( 0. امتیاز از )


صدای شیعه: در برپايي اين نهضت چه کساني شريک بودند؟ و چه مي‌خواستند؟ اين‌جاست که سخن بسيار است و کمتر بدان توجه شده است. چنانکه مي‌دانيم اين نهضت پنجاه سال پس از رحلت رسول(ص) آغاز گرديد و برپا کنندگان آن عراقيان بودند.

عراقيان چه مردمي بودند و چه مي‌خواستند؟ همگي مسلمان بودند و با سالار نهضت هم‌آواز؟ چون او از بدعت‌ها که در دين پديد آمده بود، رنج مي‌بردند؟ و مي‌گفتند: «مي‌خواهيم سنت مرده را زنده و بدعت زنده را بميرانيم»؟

اگر چنين بود پس چرا نهضت، پاياني چنان غم‌انگيز گرفت؟ در کتاب «پس ازپنجاه سال» در اين باره تحليلي کرده‌ام و با توجه به جامعه‌شناسي تاريخ ريشه‌هاي آن را يافته‌ام و گمان دارم اگر همه کساني که در اين‌باره تحقيق مي‌کنند، بدين دقيقه توجه فرمايند، با من هم سخن خواهند شد. پس باز هم مي‌پرسم عراقيان يا پديدآورندگان نهضت چه کساني بودند؟ خلاصه‌ پژوهش من اين است:

عراقيان گروه‌هايي چند بودند و هر گروهشان، ازاين نهضت، رسيدن به هدفي خاص را در نظر داشت:

1 ـ مردمي که از روزگار رسول خدا(ص) تا سال‌هاي نخست حکومت عثمان، سادگي اسلام را ديده بودند و از عدالت اسلامي آگاهي داشتند، سپس آن دوره را با آنچه جاي آن راگرفت، مي‌سنجيدند و بر روزگار گذشته دريغ مي‌خوردند، چنان ‌که شيوه هر نسلي است که چون پا را از مرزهاي چهل و پنجاه سالگي فراتر مي‌نهد، مي‌گويد: چه روزگارخوشي بود «ياد باد آن روزگاران، ياد باد»

2 ـ گروهي که پايبند دين واحکام اسلام بودند و مي‌ديدند چگونه حدود شريعت معطل مانده و فقه اسلام و سنت رسول(ص) بازيچه‌ حکومت‌ها گرديده است، اينان خون دل مي‌خوردند و روي به خدا مي‌بردند که خدايا برسان آن را که بدعت‌ها را بزدايد و سنت‌ها را زنده نمايد.

3 ـ گروهي که سال‌ها پيش براي شرکت در فتح اسلامي و برخورداري از غنيمت‌هاي جنگي از بيابان‌هاي نجد و تهامه به راه افتاده بودند و در پادگان‌ها به‌سر مي‌بردند، آسيب‌هاي جنگي براي آنان بود و بهره گرفتن از بيت‌المال براي ديگران، بدين رو فرصت مي‌بردند تا برخيزند و حق خود را بگيرند.

4 ـ مردمي از ايران که پيش از درآمدن سپاهيان مسلمان بدان سرزمين جاهي يا ناني داشتند و آن را از دست دادند، ناچار رو به عراق نهادند؛ بيشتر در کوفه و کمتر در بصره رخت افکندند، از عجم رانده و در ديده عرب خوار، به ظاهر آرام و درنهان دست به کار.

5 ـ مردمي که داستان‌هاي درگيري لخمي و غساني را دهان به دهان شنيده بودند و به خاطر داشتند که پدرانشان سالها با مردم سرزمين‌هاي شمال عربستان مي‌جنگيدند و اکنون مي‌ديدند شام مرکز خلافت اسلامي است و عراقيان ريشخند شاميان‌اند.

6 ـ کساني که فريب وعده‌هاي دروغين معاويه را خوردند و علي(ع) و فرزندان او را رها کردند و چون معاويه بر مسند نشست، آنان را از خود راند و اين روش حکومت‌هاي خودکامه بوده و هست.

7 ـ سودجوياني که بهره گيري را در اوضاع آشفته مي‌بينند و مي‌کوشند تا چنين پيش‌ آيد و از آن بهره گيرند. اکثريت قريب به اتفاق جمعيت کوفه را که آن روزسياست گزار عراق بودند، اين مردم تشکيل مي‌دادند.

اينان همگي در يک چيز يک سخن بودند: «حکومت دمشق برافتد و عراق مرکز خلافت اسلامي شود» ، اماهمه‌ آنان حکومت دين و زمامداري فرزند رسول خدا(ص) را مي‌خواستند؟ چنانچه نوشتم جاي سخن بلکه سخن‌هاست. سرانجام گروه‌ها دست به کار شدند. در اجتماعي که دين ـ هرچند به ظاهر ـ مورد پذيرش همگان باشد، بيشتر از هر چيز مردم را به نام دين مي‌توان به راه انداخت، پس نهضت بايد به نام دين آغاز شود و شخصيتي که همه اين گروه‌ها او را مي‌پذيرند، اداره کننده‌اش گردد، چه کسي بهتر از پسر دختر پيامبر که هيچ‌ گاه با حاکم شام بيعت نکرد. پايان غم‌انگيز نهضت را همه مي‌دانيد و چنانکه نوشتم، تحليلي از آن را در کتاب «پس از پنجاه سال» آورده‌ام. اما با شهيد شدن حسين(ع) خون نخوابيد. يزيد به گمان خود نهضت را خاموش ساخت؛ ليکن پنداري باطل بود و از خامي چون وي جز آنچه کرد، انتظار نمي‌توان داشت.

اين نهضت، به ظاهر خاموش شد، ولي هيچگاه از سوزش نيفتاد. گاه با قيام سليمان پسر صرد که مردي مخلص بود و گاه با حکومت مختار که به نام خونخواهي سالار شهيدان، پايه‌هاي حکومت خود را براي مدتي کوتاه محکم ساخت. و از آن پس وسيلتي گرديد براي آنان که از دست حاکمان اموي در رنج بودند و چنان که مي‌دانيم تيره‌اي از عرب که از حکومت آنان دل خوش نداشت، کوشيد تا با ياري خراسانيان و همة آن گروه‌ها که برشمرديم و در هر عصر و هر نهضتي دست به کار مي‌شوند، حکومت را سرنگون کردند، اما به جاي «الرضا من آل محمد» و «الرضا من آل عباس» پيش از پانصد سال بر سرزمين‌هاي اسلامي خلافت کرد.

درهمه‌ اين آشوب‌ها و قيام‌ها دسته‌اي که کمتر بهره گرفت، دوستداران راستين رسول‌الله(ص) و آل علي(ع) بودند که زبان‌هاشان همان را مي‌گفت که دل‌هاشان مي‌خواست. و آنان که در حکومت آل عباس بيش از همه ستم ديدند، فرزندان رسول خدا بودند که از دم تيغ گذشتند و در سياه چاله‌ها پوسيدند يا از ترس جان، گمنام در دهکده‌ها و بيغوله‌ها به سر مي‌بردند و پايان کار بعضي از آنان را در «مقاتل‌الطالبيين» ابوالفرج و ديگر کتاب‌ها مي‌توان ديد. از پس اين ناکامي‌ها بود که شيعيان راستين و دلبستگان به خاندان پيمبر دردهاي دروني را در قالب چکامه‌ها ريختند و با سوزناک‌ترين تعبيرها، مظلوم بودن خود را به گوش اين و آن رسانيدند. نوحه‌گري درون خانه‌ها آغاز شد، سپس به مسجدها و حلقه‌هاي عزا کشيد. نمونه‌اي از اين سوگواري‌ها وسروده‌ها را در کتاب «زندگاني فاطمه(س)» آورده‌ام و به سال352هجري که زنان شيعه روي سياه کردند و با گريبان چاک در بازارهاي بغداد به راه افتادند، صفحه‌اي تازه در تاريخ عزاداري سالارشهيدان گشوده شد و آن‌چنان مؤثر افتاد که تاريخ‌نويسان سني آن سال را «سنةالبدعه» ناميدند. هرچه ساليان مي‌گذشت، بر شمار اين مردم مي‌افزود. همين عزاداري‌ها بود که اندک اندک پايه‌هاي حکومت بني‌عباس را به لرزه در آورد. نمونه‌هايي از اين مرثيه‌ها را تاريخ از آغاز سده‌ دوم ثبت کرده است، ليکن مسلماً آغاز آن از روز حادثه، يا اندکي پس از آن بوده، اما به دست ما نرسيده است.‏ درسروده‌هاي شاعران کشورمان پيش ازسده‌ هشتم هجري در اين ‌باره نمونه‌هايي اندک مي‌بينيم، اما درسده‌هاي دهم تا امروز کمترشاعري است که باسرودن مرثيه‌اي، ارادت خود را به خاندان پيامبر نشان نداده باشد. و اين مرثيه‌ها و عزاداري‌ها بود که هر سال گروه‌هاي تازه‌اي را به تشيع درمي‌آورد. در بسياري از شهرهاي شبه قاره‌ هند و برخي سرزمين‌هاي مسلمان نشين، تعزيه‌سرايي و نوحه‌سرايي است که نخست دلها را به سوي حسين(ع) کشاند، سپس گردن آنان را به امامت پدر و فرزندان حسين درآورد. امروز نيز چنين است و به خواست خدا چنين خواهد بود.‏

انتهای پیام
تعداد نظرات : 0 نظر

ارسال نظر

0/700
Change the CAPTCHA code
قوانین ارسال نظر