم اى سرور زنان بخدا سوگند رگ قلبم را با اين گريههايتبريدى. فاطمه(س) فرمود: مرا شايسته است که اينگونه بگريم که پدرى مثل رسول خدا را از دست دادهام... سپس مفصل به مسائل سياسى روز پرداخته و جريان غصب خلافت را توضيح داد و با عبارتهايى بسيار زيبا و آهنگين و همراه با استدلال به آيات قرآن و سنت رسول الله حقانيت اميرالمؤمنين را بر وى اثبات نمود.
البته اثر اين تربيتسياسى را به خوبى در زندگى کودکانش مىبينيم که چگونه بزودى همين راه مادر را ادامه داده به غاصبان خلافت اعتراض مىکنند.
امير مؤمنان(ع) مىفرمايد: روز جمعهاى ابوبکر بر منبر بالا رفت تا خطبه بخواند امام حسين(ع) برخاست و فرمود: اين جايگاه پدر من است نه جايگاه پدر تو. ابوبکر گريست و گفت: آرى منبر از آن پدر توست و پدر مرا منبرى نيست.
در خلافت عمر نيز امام حسين(ع) در وسط سخنان عمر بپا خاست و فرياد زد: اى دروغگو از منبر پدرم رسول خدا(ص) فرود آى اين منبر پدر تو نيست.
عمر گفت: آرى به جان خودم سوگند اين منبر آن پدر توست و پدر مرا منبرى نيست. آيا اين سخنان را پدرت على به تو آموخته است؟
امام حسين(ع) فرمود: اگر آنچه را پدرم بفرمايد، فرمان برم او هدايتگر و من هدايتشده خواهم بود. بيعتبا پدرم که جبرئيل آن را از جانب خداى فرود آورد بر گردن اين مردمان است و آن را انکار نمىکنند مگر آنکه منکر کتاب خدا باشند. اين مردم با قلبهاشان بدان يقين دارند و با زبانشان انکار مىورزند واى بر آنان که حق ما اهل بيت را انکار مىکنند چگونه با رسول خدا(ص) روبرو خواهند شد با خشمى مداوم و عذابىشديد.
... عمر به شدت خشمگين شد. با گروهى به خانه اميرالمؤمنين(ع) آمد و به حضرت اعتراض کرده گفت: حسين، اراذل و اوباش مدينه را بر عليه من مىشوراند امام حسن(ع) که حاضر بودفرمود: آنکه حق حکومت ندارد بر حسين فرزند رسول خدا(ص) خشم مىگيرد و همکيشان خود را (مسلمانان را) اراذل و اوباش مىنامد به خدا سوگند تو جز با همدستى اوباش و اراذل به اين مقامات نرسيدى پس خداى لعنت کند آنکس را که اوباش و اراذل را شوراند...
6. تشويق به دانشآموزى
براى کمال انسان ضرورىترين شرط، دانشآموزى و به دست آوردن اندوختههاى ارزشمند علمى است و براى دريافت دانشها و بينشها مهمترين راه چشم و گوش است. بيشترين آموختههاى انسان از راه گوش و چشم فراچنگ مىآيد. بنابراين آموختن به کودک که شنونده خوبى باشد در حقيقت گشودن راههاى دانش به سوى اوست.
و نيز بازخواست کردن دانشهاى آموخته همراه با محبتبىشائبه و اظهار عواطف خالصانه مادرى بهترين راه شکوفا کردن استعداد کودکان است.
فاطمه(س) کودکانش را به محضر رسول خدا(ص) مىفرستاد تا از درياى دانش متصل به وحى و علم مطلق الهى رسول خدا(ص) استفاده برند و باز از آنان بازمىخواست که آنچه را آموختهاند بازگو کنند به جريان زير دقتکنيد:
امام حسن مجتبى عليه السلام هفتساله بود که در جلسات رسول خدا(ص) شرکت مىجست و آنچه را از وحى بيان مىکرد به خاطر مىسپرد. آنگاه به حضور مادرش مىآمد و آنچه را به خاطرسپرده بود براى مادر بازگو مىنمود. چون اميرالمؤمنين(ع) به خانه مىآمد، مىديد فاطمه(س) از آنچه امروز به پيامبر اکرم وحى شده است و آن را در مسجد بازگفته استبا خبر است. شگفتزده مىپرسيد: از کجا اين مطالب را مىدانى. با اينکه در جلسات رسول خدا(ص) حضور نداشتى. فاطمه زهرا(س) مىفرمود: فرزندت حسن، برايم نقل مىکند. روزى اميرمؤمنان(ع) در خانه پنهان شد تا جريان بازگو کردن سخنان پيامبر(ص) توسط امام حسن(ع) را ببيند در اين هنگام امام حسن به خانه وارد شد و شروع به سخن گفتن کرد ولى دچار لکنت زبان شد مادر شگفتزده شد که هيچ گاه اين چنين نبودى. امام حسن پاسخ داد: مادر تعجب نکن زيرا بزرگمردى به سخنانم گوش فرا مىدهد و بدين واسطه است که دچار لکنت زبان شدم. على(ع) از مخفىگاه خود خارج شد و امام حسن(ع) را بوسيد.
او کودکانش را به گونهاى تربيت کرد که دخترش زينب سلام الله عليها روايات بسيارى را که از مادرش زهرا شنيده بود براى ما نقل کرده است و امروز روايات او بخشى ارزشمند از فرهنگ غنى شيعى به شمار مىرود.
همه مىدانيم مدت زندگى فاطمه زهرا(س) بسيار کوتاه بود و از سويى ديگر اخبار و گزارشهاى همين زندگى کوتاه را هم دستسياست غاصبانه نگذاشت منتشر شود. به قولدانشمندى: فضايل اين خاندان را دوستان از ترس پنهان کردند و دشمنان از حسد بازگو ننمودند اما با اين همه آنچه به دست مردمان رسيده، بوى دلانگيزش دنيا را عطرآگين کرده و مشرق و مغرب را فرا گرفته است.
ما برخى از آثار و رواياتى که در زمينه سيره تربيتى فاطمه(س) بدست ما رسيده بود بررسى کرديم ولى بررسى کاملتر آن را بايد در فرآوردههاى اين تربيت جستجو و نظاره کرد.
آرى، تمام عظمتها و شکوههايى که به بهترين صورت در زندگى فرزندان فاطمه(س) متجلى است نشانگر تربيت تابناک و دامان پاک و آموزههاى گرانارج فاطمه(س) است.
به اين خانه گلين کوچک بنگريد. چه کسانى را به جامعه تحويل داده است.
حسنين (حسن و حسين عليهماالسلام)
زينبين (زينب و امکلثوم سلام الله عليهما)
دو مردى که قلم و بيان از ترسيم شکوه صلح و جنگ آنان و دستيابى به فراز قلههاى دانش و بينش آن دو و بلنداى چکاد اخلاق آنها ناتوان استبلکه پرنده تيزپرواز و بلندگراى انديشه را نيز ياراى رسيدن به بلنداى آن نيست. و دو زنى که «مردانگى در رکابشان جوانمردى آموخته» و در غروب سياه تمامى ارزشهاى انسانى فرياد رساى آن دو تاريکزار بى تپش تودههاى مردم کوفه و شام را به حرکت و هيجان و شور و شعور و شعار واداشته است. در ميادن معنويت و صفا و عرفان نيز چشم عارفان روزگار را خيره و انديشه عابدان اعصار را سرگردان و متحير نمودهاند.
آرى همه آن عظمتها مديون تربيت فاطمه(س) و ريشه در پرورش نيکوى او دارد. از اين رو در با شکوهترين نمايش حق و باطل و در رساترين و گيراترين و زيباترين هماوردى نور با سياهى و تباهى و فضيلتکشى - در عاشورا - تک سوار ميدان، همه اين شکوهها و عظمتها و اوجها را مرهون دامان پاک فاطمه مىداند و مىگويد: هيهات منا الذلة... زبونى، خوارى، پستى از پيرامون ما به دور است (ما و ذلت هرگز) خداى و پيامبر و مؤمنان و آن دامنهاى پاک و پاکيزهاى که ما را پرورانده است از ذلت ما پروا دارند و ما را خوار و زبون نمىپسندند.
زهرا(س) در جهان حقيقت
اکنون اين مختصر را با روايتى به پايان مىبريم که پردهاى ديگر از شکوه هوش رباى فاطمه(س) را بازگو مىکند.
آرى فاطمه که تربيت را از محضر وحى آموخته و در دنياى تربيتبهترين نمونههاى ادب و تعالى را پرورانده و در اين مرحله بهترين شاگرد و برترين معلم بوده است. در جهان حقيقت و زندگى جاودان آخرت نيز از جانب خداى بزرگ عهدهدار همين مسؤوليت است اما اين بار نه در محدوده خانه و کودکان خود بلکه تمامى کودکان شيعيانش و دوستدارانش شاگردان مکتب تربيتى اويند و سر بر دامان محبت اين مادر مىگذارند توجه کنيد.
ءابوبصير مىگويد: امام صادق(ع) فرمود: کودکان شيعيان ما را [در عالم برزخ] فاطمه زهرا(س) تربيت مىکند و در روز قيامتبه پدرانشان تحويل مىدهد.
نويسنده:سيد محمود مدنىبجستانى
انتهای پیام