(
امتیاز از
)
آيا گریه و پوشيدن جامه سیاه، موجب افسردگي جامعه ميشود؟
صدای شیعه:
حجت الاسلام رهدار در شب پنجم محرم در هيئت شمس الشموس در مورد این پرسش که فرمول توزیع غم و شادی در منظومه معرفتی اسلام چگونه است صحبت کرد که متن کامل آن در ذيل آمده است:
خداوند به ما و نسل اندر نسل ما توفیق دهد در مکتب امام حسین گام برداریم.
چند سال قبل، من برای هیئت دانش آموزی منبر میرفتم بعد از منبر در تقریبا سه – چهار شب با ادبیاتهای متفاوت از من میپرسند؛ البته شبههای بود که این بچهها در ذهن خود بازسازی میکردند و میپرسیدند مثلا اینکه اگر ماه محرم با عید نورورز بیفتد، شادی ما باید بیشتر باشد یا عزای ما؟ یا میپرسیدند میشود در محرم شیرینی خورد یا تخمه خورد یا .. یا در یکی از شبهای محرم عروسی گرفت.
به کداميک اولويت دهيم؛ غم يا شادي؟
این سوالات حاکی از آن بود که یک مسئلهای اتفاق افتاده بود. خوب است ما تأمل کنیم غم و شادی در اسلام و در منظومه معرفتی اسلام چطور توزیع شده است؟ یعنی اهل بیت ما در 70 سال عمرمان چطور گفتهاند که چند درصد را باید خوش باشیم و چند درصد باید گریه کنیم یا غمگین باشیم؟
در منطق اهل بیت ما اگر موارد غم و شادی همزمان پیش آمد کدامیک را باید اولویت دهیم؟ گریه یا خنده و شادی.
مثالهای بچهها اعتباری بود یعنی یک وقت به راحتی میتوان پاسخ داد که در تصادم محرم و عید نوروز، قطعا اقتضاهای محرم مقدم است؛ زیرا عید نوروز اعتباری است ولی مصادیق شادی همیشه اعتباری نیست، گاهی وجودي است، قلبی است، عاطفی است. مثلا شما در محرم شنیدهاید حزب الله لبنان اسرائیل را شکست داده است؛ این شادی، سرور، بهجت دارد. حالا چه کنیم عزا به پا کنیم یا جشن بگیریم؟ مثلا شما شنیدهاید در روز ماه محرم عزیز شما که بیماری لاعلاجی داشته شفا گرفته؛ در این مصادیق چه کنیم؟
اینکه حضرت میفرمایند شیعیان در شادی ما شادند و در غم ما غمگین هستند؛ حالا یک ماجرایی رخ داده مثلا در قضیه پیروزی حزب الله لبنان هم اهل بیت خوشحالند از طرفی چون عاشورا است اهل بیت غمگینند و هیچ کدام هم وجودی نیستند؛ حالا چه باید کرد؟
آيا جامعه ديني جامعه افسردهاي است؟
انسان مسلمان شیعه، اصلا اسلام شادی و غم را چطور میخواهد توزیع کند؟
در سالهای گذشته شاهد شبهه افکنیهایی بودیم که عمدتا از جانب اهل مرض مطرح میشد مثلا میگفتند اسلامی که شما مطرح میکنید یک اسلام گریه است. وزیر ارشاد اسبق ما، مهاجرانی، در آستانه ورود به ماه محرم در سالهای دوم خرداد تعبیری داشت که در گذشته یک تاسوعا و عاشورایی بوده و عزاداری میکردند الان آن را تبدیل کردهاند به دهه محرم، دهه صفر، دهه فاطمیه (پیاز داغ هم گذاشته بود دهه محسنیه، دهه رضویه و ..) گفته بود چه خبره؟ همه که نباید گریه کنند، پس کی ملت بخندند، کی باید شاد شوند.
ادبیات مختلفی آمد، جریانی راه افتاده بود.
خانم زهرا شجاعی، معاون زنان ریاست جمهوری خاتمی گفته بود که آمارها نشان میدهد که زنان قمی افسرده هستند. درصد افسردگی زنان قمی نسبت به زنان غیر قمی بیشتر است چون بیشتر در قم مجلس عزا و روضه برقرار است. گفتند در جامعه دینی دارد معرفی میشود که جامعه افسرده میسازد.
یا بحث خانم فائزه هاشمی که گفته بود لباس سیاه روایت داریم که مکروه است و این دهههای عزای شما هم دارد زیاد میشود و خوب جامعه هم سیاه میپوشد و در و دیوار را سیاه میکنید؛ جامعه سیاه!
ادبیات را می بینید؟
اسلام گریه؛ جامه سیاه؛ جامعه افسرده ... اینها یک جریانی است که شبهه نسبتا قابل تأمل را به عناوین مختلف مطرح میکنند.
در عوامانه ترین لسانها و بیانها و نسبتا متکفلترین نوع خودش اين شبهه را دهن عوام هم دادند و عوام هم که شاید تا حالا در عمرش دوبار مسجد رفته باشد، وقتی روحانی میبیند میپرسد ببخشید حاج آقا به شما برنخورد، شما بزرگوارید ولی این حاج آقاها فقط میگویند برای امام حسین (ع) گریه کنید، نمیگویند که چرا امام حسین (ع) شهید شده است؟ نمیگویند فلسفه قیام امام حسین چی بود و امام برای چه آماده بود؟
از افراد ساده در خیابان این حرفها را میزنند تا افرادیکه به صورت سازماندهی شده این شبهات را طرح میکنند.
96% مردم برلین با قرص آرامبخش میخوابند
آخرش ما را به ان اهمیت میرساند که تأمل کنیم با گریهای که در دین ما کم هم به آن تأکید نشده چه کار کنیم؟ مهمتر اینکه امروز دنیا دارد خود را از طریق علومی که بهش رسیده مدیریت میکند؟ دنیای مدرن، دنیای افسردگی، دنیای غم، دنیای غربت و تنهایی است.
در کلان شهرها درصد کلانی از مردم غریب اند و تنها هستند، غریب این نیست که تنها هستند و فامیل ندارند، بلکه یعنی اقتضای زندگی در این شهر این است که شما نمیرسی که به پدرت سر بزنی؛ هم پدر تلفن دارد و هم شما ولی زنگ نمیزنید، جویای حال هم نمیشوید. آماری که در کشورهای اروپایی در کلان شهرها در حدود 10 سال پیش (2003) ارائه شد این بود که 96% مردم برلین با قرص آرامبخش میخوابند.
علومی که میخواهند این دردها را درمان کنند یعنی روانکاوها و روان پزشکها به این نتیجه رسیدهاند که برای درمان این دردها باید جامعه را شاد کنند، باید موسیقی بگذارند، باید کاری کنند که به یادت نیاوري و ...
علومی که امروز در دانشگاهها میخوانیم اینها را میگویند، یک جریانی نیز آگاهانه علیه اسلامِ گریه شبهه میاندازد هم اینها را میگویند، عموم هم که همینها را میگویند و یک سری قرائن ظاهری هم برای آن هست، البته ما مؤید این تیپ آدمها، مجالس عزایی هم داریم که در آن شعور و معرفت و استدلال حداقلی است و فقط شور، گریه و در سرو سینه زدن حداکثری است.
یک بستهای دارد درست میشود که در کنار همدیگر یک شبهه کلان و سنگینی را جلوی ما میگذارد. راه مبارزه به این بسته، عنوان جلسه امشب است. یکبار باید فرمول توزیع غم و شادی را در اسلام تأمل کرد.
بهره وجودی شادی در عالم هستی بیشتر است یا گریه؟
بر اساس سلوک ما که بیشتر بررسی پدیدارشناختی بود ابتدا درون دینی بحث نمیکنم واقعا میخواهم خود مسئله را در ابعاد مختلف تحلیل کنم تا اصل قضیه شفافتر شود. بحث فرمول توزیع غم و شادی در انسان از نگاه اسلام از چند پایگاه میتواند بحث شود؛ در پایگاه فلسفی میتوان بحث کرد، در پایگاه انسانی، در پایگاه تاریخی، در پایگاه اجتماعی، در پایگاه روان شناسی هم میشود.
در پایگاه فلسفی، پرسش این است که بهره وجودی شادی در عالم هستی بیشتر است یا بهره وجودی گریه؟ به لحاظ فلسفی اشیاء یا موجودات همه یک بهره وجودی ندارند؛ سنگ موجود است، انسان هم موجود است، هوا هم موجود است، ملائک هم موجود است، علی و حسین هم موجودند اما اینگونه نیست که بهره وجودی انسان با حیوان با سنگ با ملائک با ائمه یکی باشد.
موجودات در عالم در نسبت با وجود تام قرار دارند و به میزانی که این موجودات قرب و بعد با وجود حق یعنی خداوند عالم داشته باشند، بهره وجودیشان افزایش پیدا میکند. تبعا شدیدترین شکل بهره وجودی متلعق به انسان کامل یعنی حجت الهی است و ضعیفترین بهره وجودی متلعق به موجودی است که دورترین است و بعیدترین نسبت را با وجود تام دارد یعنی شیطان.
مطهری در کتاب عدل الهی در بحث شرورات میگوید به لحاظ فلسفی شرّ وجود نیست بلکه یک چیز عدمی است؛ هر شری از نبود یک وجود حاصل میشود مثلا فقر نبود ثروت است؛ مرض نبود سلامت است؛ درد نبود صحت است، یعنی از نبود یک مفهوم وجودی نبود شر را استنباط می کنیم، وگرنه خود شر عدم است. به لحاظ فلسفی ابلیس اگر نماد شرّ است پس عدم است.
به لحاظ فلسفی این پرسش قابل طرح است که شادی و خنده بهره وجودی سنگینتری دارد یا غم و گریه بهره وجودی سنگین تری دارد؟
هر دوره تاریخی تجلی یک اسم از اسماء الهی است
در پایگاه عرفانی اگر بحث کنیم، پرسش اینجور طرح میشود که همه ادوار هستی، ادوار تاریخ و حتی همه صورتهای رفتاری موجودات در دورههای تاریخی، تجلی یک اسم از اسماء الهی است. ابن عربی میگوید هر دوره تاریخی تجلی یک اسم است.
مرحوم فردید معتقد بود عصر مدرن، تجلی اسم قهر الهی است؛ یکی از اسماء خداوند «قهاریت» است که تجلی بیرونی آن مدرنیته است؛ اینکه اين تعبير درست است یا نه بحث دیگری است ولی جنس بحث در عرفان اینگونه است. چه مناسباتی، چه رفتارهایی، چه دورههایی در تاریخ تناسب با این اسم خدا دارد؟
بحث این است که شادی و غم چه نسبتی با اسماء الهی دارند؛ هر کدام تجلی کدام اسم الهی هستند. درست است که اسماء الهی عین ذات الهی هستند، بعضی اسماء انگار مستجمع خیلی از اسماء هستند؛ ما در روایات و تفاسیر داریم که گفته شده اسم «الله» مستجمع خیلی از اسماء الهی است.
اسم اعظم الهی که گفته میشود هر کس به آن علم پیدا کند هر کاری بخواهد میتواند انجام دهد، یکی از اعتقاداتی که شیعه به امامان معصوم دارد این است که معلَّم به اسم اعظم خداوند هستند؛ بعضی حجج الهی را گفتهاند. «و علم ءادم الاسماء کلها» خداوند میفرماید من به آدم اسماء را تعلیم دادم و اینجا بحث است که این اسماء چیست که خدا به آدم تعلیم داده و با یاد گرفتن آن، آدم لایق شده که خلیفه خدا در زمین بشود؟ در بعضی تفاسیر هست که حجج الهی اسم اعظم خدا را در اختیار دارند، لذا میتوانند معجزه کنند.
اهل گریه بیشتر تاریخساز بودهاند یا اهل خنده و شادی؟
خوب با اینکه همین اسم خدا هستند و همه هم عین ذات الهی هستند، انگار تجلی عینی این اسماء به یک اندازه قدرت ندارند مثلا قدرت اسم الله از قدرت اسم منتقم است، حالا بحث این است که زور آن اسم خدا که تجلیش در هستی شادی میشود بیشتر است یا آن اسم خدا که تجلی آن در هستی غم و گریه هست قدرت و نفوذش بیشتر است؟
به لحاظ تاریخی اگر بخواهیم این پرسش را مطرح کنیم، اینگونه میشود که تجلیهای شادی در تاریخ، صورتبندیهای تاریخ را بیشتر رقم زده است یا تجلیهای غم و گریه؟ به عبارت نازلتر، اهل گریه بیشتر تاریخساز بودهاند یا اهل خنده و شادی؟
در پایگاه اجتماع این را مطرح میکنند که برای اجتماع، کمال در انسجام است یا در پراکندگی؟ در جامعه مردم وحدت داشته باشند بهتر است یا تشطط؟ خوب قطعا انسجام بهتر است. حال پرسش این است که ما از طریق شادی بهتر میتوانیم مردم را به انسجام برسانیم یا از طریق غم و گریه؟
عامل رشد و حرکت در افراد
در پایگاه روان شناسی اگر بخواهیم بحث کنیم، بحث این است که اگر بخواهید کسی را حرکت دهید، رشد دهید و از درجا زدن نجات دهید باید در او انگیزه خلق کنید؛ آدم باانگیزه نشاط دارد، حرکت و تکاپو دارد. پرسش این است که مظاهر شادی از شدت انگیزهبخشی بیشتری برخوردارند یا مظاهر غم و گریه؟ مثلا شما میخواهید مردم را تحریک کنید که جبهه بروند و جهاد فی سبیل الله کنند، با جُک بیشتر میتوانید یا با گریه؟
اینها یک سری پایگاههایی بود که کاملا به صورت پدیدار شناختی و روشنفکرانه پرسش غم و شادی را مطرح کردیم؛ پس قصه غم و شادی، قصه سادهای نیست، در فلسفه ببری یک پیامدهایی دارد، در تاریخ یک پیامدهای دیگری؛ در اجتماع یک پیامد.
دوباره برمیگردیم به پرسش اولیه که فرمول توزیع غم و شادی در منظومه معرفتی اسلام چگونه است؟ به غم باید بیشتر بها داد یا به شادی؟ اگر با یکدیگر تفاوت داشتند به کدام باید بیشتر بها داد؟
از اینجا به بعد بحث درون دینی خواهد بود.
با نزديکي به امام حسین، بهجت ما بیشتر میشود یا غم و افسردگی ما؟
یک زمان غم و شادی را با عینک دین میخواهیم مورد مطالعه قرار دهیم، باید با همان تعریفی که دین از غم و شادی میکند را وسط بیاوریم؛ یک وقت با قطع نظر از دین به غم و شادی در جامعه نگاه میکنیم، یک چیز دیگری میشود. چون شبهه در باره مسئله دین و مشخصا درباره عزاداریهاست یعنی مستقیما مورد پرسش روی غمها و گریههایی رفته است که از طریق مجالس امام حسین (ع) دارد در جامعه توزیع میشود.
قبل از پاسخ دوباره یک پرسش از درون کربلا طراحی میکنم؛ ما امام حسین را چه ببینیم؟ امام حسین را مظهر غم ببینیم یا مظهر شادی؟
یک جور دیگر طرح کنم؛ اگر به امام حسین نزدیک شویم بهجت ما بیشتر میشود یا غم و افسردگی ما؟ به لحاظ ظاهری و فرآیند ما با غم و گریه سراغ امام حسین رفتهایم.
روایتی را میخواندم که حضرت زکریا یک طلبی از خدا داشت، وحی آمد که اسماء پنج تن آل عبا را بخواند؛ به او گفته میشود که بگو محمد، می گوید محمد. گفته میشود که بگو علی، میگوید علی. گفته میشود که بگو فاطمه، می گوید فاطمه. گفته میشود که بگو حسن، میگوید حسن. گفته میشود که بگو حسین، اشک از چشمانش جاری میشود و می گوید حسین؛ زکریا دستانش را بلند میکند میگوید خدایا اسم هر کدام از اسماء نور را بردم یک جور دیگری بود، اسم حسین را بردم اشکانم امد؛ حسین کی است؟
این روایت در ذیل آیه کهیعص آمده و این آیه در مورد کربلا است. در روایت آمده که «ک» یعنی «کربلا»؛ «ه» یعنی «هلاکت عترت»؛ «ی» یعنی «یزید»؛ «ع» یعنی «عطش» و «ص» یعنی «صبر».
ما مثل حضرت زکریا وقتی اسم حسن میآید اشکانمان جاری میشود و در روایت هم داریم که از علائم شیعه همین است که نام حسین که میآید چشمان شیعه پر از اشک میشود.
یک سری روایات دیگر داریم که ناظر به این مسئله نیست ولی انگار محتوایش قریب به این است مثلا در اذن دخول که هنگام تشرف به مزار اهل بیت داریم، وقتی اذن دخول میخوانیم، اجازه ورود برای تشرف میگیریم، در روایت داریم اگر اشکها آمده نشان اذن است؛ اگر اشک دادند یعنی اجازه دادهاند.
کسی که میگوید اسلام گریه، بعدش میگوید جامعه سیاه و بعد جامعه افسرده؛ ایا ما وقتی رفتیم سراغ حسین نتیجهاش افسردگی بوده است؟
ما برای امام حسین گریه میکنیم اما ایا نتیجهاش افسردگی ماست؟ علمای معروف و متهجد ما مانند مرحوم مرعشی نجفی که گفت من هفتاد سال بر این سجاده نماز شب خواندم و گریه کردم، این سجاده را با خودم ببرم؛ این افراد را مقایسه کنید با افرادی که حسین را نمیشناسند ببینید کدامیک افسردهاند افرادی که برای حسین گریه کردند؟
افسردگی در جوامع امروز فرمولهای خیلی راحتی برای پیدا کردنش دارد؛ برخلاف ادعای این خانم (شجاعی) هیئتیها کمترین میزان افسردگی را دارند.
ما با تمام وجود حس کردیم که وقتی از مجلس امام حسین خارج شدیم بهجت داریم؛ گریه کردیم ولی نشاط داریم، انگیزه داریم.
یک بار دیگر برگردیم به آن پایگاهها و پرسشها را مطرح کنیم و پاسخ را درون دینی بدهیم.
در پایگاه فلسفی بحث این بود که گریه بهره وجودی بیشتری دارد یا خنده؟
انسانهای کامل بیشتر خندیدهاند یا بیشتر گریه کردهاند؟
اعتقاد ما بر این است که بهره وجودی را در عالم انسانهای کامل و حجج الهی دارند، لذا در زندگی اینها نگاه کنیم ببینیم اینها بیشتر گریستهاند یا خندیدهاند؟
امام صادق (ع) بیشتر خندیده یا بیشتر گریه کرده؟ علی (ع) بیشتر خندیده یا بیشتر گریه کرده؟ پیغمبر (ص) بیشتر خندیده یا بیشتر گریه کرده است؟
روایات راجع به خنده را ببینید در سیره اهل بیت یک مورد نداریم که فلان وصی و ولی الهی با صدای بلند خندیده باشند؛ امام توصیه کردند که با قهقهه نخندید که قساوت قلب میآورد.
روایت از امام صادق داریم که فرمودند در روز عاشورا شیعیان نباید آرام گریه کنند؛ فقط اشک نریزند بلکه بلند گریه کنند که هر کس رد شد بپرسد چه خبر است؟ که بگویند سالها قبل در این روز حسین ابن علی را سر بریدند. ائمه بلند گریه کردند اما بلند نخندیدند.
مرحوم آیت الله «بنی فضل» در جلسه اخلاقشان می فرمودند یک شب در نجف مهمان حضرت امام شدم؛ گفتند میدانستم امام اهل تهجد و گریه است ولی سحر که بلند شدم دیدم صدای گریههایی میآید که فکر نمیکردم گریههای تهجد باشد، گفتم نکند کسی مرده، به همین علت مضطرب شده بودم از خواب پریده بودم در اتاق ناراحت داشتم راه میرفتم؛ در همین حال دیدم در زدند سریع رفتم در را باز کردم دیدم آقا مصطفی است، گفت: چون میدونستم نگران میشوید اومدم اطلاع بدم که نگران نباشید این کار هر شب بابام است.
گفت: اون شب چند دقیقهای اومد تو اتاق نشست و گفت: ما برای گریههای شبانه امام حوله میبریم؛ دستمال جواب نمیدهد.
بنی فضل آدمی نیست که با گریه بیگانه باشد، اما شک کرده که واقعا گریه تهجد است یا ... . چه جوری واقعا اینها دارند گریه میکنند؟ گریهای که در دین ما توصیه شده با هیچ چیز دیگر اصلا قابل مقایسه نیست.
دعای ندبه حدیث قدسی است یعنی کلام خداست نه کلام امام؛ در این دعا خدا گفته شیعیان، مسلمانها بعد از اینکه حجت آخر را بردم باید گریه کنند «فالیبک الباکون» و فقط به این اکتفا نکرده و گفته «والیصرخ الصارخون» صراخ گریه معمولی نیست؛ صراخ داد زدن است؛ گریه بلند است. به این هم اکتفا نکرده و ادامه داده «ویضجّ الضّاجّون» ضجه به گریه ای میگویند که از بس بلند گریه کرده صدایش کم شده و خوابیده؛ به همین جا هم اکتفا نکرده و ادامه میدهد «و یعجّ العاجّون» عجه به گریهای میگویند که اصلا صدا ندارد. ما همه اینها را تجربه کردهایم عزیزی که از دنیا میرود انقدر عزیزانش گریه کردهاند که دیگر نمیتوانند گریه کنند.
اسلحه مومن چیست؟
گریههای علی را ببینید در مورد فاطمه (س)؛ راجع به گریههای حضرت امالبنین جوری گریه میکرد که مروان ابن حکم پلید دلش میسوخت، طوریکه او هم آمد و نشست گریه کرد، اما راجع به خنده این را نداریم گفته شده قهقه نخندید با وقار بخندید، خنده بلند قساوت میآورد.
تعابیر در روایات راجع به گریه بیش از اینهاست؛ امیرالمومنین در دعای کمیل میگوید «و سلاحه البکاء» گریه اسلحه مومن است.
کسی که میآید این تئوری را میدهد که چقدر گریه کنیم؟ جامعه را غم گرفته و همه افسرده شده اند! این حرفها برنامهای برای خلع سلاح شدن مؤمنین است.
به لحاظ وجودی نوعا در هستی وقتی چیزی غلیان پیدا میکند و همه ظرفیت وجودیش کامل میشود، تبدیل به چیز دیگری میشود؛ قبلا گفتم که فرهنگ وقتی غلیان مییابد و به اوج میرسد تبدیل به تمدن میشود. نسبت گریه و خنده اینگونه است که خنده وقتی غلیان پیدا میکند و به اوج میرسد تبدیل به اشک میشود. وقتی شادی شما به اوج برسد تبدیل به گریه میشود.
گریه بیشتر میتواند انگیزه و حرکت ایجاد کند یا خنده و شادی؟
آزادههای ما که از عراق برگشتند همه خوشحال بودند ولی گریه میکردند، اما عکسش برقرار نیست هیچ موردی نمیتوان یافت که فرد از شدت گریه به خنده بیفتد؛ شاید فرد روانی این جور شود ولی روانی دیگر حالت عادی نیست.
البته گریه برای دنیا، برای امور مادی و ... افسردگی میآورد، لذا دنیای غرب وقتی میگوید اینها با گریه افسرده میشوند چون یک جنس گریه را فقط میشناسد آنها این جنس گریه که ما برای امام حسین داریم را تجربه نکرده است، نمیتواند بفهمد یک گریهای در عالم هست که اشک میریزید ولی بعدش سبک میشوید، بعدش بهجت میگیرید، نشاط میگیرید.
او گریه را مانند گریه خودش بر مادیات میبیند و نتایج گریه بر مادیات را هم در علم بررسی کرده و دیده که افسردگی میآورد.
این پرسشی که روان شناسی مطرح شد که گریه بیشتر میتواند انگیزه و حرکت ایجاد کند یا خنده و شادی؟ در تمام ملل همین است و ربطی به اسلام ندارد. فرض کنید صهیونیسم میخواهد یهودیها را علیه فلسطینیها تحریک کند و بیاورد آنجا، رفته در تاریخ خودش یک داسنتانی درست کرده از جنس گریه یا خنده؟ وقتی میخواهند داستان درست کنند برای آنها فرق نمیکند که داستانی باشد که پر از جک باشد و دائم با آن مردم را بخندانند.
ظرف خنده ظرف کوچکی است با آن نمیتوان انگیزه اجتماعی ایجاد کرد، ولی با گریه میتوان.
به لحاظ اجتماعی، گریه بیشتر انسجام میآورد یا خنده؟
به لحاظ اجتماعی، گریه بیشتر انسجام میآورد یا خنده؟ در تجربه فردی مان، اکثر جلساتی که در آن بگو و بخند است آخرش دعوا میشود چون جنس خنده اینجوری است. برای خنداندن باید یا به این گیر بدهی یا به آن تا اينکه به يکي برمیخورد و دعوا میشود، ولی مجالس گریه مجالس وحدت است؛ پدر یکی از دنیا رفته و با شما دعوای خونی دارد، در مجلس ترحیم پدرش رفتی و گریه کردی؛ از کل دعوا گذشته و گفته در مجلس من آمده است.
به لحاظ اجتماعی گريه انسجام آور بوده است.
به لحاظ تاریخی در فرصتی اثبات میکنم که کربلا در طول تاریخ اسلامی باعث انسجام جامعه شده یا باعث پراکندگی در جامعه اسلامی شده؟ کربلای امام حسین در تاریخ اختلافزا بوده یا وحدتزا.
کربلا جامعه را به هم دوخته و وحدت و انسجام داده طوریکه اصلا در آن پراکندگی نیست.
به لحاظ تاریخی طرح کردیم اهل گریه در صورتبندی تاریخی بیشتر نقش داشتهاند یا اهل خنده؟ نمونههای اهل گریه انبیاء، اولیاء، علما و صلحا هستند؛ تاریخ را اینها جلو بردهاند یا شاهان و سلاطین؟ کدام یک تاریخ ساز شدند برای بشر؟
تاریخ تکاملی را جریان گریه پیش برده است.
البته معنی همه این حرفها این نیست که نخندیم و شاد نباشید.
ما در مجلس امام حسین که میآییم با اینکه گریه میکنیم بعد مجلس سبک و راحت میشویم.
من بارها به این جلسه حضرت زینب فکر کردم. در مجلس یزید میپرسد دختر علی کربلا را چگونه دیدی؟ حضرت زینب میگوید: «ولله ما رأیت الا جمیلا» زیبا دیدم. یک لحظه فکر کنید زینب (س) آنجا شوخی نمیکند، دروغ نمیگوید و جدی است تازه اولش قسم جلاله هم میخورد. یک لحظه با زینب بیایید کربلا ببینید زینب چه دیده که میگوید جمیل دیدم.
در کربلا زینب هرچه دیده گریه کرده است. وقتی به زنیب خبر دادند دستهای عباس را قطع کردند واقعا زینب گریه کرده یا خندیده؟ خبر دادند که بدن اکبر را قطعه قطعه کردند، گریه کرده یا خندیده؟ بهش خبر شهادت اصغر را دادند گریه کرده یا خندیده؟ بالاتر از اینها زینب چیزی دیده که هیچ کس ندیده! زینب آمده در تل زینبیه و دیده شمر روی سینه حسین است؛ زده تو سرش، داره گریه می کند و .. همه این گریه ها را وقتی می خواهد گزارش دهد می گوید جمیل دیدم.
یک شادی هست که از دل گریه در میآید؛ اسلام به ما نگفته که شاد نباشد، بلکه یک ساختار و فرمولی را قرار داده که شادی ما از دل غم ما رد میشود. شادی ما مهمور به غم است. اگر غیر از این بود خدا برای اولیاء خود این فرمول غم را غلبه نمیداد. ما از حسین که به خدا نزدیکتر نیستیم، از فاطمه که به خدا نزدیکتر نیستیم و خدا برای آنها گریه را مقدم دانسته؛ سر راه و سرنوشت آنها گریه قرار داده نه خنده.
در عین حال هیچ کس نگفته انبیاء افراد افسردهای بودند حتی دشمنان ما هم به آنا نگفته اند که افسرده بودند؛ رفته اند به گریه های فاطمه اعتراض کردند که چقدر گریه می کنی ولی ننوشته اند که فاطمه آدم افسردهای بود.
گریه بر حسین نه جامه ما را سیاه می کند، و نه جامعه ما را افسرده میکند و نه اسلام ما را اسلام گریه میکند. اینها مفاهیم غلطی است که دارند وارد میکنند.
در فرمول توزیع غم و شادی در اسلام؛ قطعا و بیشک، گریه از اصالت و ارزش بیشتری برخوردار است و در تصادم موارد یکه بین گریه و شادی هست مظاهر گریه مقدم اند.
ساقی لب تشنه
در شیعه خیلی از چیزها، سهم و ممتنع است، خیلی از چیزها هست و نیست است. در کربلا بعضی چیزها متضاد است. خوب فکر کنید! یک کسی در فرهنگ شیعه به نام ساقی معرفی شده ولی اتفاقی که در تاریخ برای او افتاده تشنگی است؛ ساقی لب تشنه؛ متضاد است و جور در نمیاد کسی که به همه آب می دهد و خود تشنه باشد. یک کسی در کربلا علمدار معرفی شده است یعنی پرچمدار حسین است ولی علمدار بی دست.
باب الحوائجی که حاجت خودش برآورده نشد!
در کربلا دو نفر لقب باب الحوائج گرفتند؛ یکی حضرت اباالفضل است و یکی حضرت علی اصغر.
باب الحوائج ما حاجت خودش برآورده نشد؛ نه حضرت اباالفضل نه حضرت علی اصغر.
پهلوان شیعه علی است؛ دست هایش بسته است.
طبیبه شیعه فاطمه است؛ در بستر مریضی و بیماری است.
فرمانده شیعه مهدی است؛ غائب است.
این موارد متضاد را چطور فهم کنیم؟ یادتون هست گفتیم کربلا سراسر راز است؛ اینها رازهای شیعه است. فقط میتوانیم تکرارش کنیم. انگار می فهمیم چرا علمدار ما بیدست است و ... دریافت وجودی داریم ولی توضیحش سخت است.
انتهای پیام